قدر در آيينۀ تفاسير

قدر در آيينۀ تفاسير

پا روی پله آخر بگذار

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد:
مهم ترين مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه همواره مورد توجه مؤمنين بوده و خواهد بود. همگان در صورتي مي توانيم از ماه ميهماني خدا بهرۀ كافي ببريم كه نسبت به اين ماه، خصوصاً شب قدر معرفت كافي داشته باشيم و شب قدر را، والا قدر بدانيم، و زماني‌ كه دانستيم شب قدر چيست و چه آثاري دارد و زنده نگه داشتن اين شب چه نتيجه اي به همراه دارد، يقيناً مورد مغفرت و رحمت حق تعالي قرار خواهيم گرفت. اين نوشتار در هيمن راستا بر آن است تا به برخي از نكات برجستۀ تفسيري پيرامون سورۀ قدر و شب قدر از نگاه مفسران بزرگ اشاره كند.
** تكرار شب قدر در همۀ سال ها:
عدّه‏اي بر اين عقيده‏اند كه شب قدر در عهد حضرت رسول اكرم(ص) بوده و سپس برداشته شد؛ در حاليكه طبق ظاهر آيات قرآن، اين شب مستمر بوده و مداوم در همه سال تكرار مى‏شود.[تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ج27، ص184]
دليل اين مسأله آن است كه كلمه‌ي «تَنزَّلُ» در آيۀ «تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن كلِ أَمْرٍ» در اصل «تتنزّل» بوده است،[الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايى، ج‏20، ص332] و از آنجا كه فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد روشن مى‏شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيامبر اكرم(ص) و نزول قرآن مجيد نبوده است، و هم چنين جمله اسميه در سورۀ قدر «سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ» كه نشانۀ دوام است نيز گواه بر اين معناست. به علاوه، روايات نيز اين معنا را تأييد مي‏كنند.
از جمله از امام صادق(ع) روايت شده كه كسي از آن حضرت در مورد شب قدر سؤال كرد و گفت: «أَخْبِرْنِي عَنْ لَيْلَه الْقَدْرِ كَانَتْ أَوْ تَكُونُ فِي كُلِّ عَامٍ فَقَالَ لَوْ رُفِعَتْ لَيْلَه الْقَدْرِ لَرُفِعَ الْقُرْآن‏»[من لايحضره الفقه، ج2، ص158] مرا از شب قدر خبر بده. آيا شب قدر بود (و تمام شد) يا اين كه در هر سال شب قدري است؟ حضرت فرمود: اگر شب قدر برداشته مي شد، قرآن هم برداشته مي شد. اشاره به اين كه شب قدر مثل قرآن جاويد و هميشگي است.
در روايت علي بن مسيب بر استمرار شب قدر در هر سال تصريح شده است؛ ازاين رو، در جواب سؤال از تكرار آن در هر سال آمده است: «بل هي لامه محمد ما بقي منهم اثنان»[الدرالمنثور في تفسير المأثور، جلال الدين سيوطي، ج6، ص371] بلكه شب قدر براي امت محمد باقي است تا مادامي كه دو نفر از ايشان باقي باشد (كنايه از اين كه هميشه خواهد بود).
در نتيجه اگر مراد از تعدد شب قدر، تكرار آن در تاريخ اسلام باشد، از روايات تعدد برداشت مي شود؛ چرا كه هر سال شب قدر تكرار مي شود.
** مراد از روح در «تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ»:
پيرامون اين كلمه تفاسير متعددي بيان گرديده است كه برخي از آنها در ميان شيعيان نيز رواج دارد:
1. مراد از آن، يك فرشته‌ي بسيار بزرگ است كه آسمان و زمين در برابر او ناچيزند.
2. گروهي از فرشتگان هستند كه تنها در شب قدر توسط ملائكه ديده مي شوند.
3. يكي از مخلوقات الهي است كه مي خورد و مي پوشد در حاليكه نه از ملائكه است و نه از انسان ها و شايد يكي از خدمت‌ كاران بهشت باشد.
4. شايد عيسي(ع) باشد كه در قرآن به همين نام خوانده شده و در شب قدر به همراه ملائكه به زمين مي آيد تا از احوال امت پيامبر آگاهي يابد.

ادامه نوشته

مقاله ای زیبا پیرامون «روابط جنسی»

مقاله ای زیبا پیرامون «روابط جنسی»

معرفی مقاله:

روابط جنسی در مکاتب مختلف

دنیا مثل عشقه دورمان میپیچد

دنیا مثل عشقه دورمان میپیچد

دنیا مثل عشقه دورمان میپیچد

عشقه‌ می‌پیچد به هر چه سر راه‌ش باشد فرقی نمی‌کند درخت باشد یا نرده‌ی ساختمانی چوبی در دل جنگل و یا صخره‌ای بزرگ و محکم کافی‌ست سر راه‌ش قرار گرفته باشد، ساقه‌های ظریف‌ش را هدایت می‌کند و برگ‌های کوچکِ سبزِ قلبی شکل‌ش را می‌پیچاند دور هرچه که سر راه‌ش باشد و همین‌طور بالا می‌رود و بالا می‌رود.
کافی است یک درخت تنومد بلند سر راه عشقه قرار بگیرد. عشقه از پایین درخت شروع می‌کند و می‌بیند که درخت چطور شوق آسمان دارد. راه مارپیچ‌ش را می‌گیرد و می‌رود، می رود و به شاخه‌های تنومند می‌رسد بعد هم کوچکترین شاخه‌ها را پیدا‌ می‌کند و فقط می‌پیچد به دورشان. آنقدر که دیگر درخت خفه می‌شود و بزرگترین آرزویش می‌شود روزنه‌ای نور و نه دیگر آسمان و بعد هم درخت می‌ماند و آرزهایی که دفن شدند زیر برگ‌های ریز و قلبی شکل.
دنیا و فراموشی هم با آدمی‌زاد همان کار را می‌کند که عشقه با درخت‌ِ بلند. اول‌ش فکر می‌کنیم که راحت می‌شود این ساقه‌های ترد و کوچکِ سبز رنگ را که رنگ زندگی دارند کم کم جدا کرد و کنار زد. ولی زمانی می‌رسد که می‌بینیم تا کوچک‌ترین منافذ ذهن‌مان هم‌رنگ فراموشی شده است و تمام وقت‌مان را صرف کندن همین برگ‌های کوچک کرده‌ایم. مایی که شوق رسیدن داشتیم و هدف‌مان دیدن آبیِ لبخند خدا بود نه سبزِ زمین‌گیر دنیا و فراموشی آغوش خدا.
و باز تنها خود خداست که می‌تواند با یک لبخند‌ش عشقه‌ را کنار بزند و دوباره آسمان و ابر و خورشید و زندگی را در کام جان‌مان بریزد و طعم‌ لبخندش را بچشاندمان.

منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا

منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا

آیا خدا دیکتاتور است...؟

شما می گویید که هر چه می خواهید از خدا بخواهید. من الان چند سال است که خواسته و دعایی دارم و آنرا با گریه و توسل از خدا خواسته ام ولی خدا آنرا به من نمی دهد. اگر من از دعا کردن خسته بشوم، مقصر چه کسی است؟

پاسخ:

لینک مربوطه

معرفی مقالاتی پیرامون قاعدۀ «قرعة»

معرفی مقالاتی پیرامون قاعدۀ «قرعة»

1- قاعده فقهی قرعه

2- قاعده قرعه

3- قاعده قرعه در فقه و حقوق ایران با تکیه بر دیدگاههای امام خمینی(س)

3- بررسی مستندات و مصادیق قرعه از دیدگاه مرحوم میر فتاح، نراقی، خویی(ره)

4- قواعد فقهي در آثار امام خميني(س)

5- قرعه+ویکی فقه

داش مشتی های قدیم

داش مشتی های قدیم
قد و قواره آروزهایت را بسنج
 
داش مشتی های قدیم و آرزوی آیت الله العظمی مرعشی نجفی!!

