شاخصه های شخصیتی حضرت امام
[به مناسبت ایام دهه فجر]
مصاحبه با استاد سید جمال الدین باستانی

| بیوگرافی |
حجتالاسلام و المسلمین سید جمال الدین باستانی استاد دروس خارج
حوزه علمیه قم، از شاخصه های شخصیتی امام خمینی در زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه
حضرت امام در حوزه علمیه، هدف از تشکیل حکومت اسلامی، رمز موفقیت در مبارزات و
رهبری، سخن گفته است.
وی در این مصاحبه یکی از نکات مهم رهبری امام را تلاش جدی بر
همراهی خواص جامعه با انقلاب و حرکت مردم دانسته
است و راه ماندگاری شخصیت امام را در نقد گذشته می داند. |
مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی
** بی
مقدمه، وارد سؤالات مربوط به موضوع می شویم. شاخص ترین بعد شخصیتی حضرت امام را
در زندگی فردی و اجتماعی در چه می بینید؟
در بعد
فردی، امام خمینی انسانی عامل به وظیفه است که هیچ چیز برای او جز عمل به تکلیف
الهیش مهم نیست. اگر زندگی ایشان را ببینیم، در هر وادی ای قدم گذاشت تنها تا جایی
پیش رفت که احساس کرد وظیفه دارد، و به همین خاطر بسیاری از کارهایش را ناتمام
گذاشت تا مبادا به تکلیفش لطمه وارد شود. خود این یک مجاهده است.
اگر
زیاده روی نکرده باشم عرض می شود مرحوم امام تنها یک کار را در زندگی تمام کرد، و
همه چیز خود را فدای آن نمود، و آن سرنگونی رژیم پادشاهی در کشور ایران، به طریقی بود
که به آن اعتقاد داشت؛ یعنی انقلاب مردمی بر پایه دین.
امام در
برهه ای از زندگی خود احساس وظیفه کرد تا کشور را و دین را نجات دهد. در این
راستا، احساس کرد اشتهار او به فلسفه در اعتماد علما به او لطمه وارد می آورد، و
به همین خاطر آن را نیمه کاره رها کرد و به فقه رو آورد، تا جایی که این بنده از
یکی از مجتهدین تهران ـ خدا رحمتشان کند ـ مستقیما شنیدم که وقتی با سید مصطفی خمینی
اسفار مباحثه می کردیم. در وسط یک بحث دشوار، من از ایشان خواستم نظر امام را جویا
شود. سید مصطفی در جواب گفته بود امام پاسخ سؤالات فلسفی من را در خانه هم نمی
دهد، چرا که تصمیم گرفته از او در فلسفه مطلبی نقل نشود.
یا در
فقه، هیچگاه نمی بینیم در فکر شرح عروه برآید و یا یک دوره فقه بگوید. دو دوره و
نیم اصول می گوید، ولی از نوشته ای که در اصول دارد پیداست که آن را بیشتر برای
مراجعات بعدی خود نوشته، نه این که بخواهد یادگاری از خود بجا گذارد. چند بحث
پراکنده و کم و بیش دشوار از طهارت، و یک بحث کوچک ـ و البته مهم و مرد افکن ـ از
صلوه، و بعد یک دوره مکاسب، که اگر انقلاب یکی دو سال زودتر واقع می شد آن هم نیمه
کاره می ماند. در بحثهای فقهیش دقت هست، ولی تعهدی به استیعاب و شمول نیست. در
کنار این مباحث، تلاش کرد بعضی زوایای مغفول مانده فقه، مثل تقیه، و به خصوص تقیه
مداراتی، باب امر به معروف و نهی از منکر، جزائیات فقه، و در نهایت ولایت فقیه إحیا
شود؛ همانها که به نظر ایشان برای مبارزه مفید می رسید.
در
عرفان نظری هم قصه همین طور است. در عرفان عملی هم تا جایی وقت گذاشت که احساس
وظیفه کرد. امام در کمالات معنوی، بیشتر آنچه بدست آورد از عمل به وظیفه بود، و نه
سیر و سلوک رائج تحت نظر استاد.
مرحوم
امام این استعداد را داشت که اگر ممحض در هر یک از این موضوعات می شد، در آنها
صاحب مکتب شود، ولی وقتی وظیفه اش را در مطلب دیگری احساس کرد، در میانه راه دست
کشید. البته امام مدرس همه این علوم بود، ولی نمی توان گفت صاحب مکتب است.
در یک
کلمه، امام از برهه ای از زندگی شریف خود، وظیفه شرعیش را نجات کشور و دین در
دنیای معاصر دید، و همه چیز را در راستای آن تعریف و ارزش گذاری کرد.
این سخن
برای آن مهم است که اولا رفتار امام را بهتر بفهمیم و تحلیل کنیم، و ثانیا انتظاراتمان
را از امام تعدیل کنیم تا در غیر آن چه همت بر آن داشت، از او انتظار نداشته
باشیم. مرحوم امام در پاسخ بزرگواری که در مقام انتقاد به ایشان گفته بودند فلان
رفتار در تاریخ وجهه ناخوشایندی بجا می گذارد، فرمود من نگران وظیفه ام، نه این که
در تاریخ چه نامی از ما می ماند. کاری به صحت و سقم این پاسخ، به نگاه موضوعی، ندارم،
ولی وقتی بدانیم این پاسخ در جایی بود که مرحوم امام احساس خطری برای انقلاب کرده بود،
به خوبی بر ما معلوم می شود همت اصلی امام چه بوده، و این تا چه حد، امور دیگر را
برایش بی قدر کرده بود.
** جایگاه
حضرت امام را در حوزه علمیه چگونه ارزیابی می کنید؟