گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری

گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری
 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

**** به عنوان اولین سوال، علت اصلی اینکه به این مسیر قدم گذاشته اید را برای ما بفرمایید.

نمی دانم منظورتان از این مسیر کدام مسیر است. آنچه در آن به سر می بریم مسیر زیستن است و پایانی جز او ندارد. سفری که مبدا و مقصدش اوست. ما هر کدام مسافرانی هستیم که علت حضورمان لطف اوست.

تو مسافری روان کن، سفری به آسمان کن        تو بجنب پاره پاره، که خدا دهد رهایی

به مقام خاک بودی، سفر نهان نمودی            چو به آدمی رسیدی، هله تا به این نپایی

من هم یکی از این خیل مسافرانم که در پیچ و خم این مسیر در حرکتم. در جستجوی نوری و نشانه ای...

ادامه نوشته

همین جوری؛ ولنتاین مبارک!


همین جوری؛ ولنتاین مبارک!

[روز عشاق: ولنتاین یا سپندارمذگان]


کاری به مباحثِ جانبی این روز ندارم، ولی عقیده ام بر اینه که می شه یه چیزایی بهانه ای برای ابراز دوستی و محبت باشه...

** چند جور حرف برای چند مُدل مخاطب در این روز:

1- آدمِ کُـودَن بـه نـدرت تنهـا مـی مانـد!
٠•●ஜ ســـاموئل بکـــت ஜ●•٠

2- وقتی که عشقت خداست!
کادوی ولنتاینتم با بقیه فرق داره...

3- همانطورکه خوردن شراب حرام است، خوردن غصه هم حرام است و خوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه حرام نیست؛
اگر ما فهمیدیم که جهان دار عالم اوست دیگر چه غصه ای باید بخوریم!
«استاد الهی قمشه ای»
----------------------------------------------
پ ن:
1- خوشحالی یعنی کادوی ولنتاین می گیری و می دی!

عموماً این مشکل رو داریم...!


عموماً این مشکل رو داریم...!


[خودم آروم شدم با این تأمّل!]

1- دقت کردین اکثراً از زندگی ناراضی هستیم!
یکی از دلایل اصلی اش اینه که دائماً خودمون را با دیگران داریم مقایسه می کنیم. اما حواسمون نیست که با این مقایسه ها در واقع داریم زیرآبِ خودمون رو می زنیم.
اگه متوجه این تناقض بشیم، کلی خنده مون می گیره از خودمون!
2- وقتی من خودم را با یکی دیگه مقایسه می‌ كنم و آرزو می‌ کنم كه ای كاش من هم داشتم آنچه او دارد،
معنی‌ اش این نیست كه من آنچه خود دارم، برای او هم آرزو می‌ كنم و آنچه او دارد را برای خودم.
همچنین تو این مقایسه، من هیشوقت حاضر نیستم از چیزی که خودم دارم چشم بپوشم، بلكه می‌ خوام علاوه بر داشته‌ های خودم، داشته او هم مال من باشه.
3- حالا یکی نیست بگه که برادر من! خواهر من!
خب؛ اگر بنا بر مقایسه باشه، اون هم حق مقایسه داره و اون هم متقابل آرزویی مشابه آرزوی من رو در سر می‌ پزه. اون هم می‌ خواد هر آنچه پسندش می‌ افته به «تسخیر و تصرف» خودش در بیاره. او نیز همه را با هم می‌ خواد.

** می دونی اونوخت نتیجه چی می شه؟!
این می‌ شه كه هیچ‌ كس، هیچ چیزی نداشته باشد یا اینكه همه، همه‌ چیز داشته باشن و خلاصه همه شبیه هم بشن. در چنین صورتی دیگه چه كسی خود را با چه كسی مقایسه كنه؟
و چه آرزویی بمونه تا مایه برانگیختن و تاختن بشه؟
به عبارت دیگر مقایسه كردن خودش نقض خودش است.
---------------------------------------
پ ن:
1- امروز تهرانم

دست نیافتنی‌ ها، جذاب هستند!

دست نیافتنی‌ ها، جذاب هستند!

با اندک تفکری می شه فهمید که:
آرزوها به آرزوهای مفید و آرزوهای مضر تقسیم می شه: 
1- آرزوی مفید، آرزوییه که تبدیل به برنامه منطقی و تدریجی می‌ شه و زندگی، اون رو در خودش جای می‌ ده و جایگاهی برای برآورده شدنش به رسمیت می‌ شناسه. 
2- آرزوی مضر آرزوییه که جنبۀ خیالبافی توش پررنگه و در واقع این آرزو نوعی خیالپردازیه. 
اما اونی که پدرِ آدم رو در میاره و دهنِ آدم رو سرویس می کنه، این نکته است که:
«این جور آرزوها بسیار جذاب و فریبا هستند، درست به دلیل این که هرگز برآورده نمی‌ شوند و حرکت قوه تخیل، آن را در نظرمان ممکن جلوه می‌ دهد و درنتیجه شیرینی دو چندانی پیدا می‌کنند.»
البته می دونی که:
این خاصیت هر چیزیه که تخیل درش نقش داره. تصور آب برای تشنه از خود آب شیرین‌ تره؛ روزه گرفتن و تحمل تشنگی آسانتره از فکر کردن به تشنگی فردایی که می‌ خوای از سحرگاهش آب نخوری...!
نه! خداییش غیر از اینه؟!
---------------------------------------
پ ن:
1- به معتاده می گن: «شماها چرا نمی فهمید و منگید؟!» می گه: «بابا! می فهمیم ولی حالیمون نیست!»
2- بی خیال بابا! رویِ این دنیا رو با خندیدن و شادی کم کن! 
3- به جونِ خودم، اگه کم نظر بذارید، من می دونم و شما! 

انتظار طولانی

انتظار طولانی

وقتی انتظارهایمان طولانی است

همیشه وقتی کلمه انتظار را می‌شنوم، اولین تصویری که در ذهنم ایجاد می‌شود، آن میان برنامه انیمیشن خیلی قدیمی کودکی‌هایمان است که فردی در خیایان منتظر تاکسی بود. اول آرام قدم و آهنگ می‌زد و تاکسی ... تاکسی می‌گفت. کمی که گذشت عصبانی شد و با عصبانیت همان آهنگ را می‌زد.   و بعد هم ... .
این تصویر همه ماست وقتی منتظر فردی یا اتفاقی هستیم. همیشه می‌گویند انتظار خیلی سخت است. همان چند دقیقه یا ساعتی که منتظر کسی یا اتفاقی هستیم، خیلی سخت می گذرد. آنقدر که عصبی و بداخلاق و کم تحمل می‌شویم. حوصله خودمان را هم نداریم چه برسد به دیگری. با هر صدایی از جا می‌پریم، از پنجره بیرون را نگاه می‌کنیم، مدام موبابل را چک می‌کنیم و زل می زنیم به ساعت. اما انگار اصلا زمان نمی‌گذرد. خیلی وقتها پیش آمده که تلاش می‌کنیم خونسردی خودمان را خفط کنیم؛ کتاب را باز می‌کنیم و نخوانده می‌بندیم، کامپیوتر را روشن می‌کنیم و به دقیقه نکشیده دوباره خاموش می‌کنیم، ساعتها به صفحه تلویزیون خیره می‌شویم بدون بفهمیم چه چیزی نشان می‌دهد، تلفن دوستمان را با بی‌حوصلگی جواب می‌دهیم، از مهمانمان با بی‌حوصلگی و اخم پذیرایی می‌کنیم، کارمان را سرسری  و بدون تمرکز انجام می‌دهیم.
 اگر اطرافیانمان مشکل را بدانند شاید کمی ما را درک کنند. اما اگر ندانند چه. یا اگر نتوانند درکمان کنند. اگر این انتظار یک روز و دو روز  و یک ماه نباشد چه. اگر آن انتظار بخواهد سالها طول بکشد چه. اگر  آنچه منتظرش هستیم یکی از بزرگترین آرزوی ما در زندگی باشد چه؟ یا اگر این آرزوها تمام نشدنی باشند؟ تکلیف خودمان و دیگران در قبال این رفتارمان چیست؟ تا کی بی‌حوصلگی و بداخلاقی؟

وقتی مجبوری تو فضایِ بُغضت بخندی...!

وقتی مجبوری تو فضایِ بُغضت بخندی...!


خودمان اصلاً حواسمان نیست:
داریم همه با زندگی معامله می کنیم…!
با خودمان هم معامله می کنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم…!
اگر نبخشی، نمی بخشم ...

خیانت کنی، خیانت می کنم
بدی کنی، بدی می کنم
دروغ بگویی، دروغ می گویم
و اینگونه است که:
«همیشه کوچک و ناچیز می مانیم»
بدونِ تجربۀ زندگی بالاتر و آرمانی تر…!
اما قدیمی ها می گویند:
«با خوب، خوب بودن هنر نیست...»
-----------------------------------------
پ ن:
1- شرح عکس:
«دستِ کودکِ درونم را گرفته ام و قدم زنان به خارج از شهر رفته ام، تا از بی حوصله گی هایم دور شوم!»
2- می نویسم که تو بخوانی، اما حیف...!
 

[عاشق ها حتماً بخوانند...!]

[عاشق ها حتماً بخوانند...!]
کسی را که دوست داری آنالیزش کن...


خیلی از جوونا رو که می بینی عاشق شدن و لافِ عشق می ترکونن، وقتی باهاشون هم کلام می شی و حرف هاش رو بررسی می کنی، احساس می کنی الکی قلبشون تالاپ تولوپ می زنه!!
البته معمولاً بعد ...
از حرف زدن باهاشون و نتیجه ندادنِ اختلاطمون، یه جملۀ معروف و کلیشه ای می گن که:
«حاج آقا عاشق نشدی نمی دونی! اصلاً می فهمی عشق چیه؟! تو حوزۀ علمیه همش سرتون تو کتاب بوده و از این چیزا سر در نمی یارین!»
الکلام! یه مدت زمانی که می گذره و همون شخصِ عاشق پیشه رو می بینی، بغلت می کنه یا با یه حسّی می گه:
«حاج آقا شما درست می گفتی! من عاشقِ کش دادنِ ته جمله هاش شده بودم، از جویده ادا کردنِ کلماتش خوشم می اومد و ...»
خلاصه آی جوونِ عزیز!
تا دیدی دلت تالاپ و تولوپ افتاده و جوری به سینه ت می کوبه که داری قالب تُهی می کنی، فکر نکن عاشق شدی! با همین نشونه که نمی شه حکم کرد که عاشق شدی، و الّا و لابد که باید به وصال برسی!
حرفم این است که:
«دلبر» باش اما نه برای همه و همه ‌جا. ها؟!
دختر و پسر و مرد و زن هم نداره؛ مجرد و متاهل هم نداره. این ابزار و شِگردای دلبریت رو بردار و جایی بساط کن که قصد صید داری. کدام ماهی گیری را دیدی که دانسته و نادانسته، قلاب بیندازه توی حوض، یا تور بیندازه توی تُنگ؟ عاخه ماهی گُلی به چه دردش می‌خوره؟
ها؟! تو بگو...!
-----------------------------------------
پ ن:
1- عشق هم، بلاست و نشونه ها داره. اگه به حال خودش رهاش کنی و نفرستیش آزمایشگاه، فکر و خیال، نشونه ها رو تشدید می‌کنه و قبل از این که بفهمی، قلبت بفرما را زده و میزبان مهمونِ ناخونده ‌ای شدی که نمی‌ دونی باهاش چه کار کنی و فکر می‌کنی چاره‌ ای نیست جز وصال...!
2- تور را باید جای درستی انداخت. ماهی هم نباید بازیگوش باشه. باید فقط خودش را اسیر توری کنه که صیادِ حواس جمعی داره؛ صیادی که واقعا پی صید اومده... بعله!!

همدیگر را تاب ندهیم!

همدیگر را تاب ندهیم!


آهای جوانِ عزیزی که من یکی برات احترام قائلم و ازت دفاع می کنم!
باید یاد بگیریم که دخترا و پسرا دلشون، وقتشون و احساسشون احترام داره.
وقتی کسی دل‌ بستۀ دیگری می‌ شه، نباید از اون به عنوان وسیله‌ ای برای سرخوشی استفاده...
بشه!
نباید از اون برای گذرانِ اوقات استفاده بشه!
نباید از وابستگیِ درونِ اون برای پُر کردنِ اوقاتِ تنهایی سوء استفاده بشه.
خودتان را جایِ «آسیب بیننده» بذارین، حالا قضاوت کنین!!
البته خوب باید توجه داشت که:
وابستگی می‌تونه به خاطر قیافه، تیپ و یا ظاهر آدما، ارتباط قوی و جایگاه و مقامشون یا علاقۀ درونی آدم بدون هیچ دلیل خاصی باشه.
-----------------------------------
پ ن:
1- روی صحبتم با اون دسته از دختر و پسراییه که حواسشون نیست که آدمای اطرافشون با اسباب بازی و عروسک یه فرق اساسی دارن!
آدما انسانند و دارای احساس!
2- این وسط دختر خانما طبقِ آمارِ موجود و سوالاتِ «مرکزِ ملی پاسخگویی به سوالات دینی»، بیشترین ضربه رو می خورن!
3- اگه تو هم حرفی يا تجربه ای یا نکته ای داری، بنویس تا همه استفاده کنن!

درود بر قلب های یخ زدۀ ما...

درود بر قلب های یخ زدۀ ما... 


میلیون ها دختر ایرانی که از سن ازدواجشون گذشته وقتی صدای بوق ماشین عروس رو می شنوند چه حسی پیدا می کنند؟ 
ها؟! خُب بگو دیگه!
دختر ۳۰ سالۀ نا امید از ازدواج که با عروسک بازی بزرگ شده با دیدن لباس های عروس توی ویترین مغازه ها چه حالی داره؟
ها؟! خُب بگو دیگه!
متصدی این فجایع فرهنگی کیه؟ 
ها؟! خُب بگو دیگه!
لابد: «مرگ بر آمریکا!»
چرا سهامداران شادی های ملت شریک غم مردم نمی شوند؟!
ها؟! خُب بگو دیگه!
چند هزار منبر در فضیلت و ضرورت انرژی هسته ای رفته ایم؟
برای خلق یک گوسالۀ شبیه سازی شده چه خون دل ها که نخورده ایم و چه سفرها که نرفته ایم! 
ها؟! خُب بگو دیگه!
در ماتم قطع چند درخت و کشته شدن یک گرگ حفاظت شده و مرگ ببر و پلنگی ایرانی هزاران تریبون و رسانه را خرج می کنیم؟!
خاک بر سرمان که پژمردن میلیون ها ریحانۀ نازنین دل سنگمان را نمی لرزاند! 
-----------------------------------
پ ن:
1- اگر مقررات آیین انسان ساز اسلام، بدون حب و بغض و بدون کم و کاست اجرا بشه بسیاری از مشکلات اجتماعی و معضلات آن رفع می شه...
2- بی ارتباط: «وقتی کسی دل‌ بستۀ دیگری می‌ شود، نباید از او به عنوان وسیله‌ ای برای سرخوشی استفاده شود.» 
3- ها؟! خُب بگو دیگه!

باید جگر کباب شود!

باید جگر کباب شود!


شخصی که جایگاه امر به معروف و نهی از منکر رو داره، یه دغدغه حتماً باید داشته باشه و اون اینه که:
«مخاطبشون احساس بی محبتی نکنه!»
امّا ماها در بیشتر وقت ها، اصلاً احساسات و روحیاتِ طرفِ مقابل برامون نه تنها مهم نیست، بلکه...
گاهی چنان اخم و غرولند می کنیم که طرف یادِ برجِ زهرمار می افته!
بابا پیغمبر دلش می سوخت!!
می فهمی؟!
---------------------------------------------
پ ن:
1- نحوه برخورد با برخى زنان و دختران و مردان و پسران، بسیار زننده و غیر اسلامی است!
2- ای بابا

تا حالا عاشق شدی؟

تا حالا عاشق شدی؟

** به این دو جمله دقت کن، نظرت رو بیان کن:
1- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است.(ناپلئون بناپارت)
2- تنها علاج عشق ازدواج است.(آرت بوخوالد)

** نقد من:
مگر بعد از ازدواج قرار نیست عشق و مودّتِ جدیدی ایجاد بشه؟! پس پایان دادن به عشق یعنی چی؟!
اما وقتی عشق ها بر اساس احساسات واهی صورت می گیرد، واقعیت که خودش را نشان بدهد، فرد از انتخاب خودش پشیمان می شود در نتیجه زمینه ای برای عشق از نوعی دیگر نیز فراهم نخواهد شد.
-------------------------------------
پ ن:
1- خیلی این جمله حرف داره:
«چه بسیار مردانی که گنهکار و مجرم نیستند مگر به دلیل ضعف آنها برای یک زن.»(ناپلئون بناپارت) 
2- ازدواج سبب می شود تا کمتر ذهن و بیشتر واقعیت ملاک کشش ها قرار گیرد. لذاست که احساساتِ عشق مجازی وقتی مورد تابش خورشید واقعیت قرار می گیرد، از گرما می افتد! 

عیب بزرگ نظام آموزشی ایران

عیب بزرگ نظام آموزشی ایران

[دخترها آرزو دارند کاش مرد می ‌شدند!]

خیلی از معضلاتِ ما به سیستمِ آموزشیِ ما بر می گرده. البته منظورم از نظامِ آموزشی، فقط قسمتِ تحصیلی نیست، بلکه صداوسیما و اینترنت و حتی محیط هایی مثلِ مسجد رو هم شامل می شه.

از شأن و قداست و کرامت زن، یک کلمه هم در سیستم آموزشی ما حرفی گفته نمی‌شود. از اول ابتدایی تا انتها همیشه می‌گویند «زنان و مردان با هم فرقی ندارند. همه انسانیم و مساوی». اما کودک این را به‌ وضوح می‌بیند که پدر و مادرش دو انسان متفاوتند و ما فقط به او می‌گوییم که این‌ها فقط ظاهرشان فرق می‌کند و بدنشان متفاوت است. همین! درصورتی‌که این‌ها اصلا قابل مقایسه نیستند.

ببینید. حتی در بین معصومان(ع) هم، حضرت زهرا(س) در قلۀ کمالند و بالاتر از ایشان شأنی نیست. به فرمودۀ پیغمبر، مادر پدرشان(أمّ أبیها) هستند. در قرآن هم شأن و منزلت زن و مرد فرق دارد، بنابراین، نقش و تکلیف و حقوقشان هم متفاوت است.

پیامبر اکرم (ص) هم بخواهد طواف کند، باید مثل یک زن، به نام «هاجر» سعیِ صفا کند. سعیِ یک زن، بر هر مسلمانی واجب است که آن را تکرار کند. در فقه شیعه، هجر اسماعیل جزیی از طواف است؛ یعنی شما علاوه بر کعبه، دور قبر هاجر هم باید طواف کنید. یک زن چه مقامی دارد که اگر به او توجه نکنیم، حج باطل می‌شود؟ زن چه مقامی دارد که مرد باید طواف نساء هم بکند تا حجّش به کمال برسد؟

«نساء» که حتی یک سوره هم در قرآن به  این نام هست، معنای واقعی واژۀ «زن» است. این واژه از «انس» می‌آید و به معنای واقعیِ زن -که همانا مونس بودن است- اشاره دارد.

