مصاحبه با آیت الله شیخ محمود امجد

مصاحبه با آیت الله شیخ محمود امجد

 

شجاعت اخلاقی امام

حرف مرد دوتاست!


استاد محمود امجد: حضرات معصومین(ع) به حضرت امام خمینی مبتهج بودند

 

 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

** لید مصاحبه:

اینبار متفاوت از همیشه در ایام گرامیداشت معمار بزرگ جمهوری اسلامی با یکی از سالکان الی الله و یکی از شاگردان معنوی امام، علامه طباطبائی، آیه الله حاج آقا رضا بهاء الدینی و آیه الله بهجت به گفت و گو نشستیم.

آنچه فراروی شماست متن مصاحبه ای است که به مناسبت دهه فجر با آیت الله استاد شیخ محمود امجد، در خصوص مبانی و سیره عملی و شاخصه های شخصیتی امام خمینی صورت گرفته است.

ادامه نوشته

یه چیزی بگم خیالت رو نسبت به خودم راحت کنم؟


یه چیزی بگم خیالت رو نسبت به خودم راحت کنم؟

اگه از نظرت:
طلبگی یعنی اُمّلی، متحجّر بودن، مُفت خوری و از این مدل حرف ها؛
پس خیلی وقتت رو تو این صفحه و به اصطلاح «فِرند بودن» با ما نگذرون!
یعنی نخونی و نمونی بهتره!
آخه من دوست ندارم هیچکدوم از این ها باشم.
-------------------------------------------
پ ن:
1- شاید خیلی ها خوششون نیاد
بعضی ها هم بگن عالیه
هر چی باشه من می نویسم

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

[به مناسبت ایام دهه فجر]

مصاحبه با استاد سید جمال الدین باستانی

بیوگرافی

حجت‌الاسلام و المسلمین سید جمال الدین باستانی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم، از شاخصه های شخصیتی امام خمینی در زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه حضرت امام در حوزه علمیه، هدف از تشکیل حکومت اسلامی، رمز موفقیت در مبارزات و رهبری، سخن گفته است.

وی در این مصاحبه یکی از نکات مهم رهبری امام را تلاش جدی بر همراهی خواص جامعه با انقلاب و حرکت مردم دانسته است و راه ماندگاری شخصیت امام را در نقد گذشته می داند.

  مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی


** بی مقدمه، وارد سؤالات مربوط به موضوع می شویم. شاخص ترین بعد شخصیتی حضرت امام را در زندگی فردی و اجتماعی در چه می بینید؟

در بعد فردی، امام خمینی انسانی عامل به وظیفه است که هیچ چیز برای او جز عمل به تکلیف الهیش مهم نیست. اگر زندگی ایشان را ببینیم، در هر وادی ای قدم گذاشت تنها تا جایی پیش رفت که احساس کرد وظیفه دارد، و به همین خاطر بسیاری از کارهایش را ناتمام گذاشت تا مبادا به تکلیفش لطمه وارد شود. خود این یک مجاهده است.

اگر زیاده روی نکرده باشم عرض می شود مرحوم امام تنها یک کار را در زندگی تمام کرد، و همه چیز خود را فدای آن نمود، و آن سرنگونی رژیم پادشاهی در کشور ایران، به طریقی بود که به آن اعتقاد داشت؛ یعنی انقلاب مردمی بر پایه دین.

امام در برهه ای از زندگی خود احساس وظیفه کرد تا کشور را و دین را نجات دهد. در این راستا، احساس کرد اشتهار او به فلسفه در اعتماد علما به او لطمه وارد می آورد، و به همین خاطر آن را نیمه کاره رها کرد و به فقه رو آورد، تا جایی که این بنده از یکی از مجتهدین تهران ـ خدا رحمتشان کند ـ مستقیما شنیدم که وقتی با سید مصطفی خمینی اسفار مباحثه می کردیم. در وسط یک بحث دشوار، من از ایشان خواستم نظر امام را جویا شود. سید مصطفی در جواب گفته بود امام پاسخ سؤالات فلسفی من را در خانه هم نمی دهد، چرا که تصمیم گرفته از او در فلسفه مطلبی نقل نشود.

