شاخصه های شخصیتی حضرت امام

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

[به مناسبت ایام دهه فجر]

مصاحبه با استاد سید جمال الدین باستانی

بیوگرافی

حجت‌الاسلام و المسلمین سید جمال الدین باستانی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم، از شاخصه های شخصیتی امام خمینی در زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه حضرت امام در حوزه علمیه، هدف از تشکیل حکومت اسلامی، رمز موفقیت در مبارزات و رهبری، سخن گفته است.

وی در این مصاحبه یکی از نکات مهم رهبری امام را تلاش جدی بر همراهی خواص جامعه با انقلاب و حرکت مردم دانسته است و راه ماندگاری شخصیت امام را در نقد گذشته می داند.

  مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی


** بی مقدمه، وارد سؤالات مربوط به موضوع می شویم. شاخص ترین بعد شخصیتی حضرت امام را در زندگی فردی و اجتماعی در چه می بینید؟

در بعد فردی، امام خمینی انسانی عامل به وظیفه است که هیچ چیز برای او جز عمل به تکلیف الهیش مهم نیست. اگر زندگی ایشان را ببینیم، در هر وادی ای قدم گذاشت تنها تا جایی پیش رفت که احساس کرد وظیفه دارد، و به همین خاطر بسیاری از کارهایش را ناتمام گذاشت تا مبادا به تکلیفش لطمه وارد شود. خود این یک مجاهده است.

اگر زیاده روی نکرده باشم عرض می شود مرحوم امام تنها یک کار را در زندگی تمام کرد، و همه چیز خود را فدای آن نمود، و آن سرنگونی رژیم پادشاهی در کشور ایران، به طریقی بود که به آن اعتقاد داشت؛ یعنی انقلاب مردمی بر پایه دین.

امام در برهه ای از زندگی خود احساس وظیفه کرد تا کشور را و دین را نجات دهد. در این راستا، احساس کرد اشتهار او به فلسفه در اعتماد علما به او لطمه وارد می آورد، و به همین خاطر آن را نیمه کاره رها کرد و به فقه رو آورد، تا جایی که این بنده از یکی از مجتهدین تهران ـ خدا رحمتشان کند ـ مستقیما شنیدم که وقتی با سید مصطفی خمینی اسفار مباحثه می کردیم. در وسط یک بحث دشوار، من از ایشان خواستم نظر امام را جویا شود. سید مصطفی در جواب گفته بود امام پاسخ سؤالات فلسفی من را در خانه هم نمی دهد، چرا که تصمیم گرفته از او در فلسفه مطلبی نقل نشود.

یا در فقه، هیچگاه نمی بینیم در فکر شرح عروه برآید و یا یک دوره فقه بگوید. دو دوره و نیم اصول می گوید، ولی از نوشته ای که در اصول دارد پیداست که آن را بیشتر برای مراجعات بعدی خود نوشته، نه این که بخواهد یادگاری از خود بجا گذارد. چند بحث پراکنده و کم و بیش دشوار از طهارت، و یک بحث کوچک ـ و البته مهم و مرد افکن ـ از صلوه، و بعد یک دوره مکاسب، که اگر انقلاب یکی دو سال زودتر واقع می شد آن هم نیمه کاره می ماند. در بحثهای فقهیش دقت هست، ولی تعهدی به استیعاب و شمول نیست. در کنار این مباحث، تلاش کرد بعضی زوایای مغفول مانده فقه، مثل تقیه، و به خصوص تقیه مداراتی، باب امر به معروف و نهی از منکر، جزائیات فقه، و در نهایت ولایت فقیه إحیا شود؛ همانها که به نظر ایشان برای مبارزه مفید می رسید.

در عرفان نظری هم قصه همین طور است. در عرفان عملی هم تا جایی وقت گذاشت که احساس وظیفه کرد. امام در کمالات معنوی، بیشتر آنچه بدست آورد از عمل به وظیفه بود، و نه سیر و سلوک رائج تحت نظر استاد.

مرحوم امام این استعداد را داشت که اگر ممحض در هر یک از این موضوعات می شد، در آنها صاحب مکتب شود، ولی وقتی وظیفه اش را در مطلب دیگری احساس کرد، در میانه راه دست کشید. البته امام مدرس همه این علوم بود، ولی نمی توان گفت صاحب مکتب است.

در یک کلمه، امام از برهه ای از زندگی شریف خود، وظیفه شرعیش را نجات کشور و دین در دنیای معاصر دید، و همه چیز را در راستای آن تعریف و ارزش گذاری کرد.

این سخن برای آن مهم است که اولا رفتار امام را بهتر بفهمیم و تحلیل کنیم، و ثانیا انتظاراتمان را از امام تعدیل کنیم تا در غیر آن چه همت بر آن داشت، از او انتظار نداشته باشیم. مرحوم امام در پاسخ بزرگواری که در مقام انتقاد به ایشان گفته بودند فلان رفتار در تاریخ وجهه ناخوشایندی بجا می گذارد، فرمود من نگران وظیفه ام، نه این که در تاریخ چه نامی از ما می ماند. کاری به صحت و سقم این پاسخ، به نگاه موضوعی، ندارم، ولی وقتی بدانیم این پاسخ در جایی بود که مرحوم امام احساس خطری برای انقلاب کرده بود، به خوبی بر ما معلوم می شود همت اصلی امام چه بوده، و این تا چه حد، امور دیگر را برایش بی قدر کرده بود.

** جایگاه حضرت امام را در حوزه علمیه چگونه ارزیابی می کنید؟

ادامه نوشته

پرهیز از افراط و تفریط؛ راه احیایِ نام امام

 پرهیز از افراط و تفریط

راه احیایِ نام امام

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

با مطالعۀ تاریخ انقلاب مشخص می شود که امام خمینی انتقادگری و انتقادپذیری را به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود که نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نسبت به مسؤلان و کارگزاران نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:

«ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.»[صحیفه نور، ج1، ص120]

آن فرزانه بزرگ عقیده اش بر این بود که شناخت کاستی ها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت ها، آسیب ها، کم وکاستی ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگانی همچون امام خمینی نقد و انتقاد و برگشت از اشتباهات قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتری های اخلاقی و اجتماعی مهم به شمار می رود که موجبات تعالی و رشد را به دنبال دارد.

ادامه نوشته

تا گاف ندی، صاف نمی شی!

تا گاف ندی، صاف نمی شی!


یه حرفی دارم، نمی دونم درسته یا نه!
من می گم: تنها راه موفقیت تویِ یک مسأله ای، اینه که تو همون مسأله به اندازه کافی شکست خورده و ناموفق شده باشیم.
یعنی اولِ کار ممکنه اشتباهاتِ احمقانۀ زیادی ازمون سر بزنه، اما اگه ...
جا نزنیم، روز به روز بهتر خواهیم شد.
خیلی وقت ها غرور و منیّت ما اجازه نمیده به کارهایی که درشان مهارت نداریم دست بزنیم و طبیعتاً هیچ وقت چیز جدیدی یاد نگیریم. درعوض همان کارهای قبلی را به رغم خسته کننده بودنشان تکرار می کنیم. بعد در کمال حیرت از خودمان می‌پرسیم چرا به جایی نمی‌ رسیم؟ البته اینو بگم که به جایی رسیدن ملاک نیست!
خلاصه بگم:
1- هر کی می خواد تویِ یه کاری موفق باشه، باید کار رو شروع کنه و اشتباهات و گاف هایِ زیاد بده تا راه بیفته و با تجربه بشه!
2- هرکسی موفق شده و به جایی رسیده، چنین روزهایی رو هم تحمل کرده!
-----------------------------------------
پ ن:
1- شرح عکس:
این نقاشی رو سرِ کلاسِ استاد باستانی، تو صفحۀ گوشیِ «گالکسی نتِ»
Reza Jebele کشیدم و پاش امضا هم زدم تازه یه کارشناسی مثل Saeed Bahar هم که نقّاش و خطاط تشریف دارن، تأیید کرده و گفته کارِ مُدرنی ست!
عجب امضایی کردم ها!
2- اگر جزو کسانی هستید که منتظرید در زمینه ‌ای خاص تخصص کافی به دست آورید تا آنگاه احساس اعتماد به نفس کنید و در نهایت دست به عمل بزنید، بیش از این وقت خود را تلف نکنید!

نگاهی کوتاه به کتابخانه های تخصصی قم

نگاهی کوتاه به کتابخانه های تخصصی قم

 مصطفی سلیمانی

** اشاره:

تخصص‏ گرایی و عمیق شدن در یک موضوع، از ویژگی ‏های کتابخانه تخصصی است که به مفهوم امروزی یک پدیده رو به رشد می باشد که پس از انقلاب صنعتی، در اروپا شکل گرفته است.

شهر قم نمونه‌ ممتازی از نظام دینی و مذهبی مردم شیعه ایران است و یكی از مراكز آموزش آن به شمار می‎آید. همچنین این استان یكی از مراكز مهم آموزشی و پژوهشی حوزوی و دانشگاهی كشور محسوب می‎شود و مدارس علمی و دانشكده‎ های مختلف آن به كتابخانه‎ های بزرگ و تخصصی به ویژه در حوزه دینی تجهیز شده ‎اند.

** تعریف و جایگاه کتابخانه تخصصی:

کتابخانه­ ها بر اساس هدف، مجموعه و مراجعه­ کننده انواع مختلفی دارد که یکی از آنها کتابخانه تخصص(special library) نامیده می­ شود. طبق تعریف جان کاتن دانا[John cotton dana] در سال ۱۹۱۰ کتابخانه تخصصی مجموعه­ هایی خاص از کتب، گزارشات و دیگر مواد اطلاعاتی چاپی هستند که تفاوت زیادی در ویژگی و شیوه استفاده آنها وجود دارد، هیچ تعریف مناسب و کاملی نمی‏ تواند به طور طولانی همه آنها(مواد اطلاعاتی) را در بر بگیرد.

در سال ۱۹۴۹ رانگاناتان[Ranganathan] می­­گوید: تخصص ‏گرایی و عمیق شدن در یک موضوع، ویژگی است که کتابخانه ­ای را متمایز از دیگر کتابخانه­ ها کرده و کتابخانه تخصصی نامیده می ­شود.

در سال ۱۹۵۲ شرا[Shera] عقیده دارد، هر مجموعه­ای از مواد اطلاعاتی که برای رفع نیازهای اطلاعاتی گروه مشخص از استفاده کنندگان در کتابخانه­ای جمع­آوری شده باشد کتابخانه تخصصی نام دارد.

تعریف دانشنامه کتابداری و اطلاع­رسانی: “واحدی است از یک سازمان که هدف آن فراهم ساختن اطلاعات خاص برای پیشرفت کار سازمان یا برای گروه محدودی است وظیفه این کتابخانه­ها عبارتند از بررسی و ارزیابی نشریات جاری، ارزشیابی تحقیقات انجام شده و فعالیت‏های مقامات مخصوص، سازمان دادن اطلاعات چاپی و غیرچاپی مربوطه، جمع کردن نشریات و اطلاعات از داخل و خارج کتابخانه و انتشار این اطلاعات که اغلب به صورت چکیده، یادداشت و یا فهرست مندرجات نشریات و غیره است.[سلطانی، پوری و فرودین راستین، دانشنامه کتابداری و اطلاع ­رسانی، ص ۳۳۴]

تعاریف گوناگونی از زمان تاسیس انجمن کتابخانه تخصصی(۱۹۰۹) تا کنون برای کتابخانه تخصصی ارائه شده است، و در هر زمان به جنبه ­ای خاص از کتابخانه تخصصی توجه شده است. زمانی موضوع خاص گردآوری شده، مبنای تعریف قرارگرفته است و زمانی دیگر نیز کتابدار متخصص یا استفاده کننده خاص و یا خدمات تخصصی ارائه شده توسط این نوع کتابخانه­ ها، نقطه تاکید بوده است. در هر صورت تعریف کتابخانه تخصصی شامل مجموعه­ ای خاص می‏شود که بر روی موضوعی خاص تمرکز دارد.

ادامه نوشته

رویِ مُخِ مردم نباید راه رفت!!

رویِ مُخِ مردم نباید راه رفت!!


پیغمبر خدا 15 سال روی مُخ مردم «کار کرد» و جواب گرفت و ما سی و اندی سال است که روی مخ مردم «راه می رویم» و عمراً جواب نخواهیم گرفت!
1- ما گمان می کنیم می شود خدا را نشناخت، با او ارتباطی نداشت و رفیقش نبود؛ ...
در عین حال به دستوراتش عمل کرد!!
اما پیغمبر خدا معتقد بود مردم اول باید خدا را بشناسند و با او ارتباط بگیرند و مأنوس شوند و وقتی روی دندۀ رفاقت با او افتادند و او را لایق پرستش و اطاعت یافتند به حرفش گوش کنند. اما خدای امروز اخموست و قابلیتِ پرستش ندارد!
2- او با این اندیشه بود که سال های سال انحراف مردم را دید اما امر و نهی نکرد چون باور داشت که امر و نهی «قبل از تعلیم و تعلم» روی مُخ مردم راه رفتن است. ولی ما چه می کنیم؟!
3- چه بی چاره ایم اگر نبود این معلم را احساس نکنیم!
معلمی خداگونه که در نیایش هایمان صدایش زده بودیم:
«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» معلمی که می تواند یک عمر زشتی هایمان را سکوت کند و زیبایی هایمان را فریاد بزند!
بی او جهالت هامان چه پر آوازه شدند!
خدایا! به دادِ ما جوانان برس!
---------------------------------------------
پ ن:
1- چقدر از قرآن دور افتاده ایم که خیال می کنیم ضمانت اجرای احکام خدا خطبه های آتشین است! بابا اینقدر داد نزن، فایده ای نداره که نداره هیچ! اثرِ عکس هم داره!
2- برای پست هایی که می بینید، وقت می گذارم، خواستارم که شما هم برای خواندنش وقت بگذارید! ممنون

قفلِ دوستی...!

قفلِ دوستی...!

دوستی یعنی اینکه نسبت به دوستان خود حساس باشیم و با آغوش باز از آنها استقبال کنیم. 
اما اصرار نداشته باشیم که آنها هم بلافاصله آغوش خود را به روی ما باز کنند. بکوشیم تا به وقت و علایق دیگران احترام بگذاریم و درها را برای دوس
تی باز بگذاریم. اما افراد را به زور به داخل خانه‌ مان نکشانیم و گاه هم شاید لازم باشد تا درها را ببندیم.
----------------------------------
پ ن:
1- برخی درب ها نمی خواهند باز شوند!
2- کسی می داند کلیدِ این قفل کجاست؟!
3- کربلایت مرا نمی خواهد حسین! 
4- امروز نمی دانم خوشحالم یا غمگین! گیجِ گیجم!

بغضِ قلم...

بغضِ قلم...


همراهِ تو چقدر آرامش می گیرم
آغوشت همیشه برایم سراسر عشق و محبت است
واژه هایم گرچه کوچک است،
اما در معنا دریایی عظیم را در خود هضم می کند!...

فقط سوالم این است:
چقدر محکم و سنگین قدم بر می داری،
انگار از روز اول اینگونه قدم بر می داشتی!!
خواستم بگویم:
نِی لَبکِ آتشینم همیشه تو را صدا می زند:
پدر...

مصطفا- 23-9-92
-----------------------------
پ ن:
1- امروز زیارتگاه سکینه خاتون در قم.
2- برای تمامِ مریضان و پدرِ بنده دعا فرمایید!

ويژگی های معلمان اثربخش

ويژگی های معلمان اثربخش

مصطفی سلیمانی

«مقدمه»

نقش معلم در تربیت دانش آموز بر هیچ کس پوشیده نیست، تماس نزدیک بین معلم و دانش آموز و نفوذی که معلم بر دانش آموز دارد نقش مهمی در علامت فکری و روانی ایشان ایفا می کند و ممکن است به شیوه های گوناگون مثل تقلید الگوسازی و گاهی اوقات همانندسازی بروز کند . معلم باید علاوه بر نقش تربیتی و پرورشی که در مدارس انجام می دهد الگودهی را به عنوان یک ابزار تربیتی مورد استفاده قرار دهد . معلم به دقت ، تفکر دانش آموزان را تحت نظر قرار می دهد در مواقع مناسب توجه آنان را به کل هستی و مبدا خلقت جلب نماید و همچنین با رفتار خود ارزش ها را در دانش آموزان درونی سازد .

روانشناسان و مربیان تعلیم و تربیت معلم را مرجع واقعیت برای کودک می دانند ، در این حیطه از آنان انتظار می رود رفتار فعالیت های معمولی خویش را براساس اصول و ضوابط سلامت روان مورد آزمون و ارزشیابی قرار دهند و با آزمون نگرش ها و احساسات ، ارزشها و رفتار خویش از سویی و مشاهده ی کودکان و تعبیر و تفسیر رفتار آنان و کشف مشکلاتشان می توانند موفقیت های آموزشی را در جهت مثبت، پیشگیری و یا درمانی از نو سازمان دهند.