آدما وقتی تو زندگیشون خط قرمز دارن، محبوب خدای مهربون میشن و یه روز از عمرشون هم مونده باشه، خدا و فرستاده هاش، دستش رو می گیرن!!
** یاد جمله ای از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی افت...
ادم که به گفتۀ بزرگان می فرمود:
«خدایا! منو با داش مشتی های تهران محشور کن!!»
فکر کنم یه خورده تأمل بخواد دیگه، هان؟!
____________________________
پ ن پ:
1- خدایا ماه رمضونیه، دست ما رو هم بگیر...!
2- جملۀ مرحوم مرعشی نجفی، ترجمۀ این آیه از قرآنه:
«إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا»[نساء، آیۀ 31]

اشک هایم

اشک هایم

تکلیف آدم نوترونی با خودش معلوم نیست
 

خدایا! بارانت را با گریه های من تنظیم کن
اشک هایم
رنگین تر از باران توست...
[مصطفا]
___________________________
پ ن پ:
دنبال جایی هستم که بتونم یه دلِ سیر گریه کنم!!
جایی سراغ داری؟!

به سخنان خود گوش کنید

به سخنان خود گوش کنید

به سخنان خود گوش کنید 

هنگامی که به سخنان خود گوش نکنید نمی‌توانید کاستی‌های خود را دریابید. تنها در یک صورت می توانید این اشکال را بفهمید که فرد دیگری به حرفهای شما گوش کند و آن وقت متوجه نقاط ضعف خود خواهید شد.

شاید بهترین راه این باشد که سخنان خود را روی نوار ضبط کرده و به آن گوش کنید. به این ترتیب می‌توانید تن صدا و کلماتی را که به کار می‌برید، بررسی کنید. شاید این تمرین برای بار اول مشکل باشد یا ممکن است صدا برایتان ناآشنا باشد؛ مهم نیست مسئله مطرح این است که شما اشتباهات خود را نادیده نگیرید. باید منتقدانه گوش کنید. به این ترتیب متوجه می‌شوید که در صحبت کردن اشتباهاتی دارید یا خیر.

باید اشتباهات خود را پیدا و رفع کنید. با انجام این تمرین به مرور می بینید که زیباتر و موثرتر صحبت می کنید. اگر فردی هم به سخنان شما گوش داد و انتقاد کرد عصبانی نشوید زیرا عامل موفقیت شما در این است.

مطلب آپاندیس قلم در دو سایت درج شد

مطلب آپاندیس قلم در دو سایت درج شد

انتشار مطلب:

تنبیه دانش آموزان!

در دو سایت:

۱- حرف تو

۲- همه با هم

لینک مطلب در این دو سایت:

۱- http://baham91.ir/?p=4214

۲- http://harfeto.ir/?q=node/10380

اعتماد به نفس به چه معناست؟

اعتماد به نفس به چه معناست؟

 اعتماد به نفس به چه معناست؟

اغلب ما گمان می‌کنیم اعتماد به نفس یعنی به توانایی خودمان ایمان داشته باشیم، برای مثال بتوانیم، بگوییم: «من یک نقاش زبردست هستم و به توانایی خود ایمان و اطمینان دارم و می‌توانم با حرکات و ضربه‌های قلم‌مو، اشیا و مناظر مورد نظر را با مهارت تمام به تصویر بکشم.» یا بگوییم:« من یک فروشنده حرفه‌ای هستم و به خوبی آگاهم که چگونه تلفنی با مشتریانم صحبت کنم تا همیشه در پایان، چیزی را به فروش برسانم.»
این نوع نگرش به اعتماد به نفس باعث می‌شود تا در کارهایی خاص مانند نقاشی و فروشندگی و ... مهارت فوق‌العاده‌ای را داشته باشید و در خود ایجاد حس اعتماد به نفس کنید اما مشکل و ایرادی که در این نوع نگرش وجود دارد این است که مهارت‌های معدودی وجود دارند که شما می‌توانید به خوبی آنها را بیاموزید و در انجام دادنشان توانایی فوق العاده‌ای به دست بیاورید. بنابراین اگر اعتماد به نفس درونی خود را بر اساس کارهایی که در آن مهارت دارید بنا کنید، فقط مواقعی که مشغول انجام دادن این قبیل کارها هستید، احساس اعتماد به نفس و خودباوری می‌کنید و نه در همه اوقات.
استمرار و تداوم این احساس درونی فقط مشروط به این است که در تمام طول شبانه روز کاری را که در آن مهارت دارید به نحو احسن انجام دهید و نتیجه مطلوب هم بگیرید. به همین دلیل است که بسیاری از مردم نسبت به کارشان اعتیاد پیدا می‌کنند. یا اشتغال ذهنی بیمارگونه‌ای نسبت به کار یا فعالیتی ویژه پیدا می‌کنند و بیشتر وقت خود را با انجام دادن آن فعالیت سپری می‌کنند. و احساس خوب آنها هم محدود به همین زمان‌ها خواهد بود.
درحالی که اعتماد به نفس واقعی آن است که روی آگاهی‌ها و توانایی‌های ما نیز اثر بگذارد. لحظه‌ای بیاندیشید، تا به حال اتفاق افتاده که موفقیت فوق العاده‌ای کسب کنید و در عین حال که از آن موفقیت خوشحال هستید هنوز احساس خوبی نسبت به خودتان نداشته باشید؟
اعتماد به نفس واقعی هیچ‌گونه ارتباطی با آنچه در زندگی بیرونی شما می‌گذرد ندارد. اعتماد به نفس واقعی زاییده شغل شما نیست. اعتماد به نفس راستین، نتیجه باور قلبی و درونی شما به توانایی‌ها و قابلیت‌هایتان است. این باور که هرکاری را که بخواهید، می‌توانید انجام دهید. اعتماد به نفس واقعی از درون شما تولید می‌شود نه از بیرون‌تان. این اعتماد به نفس زاییده تعهدات شما به خودتان است. این تعهد که هرآنچه لازم باشد انجام خواهید داد تا به خواسته‌ها و نیازهایتان برسید. اینگونه اعتماد به نفس، در اعتماد شما نسبت به خودتان ریشه دارد و بستگی به نتایجی که ممکن است بگیرید، ندارد.

