فرق عشق و هوس در ازدواج


پرسش: از كجا فرق عشق و هوس را بفهميم  يا به عبارت ديگر عشق واقعي چيست؟
رابطه اي كه از سر هوس و به قصد ازدواج باشد حرام است؟

 پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پاسخ:
روان شناسان معتقدند ميل و كشش به جنس مخالف و برقراري رابطه با او از نظر فيزيولوژيكي يك نياز طبيعي، فطري و رواني است. آنها همچنين مي گويند در تمام فرهنگها، پسران و دختران در سن بلوغ اولين نگاه و گرايش را به سوي جنس مخالف ابراز مي كنند. تمايلات نفساني كه در صورت تعديل، نيازهاي طبيعي بشر را تأمين كرده و در صورت افسار گسيختگي حيات سالم او را مورد مخاطره قرار مي‌دهد، نقش مهمي در اين ميان بازي مي‌كند، از همين رو مهمترين اين غريزه‌ها را غريزه جنسي و ميل به دوست داشتن و دوست داشته شدن، مي توان دانست.
- جايگاه و نقش عشق در ازدواج:
يكى از مسائلى كه هميشه ذهن جوانان را به خود مشغول مى‏كند، جايگاه عشق در ازدواج است. سوالات زيادي در اين زمينه در ذهن جوانان موجود است كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم: به راستى عشق چيست؟ آيا عشق، گناه است؟ آيا ازدواج بدون عشق، مى‏تواند معنايى داشته باشد؟ عشق بايد قبل از ازدواج به وجود آيد و يا بعد از آن؟ آيا هر عشقى ضرورتاً بايد منجر به ازدواج شود؟ آيا عشق لزوما بايد انسان را به طرف انسانى ديگر سوق دهد؟ عشق به چه عواملى بستگى دارد و چگونه به وجود مى‏آيد؟ عشق چگونه استمرار مى‏يابد و چگونه خاتمه مى‏يابد و يا چگونه رشد پيدا كرده، به تعالى مى‏رسد؟
- نزول عشق واقعي به مجازي:
[عشق يك انسان به انسان، نشانه‏اى از عشق به كمال مطلق]:
به راستى عشق چيست؟ عشق را مى‏توان جاذبه و كشش قلبى انسان به سوى كمال و جمال دانست. زيبايى، يكى از كمالات است و زيباى مطلق، خداست. عشق را جز با عشق نمى‏توان شناخت. عشق را جز عاشق نمى‏تواند درك كند؛ اما براى نزديك شدن موضوع به ذهن، مى‏توانيم از مثال‏هاى موجود در مراتب پايين‏تر موجودات زنده استفاده نماييم.
جذبه ي پروانه به سوى شمع، كشش شاخ و برگ درختان به سوى نور، كشش ريشه‏ها به سمت خاك، گرايش انسانى كه در تاريكى قرار مى‏گيرد به سوى هر نقطه ي نورانى، كشش برخى حيوانات به طرف جريان‏ها و ميدان‏هاى مغناطيسى و نظاير آن، مى‏توانند نمونه‏هايى از اين قبيل باشند.
اما عشق در مرتبه‏اى بسيار عالى‏تر و به عنوان عالى‏ترين تجلى عالم هستى، قلب انسان را به سوى كمال و زيبايى مطلق سوق مى‏دهد. انسان را خدا به گونه‏اى آفريده است كه وقتى به سوى نور وجود مطلق متمايل مى‏شود، با تمام وجود به سمت آن كشيده مى‏شود. به اين ترتيب، عشق كشش قلب انسان به سوى خداوند است.
حب يا عشق، ماهيتى انسانى دارد و هدف اصلى آن نيز خداست؛ ولى اين كه چرا عشق كه اصالتاً مى‏بايد متوجه خدا باشد، به انسان‏ها تعلق پيدا مى‏كند، سوالى است كه مى‏توان به اين طريق به آن پاسخ داد:
عشق در مراتب پايين‏تر انسانى به سمت نشانه‏هايى از جمال و كمال الهى كه در انسان‏ها به وديعه گذاشته شده است، متوجه مى‏شود. انسانى كه هنوز نمى‏تواند دركى از جمال و كمال مطلق داشته باشد، لاجرم به سوى جمال‏هاى عينى و قابل رؤيت كشيده مى‏شود و به سوى كمالات و عواطف انسانى كه نشانه‏هايى از رأفت الهى در وجود انسان هستند، سوق پيدا مى‏كند. به عبارت ديگر، عشق يك انسان به انسان ديگر، اگر خالى از هواها و اميال باشد، نشانه‏اى از عشق به كمال مطلق است.