یا در فقه، هیچگاه نمی بینیم در فکر شرح عروه برآید و یا یک دوره فقه بگوید. دو دوره و نیم اصول می گوید، ولی از نوشته ای که در اصول دارد پیداست که آن را بیشتر برای مراجعات بعدی خود نوشته، نه این که بخواهد یادگاری از خود بجا گذارد. چند بحث پراکنده و کم و بیش دشوار از طهارت، و یک بحث کوچک ـ و البته مهم و مرد افکن ـ از صلوه، و بعد یک دوره مکاسب، که اگر انقلاب یکی دو سال زودتر واقع می شد آن هم نیمه کاره می ماند. در بحثهای فقهیش دقت هست، ولی تعهدی به استیعاب و شمول نیست. در کنار این مباحث، تلاش کرد بعضی زوایای مغفول مانده فقه، مثل تقیه، و به خصوص تقیه مداراتی، باب امر به معروف و نهی از منکر، جزائیات فقه، و در نهایت ولایت فقیه إحیا شود؛ همانها که به نظر ایشان برای مبارزه مفید می رسید.

در عرفان نظری هم قصه همین طور است. در عرفان عملی هم تا جایی وقت گذاشت که احساس وظیفه کرد. امام در کمالات معنوی، بیشتر آنچه بدست آورد از عمل به وظیفه بود، و نه سیر و سلوک رائج تحت نظر استاد.

مرحوم امام این استعداد را داشت که اگر ممحض در هر یک از این موضوعات می شد، در آنها صاحب مکتب شود، ولی وقتی وظیفه اش را در مطلب دیگری احساس کرد، در میانه راه دست کشید. البته امام مدرس همه این علوم بود، ولی نمی توان گفت صاحب مکتب است.

در یک کلمه، امام از برهه ای از زندگی شریف خود، وظیفه شرعیش را نجات کشور و دین در دنیای معاصر دید، و همه چیز را در راستای آن تعریف و ارزش گذاری کرد.

این سخن برای آن مهم است که اولا رفتار امام را بهتر بفهمیم و تحلیل کنیم، و ثانیا انتظاراتمان را از امام تعدیل کنیم تا در غیر آن چه همت بر آن داشت، از او انتظار نداشته باشیم. مرحوم امام در پاسخ بزرگواری که در مقام انتقاد به ایشان گفته بودند فلان رفتار در تاریخ وجهه ناخوشایندی بجا می گذارد، فرمود من نگران وظیفه ام، نه این که در تاریخ چه نامی از ما می ماند. کاری به صحت و سقم این پاسخ، به نگاه موضوعی، ندارم، ولی وقتی بدانیم این پاسخ در جایی بود که مرحوم امام احساس خطری برای انقلاب کرده بود، به خوبی بر ما معلوم می شود همت اصلی امام چه بوده، و این تا چه حد، امور دیگر را برایش بی قدر کرده بود.

** جایگاه حضرت امام را در حوزه علمیه چگونه ارزیابی می کنید؟

ادامه نوشته

پرهیز از افراط و تفریط؛ راه احیایِ نام امام

 پرهیز از افراط و تفریط

راه احیایِ نام امام

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

با مطالعۀ تاریخ انقلاب مشخص می شود که امام خمینی انتقادگری و انتقادپذیری را به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود که نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نسبت به مسؤلان و کارگزاران نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:

«ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.»[صحیفه نور، ج1، ص120]

آن فرزانه بزرگ عقیده اش بر این بود که شناخت کاستی ها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت ها، آسیب ها، کم وکاستی ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگانی همچون امام خمینی نقد و انتقاد و برگشت از اشتباهات قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتری های اخلاقی و اجتماعی مهم به شمار می رود که موجبات تعالی و رشد را به دنبال دارد.