شناخت توانائی ها، نیازها ، ناسازگاری ها و ویژگی های رفتار و خصوصیات روانی کودکان و نوجوانان از اهمیت ویژه ای برخوردار است . این شناخت باعث درک کودکان می شود و همچنین زمینه ای برای برنامه ریزی و به کار بردن امکانات آموزشی و پرورشی می شود ، مادامی که کودکان نتوانند تحمل کردن مدرسه را یاد بگیرند کوشش در زمینه ی یادگیری آنان بی ثمر خواهد بود . کودکان آسیب پذیر از لحاظ عاطفی را نمی توان مجبور به شرکت در فعالیتهای مدرسه کرد مگر آن که بتوانند معلم و مدرسه را بپذیرند و به آن اطمینان و اعتماد کنند ، فشار بر چنین کودکانی تنها براساس تهدید در آنان می افزاید و این افزایش به نوبه ی خود اضطراب نفرت و اشکال مختلف رفتار منفی گرایانه را در آنان تشدید می کند.

ادامه نوشته

فقط تنبیه شده ایم!!

فقط تنبیه شده ایم!!

تا یادمان می‌آید همیشه تنبیه شده‌ایم.
آنوقت‌ها که با اسباب‌بازی‌های بچه‌های فامیل بازی می‌کردیم.
آن وقت‌هایی که یواشکی به آجیل و شیرینی‌های عید ناخنک می‌زدیم و بعد از دیدن تلویزیون محروم می‌شدیم.
آن موقع‌هایی که معلم مجبورمان می‌کرد به خاطر چند اشتباه از روی همه درس‌ها جریمه بنویسیم.
آن زمان‌هایی که به خاطر شیطنت از کلاس بیرونمان می‌کردند.
همینطوری بزرگ شدیم و همینطوری یاد گرفتیم که تنبیه بشویم و تنبیه کنیم. ما هم بچه‌هایمان و شاگردانمان را تنبیه می‌کنیم.
اما کاش فقط یک بار یک هدیه، یک پاداش، یک تخفیف، یک اضافه کار به فردی که کارش را درست انجام داده بدهیم، به جای اینکه بگوییم «وظیفه‌ات بود».
به جای اینکه به روی خودمان نیاوریم... ای کاش همان‌قدری که به تنبیه بها می‌دهیم به تشویق هم بها بدهیم.
اینطور شاید در سن بزرگسالی کمتر این حس مخفی با ما باشد که نکند قرار است تنبیه شویم؟ نکند کاری را اشتباه انجام دادیم؟ نکند خطایی مرتکب شدیم؟ و بعد برای کارهای انجام نداده هم مرتب حسی مثل گناه و خطا داشته باشیم. :(
---------------------------------
پ ن:
1- از نگاه اسلام، تشویق عمومی است و در صورتِ صلاح دیدِ واقعی، تنبیه فردی است!
2- زدن بچه که اصلاً از اساس و ریشه اشتباه است!

امان از رفیق هایِ عقلِ کلّ...!

امان از رفیق هایِ عقلِ کلّ...!

شما هم رفیقِ اینجوری دارید؟
آدمِ عقلِ کل می تواند عملکردِ آدمی را مختل کند، از بس بدقلق، پُر افاده و اعصاب خُرد کن تشریف دارند.
حاضر نیستند به صحبت های دیگران توجهی کنند! دیگر دوستان این افراد را دوست ندارند و به همین علت با همۀ هوش و توانایی که دارند آنطور که باید تاثیرگزار نیستند.
این جور رُفقا نیاز دارند به خاطر هوشی که بعضاً دارند، دیگران به آنها احترام بگذارند. شاید بشود گفت: آنها با این کار می‌ خواهند اعتماد به نفس پایین خود را و در بعضی موارد اطلاعات کمشان را جبران کنند.
---------------------------------
پ ن:
1- بگذارید او فکر کند باهوش‌ ترین باهوش هاست و فقط با محبت، اطلاعاتی که در اختیارتان می‌گذارد را بپذیرید. ♥
2- می‌توانید از نقاط قوت او به نفع خودتان استفاده کنید نه اینکه دشمن او بشوید! :)

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی
«به مناسبت 24 آذر؛ صدور فرمان هشت ماده اى امام خمینی»

مصطفی سلیمانی

** سپیدۀ سخن:

انسان ها بنا بر فطرت خود، قلمروهايي را محدوده خصوصيِ خويش مي دانند و در آن پناه مي گيرند. در اين پناه گاه امنِ خصوصي است كه زندگي و حيات براي آنان ميسور مي شود و «انسانيت» معنا و مفهوم مي يابد: شخصيت و آبرو، ناموس، خانه و محل كار و اموال از آن جمله اند. ورودِ خود سرانه و بي ضابطه به اين قلعه مقدس در حكمِ كشتن افراد و فرو ريختنِ ديوار انسانيت آنان است.

اسلام كه زير بنايِ هر نوع تربيت و سازندگي را «انسان» مي داند به كرامت و حرمت آدميان اهميت فراوان داده و حريم خصوصيِ افراد را با وسواس و باريك بينيِ فراوان پاس داشته است. در آيات قرآني و نيز احاديث معصومان(ع) و هم چنين در سخنان پيشوايان ديني توصيه هاي فراواني است كه آدميان را از ورود به حريم خصوصي افراد اكيداً باز داشته است.[مهدی مهریزی، دولت دینی و حریم خصوصی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 12]

با توجه به اهمیت این مهم، امام خميني در مصاحبه‌ ها و سخنراني ‌هاي خود بارها به موضوعِ «اهمیت توجه به حریم خصوصی مردم» اشاره كرده‌ اند و به طور كل در انديشه و سيره ايشان موضوع حريم عمومي ‌و خصوصي شهروندان جايگاه مهمي‌داشته است، فرمان هشت ماده‌اي كه ايشان در سال 1361 خطاب به مسئولين اجرايي و قضايي صادر فرمودند، صريح ‌ترين ديدگاه ايشان در خصوص موازين اين موضوع حياتي براي جامعه و عموم مردم است.

در اين مقال برآنیم تا با بررسي سيره امام خمينی و به خصوص تأمل درباره فرمان هشت ماده‌اي ايشان به شناخت بيشتري از ابعاد و حوزه شمول اين فرمان دست يابيم و با معيارهاي اسلامي تطبيق دهيم.

** مفهومِ حریم خصوصی:

با مراجعه به منابع متعدد متوجه خواهیم شد که مفهوم حریم خصوصی ریشه فلسفی، حقوقی، سیاسی، انسانی شناختی و جامعه شناختی دارد. در این باره دو برداشت کلی وجود دارد:

یکی برداشت توصیفی که حریم خصوصی را توصیف می‌کند؛

و دیگری برداشت دستوری که از ارزش حریم خصوصی سخن می گوید.

در هر یک از برداشتها، بعضی حریم خصوصی را نفع و بعضی دیگر حق اخلاقی یا قانونی تلقی می‌کنند.[باقر انصاری، حقوق حریم خصوصی، ص13]

مفهوم حریم خصوصی از سه عنصر مستقل و مرتبط باهم تشکیل شده است: محرمانگی، ناشناس ماندن، تنهایی و خلوت؛ بنابراین از تعاریف مختلف حریم خصوصی دو مفهوم به ذهن تداعی می‌شود:

یکی مفهوم ذاتی حریم خصوصی که به شخصیت و کرامت انسانی ناظر است؛

و دیگری نسبیت این مفهوم از بعد اجتماعی است که به تناسب فرهنگ و ساختار هر جامعه بایست حمایت از آن صورت گیرد. نکته مهم دخیل دانستن مفهوم خلوت و تنهایی در حوزه حریم خصوصی است؛ یعنی حریم خصوصی به منزله خلوت و تنهایی افراد مورد نظر است.[سیدیونس ادیانی، ابعاد حریم خصوصی در حکومت اسلامی، ص4]

حریم خصوصی آن چیزی است که انسان می‌خواهد مخفی و غیرقابل دسترسی دیگران بماند و تصمیم گیری درباره آن مستقلا به عهده خودش باشد. حریم خصوصی چیزی است که اطلاع و ابراز آن یا سامان و تصمیم آن منحصراً در اختیار شخص باشد و شخص در آن صاحب اختیار تامه باشد. از امور حوزه خصوصی نمی‌توان پرسید، به دیگران ربطی ندارد، تجسس و تفتیش در آن ممنوع است، اگر به طریقی کسی از آن مطلع شد افشای آن نیز مجاز نیست. تدبیر امور این حوزه در سلطه شخص است، اوست که حق تعیین سرنوشت خود را دارد و احدی بر مقررات او ولایت ندارد.[محسن کدیور، حق الناس؛ اسلام و حقوق بشر، ص52]

در واقع حریم خصوصی، حوزه زندگی هر فرد است که او یا با اعلان قبلی در چارچوب قانون انتظار دارد که دیگران بدون رضایت او به آن قلمرو وارد نشوند، یا نگاه و نظارت نکنند و به اطلاعات درباره آن دسترس نداشته باشند و به آن تعرض نکنند. در این معنی جسم، البسه، اشیا، تلفن همراه، اماکن خصوصی و منازل، محل‌های کار، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی با دیگران جزء این قلمروهاست.

ادامه نوشته

آهای یواش تر، چه خبرته؟!

آهای یواش تر، چه خبرته؟!

ما از حقیقتِ اسلام چه دیده ایم و فهمیده ایم که که به راحتی می گوییم:
«فلانی کافر، فاجر، فاسق است!»
از کجا معلوم که تو کاملاً غرقِ در منجلاب نباشی؟!
-------------------------------------------
پ ن:
1- اگر نگاه رحمانی نداشته باشیم، جامعۀ جُرم خیزی خواهیم داشت!
2- خدایِ رئوف و مهربان، فرعون را با آن همه جنایت [کشتنِ انسان نه! نسل کُشی] بی خیال نشده و موسی و هارون را برای دست گیری، به سمتش روانه می کند و می گوید:
«اذْهَبا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى**فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشي»[طه: 43و44]
آی موسی! با سخنی نرم با او گفت وگو کنید شاید هشیار شود و حق را بپذیرد و یا بترسد و از طغیان دست بردارد!
3- جفایی که به خودِ خدا شده، به هیچ کس نشده!
خدایا! معذرت :(
4- آخوند، نمایندۀ تامّ الاختیارِ خدای متعال نیست! بعله...

خانم های محترم؛ هیچ وقت یه طرفه به قاضی نرید!

خانم های محترم؛ هیچ وقت یه طرفه به قاضی نرید!


این چند وقته که تو «مرکز ملی پاسخگویی» مشغولم، به درد دل هایی رسیدم که صد البته برایتان جالب است.
مشاوره های برخی از آقایان نشان می داد: «بالأخره تو جوامع امروزی مرد بودن هم م...
حدودیت های خودش رو داره و مظلومند دیگه!» خانم ها خودشون قضاوت کنند و درد دل آقایون رو بشنوند.
- چند تا مثال برخی از آقایون رو بزنم:
1- اگر مردی خیانت کرد، پای هوسبازی او گذاشته می شه و آرزوی نابودی تمام مردان دنیا از خداوند خواسته می شه، اما اگر زنی خیانت کرد، از او دفاع می شه و به چشم یک قربانی سیستم مردسالار به او نگریسته می شه.
2- حقوق شوهر بر زن مصداق تحجر حساب می شه، اما حقوق زن بر شوهر مصداق تمدن و روشنفکری در نظر گرفته می شه.
3- به یک زن روسپی یا معتاد به چشم یک انسان مظلوم و قربانی نگاه می شه اما به یک مرد معتاد به چشم یک هیولای سزاوار مرگ نگریسته می شه.
4- اگر مردی علیه زن خود خشونت روا داشت، راهی زندان می شه اما هیچ قانونی برای خشونت های زنان علیه مردان که اغلب کلامی و روانی است وجود نداشته باشد و این نوع خشونت به صورت خاموش و به طور مداوم علیه مردان جاری می شه.
5- زن ذهن فرزندان را علیه مرد به گونه ای تحریک کند که مرد در خانه خود احساس ناامنی کند و هیچ راهی نیز برای مقابله با آن وجود نداشته باشد و مرد از خانه طرد شود.
6- وقتی مردی به موفقیتی چشمگیر رسید بگوییم زنی حامی او بوده اما وقتی زنی به موفقیتی رسید بگوییم مرحبا به این زن که با وجود همه ی موانع و مشکلات پیش روی زنان توانسته بر آنها فائق آید.
7- و به عنوان طنز: الگوهای منفی همچون آقا گرگه، چوپان دروغگو و خرس شکمو را به پسران و الگوهای مثبت همچون بز زنگوله پا، کوکب خانم و مهتاب خانم را به دختران ارائه دادن تا حس تحقیر و بی ارزشی در پسران نهادینه شود و از مرد بودن خود در آینده شرمنده شوند.
--------------------------------------
پ ن:
1- همیشه گفته ایم و خواهیم گفت این چیزها خیلی مهم نیست و جزئی است و همین نوع برخورد از دختران زنانی را می سازد که خوبی را از آن خود می دانند اما وقتی بدی انجام دادند بگویند تقصیر مردی بود او بود که گولم زد او اغفالم کرد. پس همش که تقصیر آقایون نیست!
2- خانم ها قاطی نکنن خواهشاً! خواستیم بگیم که برخی آقایان هم داغونند از بعضی نگاه ها!
3- این چند وقته خیلی از خانم های فب هم از تبعیضات گله داشتند... گفتم درد دل آقایون رو هم بذارم تا اجحافی صورت نگیره.

حُزن را بیشتر از شادی دوست دارم! شما؟

 
حُزن را بیشتر از شادی دوست دارم! شما؟

«قشنگِ کوچکم
(منظورم «خیال» است!)
در این دنیای وانفسا و بزرگ دلتنگی می کند
جایی برای گشت و گذار ندارد...

جایی برای خزیدن ندارد
جایی برای چریدن ندارد
و من...!
توانایی تخلیه اش را ندارم
خدایا...!
لب های مرا پاک کن!
قدرتِ حرف زدن ندارم»
[مصطفا]
-----------------------------
1- ندارد...
2- دلی که نگیرد، دل نیست، سنگ هم برایش زیادی است!
3- همین الآن بی بهانه و بداهه.
4- به قول مولانا:
«از دلِ تو در دلِ من نکته هاست
وَه چه ره است از دلِ تو تا دلم!»

فکر مُفت ممنوع!

فکر مُفت ممنوع!

امشب فهمیدم که نباید زود قضاوت کنیم، یعنی در واقع یه اتفاقی افتاد که دوگولۀ مبارکمان به کار افتاد و از آکبندی به دستِ دومی سقوط پیدا کرد! 

یه وقت هایی از دست شخصی شاکی هستی و فکر می کنی که طرف بی محلی کرده و پیگیرِ کاری نشده و تو هم از حسّ و حال افتادی....! اما بعداً داش سیام ضایع می شه و می فهمی بابا طرف آقایی به خرج داده و مسأله رو به تو لو نداده!

------------------------------------------

پ ن:

1- تو این دنیا بخوای قد عَلم کنی، باید اخلاص داشته باشی. می دونی چرا؟ عاخه فقط در این صورته که خدا میاد وسط و حسابی پا می ده...

2- خدایا ازت ممنونم که یه وقت هایی باعث می شی، تو زندگی احساست کنم...!

3- جانِ اون عزیزت، گیر بهم نده که فقط این یه درد دل بود و بس!

خودتو مهمان کن!

خودتو مهمان کن!

یه وقت هایی سعی کن خودت رو مهمون کنی!

هر وقت احساس کردی موفقیت خاصی کسب کردی و هیچ کس متوجه اون نشد تا تشویقت کنه، خودت رو تنهایی یه پیتزا یا قهوه یا دیدن فیلم سینمایی و یا... مهمون کن!

آدما نیاز به تشویق دارند اما از طرفی حق ندارند کار مثبتی که انجام دادن رو تو بوق و کرنا بگذارن و ریا کنن

---------------------------------------

 پ ن:

۱- اگه واقعاً با اصل کاری معامله کنیم، خوب جوابمون رو می ده! عاخه اون بهترین معامله گره

۲- هرچه قدر بیشتر مخفی کاری بشه و اخلاص تو کار باشه، خدا کلی نور کار می ذاره تا کارتو به همۀ دنیا معرفی کنه

شوخ طبعی دستِ خودِ آدم نیست که عاخه!

شوخ طبعی دستِ خودِ آدم نیست که عاخه!

خیلی ها می گویند که شوخ طبع ها، خیلی دوست داشتنی هستند. مثل کف دست رو راست و صافند. خدا از اول انگار لب‌های شوخ طبع‌ها را آفریده که مدل لبخند باشند برای دیگران. این‌ها را آفریده که وقتی توی جمعی وارد می‌شوند همه یاد بگیرند یک‌جور دیگر هم می‌شود، حرف زد. یک جور بامزه که همه خوش‌شان بیاید. یک‌جوری که ناجور نیست! این‌ها را یک جوری آفریده که وقتی توی جمعی نیستند، جایشان خیلی بیشتر از خیلی، خالی باشد. مثل جای خالی یک تابلوی بزرگ روی دیوار، یک خبر بدون تیتر جذاب و لید پرتاب به جلو، آش بدون نمک و فلفل، کلاس درس بدون زنگ تفریح...

