کشکول کودکانه شماره 70
تهیه و
تنظیم: مصطفی سلیمانی
امام خمینی و دوستی کودکان
یك روز از كشور ایتالیا یك نامه و یك بسته برای امام رسید. توی آن بسته
یك گردنبند بود. صاحب نامه، نوشته بود من مسلمان نیستم ولی شمار را خیلی دوست دارم
و این گردنبند را هم به شما هدیه می دهم تا هر جوری كه دلتان می خواهد از آن استفاده
كنید.
چند روز گذشت یك روز صبح، امام صدای گریه یك بچه را شنیدند. گفتند: بروید
ببنید این بچه كیست و چرا گریه می كند. برای امام خبر آوردند كه او دختر كوچك یك شهید
است كه با مادرش آمده و می خواهد شما را ببیند. امام گفتند: او را زود بیاورید اینجا.
وقتی دختر كوچولو را آوردند، هنوز داشت گریه می كرد. امام او را بغل گرفتند و روی زانوهای
خود نشاندند. بعد او را بوسیدند و در گوشش چیزهایی گفتند: دختر كوچولو كم كم گریه را
فراموش كرد و خندید. امام هم با او خندید. بعد امام بلند شدند و آن گردنبند را آوردند
و به گردن او انداختند و به او گفتند: «حالا برو پیش مامانت.» بچه هم با خوشحالی امام
را بوسید و رفت.
خنده باران
** غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟
گارسون: آره
می گه: دونش بدین نمیره!
** معلم: نام پدرت چیست؟
دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد. من به او می گویم بابا، مادرم می
گوید پدر بچه ها، نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب!
** اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر
بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.
دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟
اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!
** دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول
فروش هندوانه بودند.
اولی فریاد می زد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا
بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران می گفت:
هرچی اون می گه منم دارم!
** از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟
گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!
** یکی از قبایل آدم خوار، مرد کله تاسی را دستگیر
می کنند و نزد رئیس خود می برند و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می
گوید: از او تاس کباب درست کنید!
آموزش
[دوپینگ حافظه]
1- رابطه بساز
تا به یادت بماند:
اینکه خیلیها نمیتوانند شماره تلفن دوستشان
را بهخاطر بسپارند، دلیل دارد: 532549 فقط
چند شمارۀ پشت هم است که درواقع هیچ ارتباطی به دوست عزیز آدم ندارد! در اینجور موارد
میتوانی از تکنیکهای یادگیری استفاده کنی و برای چیزهایی که باید بهخاطر بسپاری،
مجموعهای از چیزها بسازی.
مثلاً دربارهی این تلفن خاص، اول آن را بهشکل
حروف روی کاغذ بنویس: پنج سه دو پنج چهار نه. حالا سعی کن با حرفهای اول شمارهها،
جملهای بامعنی بسازی و ارتباطی هوشمند ایجاد کنی. مثلاً «پروانه سر درخت پرید. چرا؟ نمیدانم.»
2- خوب بخور،
درست بخور:
از قدیم گفتهاند عقل سالم در بدن سالم است. بنابراین
اگر میخواهی حافظهی سالمی داشته باشی، باید رژیم غذایی سالمی داشته باشی. بهترین
کمک برای حافظه، غذاهای دارای آنتیاکسیدان مثل کلم بروکلی و اسفناج هستند. تنفس عمیقتر
و آهستهتر در واقع شیوۀ کارکرد مغز را تغییر میدهد.
آیا می دانید؟!