ادامه نوشته

استادِ همیشه همراه

استادِ همیشه همراه

همه دوستش داریم، بس که این مرد محترم است.
توی جمع رُفقا و شاگردان و همسایه ها شخصیتی معتمد و امین است.
لازم نیست برای شخص تو کار خاصی کرده باشد و گِرهی از کارت باز کرده باشد که دوستش داشته باشی؛ نه!
همین که از گوشه و کنار وصفش را شنیده باشی کافی است.
دربِ خانه‌ اش به روی همه باز است.
تویِ اتاق جلویی، تکیه می‌ دهد به دربِ کشویی و حرف هایت را با دقت گوش می دهد.
می توانی حرفت را آنقدر راحت و بدونِ مقدمه بیان کنی که هیچ وقت در ذهنِ خود تو را توبیخ و متهم نکند.
اگر غمی برایمان چَنبره زند، اوست که بیشتر از ما درگیر است.
کافی است از خدا برایت بگوید، شیفتۀ خدایش می شوی بس که خدایِ مهربانی دارد که لایقِ پرستیدن است.
با پرحرفی و ورّاجیِ ما مشکلی ندارد و این خصوصیت در اساتیدِ دیگر کمرنگ است.
به ما آموخت که در مقابلِ احدی غیر از معصومین(ع) سرِ تسلیم فرود نیاوریم.
به بهانه هایِ بیشمار او را مچکریم...
همین...!
--------------------------------------------
پ ن:
1- استاد سید محمود ابطحی گلپایگانی.
2- چقدر جالب است که می توانی استادت را توصیف و تعریف کنی و کسی حسادت نکند و جورِ دیگر فکر نکند!

[عاشق ها حتماً بخوانند...!]

[عاشق ها حتماً بخوانند...!]
کسی را که دوست داری آنالیزش کن...


خیلی از جوونا رو که می بینی عاشق شدن و لافِ عشق می ترکونن، وقتی باهاشون هم کلام می شی و حرف هاش رو بررسی می کنی، احساس می کنی الکی قلبشون تالاپ تولوپ می زنه!!
البته معمولاً بعد ...
از حرف زدن باهاشون و نتیجه ندادنِ اختلاطمون، یه جملۀ معروف و کلیشه ای می گن که:
«حاج آقا عاشق نشدی نمی دونی! اصلاً می فهمی عشق چیه؟! تو حوزۀ علمیه همش سرتون تو کتاب بوده و از این چیزا سر در نمی یارین!»
الکلام! یه مدت زمانی که می گذره و همون شخصِ عاشق پیشه رو می بینی، بغلت می کنه یا با یه حسّی می گه:
«حاج آقا شما درست می گفتی! من عاشقِ کش دادنِ ته جمله هاش شده بودم، از جویده ادا کردنِ کلماتش خوشم می اومد و ...»
خلاصه آی جوونِ عزیز!
تا دیدی دلت تالاپ و تولوپ افتاده و جوری به سینه ت می کوبه که داری قالب تُهی می کنی، فکر نکن عاشق شدی! با همین نشونه که نمی شه حکم کرد که عاشق شدی، و الّا و لابد که باید به وصال برسی!
حرفم این است که:
«دلبر» باش اما نه برای همه و همه ‌جا. ها؟!
دختر و پسر و مرد و زن هم نداره؛ مجرد و متاهل هم نداره. این ابزار و شِگردای دلبریت رو بردار و جایی بساط کن که قصد صید داری. کدام ماهی گیری را دیدی که دانسته و نادانسته، قلاب بیندازه توی حوض، یا تور بیندازه توی تُنگ؟ عاخه ماهی گُلی به چه دردش می‌خوره؟
ها؟! تو بگو...!
-----------------------------------------
پ ن:
1- عشق هم، بلاست و نشونه ها داره. اگه به حال خودش رهاش کنی و نفرستیش آزمایشگاه، فکر و خیال، نشونه ها رو تشدید می‌کنه و قبل از این که بفهمی، قلبت بفرما را زده و میزبان مهمونِ ناخونده ‌ای شدی که نمی‌ دونی باهاش چه کار کنی و فکر می‌کنی چاره‌ ای نیست جز وصال...!
2- تور را باید جای درستی انداخت. ماهی هم نباید بازیگوش باشه. باید فقط خودش را اسیر توری کنه که صیادِ حواس جمعی داره؛ صیادی که واقعا پی صید اومده... بعله!!

ماهى يك نماز بخوانيد كافى است!

ماهى يك نماز بخوانيد كافى است!