این ایراد نظام آموزشی ماست که با این شیوه زن را تحقیر کرده است. دخترها آرزو دارند کاش مرد می‌شدند، چون دخترها یک ‌بار هم در یک کتاب درسی نخوانده‌ اند که شش سال زودتر از یک پسر عاقل می‌شوند!!

زنان چقدر کرامت داشتند اگر این ‌ها گفته می ‌شد.

-----------------------------------------------

پ ن:

1- قسمت هایی از منبرم بود که خدمتتون عرض کردم، تحتِ عنوانِ: «تفاوتِ زن و مرد»

2- متأسفانه با رفتارهای غلطمون، نگاهمون به زنانِ خانه دار، افتضاح است و آنها یک مشت اُمّل قلمداد می شن!

مردم برای چی به هم کادو می‌دهند؟

مردم برای چی به هم کادو می‌دهند؟

مردم برای چی به هم کادو می‌دهند؟

 خیلی‌ها کادو می‌دهند، چون باید بدهند یا بهتر است بگوییم رسم است که بدهند و نمی‌شود و زشت است که و مگر می‌شود نداد و وقتی بقیه به ما می‌دهند، ما هم باید به بقیه بدهیم دیگر و بالاخره این هم برای خودش کاری است.
اما این‌طوری‌ها نیست!
1. کادو فاصله‌ها را کم می‌کند. کینه، خودش یک‌جور فاصله است. سوءتفاهم، همین‌طور. و همین‌طور هر دل‌گرفتگی و کدورت و ازش خوشم نمی‌آید و فعلا حوصله‌اش را ندارم ِ دیگر. کاری نداریم که گاهی شما آن قدرها هم دور نیستید از هم و گیریم مثل عکاسی که می‌خواهد از شما و دوستتان عکس یادگاری بگیرد، فقط کافی است یک کم ــ یک کم مهربان‌تر باشیم. فاصله‌ها را محبت کم می‌کند و اُنسی که چه بجا هم واحد طلاست و هم از کادویی که شما می‌دهید، به وجود می‌آید. دقیقا به همین دلیل است که کوچک و بزرگ یا گران و ارزان بودن کادویتان مهم نیست؛ و اینکه اگر هدیه‌ای را مجبوری یا توی رودربایستی یا قیدِ رسم و رسوم بدهید و خبری از آن محبت و انسی نباشد که باید پشتش باشد، شما همچنان وسط تنب کوچک ایستاده‌اید و طرفتان سر قله‌ی دماوند!
2. کادو اَلَک است! دلها را صاف می‌کند. مشکل بزرگ، همیشه این بوده که دلهای آدم‌ها با هم یکی نیست و کلی چرک و «ناخالصی» بینشان است. «دل» هم ترکیباتش جوری است که تا با یک دلِ دیگر همگن و صاف نشود، به آن وصل و با آن یکی نمی‌شود. آدم‌های هم‌دل، نعمت‌های بی‌نظیری برای هم‌اند و دلشان بزرگتر از بقیه است و کمتر از بقیه، دلشان می‌گیرد یا تنگی می‌کند یا دست و دلشان می‌لرزد.
3. کادو دوستی می‌آورد. معلوم است که دلهایی که به هم نزدیک‌ می‌شوند و صاف می‌شوند با هم، دوستی روی شاخشان است و هرچه بگذرد دوستی‌هاشان پایدارتر هم می‌شود و دوستی‌های پایدار، به برادری بدل می‌شود و برادری‌ها، هر روز محکم‌تر از دیروز خواهد شد! بی‌جهت نیست که امام علی می‌گوید من ترجیح می‌دهم پولی را که می‌خواهم صدقه بدهم، کادو بخرم و ببرم برای برادر مؤمنم.

برای خودتان داستان بد درست نکنید!

برای خودتان داستان بد درست نکنید!

برای خودتان داستان بد درست نکنید!

در جامعه ما خیلی راحت به دیگران برچسب زده می‌شود. برای مثال به بسیاری افراد برچسب افسرده زده شده است و بیماری افسردگی به شدت در غرب رو به افزایش است. آیا این موضوع بدین معناست که هزاران نفر بیش از گذشته دچار این بیماری خواهند شد؟ آیا افراد بیشتری یاس و مشکلات مربوط به آن را تجربه خواهند کرد و برچسبی خواهند خورد که بعد از این با آن برچسب معرفی خواهند شد؟ من نسبت به این موضوع کمی مشکوکم. ممکن است دلایل محکمی برای اینکه شخصی را در یک زمان افسرده تلقی کنیم وجود داشته باشد ولی اگر به آنها برچسب افسرده بزنیم این حالت را در آنها دایمی می‌کنیم. اگر به طور مرتب این صفت در آنها به کار برده شود، افراد ممکن است آن را به عنوان ویژگی خود در نظر بگیرند و داستان‌هایی پیرامون آن برای خود بسازند.
بعضی از این برچسب‌ها مثبت هستند. مثل «من درس ریاضی را خیلی خوب بلدم» و یا « من دوست وفاداری هستم» ولی بعضی از آنها منفی هستند مانند «من چندان اجتماعی نیستم» و یا «من فرد شادی هستم.»
در جایی که ممکن است حقایقی در این داستانها وجود داشته باشد، هرچه بیشتر این داستان‌ها را به خودمان بگوییم بیشتر باورمان می‌شود و حالتی را که خودمان را با آن توصیف می‌کنیم در ما همیشگی می‌ماند. اما آنها فقط داستان هستند. بعضی داستان‌ها از ما حمایت می‌کنند و بعضی چنین نیستند. ولی نکته جالب این است که داستان‌ها تغییر پذیرند. من افراد بسیاری را دیده‌ام که در طی سالها داستان‌هایی که دیگران برای آنها گفته‌اند را قبول نکردند و با خلق داستانهای جدید برای خودشان، تغییر کرده‌اند.
معلم انیشتین به او گفته بود به هیجا نمیرسد! اگر او به داستان معلم خود گوش کرده بود، هرگز در قرن بیستم باعق پیشرفت‌های عظیم در فیزیک نمی‌شد.

مـهمترين اشـتباهات غـيرقـابل جـبران دوران نـامزدي

مـهمترين اشـتباهات غـيرقـابل جـبران دوران نـامزدي

دوران نامزدی در فرهنگ عامه به عنوان خوش ترین دوران زندگی جا افتاده است. دورانی که فلسفه به وجود آمدنش شناخت بیشتر است اما هیجان در آن غلبه دارد. بخشی از اشتباهاتی که در این دوران اتفاق می افتد و گاهی تا آخر عمر گریبانگیر دو طرف می شود، به خاطر همین هیجان زدگی هاست.

بخش دیگر این اشتباهات فرهنگی است. بلاتکلیف بودن یا اختلاف نظر فرهنگی دو خانواده در مورد دوران نامزدی بخشی از این عوامل فرهنگی را تشکیل می دهد. شاید شما در مقابل اشتباه بودن بعضی از این موارد جبهه داشته باشید، فقط با این پیش زمینه این مطلب را بخوانید که هر کدام از این اشتباه ها بعدها منجر به یک مشکل جدی در رابطه همسران شده که حالا در این لیست قرار گرفته است.

1. خانواده ها؛ محدودیت نگذارید!


حالا درست است که این مقاله مال جوان هاست اما این قسمت را می توانید بگذارید در اختیار پدر و مادرهایی که نامزدها را بیش از حد محدود می کنند؛ جوری که دو طرف حتی برای یک حرف زدن ساده خصوصی هم فرصت نداشته باشند.

محدودیت بیش از حد ایجاد کردن خانواده ها در دوران نامزدی باعث می شود که دو طرف نتوانند نسبت به یکدیگر شناخت کافی پیدا کنند. ضمن اینکه احترام به بلوغ فکری جوان ها ایجاب می کند خانواده ها در این مورد کمی بازتر عمل کنند. البته دخالت خانواده ها در این مرحله اشتباه ترین اتفاقی است که می تواند بیفتد.

2. رابطه نامزدی را جار نزنید

یادتان باشد که هر چه رابطه نامزدی پنهان تر باشد و افراد کمتری از اقوام و آشنایان شما یا همسرتان از آن خبر داشته باشند، راحت تر می توان از یکدیگر جدا شد. هر چه این رابطه بیشتر در چشم باشد، شما تعهد ناخواسته بیشتری به ادامه دادن آن دارید؛ مخصوصا در فرهنگ ما "من اجتماعی" پررنگ تر از "من فردی" است.

این تعهد ناخواسته و پیچیده را همه شما احتمالا در موارد دیگری مثل انتخاب شغل، انتخاب رشته دانشگاهی یا هر تصمیم مهم دیگر زندگی که دیگران زود از آن خبر شده اند احساس کرده اید. در مهمترین تصمیم زندگی یعنی ازدواج، شما هر چه بیشتر رابطه را داد بزنید، بیشتر در آن گیر می کنید.

3. رفت و آمد زیاد از حد نداشته باشید

یادتان باشد که رفت و آمدها در دوران نامزدی باید منظم و قانومند باشند. به هر حال شما می خواهید چیزی شبیه به زندگی واقعی را تجربه کنید و در زندگی واقعی هم هر کسی بیش از حد برای طرف مقابلش وقت نمی گذارد! ضمن اینکه رفت و آمدها اگر خانواده ها را هم دربر گیرد موجب زحمت متقابل خانواده ها می شود. اگر هم خودتان به تنهایی به خانه پدری فرد مورد نظر می روید، زیاد رفتن به آنجا می تواند هم موجب ناراحتی آنها و خجالت کشیدن خودتان شود. بروید و بشناسید اما در حد معقول.

4. رابطه جنسی نداشته باشید

مهمترین حریم و مرز دوران نامزدی رابطه جنسی است. تجربه نکردن رابطه جنسی به این دلیل توصیه می شود که در صورتی که افراد احساس کردند مناسب یکدیگر نیستند و لازم شد از هم جدا شوند، این جدایی به راحتی انجام شود. در صورت برقراری رابطه جنسی هم پسر بیشتر احساس تعهد می کند و هم دختر ناتوانی بیشتری برای جدایی احساس می کند. این در فرهنگ کشور ما بسیار مهم است.

ضمن اینکه تفاوت های جنسیتی هم در این مورد مهم هستند. معمولا پسرها دوست دارند که هر چه سریعتر رابطه جنسی با نامزدشان را تجربه کنند. برای آنها رابطه جنسی بیشتر فیزیولوژیک است تا عاطفی اما دخترها به محض اینکه با کسی رابطه جنسی برقرار کردند، به او از لحاظ عاطفی هم وابسته می شوند. در واقع در رابطه جنسی دخترها رگه های عاطفی بسیار پررنگ هستند. همین تفاوت هم باعث می شود که جدایی بعد از رابطه جنسی برای دخترها بسیار سخت تر باشد.

ادامه نوشته

پسران برای ازدواج دنبال مادر هستند!!

پسران برای ازدواج دنبال مادر هستند!!

[علل گرایش پسران به ازدواج با دختران بزرگتر از خود؟!]

1- یکی از ویژگی های سنتی ازدواج ایرانی، ازدواج پسران با دختران کوچکتر از خود است. بسیاری از کارشناسان اجتماعی معتقدند اینکه گفته می‌ شود دختران باید از پسران کوچکتر باشند اعتقاد صحیحی نیست اما به شرط آنکه این اختلاف سنی معقول و در حد یک تا سه سال باشد چرا که بیشتر از این سن هماهنگی جسمی میان زوجین را از بین می‌برد و پس از مدتی علاقه‌ ها کمرنگ می‌شود و مسائل جدی تر خودنمایی می‌کند.

2- بر اساس آمارهای رسمی کشور در سه ماه آغاز سال گذشته ۲۴ هزار و ۹۶۷ پسر با دخترانی که یک تا ۲۰ سال از خودشان بزرگتر بوده‌اند ازدواج کردند.

3-  جامعه شناسان انگیزه‌ های اقتصادی ♥ را در رأس عوامل وقوع این ازدواج‌ها می‌دانند و می‌گویند وقتی پسری با دختری بزرگ‌تر از خود آشنا می‌شود که موقعیت مالی خوبی دارد، عامل سن را نادیده می‌گیرد و به منافع حاصل از ازدواج فکر می‌کند.

----------------------------------------------------

پ ن:

1- این مسئله به نظر من یک آفت است و یک فرو ریختگی فرهنگی. به باور من جوانانی که تن به چنین ازدواج هایی می دهند، بر اساس علاقه و عشق واقعی ازدواج نمی کنند بلکه برای استفاده از منافع مادی و امکانات اقتصادی، دختری را که بزرگ تر است و شغل و در آمد و خودرو و خانه مستقل دارد، انتخاب می کنند!!

2- البته تمایل به ازدواج مردها با زنانی بزرگتر از خود را می‌توان از زوایای مختلفی دید.

3- در مرکز ملی پاسخگویی از اینگونه سوالات به وفور دیده می شود و مسأله کاملاً جدی است. درصدِ طلاق بعد از ازدواج هم به مراتب بالاتر است. :(

4- نظر شما هم برایم مهم است :D

حجاب روی مخ مردم...!

حجاب روی مخ مردم...!
 
چند سوال:
1- برای دانشجویی که به خاطر نمره حجاب را رعایت کند، در غیابِ این نیاز چه انگیزه ای برای حفظ حجاب باقی می ماند؟!
2- آیا یک توصیۀ مذهبی برای کسبِ نمره، در حدّ آیین نامه و اجبارِ دولتی، کار فرهنگی و تبلیغِ دین است؟!
3- آیا شأن حجاب برتر از نمره نیست؟! مگر نمرۀ دانشگاهی، یک مقولۀ علمی نیست؟! پس چرا به خاطر ظواهر فردی، نمرۀ درس زیاد یا کسر می شود؟!
----------------------
-----------
پ ن:
1. حجاب، یک دستور الهی است و عمل به آن، فراتر از دستور العمل های دولتی و دانشگاهی و ...، نیازمند ایمانِ افراد است، ضمناً نمی شود به افرادِ بدحجاب، انگ و برچسب زد!! شرایط و موقعیت و روحیاتِ آنها را هم باید درک کرد...
2. چقدر به دین لطمه می زنند کسانی که گمان می کنند رعایت ظواهر دینی را می توان تنها با زور و خشونت و... اجرا و اعمال کرد! کسانی که هیچگاه دین را با زبان خوش و بیان زیبا و لطیف اجرا نکرده اند و هرگز نگران آن نیستند که از پیام اصلی دین که اخلاق است اثری باقی نمانده و تنها می خواهند با خشونت بی اندازه ظواهر دینی را رعایت کنند! به هر حال این اعمال نه تنها سودی به حال دین ندارد بلکه بسیار زیانبار است.
3. تا دینداری مردم، تقویت نشود، درب بر همین پاشنه خواهد چرخید و به زور و تهدید و مصویه و بخشنامه، نمی توان کسی را نمازخوان یا محجبه کرد...
4. پیامبر پانزده سال روی مخ مردم کار کرد و جواب گرفت و ما سی و اندی سال است که روی مخ مردم راه می رویم و عمراً جواب نخواهیم گرفت.
5. نظرات این پست را پیگیری کنید تا مطالب بعدی را در آنجا قید کنم.
6. نظرات شما را دوست دارم بشنوم...!

استفاده ابزاری از شوخی

استفاده ابزاری از شوخی

استفاده ابزاری از شوخی

بعضی آدم‌ها شوخ‌اند و بعضی‌شان جدی؛ اما حتی همان آدم‌های جدی هم گاهی شوخی می‌کنند. شوخی کردن یک کار کاملا طبیعی است و شاید بتوان خوب شوخی کردن و توانایی برای شوخی مناسب را یک هنر دانست که کجا، چه وقت و در چه شرایطی باید شوخی کرد و چه نوع شوخی‌ای کرد.

شوخی کردن برای چیست؟ برای شاد بودن؟ برای شاد کردن؟ برای تعمیق رفاقت‌ها و دوستی‌ها؟ بله. ممکن است. برای اینها و بسیاری هدف‌های دیگر. اما برخی از انسان‌ها برای هدفی دیگر شوخی می‌کنند. برای هدفی که شاید بتوان گفت زشت، زننده و ناراحت کننده است. شاید برای من و شما هم پیش آمده باشد؛ نمی‌توانیم حرف‌مان را جدی و قاطع بگوییم، یا از واکنش طرف مقابل می‌ترسیم یا نمی‌خواهیم مورد قضاوت جدی قرار بگیریم، و بنابراین از «شوخی» استفاده ابزاری می‌کنیم.

حرف جدی‌مان را با بسته‌بندی شوخی تحویل طرف مقابل‌مان می‌دهیم و فکر می‌کنیم چقدر راه‌حل هوشمندانه‌ای یافته‌ایم. کار آنجا ناراحت کننده‌تر می‌شود که ما دلخوری‌ها و ناراحتی‌های‌مان از عزیزان‌مان را که بسیار هم برای‌مان جدی و مهم است، در پناه شوخی به آنها بگوییم و انتظار داشته باشیم همه چیز درست شود.

بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌ایم که «پشت هر شوخی‌ای حرف جدی‌ای هست». و این ضرب‌المثل زشت، تنها پوششی است برای مخفی شدن پشت ترس. همانطور که از هیچ فرهنگ و دین و انسانی نباید استفاده ابزاری کرد، از «شوخی» هم نباید استفاده ابزاری کرد. شاید بی‌رحمی باشد اما تنها کسانی پشت شوخی سنگر می‌گیرند که چنان ضعیف و ناتوان باشند که نتوانند حرف حق‌شان را جدی بزنند. تنها کسانی می‌توانند شوخی کنند و شوخی کردن‌شان زیبا و خواستنی است، که برای شادی و صمیمیت و زندگی شوخی کنند، نه برای فرار از قضاوت و داوری دیگران.