آیا میدانید: شکلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بد دارد، با کمی شکلات میتوان
یک سگ را کشت؟
آیا میدانید: شیرینی تنها مزه ای است که جنین در رحم مادر هم می فهمد؟
آیا میدانید: زنبور عسل 5 چشم دارد که 2 تا اصلی در بغل سر و 3 تا بر روی
سر او قرار دارد؟
آیا میدانید: دانشمندان دریافته اند که مورچه ها همچون انسان صبح ها خمیازه
میکشند ؟
آیا میدانید: زنبور از بوی عرق بدش می آید و به کسی که بدنش بو دهد یا
عطر زده باشد حمله میکند؟
آیا میدانید: رنگ سفید برای زنبور عسل آرامش دهنده و رنگ قهوه ای ناراحت
کننده است؟
آیا میدانید: نوزاد بیش از 300 استخوان دارد که با رشد بعضی از آنها به
یکدیگر جوش می خورند؟
آیا میدانید: خوردن یک سیب اول صبح، بیشتر از قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی
میشود؟
آیا میدانید: موشهای صحرایی سالانه یک سوم ذخایر غذایی جهان را نابود می
سازند؟
آیا میدانید: برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک
عدد سیب قرار دهید؟
آیا میدانید: ملخ ها فراوان ترین موجودات بر روی زمین هستند و موجوداتی
هستند که در روز دو برابر وزن خود غذا می خورند؟
آیا میدانید: سوسک ها مقاوم ترین موجودات در برابر گرسنگی هستند. آنها
میتوانند یک ماه بدون غذا و دو ماه بدون آب زنده بمانند؟
شعر کودکانه
[ماهی تنگ بلور]
دریارو خواب می بینه
خودش رو توی دریا
میون آب می بینه
ماهی تنگ بلور
وقتی دلش می گیره
از پشت شیشۀ تنگ
آسمونو می بینه
میگه چه آسمونی!
به رنگ آب دریاس
دریا برام این روزا
فقط یه خواب و رویاس
دانستنیها
[نعمت هوا]
هوا یکی از مخلوقات بسیار باارزش خداست. مثل آب است. یعنی ماده ی نرم و بی رنگ است اما ما
آن را نمی بینیم چون از آب شفافتر و سبکتر است. هوا یک موجود لطیف است. یعنی ما می
توانیم در آن راه برویم، حرف بزنیم و... ولی اصلا برخورد خودمان را با هوا احساس نمی
کنیم، به جز وقتی که باد بیاید و هوا را متراکم کند و با ما محکم برخورد کند. اگر هوا
فقط یک ذره سنگین تر از این بود حرکت کردن در آن کار سختی بود و نیاز به انرژی زیادی
داشت. مثل وقتی که سوار موتور سیکلت می شویم و با سرعت حرکت می کنیم و متوجه مقاومت
هوا می شویم.
هوا امکان حرکت ابرها و بارش باران را به وجود می
آورد. پدیده های زیبایی مثل رنگین کمان در هوا اتفاق می افتند. هوا پر از گازهای بی
رنگ است. نیتروژن ، اکسیژن و... به همین جهت می توانیم در هوا تنفس کنیم. و می توانیم
در هوا حرف بزنیم. یکی از مهمترین خاصیت های هوا، کمک به تولید و انتشار صداست.
در هوا ذرات ریزی وجود دارد که وقتی می لرزند صدا
به وجود می آید این صدا به کمک جریان هوا پخش می شود و به گوش می رسد. بنابراین جایی
که هوا نباشد صدا هم به وجود نمی آید و هیچ چیزی شنیده نمی شود. مثلا در اطراف کره
ماه هوا نیست. بلکه خلاء است. خلاء یعنی خالی بدون هیچ چیزی. در خلاء نمی توان نفس کشید. نمی توان زندگی کرد.
بنابراین اگر در کره ماه، چیزی منفجر شود بازهم هیچ صدایی از آن به گوش نمی رسد.
علاوه بر اینها هوا تا چندین کیلومتری دور زمین
را گرفته است. و از زمین در مقابل اشعه های مضر خورشید و شهاب سنگها مراقبت می کند.
هوا نمی گذارد زمین از گرمای خورشید، آسیب ببیند. هوا نمی گذارد زمین بیش از حد گرم
شود.
هوا یکی از نعمتهای خوب خداست که متاسفانه هر روز
آن را آلوده تر می کنیم و زندگی را برای خودمان سخت تر می کنیم. هر چه هوا آلوده تر
شود، خاصیت های آن کم می شود. بیایید بیشتر مراقب بهداشت هوا باشیم.