لغات همان لغات است، جمله‌ها همان‌ جمله‌های معمولی و مفاهیم هم همان مفاهیم دم دستی اما تا از ذهن شوخ‌طبع جماعت می‌گذرد و به زبانش می‌رسد، طعمش خوش می‌شود. متفاوت می‌شود. سازگار با انواع و اقسام مذاق‌ها می‌شود.

 اصلا بد نیست یک‌خورده هم از نقش آدم شوخ‌ها در عوض شدن طعم مجلس‌ها و جمع‌های رسمی و غیر رسمی و کلا زندگی بگویند.

خدا هم این نوع آدم را خیلی دوست دارد... بنده خدا هم! آنقدر که وقتی نیستند، انگار خبری تیتر ندارد، آشی نمک، کلاسی زنگ تفریح و...

حرف این است:

با اینهمه چرا بعضاً بد نگاهشان می کنید؟!

-------------------------------------------------

پ ن:

1- شوخ طبع ها چهرۀ واقعی شان گُم است :)

2- با برخی باید کاملاً جدّی بود تا هوا برشان ندارد :(

3- بع بع :)

مصاحبه با مدیر وبلاگ «آپاندیس قلم»

مصاحبه با مدیر وبلاگ «آپاندیس قلم»

"کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان" وبلاگ "آپاندیس قلم"را به عنوان وبلاگ برتر ماه قراداده است...

که در اینجا مصاحبه ای با نویسنده وبلاگ نویس"آپاندیس قلم"انجام دادیم که تقدیم می کنیم...مصاحبه با وبلاگ آپالندیس قلم


 
لینک مصاحبه: آپاندیس قلم

                                 سایت حرف تو

سکوتِ آگاهان!

سکوتِ آگاهان!

«این دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارت ها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.» 

(آلبرت اینشتین)

--------------------------------------

پ ن:

1- آنها که ظلم را پذیرفتند سبب جری شدن ظالم شدند و بعد همین ظالمین، به اولیاء خدا آن روا داشتند که داشتند. 

سوال:

امام حسین(ع) را یزید کشت یا آنها که برایش نامه نوشتند؟ امام حسین در روز عاشورا بیشتر یزید را توبیخ نمود و یا نویسندگان نامه را؟ 

2- قبول نداری؟

فکر نمی کنم فهم مطلب خیلی سخت باشد: 

تا آدم خمیده ای نباشد کسی هوس سواری گرفتن نمی کند. 

تا چوبی خشک و بی روح نباشد، آتشی شعله نمی کشد. 

تا کانون هوسی نباشد، هوس بازان جایی برای ارضاء هوس خود نمی یابند. 

تا بره نباشی، کسی گلویت را نمی برد.

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

[حقیقتِ ارتداد؛ انکارِ حقّانیّت دین با علمِ به حقانيّت آن]

مصطفی سلیمانی

اشاره:

ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار مي‌گيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب مي‌گردد.

اما حقیقت آن است که فقها تصور يكساني از موضوع و تعریف مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند‏. پس به صورت کلی می بایست گفت که هر تغييري، ارتداد نيست، زیرااگر كسى كه نسبت به عقيدۀ اسلامى ترديد پيدا كرد و يا با بررسي هايى به اين عقيده و نظر رسيد كه اسلام يا عقايد مهم اسلامى از دیدگاه خودش درست نيست، در اين صورت فرد يا بايد در ظاهر تظاهر و ريا كند و در باطن اين شبهه را نگه دارد، و يا اين شبهه را به بيرون منتقل كند و كسانى به او پاسخ دهند. اگر فضاى برخورد با شبهه و اشكال تنگ باشد و خطر جانى براى شخص مطرح باشد، امكان طرح شبهه و اشكال پديد نخواهد آمد، و هيچ گاه به شبهات پاسخ داده نخواهد شد و فرهنگ ريا و نفاق در جامعه رواج پيدا خواهد كرد.

بنابراين، براى روشن شدن موضوع، ضرورى است كه به معناى ارتداد و كفر بپردازيم و حقيقت ارتداد را از لابلاى آيات و روايات و كلمات فقها روشن سازيم.

مفهوم شناسی ارتداد:

با نگاهی به کتاب های معتبرِ لغت، غیر از معنایِ منفیِواژۀ «ارتداد»، معانیِ دیگری را هم می شود برداشت کرد:

1- به معنایِ مثبت:

ارتداد الزاماً به معنای منفی آن نیست، و گاهی به معنای خوب هم بکار رفته، چنانکه آمده: از او خواست كه آن چيز را برگرداند،- عَن هِبَته: آنچه را كه بخشيده بود. پس گرفت- الى الصّواب: به كار خوب و درست بازگشت. «ارتدَّ على عَقِبَيْهِ» و «ارتدّوا على اعْقابِهم»: به روش پيشينيان خود بازگشت، يا بازگشتند،- عن دينِهِ: از دين خود بازگشت و مرتد شد.[ابن فارس، مقاييس اللغه، ج2، ص386]

2- به معنایِ تحوّل و دگرگونی:

گاهی این کلمه به معنای تحول و دگرگونی استعمال شده: و قد ارتدَّ و ارتدَّ عنه: ايّ تَحَوَّل. و در قرآن آمده: «مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» یعنی از دین خود برگردد. از مرتد در لغت گاهی به: الرِّدّه، هم تعبیر شده و منظور رجوع از إِسلام بوده است. وقتی گفته می شده: ارتدَّ فلان عن دينه، یعنی: إِذا كفر بعد إِسلامه. و ردَّ عليه الشي‏ء، یعنی چیزی را قبول نکرد. همچنین اگر کسی گم شد و به اشتباه افتاد،(إِذا خَطَّأَه). می گویند: رَدَّه إِلى منزله و رَدَّ إِليه جواباً أَي رجع. و الرِّدّه، به كسر راء: مصدر ردَّه يَرُدُّه رَدّاً و رِدَّه. و الرِّدَّهُ: الاسم من الارتداد. این که گفته شده: إِنهم لم يزالوا مُرْتَدِّين على أَعقابهم، یعني متخلفين از بعضی واجبات. قال: و لم يُرِدْ رِدَّةَ الكفر و لهذا قيده بأَعقابهم؛ لأَنه لم يَرْتَدَّ أَحد من الصحابه بعده، إِنما ارتد قوم من جُفاه الأَعراب. و استَرَدَّ الشي‏ءَ و ارْتَدَّه: طلب رَدَّه، عليه.[لسان العرب، ج‏15، ص428]

- به طور خلاصه می توان گفت:

موارد استعمال کلمۀ «ارتداد» با همۀ تنوع استعمال به صورت مطلق دلالت بر برگشتن، مثبت و منفی، جاحدانه و غیر جاحدانه، عقیده و غیر عقیده می کند و متناسب با بافت و سیاق کلمۀ خصوصیات آن مشخص می شود. بنابراین دلیلی وجود ندارد که تنها به معنای برگشت از عقیده باشد و اگر در تاریخ روشن شد که استعمال این واژه در قرآن معنایی معین و خاص و ناظر به خصوصیاتی همچون رفتار تؤام با توطئه بوده، مخالف با لغت نیست و یا بکار گیری این لغت محدود به خصوصیتی بوده، نمی توان به بخشی دیگر از آن بر اساس لغت استناد کرد، چنانکه آیات بر این معنا دلالت دارد، و روایات ناظر به استعمال آن در قرآن بوده، زیرا کتاب های لغت پس از نزول قرآن تدوین شده و تفسیری زبان شناسانه نیست و لذا باید معنایی که در قرآن بکار رفته استناد کرد.

ادامه نوشته

هر تغييري، ارتداد نيست!

هر تغييري، ارتداد نيست!

دارم یه تحقیق پیرامونِ «ارتداد از منظر فقه امامیه» انجام می دم. چند نکته از این تحقیق را خدمتتان عرض می کنم:

ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار مي‌ گيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب مي‌ گردد.
فقها تصور يكساني از موضوع مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند.
- دو نکتۀ مهم:
1- باید توجه داشت که تنها ارتدادی، مجازات مرگ دارد که نمودهای عملی به دنبال داشته باشد؛ مانند آن که مرتد به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ناسزا گفته و یا بدیهیات دین را انکار نماید، و گرنه اگر شخصی تردیدهایی نسبت به این دین مقدس داشته و یا حتی بدون اعلام ارتداد و بدون انکار صریح موازین دینی، یکایک اصول و فروع دین را به نقد و چالش کشیده و خواستار پاسخی مناسب شود، نمی توان او را مجازات نمود!
2- اگر شخصی به دلیل برخورد با شبهاتی، در دین خود دچار تردید شده و (بدون جار و جنجال تبلیغاتی و تنها در باطن خود) مرتد شود، نه تنها مجازاتی دامنگیر او نخواهد شد، بلکه اگر مجددا به اسلام برگردد، کارهای نیک قبل از ارتداد او نیز از بین نخواهد رفت.
- منبع:
[حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 16، ص 105 – 104، ح 21099، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ه ق]
--------------------------------------
پ ن:
1- امروزه خیلی از مخالفت ها و عنادها از برخوردهای ضعیف و اشتباه متولیان امور مذهبی بلند می شود.
2- باید به درد دل جوان ها گوش سپرد. خیلی ها از دین سلیقه ای بازگشته اند!
3- برخورد معصومین(ع) در برخورد با مخالفین و معاندین، قابل توجه است!

عیب بزرگ نظام آموزشی ایران

عیب بزرگ نظام آموزشی ایران

[دخترها آرزو دارند کاش مرد می ‌شدند!]

خیلی از معضلاتِ ما به سیستمِ آموزشیِ ما بر می گرده. البته منظورم از نظامِ آموزشی، فقط قسمتِ تحصیلی نیست، بلکه صداوسیما و اینترنت و حتی محیط هایی مثلِ مسجد رو هم شامل می شه.

از شأن و قداست و کرامت زن، یک کلمه هم در سیستم آموزشی ما حرفی گفته نمی‌شود. از اول ابتدایی تا انتها همیشه می‌گویند «زنان و مردان با هم فرقی ندارند. همه انسانیم و مساوی». اما کودک این را به‌ وضوح می‌بیند که پدر و مادرش دو انسان متفاوتند و ما فقط به او می‌گوییم که این‌ها فقط ظاهرشان فرق می‌کند و بدنشان متفاوت است. همین! درصورتی‌که این‌ها اصلا قابل مقایسه نیستند.

ببینید. حتی در بین معصومان(ع) هم، حضرت زهرا(س) در قلۀ کمالند و بالاتر از ایشان شأنی نیست. به فرمودۀ پیغمبر، مادر پدرشان(أمّ أبیها) هستند. در قرآن هم شأن و منزلت زن و مرد فرق دارد، بنابراین، نقش و تکلیف و حقوقشان هم متفاوت است.

پیامبر اکرم (ص) هم بخواهد طواف کند، باید مثل یک زن، به نام «هاجر» سعیِ صفا کند. سعیِ یک زن، بر هر مسلمانی واجب است که آن را تکرار کند. در فقه شیعه، هجر اسماعیل جزیی از طواف است؛ یعنی شما علاوه بر کعبه، دور قبر هاجر هم باید طواف کنید. یک زن چه مقامی دارد که اگر به او توجه نکنیم، حج باطل می‌شود؟ زن چه مقامی دارد که مرد باید طواف نساء هم بکند تا حجّش به کمال برسد؟

«نساء» که حتی یک سوره هم در قرآن به  این نام هست، معنای واقعی واژۀ «زن» است. این واژه از «انس» می‌آید و به معنای واقعیِ زن -که همانا مونس بودن است- اشاره دارد.

این ایراد نظام آموزشی ماست که با این شیوه زن را تحقیر کرده است. دخترها آرزو دارند کاش مرد می‌شدند، چون دخترها یک ‌بار هم در یک کتاب درسی نخوانده‌ اند که شش سال زودتر از یک پسر عاقل می‌شوند!!

زنان چقدر کرامت داشتند اگر این ‌ها گفته می ‌شد.

-----------------------------------------------

پ ن:

1- قسمت هایی از منبرم بود که خدمتتون عرض کردم، تحتِ عنوانِ: «تفاوتِ زن و مرد»

2- متأسفانه با رفتارهای غلطمون، نگاهمون به زنانِ خانه دار، افتضاح است و آنها یک مشت اُمّل قلمداد می شن!

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

[به بهانۀ ورود به ماه محرم الحرام و ایّام تبلیغی]

مصطفی سلیمانی

** درآمد:

يكي از مهم ترين رسانه هاي پويا و زنده، خطابه و سخنراني است. ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی از حیث گستردگی، هم وزن و هم پای منبر نبوده است.

در طول تاريخ به دانشمنداني برمي‌ خوريم كه چنان مهارت در امر خطابه و وعظ داشته‌ اند كه انقلابي در روح مخاطب خود به وجود مي ‌آوردند كه در يك يا دو جلسه، آنان احساس مي ‌كردند روح و جسم شان دگرگون شده و تغيير ماهوي پيدا كرده‌ اند؛ اگر سنگ بودند، ياقوت گشته اند.

اهمیت مقولۀ تبلیغ ایجاب می‌ كند كه داناترین و قوی ترین افرادی كه در حوزه تربیت شده ‌اند به این رسالت الهی بپردازند و با تأسی به سیره رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) به تبلیغ دین بپردازند، به ویژه كه در عصر كنونی مقولۀ تبلیغ و روش ها و ابزارهای آن قابل قیاس باگذشته نیست. آنچه در این مقالۀ كوتاه می خوانید عطف توجهی به ویژگی ها، آسیب ها و راهکارهای سنتی تبلیغ دین یعنی «منبر و خطابه» است.

** سابقۀ درخشان منبر:

بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژۀ عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند.[ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص904] وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و تربيت مردم صادر مي شود. در نگاه کلي تر، وقتي در گفت و گوها از منبر سخن به ميان مي آيد، مراد همان نظام شريف و دستگاه پر سابقه دين براي تبليغ و ترويج و تربيت مردمان است.

اما سوال بر این است که چرا تربيت ديني ما ريشه در وعظ و خطابه منبريان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بينش ديني ما، بسته به نوع و تعداد و کيفيت منبرها و وعظ هايي است که تجربه کرده ايم؟
دليلي ساده و در عين حال پيچيده و پر سابقه مي توان براي اين موضوع جستجو کرد. بزرگان ما - از منبريان و وعاظ و خطبا و روحانيون - از قديم الايام نگاه ويژه اي به منبر داشته اند. نگاهي عبادت گونه که قدرش را به خوبي مي شناختند و سعي مي کردند خود را به مرتبه لياقت آن برسانند. سعي مي کردند قبل از بيان و سخن، خود را به زينت عمل آراسته کنند؛ که در حديث مي خوانيم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت في القلب و اذا خرجت من اللّسان لم يتجاوز الاذان»؟ به درستي که موعظه، هنگامي که از قلب خارج شود وارد قلب مي شود. و هنگامي که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمي کند و در کسي اثر ندارد.
[شرح نهج البلاغه، ج20، ص287]
براي همين است که حتي هيچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمي شدند؛ چرا که مي دانستند اين جايگاه رسول(ص) و اولاد طاهرين(ع) اوست، مي دانستند که وضو نور است و بر جايگاه نوراني نمي توان با ظلمت و تاريکي تکيه زد. نمي توان از نور دم زد و از نور بهره اي نداشت. آنقدر به عمل در پيوند با علم بها داده اند که در بين برخي وعاظ مرسوم بوده که حتي در بالا رفتن از پله هاي منبر، ملاحظه مي کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش مي کردند که از مردم جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببينند واعظ و سخنران به علم و گفته خويش عمل نمي کند دلسرد مي شوند که خدا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»[صف: آیۀ 2] اگر مردم را دعوت به نماز شب مي کردند، خود ساعت ها پيش از طلوع آفتاب به نماز مي ايستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم مي کردند، خود در اين مسير پيشگام بودند.

ادامه نوشته

درآمدی بر رابطۀ حکومت و مردم از منظر امیرالمومنین(ع)

درآمدی بر رابطۀ حکومت و مردم از منظر امیرالمومنین(ع)

[نگاهی به حقوق متقابل حکومت و مردم در نهج البلاغه]

مصطفی سلیمانی

اشاره

براساس منطق مولی الموحدین، امیرالمومنین(ع)،  مردم حقي بر حكومت و حكومت حقي برمردم دارد. و مردم بر اساس اين منطق صاحب حق اند. و حكومت نيز امانتي است كه در دست حكمرانان قرار دارد. در واقع، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومت ها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر تودۀ ملت استوار و با استقامت شوند.

با توجه به سیرت و حکومت امیرالمومنین(ع)، تنها اینکه خلیفه و زمامدار، بیدار و عادل و خیرخواه و طالب رضای خدا باشد، و قادر بر حل مشکلات باشد، کافی نیست، عامۀ مردم هم باید هوشیار و آشنا به حقوق و وظایف خود باشند، باید از هوشیاری و میل به عدالت بهره مند باشند، باید آنها هم خواستار حق و عدالت بوده باشند.

با توجه به اهمیت مسأله بر آن شدیم تا در خلال مباحث، نیم نگاهی به حقوق متقابل حکومت و مردم داشته باشیم.