يك مشت انرژي مثبت هديه دهید

يك مشت انرژي مثبت هديه دهید

يك مشت انرژي مثبت هديه دهید

مردم سراغ كسی می‌روند كه بتوانند حتی لحظاتی كوتاه را با او خوش باشند، بخندند و انرژی بگیرند. بیرون از خانه كه هستی، در اتوبوس، مترو، سركلاس، داخل بانك گاهگاهی خودت را در آینه نگاه كن. آینه نداری، توی شیشه مغازه و فروشگاه‌ها یا حتی با موبایلت. ببین ابروها را چنان در هم كشیده‌ای و لبهایت را قفل كردی كه انگار می‌خواهی همین الان با مشت بر دهان کسی بكوبی. با این قیافه فقط مردم را فراری می‌دهی. یك لبخند باعث می‌شود كه هم قفل ابروهایت باز شود و هم قفل لبهایت.
در این روزگار،‌ اغلب آدمها تحمل اخم ما را ندارد. تحمل شنیدن مشكلات ما را ندارد. از بس كه ذهن هركس درگیر مشكلاتش است. اغلب آدمها تحمل شنیدن بیماری و درد كسی را ندارد. از بس كه خودش درد دارد و هر روز پایش مطب یك دكتراست.
خوب نتیجه همین می‌شود كه عمر دوستی‌هایمان كوتاه است و سال به سال سراغ فامیل نمی‌رویم و هفته به هفته به پدرو مادر، خواهر و برادرمان هم سر نمی‌زنیم.
اپیكتیتوس؛ حکیم یونانی گفته «اگر توانستی سی روز را بدون عصبانی شدن پشت سر بگذاری بهتر است جهت شكرگذاری به پیشگاه خدایان قربانی تقدیم داری. » البته این حرف را یك بیگانه زده. ناعادلانه است اگر بگوییم کسانی که می‌خندند مشكلی ندارند و همه مشكلات برای ماست. اینكه تا كسی را می‌بینیم از غم و غصه‌ها و بدبختی خودمان برایش بگوییم، جز اینكه آدمها را از ما فراری دهد اتفاق دیگری نمی‌افتد.
اگر كسی را كه دوست دارید و می‌خواهید دوباره به سمت شما بیاید، یك لبخند،‌ دو جمله شادی‌بخش، یك مشت انرژی مثبت به او هدیه كنید.

کارآموزان شیطان

کارآموزان شیطان

کارآموزان شیطان

سه کارورز شیطان در دوزخ قرار بود همراه استاد خود برای کارآموزی و کسب تجربه عملی به روی زمین بیایند. استاد دوره کارورزی از آنها سوال می‌کند که برای فریب و اغوای مردم از چه فنونی استفاده خواهند کرد؟

شیطانک اول می‌گوید: من فکر می‌کنم از شیوه کلاسیکی بهره خواهم جست و به مردم خواهم گفت: خدایی درکار نیست. پس گناه را به تندباد بسپار و از زندگی لذت ببر.

شیطانک دوم می‌گوید: من به گمانم از شیوه حیله‌گرانه‌تری استفاده کنم. من به مردم می‌گویم: جهنمی در کار نیست، پس گناه را به تندباد بسپار و از زندگی لذت ببر.

شیطانک سوم می‌گوید: من اما از شیوه عوامانه‌تری استفاده خواهم کرد. من به مردم خواهم گفت: جای عجله و شتابی نیست پس گناه را به تندباد بسپار و از زندگی لذت ببر.

شما مدت اخیر به کدام یک از شیطانک‌ها گوش سپرده‌اید و انجام چه کاری را در زندگی به تعویق انداخته‌اید؟

آرام باش تا مار تو را نگزد

آرام باش تا مار تو را نگزد

آرام باش تا مار تو را نگزد

مار می‌خزد. بی‌سر و صدا و آرام، تا طعمه‌اش را پيدا می‌كند. از خودش صدايی در نمی‌آورد. آرام دورش می‌چرخد و نيشش را در می‌آورد و می‌برد داخل. منتظر می‌ماند تا واکنش طعمه را ببیند. می‌گويند اگر بی‌حركت بايستی و تكان نخوری مار شايد نزديكت بيايد. از كنارت رد شود حتی دورت بپيچد اما نيش نمی‌زند. چون احساس خطر نمی‌كند. اما فقط كوچكترين حركت تو كافيست تا احساس خطر كند و آن وقت است كه حمله می‌كند و تو را می‌گزد. سم‌اش وارد بدنت می‌شود و تو را يك دفعه از پا در می‌آورد.
بعضی از آدمها هم شبيه مار هستند. بی‌سر و صدا به تو نزديك و نزديك‌تر می‌شوند. كنارت می‌آيند، كاری با تو ندارند. فقط دورت می‌چرحند. زبانشان حركت می‌كند ولی نيش نمی‌زند و نمی‌رنجاند. اما كافيست با كوچكترين حركت تو، يا حرف تو احساس خطر كنند. لازم نيست چيزی گفته باشی‌ يا او را آزار داده باشی،‌ يك حسادت ساده می‌تواند منجر به اين واكنش شود. آن‌وقت آنچنان تو را می‌گزد كه از اعماق وجودت درد را حس می‌كنی و تنها تفاوتش با مار واقعی در اين است كه نه يكباره بلكه ذره ذره و آرام آرام تو را از بين می‌برد. از درون تو را می‌خورد.. هر نيشی بخشي از درون تو را می‌سوزاند و اين سوختن ادامه دارد.

اما مار هم مثل هر حيوان ديگری رام شدنی است. اين ناممكن نيست اما سخت است فقط بايد برايش وقت گذاشت و او را تربيت كرد. زبان هم همينطور. اما اگر به افراد زبان مار برخورد كردی سعی نكن با او مقابله كنی، سعی نكن او را تحريك كنی، چون بزرگترين ضربه را خودت می‌خوری. سمش كه وارد بدنت شد كارت ساخته است. بهترين كار اينست كه هيچ واكنشی نداشته باشی. آرام باش. تا از آرامشت خسته شود و از كنارت بگذرد و برود.

خدا شوخ‌طبع‌ها را دوست دارد

خدا شوخ‌طبع‌ها را دوست دارد

خدا شوخ‌طبع‌ها را دوست دارد

خیلی دوست داشتنی هستند. مثل کف دست رو راست و صاف‌اند. خدا از اول انگار لب‌های شوخ طبع‌ها را آفریده که مدل لبخند باشند برای دیگران. این‌ها را آفریده که وقتی توی جمعی وارد می‌شوند همه یاد بگیرند یک‌جور دیگر هم می‌شود، حرف زد. یک جور بامزه که همه خوش‌شان بیاید. یک‌جوری که ناجور نیست! این‌ها را یک جوری آفریده که وقتی توی جمعی نیستند، جایشان خیلی بیشتر از خیلی، خالی باشد. مثل جای خالی یک تابلوی بزرگ روی دیوار، یک خبر بدون تیتر جذاب و لید پرتاب به جلو، آش بدون نمک و فلفل، کلاس درس بدون زنگ تفریح...
لغات همان لغات است، جمله‌ها همان‌ جمله‌های معمولی و مفاهیم هم همان مفاهیم دم دستی اما تا از ذهن شوخ‌طبع جماعت می‌گذرد و به زبانش می‌رسد، طعم‌اش خوش می‌شود. متفاوت می‌شود. سازگار با انواع و اقسام مذاق‌ها می‌شود.
اصلا بد نیست توی این تبلیغات هزار رنگ و پیام بازرگانی‌ها که خودشان را می‌کُشند تا ازنقش خوراکی‌های طعم‌دار، در متفاوت کردن طعم زندگی بگویند، یک‌خورده هم از نقش آدم شوخ‌ها در عوض شدن طعم مجلس‌ها و جمع‌های رسمی و غیر رسمی و کلا زندگی بگویند. تبلیغ آن‌ها را بکنند و در حُسن‌شان بگویند که بدون دادن فحش و ناسزا به این و آن هم می‌خندند، هم می‌خندانند، هم حق می‌گویند، هم افراط نمی‌کنند. خدا هم این نوع آدم را خیلی دوست دارد... بنده خدا هم! آنقدر که وقتی نیستند، انگار خبری تیتر ندارد، آشی نمک، کلاسی زنگ تفریح و...

پای دل را وسط بکش!

پای دل را وسط بکش!

پای دل را وسط بکش!

خوب بودن فقط به این نیست که همیشه دستمان خالی توی جیبمان برود و پر بیرون بیاید و بعد با توقف کوتاهی نزدیک یک صندوق آبی و زرد کنار خیابان دوباره خالی شود. اگر دستمان را توی جیبمان کردیم و خالی بود، باز هم می‌توانیم خوب باشیم.
خوب بودن فقط به این نیست که روزانه، هفتگی یا ماهیانه پولی از وسط دخل و خرج زندگی‌مان جدا کنیم و به فلان فقیر و بهمان بی‌سرپرست کمک کنیم. اگر حقوق بگیر نبودیم و دستمان به دهنمان نمی رسید، باز هم راه خوب بودن برایمان باز است.
خوب بودن و خوبی کردن می‌تواند خیلی نزدیک‌تر و دست یافتنی‌تر از اینها باشد.
مثل خوبی پسر بچه‌ای که از فرط گرسنگی، سر یخچال خانه‌شان می‌رود؛ در یخچال را که باز می‌کند، به عوض پیدا کردن چیزی برای خوردن، شرمندگی و خجالت‌زدگی پدری را می‌بیند که از تهی بودن یخچال خانه‌اش رنج می‌برد؛ پسر یک لیوان آب بر می‌دارد و با لذتی سرشار آن را می‌نوشد و بعد، با صدایی بلند، با صدایی که به گوش پدر برسد، می‌گوید: «خدا را شکر؛ چقدر تشنه بودم» و بعد باز با شکم خالی سر درسش باز می‌گردد.
خوبی می‌تواند خیلی دست یافتنی‌تر از آن چیزی باشد که فکرش را می‌کنیم؛ فقط باید کمی خلاقیت داشته باشیم، کمی زیرکی، و دو تا چشم باز. آن وقت به اطرافمان را که نگاه کنیم، مستحق زیاد می‌بینیم؛ کسانی را که استحقاق نیکی ما را دارند.
لازم نیست دست به جیب شویم تا صدقه بدهیم؛ باید پای دل را وسط کشید.

نامش کلاغ است!

نامش کلاغ است!

 نامش کلاغ است! 

مردی هشتاد و پنج ساله با پسر تحصیل کرده چهل و پنج ساله‌اش روی مبل خانه خود نشسته بودند. ناگهان کلاغی کنار پنجره‌شان نشست.
پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟
پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقیقه پدر دوباره پرسید: این چیه؟
پسر گفت: بابا من که همین الان بهتون گفتم، کلاغه.
بعد از مدت کوتاهی، پیر مرد برای سومین با پرسید: این چیه؟
عصبانیت در پسر موج می‌زد و با همان حالت گفت: کلاغه، کلاغ!
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه‌ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند.
در آن صفحه این طور نوشته شده بود: «امروز، پسر کوچکم که سه سال دارد، روی مبل نشسته است. هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست، پسرم بیست و سه بار نام آن را از من پرسید و من بیست و سه بار به او گفتم که نامش کلاغ است. هر بار او را عاشقانه بغل می‌کردم و به او جواب می‌دادم و علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می‌کردم.»

شاد باش تا حق زندگی ادا شود

شاد باش تا حق زندگی ادا شود

شاد باش تا حق زندگی ادا شود

امروزه زندگی در جوامع شهری خیلی کسالت بار شده است. هم کسالت جسمی هم کسالت روانی و روحی. لذت‌ها، هر قدر پیشتر می‌آییم، آنی‌‌تر و دردسترس‌تر اما سطحی‌تر می‌شوند.

یک نسل پیش از ما با رادیو مانوس بودند و لذت گوش سپردن به رادیو عمیق‌تر از تلویزیون ديدن است. دو نسل پیش از ما برای سرگرم شدن کتاب می‌خواندند و لذت کتاب بیش از رادیو است. سه نسل پیش از ما هر کتابی را می‌خواندند زیرا این همه کتاب نبود تا انتخاب درست از میان این همه رنگ کتاب، خود به یک مشکل تبدیل شود. سه نسل پیش از ما با مثنوی مولوی و کلیات سعدی و شاهنامه فردوسی و ... سرگرم می‌شدند. این فقط یک مثال بود و به همین سیاق ده‌ها مثال دیگر می‌شود پیدا کرد.

شیوه زندگی مرسوم، کسالت‌آور است و آدم کسل نمی‌تواند حق زندگی را آنطور که باید ادا کند. این کسالت‌ها روی هم انباشته می‌شوند و ناخرسندی و آزردگی و برآشفتگی به همراه می‌آورند. زیرا تو همواره از خودت و از زندگی عقب می‌مانی و نمی‌فهمی چرا به هر دری می‌زنی، نمی‌شود واین کلافه‌ترت می‌کند و توان خویشتن‌داری را از تو می‌گیرد. این چرخه باطل ادامه می‌یابد: هرقدر کسل‌تر، کم‌حوصله‌تر و هر قدر کم‌حوصله‌تر، کسل‌تر و این دو مدام در هر ضرب می‌شوند.

به نظر می‌رسد که قدم اول را باید از اصلاح شیوه زندگی شروع کنیم.

خودت باش نه ترکیبی از دیگران

خودت باش نه ترکیبی از دیگران

خودت باش نه ترکیبی از دیگران

هنوز شبیه خودم نشده‌ام. شبیه آنچه همیشه تجسم کرده‌ام. شبیه بخشی از استاد جغرافیایم با آرامش‌مادرم، به نظر کمی از لجبازی‌های خواهرم هم راه‌گشا باشد؛ در آینده حتماً لازمم می‌شود. عاشق دوپهلو حرف زدن و باسیاست بودن گیتی‌ام. هیچوقت نمی‌توانی بگویی تو این کار را کردی، به راحتی توپ را در زمین تو می‌اندازد. باباجان یک جور مدیرت دارد که در هیچ‌کس ندیده‌ام. همیشه با خودم فکر کرده‌ام ترکیب همه این‌ها چه پدیده ‌معجزه‌گری است.
بعضی آدم‌ها تلاش می‌کنند تا ترکیبی از خصوصیات خوب دیگران شوند و درست زمانی که مرتکب این اشتباه می‌شوند چیزهای بدشان رو می‌شود. چون خوبی‌های خودشان را درو کرده‌اند. چون خوبی‌های ذاتی‌اشان، پوشاننده بدی‌هایشان بوده و حالا آنها را با چیزهایی عوض کرده‌اند که ناهماهنگ است. مثل محسنات خودشان، ستار نیستند. اصلاً از جنسی‌ دیگر‌اند.
مثل آنکه سفالینه‌ای باستانی و جذاب را (هرچند قدیمی و ساده) با تکه‌های جواهرهای رنگارنگ تزئین کنی و بخواهی جذاب جلوه‌اش دهی. آنوقت است که نه آن جواهر زیبایی‌اش را دارد و نه آن سفالینه سادگی و وقارش را. خصوصیات ما آدم‌ها هم از همین جنس‌اند. باهرشکلی، باید از یک جنس باشند با هارمونی و هماهنگی.
اگر توانستی چیزی را به خودت اضافه کنی که خوب باشد و با بقیه‌ ویژگی‌هایت هماهنگ؛ نقشی زیبا خواهی شد اگرنه بی‌تردید تصویری نازیبا خواهی شد از آنچه در ذهن داری. 

دوستي‏ و ارتباط قبل از ازدواج

دوستي‏ و ارتباط قبل از ازدواج

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
دختري هستم 18 ساله ك چند سال است با پسري در ارتباط هستم و واقعا عاشق هم هستيم و از هم سير نشديم و قصدمان ازدواج است و مادر من نسبت به اين دوستي آگاه است. ولي ما به دلايلي نمي تونيم زياد همديگر و ببينيم و هر دو نسبت به مسائل ديني خود پايبنديم. سوال من اين است ما يك رابطه ي عاشقانه ايي با هم داريم البته نه زياد، چون تو اين مدت 5.6 سال ديگه نمي تونستيم طاقت بياريم.(فقط در حد عشق بازي و اين رابطه از روي عشق است نه هوس)مي خواستم بدونم بعد ازدواج هم اين به عنوان گناه براي ما ثبت مي شود يا بخشيده مي شود؟(مثل بچه حرامزاده كه بعد ازدواج حلال مي شود).

پاسخ:
نياز به جنس مخالف براي تأمين و تعادل سازي غريزۀ جنسي از نيازهاي طبيعي در انسان مي باشد، يعني در واقع امكان اينكه با ارتباط دو جنس مخالف بدون ضوابط، مشكلي پيش نيايد خيلي بعيد است. البته شيطان در ابتداي كار با سياست گام به گام خود پيش مي رود و با گذشت زمان كه علاقه و وابستگي ايجاد شد، زهر خود را مي ريزد. از نگاه روانشناسان، ارتباط دو جنس مخالف رو به اوج است و هر روز پيشرفتش بيشتر مي شود. پس در اين مسأله بايد دقت زيادي كرد.
- نكاتي مهم و ضروري را خدمتتان عرض مي نماييم:
1- از اينكه مادر خود را از اين جريان آگاه ساخته ايد، نشان از فهم و شعور شماست، گرچه انتظار مي رود كه پدر خود را هم از اين موضوع آگاه سازيد، زيرا دختران و پسران مسلمان و پاك، بايد بياموزند كه در اولين برخورد تأثيرگذار با جنس مخالف، آن را با پدر و يا مادر و يا با يك مشاور آگاه و مسلمان، مطرح كنند؛ تا بتوانند از تجربه‌هاي علمي و عملي آنان بهره برده، پيش از اين كه دچار آسيب‌هاي جدي شوند، تصميم عاقلانه‏اي بگيرند. اگر دختر و پسر، مسائل و معاشرت‌هاي مهم روزانه خود را با افراد مجّرب مطرح كنند و والدين و مشاوران نيز بتوانند در حل مسائل آن ها نقش مفيد و سازنده‏اي را ايفا كنند، مي‌توان اميدوار بود كه جلوي بسياري از روابط پنهاني و ناسالمي كه احتمال دارد. پس از برخورد نخستين شكل بگيرد، گرفته شود. انساني كه مقام و منزلت خود را مي‌داند، خود را به بهاي كم و اندك نمي‌فروشد.
2- غالباً دوستي‏ و ارتباط قبل از ازدواج، به خاطر همان عشق بازي كه مي گوييد، راه عقل را مسدود، چشم واقع بين انسان را كور مي‏سازد. اجازه نمي‏دهد تا يك تصميم صحيح و پيراسته از اشتباه گرفته شود. اين نوع انتخاب‏ها كه در فضايي آكنده از احساسات و عواطف انجام مي‏گيرد، به دليل نبود شناخت عميق و واقع ‏بينانه، اگر هم به ازدواج منتهي گردد، زندگي مشترك را تلخ و آينده را تيره و تار مي‏سازد.
3- ببينيد وابستگي‌هايي كه بين دختر و پسر ايجاد مي‌شود، مانع گزينش صحيح و دقيق براي شريك آينده زندگي مي‌شود. از آن جا كه دختر يا پسر به فردي خاص وابسته شده، تمام نيكي‌ها، خوبي‌ها، زيبايي‌ها را در فرد مورد علاقه خود مي‌بيند و ديگر توان مشاهده عيوب احتمالي طرف مقابل را ندارد؛ زيرا از روي علاقه و از پشت عينك وابستگي، به طرف مقابل نگاه مي‌كند؛ نه با نگاه خريدار و نه با نگاه نقادانه و بررسي كننده‏اي كه تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوي حقيقت بين، مورد دقت و مشاهده قرار دهد.
در روايت داريم:"حُبُّك للشّيءِ يُعْمي وَ يُصِمُّ؛ دوست داشتن چيزي[آن هم ناآگاهانه و از سر هيجان و احساسات]، انسان را كور و كر مي‌كند."(1)
4- نكات بيان شده، حاصل تجربيات روانشناسان ديني است كه با توجه به تجربه و مراجعاتي كه از دختران و پسران جوان داشته اند، بدست آمده است و واقعيتي است غير قابل انكار!