- فرق عشق و هوس:
عشق را مى‏بايد عامل تكامل‏بخش انسان بدانيم. بنابراين، بايد آن را از ارضاى نيازهاى معمولى و مشترك حيوانى متمايز نماييم. اگر ما براى رفع نيازهاى خود به چيزى يا به انسانى نيازمند باشيم، اين نياز ميان ما و آن شى‏ء يا انسان، نوعى وابستگى ايجاد مى‏كند؛ ولى اين وابستگى را نبايد با كشش عاشقانه يكى بدانيم و اين را بايد از نوع هواى نفس بدانيم؛ حال آن كه عشق از جمله صفات برتر و متعالى انسانى است. هدف هواى نفس، ارضاى خويشتن است؛ ولى هدف عشق، بقا و حضور معشوق است؛ حتى اگر به فناى عاشق بينجامد. بنابراين، ملاك مشخص براى تميز بين عشق و كشش اميال، در همين است كه عاشق درصدد رضايت معشوق است و نه رضايت خويش. عاشق وقتى با معشوق كامل مواجه مى‏شود، مى‏خواهد همه چيز و حتى خود را از دست بدهد و عبارت معروف حافظ كه مى‏گويد:
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست/ تو خود حجاب خودى، حافظ از ميان برخيز
اشاره به اين دارد كه مى‏بايد فرديت فرد و خود بودن او نيز زايل شود تا معشوق نزد وى تجلى كامل بيابد. با اين توصيف، بايد عشق يك انسان به انسان ديگر را از تمايلات و كشش‏هاى مبتنى بر نيازهاى وى، منفك و مجزا كرد. به اين ترتيب است كه اگر فردى نشانه‏اى از عشق را در دل خويش نسبت به فردى ديگر دارد، مى‏بايد در درجه ي اول به معشوق خود بينديشد و نه به خويشتن خويش. اگر براى ارضاى تمايل خود، معشوق را به صورت‏هاى مختلف قربانى مى‏كند و از آن جمله دست به عملى مى‏زند كه آبروى وى را خدشه دار مى‏سازد، بايد مطمئن باشد كه اين عشق نيست؛ بلكه يك كشش از نوع حيوانى است.
- عشق مكمل ازدواج، نه عامل تعيين كننده!
سؤال اين است كه اگر كسى فردى از جنس مخالف را دوست بدارد و به راستى عاشق او باشد، آيا اين امر مى‏تواند تنها عامل تعيين كننده ي ازدواج آن دو به شمار آيد؟ بايد در پاسخ بگوييم: نه؛ زيرا ازدواج در حقيقت نوعى مشاركت اجتماعى است كه در آن، دو انسان مى‏بايد از جهات گوناگون با يكديگر تناسب عملى داشته باشند كه از آن جمله: تناسب اعتقادى، اجتماعى، عقلانى، تحصيلى و... است. انسان در ازدواج، تمامى نيازهاى سطوح مختلف خود را از ابتدايى‏ترين نيازهاى حيوانى تا عالى‏ترين نيازهاى انسانى به مشاركت مى‏گذارد. براى تشكيل يك خانواده، مى‏بايد تناسب بين دو انسان براى برآوردن تمامى نيازها در حد بالايى وجود داشته باشد. بنابراين، براى ازدواج مى‏بايد ما به انسانى بينديشيم كه بتواند قسمت اعظم نيازهاى مختلف ما را مرتفع كند.
- سرگذشت ازدواج هوس آلود:
اگر مقصودتان از ارتباط، ايجاد فضاي نامناسب غير شرعي است كه در اشكال داشتن آن بحثي نيست و موجب ضربات سنگين روحي -خصوصاً براي دختران- مي شود. اما در مورد ازدواج بدون عشق و صرفاً به خاطر كشش اميال، بايد بگوييم:
بايد اذعان كنيم كه با وجود اهميت و تعالى عشق در زندگى، نيازهاى واقعى انسان نيز حقيقتى انكارناپذيرند. انسان عاشق نمى‏تواند به عشق اكتفا كند و از نيازهاى خود از اين طريق چشم بپوشد. عشق، بقا و حضور معشوق است؛ حتى اگر به فناى عاشق بينجامد. بنابراين، ملاك مشخص براى تميز بين عشق و كشش اميال، در همين است كه عاشق درصدد رضايت معشوق است و نه رضايت خويش. عاشق وقتى با معشوق كامل مواجه مى‏شود، مى‏خواهد همه چيز و حتى خود را از دست بدهد. از اين رو، بهتر است كه براى ازدواج انسانى را انتخاب كنيم كه در برآوردن نيازهاى مختلف، ما را يار، همراه و همسر باشد؛ نه اين كه تنها به دليل عشق، انسانى را برگزينيم كه از جهات مختلف با ما تباين داشته باشد. بد نيست در اين جا اشاره به سرنوشت دختران و پسران بسيارى داشته باشيم كه تنها به انگيزه ي علاقه‏مندى دست به ازدواج زده و از آن پشيمان شده‏اند. ازدواجى كه بدون توجه به نيازهاى گوناگون انسان، حتى نيازهاى مربوط به خور و خواب و اميال جنسى صورت پذيرد و تنها بخواهد عشق را تأمين نمايد، بسيار زود شكست خواهد خورد.
بنابراين، بياييم براى اين كه عشق را زنده نگه داريم، پاسدار حريم آن باشيم و آن را به عنوان گل سرسبد نعمت‏هاى الهى به‏انسان‏ها هديه دهيم؛ در كمال و صلاح درونى خويش بكوشيم و از اين طريق، دنيا را تبديل به گلستان عشق كنيم.