حکومت و مردم در نهج البلاغه

با ورق زدن تاریخ و مطالعۀ نهج البلاغه، بیشترین مسائل، مربوط به حکومت و توجه به مردم و بحث عدالت بین آنهاست. هر کسی که یک دوره نهج البلاغه را مطالعه کند می ‏بیند حضرت علی(ع) دربارۀ حکومت و مردم حساسیت خاصی دارد، و اهمیت و ارزش فراوانی برای آنها قائل است.
قطعاً برای کسانی که با اسلام آشنائی ندارند و برعکس با تعلیمات سایر ادیان جهانی آشنا می ‏باشند باعث تعجب است که چرا یک‏ پیشوای دینی این قدر به اینگونه مسائل می ‏پردازد؟ مگر اینها مربوط به دنیا و زندگی دنیا نیست؟ آخر یک پیشوای دینی را با دنیا و زندگی و مسائل‏ اجتماعی چه کار؟
و بر عکس، کسی که با تعلیمات اسلامی آشنا است و سوابق علی(ع) را می ‏داند که در دامان مقدس پیغمبر مکرم اسلام(ص) پرورش یافته است، پیغمبر او را در کودکی از پدرش گرفته در خانۀ خود و روی دامان خود بزرگ کرده است و با تعلیم‏ و تربیت مخصوص خود او را پرورش داده، رموز اسلام را به او آموخته، اصول و فروع اسلام را در جان او ریخته است، دچار هیچگونه تعجبی نمی ‏شود بلکه برای او اگر جز این بود جای تعجب بود.
مگر قرآن کریم نمی ‏فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ‏ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[حدید، آیۀ24] سوگند که ما پیامبران خویش را با دلائل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که در میان مردم به عدالت قیام کنند.
در این آیۀ کریمه، برقراری عدالت و رسیدگی به مردم به عنوان هدف بعثت همه انبیاء معرفی شده است. مقام قداست عدالت بین مردم تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی‏ به خاطر آن مبعوث شده‏ اند. با این وجود چگونه ممکن است کسی مانند علی(ع) که‏ شارح و مفسر قرآن و توضیح دهندۀ اصول و فروع اسلام است، دربارۀ این مسأله‏ سکوت کند و یا در درجۀ کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟
آنانکه در تعلیمات خود توجّهی به این مسائل ندارند و یا خیال می ‏کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلی از قبیل طهارت و نجاست در متن‏ دین است، لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند.

ادامه نوشته

اعدام آری یا خیر؟!

 اعدام آری یا خیر؟!

خیلی وقته که این سوال تو ذهنم هست و هیچ وقت جوابِ درست و حسابی براش پیدا نکردم!

درسته که حرمت شکنی، کسب منافع نامشروع و از بین بردن احساس امنیت و آسایش در جامعه، ظلم بزرگیه که مجرم در نتیجۀ ارتکاب جرم انجام می ده، امّا ما برای از بین بردن مرداب، فقط اسپره زده ایم...!

سوالِ من این است که:

«آیا شما با اعدام های رایج موافقید یا مخالف»؟ «آیا اعدام ثمری در کنترلِ جرم و مجرم دارد»؟

بزه بیشتر = مجرم بیشتر = اعدام بیشتر!

-------------------------------------------

پ ن:

1-  طبق آمارهایِ اعدام های اعلام شده، ایران در صدر لیست کشورهای جهان قراردارد. 

2- امیدوارم روزی برسه که به جای تمرکز بر ماهیت مجازات آن هم به این شکل، شاهد ریشه یابی بزه و تمرکز بر اقدامات پیشگیرانه برای جرایم باشیم.

چون به شدت معتقدم اگر به جای تمرکز روی مجازات،  روی ریشه یابی علل و جرایم  و پیشگیری از بزه متمرکز باشد بی شک جامعه ما کمتر و کمتر با جرم و بزه مواجه خواهد بود.

3- اگر کمی دقت کنیم می بینیم که:

«همیشه پیشگیری بهتر از درمان است، حتی در  مسائل غیر پزشکی»!

عازم سفرم، حلالم کنید

عازم سفرم، حلالم کنید

فردا صبح ساعت 1 از تهران به مقصد گنابادِ مشهد به مدت 15 روز راهی هستم.

موضوع صحبتم: «امامِ رحمت و هدایت» ♥

بهره مندی و استفاده، به اندازۀ شناخت و معرفتِ ما نسبت به قضایاست.

اگر بخواهیم از کربلا و ابی عبدالله بهره ها ببریم، باید با شناخت وارد کربلا شد.

ما به مقدارِ اطلاعات از گنج، می توانیم استخراج کنیم...

اهلبیت(ع)، آیینۀ تمام نمایِ اسماء و صفات الهی هستند، در واقع اهلبیت(ع) با سیره و رفتارِ خود، خُدانمایی کردند... آنها توانستند خدا را به مردم تبیین کنند!

--------------------------------------------

پ ن:

1- امام حسین(ع) نشان داد که اگر تمامِ راه هایِ منطقی برای هدایت موجود نباشد، باز هم نباید کنار کشید...! برای همین حضرت درصددِ هدایتِ شمر برآمد...

2- عاشق از معشوق هیچ وقت ناامید نمی شود ♥ حسین(ع) عاشقِ ساخته پرداخته هایِ خدا بود: «الخلقُ کلّهم عیالُ الله»

باید از دریچۀ عشق به سیرۀ معصومین نظاره کرد :)

3- و در آخر:

«گاهی دلگرمیِ یک دوست آنقدر معجزه می کند که انگار خدا در زمین کنارِ توست!» :D ♥

4- اگر به اینترنت دسترسی پیدا کنیم حتماً سر خواهم زد...

بنده را حلال کنید :(

پسران برای ازدواج دنبال مادر هستند!!

پسران برای ازدواج دنبال مادر هستند!!

[علل گرایش پسران به ازدواج با دختران بزرگتر از خود؟!]

1- یکی از ویژگی های سنتی ازدواج ایرانی، ازدواج پسران با دختران کوچکتر از خود است. بسیاری از کارشناسان اجتماعی معتقدند اینکه گفته می‌ شود دختران باید از پسران کوچکتر باشند اعتقاد صحیحی نیست اما به شرط آنکه این اختلاف سنی معقول و در حد یک تا سه سال باشد چرا که بیشتر از این سن هماهنگی جسمی میان زوجین را از بین می‌برد و پس از مدتی علاقه‌ ها کمرنگ می‌شود و مسائل جدی تر خودنمایی می‌کند.

2- بر اساس آمارهای رسمی کشور در سه ماه آغاز سال گذشته ۲۴ هزار و ۹۶۷ پسر با دخترانی که یک تا ۲۰ سال از خودشان بزرگتر بوده‌اند ازدواج کردند.

3-  جامعه شناسان انگیزه‌ های اقتصادی ♥ را در رأس عوامل وقوع این ازدواج‌ها می‌دانند و می‌گویند وقتی پسری با دختری بزرگ‌تر از خود آشنا می‌شود که موقعیت مالی خوبی دارد، عامل سن را نادیده می‌گیرد و به منافع حاصل از ازدواج فکر می‌کند.

----------------------------------------------------

پ ن:

1- این مسئله به نظر من یک آفت است و یک فرو ریختگی فرهنگی. به باور من جوانانی که تن به چنین ازدواج هایی می دهند، بر اساس علاقه و عشق واقعی ازدواج نمی کنند بلکه برای استفاده از منافع مادی و امکانات اقتصادی، دختری را که بزرگ تر است و شغل و در آمد و خودرو و خانه مستقل دارد، انتخاب می کنند!!

2- البته تمایل به ازدواج مردها با زنانی بزرگتر از خود را می‌توان از زوایای مختلفی دید.

3- در مرکز ملی پاسخگویی از اینگونه سوالات به وفور دیده می شود و مسأله کاملاً جدی است. درصدِ طلاق بعد از ازدواج هم به مراتب بالاتر است. :(

4- نظر شما هم برایم مهم است :D

به پیر، به پیغمبر این راهش نیست...!

به پیر، به پیغمبر این راهش نیست...!

دو سه شبِ پیش با موتور داشتم از جلویِ حرم حضرت معصومه(س) رد می شدم که دیدم یه آقایی جلویِ یه خانمی رو که موهاش مقداری پیدا بود رو گرفته و داره تذکر لسانی می ده! اون خانم جوان با مادرِ پیرش بود... بندۀ خدا پیرزن هم ظاهراً تازه از بیمارستان مرخص شده بود و هنوز سُن بهش وصل بود!

حالا تو این وضعیت این آقا کلید کرده بود و داشت به این خانم جوان تذکر لسانی می داد...! به خدا قسم رفتم موتورم رو پارک کنم و برم به این آقا تذکر لسانی بدم که: «عزیز من! داری چی کار می کنی؟! به خدا این راهش نیست...!»

تو این وضعیت، چند نفر جمع شده بودند و این آقا هنوز داشت سماجت می کرد... من دیر رسیدم که باهاش یه مقدار صحبت کنم... خیلی قاطی بودم...!

خدا رو شاهد می گیرم می خواستم زار بزنم که خدایا این بندگانِ خدا گناه دارند...!

خلاصۀ کلام، ما بلد نیستیم!

«اگر دلِ چوپان بخواهد، از بُز نر شیر می دوشد...!»

------------------------------------------------

پ ن:

1- از شروط امر و نهی این است که اولاً امر و نهی کننده، خودش واقف و عامل باشد -که عموماً متأسفانه اینگونه نیست- و ثانیاً قدرت این کار را داشته باشد -عموماً قدرت جسمی دارند- و ثالثاً احتمال تأثیر نیز بدهد -این یکی اصلاً مهم نیست-. بدیهی است اگر در جایی متوجه شد که نه تنها تأثیر ندارد، بلکه نتیجه سوء نیز به بار می‌آورد، باید بی خیال شد!

2- این خانم جوان فقط داشت به این آقا فحش می داد که به تو چه مربوطه و...

خیلی دوست داشتم برم به این دو خانم بگم که: «این آقا اشتباه کرده اینجوری حرف زده و شرایط شما رو درک نکرده...!»

3- سوال: آیا در مقولۀ امر به معروف و نهی از منکر، تذکر لسانی وظیفۀ هر مسلمانی هست؟

مرگِ تدریجی...!

مرگِ تدریجی...!

ببین! من نمی گم که حرف هایِ من درسته! ولی تو هم نمی تونی بگی، حرفام قطعی و درسته! بلکه صاحبش باید بیاد و بگه که حرف هایِ کی درست بوده...!
آدم وقتی اصلِ کاری را پیدا نکند، یا یک شکلات هم خَر می شود!
اونها حسین(ع) را کُشتند،
چون دنیا برایشان دلبری کرده بود!!
-------------------------------------
پ ن:
1- یک روز با تمامِ محافظه کاری ها، بی دینیِ ها لُو خواهد رفت...! روزی رسوا خواهیم شد...!
2- به نظرتان اگر ابی عبدالله(ع) و عمر سعد الآن بودند، ما در کدام لشگر بودیم؟!
آنها چون با خدا ارتباط نداشتند -گرچه یک نمازِ قضا نداشتند!!- با لشکر عمر سعد بودند...!
3- حال آیا ما با خدا ارتباط داریم....؟!

چرا همسرتان دیگر عاشقتان نیست؟ دقت کردی؟!

چرا همسرتان دیگر عاشقتان نیست؟ دقت کردی؟!


همۀ زندگی مربوط به سال اول ازدواج نیست به شرطی که:
1- اجازه دهیم همسرمان خودش باشد:
درست است که زندگی زیر یک سقف، آدم‌ها را تا اندازه‌ای به هم شبیه می‌کند، اما قرار نیست بعد از ازدواج، شما و همسرتا
ن کپی یکدیگر شوید. عادت‌های اصلی و تفکرات ریشه‌دار آدم‌ها، حتی بعد از ازدواج هم تغییری نمی‌کند. در یک ازدواج موفق، برخی عادت‌ها، باور‌ها و توانایی‌های جدید به مهارت‌های شما اضافه می‌شوند و همسرتان هم به همین شکل توانایی‌هایش را بالا می‌برد، به همین دلیل است که به مرور شما شبیه یکدیگر جلوه می‌کنید. پس اگر همسرتان فکر و عملی متفاوت دارد، او را سرزنش نکنید. همسر شما حق دارد خودش باشد.
2- اجازه دهیم همسرمان همۀ رازهایش را فاش نکند:
حتی در صمیمی‌ترین رابطه‌ها هم همه واقعیت فاش نمی‌شود، پس اگر همسرتان همه زندگی‌اش را برای‌تان فاش نکرده، او را آب زیرکاه ندانید. او حق دارد رازهای خودش را داشته باشد. البته از آن جنس راز‌هایی که نگفتن‌شان به زندگی شما آسیبی نمی‌زند. او می‌تواند بخشی از احساس و حتی قسمتی از گذشته‌اش را برای خودش نگه دارد. البته شما هم حق دارید، در دل‌تان چیزهایی داشته باشید که تنها خودتان از آنها باخبرید.
-------------------------------------------------
پ ن:
1- چهارشنبۀ گذشته این مطلب و... را در کارگاه ازدواج و مشاوره خانواده، در دانشگاه وزارت دفاع مفصلاً گفتم و همه برایشان جای تعجب داشت که یعنی این مطالب اینقدر موثر هست!!!
2- این روزها خیلی چیزها را هضم نمیکنم..
از بس که حجم شان برای باورم زیاد است!
3- شما هم با من هم عقیده اید؟
ادامه ...

حزبُ اللّهی کیست....؟

حزبُ اللّهی کیست....؟


تا به حال فکر کرده اید که معیارهای حزبُ اللّهی بودن چیست و چه کسی حزب اللهی است؟
آیا حزبُ اللّهی بودن به ظاهرِ مُوجّه است؟
آیا حزبُ اللّهی بودن به داشتن خانوادۀ مذهبی و هیئتی است؟
آیا حزبُ اللّهی بودن به خوب صحبت کرد...
ن و اشاره به آیه و حدیث در میان صحبت هاست؟
آیا اگر کسی ریش داشته باشد و انگشتر عقیق نگین درشت به دست داشته باشد حزبُ اللّهی است؟
آیا اگر در نماز با گردن کج نماز بخوانیم و نافله به جا آوریم حزبُ اللّهی می شویم؟
آیا اگر عضو بسیج باشیم و لباسمان را روی شلوارمان بیاندازیم حزبُ اللّهی می شویم؟
آیا اگر حجاب کامل داشته باشیم الزاما حزبُ اللّهی هستیم؟
آیا اگر مدّاح باشیم و یا حتی سینه زن باشیم حزبُ اللّهی هستیم؟
آیا ...........
---------------------------------------
پ ن:
1- البته ای کاش که همه حزبُ اللّهی ها ویژگی های مثبت را داشته باشند ولی جمع این خصوصیات خوب الزاما تضمین کننۀ حزبُ اللّهی بودنمان نیست. واقعاً شرایط اصلی حزبُ اللّهی بودن چیست؟ همان حزبُ اللّهی که خدای تبارک و تعالی وعدۀ پیروزی آن را داده است و وعدۀ خدا صادق است: «فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»
2- بدجوری تو نخِ معنایِ واقعیِ این لفظ هستم...! تو بگو!!

جُرمِ دانستن...! [چرا اینجوری بی حیاء؟!]

جُرمِ دانستن...! [چرا اینجوری بی حیاء؟!]


دانستن جرم کمی نیست، ها؟!
وقتی که
بدانی و عمل نکنی
بدانی و بگذری...

بدانی و نادیده بگیری!!
بدانی و بشکنی
------------------------------------
پ ن:
1- حقیقت نوشت ♣
مشکل اینجاست که ما... از هر کِرمی انتظار پروانه شدن داریم...!
2- زیبا نوشت ♣
من اگر نسوزم، تو اگر نسوزی، او اگر نسوزد؛ پس جهان روشنایی از کجا بیاورد؟! ها؟!
3- فقط مگس ها هستند که...

حال داری بخون....!

حال داری بخون....!


1- «سکانس یک»:
با خدا باید بنشینیم دو تایی
دور میزی ترجیحا گرد
متقاعدش کنم که تنهایی چقدر درد بزرگی ست...

تا لبخند بزرگی شاید
بر صورتِ گرد ِ زمین نقاشی کند
2- «سکانس دو»:
یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش...
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم...
--------------------------------------------------
پ ن:
1- همه چیز «زیادش» دل را می زند... زیاد دوستت داشتم!
2- آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم...
3- فهمیده‌ام …
که خیلی وقت‌ها….
گناه نکردن…
نتیجۀ فراهم نبودن «موقعیت» است؛ ….
توهّم «تقوا» برم ندارد…!

مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست

آخوند خراسانی؛ مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست
[به مناسبت ۲۱ آذر؛ سالگرد رحلت آخوند ملا محمد‌كاظم خراساني]

حضرت آیت الله ملا محمدکاظم خراسانی(آخوند خراسانی) 3

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** ديباچه:
نوشتار حاضر، روايتي است در زندگي يكي از عالمان برجسته عالم تشيع كه از تبار عالمان شيعه است. او رابطه دين با سياست را به عمل ثابت كرد و در عصر مشروطيت چون نگيني در آسمان اجتهاد درخشيد، او كسي نيست جز «ملامحمد كاظم خراساني» معروف به آخوند خراساني كه در 21 ذي‌الحجه سال 1329 هجري قمري در نجف اشرف به ملكوت اعلي پيوست.
آخوند خراساني به عنوان يكي از عالمان برجسته دوران مشروطه كه علاوه بر حركت در مسير علم و تقوا، به صورت جدي در عرصه سياست و امور مملكت اسلامي ورود پيدا كرده بود، كارنامه اي بسيار رنگين را از خود به جاي گذاشت؛ كارنامه اي كه مي تواند سرمشق و سرلوحۀ كاري بسياري از نظام هاي سياسي و سياستمداران قرار گيرد.
آخوند خراساني از شخصيت هاي پرآوازه و تاثيرگذار در دوره معاصر است كه نقش اين فقيه اصولي در هدايت و حمايت از جنبش هاي ضد استعماري و اصلاحيِ عصر خويش در جهان بر هيچ كس پوشيده نيست.
بر اين اساس، در اين نوشتار برآنيم تا از برخي از برهه هاي تاريخي و علمی اين عالم بزرگوار در كنار برخي از صفات برجسته، مورد بازخواني قرار دهيم.

** طلوع خورشيد:
آخوند خراساني در سال 1255 ق. در مشهد ديده به جهان گشود. پدرش ملا حسين هراتي علاوه بر تبليغ، به تجارت ابريشم نيز مشغول بود. ملا حسين، روحاني وارسته اي بود كه براي گذران زندگي، هماره در بين راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وي در سفرهاي تبليغي اش مردم را با احكام اسلامي آشنا مي ساخت. در يكي از همين سفرها، در كاشان ازدواج كرد. ثمرۀ اين ازدواج چهار پسر به نام هاي نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمد كاظم(آخوند خراساني ) بود. سرانجام مِهر پيشواي هشتم او را به مشهد كشاند تا براي هميشه در شهر شهادت ساكن شود.

** آوازۀ علمي:
[علّت نامگذاری به «آخوند»]
آخوند سال ها در درس شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي شركت كرد و از زبده ترين شاگردان آن دو شناخته مي شد. وي از همان ابتدا با پشتكاري كم نظير، راه هاي پيشرفت را مي پيمود.
او در كنار تحصيل، به عبادت و شب زنده داري نيز اهميت فراوان مي داد. بارها به كربلا رفت و به زيارت امام حسين(ع) نايل شد. در يكي از اين سفرها پس از زيارت، در درس آيت الله آخوند اردكاني(متوفاي 1302 ق) شركت كرد. آخوند اردكاني نظر شيخ انصاري را در مساله اي بيان و سپس بر نظر او چند اشكال كرد. اشكال ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شركت در درس شيخ انصاري، اشكال هاي اردكاني را به استاد بازگو كرد. شيخ انصاري يكي از اشكال ها را پذيرفت اما اشكال دوم را رد كرد. آخوند به دفاع از اشكال دوم اردكاني پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعيۀ استاد را قانع كننده ندانست و بار ديگر اشكال را با بياني تازه مطرح كرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا كشيد. صدها طلبه كه در درس شيخ انصاري شركت داشتند، در شگفت بودند كه چگونه طلبه اي جوان كه 25 سال بيش نداشت و كمتر از سه سال بود كه به درس شيخ انصاري راه يافته، بي محابا با دليل هاي قوي به استاد اشكال مي كند. يكي از طلاب به ديگران گفت: اين آخوند(آخوند خراساني ) را ببينيد كه دارد گفتار آن آخوند(آخوند اردكاني) را تاييد مي كند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا مي كردند.

ادامه نوشته

کار فرهنگی با سر و صدا...؟!


کار فرهنگی با سر و صدا...؟!


فکرِ غلطمان این است که کار فرهنگی، بدونِ سر و صدا ممکن نیست!
اما نگاهی به آدمِ معتاد بیندازید و ببینید که بدونِ هیچ تریبون و انعکاسی، چگونه یک محلّه را مبتلا به اعتیاد می کند و آب از آب تکان نمی خورد...!
ولی خوبان بی سر و صدا می توانند همه را خوب کنند؟!
تا نگاهمان پلاکاردی باشد و در و دیوار را پُر کنیم از شعارهای پوچ، حال و روزمان بدتر از این خواهد شد... ...

------------------------------------------------
پ ن:
1- معجزۀ اصلی پیامبر خدا به عنوانِ سندِ زنده بر حقانیّتِ ایشان، این است که از همان جاهل هایِ غوطه ور در هوس، چه شخصیت هایی را ساخت!
2- بزرگی می فرمود: جنابِ حرّ تا اعماقِ جهنم پیش رفته بود ولی الآن در اوجی قرار گرفته که اولیاء خدا آرزویشان بر این است که به گردِ پای او برسند...
3- ابی عبدالله کسی را که تا أعماقِ جهنم رفته بود را تبدیل به گوهر گران بهاء می کند...

زندگیِ کنسروی...! تُف! مگه نه؟!


زندگیِ کنسروی...! تُف! مگه نه؟!


گشتم نبود! نگرد که نیست... صداقت را میگویم!
نه در مردان سبیل کلفتش بود! نه در وجود زنان ظریفه اش!
حالا تو بگرد! حتما هست......

نامردی و نفاق را می گویم
در وجود خیلی، حتی من...! حتی تو
-----------------------------------------------
پ ن:
1- آدم هـای امـروز، دوستی های کنسروی می خواهند! یک کنسـرو که درش را باز کنند؛
بعد ...یک نفر، شیرین و مهربان، از تویش بپَرد بیرون!
و هی لبخنـد بزنـد و بگویـد: «حق با تـوسـتــــ»...
2- این آرامش ظاهرم، گمراهت نکند… در درون، خانه بر دوشم
3- خیلی دوست دارم صادق باشم تا ساده! چون سادگی کوتاه مدت است ولی صداقت همیشه می‌ماند. صداقت برخاسته از قلب است در حالی که سادگی فقط صورت ظاهری را در بر می ‌گیرد.
آدم های ساده عاشق تقلید از دیگران و جملات تقلیدی هستند ولی تقلید هیچگاه ماندگار نیست. این طور نیست؟

گینس بیا منو ثبت کن!

گینس بیا منو ثبت کن!


 امروز تو دانشگاه آزاد کاشان، یه دختر خانمی سوالش رو[موقع پرسش و پاسخ] توسط یه آقا پسری به من رسوند که از این قرار بود:
«وقتی خدا منو زشت آفریده، من چه گناهی کردم که نمی تونم ازدواج کنم؟!»
خیلی سختم بود، ولی چند جوابی که به ذهنم رسید و گفتم:
1- گرچه ازدواج از مسایل مهم زندگی به شمار می ره، اما همۀ زندگی منوط به ازدواج نیست!
2- زیبایی نسبی است و ممکن است که شخصی به زیبایی شما ...
اقرار داشته باشه، بهترین کار اینه که استعدادها رو شناسایی و پرورش بدی...
3- روابط اجتماعی خوبی در محافل زنانه ایجاد کنه تا از چشم های تیزبینِ مادرانی که در اینگونه مجالس به دنبال شکار هستن، دور نمونه...
4- از همّت خانواده ها و واسطه ها در این زمینه نباید غافل بود...
----------------------------------------
پ ن:
1- این جلسه به مناسبت ازدواج امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س)، برگزار شده بود.
2- جلسه خیلی شلوغ بود، تا رفتم بالا گفتم برای ما آخوندا فقط صلوات می فرستین، بابا دلمون لک زد تا یه کفِ مرتب بزنید!
3- البته بماند که از 300 نفر حاضر، چند نفری اخمو بودند و جرمم راحت صحبت کردن بود...! بی خیال بابا...
4- واقعاً از روحیه دهیِ شما بابتِ بیماری پدرم، نهایتِ سپاس را دارم...

نگاه کن تو رو خدا دلخوشیِ ما رو...!

نگاه کن تو رو خدا دلخوشیِ ما رو...!


 
آدم اگه بدونه که همسرش خیلی دوستش داره، شاد و شنگول می شه، به حدّی که با دُمِ نداشتش گردو می شکونه!!
چون بالأخره می دونه که یکی براش love می ترکونه و حاضره براش بمیره...
خواستم بگم:
«خدا هم خیلی ساخته پرداخته هایِ خودش که ما باشیم رو دوست داره، حتی اون موقع که ازش غافلیم... البته دوست داشتنش از این جهت نیست که ازش غافلیم، بلکه از این جهته که بنده ش هستیم...»:)...

-------------------------------------
پ ن:
1- ما هیچ وقت نمی تونیم احساسِ خالق به مخلوق رو لمس و درک کنیم...!
2- در مورد خدا و اهلبیت(ع) باید گفت:
«اگر تو را رها کنم، مرا رها نمی کنی!!»
3- همان موقع که به خدا پشت کردیم و حتی اعلام جنگ کردیم، خدا دستش رو به علامتِ دوستی به سمتِ ما دراز می کنه...!
4- مماغمُ بذارم تو پیشونیم و چشامُ رو گونه م، برای تنوع بد نیستا؟! هست؟!

کارم از گریه گذشت ست، بدان می خندم!!

کارم از گریه گذشت ست، بدان می خندم!!

 
ممکنه بعضی بگن: «تو زیادی خوشی! اصلاً الکی خوشی!»
متأسفانه امروزه لازمۀ مذهبی بودن، بی حال بودن و خمود بودنه؛ و هر کسی که تظاهر به دین داری کنه، لابد مذهبی است...!
-------------------------------------
 
پ ن:
1- ما رو هر کاری کنن، دمقیم! اصلاً نافمون رو با غم بریدند!! دست به عزامون خیلی قویِ، ولی دست به کیفمون افتضاح!
2- خدا باید چی کار کنه تا کیفمون کوک باشه؟!
3- زندگی در این دنیا را نباید جدی گرفت...

یک درخواست:

یک درخواست:


 
دوستان عزیز!
به خاطر مریض حال بودن پدر عزیزم، از شما سروران گرامی، خواستارم برای شفایِ همۀ مریضان دعا بفرمایید...
-----------------------------------------
پ ن:
1- آقا سيد علي قاضي استاد عرفان آيت الله بهجت، هنگام رویارویی با مشکلات، جملۀ زیبایی می گفتند:
«گويا خدا ما را هم آدم حساب کرده که به ما سختي مي دهد...!»
2- از شما مهربانان به خاطر تماس و پیگیری از احوال پدر عزیزتر از جانم، ممنونم...

سیستمِ امروزی!

سیستمِ امروزی!
 


 باید باورمان شود هر کس که شبیه ما نیست، فاسد نیست!
باور کنیم با یک نگاه نمی شود در مورد افراد قضاوت کرد، اما گاهی در کمال آسودگی، قضاوتِ بی رحمانه و نامردانۀ خود را بر پیشانی اش مُهر و موم می کنیم! و با یک انگ و برچسب، گاوِ پیشانی سفیدش می کنیم!
گاهی دلمان برای انجام کارهایی که دیگران را به خاطرِ همان کار محکوم می کنیم، غِنج می رود!
-------------------------------------
پ ن:
1- برادر و خواهر عزیز!
حق نداری خودت را مُحق بدانی و با دیگران هرگونه که خواستی رفتار کنی...!
2- از خودم بدم میآد...!
3- اصلاً به من چه، هر کاری دوست داری بکن!!

درسِ اخلاقِ دنیا در اورژانس!!

درسِ اخلاقِ دنیا در اورژانس!!


 
دیروز و امروز را در اورژانس به سر بردم...
به نظرم اگر کسی درسِ اخلاق می خواد که با پوست و گوشت و استخونش درک کنه، ماهی یکبار یه سری به اورژانس بزنه، کارِ صد تا منبر و درسِ اخلاق رو می کنه...!
آدمی تو دنیا به چی دلش می تونه خوش باشه؟! ها؟!
وقتی این جور جاها قرار می گیرم خیلی آروم می شم، آخه تازه می فهمم همه دنبالِ کشک و آب دوغیم بابا...!
--------------------------------------------
پ ن:
1- دعا کنید همین!
2- خدایا! کارت خیلی درسته و به این کلمۀ کلیشۀ «مصلحت و حکمت»، اعتقاد دارم... یعنی سعی می کنم..

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
در يك نگاه كلي مي توان احكام فقهي را به دو بخش احكام اوليه و ثانويه تقسيم كرد. احكام ثانويه همچون احكام اوليه كاربردي فراوان در فقه شيعه به خود اختصاص داده اند. آنچه كه در اين نوشتار مورد تأكيد بوده، آشنايي با مفهوم احكام ثانويه و نيز بررسي آن در ابعاد مختلف همچون نحوۀ رابطه احكام اوليه و ثانويه و تعيين مرجع تشخيص موضوعات احكام ثانوى اشاره كرد.
با نگاهى اجمالى و گذرا بركتاب ها و مقالات نگاشته شده در زمينه احكام ثانويه، مى توان دريافت كه بعضى از عناوين به طور مكرّر در اين كتاب ها بررسى شده و در برخى موارد، تك نگارى هاى مكرّر هم در اين زمينه انجام شده است، مانند آثارى كه دربارۀ «لاضرر»، «لاحرج»، «اضطرار» و «تقيه» به رشته تحرير در آمده است، اما با عنايت به گستردگى اين مبحث و پديد آمدن زمينه هاى جديد در موضوع احكام ثانويه، تحقيق در اين موارد نه تنها شايسته، بلكه بايسته و لازم است.

** سير تاريخى حكم ثانوى:
الف- دانشمندان شيعه و حكم ثانوى:
اين نكته كه عارض شدن برخى عناوين بر بعضى امور، موجب دگرگونى در حكم شرعى آن ها مى شود، از همان صدر اسلام در ارتكاز مسلمانان متشرع و آگاه به موازين شرعى بوده است؛ چرا كه قواعدى، مانند قاعده نفى حرج، نفى ضرر، تقيه و... ريشه در كتاب (قرآن) و سنت دارد و از همان سال هاى نخست، مسلمانان اين دو منبع را در اختيار داشته اند.
اين مطلب كه پيش آمدن برخى حالات و پيدايش بعضى عناوين نيز حسن وقبح برخى امور را دست خوش تغيير و تبديل قرار مى دهد، از ديرباز مورد توجه ومطالعه دانش مندان بوده است.
ولى تعبير حكم ثانوى يا تكليف ثانوى پيشينه زيادى ندارد و مي توان به دانشمندان زير اشاراتي داشت:
1- شيخ محمدتقى اصفهانى(متوفاى 1248ق) بنابر تحقيقات انجام گرفته، نخستين دانشمند شيعى كه سخن از حكم ثانوى به ميان آورده است. وى در مبحث صحيح و اعم در صورتى كه حكم صادر از مجتهد مخالف با واقع باشد و مجتهد خطا كرده باشد را نسبت به خود مجتهد و مقلدان او «تكليف ثانوى» شمرده است. ولى همان طور كه پيداست اين سخن و تعبير، دربارۀ حكم ظاهرى است نه حكم ثانوى مصطلح كه مورد بحث ما است.
2- شيخ محمدحسين بن عبدالرحيم(متوفاى 1250ق) مؤلف كتاب فصول، نفر دومي است كه از احكام اوليه و ثانويه به «التكاليف الأصليه و العارضيه» تعبير كرده است.
3- شيخ مرتضى انصارى(متوفاى 1281ق) در اين زمينه، آغازگر بحث و تحقيق در مورد اين احكام است. وى در كتاب مكاسب مبحث «شروط صحت شرط»[مرتضى انصارى، مكاسب، ص277] ونيز در رساله «المواسعه و المضايقه»[همان، ص354] و هم چنين در كتاب «فرائد الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر»[مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ص535]، مباحث دقيق و ارزنده اى دربارۀ حكم ثانوى مطرح نموده است.
4- محمد كاظم خراسانى(متوفاى 1329ق) در كتاب «كفايه الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر» همچنين در آغاز مبحث «تعارض الادله و الامارات» مطالبى دربارۀ احكام ثانويه طرح نموده است. پس از صاحب كفايه، محشّيان و شارحان اين كتاب و علماى ديگر نيز كم و بيش به اين بحث پرداخته اند.
نكته:
ناگفته نماند دانشمندان متقدم بر اين بزرگان نيز به گونۀ پراكنده مباحثى را در مورد احكام و قواعد ثانويه ابراز داشته اند، ولى آن چه در آثار آنان مى يابيم بحث دربارۀ مصاديق حكم ثانوى است بدون آن كه به عنوان مزبور تصريح كنند؛ از باب مثال:
- علامه محمدباقر مجلسى(متوفاى 1111ق) در شرح حديث «لاضرر و لاضرار» مى نويسد:
«هذا المضمون مروى من طرق الخاصه و العامه بأسانيد كثيره فصار أصلاً من الأصول و به يستدلّون فى كثير من الاحكام.
- شيخ يوسف بحرانى(متوفاى 1186ق) در آغاز جلد اول كتاب «الحدائق الناضره» حدود ده صفحه دربارۀ تقيه بحث كرده است.
- محمد مهدى بن مرتضى طباطبائى(متوفاى 1212ق) نيز در كتاب فوائد خود در مورد مسئله عسر و حرج به بحث پرداخته است.
- سيدعبدالله شبّر(متوفاى 1242ق) در كتاب «الاصول الاصليه و القواعد الشرعيه» بحث هايى دربارۀ قاعده لاحرج و تقيه دارد.
- در كتاب «عوائد الايام» تأليف احمد نراقى(متوفاى 1245ق) و كتاب «عناوين الاصول» تأليف عبدالفتاح بن على مراغى(متوفاى 1250ق) نيز به مباحثى دربارۀ حكم ثانوى لاضرر و لاحرج برمى خوريم.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]
ب- دانشمندان عامه و حكم ثانوى:
در ميان صاحب نظران عامه، كسى كه در جوانب حكم ثانوى و كليات مربوط به آن به بحث پرداخته باشد، يافت نشده است. به نظر مى رسد اين بحث از ابتكارات دانش مندان شيعه و در رأس آنان شيخ انصارى باشد.
تحقيق و تأليف در مورد مصاديق احكام و قواعد ثانويه در ميان دانش مندان سنى نيز پيشينه اى ديرينه دارد. در زير چشم اندازى به مهم ترين نمونه هاى اين مباحث و صاحبان آن ها به ترتيب تاريخى داريم:
مالك بن انس(متوفاى 179ق) دربارۀ عناوين ثانوى نذر، عهد و قسم، بحث نموده است. محمد بن ادريس شافعى(متوفاى 204ق) نيز مطالبى در اين زمينه دارد.[محمد بن ادريس شافعى، الاُم، ج1، ص254 به بعد] وى هم چنين زير عنوان «ما يحلّ بالضروره» مباحثى در مورد عنوان ثانوى ضرورت، طرح نموده است. ابوالقاسم خرقى(متوفاى 334ق) نيز مباحثى درباره عنوان اكراه، پيش كشيده است. پس از وى به ابن حزم اندلسى(متوفاى 456ق) مى رسيم كه در مورد اكراه و اقسام آن بحث نموده است.[ابن حزم اندلسى، المحلّى، ج8، ص329 به بعد] وى هم چنين مباحثى دربارۀ نذر، عهد و قسم دارد. احمد بن حسين بيهقى(متوفاى 458ق) نيز بحثى مفصل در مورد نذر، عهد و قسم مطرح كرده است.[احمد بن حسين بيهقى، السنن الكبرى، ج10، ص26 به بعد] پس از وى مى توان از امام محمد غزالى(متوفاى 505ق) و ابوبكر بن مسعود كاشانى حنفى(متوفاى 587ق) ياد كرد.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]