ادامه نوشته

به بهانه اکران «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند»

هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند

به بهانه اکران "هیس... دخترها فریاد نمی‌زنند"

«هیس... دخترها فریاد نمی‌زنند» عنوان فیلم در حال اکران پوران درخشنده است. این فیلم روایت یک آسیب اجتماعی است که گریبان برخی دختران را در جامعه می‌گیرد و خانواده‌ها به دلیل ترس از آبرو سکوت می‌کنند و بر جنایت فرد مجرم سرپوش می‌گذارند. متاسفانه با این سکوت به مسائل روانی که برای دختر آسیب دیده به وجود آمده نیز دامن می‌زنند. مسائلی که گاه تا پایان عمر گریبان دختر را رها نمی‌کند و او از داشتن یک زندگی عادی محروم می‌شود هرچند که در ظاهر مشکلات روانی که با آن دست و پنجه نرم می‌کند، هویدا نباشد. گرچه پوران درخشنده نتوانسته است از پس پرداخت سوژه برآید و در نهایت فیلمی نه چندان تماشایی و باورناپذیر به نمایش گذاشته است اما سوژه فیلم و تابوشکنی این کارگردان در پرداخت به این مضامین قابل تحسین و درخور توجه است و جا دارد به بهانه اکران آن به این آسیب‌ها و مفهوم «آبرو» پرداخته شود.
در این فیلم روی دو موضوع تاکید شده، اول بی توجهی والدین به کودک و عدم مراقبت درست از او در سن خردسالی و دوم پنهان کردن جنایت بزرگی مانند آزار جنسی به دلیل ترس از آبرو که در این یادداشت نیز حول همین دو محور صحبت می‌کنیم.
نکته اول هشدار صحیح فیلم درباره مراقبت از دختران و عدم سهل انگاری در این زمینه است. قدیمی‌ها یک مثل داشتند؛ «دختر و پسر مثل پنبه و آتش هستند.» و با تکیه بر این مثل سخت گیری در مراقبت از دختر تا حدی بود که به هیچ عنوان او را با مردانی جز افراد درجه یک تنها نمی‌گذاشتند. این سخت گیری در برخی خانواده‌ها تا جایی پیش می‌رفت که مادران دختر خود را با برادر تنی نیز تنها نمی‌گذاشتند، چراکه به گفته مددکاران اجتماعی بخشی از تجاوزها متاسفانه از طریق محارم و حتی پدر صورت می‌گیرد. در حال حاضر نیز مادران دلسوز در نگهداری از دختران خود این مراقبت‌های ویژه را دارند اما شاید لازم است که بدون ترس از تابوها آموزش‌های لازم به مادران داده شود تا بدانند چطور از دختران خود مراقبت کنند و چه مسائلی را به او آموزش دهند تا در صورت رخ دادن هر مورد ناگواری، چه مسئله مهمی باشد چه کم اهمیت، اتفاق را با مادر خود مطرح کنند تا از بروز اتفاقات آسیب‌زا جلوگیری شود.
نکته دوم و البته با اهمیتی که این روزها شایع است، پدیده ماهواره و تماشای بدون مرز و محدودیت آن در خانه و در حضور فرزندان خردسال است. والدین و خواهر و برادر بزرگتر به دلیل تماشای مکرر برخی تصاویر خارج از عرف و اخلاق، دیگر توجه چندانی به اخلاقی نبودن این تصاویر و تاثیری که روی بلوغ زودرس فرزندان دارد، نمی‌کنند. همین امر باعث می‌شود فرزند خردسال بدون درک درستی از تصاویر، گاه همان روش را برای ابراز محبت به کار گیرد و به طور مثال طوری دوست همسال خود را در آغوش بگیرند که همخوانی چندانی با سن او ندارد و همین مسئله در برخورد با اعضای فامیل و ... هم صورت می‌گیرد و متاسفانه دیده می‌شود برخی والدین حساسیت چندانی به این امر نشان نمی‌دهند. باید یادآور شد که این بی‌تفاوتی نیز ناشی از تماشای مکرر صحنه‌های خلاف عرف و اخلاق از تلویزیون است. بروز رفتارهای ویژه بزرگسالان از کودکان نیز این احتمال را در پی دارد که بیشتر در معرض آسیب قرار گیرند.
نکته بعدی سرپوش گذاشتن خانواده‌ها بر روی مسائل به اصلاح ناموسی است. خانواده‌ها از ترس ریختن آبروی خودشان و دخترشان آزار و تجاوز صورت گرفته را پنهان می‌کنند و حتی با یکدیگر هم صحبتی در این زمینه نمی‌کنند تا مبادا راز آشکار شود. چه رسد به اینکه به پلیس شکایت کنند تا دست متجاوز برای همیشه کوتاه شود. خانواده در حالی این پنهانکاری را صورت می‌دهند که گمان دارند، با پنهان کردن، آن اتفاق برای همیشه محو می‌شود درحالی که آسیب کوچکترین آزار جنسی سالها در روان فرد می‌ماند و بسته به میزان آزار فرد را در بزرگسالی رنج می‌دهد. دربرخی موارد حتی خود فرد مطلع نیست مشکلات و مسائلی که برای او به وجود می‌آید ناشی از اتفاق تلخی است که در کودکی برای او رخ داده. شایع‌ترین عارضه‌ای که تجاوز در خردسالی بر روی روان دختران می‌گذارد، عدم توانایی برای ارتباط عاطفی با همسر است که گاه تا بعد از زادواج متوجه چنین مشکلی نمی‌شوند. این درحالی است که اگر عرف و تفکرات نادرست در زمینه برداشت از کلمه «آبرو» کنار گذاشته شود، علاوه بر تنبیه مجرم و کم شدن این قبیل تجاوزها(چون فرد اطمینان دارد که والدین به دلیل ترس از آبرو پیگری ماجرا می‌شوند) می‌توان با برخورد درست با کودک آسیب دیده و انجام مشاوره، از شدت آسیب کاست. اما سپردن این مسئله به دست فراموشی و بایگانی خاطره بد در ضمیرناخودآگاه، ممکن است پس از گذشت سالها طور دیگری ظاهر شود و دوباره فرد را دچار آسیبی جدید و سرخوردگی تازه کند و برای همیشه او را از زندگی آرام محروم کند.

ارتباط فکری با نامحرم

ارتباط فکری با نامحرم

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
آقايي از من خواستگاري كرده و به دلائل مختلف حداقل فعلا امكان ازدواج فراهم نيست! شايد هرگز امكان ازدواج با اين فرد را نيابم، اما به شدت به ازدواج احتياج دارم! ناخودآگاه به حالتي دچار شده ام كه مدام فكر اين آقا در ذهن من است! با ديدن هر چيز بي ربط و باربط! گاه چيزي در ذهنم جرقه مي زند و وقتي به خودم مي آيم مي بينم مدتي است در فكر اويم! حتي فكرهايم گاهي تا امور زناشويي هم پيش مي رود! سعي مي كنم كه از اين فكرها جلوگيري كنم اما نمي شود! به شدت از اين افكار رنج مي برم! قبلا چيزي درمورد زناي در فكر شنيده ام! مي خواستم ببينم  آيا اين حالات و فكر ها با توجه به اينكه اغلب غير ارادي است، گناه محسوب مي شود؟ خصوصا در مورد امور جنسي!

پاسخ:
خواهر گرامي! اي كاش در همين ابتداي نامه علت اينكه امكان ازدواج برايتان فراهم نيست را برايمان بيان مي كرديد تا بتوانيم دربارۀ آن معظل راهكاري داشته باشيم، زيرا شما در سني قرار داريد كه ازدواج از ضروري ترين امور برايتان مي باشد.
زناي ذهني يا فكر گناه در امور جنسي اگر غير اختياري باشد گناه نيست. ولي انسان بايد از مقدماتي كه باعث اين افكار مي شود پرهيز كند و در صورت اختياري بودن چنانچه آثار بيروني داشته باشد و موجب تحريكات جنسي شود اين امور گناه است، زيرا فكر و انديشه گناه، پاكى و صفاى قلب را از بين مى برد و انسان را به ارتكاب آن وا مى دارد. حضرت على(ع) فرمود: «من كثر فكره فى المعاصى دعته إليها»(1) كسى كه در مورد گناهان زياد فكر كند، گناهان او را به سوى خود مى كشند.
نيز فرمود: «خوض النّاس فى شى‏، مقدّمة الكائن»(2) فرو رفتن و تفكّر در مورد چيزى، سرآغاز وجود و پيدايش آن چيز است.
از اين رو، حضرت مسيح به پيروان خود فرمود: «موسى بن عمران به شما دستور داد، زنا نكنيد؛ اما من به شما سفارش مى كنم، فكر زنا را هم نكنيد؛ زيرا كسى كه به زنا بينديشد، مانند كسى است كه در اتاق زيبا و رنگ آميزى شده‏اى، آتش روشن كند. در اين صورت، هر چند ممكن است خانه در آتش نسوزد؛ لكن دست كم دود آن را سياه و خراب مى كند.»(3)
در هر صورت، فكر گناه، گناه نيست تا وقتي كه انسان خود را به گناه آلوده نكند، حتي اگر مقدمات آن را فراهم كرده باشد، گناهي در نامۀ او ثبت نمي‏شود. اما از نظر رواني فكر گناه، وجود انسان را آلوده و مضطرب مي سازد.
- نكاتي در مورد ازدواج معقول در اين شرايط:
1- در صورتي كه به هر دليلي مشكلات ازدواج با اين شخص حل شد، به اين چند نكته توجه كنيد:
الف) بايد دقت كنيد كه عشق و علاقه تان گرچه حكايت از نيازتان دارد ولي بايد با حساسيت و مراقبت جلو رويد. نگاه و تحليل شما در صورتي به او صحيح است كه، به عنوان يكي از افرادي كه دوست داريد با او ازدواج كنيد، در نظر بگيريد. ولي توجه داشته باشيد كه تنها زماني مي توانيم كسي را براي ازدواج خوب و مناسب تشخيص بدهيم كه فرد مورد نظر در اكثر معيارها و ملاك هاي اساسي ازدواج، با شما تناسب و همخواني داشته باشد، صرفاً علاقمندي و دوست داشتن، دليل بر خوب بودن طرف مقابل و داشتن شرايط همسري و داشتن تناسب با شما نمي گردد. چه بسا ممكن است گاهي عشق و علاقه افراطي باعث شود در وادي عشق گرفتار آييد و با يك جانبه نگري، از ديدن واقعيت هاي ديگر زندگي محروم بمانيد.
ب) سعي كنيد با علاقۀ افراطي بر كسي، به فكر ازدواج نيفتيد، زيرا علاقه افراطي موجب كوري چشم و كري گوش مي‌گردد. تجربه نيز نشان داده است عشق و علاقه ناشي از احساسات و هيجانات باعث شده كه بسياري از عيوب، نقايص و ضعف ها طرف از ديد انسان، مخفي و پوشيده مانده؛ در نتيجه در كسب موفقيت در اين امر مهم و حياتي ازدواج، نقش منفي بازي كرده، بلكه به جاي موفقيت، شكست را نصيب فرد كرده است.
ج) ملاك ها و معيارهاي اساسي ازدواج را در فرد مورد نظر تطبيق دهيد. ببينيد چقدر با شما در زمينه هاي مختلف تناسب دارد. سعي كنيد بر اساس اطلاعات دقيق، به شناخت كافي و صحيحي از فردِ مورد نظر دست يابيد. دقّت را فراموش نكنيد. مبادا عشق، چشم انديشه‏تان را كور سازد و شما را از تحقيق كامل و همه جانبه در باره وي باز دارد. با اين كار مي توانيد بفهميد كه آيا فرد مورد نظر به دردتان مي خورد يا نه؟
د) نكته اي كه بايد به آن توجه ويژه اي داشت، پيشگيري از به وجود آمدن علاقه افراطي و عشق يك طرفه و يا دو طرفه اي كه بر مبناي درستي پايه ريزي نشده است، مي باشد، چرا كه بر اساس نتايج تحقيقات روانشناختي، هر گونه علاقه افراطي و علاقه هاي يك طرفه، به هيچ وجه امر مطلوبي قلمداد نمي‌گردد؛ ممكن است از خلأهاي كوچك و بزرگ شخصيتي در درون فرد حكايت داشته باشد.
2- نكته ديگري كه بايد به آن توجه داشته باشيد، جلوگيري از هر گونه ارتباط و نيز ابراز علاقه و محبت به آن پسر مي باشد، چون هر گونه اظهار علاقه و محبت از سوي دختر و ارتباط وي و پسر قبل از ازدواج، علاوه بر اين كه از لحاظ شرعي و روانشناختي خالي از اشكال نيست و آسيب هاي فراواني در آن نهفته، باعث تجسّم بخشيدن به ذلّت و زبوني خود و بي شخصيّت جلوه دادن خويش است. چون زن مجذوب است، نه جاذب، محبوب و معشوق است، نه عاشق و طالب. يعني اصلاً ساختار وجود دختر به گونه‏اي است كه ديگران را به سوي خود جذب مي‏كند و آن ها به سوي او گرايش مي‏يابند.
- نكتۀ پاياني:
در صورت نياز در نامۀ بعدي علت موانع ازدواجتان را مطرح كنيد تا در آن زمينه به نكاتي اشاره كنيم. ضمناً اگر به اين فرد علاقه پيدا كرده ايد و احساس مي كنيد كه مورد مناسبي براي ازدواج هستند، با توقعات اندك، پاسخ مثبت دهيد تا وارد كانون گرم زندگي شويد. منتظر نامۀ بعدي تان هستيم.
- منابعي براي مطالعۀ بيشتر:
1- جوانان و انتخاب همسر. پديدآورنده: علي اكبر مظاهري
2- همسر گزيني در بيست گام. پديدآورنده: محمود يزداني.
پي‌نوشت‏ها:
1. تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ج5 ، ص321، دفتر تبليغات‏ قم‏، 1366 ش.
2. همان، ج 3، ص 451.
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ناشر موسسه الوفاء، ج 14، ص331، باب34، بيروت 1404ه ق.

مرد بی‌مسئولیت رابطه!

مرد بی‌مسئولیت رابطه!

مرد بی‌مسئولیت رابطه!

این سال‌های اخیر روابط on و off زیاد شده است. یعنی چه؟ یعنی یک آدمی بیاید در زندگی یک آدم دیگر به نحوی که هروقت خودش خواست باشد و هروقت نخواست، نباشد. یک بار رابطه بوق آزاد بزند و طرف دیگر آنسوی خط بگوید «الو» و یک بار دیگر بگوید «مشترک مورد نظر در دسترس نیست.»
این روزها روابط on و off زیاد شده است چون لابد آدم‌ها انقدر خودشان را دوست دارند که فقط زمانی که نیاز دارند گوشی رابطه را روشن نگه می‌دارند. نیازشان که برطرف شد بی‌خیال نیاز طرف مقابل گوشی را خاموش یا سایلنت می‌کنند تا آرامششان به هم نخورد. این روزها مدل روابط عاطفی بین زن و مرد، قطعی و وصلی دارد چون یکی از دو طرف که اغلب مرد رابطه است، حاضر نیست مسئولیت یک رابطه دائم و روشن را بپذیرد. بنابراین زن رابطه را فقط وقت‌هایی که خودش نیاز عاطفی یا جنسی دارد، می‌خواهد و باقی زمان‌ها باید برسد به کار و زندگی خودش.
مرد رابطه که در گذشته در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید که بدون بهانه و دلیل قرص و محکمی چون «ازدواج» به زن رابطه نظر داشته باشد در این سال‌ها به خوبی فرا گرفته است که می‌تواند بدون تعهد و احساس مسئولیت نیازهای خود را برطرف کند و هرگاه اراده کرد نقطه پایانی بر رابطه خود بگذارد. البته با رشد چنین روابطی، زن هم کم کم آموخته است که طاقت خود را زیاد کند و آماده قطع دوستی و شروع رابطه‌ای جدید باشد. اما هنوز و به طور ذاتی زن به دلیل میل به ازدواج، همواره به دنبال رابطه‌ای با آینده روشن است و از همین رو آسیب‌ بیشتری را در این روابط متحمل می‌شود.
زن به دلیل میل ذاتی به ازدواج از سوی مرد به اصطلاح روشنفکر(!) مورد تمسخر قرار می‌گیرد. از سوی دیگر نیز به دلیل داشتن چنین حسی و البته دارا بودن رگه‌های احساسی قوی، دانسته و ندانسته مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد؛ مرد درابتدا با ابراز علاقه به شیوه‌های مختلف زن را به خود وابسته می‌کند و بعد از این وابستگی برای رسیدن به اهداف خود سود می‌برد. معمولا زن‌ها در روابط موقت به دلیل وابستگی عاطفی و رسیدن به ازدواج سعی می‌کنند امتیازاتی به طرف مقابل و به خواسته‌های مرد تن بدهند تا رابطه را همچنان حفظ کنند اما در نهایت وقتی از نظر مرد زمان اتمام رابطه برسد، زن به راحتی حذف می‌شود.
این روزها زنان، دانسته و یا ندانسته با تن دادن به این روابط on و off، مرد رابطه را جسورتر کرده‌اند. تاجایی که مرد، داشتن چنین روابط بی‌قیدی را حق مسلم خود و امری طبیعی تلقی می‌کند. حتا برخی زنان از اینکه بگویند دوستی را به قصد ازدواج می‌خواهند پرهیز می‌کنند، چون همواره این امکان هست که به کوته بینی متهم شوند و اینکه همه چیز را در ازدواج می‌دانند.
شاید بد نباشند زنان و دختران بار دیگر به طبیعت خود نگاهی بیاندازند و بی‌پروا از خواسته‌ها و حق خود دفاع کنند و کمتر شرایط را برای مورد سواستفاده قرار گرفتن مهیا کنند.