حسّ زندگی
[من چه قدر خوشحالم؟ چه قدر ناراحت؟]
یادت باشد که حس های تو هم کم و زیاد دارد. تو بعضی وقت ها خیلی غمگینی
و گاهی کم. بعضی وقت ها خیلی خوش حالی وبعضی وقت ها فقط کمی خوش حالی. تازه بعضی وقت
ها ممکن است نه خوشحال باشی و نه غمگین. حالا بگو که اگر اتفاق هایی که می گویم برایت
بیفتد خوش حال می شوی یا غمگین؟ خیلی غمگین می شوی یا خیلی خوشحال؟
** حس های دیگران
فکر کن که موقع بازی حواست نبوده ویکی از استکان های مامان را شکسته ای.
خب معلوم است که مامان از دستت عصبانی می شود. اما چه قدر عصبانی؟ کم عصبانی می شود؟
خیلی کم عصبانی می شود؟ نه کم نه زیاد عصبانی می شود؟ زیاد عصبانی می شود؟خیلی زیاد
عصبانی می شود؟ این ها خیلی با هم فرق دارد، اگر تو فکر کنی مامان خیلی عصبانی شده
است، احساس خیلی بدی به تو دست می دهد، اما ممکن است مامان فقط " کمی" عصبانی
شده باشد.
فکر کن که وقت نکرده ای یکی از ده مسأله ریاضی که معلم داده را حل کنی.
فکر می کنی معلمت چه حسی دارد؟ عصبانی است؟ خیلی عصبانی است؟ کم عصبانی است؟
فکر کن دوستت در درس فارسی نمره اش کمتر از بقیه شده است. به نظرت او الان
چه قدر غمگین است؟ خیلی زیاد غمگین است؟ زیاد غمگین است؟ کمی غمگین است؟
** حالا دانستن این ها چه فایده ای دارد؟
این که بدانی خودت یا دیگران دقیقا چه حسی دارید کمک می کند تا رفتار درست
تری داشته باشی و آدم ها را و البته خودت را بهتر درک کنی واین ارتباط با دیگران را
واقعا آسان تر و لذت بخش تر می کند.
داستان کودکانه
[وحید و خواهر کوچولوش]
وحید یک پسره 8 ساله است. اون یک خواهر کوچولوی
3 ساله داره. اون همیشه مواظب خواهر کوچولوی دوست داشتنیش هست. چون خواهر کوچولش خیلی
کوچیکه و نمی تونه از خودش مراقبت کنه. شاید از خودتون بپرسید که وحید برای خواهرش
چی کار می کنه؟ الان بهتون می گم.
بعضی وقتا که خواهر وحید داره بازی می کنه یه هو
اسباب بازیش رو می ذاره تو دهنش، وحید اسباب بازی رو از دستش به آرومی می گیره و می
ذاره کنار.
یه موقعایی که خواهر کوچولوش می خواد کارای خطرناک
بکنه مثلاً بره بالای صندلی یا از پله ها بالا بره، وحید با مهربونی بغلش می کنه و
نمی ذاره.
تازه وحید چون تازه باسواد شده برای خواهرش کتاب
داستان هم می تونه بخونه. خواهرش کتاب داستان خیلی دوست داره.خواهرش شعرم خیلی دوست
داره. وحید یه عالمه شعر بلده و به خواهرش یاد می ده.
آقا وحید مواظب خواهرش هست تا به وسایل برقی دست
نزنه و دستشو توی پریز برق نذاره، آخه کار خیلی خطرناکیه.
وحید موقع بیرون رفتن جوراب و کفش خواهرشو پاش می
کنه.
شاید اگه شما هم خواهر و برادر کوچکتر داشته باشید
به اونا کمک می کنید، باهاشون بازی می کنید ،اونا را سرگرم می کنید و اجازه نمی دید
به وسایل خطرناک دست بزنند.
این کار شما یه جور کمک به پدر و مادر مهربونتونه.
اما قبل از هر کاری باید از پدر و مادرتون اجازه بگیرید. یادتون نره دوستای کوچولوی
من.