آقايى به بمبئى رفته بود و ديده بود در يك محله همه شيعه هستند ولى نماز نمى خوانند، به آن ها گفته بود: طورى نيست اگر ماهى يك نماز بخوانيد كافى است !البته چنين فتوى و دستورى نياز به جراءت و يقين دارد . لذا همه گفتند: اين كه چيزى نيست ، و ماهى يك نماز خواندند. مدت ها بدين منوال ماهى يك نماز مى خواندند تا اين كه آن آقا به آن ها گفت : هفته اى يك نماز. مدت ها گذشت تا اين كه فرمود: شبانه روزى يك نماز.كم كم صبح و شام ، تا اين كه نمازهاى يوميه را با كمال سهولت و بدون هيچ صعوبتى به آن ها تعليم نمود و آنان را را نمازخوان كرد و نتيجه ى مطلوب و نهايى را گرفت .
به ايشان گفته بودند: چگونه آن ها را در اين مدت بى نماز گذاشتى ؟ گفته بود: آن ها خود بى نماز بودند، من بى نماز نكردم ، من با اين روش آن ها را تدريجا نمازخوان كردم .

در محضر ایت الله العظمی بهجت، محمد حسین رخشاد

نگاهی کوتاه به کتابخانه های تخصصی قم

نگاهی کوتاه به کتابخانه های تخصصی قم

 مصطفی سلیمانی

** اشاره:

تخصص‏ گرایی و عمیق شدن در یک موضوع، از ویژگی ‏های کتابخانه تخصصی است که به مفهوم امروزی یک پدیده رو به رشد می باشد که پس از انقلاب صنعتی، در اروپا شکل گرفته است.

شهر قم نمونه‌ ممتازی از نظام دینی و مذهبی مردم شیعه ایران است و یكی از مراكز آموزش آن به شمار می‎آید. همچنین این استان یكی از مراكز مهم آموزشی و پژوهشی حوزوی و دانشگاهی كشور محسوب می‎شود و مدارس علمی و دانشكده‎ های مختلف آن به كتابخانه‎ های بزرگ و تخصصی به ویژه در حوزه دینی تجهیز شده ‎اند.

** تعریف و جایگاه کتابخانه تخصصی:

کتابخانه­ ها بر اساس هدف، مجموعه و مراجعه­ کننده انواع مختلفی دارد که یکی از آنها کتابخانه تخصص(special library) نامیده می­ شود. طبق تعریف جان کاتن دانا[John cotton dana] در سال ۱۹۱۰ کتابخانه تخصصی مجموعه­ هایی خاص از کتب، گزارشات و دیگر مواد اطلاعاتی چاپی هستند که تفاوت زیادی در ویژگی و شیوه استفاده آنها وجود دارد، هیچ تعریف مناسب و کاملی نمی‏ تواند به طور طولانی همه آنها(مواد اطلاعاتی) را در بر بگیرد.

در سال ۱۹۴۹ رانگاناتان[Ranganathan] می­­گوید: تخصص ‏گرایی و عمیق شدن در یک موضوع، ویژگی است که کتابخانه ­ای را متمایز از دیگر کتابخانه­ ها کرده و کتابخانه تخصصی نامیده می ­شود.

در سال ۱۹۵۲ شرا[Shera] عقیده دارد، هر مجموعه­ای از مواد اطلاعاتی که برای رفع نیازهای اطلاعاتی گروه مشخص از استفاده کنندگان در کتابخانه­ای جمع­آوری شده باشد کتابخانه تخصصی نام دارد.

تعریف دانشنامه کتابداری و اطلاع­رسانی: “واحدی است از یک سازمان که هدف آن فراهم ساختن اطلاعات خاص برای پیشرفت کار سازمان یا برای گروه محدودی است وظیفه این کتابخانه­ها عبارتند از بررسی و ارزیابی نشریات جاری، ارزشیابی تحقیقات انجام شده و فعالیت‏های مقامات مخصوص، سازمان دادن اطلاعات چاپی و غیرچاپی مربوطه، جمع کردن نشریات و اطلاعات از داخل و خارج کتابخانه و انتشار این اطلاعات که اغلب به صورت چکیده، یادداشت و یا فهرست مندرجات نشریات و غیره است.[سلطانی، پوری و فرودین راستین، دانشنامه کتابداری و اطلاع ­رسانی، ص ۳۳۴]