چند راه برای کاهش تنهایی

چند راه برای کاهش تنهایی

چند راه برای کاهش تنهایی

تنهایی وضعیتی ناخوشایند است که معمولاً در پی بد عمل کردن در تعاملات اجتماعی و عدم موفقیت در ایجاد رابطه دوستی بروز می‌کند. حالتی که فرد دچار احساس افسردگی، اضطراب، ناشاد بودن، نارضایتی، بدبینی درباره آینده، خودملامت‌گری و خجالت می‌شود ولی این وضعیت در صورت تمایل فرد، پایدار نخواهد بود.
شیوه برقراری ارتباط با دیگران و مهارت‌های اجتماعی مثل هر مهارت دیگری آموختنی است. درصورتی که دوست و یا دوستانی دارید و مایل هستید رابطه‌ خود را با آن‌ها حفظ کنید و پابرجا نگه دارید لازم است نکاتی را در رابطه‌تان رعایت کنید. این قواعد دوستانه را می‌توان این‌طور بیان کرد:

- توقع نداشته باشید دوست‌تان هرجا و در هر زمانی در اختیار شما باشد؛ به حقوق و حریم خصوصی او احترام بگذارید!
- صادق باشید؛ اغلب دلخوری‌ها در روابط به دلیل عدم صداقت است.
- مهربان باشید؛ ولی نه‌ آنقدر که خودتان را و حقو‌قتان را نادیده بگیرید. مهربانی بیش‌ از حد موجب :/. توقع شدن‌تان می‌شود و نادیده‌ گرفتن خودتان احساس ناخوشایندی نسبت به طرف مقابلتان در شما ایجاد می‌کند.
- شنونده خوبی‌ باشید؛ خوب شنیدن موجب درک صحیحی از وضعیت فرد مقابل می‌شود و شما را در ایجاد رابطه مستحکم، یاری می‌دهد.
- گله‌گذاری ممنوع؛ گله‌ کردن نه تنها موجب دوری دوستانتان نسبت به شما می‌شود بلکه خودتان را نیز دچار یأس و ناامیدی می‌کند.
- بدبینی را از خود دور کنید؛ سوءظن و بدبینی موجب بروز خطای بیشتر در تصمیم‌گیری‌ها و روابط می‌شود.
همه این دوستانه ها هم موجب می‌شود دوستان‌تان را زیاد کنید و پابرجا نگه‌دارید و هم شما را برای دوستان‌تان نگه می‌دارد.
 

انفكاك يا اختلاط زن و مرد؟ كداميك؟

انفكاك يا اختلاط زن و مرد؟ كداميك؟

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:

اختلاط زن و مرد در چه شرايطي بدون اشكال است؟
با عرض و سلام و خسته نباشيد
1- لطفا بفرماييد اختلاط زن و مرد اگر با رعايت حجاب و حيا باشد اشكال شرعي دارد يا خير؟ و اگر اشكال شرعي ندارد آيا در صورتي كه منافع اجتماعي در برداشته باشد مثلا در يك محيط كاري تخصصي و مفيد مثل دانشگاه باشد آيا ترك اختلاط باز هم به عنوان يك امر استحبابي و اخلاقي توصيه مي شود يا خير؟
2- آيا اشكال دارد زن در ارتباط با نامحرمي كه غريبه نيست و نظر سوء ندارد لبخند كم رنگي بر لب داشته باشد، در عين اينكه حجاب و حياي دروني دارد؟
با تشكر فراوان

پاسخ:
روابط زن و مرد يكى از مسائلى است كه شناخت صحيح احكام و آداب اسلامى در اين زمينه و عمل به آن ها ضامن سلامت فرد و جامعه است. از جمله مسائل مورد بحث در جامعه كنوني، مسئله ارتباط يا به تعبير بهتر، اختلاط دختران و پسران يا زنان و مردان است.
بايد به اين حقيقت گردن نهاد كه آدمي در دو جنس زن و مرد آفريده شده است و خداوند گرايش اين دو جنس به يكديگر را در نهاد آنها سرشته است. طبيعت انسان، عرف جامعه و شريعت اسلام هم بر اين گرايش صحه گذاشته و آن را به عنوان بديهي ترين اصل فطرت پذيرفته است. اما ارتباط زنان و مردان پيش از ازدواج چگونه و حد و حدود آن كدام است؟ مبناي اين ارتباط چيست و چگونه مي توان حد و مرز آن را تعيين كرد؟ بايد بدانيم مبناي ارتباط زنان و مردان از نظر دين اسلام چيست.
بي شك، ارتباط دختر و پسر و زن و مرد نامحرم بدون رعايت حدود شرعي برخلاف فرهنگ ديني و اعتقادي ماست و پشت پا زدن به پيمان هايي است كه با خدا بسته ايم؛ متعهد شده ايم كه فقط او را بپرستيم، برخلاف قانون او رفتار نكنيم و در برابر امر و نهي خدا تسليم باشيم. «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ؛(1) به عهدي كه با خدا بستيد، وفا كنيد. «اِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً؛(2) همانا از عهد و پيمان سؤال خواهد شد.»
قبل از بيان محدوده و احكام اختلاط و ارائه راهكارهاي عملي براي آن، بايد به اين نكته توجه كرد كه در جامعه، ارتباط زن و مرد به شكل عام، مواردي چون روابط شغلي، خانوادگي و تحصيلي را در برمي گيرد و حدود و ثغور عرفي و قانوني براي آن تدوين شده است.
مطالبي را در قالب نكات خدمتتان عرضه مي داريم:
1- انفكاك يا اختلاط؟ كداميك؟
انفكاك از نظر اسلام حرمت بخشيدن به زن، حفظ حريم شخصيت و دور نگاه داشتن او از نگاه بيماردلاني است كه در او طمع مي كنند؛ چنانكه خداوند در بيان حكمت حكم حجاب مي فرمايد: «ذلك ادني أن يعرفن فلايؤذين»(3) تأكيد اسلام بر حضور اجتماعي زن همراه با توصيه به او درباره حفظ ورع و تقواست: «و اذا سئلتموهن متاعا فأسئلوهن من وراء حجاب ...؛(4) هرگاه از ايشان زنان پيامبر(ص) چيزي خواستيد، از پشت پرده و حايل طلب نماييد». اين آيه و آيات ديگر نظير «ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن و ان يستعففن خير لهن»(5) دلالت مي كنند كه هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترك برخوردهاي غير ضروري در محيط هاي اجتماعي را رعايت كنند، به تقوا و پاكي نزديكتر است.
احترام به شخصيت زن و حفظ حريم محيط هاي زنانه از نظر اسلام، تا حدي است كه رسول خدا(ص) از داخل شدن مردان بر جمع زنان بدون اجازه آنها نهي فرموده است: «نهي رسول اللّه (ص) أن يدخل الرجال علي النساء الا باذنهن»(6).
2- بايدها و نبايدهاي اخلاقي حضور اجتماعي زن و اختلاط و معاشرت با مردان:
اسلام براي هر نوع حضور اجتماعي زن و اختلاط و معاشرت او با مردان، بايدها و نبايدهاي اخلاقي را توصيه مي نمايد. درباره حضور اجتماعي زن اين قيد بيان شده است: بايد از هر آنچه منجر به فتنه و فساد مي شود، اجتناب كرد.
در زندگي اجتماعي به صورت طبيعي روابطي شكل مي گيرد؛ مانند رابطه همسايه با همسايه، دانش آموز با معلم، دانشجو با استاد. طبيعي است كه اينگونه روابط اجتماعي، هميشه ميان هم جنس(زن با زن، مرد با مرد) اتفاق نمي افتد. در بسياري از اين موارد، رابطه دو جنس مخالف (زن و مرد) نيز حتمي و قهري است. به طور قطع رابطه دو جنس مخالف را در دايره روابط محارم با يكديگر نيز، نمي توان منحصر دانست؛ زيرا انواع روابط ميان دو جنس مخالف در ميان اقوام و خويشاوندان، رفت و آمدهاي فاميلي و نيز در سطح جامعه صورت مي گيرد.
3- نظر اسلام: ارتباط در حد اعتدال:
از ديدگاه اسلام، ارتباط ميان زن و مرد في نفسه ممنوعيتي ندارد. طبيعي است، در جامعه اي كه معمولاً نيمي از آن را جنس مرد و نيمي ديگر را جنس زن تشكيل مي دهد، چاره اي جز ارتباط دو جنس مخالف با همديگر نيست. به تعبير ديگر، اجتماع مجموعه اي از زنان و مردان است و قابل تقسيم به جامعه مردان و جامعه زنان نيست.
برحسب ديدگاه اسلام، زن و مرد بايد با نگاه به شخصيت انساني هم كه به طور قطع در روابطي سالم خود را نشان مي دهد، در تعاملات اجتماعي حضور يابند. عايقي مفيد و مؤثر به نام هويت انساني وجود دارد كه سبب ايجاد جرياني سالم و آسيب ناپذير در روابط ميان زن و مرد مي شود. بر اين مبنا، مرد بايد در زيرساخت هاي فكري خويش، تصوير درستي از زن به عنوان يك شخصيت ارجمند، پاك، با كرامت و با حرمت داشته باشد و زن نيز بايد در روساخت هاي رفتاري اش كه وجوه ارتباطي او را در پوشش، گفتار و حركات نمايان مي كند، حرمت و كرامت زن بودن خود را نشان دهد. اين تنها طريقي است كه زن مي تواند مقام و موقعيت خويش را در برابر مرد حفظ نمايد. زن هر اندازه متين تر، باوقارتر و عفيف تر رفتار كند و خود را در معرض نمايش براي مرد قرار ندهد، بر حرمت و كرامتش افزوده مي شود.
از ديدگاه اسلام، روابط زن و مرد نامحرم نبايد به گونه اي باشد كه تمتعات جنسي در آن سهمي داشته باشد؛ زيرا تمتعات جنسي، منحصرا در چارچوب زندگي زناشويي مجاز است و كشاندن آن از محيط خانه به اجتماع، موجب تضعيف فعاليت هاي اجتماعي مي شود و در كنار عوامل ديگر، در كاهش آمار ازدواج تأثير مستقيم و بسزايي دارد. زيرا ازدواج، مانعي براي لذت جويي هاي نامحدود و آزاد محسوب مي شود. معاشرت هاي آزاد و بي بندوبار، ازدواج را به صورت يك تكليف و محدوديت در مي آورد كه بايد آن را با توصيه هاي اخلاقي يا احيانا با اعمال زور بر جوانان تحميل كرد. تفاوت جامعه اي كه روابط جنسي ميان زن ومرد را به محيط خانوادگي و در قالب ازدواج مشروع و قانوني محدود مي كند، با اجتماعي كه روابط آزاد در آن مجاز است، اين است كه ازدواج در اجتماع اول پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميت و محدوديت است. در سيستم روابط آزاد جنسي، پيمان ازدواج به دوران آزادي دختر و پسر خاتمه مي دهد و آنها را ملزم مي سازد كه به يكديگر وفادار باشند، اما در سيستم اسلامي، ازدواج به محروميت و انتظار آنان پايان مي دهد.(7)
4- لبخند زدن هنگام صحبت با نامحرم:
از ديدگاه مراجع معظم تقليد لبخند زدن و شوخي كردن با نامحرم اگر با قصد لذت جنسي و يا خوف فتنه و ترس افتادن به گناه در آن باشد جايز نبوده و اشكال دارد. به خاطر جذابيتي كه زن و مرد به همديگر دارند، احتياط در ترك همۀ اين أمور است. انسان عاقل از رهزن ها به دور است.
- حاصل سخن اينكه:
اگر ائمه(ع) از حضور زنان در جامعه نهي كرده اند اينطور نيست كه اين نهي كلي و مطلق باشد. بلكه سيره عملي آنها به اين امر مطلق، تخصيص مي زند و نشان مي دهد كه منظور ائمه اين نيست كه زنان مطلقا نبايد در امور اجتماعي مشاركت داشته باشند. بلكه منظور آنها اين است كه زنان اولا، بدون دليل موجّه نبايد در ميان مردان و مقابل چشم آنها قرار گيرند. ثانيا، در صورت لزوم بايد حضورشان در حد نياز و ضرورت باشد و زائد بر آن به صلاح زنان و جامعه نيست چه اين كه مفسده هاي زيادي مي تواند داشته باشد. نكته ديگري كه بايد به آن توجه نمود اين است كه اجتماعي بودن زنان و داشتن جايگاه اجتماعي مستلزم حضور بي رويه و بدون دليل در ميان مردان نيست.
- منابع كمكي جهت مطالعۀ بيشتر:
1- احكام روابط زن و مرد، سيد مسعود معصومي؛ انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.
2- جوانان و روابط، ابوالقاسم مقيمي حاجي؛ ناشر: مركز مطالعات پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم.
3- جوانان و روابط (پاسخ به پرسش‌هاي پيرامون روابط دختر و پسر)؛ مقيم؛ نشر: مركز مطالعات حوزه.
4-
http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=6912&MagazineArticleID=83313
5- http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=65772
پي نوشت ها:
1. نحل(16) آيه91.
2. اسراء(17) آيه 34.
3. احزاب(33) آيه 59.
4. احزاب(33) آيه 53.
5. نور(24) آيه 61.
6. شيخ كليني، اصول كافي، ج 5، ص 538، دارالكتب الاسلاميه، تهران 1365ش.
7. ر.ك. مجموعه آثار شهيد مطهرى، 1379، ج 19، ص 438، قم انتشارات صدرا.

ارتباط و گرایش با همجنس

ارتباط و گرایش با همجنس

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
سلام اگه كسي نماز نخونه، آدم بدي باشه، باهمجنسش رابطه داشته باشه حكمش چيه؟ راه توبه داره؟ درضمن توبه هم كرده اما به بدياش ادامه داده!!

پاسخ:
پرسشگر گرامي! بگذاريد در همين ابتدا مطلبي را خدمتتان بازگو كنيم: از آنجائي كه يكي از صفات خداوند «غفارالذنوب» است و رحمتش فراگير و وسيع است، بنده ي گنه كارش را به استغفار دعوت نموده است. و با تتبع در آيات و روايات در ميابيم كه هر گاه انسان از گناهان -هر نوعي كه باشد- خود پشيمان شده و توبه نمايد خداوند او را مورد رحمت و بخشش خود قرار مي دهد.
همانطور كه در قرآن كريم مي فرمايد: «قُلْ يا عِبادِي الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم»(1) بگو اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
متأسفانه خداوند از نظر ما انسانها در اين حد است كه آيا او در صورت ترك واجبات و انجام محرمات مي بخشد يا نمي بخشد! در صورتي كه اينگونه فكر كردن بسيار غلط است، زيرا بحث بخشش نيست بلكه اشتباهات باعث مي شوند ما كه بخشي از وجود خداوندي كه بنام روح است را مكدر نماييم به همين دليل از درك معنويات و لذت مناجات عاشقانه و عشق بازي با خداوند دور مي شويم و غرق در خطاهاي خود مي شويم و اين موضوع باعث جلوگيري از پرواز روح در عوالم حقيقت مي شود. خداوند نيازي به ما ندارد كه بخواهد ما را ببخشد يا نبخشد، بلكه او عاشق بنده اش است و ما معشوق.
- اما در مورد توبه اي كه كرده ايد بايد عرض كنيم:
در صورت تحقق توبه از انسان، شكي نيست كه خداوند آن را مي‌پذيرد. اين بشارت را خداوند در قرآن داده است: «هو الّذي يقبل التوبة عن عباده ويعفو عن السيئات»(2) خدا است كه توبة بندگانش را مي‌پذيرد و گناهان آنان را عفو مي‌نمايد». كسي در وفاي به عهد راستگوتر از خداوند است؟ قرآن مجيد وعده داده كه خداوند توبه را از بندگانش مي‌پذيرد. فرقي نمي كند گناه كبيره باشد يا صغيره. اما توبه داراي شرايطي است كه يكي از آنها انجام ندادن دوبارۀ گناهان است! مگر مي شود كسي توبه كند و به عواقب گناهان خود آگاهي پيدا كند و دوباره به سمت آن گرايش پيدا كند! البته بايد به مرور زمان براي خود محدوديت ايجاد كنيد تا از فضاي عادت به گناه خارج شويد.
- ارتباط با همجنس:
غريزه جنسي يكي از مهم‌ترين غرايز بشر و عامل بقاي نسل آدمي است. اسلام ارضاي غريزه جنسي را تنها در پرتو ازدواج امري پسنديده به حساب آورده و بر آن تأكيد ورزيده است تا انسان‌ها نيازهاي جنسي خود را از طريق روابط زناشويي با همسر خويش ارضا كنند.

ادامه نوشته

خدایا اگه تونستی منو ببخشی، خدایی!

 

خدایا اگه تونستی منو ببخشی، خدایی!

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

خدایا!
شب قاصدک ها فرا رسیده است
دوست دارم سبک باشم به مقصدِ تو
دستانم را نگاه کن، پُر از خالی است
می دانی خدا!
رنج عظیمی است، وقتی به ذهن خود نگاه می کنم،
که چه چیزهای زیادی را هنوز با تو نجوا نکرده ام...!
من می آیم
تا همه چیز را به تو بازگو کنم...
فقط یک گوشه بنشین و نگاهم کن
[مصطفا]
_____________________________
پ ن پ:
1- خدایا اگه تونستی منو ببخشی، خدایی!
وگرنه با خوب ها حرف زدن و شنیدن صحبت هاشون که هنر نیست.
2- امشب می خواهم خرابۀ درونم را تبدیل به گلستان کنی... توقعم بالا نیست، این چیزی است که خود گفته ای...

تو می دانی اینجا چه خبر است؟!

تو می دانی اینجا چه خبر است؟!

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

پدر با مادر قهر کرده است
مادر کار دارد 
خانه تمیز نیست 
غذا آماده نیست
مثل همیشه پیتزا و ساندویچ، رویِ روزنامه است
پدر دیر به خانه می آید
عروسک ها کثیف شده اند
تلویزیون تنها مونس است...
وقتی هیچ چیز جای خودش نیست!
اما کودک دنبال هیجان های طبیعی است
هیجان هایِ تلویزیون، خانه را ترسناک کرده است
تو می دانی اینجا چه خبر است؟!
[مصطفا]

به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

مقاله ای زیبا پیرامون حجاب و عفاف به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

رابطۀ حجاب و عفاف

ادامه نوشته

کشکول کودکانه شماره 71

کشکول کودکانه شماره 71

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 

شعر کودکانه
[نیمه شعبان]

مژده مژده بچّه ها
عيد اومده غنچه ها
شده نيمه ي شعبان
 اومد امام زمان
امام مهربوني
 اون مرد آسموني
همون كه با ظهورش
 دنيا ميشه نوراني
بياييد بياييد بچه ها
وقت نماز و دعا
ظهور حضرتش را
همه بخوايم از خدا

پیامک تبریک نیمه شعبان

1- قدم ‌هایت بوسه‌ گاه چشم‌هایمان ای گل نرگس؛
جشن میلادت کاش به ضیافت ظهور می‌پیوست.
میلاد نرگس پنهان گرامی باد.
2- ای ماه فاطمه!
به آن امید که از افق نور بازگشت تو را دریابم،
همه شب ستاره می شمارم تا صبح دیدارت فرا رسد . . .
3- میلاد مهدی(عج)، تصنیف سرخ ترانه های انتظار،
بر عموم مسلمین جهان مبارک باد.
4- خجسته باد بزم قدسیان در صبحی که آفتاب زمین و آسمان به زیر سقف خانه نرگس طلوع می کند.