چقدر جرات داري تا بگويی؛ نمي‌دانم؟

چقدر جرات داري تا بگويی؛ نمي‌دانم؟

چقدر جرات داري تا بگويی؛ نمي‌دانم؟

چقدر جرات داري تا بگويي «نمي‌دانم»! تا آبرويت نرود، مثل قبل روي تو حساب كنند، نگويند «اين هم كه هرچه مي‌پرسيم نمي‌داند»،‌ شخصيتت خرد نشود، تحصيلاتت و تخصصت زير سوال نرود. تا نگويند «پس اينهمه سال كار كرده‌اي چه ياد گرفته‌اي؟» يا نگويند: «پس توي اين دانشگاه‌ها چه چيزي به شما ياد داده‌اند؟»  
يادم مي‌آيد سال‌هاي خيلي دور كه در كلاس‌هاي تدريس زبان شركت مي‌كردم، يكي از ترفندهايي كه به ما ياد مي‌دادند اين بود كه «اگر سر كلاس شاگردي جمله‌اي، كلمه‌اي، چيزي را به انگليسي خواست و شما نمي‌دانستيد، مستقيم برنگرديد بگوييد «نمي‌دانم». به نوعي از زيرش در برويد  و به قول معروف بپيچانيد. مثلا بگوييد: اين تكليف فرداي شماست. برويد تحقيق كنيد كه اين ضرب‌المثل به انگليسي چيست. در واقع به اين روش براي خودتان زمان خريده‌ايد تا جلسه بعد. شما استاد هستيد و وجهه استاد نبايد با يك «نمي‌دانم» از بين برود. راستش را بخواهيد ترفند خيلي خوب و موثري هم بود.
 اما خدا آن روز را نياورد كه اين ترفند بشود عادت ما. بشود جزو رفتار هر روز ما، نه فقط سر كلاس كه همه جا آن را تجربه كنيم و وجهه خودمان را نه به عنوان استاد كه به هر عنواني مثل كارگر، كارمند، ‌دكتر، ‌تاجر و خانه‌دار حفظ كنيم. اين كه فقط به خاطر اينكه از شان و منزلتمان كم نشود، از يك نمي‌دانم فرار كنيم و خودمان و همه را بپيچانيم، همه مردم را بگذاريم سركار و يا اطلاعات غلط بدهيم كه مبادا اين قاب شيشه‌اي ما ترك بردارد.
اما نگه‌داشتن اين قاب شيشه‌اي تا كي و به چه قيمتي؟ اصلا كجاي دنيا گفته‌اند كه کلمه نمي‌دانم باعث ازبين رفتن وجهه و شخصيت فرد مي‌شود، مگر دركشور ما. مگر معلم یا مثلا پدر و مادر ما باید همه چیز را بدانند؟
يك «نمي‌دانم» بگو و خودت و همه را خلاص كن و آسوده نفس بكش. اگر اين قاب شيشه‌اي بخواهد با يك کلمه ناقابل بشكند، همان بهتركه بشكند تا با هزار دروغ و ترفند  حفظش كنيم.
امام علی علیه السلام:
كسى كه از گفتن "نمى دانم" روى گردان است ، به هلاكت و نابودى مى رسد. نهج البلاغه – حكمت 85

طلای ناب

طلای ناب

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

وقتی طلای ناب بیفته تو لجن، شما قربة الی الله دستت رو می کنی تو کثافت و طلا رو برمی داری و می شوری! هیچ کس هم توبیخت نمی کنه...
انسان هم قیمتی است و با گناه و آلودگی گرد و غباری روی فطرتش می نشینه که با گردگیری که نامش توبه است، دوباره به فضای خودش باز می گرده!!
غیر اینه؟!
_____________________
پ ن پ:
ترجمۀ کلانتریِ این روایت:
«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»

خندیدم و خندیدند

خندیدم و خندیدند...!

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

اولین روزی که طلبه شدم را به یاد دارم و آنها هم
همه غافلگیر شدیم!!
باور نداشتم و نداشتند
خندیدم و خندیدند...
بی خیال شدم و خود را به خواب زدم
خیلی وقت است که سعی می کنم باورم شود
ولی مگر به این سادگی است؟!
می خواهم از خواب بلند شوم ولی می ترسم
راستی مگر طلبه ها چگونه اند؟!
[مصطفا]

تاریکی را دوست دارم

تاریکی را دوست دارم

وقتی اندوهم به دنیا آمد

تاریکی را دوست دارم
چراکه چهره ها خود را گُم می کنند
و من
هر لحظه امیدوار
که آمده ای و من خود را گُم کرده ام...!
دوباره بیا تا قبله ام
سر و سامان پیدا کند!!
قول می دهم در انبوه ظلمات پیدایت کنم
برگرد...
[مصطفا]

روحی پر از خراش

روحی پر از خراش

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

جسمی پر از نگاه، روحی پر از خراش
دستی پر از تهی، دردی به عمق چاه
بیچاره گشته ام، جرم مرا ببخش...
دیوانه ام نکن،
درگیر من نشو،
آواره ام مباش...
[مصطفا]

بعضی واژه ها بو دارد

بعضی واژه ها بو دارد

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

جانم برایت بگوید:
بعضی واژه ها بو دارد
طعم دارد، مزه دارد
مزه مزه شان که می کنی همانند چای تلخی می شود که گاو بعد از بلعیدن تف می کند!!
آنقدر که حالت گرفته می شه و بغض راه گلوت رو می گیره...
باید بی خیال غم ها بشی و به درون زیبات زل بزنی
امتحان کن؛ حال و هوات عوض می شه...
[مصطفا]

دوست ندارم مثل احمق ها باشم

دوست ندارم مثل احمق ها باشم

 تب داری باباجان!

اصلاً دوست ندارم مثل احمق ها باشم و فرض کنم که می دانی دوستت دارم
در ذهنم آتشی برپاست از نگفتنِ دوستت دارم ها...
برای همین
با صدای بلند و رسا
با غرور و افتخار
می گویم:
دوستت دارم...
[مصطفا]

درج مصاحبه از نشریۀ حریم امام

درج مصاحبه از نشریۀ حریم امام

تعریف از نشریۀ حریم امام توسط:

سایت عصر ایران

عصر ایران - «حریم امام» عنوان نشریه ای است که در دو سال اخیر هر هفته توسط «آستان مقدس امام خمینی» منتشر می شود و اعضای هیات تحریریه آن را جمعی از علاقه مندان بیت امام و خصوصا یادگار ایشان تشکیل می دهند و حال و هوای خاصی دارد.

« حریم امام » به تازگی مجموعه 85 گفت و گوی ویژه خود را در پنج سرفصل و در قالب یک مجلد ارایه کرده است.

توضیحات پزشک مراجع تقلید درباره یک شایعه

وبلاگ دیگرم به نام: سنگِ صبور

وبلاگ دیگرم به نام:


سایت فرهنگی و مذهبی نگار

پاسخ به سوالات دینی؛ اخلاقی؛ تربیتی؛ جنسی؛ زناشویی؛ اجتماعی و غیره...
 
با سلام و احترام!
بازدیدکنندگان گرامی می توانند جهت دریافت پاسخ، سوالاتشان را مطرح نمایند.
ممنون می شوم که انتقادات خود را برایم بنویسید تا از تجربیات شما هم در أمر پاسخگویی استفاده کنم.