تعاریف گوناگونی از زمان تاسیس انجمن کتابخانه تخصصی(۱۹۰۹) تا کنون برای کتابخانه تخصصی ارائه شده است، و در هر زمان به جنبه ­ای خاص از کتابخانه تخصصی توجه شده است. زمانی موضوع خاص گردآوری شده، مبنای تعریف قرارگرفته است و زمانی دیگر نیز کتابدار متخصص یا استفاده کننده خاص و یا خدمات تخصصی ارائه شده توسط این نوع کتابخانه­ ها، نقطه تاکید بوده است. در هر صورت تعریف کتابخانه تخصصی شامل مجموعه­ ای خاص می‏شود که بر روی موضوعی خاص تمرکز دارد.

ادامه نوشته

رویِ مُخِ مردم نباید راه رفت!!

رویِ مُخِ مردم نباید راه رفت!!


پیغمبر خدا 15 سال روی مُخ مردم «کار کرد» و جواب گرفت و ما سی و اندی سال است که روی مخ مردم «راه می رویم» و عمراً جواب نخواهیم گرفت!
1- ما گمان می کنیم می شود خدا را نشناخت، با او ارتباطی نداشت و رفیقش نبود؛ ...
در عین حال به دستوراتش عمل کرد!!
اما پیغمبر خدا معتقد بود مردم اول باید خدا را بشناسند و با او ارتباط بگیرند و مأنوس شوند و وقتی روی دندۀ رفاقت با او افتادند و او را لایق پرستش و اطاعت یافتند به حرفش گوش کنند. اما خدای امروز اخموست و قابلیتِ پرستش ندارد!
2- او با این اندیشه بود که سال های سال انحراف مردم را دید اما امر و نهی نکرد چون باور داشت که امر و نهی «قبل از تعلیم و تعلم» روی مُخ مردم راه رفتن است. ولی ما چه می کنیم؟!
3- چه بی چاره ایم اگر نبود این معلم را احساس نکنیم!
معلمی خداگونه که در نیایش هایمان صدایش زده بودیم:
«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» معلمی که می تواند یک عمر زشتی هایمان را سکوت کند و زیبایی هایمان را فریاد بزند!
بی او جهالت هامان چه پر آوازه شدند!
خدایا! به دادِ ما جوانان برس!
---------------------------------------------
پ ن:
1- چقدر از قرآن دور افتاده ایم که خیال می کنیم ضمانت اجرای احکام خدا خطبه های آتشین است! بابا اینقدر داد نزن، فایده ای نداره که نداره هیچ! اثرِ عکس هم داره!
2- برای پست هایی که می بینید، وقت می گذارم، خواستارم که شما هم برای خواندنش وقت بگذارید! ممنون

یک قرن وارستگی [به مناسبت سالروز ارتحال آیت الله محمد علی اراکی(ره)]

یک قرن وارستگی

[به مناسبت سالروز ارتحال آیت الله محمد علی اراکی(ره)]

مصطفی سلیمانی

 ** دیباچه:

یاد و خاطره مراجع فقید شیعه که روزگاری پرچمدار فقه جعفری در جهان اسلام و تشیع بوده‌اند، سنت حسنه ای است که باید همیشه ماندگار باشد.

اما در میان فقهای شیعه، مرجع عظیم‌الشأنی که کمتر از او یاد می‌شود، فقیه بزرگوار شیخ‌الفقهاءوالمجتهدین مرحوم آیت‌الله‌العظمی محمدعلی اراکی است که در این نوشتار اندک، به گوشه هایی از زندگی آن مرحوم اشاره می کنیم.