** تعريف احكام اوليه و ثانويه:
تعاريف مختلفي براي حكم اوليه و ثانويه بيان شده است. اما ازديدگاه مشهور بنابر تقسيمي كه توسط علماي اصول صورت گرفته است، احكام الهي به دو دستۀ احكام اوليه و احكام ثانويه قابل تقسيمند:
1- احكام اولي: اگر حكمي براي نفس موضوعي[در مثال «وجوب وضو براي نماز»؛ وجوب حكم و وضو، موضوع آن است] -بدون در نظر گرفتن برخي از عوارض و عناوين ثانوي مانند اضطرار و همچنين بدون در نظر گرفتن حالت شك و جهلِ مكلف، نسبت به حكم واقعى- جعل ‏گردد، حكم اوّلي گفته مي ‌شود. مانند؛ وجوب وضو براى نماز.
2- احكام ثانوي: حكم اولي در مقابل حكم ثانوي است كه منظور از حكم ثانوي، احكامي است كه به لحاظ اضطرار و ديگر عناوين ثانويه بر موضوع مترتب مي‌شود، به عبارت ديگر، به احكامى ثانوي مى‏گويند كه به خاطر عارض شدن حالتى؛ نظير اكراه، اضطرار، عسر و حرج و يا عناوينى؛ مثل نذر، عهد، يمين، و تقيّه (عناوين ثانوى) براي مكلف، جعل مى‏گردد؛ براى مثال، با اين‌كه حكم روزه ماه رمضان وجوب است، ولى همين حكم نسبت به مضطر، مريض، زنان در بعضى از حالات و پيران تغيير مى ‏كند؛ پس حكم در اين حالات را؛ حكم ثانوى مى‏گويند و چون بيشترين كاربرد آن از عناوين ثانوي، حالت اضطرار است، به آن حكم اضطرارى نيز گفته شده است.[فرهنگ نامۀ اصول فقه‏، ص115]

ادامه نوشته

آقا ضیاء‌الدّین عراقی؛ ضیاءِ فقاهت در عرصۀ شاگردپروری

آقا ضیاء‌الدّین عراقی؛ ضیاءِ فقاهت در عرصۀ شاگردپروری
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز رحلت آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
عالمان دین ومهرآیینان پاک آذین، شورآفرینان عرصۀ دین و رادمردان سرزمین ایمان و یقین، چونان شمع سوختگان دوران هجر و شیدارویان زمانۀ وصل، زکات مهر و علم خود را در تربیت مردان مرد و یلان عرصه نبرد با تاریکی جهل و کفر قرار داده و بزرگ مردان میدان علم و عمل را در دامان یقین و اعتقاد و اعتماد و علم خویش پرورش داده اند.
آری؛ کسی همچون آقا ضیاءالدین علی ابن ملا محمد عراقی، فقیه، اصولی، مجتهد شیعی و معروف به آقا ضیاء‌الدین عراقی، در شمارِ علماي برجسته اي است كه عالمان بزرگي در محضرش زانو زدند و به اين شاگردي افتخار مي كردند.

** طلوع خورشيد:
آقا ضیاءالدین علی ابن ملا محمد عراقی، فقیه، اصولی، مجتهد شیعی و معروف به آقا ضیاء‌الدین عراقی، فرزند آخوند ملا محمدكبیر سلطان‌آبادی (عراقی) که در سال ۱۲۷۸ در محله حصار قدیم سلطان‌آباد (اراك) پا به عرصه گیتی نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ. ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان آیه الله آقا محسن عراقی علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ. ق) منشی خاص آخوند خراسانی و آیه الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی (متوفا: 1280 هـ. ق.) مقام و مرتبه‌ای بلند در علم بود و به تقوا و پرهیزكاری شهرت داشت. در اجازه‌ای كه آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد كرده است.[احسن الودیعه، ج1، ص132، و ریحانه الادب، ج1، ص240]

ادامه نوشته

آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش

آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
شرح حال نگاري و حسب حال نويسي عالمانِ ربّاني و اسوه هاي علم و تقوا، ضرورتي است بس آشكار كه عالِم و عامي از خواندن آن عبرت خواهند و بدان به رشد و كمال رهنمون شوند.
بازگويي و بازخواني وقايع پندآموز و عبرت فروز زندگاني مفاخر دين و دانش، نياز مردمان هر زمين و زمانه، و روشني بخشِ راه و مرام جان هاي سعادت خواه و كمال جو مي باشد.
شيخ عبدالكريم حائري يزدي، يكي از بزرگترين علما و مراجع مكتب حقّۀ جعفري در سال 1231 در اردكان يزد به دنيا آمد. وي از مجتهدان و مراجع تقليد شيعه و بنيانگذار حوزه علميه قم بود و از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۱۵ رياست تامّه و مرجعيت كامل شيعيان را بر عهده داشت.
اين نادرۀ روزگار خود، با مجاهدت هاي علمي و عملي خود، كوشيد تا به وظيفۀ الهي خود در اعتلاي كلمۀ حق عمل نمايد.
در اين شماره از نشريه، به مناسبت سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، همانند گذشته كوشيده ايم تا به قدر بضاعت ناچيز خود، مسايل پيرامونِ زندگاني شيخ عبدالكريم حائري يزدي را مطرح كنيم و گاه نكاتي شايستۀ درنگ را يادآور شويم.

** طلوع خورشيد:
شيخ آقابزرگ تهراني و عبدالحسين آيتي تاريخ تولد ايشان را در سال 1276ه.ق(1239 ه.ش) دانسته است.[شيخ آقابزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج4، ص378؛ عبدالحسين آيتي، تاريخ يزد، ص428] امّا حاج شيخ مرتضي حائري فرزند شيخ، اعتقاد دارد كه پدرش در سال 1280 ه.ق(1242 ه.ش) متولد شده است.[علي كريمي جهرمي، آيت الله مؤسس، ص18، به نقل از يادداشت هاي شيخ مرتضي، ص6]
او در روستاي «مهرجرد»‌ يزد در خانۀ مردي پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكي پا به عرصۀ حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.[مجله حوزه، ش12، سال64؛ فصلنامۀ ياد، ش4، سال65] وي دوران كودكي را در دامان پر مهر مادري سپري كرد تا به شش سالگي رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستي پايش به مكتب باز مي‎شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبري نبود و كودكاني كه بزرگ مي‎شدند به دنبال كار و حرفۀ پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپري مي‎كردند. اما عبدالكريم كه گويي سرنوشتي جز اين داشت مورد لطف الهي قرار گرفت و خيلي زود وسيلۀ درس و دانش اندوزي برايش فراهم شد.

** آغاز تحصیل:
در شش سالگي يكي از بستگانش(شوهر خاله اش) معروف به مير ابوجعفر كه آخوند بود به «مهرگرد» آمد و تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد. عبدالكريم روزها در درس استادان حاضر مي‌شد و شبها در خانه مير ابوجعفر به سر مي‌برد و گاهي در شبهاي جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرگرد را پيش مي‌گرفت. با درگذشت پدر مدتّي از تحصيل باز ماند امّا بعد از چندي به حوزه علميه يزد رفت و در مدرسه محمدتقي خان سكني گزيد و به تحصيل علوم اسلامي پرداخت.[عمادالدين فيّاضي، حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص26]
پس از تحصيلات مقدماتي در اردکان و يزد جهت تحصيل و تکميل علوم ديني به کربلا و سپس به سامرا و نجف مهاجرت کردند . ايشان پس از 37 سال اقامت در کربلا، سامره و نجف به اراک آمده و حدود 8 سال به تربيت طلاب و تشکيل حوزه مشغول شدند.
** مهاجرت به قم:
در اوايل قرن يازدهم هجري ق. چند سالي شخصيت هاي بزرگي چون صدرالدين شيرازي، فياض لاهيجي و فيض كاشاني و بعدها ميرزاي قمي در مدارس اين شهر به بحث و اشاعۀ علوم اسلامي در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند. و با تشكيل جلسات پرشكوه علمي مدّتي كور سوي دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزي كه آية الله حائري پا به اين شهر مي‎گذارد وضع حوزه ‎هاي علميّه همچنان اسفبار و مدت ها عظمت گذشتۀ آن فراموش شده بود.
ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمي قم را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مي‎گفت: «چه مي‎شد اگر حوزۀ علميّۀ قم سر و سامان مي‎گرفت!»[ر.ك: آشنايي با حوزه‎ هاي علميه شيعه، سيّد حجت موحّدي ابطحي، ج1، ص291؛ همچنين: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، ج2، ص556]
پس از اين دوران به سال 1340 قمري مطابق با سوم فروردين 1301 شمسي به قصد زيارت حضرت معصومه(س) به قم حركت كردند و همين سفر بود كه مرحله تازه اي در تاريخ پرشكوه شيعه را رقم زد، چرا كه ايشان با اصرار علما و مردم قم خصوصا حاج شيخ محمدتقي بافقي و پس از استخاره با قرآن تصميم به اقامت در شهر قم و تاسيس حوزۀ علميه اين شهر گرفتند. حاج شيخ با اين كه كمتر به قرآن مجيد تفأّل زده و استخاره مي كردند، صبحگاهي كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرّف شدند، با قرآن شريف استخاره كردند. آيه 93 سوره مباركۀ يوسف آمد: «اِذْ هَبُوا بقميصي هَذا فَاَلْقُوهُ علي وجه اَبي ياتِ بصيراً وَ أتُوني بِاَهْلِكم اَجمعين» و اولين جمله اي كه در اوّل صفحه قرآن بود، ذيل آيه: «وأتوني باَهلكم اجمعين» بود. پس با عزمي راسخ و قلبي مطمئن، بنا را بر توقّف گذارده و به منزل حاج سيّد علي مصطفوي، تاجر قمي كه علما و طبقات تجار و اصناف ديگر، جمع و انتظار نتيجه و تصميم نهايي آن جناب را داشتند، آمده و اظهار مطلب فرمودند، مردم بي اندازه شاد و خوشحال شدند.[محمدشريف رازي، گنجينۀ دانشمندان، ج1، ص284]

ادامه نوشته

در مقابل جسارت و بی احترامی و تهمت

در مقابل جسارت و بی احترامی دیگران

جای دست، زبان نگه می‌دارم! 

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
اهل بيت با كساني كه به آنها جسارت و بي احترامي مي كردند و تهمت مي زدند و فحاشي مي كردند چگونه برخورد مي كردند تا ما هم با تأسي از آنان در برابر حرف زشت ديگران برخورد ديندارانه داشته باشيم؟ با تشكر از پاسخ هاي شما.

پاسخ:
حلم و بردباري از ويژگي هاي مهمي است كه مردان بزرگ به ويژه رهبران الهي، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيكو، افراد بسياري را به سوي خود جذب كردند. ائمه اطهار(ع) در برابر ناملايمات بردبار بودند و تا جايي كه مصلحت اسلام ايجاب مي كرد با دشمنان و ناسزا گويان و اهانت كنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباري برخورد مي كردند.
 سيره معصومين(ع) قبل از هر چيز، دعوت مخالفان به اسلام بوده است. آن بزرگواران هم در حال صلح و آرامش و هم در ميدان جنگ و نبرد، دشمن را به پذيرش اسلام فرا مي خواندند.
- مواردي از روش برخورد اهل بيت عليهم السلام با توهين كنندگان و مخالفين:
1- ‏يك نفر از اهل شام وارد مدينه شد، حضرت مجتبى(ع) را ديد كه بر مركبى سوار است و چون تحت تأثير تلقينات شوم بنى اميه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب مى‏كرد، امام(ع) هم چيزى نمى‏گفت. تا وقتى كه مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى كه درد او را مى‏دانست بر او سلام كرد و خنديد و فرمود: يا شيخ گمان مى‏كنم غريب هستى، شايد امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت كنيم از تو گذشت مى‏كنيم، اگر از ما چيزى بخواهى بتو مى‏دهيم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائيت مى‏كنيم، اگر از ما مركبى بخواهى براى تو مركب مى‏دهيم، اگر گرسنه باشى، سيرت مى‏گردانيم اگر عريان باشى لباست مى‏دهيم، اگر محتاج باشى بى‏نيازت مى‏كنيم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى‏آوريم و تا در مدينه هستى اگر در خانه ما ميهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسيع و امكانات ما بسيار و موقعيت ما گسترده است.
مرد شامى از شنيدن اين سخنان به گريه افتاد، سپس گفت: گواهى مى‏دهم كه تو خليفه خدا در روى زمين هستى، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترين خلق در نزد من بوديد ولى فعلاً محبوبترين خلق خدا در نزد من هستيد:
«ثم قال أَشهدُ انّك خليفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حيث يجعل رسالته،كنت أَنت و ابوك ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ».(1)
سپس آن مرد وسائل خويش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدينه بود ميهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بيت(ع) معتقد شد.
معاويه و پيروان او درباره اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت او، چنان تهمت هائى بستند و چنان ناروائي ها نسبت دادند كه عقل متحير است و توانست ناسزاگوئى به آن حضرت را رسميت بدهد، امام مجتبى(ع) احساس كرده كه اين آدم ذاتاً بدجنس نيست. ولى تحت تأثير تبليغات سوء قرار گرفته است، لذا با حلم و بردبارى او را معالجه فرمود.
2- يكي از كساني كه احاديث امام چهارم حضرت امام سجاد(ع) را روايت كرده و آن احاديث را نشر و گسترش داده، شخصي است به اسم محمد بن مسلم بن عبيدالله زهري. اين زهري، از شاخه بني اميه قريش است. پدربزرگش(عبيدالله) در بدر با پيامبر(ص) جنگيده بود و پدرش(مسلم) همراه با مصعب بن زبير در سركوب مختار نقش داشت. خودش هم در دستگاه خلافت اموي صاحب منصب بود و برخي خلفا او را براي معلمي سر خانه بچه هايشان انتخاب مي كردند. يعني طرف جد اندر جد دشمن اهل بيت (ع) به حساب مي آمد. اتفاقا يك بار هم امام سجاد(ع) شنيد كه او در مسجد النبي(ص) سخنان توهين آميزي درباره مولا امير المومنين علي(ع) گفته و او را به خاطر اين سخنان سرزنش كرد. آن وقت امام سجاد(ع) براي چنين آدمي، يك نامه مفصل نوشته است و در آن با لحني كاملا دوستانه و خيرخواهانه نصيحت كرده كه نگذارد حكومت بني اميه از موقعيت علمي او سوء استفاده بكنند.(2) اين رفتار امام سجاد(ع) چنان در زهري تاثير كرد كه او بالكل عوض شد و در شمار شاگردان امام درآمد. در تاريخ نوشته اند او طوري به امام علاقه داشت كه باقي بني اميه سر همين مسخره اش مي كردند و به او مي گفتند "يا زهري! ما فعل نبيك، يعني علي بن الحسين (ع)" زهري! پيامبر تو علي بن الحسين (ع) تازه چه كار كرده و چي گفته؟(3)
3- در زمان حكومت امير المومنين حضرت علي(ع) و فتنه خوراج، اين گروه تا زماني كه دست به ترور نزده بودند، در تبليغات و بحث علني هم آزاد بودند(4) حتي يك بار، مردي از خوراج هنگام صحبت حضرت(ع) فرياد كشيده بود: «قاتله الله كافرا ما افقهه» خدا اين كافر را بكشد، چقدر دانشمند است! اصحاب امام  بلند شدند تا حق او را كف دستش بگذارند، اما حضرت اصحاب را آرام كرد و فرمود او دشنامي به من داد، «جواب حرف حرف است و يا بخشش نه برخورد فيزيكي».(5)
4- امام رضا(ع) در حديثي انواع توهين هاي به ائمه را اين طور دسته بندي كرده است:
مخالفان ما احاديثي جعل كرده اند و به ما نسبت مي دهند. اين احاديث جعلي سه دسته هستند:
الف) روايات غلوآميز كه ما را بالاتر از چيزي كه هستيم نشان مي دهد.
ب) احاديث تقصير كه ما را كمتر از آن چيزي كه هستيم نشان مي دهد.
ج) رواياتي كه در آن به دشمنان ما توهين شده است. اما روايات غلو آميز را وقتي مردم مي شنوند، شيعيان ما را تكفير مي كنند. وقتي دسته دوم روايات را مي بينند به ما در همان حد اعتقاد پيدا مي كنند. وقتي هم توهين به دشمنان ما را مي شنوند، به ما همان نسبت ها را مي دهند.(6)
نكته سومي كه امام رضا(ع) فرموده اند، دقيقاً يكي از اصول ثابت تعاليم اسلامي در مقابل با توهين به مقدسات است. اين اصل در قرآن هم به صراحت آمده است كه به مقدسات كساني كه به خدا ايمان ندارند توهين نكنند.(7) در تمام موارد بالا هم عليرغم جزئيات و دقايقي كه وجود دارد، يك اصل ثابت مي بينيم:«ائمه ما هرگز به كسي توهين نكردند».
- حاصل سخن اينكه:
1- در بررسى سيره عملى معصومين(ع) در برخورد با مخالفان و توهين كنندگان، بايد گفت: با توجه به وظيفه اصلى معصومين(ع) مبنى بر هدايت جامعه به سوى سعادت و كمال و ابلاغ پيام الهى، اصل اساسى حاكم بر رفتار آن‏ها، اصل رحمت، محبت و شفقت بود؛ يعنى هدف اصلى آن حضرات، جذب مردم به سوى خود و دين مبين اسلام بود حتي در هنگام جنگ.
2- سيره پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) با مخالفان و جسارت كنندگان، همراه با عفو و گذشت بود؛ زيرا آن بزرگواران روح بزرگ و سعه صدر زيادي داشتند كه حتي سرسخت ترين دشمنان خود را مورد عفو قرار مي دادند. نمونه هاي زيادي از اين گونه رفتار معصومين(ع وجود دارند كه به برخي آنها اشاره شد.
پي نوشت ها:
1. مناقب آل ابى طالب، فصل مكارم اخلاق امام حسن(ع). ج 4، ص 19؛ خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، ص 319 - 324.
2. الحراني، حسين بن شعبه، تحف العقول، تصحيح علي اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، 1363ش، ص280- 283.
3. قاضي نعمان مغربي، شرح الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، ج2، ص500. ج3، ص 258.
4. علي از زبان علي، سيد جعفر شهيدي، تهران، دفتر نشر، ۱۳۷۶ش، ص140- 141.
5. نهج البلاغه، كلمه قصار، شماره 420.
6. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، چاپ اعلمي، ص 167-166.
7. انعام(6) آيۀ 108.