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

روشن نشدن شورلت جزو برنامه‌های ثابت زندگی بود. آرتوش کاپوت را بالا می‌زد و خیره می‌شد به دل و روده‌ کهنه و جا به جا زنگ زده ماشین. بعد با شلنگ‌هایی ور می‎رفت که نمی‌دانستم چی را به چی وصل می‌کنند و مطمئن بودم آرتوش هم نمی‌داند. می‌پرسیدم «روشن نشد؟» آرتوش می‌گفت «هوم.» چند لحظه همراهش خیره می‌شدم به موتور ماشین و فکر می‌کردم «عین مریض رو به مرگی که به زور سرُم و دوا زنده نگهش دارند.» می‌گفتم «تاکسی خبر کنم یا تلفن کنم به آقا سعید؟» اگر دیرش شده بود می‌گفت «تاکسی.» مثل جراحی که به پرستارش بگوید «قیچی.» و اگر عجله نداشت و ماشین هم رضایت نمی‌داد لک و لک‌کنان برود تا تعمیرگاه می‌گفت «تلفن کن به آقا سعید.» مثل جراحی که به پرستار بگوید «خون تزریق کن.»
آقا سعید صاحب تعمیرگاهی نزدیک سینما خورشید بود. هر بار آرتوش و شورلت را می‌دید می‌خندید، دست‌های سیاه شده را می‌گذاشت روی موهای وزوزی سیاه‌ترش و می‌گفت «باز شوی جان خراب شده؟» تقریبا هر بار که آقا سعید می‌آمد بالای سر شورلت، دور از گوش آرتوش به من می‌گفت «خانم مهندس، اگه شمام –ببخشین‌ها!- مثِ خانومای دیگه یه گم غر بزنین به جون ِ شوهرتون، آقا مهندس حتما یه ماشین مدل بالا می‌خره.» و وقتی که می‌گفتم «مهندس با این ماشین اُخت شده،» آقا سعید سر تکان می‌داد و زیر لب می‌گفت «راستش سر از کار شما و آقا مهندس در نمی‌آرم. مشتریای شرکت نفتی تا تقی به توقی می‌خوره و حقوق زیاد می‌شه و گِرِید میره بالا، اولین کارشون عوض کردن خونه و ماشینه ولی شماها...» برایش شربت یا چای می‌بردم و می‌گفتم «رتبه و حقوق چه ربطی به خانه و ماشین داره؟» شربت یا چای را سر می‌کشید و می‌گفت «نداره؟»
به جای رفتن و استادن کنار ماشین و شرکت در مراسم همیشگی تکیه دادم به دیوار راهرو، چشم‌ها را بستم و بلند گفتم «خدایا، روشنش کن.» می‌خواستم تنها باشم. می‌خواستم خیلی زود تنها باشم. سردم درد می‌کرد و بی‌حوصله بودم.
با صدای روشن شدن ماشین چشم‌ها را باز کردم. اما تا آرتوش دنده عقب از گاراژ بیرون نرفت و توی خیابان نپیچید و صدای ماشین دور نشد نگفتم «خدایا، متشکرم.»

چند راهکار برای اینکه زیبا سخن نگوییم!

چند راهکار برای اینکه زیبا سخن نگوییم!

 چند راهکار برای اینکه زیبا سخن نگوییم!

   اگر می‌خواهید مخاطبان شما حتی یک کلمه از حرف‌های شما را متوجه نشوند، نیمی از حرفهای خود را قورت دهید و از اینکه به هدف خود می‌رسید لذت ببرید!
2-    اگر شما سخنرانی خود را به طور یکنواخت ادامه دهید و بهتر است بگویم، با خود سخن بگوید یا متکلم وحده باشید، کسانی را می‌بینید که در ردیف عقب خوابیده‌اند یا در خیالات خود فرو رفته‌اند.
3-    برای اینکه شنوندگان شما گیج شوند و حرفهای شما را نفهمند، بین شروع و پایان جمله، هیچ مفهوم درستی به کار نبرید؛ این کار را می‌توانید با ساختن جملاتی بلند و طولانی انجام دهید. و با گفتن جمله «خب بعد؟» طرف مقابل را کنجکاو باقی بگذارید و پیش از تمام کردن جمله به موضوع دیگری بپردازید. اگر این کار را شروع کرده‌اید موفق خواهید بود.
4-    اگر هدف شما اثبات خوب صحبت نکردن و از بین بردن احترام طرف مقابل باشد، موضوعی را که می‌خواهید درباره آن توضیح دهید، 200 جمله توصیف کنید.
5-    راه دیگر این است که مانند پلیس راهنمایی و رانندگی از حرکات دست و سر زیاد، استفاده کنید؛ منظور این است که فراموش کنید دستتان را چطور تکان دهید.
6-    به طور مداوم از جوانب موضوعی که می‌خواهید درباره‌اش حرف بزنید؛ سخن بگویید اما هرگز به اصل موضوع اشاره نکنید.
7-    بین صحبت‌های خود، درباره چیزهایی که ربطی به اصل موضوع ندارد حرف بزنید. مثلا جوک و خاطره بگویید. حتی اگر شما را تایید کنند در آخر خواهند گفت «خوب اما چه می‌خواست بگوید؟»
8-    تا جایی که می‌توانید تن صدای خود را تغییر دهید. این کار را به طور مداوم و در مواقع غیر ضروری انجام دهید تا حواس شنوندگان پرت شود.
9-    به هنگام صحبت کردن از کلمات و اصطلاحاتی استفاده کنید که معنای عجیب و دور از ذهن دارند. در شرایطی که با غرور خود را دارای معلومات بالا می‌بینید، شنونده حرف‌های شما را نخواهد فهمید.
10-    خطاهای ادبی داشته باشید. به این نحو شنونده به جای توجه به صحبت‌های شما و موضوع مورد بحث، به خطاهای شما توجه خواهد کرد.
11-    حتی اگر مخاطبان شما مطمئن باشند، باز هم موجی از هیجان به‌پا کنید. طوری که ترس شما، علم و محبتتان را پوشش دهد. به این ترتیب شانس زود تمام کردن بحث را خواهید داشت.
12-    خستگی در چهره‌تان نمایان باشد به این ترتیب شنونده از شما خسته‌تر خواهد شد.

برند معتبری برای روحمان

برند معتبری برای روحمان

برند معتبری برای روحمان

آدیداس، شانل، ایفس اَندلورن، بِنتون، کِلوئه، ورساچه، دُلچ اندگابانا، باس، کلارکس، اکو... نام چند برند معروف هستند. شرکتهایی که در تولید کیف و کفش و لباس و عطر، معتبر و نام آورند. شما هم احتمالاً می‌توانید چند برند دیگر را هم اضافه کنید. خیلی از ما ترجیح می‌دهیم که چند برابر پول بدهیم و کالای مارکدار بخریم اگرچه بعضی ها از این کار لذت می‌برند چون به دیگران فخر می‌فروشند یا آن که در مسابقه چشم و هم چشمی عقب نمی‌افتند ولی استدلال بسیاری از کسانی که کالای مارکدار می‌خرند این است؛ درست است که چندین برابر پول می‌دهیم ولی در عوض خیالمان راحت است چیزی خریده‌ایم که دوام دارد مجبور نیستیم آن را زود دور بیندازیم و دوباره دست به جیب بشویم یا آنکه در به در دنبال تعمیرکار بگردیم. در واقع، ما این چند برابر پول را بابت خرید کالا نمی‌دهیم بلکه «اطمینان» و «آرامش» می‌خریم و بابت به دست آوردن اطمینان و آرامشی که کالای تجربه شده و آزموده و موفق یک برند به ما می‌دهد،  بابت تفاوت چشمگیر قیمت و کسر مبلغی که از جیبمان نه تنها ناراحت نمی‌شویم که خرسند و خشنود و سپاسگزار هم هستیم.
ما برای خرید یک کالای جزئی و پیش پا افتاده مثل کفش، به بیمه شدن در برابر حس زیان دیدگی و باختن و کلاه به سر رفتن و خرید اطمینان و آرامش بابت یک بازه زمانی دوسه ساله اهمیت می‌دهیم و برایش ارزش قائل هستیم. اما سوال اینجاست که برای روح، برای عقل، فکر و احساس که نیروهای جاودانه ما هستند هم همین قدر به دنبال برند معتبر می‌گردیم؟

رهایی از ابر خیال...

رهایی از ابر خیال...

رهایی از ابر خیال...