** طلوع خورشيد:

آیت الله العظمی اراكی(ره)  در 24 جمادی الثانی 1312 ق. در اراك دیده به جهان گشود. پدرش، حجت الاسلام حاج احمد آقا، مشهور به میرزا آقا فراهانی از علمای مشهور آن سامان بود. مادرش نیز از نوادگان امامزاده سید حسن واقف[این امامزاده در روستای افوشته شهرستان نطنز واقع شده است] است.[مجله پیام انقلاب، شماره 125، ص19]  

** آغاز تحصيل:

وی پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی وارد حوزه علمیه اراك شد و در درس استاد «سید جعفر شیثی» حضور یافت و مقدمات علوم اسلامی را از او فراگرفت. دروس سطح حوزه را نزد آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری به خوبی پشت سر گذراند. آیت الله اراكی همزمان با تحصیل دوره سطح، در درس شرح منظومه آیت الله شیخ محمدباقر اراكی معروف به سلطان آبادی شركت كرد و از دانش آن حكیم فرزانه خوشه‎ها چید.[الاجازه الكبیره، سید شهاب الدین نجفی مرعشی، ص149]

ایشان سال ها در درس آیت الله العظمی آقا نورالدین اراكی و آیت الله العظمی شیخ عبدالكریم حائری یزدی شركت كرد و از دانش و تقوای آن دو مرجع بزرگ تقلید شیعیان، بهره‎ها برد. آیت الله حائری علاقه زیادی به او داشت. نبوغ فكری آیت الله اراكی مورد توجه استاد قرار گرفت. آیت الله اراكی به سفارش استاد معمم شد و با یكی از بستگان ازدواج نمود.[مجله حوزه، شماره 9، ص150]

آیت اللّه اراکی بیست ساله بود که مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حوزه علمیه قم را تأسیس کرد و ایشان نیز همراه استاد به قم آمد و مدّت هشت سال از درس فقه و اصول آن مرد بزرگ بهره مند گردید. آیت اللّه اراکی در این مدت، با حضرات آیات سید محمدتقی و سید احمد خوانساری به مباحثه علمی می پرداخت.

ادامه نوشته

هدایت نبوی و مسأله اجبار

هدایت نبوی و مسأله اجبار

[به مناسبت28صفر؛ رحلت پیامبر رحمت(ص)]

 رضا شهیدی

 شاخص ترین ویژگی انسان، آزادی و اختیار اوست. اجبار، اکراه و تحمیل در تضاد با این ویژگی و محروم کردن فرد از این موهبت الهی است.

** انسان موجودی مختار از دیدگاه قرآن:

آیات زیادی از قرآن کریم بر اختیار و آزادی انسان گواهی می دهد و او را موجودی مختار و صاحب قدرت تصمیم گیری و عمل، بر مبنای اراده و تصمیم می داند؛ به عنوان نمونه به دو آیه اشاره می کنیم:

1- «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»[انسان، آیه3]

ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.

2- «مَّنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا»[اسراء، آیه15]

هر کس به راه آمد، تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس به بیراهه رفت، تنها به زیان خود به بیراهه رفته است.

از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی آزاد و مختار می باشد و این ویژگی، موهبتی الهی است که تنها به انسان داده شده و رشد و کمال او در گرو همین آزادی و اختیار است.

** سبک و شیوه هدایتی قرآن در این مسأله:

سبک و شیوه هدایتی قرآن نیز پرهیز از اکراه و اجبار است. قرآن کریم راه را نشان می دهد و انتخاب را بر عهده خود فرو می گذارد و تحمیل را در پذیرش این دعوت بر نمی تابد.

علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ خود می فرمایند:

«دین مجموعه ای از معارف علمی است که معارف عملی را در پی دارد و جامع همۀ آن ها اعتقادات است، و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، زیرا اکراه، تنها در افعال ظاهری و حرکات مادی و جسمانی موثر است و اما اعتقاد قلبی برای خود، علت ها و سبب های قلبی دیگری دارد که از سنخ اعتقاد و ادراک است و محال است که برای مثال، جهل، علم را نتیجه بدهد، و یا مقدمه های غیر علمی، تصدیقی علمی را در پی داشته باشد. بنابراین نباید مردم را بر ایمان و اعتقاد مجبور ساخت. باید خود فرد بخواهد، تا ایمان و اعتقادی در او شکل بگیرد، در غیر این صورت بازو و اجبار نمی توان باور و اعتقادی در کسی ایجاد کرد.»[ر.ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج2، ص342]