آشنایِ غریب

آشنایِ غریب


نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:
امام علی ‌بن موسی‌الرضا(ع) هشتمین امام شیعیان از سلالۀ پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.
روز یازدهم ماه ذیقعده سال 148 هجرى در مدینه در خانه‏ى امام موسى بن جعفر علیه‏السلام فرزندى چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاریخ ساز صحنه‏ ایمان و علم و امامت ‏شد. نام او «على» و کنیه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است.
مادر گرامى او «تُکْتَمْ» بود که پس از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه‏السلام «طاهره» نام گرفت. وی در خردمندى و ایمان و تقوى از برجسته ‏ترین بانوان بود. اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاك و پر فضیلت گرامى‏ترین مادران پرورش یافتند.
امام رضا علیه السلام در سال 183 هجرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهده‏دار مقام امامت و رهبرى امّت گردید.[ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 13]
** پرتوی از شخصیت امام رضا(ع):
1- علم امام:
ابو ذكوان می گوید: از ابراهیم بن عباس شنیدم كه می گفت: هر چه از حضرت رضا(ع) مى‏پرسیدند می دانست از زمان او كسى راجع بتاریخ گذشته تا آن روز از حضرت رضا واردتر نبود مأمون او را آزمایش میكرد بسؤال‏ها در هر مورد. جواب آنها را میداد تمام سخن و جواب و مثالى كه مى‏آورد از قرآن استفاده مینمود در هر سه روز یك مرتبه قرآن را ختم می كرد.
می فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز ختم كنم میتوانم ولى به هر آیه‏اى- كه می رسم در آن دقت می كنم كه در باره چه چیز و چه زمانى نازل شده بهمین جهت در هر سه روز یك مرتبه ختم می كنم.[عیون اخبار الرضا، ج2، ص179]
2- شخصیت اخلاقی:
ابن صباغ مالكی درباره حضرتش می‌نویسد: «حضرت از مناقبی والا و صفاتی پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاك، هاشمی نسب و از نژاد پاك نبوی است».
بعد از جریان ولایتعهدی، روزی عبدالله بن مطرف بن هامان بر مأمون وارد شد. حضرت رضا(ع) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله كرد و گفت: درباره ابوالحسن علی بن موسی الرضا چه می‌گویی؟
عبدالله گفت: «چه بگویم درباره كسی كه طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گوارای وحی دوانیده است. آیا از چنین ذاتی جز مشك هدایت و عنبر تقوا می‌تواند ظاهر شود؟»[پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی- شخصیت اخلاقی]
3- عبادت امام:
شبها كم می خوابید و بسیار بیدار بود بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شب زنده‏دار بود خیلى روزه می گرفت روزه سه روز در ماه از او فوت نمی شد میفرمود: این سه روز روزه تمام عمر است خیلى كمك میكرد و صدقه میداد در پنهانى بیشتر در شبهاى تاریك چنین كارى را میكرد هر كس بگوید چون او در مقام و شخصیت دیده است باور نكنید.[عیون اخبار الرضا، ج2، ص179]
** هشت پرتوی نور از آفتاب هشتم:
1- سكوت:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِكْمَةِ، یَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إنَّهُ دَلیلٌ عَلى كُلِّ خَیْر.[مستدرك الوسائل: ج 9، ص 16، ح 10073] همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خیرات مى باشد.
2- محدوده خشم:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: انَّما تَغْضَبُ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلا تَغْضَبْ لَهُ بِأكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.[عیون أخبارالرّضا علیه السلام : ج 1، ص 292، ح 44] چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن
3- رفع مشکل دیگران:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة.[اصول کافى، ج 3، ص 268] هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
4- احیای امر ما:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْیى أمْرَنا، قیلَ: كَیْفَ یُحْیى أمْرَكُمْ؟ وَ قالَ(ع) یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُها النّاسَ.[بحارالأنوار: ج 2، ص 30، ح 13] رحمت خدا بر كسى باد كه أمر ما را زنده نماید، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.
5- خرج براى اهل منزل:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: صاحِبُ النِّعْمَةِ یَجِبُ عَلَیْهِ التَّوْسِعَةُ عَلى عَیالِه.[وسائل الشّیعة، ج 21، ص 540، ح 27807] هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، باید براى اهل منزل خود انفاق و خرج كند.
6- استعمال عطر:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:لا تَتْرُكُوا الطّیبَ فى كُلِّ یَوْم، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَة.[مستدرك الوسائل: ج 6، ص 49، ح 6] سعى نمائید هر روز، از عطر استفاده نمائید و اگر نتوانستید یك روز در میان، و اگر نتوانستید پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانید (با رعایت شرائط زمان و مكان)
7- نظافت:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: مِن أخْلاقِ الأنْبِیاءِ التَّنْظیفُ.[تحف العقول، ص 466] نظافت و پاکیزگی، از اخلاق پیامبران است .
8- گمان نیکو به خداوند:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: اَحسِنِ الظَّنَّ بِالله فاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَل یَقولُ : اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدی بِی فَلا یَظُنَّ بی الّا خَیراً.[جهاد النفس، ح 147] گمــان نیــکو به خــداوند داشته باش زیرا خداوند عــز و جل می فرماید:من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باشد.
** فضایل زیارت حضرت از قول خود:
امام رضا(ع) فرمود:
هر كس به زیارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعایش مستجاب و گناهانش بخشوده مى‎شود.
هر كس مرا در این بقعه زیارت كند مثل كسى است كه رسول خدا(ص) را زیارت كرده باشد. در روز قیامت من و آباء گرامى‎ام شفیع او خواهیم بود.
«و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائكة لایزال فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور».
بارگاه من باغى از باغ‎هاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است كه مرتبا فوج فوج تا روز قیامت از آسمان نزول مى‎كنند و فوجى دیگر به آسمان صعود مى‎نمایند.[برگرفته از بحارالانوار، ج 102، ص 44]
** نتایج زیارت حرم امام رضا:
1- رسول خدا(ص) فرمود:
«ستدفن بضعة منى بخراسان ما زارها مكروب الا نفس الله كربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه»[عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257] پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏كارى او را زیارت نكند جز این كه خداوند گرفتارى او را برطرف سازد و گناهانش را ببخشاید.
2- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«ان لكل امام عهدا فى عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام ‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم»[بحار الانوار، ج‏100، ص ‏116] هر امام و رهبرى، عهد و میثاقى بر پیروان و دوستدارانش دارد و همانا یكى از اعمالى كه نمایانگر وفادارى و اداى میثاق است، زیارت آرامگاه آنان است.
3- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«من زارنى على بعد دارى و مزارى اتیته یوم القیامة فى ثلاثة‏ مواطن حتى اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الكتب یمیناً و شمالاً و عند الصراط و عند المیزان»[وسائل الشیعه، ج‏10، ص‏433] كسى كه با دورى راه، مزارم را زیارت كند، روز قیامت در سه جا [براى دستگیرى] نزد او خواهم آمد و او را از بیم و گرفتارى آن موقف‎ها رهایى خواهم بخشید:
الف- هنگامى كه نامه‏ها (ى ‏اعمال) به راست و چپ پراكنده شود،
ب- کنار پل صراط،
ج- کنار میزان (هنگام ‏سنجش اعمال).
4- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«من زارنى و هو یعرف ما اوجب الله تعالى من حقى و طاعتى فانا و آبائى شفعائه یوم القیامة و من كنا شفعائه نجى»[همان، ج ‏5، ص ‏436] هر كه مرا زیارت كند در حالى كه حق و طاعت مرا كه خدا بر او واجب كرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت ‏شفیع او هستیم و هر كه ما شفیع وى باشیم نجات یابد.
5- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«...و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائكة لا یزال ‏فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور»[بحارالانوار، ج ‏102، ص ‏44] این بارگاه بوستانى از بوستان‏هاى بهشت است، و محل آمد و شد فرشتگان آسمان، و همواره گروهى از ملائكه فرود مى‏آیند و گروهى‏ بالا مى‏روند تا وقتى كه در صور دمیده شود.

ادامه نوشته

روش برخورد با والدین بد اخلاق

روش برخورد با والدین بد اخلاق

کاش بعضی روزها می‌شد دوبار زندگی کرد!

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
آيا فقط فرزندان بايد به والدين احترام بگذارند وقتي پدر و مادر بد اخلاق هستند و با رفتار و اخلاق من را آزار مي دهند و فحش و ناسزا مي گويند من بايد چكار كنم نظر معصومان در اين باره چيست؟


پاسخ:
برادر گرامي! در مورد اينكه والدين هم دچار اشتباه مي شوند و از طرف خدا مسئول هستند، بحثي نيست، زيرا والدين هم همانند ديگران معصوم نبوده و عاري از هر گونه خطا و اشتباه نيستند. پيامبر اكرم(ص) در اين زمينه فرمود:‌ «فرزندان بر گردن والدين خود از حقوقي برخوردارند؛ همان گونه كه پدر و مادر بر گردن فرزندان حقوقي دارند، همان طور كه اگر فرزند حق پدر و مادر را ادا نكند، عاق والدين مي‌شود، پدر و مادر نيز اگر حق فرزند را ادا نكنند و تكاليف و وظايف خود را در قبال آنان انجام ندهند، عاق فرزندان قرار خواهند گرفت».(1)
همچنين فرمود: «خدا رحمت كند پدر و مادري را كه در نيكي و نيكوكاري به فرزند خويش كمك مي‌كنند. پدر و مادر از رحمت الهي به دورند كه به علت تربيت نادرست، فرزندان را به گناه و نافرماني وادار مي‌سازند و موجب عاق فرزندان‌شان مي‌شوند».(2)
- با توجه به مقدمۀ بالا به مطالب زير دقت بفرماييد:
1- علاوه بر مطلب بيان شده در مقدمه، خداوند در قرآن كريم نيكي به پدر و مادر را وظيفه اي واجب معرفي فرموده، وظيفه اي كه پس از «توحيد در پرستش» ذكر شده است: «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً»(3) پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مي پرستيد و به پدر و مادر (خود) احسان كنيد، اگر يكي از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگي رسيدند، به آن ها (حتي) «اف» مگو و به آنان پرخاش مكن و با آن ها سخني شايسته بگوي.
2- در نگاه اول، توصيۀ ما اين است كه با صبر و آرامش و معامله با خدا، در مورد كوتاهي والدين تان، از أجر و ثواب آن بهره مند شويد. قطعاً مشكلات و سختي ها، نشان از توجه و لطف خدا دارد. قدردان لحظات باشيد.
و در نگاه بعد، توصيۀ ما اين است كه از عوامل و كارهايي كه موجب تنش و اختلاف بيشتر مي شود، پرهيز كنيد و به هيچ وجه خود را در اين موقعيت قرار ندهيد! همچنين در اين موقعيت، بهترين كار ترك محل و تغيير مكان است. اساساً هنگامي كه انسان خود را دور از موقعيت دعوا ببيند، انگيزه اي براي دعوا و پرخاش ندارد. سعي كنيد هنگام عصبانيت و اختلاف نزد والدين خود نباشيد تا مشكلي پيش نيايد.
ضمناً توجه به پاداش الهي در برابر معامله با خداي متعال را سرلوحۀ كار خود قرار دهيد تا احساس زيان نكنيد؛ اين نكته را يقين بدانيد كه خداي متعال كاملاً به جريانات اشراف دارد و به مسأله واقف است. با معامله و درد دل با او تمام مشكلات را هيچ بدانيد.
3- تكليف فرزندان در بي احترامي والدين:
والدين ممكن است به مسايلي دقت داشته باشند كه از چشمان فرزند دور است، پس ممكن است يكي از گزينه هاي زير هم از مشكلات شما باشد:
1) دستور اسلام در احترام به مادر و پدر مطلق است، يعني به هر مادر و پدري بايد احترام كرد، خواه با انسان رفتار خوبي داشته باشند و خواه بد.
2) علت لزوم فرمانبرداري از سخنان پدر و مادر اين است كه پدر و مادر خواهان سعادت فرزندند. گرمي‏ و سردي روزگار را زيادتر از او چشيده‏اند. تجربيات خوبي در اين راه ‏اندوخته‏اند. از اين جهت بايد در مسائلي كه نمي‏دانند،از تجربيات آن ها استفاده كنند. هر چند پدر و مادر رفتار صحيحي با فرزند نداشته باشند، فرزند موظف به گراميداشت والدين و كسب رضايت آنان است و نمي تواند مقابله به مثل نمايد.
3) در اين موقعيت(بي احترامي آن ها) به حرف هاي آن ها اعتنا نبايد كرد. پدر و مادري كه بد رفتاري كنند، پاسخگوي اعمالش نزد خدا خواهند بود، اما رفتار بد داشتن و بي احترامي و هر كار ديگر، ما را از انجام وظيفه معذور نمي دارد.

ادامه نوشته

دختران، آيينۀ تمام نماي لطافت و احساس

دختران، آيينۀ تمام نماي لطافت و احساس
[به مناسبت اول ذيقعده، روز ولادت حضرت معصومه(س) به عنوان «روز ملي دختران»]

 

بخشش به پایان رسیده است!