بی‌کاری بلای خانمان‌سوز است. مرد و زن هم نمی‌شناسد. بی‌کار که باشی، هر روز دست می‌زنی زیر چانه و ابرهای خیال را دور و برت جمع می‌کنی. آن هم چه خیال‌هایی... یکی از دیگری خام‌تر! خیالت می‌رود پیِ مهمانی دیشب. زوم می‌کنی روی بحثی که بین شوهر و جاری‌ات که اتفاقا همکارند، درگرفته‌ بود. می‌خواهی خیالِ بد کنی، اما پلک چشمت می‌پرد که «مگر بیشتر از من به‌ش اطمینان نداری؟» با دستِ آزادت چشم‌هایت را می‌مالی و بی‌خیال می‌شوی. البته بی‌خیالِ شوهرت. به جاری‌اَت فکر می‌کنی که هم سر کار می‌رود، هم خانه‌داری می‌کند. بی‌دلیل دل‌چرکین می‌شوی و از ذهنت می‌گذرد که «کاش از کار بی‌کار بشود.» بعد به خودت می‌آیی که بی‌کاری؛ خانه‌دار و بی‌کار. بی‌کاری و هر روز بعد از بار گذاشتن ناهار، دست زیر چانه می‌زنی و به جاری‌اَت برچسب‌های ناجور می‌چسبانی. اما این بار دلت هُرّی می‌ریزد. از اینکه او هم بی‌کار بشود و هر روز دست زیر چانه، خیالش را بفرستد جاهای ناجور، توی دلت خالی می‌شود. خجالت می‌کشی از بلایی که سر روزهای زندگی‌ات آورده‌ای. بادبادک خیالت را می‌فرستی به روزهایی که هنوز در خانه‌ی پدری بودی. صبح‌هایی که بعد از خوردن صبحانه، میل و کامواهایت را برمی‌داشتی و می‌رفتی خانه‌ مادربزرگ که سر کوچه بود. هر روز یک مدل، هر روز یک رنگ. گاهی قلاب‌بافی، گاهی بافتنی. هر چه با راهنمایی مادربزرگ بافته بودی را مادرت بقچه کرده و توی جهیزیه‌ات گذاشته. به اتاق می‌روی و همین‌طور که داری کمد را به دنبال بقچه‌ قلاب‌بافته‌ی هفت رنگ زیر و رو می‌کنی، از تمام خیال‌هایی که این همه وقت بافته بودی، شرم می‌کنی. بین جوراب‌های نوزاد و شال‌ها و دستکش‌ها، یک روسری صدری قلاب‌بافت پیدا می‌کنی که تمیزترین بافته‌ات بود. کاری که وقتی تمامش کردی، مادربزرگ مژده داد که دیگر برای خودت استادی شده‌ای. روسری را کادوپیچ می‌کنی و برای آخر هفته که برادرشوهر و جاری‌ات مهمان‌تان هستند، کنار می‌گذاری. حالا خیالت مشغول تنظیم یک آگهی برای قبولِ سفارش‌های بافتنی است.

پیوستن آپاندیسِ قلم به سایت کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

پیوستن آپاندیسِ قلم به سایت کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

با سلام خدمت شما دوستان همیشه خوبم

وبلاگ آپاندیسِ قلم 

به سایت

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان پیوست...

عازم مشهدم...

عازم مشهدم...

سلام بر دوستان گرامی!

بنده امروز عازم مشهد مقدس هستم

دعاگوی همه در بارگاه آقا امام رضا علیه السلام

به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

مقاله ای زیبا پیرامون حجاب و عفاف به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

رابطۀ حجاب و عفاف

ادامه نوشته

تنبیه بدنی دانش آموزان!

تنبیه بدنی دانش آموزان!

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
آيا معلمين مي توانند در مدرسه دانش آموزان را تنبيه بدني كنند؟

پاسخ:
يكي از ابعاد نگران كننده و فراگير كودك آزاري و خشونت، تنبيه بدني كودكان توسط معلمان، مربيان و كاركنان محيط هاي آموزشي است. به رغم آن كه در مقررات داخلي و بين المللي به ويژه پيمان نامۀ حقوق كودك، ناروايي چنين اقداماتي مورد تأكيد قرار گرفته و افزون بر آن، پيامدهاي ناگوار آزار و تنبيه بدني در جسم و روان كودكان مشخص شده است، مع الاسف بسياري براساس پندارهاي بي پايه و رسم هاي غلط، حق تنبيه بدني را براي معلمان و مربيان باور دارند و عده اي نيز با استناد به آموزه هاي ديني، اين حق را تأييد و حتي ولايت بر تنبيه بدني را براي معلم قائل شده اند.
از ديدگاه مقررات داخلي و بين المللي، تنبيه بدني كودكان توسط معلمان ممنوع بوده و ناروايي آن از ديدگاه فقه اسلامي را مطرح است.
- عوارض نامطلوب تنبيه بدني دانش آموزان:
1- تنبيه بدني كودكان داراي اثرات مخرب كوتاه و بلندمدت بر جسم و روح آنان است و عوارض نامطلوبي همچون ترس، عدم يادگيري رفتار درست، توجيه صدمه زدن به ديگران، پرخاشگري نسبت به عامل تنبيه كننده، جانشين شدن يك پاسخ نامطلوب به جاي پاسخ نامطلوب ديگر و الگوبرداري از آن توسط ديگران را به همراه دارد.
2- همچنين مشكلات رفتاري مثل پرخاشگري عملي و كلامي، گوشه گيري و عدم همكاري، در كودكاني كه توسط معلمين تنبيه مي شوند نسبت به آن ها كه تنبيه نمي شدند بيشتر است.
3- روش تربيت اسلام، محبت و پند و نصيحت توأم با مدارا و احتياط يعني جذب دانش آموزان است كه بايد در عين حال دلنشين و مؤثر باشد. لذا تنبيه و مجازات، يكي از عوامل تربيتي در اسلام نيست، بلكه ابزاري است كه در صورت سودمند واقع نشدن رفق و محبت، در ايجاد عادات خوب به كار مي آيد. در تربيت اسلامي زياده روي ديده نمي شود و فقط از اين راه مي توان افراد را معتدل تربيت كرد؛ به طوري كه تمام قواي او اشباع و تعديل شوند و جسم و روح و عقل، هماهنگ باشند.
4- از تنبيه تا نتيجه معكوس!

ادامه نوشته

رژیم گرفتم تا بدی‌هایم آب شود!

رژیم گرفتم تا بدی‌هایم آب شود!

رژیم گرفتم تا بدی‌هایم آب شود!