ادامه نوشته

سخنرانی مؤثر

سخنرانی مؤثر

چطور سخنان خود را تاثیرگذار کنیم؟

ممکن است فکر کنید که صدای شما، مناسب یک سخنرانی تاثیرگذار نیست. اگر به گویندگان رادیو و تلویزیون گوش کرده و به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اید؛ ممکن است حق با شما باشد. اما فراموش نکنید هر کسی صدایی مناسب گویندگی رادیو و تلویزیون ندارد. لزومی ندارد که همه افراد چنین صدایی داشته باشند. در حق خودتان بی‌انصافی نکرده و سعی نکنید ناتوانی خود را به این شکل رفع کنید. نکته مهم این است که صدایتان را بشناسید و یاد بگیرید که از آن چطور استفاده کنید.
نوع رفتار و حرکات شما حین صحبت، باید با قدرت صدایتان در ارتباط باشد. زمانی که رفتارتان نشان دهنده عصبانیت شماست، نباید صدایتان بی‌تفاوت باشد. زیرا این تضاد، تاثیرگذاری سخنرانی شما را کمتر می‌کند. اگر این هماهنگی ایجاد شود، موفقیت شما افزایش پیدا می‌کند. صدایتان را طوری تنظیم کنید که همه شنوندگان آن را بشنوند. به کلمات دقت کنید و آنها را همانطور که هستند ادا کنید و از خطاهای گفتاری بپرهیزید.
همچنین انتظار نداشته باشید که همه به سرعت متوجه مطالب شوند. زیرا فقط شما موضوعی را که درباره‌اش صحبت می‌کنید به خوبی می‌شناسید و تمام جوانب آن را بررسی کرده‌اید. ممکن است طرف مقابل شما برای اولین‌بار آن را بشنود. به آنها فرصت درک مطالب را بدهید و بر اعصاب خود مسلط باشید. زیرا اگر آنها به خوبی شما درباره موضوع بحث اطلاعات داشتند به طور قطع برای گوش دادن به سخنان شما نمی‌آمدند.

رساله های نامفهومِ مراجع تقلید...!

رساله های نامفهومِ مراجع تقلید...!


لطیفه ای در مورد رساله های مراجع رایج شده بود:
«خلاصۀ رساله های مراجع: کلاً انسان از هر چیزی که خوشش آید حرام است!»

این لطیفه در نگاه اول، گرچه یک شوخی است، اما واقعیتِ مسأله این است که توضیح المسایلِ عل...
ماء برای من که طلبه هستم و عموماً با اصطلاحات فقهی آشنا هستم، بعضاً قابل فهم نیست، چه برسد برای دیگران!!
----------------------------------------
پ ن:
1- امشب چقدر برام لذت بخش بود که در محضر استاد سید جمال الدین باستانی و دیگر دوستان در موسسۀ «ذِکر» توانستم دغدغۀ اصلی ام را انعکاس دهم...
2- از دوستانی که در این جلسه شرکت کردند تا قوّت قلبی برایم باشند، نهایتِ سپاس را دارم...
محمد خدابخش، احمد معزی، رضا شهیدی، عمار حیدر میرزا، سید مجید کسراوی، ایوب شهمرادی، رضا شجاعی، طه باستانی، محسن جاوری و...

نکاتی از بیانات استاد امجد دهه سوم صفر(1)

نکاتی از بیانات استاد امجد دهه سوم صفر(1)

1- ما با خدا سر و کار داریم و با کریمان کار دشوار نیست! فقط باید خدا را شناخت.
2- خدا توفیق دهد تا بدانیم و بفهميم که کلید همۀ عالم دستِ امام زمان هست.
3- «عجل علی ظهورک» بی ادبي است! مگر آقا دستِ خودش هست که بیايد؟! «العجل، العجل» یعنی به دادِ من برس!
4- یک قطره اشک بر حسین(ع) که آتشِ جهنم را خاموش می کند، آتشِ شهوت و غضبِ من را نمی تواند خاموش کند؟!
5-  بدخواه کسی نباشيد، خیرخواه باشید، امام حسين(ع) تا لحظۀ آخر می خواست شِمر را هدایت کند!
6- خدا کند با دارايی برویم نه دانایی! که در آنجا دانایی به هیچ دردي نمي خورد.
7- هیچ موسیقی در عالم مثلِ مناجاتِ خمسة عشرِ امام سجاد پیدا نخواهيد کرد!
8- همۀ علمِ خدای متعال در لفظ(قرآن) آمده است، اما کیست که بفهمد؟: «لا یمسه الا المطهرون»
9- غیر از 14 معصوم، همه وِلند، همه احتیاج به استاد و هدایت دارند.
10- هزاران منزل در یک گام است و آن ترکِ کام است.
11- بهتر از حکومت کاری نيست که در سایۀ آن همه راحت باشند!
-----------------------------------------
پ ن:
1- لدفن نشرش کنید تا دیگر دوستان هم استفاده ببرند...
2- ادامه خواهد داشت!
3- عکاس: خودم :)