دانستنیها
[نعمت هوا]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار


 
هوا یکی از مخلوقات بسیار باارزش خداست.  مثل آب است. یعنی ماده ی نرم و بی رنگ است اما ما آن را نمی بینیم چون از آب شفافتر و سبکتر است. هوا یک موجود لطیف است. یعنی ما می توانیم در آن راه برویم، حرف بزنیم و... ولی اصلا برخورد خودمان را با هوا احساس نمی کنیم، به جز وقتی که باد بیاید و هوا را متراکم کند و با ما محکم برخورد کند. اگر هوا فقط یک ذره سنگین تر از این بود حرکت کردن در آن کار سختی بود و نیاز به انرژی زیادی داشت. مثل وقتی که سوار موتور سیکلت می شویم و با سرعت حرکت می کنیم و متوجه مقاومت هوا می شویم.
هوا امکان حرکت ابرها و بارش باران را به وجود می آورد. پدیده های زیبایی مثل رنگین کمان در هوا اتفاق می افتند. هوا پر از گازهای بی رنگ است. نیتروژن ، اکسیژن و... به همین جهت می توانیم در هوا تنفس کنیم. و می توانیم در هوا حرف بزنیم. یکی از مهمترین خاصیت های هوا، کمک به تولید و انتشار صداست.
در هوا ذرات ریزی وجود دارد که وقتی می لرزند صدا به وجود می آید این صدا به کمک جریان هوا پخش می شود و به گوش می رسد. بنابراین جایی که هوا نباشد صدا هم به وجود نمی آید و هیچ چیزی شنیده نمی شود. مثلا در اطراف کره ماه هوا نیست. بلکه خلاء است. خلاء یعنی خالی بدون هیچ چیزی.  در خلاء نمی توان نفس کشید. نمی توان زندگی کرد. بنابراین اگر در کره ماه، چیزی منفجر شود بازهم هیچ صدایی از آن به گوش نمی رسد.
علاوه بر اینها هوا تا چندین کیلومتری دور زمین را گرفته است. و از زمین در مقابل اشعه های مضر خورشید و شهاب سنگها مراقبت می کند. هوا نمی گذارد زمین از گرمای خورشید، آسیب ببیند. هوا نمی گذارد زمین بیش از حد گرم شود.
هوا یکی از نعمتهای خوب خداست که متاسفانه هر روز آن را آلوده تر می کنیم و زندگی را برای خودمان سخت تر می کنیم. هر چه هوا آلوده تر شود، خاصیت های آن کم می شود. بیایید بیشتر مراقب بهداشت هوا باشیم.

درنگستان
[کلاس ریاضی]

شخصی سر كلاس ریاضی خوابش برد. وقتی زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مساله را كه روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت كرد و بخیال اینكه استاد آنها را بعنوان تكلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فكر كرد.
هیچ یك را نتوانست حل كند، اما تمام آن هفته دست از كوشش برنداشت. سرانجام یكی را حل كرد و به كلاس آورد. استاد بكلی مبهوت شد، زیرا آن‌ها را به عنوان دو نمونه از مسائل غیرقابل حل ریاضی داده بود.
هیچ دلیلی موجب ناامیدی نخواهد شد حتی امور غیر ممکن...!

دنیای ضرب المثل
[شتر که علف می‌خواهد، گردن دراز می ‌کند]
 
خدا به اندازۀ همۀ موجوداتی که آفریده، خوردنی و غذا هم در جهان آفریده است. در دنیا میلیون ها حیوان کوچک و بزرگ زندگی می کنند که خدا را برای همه ی آن ها، خوردنی های مورد نیازشان را به وجود آورده است.
اگر شنیده باشی، می گویند خدا روزی رسان است. روزی یعنی غذای روزانه. خدا روزی رسان است؛ اما برای رسیدن به روزی های خدا، تلاش هم لازم است. خدا، گندم را برای کبوترها آفریده است؛ امّا کبوترها برای خوردن گندم، باید پرواز کنند و به طرف مزرعه ها بروند. خدا برای میمون ها موز و نارگیل آفریده است، اما میمون ها برای خوردن این میوه های خوشمزه، باید زحمت بکشند و از درخت بالا بروند. پس هر موجودی برای رسیدن به غذای خود، باید تلاش کند.
آدم ها هم مثل بقیۀ موجودات زنده هستند. آن ها هم برای به دست آوردن غذای خود، باید کار و تلاش کنند.
به قول یک ضرب المثل شیرین فارسی، «شتر که علف می خواهد، گردن دراز می کند.» یعنی هر کس می خواهد از نعمتی استفاده کند، باید اهل کار و تلاش باشد.

چند دقیقه خنده
 
*حرف حساب
بچه: مامان! حالا که داریم می ریم بیرون، یه بیسکوئیت هم بردار.
مادر: چرا؟
بچه: خب شاید من خواستم توی خیابون گریه کنم!
*بیماری
پزشک: هیچ وقت شده احساس کنی بی اشتها هستی؟
بیمار: بله، آقای دکتر.
پزشک: کی ها؟
بیمار: وقتی که غذا خورده باشم.
*توصیۀ پدرانه
پدر: پسرم، همیشه تو زندگی ات سعی کن روی پای خودت بایستی.
پسر: باشه چشم، اما چطور؟
پدر: چون الان نیم ساعته روی پای من ایستادی.
*انتظار
صاحب خانه: ببخشید! خیلی که منتظرتون نذاشتم؟
میهمان: نه بابا، خواهش می کنم. اما شما می دونستین که فرش های شما روی هم نهصد و سی و چهار گل دارن؟
*یه روز یه خسیس خواب می بینه به یه فقیر 1000 تومان پول داده. وقتی از خواب بلند می شه میگه: وای عجب کابوسی بود!
*به غضنفر می گن: یه میوۀ آبدار و خوش مزه و شیرین نام ببر. می گه: خیار! می گن: خیار کجاش شیرین و آبداره؟ غضنفر میگه: یه بار که با چایی شرین بخوری نظرت عوض میشه!
*فکر می کنی چینی ها به دوقلوهاشون چی میگن؟!
میگن: این چون اون، اون چون این !
*طرف داشته یکی رو بدجور میزده اما مدام داد میزده: کمک! کمک! بهش میگن بابا تو که داری اینو میزنی کمک کمک کردنت چیه دیگه؟
میگه آخه این گفته اگر بلند شم لهت می کنم!

دقایقی با او
[ارزش دعا]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 
خدای مهربان، به ما اجازه داده که در هر زمان و در هر مکانی که خواستیم، بتوانیم با او حرف بزنیم و دعا کنیم. دعا کردن، ایمان ما را زیاد می کند و باعث دوستی و صمیمیّت بیش تر ما با خدا می شود.
خدا همۀ حرف ها و دعاهای ما را می شنود و بعضی از دعاهای ما را انجام می دهد. اگر بعضی از دعاهای ما را هم انجام ندهد، باز هم دعا کردن ما بی فایده نیست؛ زیرا به خاطر این که با او حرف زده ایم، در روز قیامت به ما پاداش خواهد داد. پس ما از دعا کردن هیچ وقت ضرر نمی کنیم؛ چون یا به آنچه خواسته ایم می رسیم، و یا در بهشت، به خاطر دعا کردنمان پاداش می گیریم.
اصلاً خیلی از مقام های بهشتی، فقط به کسانی داده می شود که در دنیا اهل دعا و گفت وگو با خدا بوده اند.
در روز قیامت، دو نفر از مومنان که کارهای خوبشان مثل هم بوده، وارد بهشت می شوند. یکی از آن دو می بیند که دوستش، مقام بالاتری در بهشت دارد و از نعمت های بیش تری برخوردار است. او به خدا می گوید: «ای پروردگار من! چرا به این دوست من، مقام بالاتر و نعمت های بیش تری داده ای، با این که کارهای خوب من و او مساوی بوده است؟!»
خدا در جواب می گوید: «برای این که او دعا می کرد و از من می خواست که این مقام را به او بدهم، اما تو نخواستی و دعا نکردی.»

داستان کودکانه
[توپ قرمز]

 
یکی بود یکی نبود. سرخک یک مورچه ی قرمز مهربان بود.او با مورچه ی سیاهی به نام مشکی دوست بود.
سرخک می خواست به جشن تولد مشکی برود اما نمی دانست چه هدیه ای برای او ببرد. پیش مادرش رفت و به او گفت:« مامان من برای مشکی چی هدیه ببرم؟»
مادرش فکری کرد و گفت:«فکر می کنم اگر یک اسباب بازی برایش ببری خیلی خوشحال شود.»
سرخک نمی دانست چه جور اسباب بازی ای برای مشکی ببرد. تا این که فکری به نظرش رسید. او به باغ رفت و یک دانه ی گُیاهِ گِرد پیدا کرد.
دانه را برداشت و آن را شست و تمیز کرد. بعد با گلبرگ های گل سرخ آن را رنگ کرد. حالا او یک توپ کوچولوی قرمز رنگ داشت. سرخک توپ قرمز را به مشکی هدیه داد.
مشکی از توپ قرمز خیلی خوشش آمد و از سرخک تشکر کرد. از آن روز به بعد مشکی و سرخک هر روز با هم توپ بازی می کردند و از این بازی لذّت می بردند.

کشکول کودکانه شماره 70

کشکول کودکانه شماره 70

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

امام خمینی و دوستی کودکان

یك روز از كشور ایتالیا یك نامه و یك بسته برای امام رسید. توی آن بسته یك گردنبند بود. صاحب نامه، نوشته بود من مسلمان نیستم ولی شمار را خیلی دوست دارم و این گردنبند را هم به شما هدیه می دهم تا هر جوری كه دلتان می خواهد از آن استفاده كنید.

چند روز گذشت یك روز صبح، امام صدای گریه یك بچه را شنیدند. گفتند: بروید ببنید این بچه كیست و چرا گریه می كند. برای امام خبر آوردند كه او دختر كوچك یك شهید است كه با مادرش آمده و می خواهد شما را ببیند. امام گفتند: او را زود بیاورید اینجا. وقتی دختر كوچولو را آوردند، هنوز داشت گریه می كرد. امام او را بغل گرفتند و روی زانوهای خود نشاندند. بعد او را بوسیدند و در گوشش چیزهایی گفتند: دختر كوچولو كم كم گریه را فراموش كرد و خندید. امام هم با او خندید. بعد امام بلند شدند و آن گردنبند را آوردند و به گردن او انداختند و به او گفتند: «حالا برو پیش مامانت.» بچه هم با خوشحالی امام را بوسید و رفت.

خنده باران

** غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟

 گارسون: آره

 می گه: دونش بدین نمیره!

** معلم: نام پدرت چیست؟

دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد. من به او می گویم بابا، مادرم می گوید پدر بچه ها، نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب!

** اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.

دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟

اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!

** دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.

اولی فریاد می زد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران می گفت: هرچی اون می گه منم دارم!

** از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟

گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!

** یکی از قبایل آدم خوار، مرد کله تاسی را دستگیر می کنند و نزد رئیس خود می برند و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می گوید: از او تاس کباب درست کنید!

آموزش

[دوپینگ حافظه]

1- رابطه بساز تا به یادت بماند:

این‌که خیلی‌ها نمی‌توانند شماره ‌تلفن دوستشان را به‌خاطر بسپارند، دلیل دارد:  532549 فقط چند شمارۀ پشت هم است که درواقع هیچ ارتباطی به دوست عزیز آدم ندارد! در این‌جور موارد می‌توانی از تکنیک‌های یادگیری استفاده کنی و برای چیزهایی که باید به‌خاطر بسپاری، مجموعه‌ای از چیزها بسازی.

مثلاً درباره‌ی این تلفن خاص، اول آن را به‌شکل حروف روی کاغذ بنویس: پنج سه دو پنج چهار نه. حالا سعی کن با حرف‌های اول شماره‌ها، جمله‌ای بامعنی بسازی و ارتباطی هوشمند ایجاد کنی.  مثلاً «پروانه سر درخت پرید. چرا؟ نمی‌دانم.»

2- خوب بخور، درست بخور:

از قدیم گفته‌اند عقل سالم در بدن سالم است. بنابراین اگر می‌خواهی حافظه‌ی سالمی داشته باشی، باید رژیم غذایی سالمی داشته باشی. بهترین کمک برای حافظه، غذاهای دارای آنتی‌اکسیدان مثل کلم بروکلی و اسفناج هستند. تنفس عمیق‌تر و آهسته‌تر در واقع شیوۀ کارکرد مغز را تغییر می‌دهد. 

آیا می دانید؟!

آیا میدانید: شکلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بد دارد، با کمی شکلات میتوان یک سگ را کشت؟

آیا میدانید: شیرینی تنها مزه ای است که جنین در رحم مادر هم می فهمد؟

آیا میدانید: زنبور عسل 5 چشم دارد که 2 تا اصلی در بغل سر و 3 تا بر روی سر او قرار دارد؟

آیا میدانید: دانشمندان دریافته اند که مورچه ها همچون انسان صبح ها خمیازه میکشند ؟

آیا میدانید: زنبور از بوی عرق بدش می آید و به کسی که بدنش بو دهد یا عطر زده باشد حمله می‌کند؟

آیا میدانید: رنگ سفید برای زنبور عسل آرامش دهنده و رنگ قهوه ای ناراحت کننده است؟

آیا میدانید: نوزاد بیش از 300 استخوان دارد که با رشد بعضی از آنها به یکدیگر جوش می خورند؟

آیا میدانید: خوردن یک سیب اول صبح، بیشتر از قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی می‌شود؟

آیا میدانید: موشهای صحرایی سالانه یک سوم ذخایر غذایی جهان را نابود می سازند؟

آیا میدانید: برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک عدد سیب قرار دهید؟

آیا میدانید: ملخ ها فراوان ترین موجودات بر روی زمین هستند و موجوداتی هستند که در روز دو برابر وزن خود غذا می خورند؟

آیا میدانید: سوسک ها مقاوم ترین موجودات در برابر گرسنگی هستند. آنها میتوانند یک ماه بدون غذا و دو ماه بدون آب زنده بمانند؟

شعر کودکانه

[ماهی تنگ بلور]

دریارو خواب می بینه

خودش رو توی دریا

میون آب می بینه

ماهی تنگ بلور

وقتی دلش می گیره

از پشت شیشۀ تنگ

آسمونو می بینه

میگه چه آسمونی!

به رنگ آب دریاس

دریا برام این روزا

فقط یه خواب و رویاس

دانستنیها

[نعمت هوا]

هوا یکی از مخلوقات بسیار باارزش خداست.  مثل آب است. یعنی ماده ی نرم و بی رنگ است اما ما آن را نمی بینیم چون از آب شفافتر و سبکتر است. هوا یک موجود لطیف است. یعنی ما می توانیم در آن راه برویم، حرف بزنیم و... ولی اصلا برخورد خودمان را با هوا احساس نمی کنیم، به جز وقتی که باد بیاید و هوا را متراکم کند و با ما محکم برخورد کند. اگر هوا فقط یک ذره سنگین تر از این بود حرکت کردن در آن کار سختی بود و نیاز به انرژی زیادی داشت. مثل وقتی که سوار موتور سیکلت می شویم و با سرعت حرکت می کنیم و متوجه مقاومت هوا می شویم.

هوا امکان حرکت ابرها و بارش باران را به وجود می آورد. پدیده های زیبایی مثل رنگین کمان در هوا اتفاق می افتند. هوا پر از گازهای بی رنگ است. نیتروژن ، اکسیژن و... به همین جهت می توانیم در هوا تنفس کنیم. و می توانیم در هوا حرف بزنیم. یکی از مهمترین خاصیت های هوا، کمک به تولید و انتشار صداست.

در هوا ذرات ریزی وجود دارد که وقتی می لرزند صدا به وجود می آید این صدا به کمک جریان هوا پخش می شود و به گوش می رسد. بنابراین جایی که هوا نباشد صدا هم به وجود نمی آید و هیچ چیزی شنیده نمی شود. مثلا در اطراف کره ماه هوا نیست. بلکه خلاء است. خلاء یعنی خالی بدون هیچ چیزی.  در خلاء نمی توان نفس کشید. نمی توان زندگی کرد. بنابراین اگر در کره ماه، چیزی منفجر شود بازهم هیچ صدایی از آن به گوش نمی رسد.

علاوه بر اینها هوا تا چندین کیلومتری دور زمین را گرفته است. و از زمین در مقابل اشعه های مضر خورشید و شهاب سنگها مراقبت می کند. هوا نمی گذارد زمین از گرمای خورشید، آسیب ببیند. هوا نمی گذارد زمین بیش از حد گرم شود.

هوا یکی از نعمتهای خوب خداست که متاسفانه هر روز آن را آلوده تر می کنیم و زندگی را برای خودمان سخت تر می کنیم. هر چه هوا آلوده تر شود، خاصیت های آن کم می شود. بیایید بیشتر مراقب بهداشت هوا باشیم.

حسّ زندگی

[من چه قدر خوشحالم؟ چه قدر ناراحت؟]

یادت باشد که حس های تو هم کم و زیاد دارد. تو بعضی وقت ها خیلی غمگینی و گاهی کم. بعضی وقت ها خیلی خوش حالی وبعضی وقت ها فقط کمی خوش حالی. تازه بعضی وقت ها ممکن است نه خوشحال باشی و نه غمگین. حالا بگو که اگر اتفاق هایی که می گویم برایت بیفتد خوش حال می شوی یا غمگین؟ خیلی غمگین می شوی یا خیلی خوشحال؟

** حس های دیگران

فکر کن که موقع بازی حواست نبوده ویکی از استکان های مامان را شکسته ای. خب معلوم است که مامان از دستت عصبانی می شود. اما چه قدر عصبانی؟ کم عصبانی می شود؟ خیلی کم عصبانی می شود؟ نه کم نه زیاد عصبانی می شود؟ زیاد عصبانی می شود؟خیلی زیاد عصبانی می شود؟ این ها خیلی با هم فرق دارد، اگر تو فکر کنی مامان خیلی عصبانی شده است، احساس خیلی بدی به تو دست می دهد، اما ممکن است مامان فقط " کمی" عصبانی شده باشد.

فکر کن که وقت نکرده ای یکی از ده مسأله ریاضی که معلم داده را حل کنی. فکر می کنی معلمت چه حسی دارد؟ عصبانی است؟ خیلی عصبانی است؟ کم عصبانی است؟

فکر کن دوستت در درس فارسی نمره اش کمتر از بقیه شده است. به نظرت او الان چه قدر غمگین است؟ خیلی زیاد غمگین است؟ زیاد غمگین است؟ کمی غمگین است؟

** حالا دانستن این ها چه فایده ای دارد؟

این که بدانی خودت یا دیگران دقیقا چه حسی دارید کمک می کند تا رفتار درست تری داشته باشی و آدم ها را و البته خودت را بهتر درک کنی واین ارتباط با دیگران را واقعا آسان تر و لذت بخش تر می کند.