چند روز است رژیم لاغری گرفته‌ام و کمی سخت است رژیم را ادامه بدهم؛ حتی وقتی خم می‌شوم که بند کفشم را ببندم از ضعف به نفس نفس می‌افتم. اما در همین دو هفته‌ای که رژیم را شروع کرده‌ام، شلوار جینم که این اواخر می‌بایست با نذر و نیاز دکمه‌اش را می‌بستم قدری راحت‌تر به پایم می‌رود. من از آن چاق‌هایی هستم که زود لاغر می‌شوند! یک تیشرت مارک خیلی خوشرنگ هم دارم که خوب با رنگ پوستم و شلوار جینم هماهنگ می‌شود و پیش از رژیم، دیگر قابل پوشیدن نبود، بس که به شکل زننده‌ای به تنم می‌چسبید و قالب شکم برآمده‌ام می‌شد. چند روز پیش، از سر امتحان آن را پوشیدم. نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم، اگر چه با اغماض، می‌شود آن را پوشید و از آن حالت تن چسبان در آمده است. این چیزها برای کسی که زحمت رژیم گرفتن را بر خود هموار می‌کند و از خیر یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های زندگی، یعنی خوردن می‌گذرد، تشویقی است برای ادامه دادن راه. خیلی از کسانی که رژیم لاغری می‌گیرند ترازو می‌خرند و روز به روز خود را وزن می‌کنند تا هر روز روحیه بگیرند.
در مسیر خوب شدن و خوب‌تر شدن هم، ما که از بدی‌ها رژیم می‌گیریم و از لذت آنی و دفعی که بسیاری از بدی‌ها دارند چشم می‌پوشیم، می‌توانیم با آزمایش کرن و به قول امروزی‌ها تست کردن بعضی از چیزها بفهمیم چقدر از بدی‌هایمان کم شده است. راه‌های مختلفی برای این آزمایش وجود دارد. آدم وقتی برخی از خلقیات بد در وجودش جا گیر می‌شود، توان برخی از کارهای خوب را در خود از دست می‌دهد. مثل کسی که چاق و سنگین می‌شود و به خاطر این سنگینی تنبل می‌شود.
رژیم که گرفتی و آن چربی‌ها را آب کردی، می‌بینی بدون این که خودت بخواهی یا حتی متوجه شده باشی، بسیاری از آن تنبلی‌های سابق را گذاشته‌ای کنار، رژیم خوب شدن و رژیم گرفتن از بدی هم اثرش ناخوداگاه آشکار می‌شود . یک مدت که می‌گذرد ، می‌بینی روحت سبک شده است و دلت نرم؛ دیگر هرچیزی کلافه‌ات نمی‌کند و کاسه صبرت به مجرد کوچکترین ناملایمی لبریز نمی‌شود. خوت نمی‌دانی که این سبکی و نرمی از کجا آمده است، می‌بینی که خنده‌هایت بیشتر از ته دل شده‌اند غم روی دلت نمی‌ماند، مثل کف روی آب می‌رود و شادی از توی دلت قُل قُل می‌کند و مثل چشمه می‌جوشد و بالا می‌آید.

بدون عشق مانند مجسمه سنگی خواهیم بود

بدون عشق مانند مجسمه سنگی خواهیم بود

بدون عشق مانند مجسمه سنگی خواهیم بود

هرچیزی که می‌خواهید باشید، انجام دهید یا داشته باشید از عشق سرچشمه می‌گیرد. بدون عشق شما نمی‌توانید حرکت کنید. نیروی مثبتی وجود نخواهد داشت تا شما را به سوی بیدار شدن از خواب، کار کردن، بازی کردن و ... سوق دهد و شما مانند یک مجسمه سنگی خواهید بود. این نیروی مثبت عشق است که شما را به حرکت وا داشته و اشتیاق لازم برای بودن، انجام دادن و داشتن هرچیزی را در شما برمی‌انگیزد. نیروی مثبت عشق می‌تواند هر چیز خوبی را خلق کند، پدیده‌های خوب را افزایش دهد و پدیده‌های منفی را در زندگی شما تغییر دهد. شما بر روی تندرستی، ثروت، مسیر قبلی شغلی، ا/NB/L;تباطات و هر زمینه دیگر از زندگی خود برتری و قدرت دارید. و این قدرت عشق درون خود شماست!
اما اگر شما قدرت تسلط بر زندگی خود را دارید و این قدرت در درون شماست، پس چرا زندگی شما شگفت انگیز نیست؟ چرا همه بخش‌های زندگی شما شکوهمند نیست؟ چرا هرآنچه را که می‌خواهید در زندگی خود ندارید؟ چرا سرشار از احساس شادی و لذت نیستید؟
پاسخ این است؛ شما حق انتخاب دارید. شما حق دارید که بین عشق ورزیدن و عدم استفاده از نیروی مثبت یکی را انتخاب کنید. حق دارید که آن را درک کنید و یا نسبت به آن بی‌تفاوت باشید اما به هر حال، در هر روز و هر لحظه‌ای از زندگی خود شاهد یک تجربه خوشایند بوده‌اید. حتما عشق ورزیده‌اید و نیروی مثبت عشق را در خدمت گرفته‌اید. و هر زمان که تجربه خوبی نداشته‌اید عشقی ساطع نکرده‌اید، در نتیجه جواب منفی گرفته‌اید. عشق عامل تمام پدیده‌های خوب در زندگی ا/NB/L=ت. و کمبود عشق به وجود آورنده تمام پدیده‌های منفی، دردها و رنج‌هاست.

رفاقت به سبك جوجه تيغي

رفاقت به سبك جوجه تيغي

رفاقت به سبك جوجه تيغي

«در یک هوای سرد زمستانی تعدادی از جوجه تیغی‌ها در فضاي باز رها شدند. جوجه تيغي‌ها به‌صورت غريزي برای اینکه گرم شوند به سمت هم رفتند اما چون با تیغ‌هایشان به بدن همدیگر آسیب می‌رساندند، تصمیم گرفتند که دوباره متفرق شوند. با این حال سرما عاملي شد تا دوباره به سمت يكديگر بروند. اما باز داستان تيغ‌ها و آسيب‌زدن به يكديگر تكرار شد. جوجه تيغي‌ها چندين بار دور هم جمع شدند و دوباره از هم دور شدند تا بالاخره فهميدند مي‌توانند در یک فاصله کم از یکدیگر قرار گیرند و از گرماي وجود هم استفاده كنند و به هم آسيب نزنند.»
ما آدم‌ها به ذات موجودات اجتماعي هستيم كه نمي‌توانيم بدون داشتن دوستان، آشنايان و روابط اجتماعي‌مان زندگي كنيم اما در همين روابط اجتماعي گاه مشكلاتي پيش مي‌آيد كه نمي‌دانيم برای حلشان بايد چه تصميمي بگيريم چراكه بين دو راهي ايستاده‌ايم؛ از يك طرف نگران ضربه خوردن و آسيب ديدن خودمان در برخي روابط هستيم و طرف ديگر به روابط اجتماعي‌مان سخت نيازمندیم.
شايد در اين شرايط كمي بايد به روش جوجه تيغي‌ها زندگي كنيم. تمرين كنيم تا رفتاري را در پيش بگيريم كه علاوه بر اينكه بهترين استفاده و بيشترين لذت را از با هم بودن مي‌بريم به همديگر هم آسيب نزنيم.
کار خیلی س:.7;تی نیست. همواره باید فاصله‌ها را حفظ کنیم و حواسمان باشد که رفتن در حریم دیگری و اجازه دادن نابجا برای ورود دیگران به حریممان، ممکن است باعث آسیب به‌ خودمان و دیگران شود.