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
درخشان ترين ستاره در ميان بانوان خاندان پيامبر، هفتمين منظومۀ ولايت فاطمه، فرزند پاكيزۀ موسي بي جعفر است، بانويي كه در پاكي و درست كاري او، سخنان زيادي گفته شده است؛ چه پس از شهادت پدر بزرگوار آن حضرت، امام هشتم شيعيان امام رضا(ع) عهده دار امر تعليم و تربيت او را بر عهده گرفت.
دختري كه در خاندان پيامبر، لقب كريمۀ اهل بيت را به خود اختصاص داد و نگين شهر قم شد. كرامات حضرت معصومه(س) چنان است كه بر آن تأكيد بي شمار شده است؛ به ويژه كه امام رضا(ع) و امام جعفر صادق(ع)، زيارت كنندگان آن حضرت را وعدۀ بهشت داده اند، از اين رو، مطابق مصوّبۀ شوراي عالي انقلاب فرهنگي، اول ذيعقده روز تولد حضرت معصومه(س) به نام «روز ملي دختران » نامگذاري گرديده است كه حركتي نمادين براي گوشزد كردن شخصيت حضرت معصومه(س) و ترويج ابعاد وجودي اين دختر اهل بيت(ع) در ميان دختران مسلمان و در نهايت الگوسازي از شخصيت آن حضرت براي دختران اين مرز و بوم است.
دختر در فرهنگ اسلامي از ويژگي ها و جايگاه خاصي بر خوردار است. در منابع اسلامي با تعبيرات جالبي چون ريحانه(گل)، قوارير(بلور)،حسنات(نيكي ها) و بهترين فرزندان از او ياد شده است.[دختران در آيينه اسلام، زينت كيانى، مجله كوثر، شمارۀ 59] پس بايد از نظر آگاهي و دانستني ها بسيار غني و لبريز از فهم و دانش باشد. دختران ما در جامعه با مسائل و موضوعات فراواني روبرو هستند كه در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

** دختران در آيينۀ اسلام:
آموزه هاي مترقي اسلامي با احياء و اصلاح جايگاه زن در جوامع مختلف بشري، پديد آوردنده تحوّلى مثبت و شگرف درتبيين جايگاه دختران و تكريم شخصيت و حقوق آنان بوده و همواره مبيّن اوج تكريم و تجلّى ارزشهاى والاى انسانى دختران مي باشد.[تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، ج26، ص274]
دشمنان اسلام براي سست كردن بنيان خانواده در بين مسلمانان و معرفي كردن دين اسلام به عنوان ديني كه بين مرد و زن تفاوت قائل است و زنان از ارزش كمتري برخوردارند، و با سوء استفاده از قانون ارث و ديه، اقدام به طرح شبهاتي مي كنند كه زن در جامعه اسلامي ارزش چنداني ندارد.
در كتاب هاي روايي اصيل شيعه، بخش هاي جداگانه اي درباره دختران و جايگاه آنان آمده است. براي نمونه، در كتاب شريف كافي «باب فضل البنات؛ درباره فضيلت دختران»[الكافي، ج6، ص5]، در وسائل الشيعه بابي به نام «باب استحباب طلب البنات و اكرامهن؛ مستحب بودن طلب دختر از خداوند و تكريم دختران»[وسائل الشيعه، ج21، ص362]، و «باب زيادة الرقة علي البنات و الشفقة عليهن اكثر من الصبيان؛ دربارۀ دل سوزي و محبت بيشتر به دختران در مقايسه با ديگر فرزندان»[وسائل الشيعه، ج21، ص 367]، و نيز رواياتي درباره نهي از بد دانستن نوزاد دختر و نيز حرمت آرزوي مرگ دختران، وارد شده است كه نشان دهندۀ توجه والاي اسلام به دختران است.
حقيقت اين است كه اگر دقت كنيم تنها دين و آييني كه كرامت و ارزش زن را در جامعه حفظ مي كند و به آن احترام فراواني قائل است، اسلام است. اگرچه در نزد خداوند متعال تفاوتي بين دختر و پسر نيست ولي با اين حال در روايات ائمه معصومين(ع) داشتن دختر نه تنها كم ارزشي نيست بلكه وجود دختر سعادت و ارزش و خير معرفي شده است:
1- رسول گرامي اسلام(ص) دربارۀ ارزش دختر داشتن فرموده اند: «خَيْرُ اَوْلادِكُمْ اَلْبَناتُ»[بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۹۱] بهترين فرزندان شما دختران هستند.
2- امام صادق(ع) فرمود: «اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَهٌ، وَ الْحَسَناتُ يُثابُ عَلَيْها وَ النِّعْمَهُ يُسْأَلُ عَنْها»[وسائل الشيعه، ج۲۱، ص۳۶۵] دختران حسنات پروردگارند، و پسران نعمت حقّند، بر حسنات بهره مى دهند، و از نعمت بازپرسى مى كنند.
3- در حديثى نقل شده است كه به رسول گرامى اسلام(ص) خبر دادند، خداوند به وى دخترى عطا كرده است؛ حضرت نگاهى به اصحابش كرد، و فرمود: «خداوند گُلى به من داده است كه آن را مى‏بويم و روزى او با خداست»[ميزان الحكمه، ج14، ح22647]
4- رسول مكرم اسلام(ص) مي فرمايند: هركس كه برايش دختري به دنيا آيد و او را اذيت نكند و حقيرش نشمارد و پسران خود را براو ترجيح ندهد، خداوند به واستۀ آن دختر او را وارد بهشت مي كند.[ميزان الحكمه،ج14،ح22654]
واحاديث فراواني در شأن و مقام دختر در منابع روايي موجود است كه با يك مطالعۀ مختصر در اين منابع به ارزش شخصيت دختر در اسلام پي مي بريم.

** آماده سازي دختران براي دوران بلوغ:
همانگونه كه مي دانيم بين زن و مرد، تفاوت هاي جسمي و روحي بسياري وجود دارد. بر همين اساس هم شرايط زمان بلوغ هر دو متفاوت خواهد بود.[ر.ك: روانشناسي رشد، جمعي از مؤلفان، ج1، ص331]
به دليل اينكه دختران زودتر از پسران به سن تكليف مي رسند، آموزش هاي بيشتري را مي طلبند. چراكه لازم است احكام عملي مخصوص به آنها را زودتر، قبل از رسيدن دوران بلوغ آموزش داد تا هنگام بوقوع پيوستن شرايط بلوغ، دچار نگراني و پريشاني و … نشوند.
1- شرايط خاص دختران:
تغييرات دوران بلوغ هم براي دختران و هم براي پسران اهميت دارد، اما مسائل دختران به خاطر شرايط خاص فرهنگي اهميت ويژه‌ اي پيدا مي‌ كند. مادر، به عنوان نزديك ‌ترين فرد از نظر عاطفي به فرزندش، مي ‌تواند گذر از اين دوران را براي او آسان ‌تر كند.
دورۀ نوجواني از 11 تا 13 سالگي شروع مي‌شود و تا 18 سالگي ادامه دارد. اين دوره، دوران تعارض بين رفتار كودكانه و بزرگسالي است. اما چندسال قبل از ورود كودك به سن نوجواني، تغييرات اندكي در جسم و رفتارش آشكار مي ‌شود. اين تغييرات در دخترها شايع‌ تر است.
زندگي دخترانه، از هر نظر زندگي حساسي است و وقتي اين حساسيت‌ هاي طبيعي با ويژگي‌ هاي فرهنگي جامعه‌ اي مثل جامعه ما آميخته مي‌ شود، دوچندان خواهد شد. مسائل زنانه همواره در پرده‌ اي از شرم و حيا پيچيده شده‌ اند و اطلاع ‌رساني درخصوص آنها به شكل رسمي‌ وجود ندارد.
2- نقش مادر در آموزش:
با اينكه دختران از سال‌ هاي انتهاي دبستان با تغييرات دوران بلوغ روبه رو مي ‌شوند، مدرسه ‌ها در اين زمينه به آنها آموزش نمي‌ دهند و اين وظيفه تنها بر دوش خانواده‌ ها باقي مي ‌ماند. در خانواده هم اين نقش از مادر طلب مي ‌شود؛ اينكه يك تنه فرزندش را از تغييراتي كه پيش رو دارد آگاه كند و بكوشد اتفاق بزرگ بلوغ، با كمترين هزينه و در نهايت آرامش پيش برود.
پسران نوجوان اين امكان را دارند كه به خاطر ارتباط‌ هاي گسترده‌ تر اجتماعي و قرار داشتن در معرض دريافت اطلاعات، راحت‌ تر با مسالۀ بلوغ روبه ‌رو شوند، ضمن اين‌كه مربيان و پدران هم براي انتقال اطلاعات به آنها راحت‌ تر عمل مي‌ كنند. همۀ اين عوامل باعث مي ‌شود نقش مادران براي همراهي در اين مرحلۀ مهم در زندگي دختران پررنگ ‌تر شود.
3- بلوغ دختران، زماني پُر از تنهايي:
نشانه ‌هاي بلوغ كه در دختران ايجاد مي ‌شود، احساس اضطراب هم همراه آن به وجود مي ‌آيد. در جوامع و خانواده‌ هايي كه آموزش جنسي كافي به نوجوانان ارائه نمي ‌شود، پيدا شدن اولين علائم ممكن است با تعبيراتي نادرست از جنسيت يا احساس بيماري، طرد شدگي و سردرگمي‌ در دختران همراه شود.
با ورود كودك به اين مرحله و بروز اين نوع رفتارها، رفتار مادرها هم بايد تغيير كند و پخته‌ تر و منطقي ‌تر شود. اين مسأله را مي‌ توان اين طور تعبير كرد كه با شروع مراحل بلوغ در دختران، مادران نيز وارد مرحلۀ تازه‌ اي مي‌ شوند كه بايد در آن بخش‌ هاي تازه ‌اي از وجود خود را كشف كنند.
در حالي كه بسياري از مادران به خاطر شرم و حيا و گاهي بي ‌اطلاعي، مسأله بلوغ را در دخترانشان مسكوت مي ‌گذارند و آن را مشمول مرور زمان مي ‌كنند. به اين ترتيب دختران نوجوان يا بايد خودشان به تنهايي با اين مسأله مواجه شوند يا اطلاعات مورد نيازشان را از گروه‌ هاي همسال بگيرند كه بعضاً تبعات منفي به دنبال دارد.

ادامه نوشته

شرحِ صدر [درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]

شرحِ صدر

[درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

در آمد

اگر امروز يك همه پرسي دربارۀ معتبرترين و محبوب ترين و اثرگذارترين شخصيت سياسي- ديني معاصر لبنان صورت گيرد، بدون ترديد، اين مقام به امام موسي صدر تعلق مي گيرد. او اين محبوبيت در ميان مردم لبنان، اعم از مسيحي، مسلمان، شيعه و سني را مديون؛ اولاً قرائت رحماني از كلام خدا در قرآن، و ثانياً رفتارهاي مهربانانه مبتني بر تساهل و تسامح با گروه هاي گوناگون ديني و فرهنگي مردم لبنان است.

امام صدر، خوبي و فضيلت بسيار دارد، امّا در اين مختصر مي خواهيم به مناسبت ربوده شدن امام موسي صدر در روز نهم شهريور سال 1357 در كشور ليبي، به گوشه هايي از انديشه ‌هاي امام موسي صدر در مبانی، فقاهت و سیاست اشاره کنیم.

مبانیِ صدر

بايد تصريح كنيم كه امام موسي صدر در زمرۀ انديشمندان مسلمان نوآور و نوانديشي است كه تلاش مي‌كند تا با بهره‌ گيري از موازين و قواعد روايي و قرآن مسائل و مشكلات روزمره را به نوعي مديريت و هدايت كند و اين را به همۀ توده ‌هاي مردم ثابت نمايد كه اسلام آيين و مكتبي است كه همۀ نيازهاي موجود در هر دوره‌اي را به خوبي پاسخگو خواهد بود؛ لذا به مهم ترین مبانی امام موسی صدر اشاره می کنیم:

1- اتحاد مسلمانان:

يكي از آرزوها و آرمان هاي ديرين امام موسي صدر وحدت امت اسلامي در سرتاسر جهان بود. از ايده هاي مورد توجه اين انديشمند اجتماعي و خوش فكر، اتحاد ميان مسلمانان و تقريب مذاهب اسلامي است كه براي تحقق آن تلاش فوق العاده اي به خرج مي دهد. در اين مورد ذكر چند نكته حائز اهميت است:

الف- امام موسي صدر ما را تشويق مي كند كه روح اخوّت اسلامي رادر خويش و جوامع خود نهادينه كنيم وانديشمندان روشنگر، باري سنگين در اين زمينه بر دوش دارند، چرا كه نبود تقريب و همدلي بين مسلمين جهان پيامدهاي سختي براي همگي ما خواهد داشت. در ديدگاه او همان گونه كه نمازهاي پنجگانه از واجبات است و نشاني از ايمان درون ما، وحدت امت اسلامي هم بايد بدين گونه يكي از واجبات تلقي و نهادينه شود.

ب- علاوه بر دين اسلام امام موسي صدر در مورد گفتگوي بين اديان هم بسيار تاكيد مي كند و معتقد به «حوار» بين اديان است. چرا كه او معتقد است اديان ريشۀ واحدي دارند و اختلافي كه ما امروز شاهد آن هستيم نه متافيزيكي است نه تئولوژيك، ريشه اين اختلاف در فرار كردن متوليان و پيروان اديان از وظيفه خويش است كه به جاي خدمت به انسانيت و از بين بردن آلام و دردهاي جامعه بشري به منويات خود خدمت مي كنند يا به عبارت ديگر دين خدا را در خدمت خودخواهي خويش گرفتار كرده اند. از اين رو در ديدگاه صدر تنها راهي كه پيروان اديان آسماني مختلف در برابر هم دارند نه تكفير بلكه حوار و گفتگوي نشات گرفته از قلب است.

ج- امام موسي صدر در برابر مكاتب بشري و سكولار هرگز توصيه نمي كند كه راه عزلت و گوشه گيري را پيشه كنيم. او باور دارد مكتب آسماني بر مبناي اجتهاد باتوجه به شاخصه زمان و مكان اين قابليت را به هر متفكري خواهد داد كه در برابر نظر مدرنيت ها راسخ بايستد و از موضع برهان افكار خويش را عرضه دارد.

2- كرامت انسان:

بسياري از فاكتورهاي فكري و عقيدتي ايشان، انسان شناسي و زاويۀ نگاه ايشان به شخصيت افراد است. اين متفكر بزرگ با توجه به يكسري اصول قرآني و ديني انسان را موجودي ارزشمند و داراي فطرت الهي مي داند و تاكيد مي كند كه به طور كلي نبايد نسبت به بشر و ساختار شخصيت آنها بدبين بود.در واقع سيدموسي صدر في نفسه انسان را محترم مي داند و معتقد است كه آدمي به دليل برخورداري از كرامت، آزادي، توانايي، عقل و... از ارزش ذاتي برخوردار است و چون همۀ اسماي خداوندي را به شكل نسبي برخوردار است پس ابتدائاً موجودي قابل احترام و توجه است. در اين وضعيت بدگماني به انسان، بدگماني به خداوند محسوب مي شود و اين چنين است كه ديد و قضاوت نسبت به رفتار آنان نيز تغيير مي كند. در اصل اين سير اعمال و فعاليت هاي خودسرانه انسان هاست كه آنها را از گوهر ناب الهي و ارزش هاي شخصيتي شان دور مي كند. در همين راستا امام موسي صدر در عمل نيز التزام خودش را به چنين مبناي فكري نشان مي دهد و در زماني كه عده زيادي از علما اهل كتاب را پاك نمي دانستند ايشان بر پاك بودن اين گروه صحه مي گذارد و رسماً اين مسئله را اعلام مي كند.

3- ايجاد روحيۀ مقاومت:

خودباوري و توجه به توانايي هاي مشخص مقوله اي بود كه در زمان حضور و فعاليت امام موسي صدر تا حد زيادي در ميان مسلمانان كمرنگ شده بود. اما با ظهور سيد موسي صدر و مشاهده اين وضعيت، جريان تا حد زيادي تغيير كرد وتحولات عمده اي در سطح زندگي و انديشه مردم ايجاد شد. وي با توجه به فعاليت هايي كه انجام داد سعي كرد جايگاه شيعيان و مسلمانان را تا حد زيادي ارتقا دهد. لذاست كه رشد خودباوري و ترميم و ايجاد روحيه مقاومت خصوصا در ميان مردم لبنان از فعاليت هاي بي نظير اين شخصيت سرچشمه مي گيرد.

در واقع در انديشه امام موسي صدر مقاوم سازي صرفاً به عرصه هاي نظامي محدود نمي شد. ايشان در بعد علمي، فرهنگي و صنعتي نيز قائل به اين روش بود.[برگرفته از: سيد مرتضي مفيد نژاد، فقيه روشن، روزنامۀ رسالت، ش6515 به تاريخ87/6/12 ، ص18]

فقاهتِ صدر

او هم، ميان نوانديشان ديني و احياگران اسلاميِ سدۀ اخير، قرار دارد. ذهن و فكر در اين مسير حول دو محور است؛ نخست وحدت مسلمين و ديگر بازنگري در احكام اجتماعي شريعت و اين دو از هم تفكيك‌ ناپذيرند.اصلاحاتي كه امام موسي به دنبال آن بود تنها اصلاح در عرصه اجتماعي و سياسي مسلمانان و شيعيان نبود بلكه او مي ‌دانست كه اين اصلاحات نخست بايد در حوزه انديشۀ دين صورت گيرد.

- قبل از پرداختن به اين بحث به چند مساله بايد اشاره كرد:

ادامه نوشته