داستان کودکانه

[وحید و خواهر کوچولوش]

وحید یک پسره 8 ساله است. اون یک خواهر کوچولوی 3 ساله داره. اون همیشه مواظب خواهر کوچولوی دوست داشتنیش هست. چون خواهر کوچولش خیلی کوچیکه و نمی تونه از خودش مراقبت کنه. شاید از خودتون بپرسید که وحید برای خواهرش چی کار می کنه؟ الان بهتون می گم.

بعضی وقتا که خواهر وحید داره بازی می کنه یه هو اسباب بازیش رو می ذاره تو دهنش، وحید اسباب بازی رو از دستش به آرومی می گیره و می ذاره کنار.

یه موقعایی که خواهر کوچولوش می خواد کارای خطرناک بکنه مثلاً بره بالای صندلی یا از پله ها بالا بره، وحید با مهربونی بغلش می کنه و نمی ذاره.

تازه وحید چون تازه باسواد شده برای خواهرش کتاب داستان هم می تونه بخونه. خواهرش کتاب داستان خیلی دوست داره.خواهرش شعرم خیلی دوست داره. وحید یه عالمه شعر بلده و به خواهرش یاد می ده.

آقا وحید مواظب خواهرش هست تا به وسایل برقی دست نزنه و دستشو توی پریز برق نذاره، آخه کار خیلی خطرناکیه.

وحید موقع بیرون رفتن جوراب و کفش خواهرشو پاش می کنه.

شاید اگه شما هم خواهر و برادر کوچکتر داشته باشید به اونا کمک می کنید، باهاشون بازی می کنید ،اونا را سرگرم می کنید و اجازه نمی دید به وسایل خطرناک دست بزنند.

این کار شما یه جور کمک به پدر و مادر مهربونتونه. اما قبل از هر کاری باید از پدر و مادرتون اجازه بگیرید. یادتون نره دوستای کوچولوی من.

عواطف منفی خود را بروز دهید

عواطف منفی خود را بروز دهید

عواطف منفی خود را بروز دهید

چطور فرد می‌تواند از این زندان آفتابی ابدی که با شادکامی کاذب همراه است، رها شود؟ این آسان نیست اما امکان‌پذیر است. و البته نتایج مثبت زیادی به همراه خواهد داشت. در ابتدا، شما باید تشخیص دهید که میلی درونی برای پیوسته خوب بودن و تظاهر به خوبی وجود دارد. درحالی که ممکن است تصور کنید تا این حد خوب بودن برای ارتباط زناشویی‌تان مفید است. باید بدانید که درواقع مفید نیست زیرا با این عمل، خود و همراهتان را از احساس واقعی‌تان محروم می‌کنید. همه ارتباطات از تعادل میان احساسات مثبت و منفی شکل می‌گیرد. اشخاصی که آشکارا سعی می‌کنند مثبت باشند، دو ترس متداول دارند که هر دو هم از اساس بی پایه هستند. اولین ترس این است که آن‌ها احساسات عصبانیت و ناراحتی یا آسیبشان را برای مدتها سانسور کرده‌اند به طوری که اگر این ترس را آشکار کنند، با فوران آن خود و همسرشان را آشفته و درمانده می‌کنند. دومین ترس این است که آنان همسرشان را به این رفتارشان عادت داده‌اند، که در نتیجه تغییر ناگهانی قابل پذیرش نخواهند بود. هر دو مسیر اشتباه است! چنین تغییراتی به زمان نیاز دارد. در حقیقت، کمی آزرده بودن، نشان دادن ناراحتی، یا دلخوری و خواسته‌ها را صادقانه مطرح کردن، به طرف مقابل آرامش واقعی‌تری می‌دهد.
سودمندی چنین عملی دو جنبه دارد. شما متوجه می‌شوید که انرژی بیشتری دارید و کمتر مستعد حس افسردگی دورنی هستید. زیرا پنهان کردن آنچه احساس می‌کنید انرژی بسیار بیشتری از آشکار کردن آن طلب می‌کند و همسرتان با انسانی پویا ارتباط دارد، انسانی که بسیار پیچیده‌تر و جالب‌تر از کسی است که همواره سعی می‌کند خوب و شیرین باشد.
هیچ ازدواجی ممکن نیست بدون مشارکت و ابراز احساسات متقابل تداوم داشته باشد. بدون آن، همزیستی سرد و آرامی وجود دارد که روزی بالاخره وقتی یک طرف دست به کار می‌شود، فوران خواهد کرد.

وسط دعوا؛ یا الان یا هیچوقت

وسط دعوا؛ یا الان یا هیچوقت

وسط دعوا؛ یا الان یا هیچوقت

وسط دعوا ایستاده‌ایم و دوستمان دارد حرف‌هایی می‌زند که نباید. حرف‌هایی که ما نباید بشنویم. حرف‌هایی که بی‌انصافی است در حق ما. وسط دعوا ایستاده‌ایم و داریم فحش می‌شنویم و به ما توهین می‌شود. دوستیم با هم. در این شرایط باید چه بگوییم؟ چه نباید بگوییم؟
یک ضرب‌المثل عامیانه هست که می‌گوید وسط دعوا حلوا خیر نمی‌کنند. کاری به این نداریم که نباید عصبانیت دیگران ما را عصبانی کند و نباید وسط دعوا هر چه از دهنمان درآمد نثار دیگران کنیم. کار سختی است و شاید من هم نتوانم وسط دعوا خودم را کنترل کنم. اما سوال من این است که آیا وسط دعوا باید جواب بدهیم یا نه؟ باید سکوت کنیم؟
اولین راه و شاید راحت‌ترین راه این است که اگر طرف مقابل چهار تا فحش آبدار به ما داده، ما هشتا فحش آبدار ردیف کنیم و تحویلش بدهیم و خوش و خرم و پیروز از وسط دعوا بیرون بیاییم. البته این احتمال هم وجود دارد که طرف مقابل هم محموله پربارتری از فحش آبدار و حتی خشک نثار ما کند و بازی همینطور ادامه پیدا کند. در این حالت ممکن است دوستیمان هم دچار مشکل شود و یک دوست از دست بدهیم.
یک راه دیگر هم هست که بهش بگوییم تو راست می‌گویی. بگوییم من اصلا عذر می‌خواهم که باعث شدم شما این فحش‌ها را به من اختصاص بدهید. بگوییم و برویم و دفعه بعد که همدیگر را دیدیم هم به روی مبارک نیاوریم و اگر هم اشاره‌ای کرد، بگوییم «چیزی نبود که. مشکلی نیست.» و حتی اضافه کنیم «چیزی نگفتی که.» بگوییم و دنبال فرصت بگردیم. فرصتی که بتوانیم همه آن فحش‌ها و بی‌انصافی‌ها را به رویش بیاوریم و بهش بفهمانیم که چقدر بی‌رحم و بی‌اخلاق است. بنشینیم و بگردیم و بهترین فرصت را پیدا کنیم. فرصتی که بتوانیم به راحتی و با کمترین انرژی، دوست محترم را له و لورده کنیم و حسابش را بگذاریم کف دستش.
در این راه ما وانمود می‌کنیم همه چیز آرام است و دنبال دعوا نیستیم و برای دوستیمان ارزش قائلیم اما تجربه ثابت کرده است که تنها چیزی که این وسط نابود می‌شود، دوستی است. چون سکوتمان برای دوستی نبوده،‌ برای خودمان بوده و برای له کردن دوستمان.
راه دیگری هم هست. من اسم این راه را گذاشته‌ام «یا الان یا هیچوقت». کار سختی است که آدم وسط دعوا جواب ندهد و فحش و توهین‌هایی که شنیده را بی‌جواب بگذارد، اما برای دوستی همه کاری می‌توان کرد. باید تصمیم بگیریم. یا سکوت کنیم و همه تلخی این دعوا و بی‌انصافی و توهین را فراموش کنیم که خیلی کار توانفرسایی است، و یا اینکه همان لحظه به دوستمان بگوییم که داری بی‌انصافی می‌کنی و حتی اگر عصبانی هستیم، جواب هم بدهیم، اما همه حرف‌هایمان را بزنیم. بهش بگوییم که از تو انتظار نداشتم. بگوییم که این بی‌انصافی‌ها دوستی را خراب می‌کند.

هر کدام از این راه‌ها می‌تواند در شرایط مختلف کاربرد داشته باشد. شاید ما وسط همان دعوا بفهمیم که دیگر این دوستی به درد ما نمی‌خورد. شاید فکر کنیم این آدم توان شنیدن ندارد و همان بهتر که ازش کینه به دل بگیریم، اما انتخاب من در مواجهه با دوستانم، «یا الان یا هیچوقت» است. اگر توانستم همان وسط دعوا همه حرف‌هایم را بزنم، یا هیچوقت اشاره‌ای به آن دعوا نکنم و برای همیشه از ذهنم کنار بگذارم.

چشم گریان

چشم گریان


	 

	کسی به در کوبید، بلند شد، موهایش را مرتب کرد، در را باز کرد، باد بود، برگشت، آشفته مو! /علی عامری

چشم ها وقتی گریه می کنند، زیباترند

اصلاً خاصیت اشک همین است؛

می آید، می شوید، پاک می کند...!

[مصطفا]

لبالب غربت

لبالب غربت

مرد بی‌مسئولیت رابطه!

سراپا عاشقی دیگر به من چه

اسیر عشقتی دیگر به من چه

لبالب غربتم اصلاً به تو چه

گرفتار دلت دیگر به من چه

[مصطفا]

هوش اجتماعی خود را رشد دهید

هوش اجتماعی خود را رشد دهید

هوش اجتماعی خود را رشد دهید

اگر همه ما کمی صداقت به خرج دهیم، متوجه خواهیم شد که توان‌های اجتماعی‌مان به اصطلاح به یک گردگیری احتیاج دارد، توان‌های اجتماعی دارای طیف و اجزای بسیاری هستند.
برای شروع باید بتوانید با مردم یک رابطه فرد به فرد داشته باشید. این مردم ممکن است یک گروه کوچک، یا یک سالن پر از جمعیت، یا حتی اجتماعات بزرگتر باشد. در واقع شما درگیر ارتباط میان یک مغز و مغز دیگر هستید.
مغز بشر پیچیده‌ترین، حساس‌ترین و با قدرت‌ترین عضوی است که در کائنات وجود دارد. انسان حتی در ارتباط با مغز خودش هم دارای مشکل است چه رسد به این که بخواهد با مغز انسان‌های دیگر هم ارتباط موفقیت‌آمیز برقرار کند. واقعا کار دشواری به نظر می‌رسد. افرادی که «هوش اجتماعی» دارند، باید بتوانند از تمام قدرت مغزی و جسمانی خود استفاده کنند، تا بتوانند با بقیه ارتباط موثرتری برقرار کنند. آن‌ها باید شخصیتی داشته باشند که دیگران را تحت تاثیر قرار دهند و خلاقیت نیروی ارتباطی و دوستی درشان رشد کند و بدانند چه طور دوست پیدا کنند و چه طور آن‌ها را نگه دارند.
افزایش هوش اجتماعی کمک می‌کند که فرد مصاحب و شنونده خوبی باشد و با قدرت با همه ارتباط برقرار کند. افرادی که این هوش اجتماعی درشان رشد کرده، می‌توانند به راحتی با همه افراد از هر گروه سنی، فرهنگی یا اجتماعی رابطه برقرار کنند و کسانی هم که با چنین کسی مواجه می‌شوند، با او راحتند.
همه آحاد اجتماع از قبیل مدیران، فروشندگان، منشی‌ها، معلمین، پزشکان، مددکاران اجتماعی و کارکنان هتل‌ها و در واقع هر کسی که با دیگران باید ارتباط موثر برقرار کند به چنین هوش اجتماعی احتیاج دارد. هوش اجتماعی یکی از بهترین هوش‌هایی است که افراد می‌توانند در خود پرورش دهند و مهم‌تر این که چنین عملی کاملا انجام شدنی است.

صبر تلخ است؛ مثل گلاب!

صبر تلخ است؛ مثل گلاب!

صبر تلخ است؛ مثل گلاب!

از بچگی شنیده‌ایم که هر چه را که درست است و باید پیش بیاید و به پیشوازش برویم. ناگواری‌ها را هم به دارو تشبیه می‌کنند و می‌گویند: «مثل دوا است تلخ است ولی باید بخوری تا خوب شوی». آخر پدر خدا بیامرزها! مگر نه اینکه دواهای امروزی خودشان یک جور سمّ هستند؟ چرا دنبال تشبیه بهتری نمی‌گردید؟ تشبیهی که همه چیز و همه کسی را مریض و غیر عادی و از جا در رفته نداند. و عوضش دوایی که خودش یک جور زهر است را به خورد خلق الله بدهد.
من می‌گویم آنچه تلخ است، عصاره زندگی‌ست، مگر گلاب تلخ نیست؟ عرق بید مشک و عرق بهارنارنج تلخ نیست؟ کدام گلی را و کدام ریحانی را می‌شناسید که وقتی عرقش را بگیرند، تلخ از آب در نیاید؟ زندگی آنجا گل می‌دهد که آگاهی به نهایت بلوغ خود رسیده باشد. زندگی در فوران آگاهی به اوج زیبایی خود می‌رسد و آگاهی بی‌رنج نمی‌دهد.
صبر در عربی نام گیاهی است تلخ. صبر، خودش تلخ است. این گونه نیست که پیشامدی تلخ باشد و صبر، آن را شیرین کند. بلکه تلخ‌تر از خود آن پیشامد، صبری است که جرعه جرعه مثل شراب سر می‌کشیم. می‌گویند شراب هم مثل گلاب تلخ است؛ با صبر تلخ به مصاف تلخی‌های زندگی می‌رویم و قضیه مثل آن قاعده ریاضی می‌شود که در دوران راهنمایی خوانده‌ایم؛ منفی ضرب در منفی می‌شود مثبت.
صبر تلخ است زیرا آگاهی به رنج است. اوج رنج‌آور بودنِ رنج، آنجایی است که آن را خوب برانداز کنی و سری تکان بدهی و او را در کنار خود، با خود و بر دوش خود بپذیری. رنج وقتی به کمال می‌رسد که رنج دانستن و پذیرفتن رنج را بر خود هموار کنی و از آنجا که هر چیز در نقطه اشباع خود به ضد خود، تبدیل می‌شود؛ پس از آگاهی به رنج، راحتی و رهایی در انتظار ماست.

کشکول کودکانه شماره 63

کشکول کودکانه شماره 63


	 بی-میکرا، کوچکترین خزنده جهان با طول تنها 3 سانتی‌متر.

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

یادی از امام
یک روز که با امام مشغول قدم زدن بودم، ایشان در مقابل یک ساقه گل محمدی ایستادند و گفتند: «علی که می‌آید دستش را به این گل بزند، تیغ دستش را می‌برد. سر این تیغ را شما ببرید که نرم باشد و تیغ دست علی را اذیت نکند».
از قضا باغبانی که به گلها می‌رسید، تمام تیغ های آن ساقه را از بالا تا پایین زد. بعد که ایشان دیدند، با تأثر گفتند: «چرا این طور کرده این آقا و همه را زده؟ من فقط آن یک تیغ را که پایین بود، گفتم بزند. چرا به این گل آسیب رساند؟»
[منبع: یک ساغر از هزار]

آزمایش
[تخم مرغ پلاستیکی]
آزمایشی که امروز می خواهیم با هم انجام بدهیم بسیار جالب و با مزه است. پس وسایل مورد نیاز را تهیه کنید و با ما همراه شوید.
** وسایل مورد نیاز:
 تخم مرغ آب پز
لیوان یا شیشه ی دهان گشاد تا تخم مرغ بتواند به راحتی داخل آن شود.
سرکه
** دستورالعمل:
1. ابتدا تخم مرغ را درون لیوان یا شیشه ی مربا قرار دهید.
2. به اندازه ای سرکه درون شیشه بریزید که تخم مرغ را کاملاً بپوشاند.
3. تخم مرغ را مشاهده کنید. چه چیزی می بینید؟ حباب های کوچکی از تخم مرغ خارج می شود چون اسید استیک موجود در سرکه به کربنات کلسیم موجود در پوسته ی تخم مرغ حمله کرده است. هرچه زمان بیشتر بگذرد رنگ تخم مرغ بیشتر تغییر می کند.
4. بعد از 3 روز تخم مرغ را از ظرف سرکه خارج کنید و به آرامی پوسته اش را با آب شیر بشویید.
5. برای تخم مرغ آب پز چه اتفاقی افتاده است؟ سعی کنید تخم مرغ را به یک سطح سخت بزنید. تخم مرغتان تا چه اندازه بالا می رود؟
شما می توانید تخم مرغ خام را هم برای 3 الی 4 روز درون سرکه بخوابانید، اما نتیجه برای این تخم مرغ کمی متفاوت است. پوسته ی تخم مرغ نرم و قابل انعطاف خواهد شد. شما می توانید به آرامی تخم مرغ را فشار دهید اما این تخم مرغ مورد مناسبی برای بالا و پایین پریدن روی زمین نیست.

لطیفه‌های عمو قندون
** از یکی می پرسن این شعر از کیه؟ «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز»
می گه نمی دونم یه راهنمایی بکنید...
می گن اسم شاعر توی خود شعر هست.
می گه: آهان فهمیدم، جواد نکونام!
** آقای دست و دلباز بعد از بیست سال می ره مغازه کفش فروشی می گه: "ما باز هم مزاحم شدیم!"
** حیف نون هنوز در گیره که چرا خواهرش دو تا برادر داره، خودش یکی!
** به حیف نون یه انگشت نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه یکی.
بعد ده تا انگشت بهش نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه: وای! چقدر یک!
** گدا: آقا تو رو خدا به من هزار تومن بدین برم ناهار بخورم.
یارو: پول نمیدم، ولی بیا بریم برات یه پرس غذا بگیرم.
گدا: نه نخواستم، امروز واسه هزار تومن تا حالا شیش بار ناهار خوردم!
** به یارو یه اره برقی میدن میگن برو 1000 تا درخت ببر.
996 تاش رو می بره .. خسته میشه می شینه..
بهش میکن که بابا پاشو اره رو روشن کن 4 تا دیگش رو هم ببر تموم بشه دیگه...
میگه : اِ اِ اِ .. مگه روشن هم میشه؟؟؟؟؟؟
** یه یارو خوابش سنگین بوده تختش میشکنه...