رمضان؛ ميهماني ملكوت

رمضان؛ ميهماني ملكوت

مجيد خاني


** اشاره:
رمضان ماه بزرگ الهي است ماهي است كه ايام و ليالي آن بسيار زيبا و دلگشا مي باشد و نسيم آن جان و روح را مي نوازد و غرق در لذات معنوي مي كند. عظمت و شرافت اين ماه به گونه اي است كه پيامبر اسلام(ص) و ائمه دين(ع) از مدت ها قبل در انتظار آن به سر مي بردند و در آستانه ورود به فضاي پاك و ملكوتي اش نشاط و شوقي خاص بر آنان غلبه مي كرد و خويشتن را مهيا براي درك كامل لحظات زيبا و روح افزاي آن مي نمودند.
اهل ايمان به تبعيت از پيشوايان دين با كسب معرفت ها و بينش هاي لازم درباره شرافت رمضان و آثار تحول زاي روزه قبل از ورود به اين ماه به آماده سازي خود مي پردازند و سعي مي كنند همه زمينه ها را براي بهره وري كامل از معنويت جاري در لحظات زيباي رمضان مهيا نمايند.
درك رمضان با تمام عظمت هايش و نيز جرعه گيري از چشمه سار زلال روزه و همچنين طي مراحل رشد و كمال و دست يابي به مراتب تقرب الهي با همين آمادگي ها و مساعدسازي زمينه ها پيوند و ارتباط دارد و چنانچه كسي به تلاش و مراقبت براي آماده كردن خويش به منظور بهره وري از رمضان و روزه نپردازد طبيعي است كه نه رمضان را آنگونه كه هست درك مي كند و نه قادر است عبادت بزرگ و تحول زايي همچون روزه را آنگونه كه شايسته است به جا آورد و نتيجه آن خواهد شد كه رمضان مي آيد و مي رود و او هنوز در خواب غفلت مي باشد و چنين كسي مرده است اگرچه زنده است و حركت مي كند.
** رموز رمضان:
1- امساك از خوردن و آشاميدن و مبارزه با لذت هاي جسماني و دوري از ساير مبطلات روزه، ويژه آداب و آئين اسلام نبوده بلكه «صيام» در اديان قبل از اسلام بوده است. راز و رمز روزه داري، مراقبت از نفس، كنترل چشم و زبان، گوش و پرهيز از محرمات از يكسو، تلاوت قرآن، صله ارحام، رسيدگي به وضع معيشتي ايتام و مساكن و درك مفاهيم قرآني و عمل به دستورات وحي بهمراه اخلاص از سوي ديگر، رسيدن به تقواي الهي است.
2- تنها ماهي كه در كتاب آسماني اسلام بطور شفاف قيد شده فقط «رمضان» است و بس. آمار ساير ماهها منجمله تعداد ماههاي حرام در آن قيد شده ولي نام ساير ماهها در آن ديده نشده است و اين امر استثنايي از اهميت و جايگاه رفيع اين ماه حكايت مي كند.
3- واژه «رمضان» از ريشه «رمض» گرفته شده كه به معناي باراني كه اول پاييز مي بارد و هوا را از خاك و غبارهاي تابستان پاك مي كند و يا به معناي داغي سنگ از شدت گرماي آفتاب است پيامبر خدا فرمودند: «اِنَّما سُمِّيَ رَمضان لانّه يُرمَضُ الذُنوبَ» يعني اين ماه رارمضان ناميدند چون گناهان را مي‌زدايد.  انسان گنهكار مي تواند از طريق توبه، استغفار، ترك معاصي، پرداخت حق الناس، در كوره گناه سوزي ذوب گردد.
4- اگر خروجي يك ماه روزه داري، اجراي پرهيزكاري و رعايت حلال و حرام امور دنيوي باشد علامت قبولي طاعات در ماه صيام خواهد بود و سلام بر آنكه در اين ماه هدايت پذيرد و شيطان را از دستور كارش خارج نمايد.
5- تبديل سه وعده غذا به دو وعده در ماه صيام و واگذاري يك وعده به فقرا، موجب بهبودي امور اقتصادي آنان مي گردد و ايجاد عاطفه بين قشر مرفه و مستضعف اتفاق مي افتد. دادن افطاري به روزه داران انفاق و ايثار عدم دلبستگي به دنيا را به ارمغان مي آورند.
ادامه نوشته

يك جهان نور و از جهان فارغ

يك جهان نور و از جهان فارغ

[مروري بر زندگاني پر بار مرحوم آيت الله العظمي ميرزا حسن موسوي بجنوردي(ره)]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد:

به بهانۀ 19 جمادي الثاني سالروز درگذشت آيت الله العظمي ميرزا حسن موسوی بجنوردي(ره)، نگاهی کوتاه بر زندگاني پر بار فقيه فرزانه، حکيم و اصولي بزرگ، مرحوم آيت الله العظمي ميرزا حسن موسوی بجنوردی(ره) می اندازیم.

در ميان ستارگان آسمان دانش و فضيلت، گاه شخصيت هايی يافت مي شوند كه به علت وجود عوامل گوناگون، از درخشش بيشتري برخوردار بوده و توانسته اند در دوران حيات پر بار خود، ثمرات متنوع تري بجاي گذارند. بي شك تامل در حيات چنين شخصيت هايی كه مشمول رحمت واسعه الهي بوده و توانسته اند از لحظه لحظه عمر خويش بيشترين و بهترين بهره ها را ببرند، براي طالبان كمال و راهيان وادي معارف عميق اسلامي، مي تواند راه گشا باشد.

شخصيتي كه در اين نوشته به معرفي وی خواهيم پرداخت، يكي از نادرترين چهره های علمي حوزه ها در سدۀ اخير است. شخصيتي جامع كه در علوم و فنون گسترده اسلامي، دست به تحقيقات عميقی زده و آثار گرانقدری از خود بجای گذاشته است. فقيهي كه در همۀ ابواب گوناگون فقه، دارای تخصص بوده و رساله های علمي مختلفی در اين حوزه معرفتی به يادگار نهاده است. دانشمند اصوليی كه با دركي صحيح از تمامي مباني متنوع اصولی عصر خود، دست به نقد و بررسي آراء پيشينيان پرداخته است.

در اين نوشته كوتاه بر آنيم تا خوانندگان نشريۀ «حريم امام» را با دورنمايي از حيات علمی و فرهنگی يكی از فرهيختگان دوران معاصر يعني مرحوم آيت الله العظمي سيد حسن موسوي بجنوردي(ره) آشنا سازيم.

ايشان از علمای بزرگ و از چهره های درخشان فقهاي شيعه در حوزۀ علميّه نجف بوده و از شاگردان برجستۀ مرحوم آقا ضياء عراقي و علامه نائيني و سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است.

** تولد و دوران کودکی:

به سال 1315 قمري، يعني در حدود يك قرن پيش، در يکی از روستاهاي شهرستان بجنورد به نام خوراشاه، از خانداني که علاوه بر شرف سيادت، به پاکی و تقوا شهرت داشتند، متولد شد که نام وی را ميرزا حسن گذاشتند. نسب او از طريق سيد ابراهيم مجاب به امام همام حضرت موسی بن جعفر(ع) هفتمين امام شيعيان مي رسد.

آقا ميرزا حسن دوران کودکي را در کنار خانواده سپري کرد. اما از همان ايام آثار ذکاوت و نبوغ در سيماي اين کودک خردسال نمايان بود. از اين رو پدرش مصلحت در آن ديد تا پس از طي دوران خردسالي به امر آموزش و تربيت وي بپردازد. علاقه وي به درس و آموختن ايجاب مي کرد از روستاي خود به شهرستان بجنورد آمده و مقدمات را در آنجا فرا گرفته و خود را براي طي مدارج علمی آماده سازد.[مروري کوتاه بر زندگاني پر بار فقيه فرزانه، حکيم و اصولي بزرگ، دکتر مصطفی بروجردی]

ادامه نوشته

نقاب و روبند در اسلام

استفاده از پوشيه

[نقاب و روبند در اسلام]

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
مگر در اسلام حد حدود حجاب براي خانمها گفته نشده؟ پس پوشيه براي چيست آيا پوشيه وارد دين ما شده؟ پوشيه حجاب افراطي است؟
يكي مي گويد ما اگر ميخواهيم خدا دوستمان داشته باشد بايد سختي پوشيه و.. را تحمل كنيم. اين درست است؟
من در پاسخ به كسي كه مي گوييد: من با مانتو حجابم رعايت مي كنم و نيازي به چادر نيست اسلام گفته حجاب رعايت شود نه... چه بگويم؟ توجيهي براي چادر؟

پاسخ:
پوشيه و روبنده، پرده نازكي است كه بعضي از زنان متدين براي حفظ بهتر حجاب خود بر صورت مي زنند و هم اكنون هم در خيلي از كشورهاي اسلامي اين سيره معمول است. با بررسي تاريخ بشر متوجه مي شويم كه چنين چيزي هميشه در فرهنگ بشر بوده است و ادياني مثل زرتشت، يهوديت و مسيحيت از وجوب آن صحبت كرده اند، و دين اسلام نيز اگر چه پوشاندن صورت و دست را اگر خالي از زينت باشد واجب نكرده است ولي، در استفاده از ان منعي نكرده است. اما از آن جا كه نقش زمان و مكان را در استنباط نمي توان ناديده گرفت، عده اي در اين عصر برهنگي معتقدند اين نحوۀ پوشش در اين زمان و در بعضي از جاها مصداق لباس شهرت است و بايد از زدن پوشيه خود داري كرد.
- پوشيه لباس شهرت يا حجاب برتر؟[نقاب و روبند در اسلام]:
به نظر اكثر علما، اگر صورت و دست ها از زينت خالي باشند، پوشاندن آنها واجب نيست. و وقتي حجاب اسلام را با ساير اديان مقايسه مي كنيم، مشاهده مي كنيم حجاب اسلام خيلي متعادل تر از اديان ديگر است. اما در قرآن، بحث صريحي از نقاب وروبنده نشده است. البته در قرآن، يك آيه وجود دارد، كه بعضي آن را، تفسير به روبنده و نقاب كرده اند: «وليضربن بخمُر هنّ علي جيوبهنّ»(1)
شاهد اين مسأله، نقل از زوجات طاهرات پيغمبر(ص) است كه وقتي كه اين آيه نازل شد، زن هاي انصار عموماً از پارچه هاي سياه، معجر ساختند؛ به طوري كه سر آنها مانند كلاغ سياه بود. از اين تشبيه، معلوم مي شود كه صورتشان را گرفته بودند با پارچه سياه كه مثل غراب شده بودند.(2)
- نقاب و پوشيه در سيره زنان مسلمان:
بدون ترديد سنت جاري حجاب در جهان اسلام، به گونه اي بوده است كه زنان، تمامي جسم خويش را كه بيشتر موارد شامل صورت و دستانش مي شده مي پوشانده اند و اين رسم، هنوز هم ميان بسياري از مسلمانان، در نقاط مختلف دنياي اسلام رواج دارد.(3)
- اما نظرات مراجع معاصر:
نظر اكثر فقهاي معاصر اين است كه، پوشاندن وجه وكفين، واجب نيست: (امام خميني، آيت الله خامنه اي، آيت الله مكارم شيرازي، آيت الله سيستاني، آيت الله فاضل لنكراني، آيت الله أراكي، آيت الله تبريزي) اما عده ي قليلي (آيت الله گلپايگاني، صافي) معتقدند كه بنا بر احتياط واجب بايد وجه وكفين هم پوشانيده شود. و آقاياني مثل ايت الله بروجردي قائل به وجوب پوشاندن وجه وكفين هستند.(4)
نكته مهم: تمام اين نظرات در صورتي است، كه اولاً وجه وكفين، داراي زينت نباشد و كسي هم به قصد لذت و ريبه به وجه وكفين نگاه نكند. پس به اتفاق تمام فقها (چه قدما و چه تمام مراجع معاصر) اگر يكي از دو شرط زير وجود داشت پوشاندن وجه وكفين، واجب است:

ادامه نوشته

زندان

زندان

آنقدر پا روی فهم خود گذاشته ایم که آیینۀ فطرتمان دیگر نقشش را ایفا نمی کند!!
حضرت(عج) وقتی ظهور کنند، گرد و غبارِ بر فطرت نشسته را پاک می کنند...
شوخی که نیست، بحثِ انسان در میان است!
«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة» مردم، نه مومنین و مسلمین!!
آقا جان بیا که در دلِ خود نیز زندان درست کرده ایم و فهم خود را مخدوش کرده ایم....
[مصطفا]

فکر باران

فکر باران

دیگر به فکر باران نیستم؛ چترها را کنار گذاشته ام...
گریۀ زمینی ها به قدری زیاد شده که باران برای باریدن بهانه ای ندارد!!
باید از چترها قایقی ساخت و راهی قلب های شکسته شد...
خدایا ما را آه مدارِ مظلومان قرار مده...
[مصطفا]

بخندیم یا نه؟!

بخندیم یا نه؟!


 یه خره تو خونش عکس گورخر گذاشته بوده...
بهش می گن: این کیه؟
می گه: بابامه تو یونتوس داره بازی می کنه!!

عکسِ ذهنت، جذّابِ یا طرّاد؟

عکسِ ذهنت، جذّابِ یا طرّاد؟!


 آدما اگه از ذهنشون یه عکسی بگیرن و نشون دیگران بدن، ممکنه یه سری از رُفقاشون رو از دست بدن و بالعکس ممکنه یه سری به دوستانشون اضافه بشه!!
من خودم فکر می کنم اگه عکس ذهنم رو اینجا بذارم، خیلی ها فرار کنن....!
شما رو نمی دونم؟!
[مصطفا]

زن و شوهر نباید به این بهانه

به این بهانه

زن و شوهر نباید به این بهانه که دیگری درست بشه، دست از خوب بودن بردارند...
این محاسبه کاملاً غلطه که:
زن بگه: تا مرد درست نشه، منم اخلاقم رو درست نمی کنم! و مرد هم همین رو بگه!!
بخواهیم یا نخواهیم باید یکی از زن و شوهر کوتاه بیاد، وگرنه این رشته سرِ دراز دارد...
اصلاً تفاهم یعنی با وجود اختلافات کنار اومدن...! اونوقت زندگی شیرین می شه!! والله به قرآن...
[مصطفا]

خیلی سخت نگیر، باز هم غنیمت است...

خیلی سخت نگیر، باز هم غنیمت است...


 جنینی به نوزاد گفت: خوش به سعادتت چقدر در فضای آرمانی و بزرگ زندگی می کنی!!
نوزاد گفت: تو در فکر منی و من در فکر موقعیت بهتر و بزرگ تر...
پیرمرد گفت: شنیده ام آن طرف از همه جا بزرگ تر است...
و من مانده ام که به دنیا بیایم یا با سکوی پرتاب به آن طرف آب به پرواز در آیم!!!
[مصطفا]

از بوسه تا عشق!!

از بوسه تا عشق!!

 «هر چه می کنم به سمتت بیایم
به صورتت نزدیک شوم
گرمایَش را حس کنم
به خود اجازۀ این کار را نمی دهم
نه اینکه فکر کنی کم آورده ام
...
نه اینکه جسارت نداشته باشم
نه...
تا آخرش همین برنامه است
چشمانت
کلافه ام می کند...
و من هم دلم برای همیشه
به بوی پرتقال و بهشت تنگ خواهد شد!!»
[مصطفا]

باید مواظب زبانمان باشیم!!

باید مواظب زبانمان باشیم!!


 گاهی به گونه ای صحبت می کنیم که طرف مقابل، بدجوری ضربه فنی می شه!!
یعنی دیگه نمی تونه سرش رو بلند کنه و به چشمات نگاه کنه...
به بعضی هامون تو زمینۀ نیش و زهر، به گونه ای عنایت شده که به عقرب و مار نشده؛ یعنی یه وقت هایی قدرتی داره که انگار چند نفر دارند بهش مشاوره می دن!!
این چنین زبونی داریم ما...
در حالی که: «المسلمُ من سلُم من یده و لسانه!!»
[مصطفا]

چشمانم

چشمانم

قایم می شوم
دیده نشوم
اما
چشمانم
همیشه کار دستم می دهد...
[مصطفا]