با من آشنا شو
[وزغ]
من وزغ هستم. خیلی شبیه قورباغه‌ام؛ اما با قورباغه تفاوت دارم.
پدربزرگم می‌گوید: «ما مانند تکه گوشتی هستیم که روی آن برآمدگی‌هایی دیده می‌شود. اما پوست بدن قورباغه صاف و اندامش کشیده است.»
ما وزغ‌ها، در آب تخم‌ریزی می‌کنیم. نوزاد ما پس از رشد، به خشکی می‌آید و در آنجا زندگی می‌کند.
قورباغه هم در آب تخم‌ریزی می‌کند. امّا نوزاد قورباغه وقتی بزرگ‌تر شد، اغلب در آب یا نزدیک آب زنگی می‌کند.
در پوست ما وزغ‌ها، غد‌ه‌هایی است که از آنها، مایع سفید رنگی بیرون می‌آید. مواظب این مایع سفید رنگ باش. چون به چشم آسیب می‌رساند.
ما برای دفاع از خود از این مایع استفاده می‌کنیم.

شعر کودکانه
[بهانه‌ قشنگ] 

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 
ای خدای خوب من
ای بهانه ی قشنگ
حس عاشقانه ی
هر ترانه ی قشنگ
هر جوانه خنده ایست
خنده ای پر از نشان
هر پرنده نغمه ای
دارد از تو بر زبان
کوه و چشمه و درخت
نام دیگر تواند
آسمان و کهکشان
از تو گشته سربلند
شعرهای من پر از
اسم های خوب توست
شعر آفرینش است
شاعرانه ی نخست

ضرب المثل
[خروس اگر خروس باشه توی راه هم می‌خونه]
امروز می خواهیم با هم داستان ضرب المثل خروس اگر خروس باشه توی راه هم می خونه رو بخونیم.
شخصی رفته بود مهمانی خانه ی یک مرد روستایی. مرد روستایی خروس چاق و چله ای داشت، خروس چاق و چله ی مرد روستایی چشم مرد مهمان رو گرفته بود، یعنی از خروس خوشش اومده بود.
مرد مهمان نصفه های شب وقتی همه خواب بودند، دور از چشم همه بلند شد. خروس رو گرفت و به راه افتاد.
صاحبخانه از خواب بیدار شد و گفت :حالا كه زوده داری میری بمون تا خروس بخونه بعد برو.
مهمان دزد در جواب مرد صاحبخانه گفت: خروس اگر خروس باشه توی راه هم می خونه.
مهمان دزد رفت و صاحبخونه از همه جا بی خبر دوباره گرفت خوابید.
صبح وقتی مرد روستایی از خواب بیدار شد رفت سر لونه خروس و دید که خروسش نیست. تازه فهمید که دیشب مهمون بی معرفتش چی گفته و منظورش چی بوده.

چیستان
[یک چوب کبریت و اتاق سرد]
** معما:
اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید
که در آن یک بخاری نفتی، یک چراغ نفتی و یک شمع باشد …
اول کدامیک را روشن می کنید؟
** جواب معما:
اول: سعی کنید خودتان جواب معما را پیدا کنید.
اول باید کبریت را روشن کنید!!
تا اول کبریت را روشن نکنید که نمی توانید یکی از اونها را روشن کنید...

درنگستان

 

سایت فرهنگی و مذهبی نگار


** جلد کلنگ
یک روز عده‏ای در راه چکمه‏ای دیدند. به دلیل آنکه تا آن روز هرگز به چنان چیزی برنخورده بودند، هر کدام نظری داد.
اولی گفت: «عصا است.»
دومی گفت: «خرجین است.»
بالاخره آن را به کدخدا نشان دادند و از او سوال کردند که چیست؟
کدخدا نظری به لنگه چکمه کرد و گفت «خب روشن است دیگر این جلد کلنگ است.»
** طبابت کدخدا
روزی یکی از دوستان کدخدا چشمش درد گرفت و از شدت عذاب، پیش کدخدا رفت و گفت: «راهی نشانم بده تا از این درد خلاص شوم.»
کدخدا خیلی خونسرد گفت: «مدتی پیش دندانم درد گرفته بود. من هم آن را کندم و دور انداختم. تو نیز همین کار را انجام بده.»
** خورشید بهتر است یا ماه؟
روزی ازمردی پرسیدند: «به نظر تو خورشید بهتر است یا ماه؟»
مرد بعد از کمی تامل گفت: «چه طور شما موضوع به این روشنی را نمی‏دانید؟»
پرسیدند: «حالا به نظر تو کدام مفیدتر است؟»
جواب داد: «خب معلوم است دیگر؛ خورشید چون در روز روشن می‏آید، بی‏فایده است؛ ولی ماه چون در تاریکی شب همه جا را روشن می‏سازد، هزار برابر خورشید سودمند است و بهتر.

خودت را دلشاد کن

خودت را دلشاد کن

خودت را دلشاد کن

هرگاه می‌کوشی دل دیگران را شاد کنی، به احساس‌های آنها بیشتر از احساس‌های خود اهمیت می دهی. اگر در دلشاد کردن خود، درنگ کنی و رضایت و خشنودی دیگران را همیشه به رضایت و خشنودی خود ترجیح دهی، حتی اگر تصور کنی که از روی عشق عمل کردی، واکنش آنها به تو در نهایت ناکامت می‌کند.
هنگامی که می‌کوشی دیگران را به خاطر خود یا به خاطر خودشان دلشاد کنی، به ظاهر کارت، هرگز کافی نخواهد بود. در نهایت، انتظاراتت از آنها بیش از اندازه می‌شود؛ و این حالت به رنجش و آزردگی ات می‌انجامد.
بدین ترتیب زندگی دیگر دلپذیر نخواهد بود، زیرا شادی تو به دیگران وابسته است، و هرگز تصو نمی‌کنی که هیچ کس به راستی بتواند تو را شاد کند. هیچ کسی نمی‌داند چگونه تو را به همان صورتی که خود می‌دانی، شاد کند.

محض خنده...!

محض خنده...!

هرجا کم آوردی فحش بده!

خداوکیلی یه جوک ننویسی، دعا می کنم اسهال بگیری نتونی بخندی!
1- قدیما فیس بوک و فتوشاپ نبود، دخترا با شُله زرد شوهر پیدا میکردن!
2- چه ذوقی می کردیم معلم می گفت برو از دفتر گچ رنگی بیار
انگار مشعل المپیک رو سپرده بودن بهمون!
3- سیزده سالم بود می خواستم خودکشی کنم، هر چی قرص تو خونه بود خوردم ... سرماخوردگیم خوب شد!
4- دقایقی پیش مامانم سراسیمه اومده تو اتاقم می گه:
یه بسته گوشت از فریزر کم شده تو برنداشتی؟
خب مادر من، من گربه ام؟ درنده ام؟ چی ام که فکر کردی یه بسته گوشت خام و یخ زده رو می تونم برداشته باشم؟
5- دلنوشته بعضی از دختران مجرد:
از کلاس اول خواندیم آن مرد آمد. آن مرد با اسب آمد.
ما که ترشیدیم، مرتیکه با خر هم نیامد و باز هم بابا نان داد!
6- دوستم با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمی شه بیا تو باهاش حرف بزن!
نفهمیدم داره به من فحش می ده یا به یارو؟!!
7- یکی از تفریحام اینه که وقتی دارم با ماشین رد میشم برا تمام ملت بوق میزنم ودست تکون می دم.
طرف یک ساعت میره تو فکر که این کی بود؟
8- «من» و «اون روی سگم» و «کودک درونم» یه خانواده ایم!!
9- به مامان بزرگم می گم یه جمله خبری بگو، می گه: نوه م خنگه.
می گم سوالی بگو، می گه نوه م خنگ بود و من نمی دونستم؟
می گم امری بگو، می گه خنگیتو تابلو نکن!
می گم میشه خنگ توشون نباشه؟ میگه اونوقت میشه نوه یکی دیگه نه نوه من!
10- تو پارک ملت باباهه به گوزنه غذا میداد، بزه از اون دور دویده اومده غذا بخوره
پسره از باباش میپرسه: بابا این چیه؟
باباهه میگه: باباجون بچشه!
_________________
پ ن پ:
1- این زنجیره رو قطع نکنید، یکی قطع کرد، بواسیر گرفت!
2- باید تو این دنیا خوش بود، اونم الکی...

ادامه نوشته

کشکول کودکانه شماره 61

کشکول کودکانه شماره 61

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

 

شعر کودکانه
[مادر بزرگ قصه‌ گو]

مادربزرگم
جانم فدایش
سرمی گذارم
روی پاهایش
دستی می کشد
بر سرو رویم
من مثل گل ها
او را می بویم
قصه می گوید
از دیو و پری
می زنم با او
هر کجا سری
خوابم می بر
با قصه هایش
یک رختخواب است
روی پاهایش
من هم می خواهم
مثل او باشم
مادر بزرگی
قصه گو باشم

معما و چیستان
 
1. رنگ سفید صخره ها آید میان سفره ها هركس نداند نام او مزه ندارد كام او.
2. نه انگورم نه انار  هم در انگورم هم در انار  زنجیر نیستم اما در زنجیرم  نخجیر نیستم اما در نخجیرم.
3. آن چیست كه هم انسان دارد، هم تخم مرغ وهم جاده؟
4. آن چیست كه من می روم و او می ماند؟
5. آن چیست كه پای كوه نشسته و کلاهی سفید به سر دارد؟
6. آن چیست كه اگر به زمین بیفتد نمی شكند،در آب هم تر نمی شود؟
7. موجود سرد و بی جان. گیرد ولی دوصد جان. دهان تنگ و تاریک. گردن دراز و باریک.
8. آن چیست که سرش را ببری زنده میشود؟
9. آن چیست که گردن دارد اما سرندارد. دست دارد اما پای ندارد؟
10. همه اطاق را پر میکند اما از سوراخ کلید بیرون میرود؟
** جواب:
1. نمک 2. انجیر 3. شانه 4. جای پا 5. قارچ 6. سایه 7. تفنگ 8. خزنده 9. کوزه 10. دود

ضرب المثل
[کفگیر به ته دیگ خورده!]

 
همیشه برای پختن پلو به مقدار زیاد از قابلمه های بزرگی به نام دیگ و از قاشق های بزرگی هم به نام کفگیر استفاده می شود.
در زمان های قدیم وقتی کسی نذری می پخت، بقیه ی مردم برای گرفتن غذاهای نذری صف می کشیدند.
وقتی که کفگیر به ته دیگ می خورد صدا می داد چون جنس آن ها فلزی بود. هنگامی که غذا در حال تمام شدن بود و پلو هم به انتها می رسید این کفگیر بر اثر برخورد به دیگ صدا می داد و آشپزها هم وقتی که غذا تمام می شد کفگیر را ته دیگ می چرخاندند و با این کار به بقیه کسانی که در صف بودند خبر می دادند که غذا تمام شده است.
کم کم این مسئله به صورت ضرب المثلی درآمد و این ضرب المثل وقتی به کار می رود که بخواهند به فردی بگویند دیر رسیده و دیگر مثل قبل توانایی یا ثروت قبلی را ندارند و قادر به کمک کردن به او نیستند.

داستان
[نقطه ضعف خرس شجاع] 

 


یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. در یک جنگل بزرگ خرسی بزرگ و تنومند و خوش اندام زندگی می کرد. اون از هر فرصتی استفاده می کرد و قدرتش را به رخ بقیه ی حیوان های جنگل می کشید.
او آن قدر قوی بود که مار بوآ، پلنگ خالدار و حتی شیر هم از او می ترسید.
قد این خرس قوی به دو متر می رسید و می توانست یک آدم را با فشار دستش خفه کند.
خرس قوی و مغرور همیشه به دوستانش می گفت: من قوی ترین خرس جهان هستم. می خواهم بدانم کدام حیوان می تواند مرا شکست دهد. هرکس که جرات مبارزه با مرا داشته باشد حتماً دیوانه است.
همه ی حیوانات جنگل در نبود او به دنبال حیوانی می گشتند که بتواند با او مبارزه کند و او را شکست دهد اما هر چه جستجو کردند هیچ راهی پیدا نکردند.
سرانجام خرسی دیگر که در همان جنگل زندگی می کرد گفت: شما باید قبول کنید که او شجاع ترین حیوان جنگل است.
یک روز که هوا طوفانی شد، آسمان رعد و برق شدیدی زد.آن قدر رعد قوی و پر زور بود که زمین را به لرزه در آورد.
همه ی حیوان های کوچک و ضعیف جنگل باناباوری دیدند که خرس شجاع سریع از غارش بیرون آمد و از سر ترس و وحشت غرش های بلندی می کرد.
از آن روز حیوان های جنگل به نقطه ضعف خرس قوی پی بردند و او دیگر نتواست به خاطر قدرتش برای دیگران پز بدهد.

 

نماز را دوست دارم
 
نماز خواندن را دوست دارم به وسعت تمام دریاها و اقیانوس ها، به وسعت آسمان و زمین؛ نه نه نه اصلاً  وسعت نمی دانم.
به نظر شما پیامبر (ص) و اهل بیتش چه قدر نماز را دوست داشتند، چه قدر به نماز اهمیت می دادند، چه قدر برای آن ها مهم بوده، نمی دانم.
می گویند نماز کلید بهشت است، آیا اصلاً بهشت در دارد؟ آیا همه کس می توانند از آن رد شوند یا اول باید زنگ بزنند، راستی زنگ آن چه چیزیست؟ چه کسی است؟ نمی دانم.
می گویند نماز روشنگر چشم هاست مگر نماز لامپ است که داخل چشم ما قرار دهند، یعنی ادیسون وقتی برق را اختراع کرد نماز را در چشم ما قرار داد. نه ممکن نیست پس معنی این واژه چیست؟ نمی دانم.
می گویند نماز ستون دین است یعنی دین ما یک خانه ای است که ستون دارد پس کسانی که نماز می خوانند ولی خانه ندارند چه، آن ها چطور؟
می گویند در روز قیامت اولین عملی که حساب و رسیدگی می شود نماز است. آیا رسید هم می دهند؟
نه این ها اشتباه است، همه این ها مادیست، چیزهایی است که ما فقط در این دنیا به آن ها احتیاج داریم و این جمله ها فقط یک اصطلاح است برای شناخت بهتر نماز. بهشت زنگ ندارد بلکه اعمال ما همان زنگ آن است.
نماز لامپ نیست و لامپ است که از نماز نور می گیرد نه نماز از لامپ.
نماز ستون نیست که ما فکر می کنیم بلکه اساس دین است.
** نتیجه: هیچ چیز را به چشم خودمان نگاه نکنیم شاید آن چیز نگاهی بهتر نیاز دارد.

خندونک
 
** به لاک پشت می گویند: یک دروغ بگو.
می گوید: دویدم و دویدم !!!
** اولی: ببخشید با حرف هایم سرشما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید. من حواسم از همان اول جای دیگر بود!!!
** سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته، از چه راهی امرار معاش می کند؟
محسن: از راه نویسندگی.
سعید: چه می نویسد؟
محسن: هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرسته!
** معلمی در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید: «با دیدن پای این حیوان، نام حیوان را بگو.»
دانش آموز هر چه به پایی که در دست معلم بود نگاه کرد، نتوانست پاسخ دهد.
معلم پس از مدتی گفت: «بگو اسمت چیه تا برایت یک صفر بگذارم.»
دانش آموز  پایش را از کفش درآورد و گفت: «خب، شما هم از روی پای من بگویید اسمم چیه»
** معلم: بگو ببینم آفریقا کجاست؟شاگرد: (با گریه) آقا اجازه، چرا هر وقت یک چیزی گم میشه از من می پرسید!؟

یاد روزای رفته

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 
نون و پنیر و پسته
میخوام بگم یه قصه
قصه و آواز و مثل
شیرین تر از قند و عسل
یادم میآد، اون قدیما
تو کوچه های شهر ما
بچه های زبر و زرنگ
با لباسای رنگارنگ
با هم میخوردن کلوچه
بازی می کردن تو کوچه
کینه ها رو می روندن
کنار هم میخوندن
همه می گفتن، یه صدا
بازی گرگم به هوا
می خوند پسر بزرگه
تا ببینن، کی گرگه.
یک، دو، سه، پونزده
هزار رو شصت و شونزده
هرکی می گه شونزده نیست
هیوده، هیجده، نوزده، بیست
یاد روزای رفته
از دل ما نرفته

کمی خودخواه باش!!

کمی خودخواه باش!!

کمی خودخواه باش

اگر به این امید فداکاری کنی که دیگران به تو پاداش بدهند، تنها خودت را گول می‌زنی و دیگران را در جایگاهی قرار می‌دهی که تو را ناکام بگذارند.
اگر کاری را که برای شاد کردنت لازم است، خود انجام ندهی، پس چه کسی باید آن را انجام بدهد؟ اگر شاد نباشی، همواره منتظری اتفاقی بیفتد که زندگی‌ات را بهتر کند، مدت درازی منتظر می‌مانی.
کار تو این است که زندگی‌ات را شاد کنی. همواره کاری وجود دارد که دلت بخواهد انجام دهی، و می‌توانی هم اکنون انجامش بدهی. پس انجامش بده. دیگران فکر نمی‌کنند که خودخواهی. دیگران احتمالا حتی متوجه آن هم نمی‌شوند. اگر متوجه شوند، به احتمال زیاد به تو رشک می‌ورزند.
از این گذشته، به کسی که با تو برای شاد کردن خودت مجادله می‌کند، چه دِینی داری؟ اگر کسی به هر دلیلی بخواهد از تو متنفر شود، پس حداقل بهتر است کاری را که می‌خواهی بکنی.

خودتت را ببخش تا آرام شوی

خودتت را ببخش تا آرام شوی

خودتت را ببخش تا آرام شوی

آرامش ذهنی یعنی، بدانی دست به عملی زده‌ای که باید می‌زدی. آرامش ذهنی یعنی بخشیدن خود در مواقعی که به اندازه‌ای که می‌خواستی، نیرومند نبوده‌ای.
رسیدن به آرامش ذهنی آسان است اما هرگاه برای رسیدن به آن تلاش کنی، به آرامش ذهنی دست نمی‌یابی؛ زیرا آرامشی که برای دستیابی به آن مجبور به تلاش باشی، بیش از اندازه شکننده است.
آرامش ذهنی باید پیش از انجام کار، حضور داشته باشد. نه آنکه نتیجه کار باشد. اگر بتوانی بپذیری که نیت تو خیر است، می‌توانی به آرامش ذهنی دست یابی. اگر عزم خود را برای بخشیدن، جزم کنی و صادق باشی، می‌توانی پیش از بخشش به آرامش ذهنی برسی. اگر در نیت خود استوار باقی بمانی، می‌توانی پیش از اصلاح وضعیتی دشوار، آرامش ذهنی بیابی.
آرمش ذهنی همان پذیرش خوبی خود و قصد خود برای انجام عمل درست است. اگر برای رسیدن به آرامش ذهنی مجبور باشی به چیزی دست یابی، حتی اگر جبران آسیبی که به دیگران رسانده‌ای یا نگاه داشتن قول و سوگندت باشد، در این صورت آرامش ذهنی‌ات زودگذر خواهد بود.
آرامش ذهنی راستین، آن است که بدانی کاری را خواهی کرد که باید بکنی و به نیت خیر خود و قدرت انجامش، باور داشته باشی.