وحدت حوزه و دانشگاه!

وحدت حوزه و دانشگاه!
 
[زنجان هستم، جایتان خالی]

دانشگاه و حوزه، دو نهادِ کاملاً مستقل است که هر یک از این نهادها تاریخچه کاملاً متفاوتی با دیگری دارد.
حال با این تفاوت، وحدت به چه معنا می تواند باشد؟
شما این وحدت را چگونه معنا می کنید؟

------------------------------------------
پ ن:
1- در حال و هوای 
زنجان و برف زیبا... 
2- خدای متعال، آیت الله منتظری(ره) را رحمت کند.
 

نظر مراجع در مورد اذن پدر در ازدواج موقت چیست؟

نظر مراجع در مورد اذن پدر در ازدواج موقت

به طور کلی در این که در ازدواج (دائم یا موقت) دختر باکره ای که به حد بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، اذن پدر شرط است یا نه، چند نظر هست:
أ: اذن پدر لازم است. (آیات عظام: امام خمینی، مکارم شیرازی، سیستانی[البته آیت الله سیستانی در دختری که متصدی امور زندگی خویش باشد اذن پدر را بنا بر احتیاط واجب لازم می‌داند نه به فتوا]، شبیری زنجانی، تبریزی، نوری همدانی).
ب: بنا براحتیاط واجب اذن پدر لازم است(آیات عظام: خامنه ای، اراکی، خوئی، گلپایگانی، فاضل لنکرانی، صافی، وحید خراسانی)
[1]
نکته :در احتیاط واجب مقلد می‌توان به مرجع تقلید دیگر رجوع نمود.
ج : تکلیفاً لازم است، یعنی اگر بدون اذن پدر عقد خوانده شود عقد صحیح است، ولی فردی که باید اجازه می‌گرفت و نگرفته، معصیت کار است(آیت الله بهجت).
[2]
د: اذن پدر لازم نیست ولی خوب است رعایت شود.[3]
ه: به نظر آیت الله اردبیلی، اگر دختر باكره‏ اى كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است ـ يعنى مصلحت خود را تشخيص مى ‏دهد ـ بتواند زندگانى خود را به نحو مستقل اداره كند و قدرت تصميم ‏گيرى صحيح در امور زندگى خود را داشته باشد و بيم آن كه فريب بخورد در ميان نباشد، چنانچه بخواهد ازدواج كند، احتياجى به اجازه پدر يا جدّ پدرى خود ندارد و در غير اين صورت، بنابر احتياط واجب بايد از پدر يا جدّ پدرى خود اجازه بگيرد و اجازه مادر و يا برادر لازم نيست. همچنين بنابر احتياط واجب دخترى كه باكره نيست نيز همين حكم را دارد.[4]

[1]. توضیح المسائل مراجع، ج2، مسئله2376
[2]. توضیح المسائل مراجع، ج2، مسئله2376؛ و رساله آیت الله وحید، مسئله 2440؛ و سوال تلفنی از دفتر آیت الله خامنه ای در قم و دفتر آیت الله نوری.
[3]. آیت الله سید صادق روحانی، سوال حضوری از محضر ایشان، و آیت الله گرامی، توضیح المسائل، مسئله2603.
[4]. آیت الله اردبیلی توضیح المسائل مسأله 2830.

امان از رفیق هایِ عقلِ کلّ...!

امان از رفیق هایِ عقلِ کلّ...!

شما هم رفیقِ اینجوری دارید؟
آدمِ عقلِ کل می تواند عملکردِ آدمی را مختل کند، از بس بدقلق، پُر افاده و اعصاب خُرد کن تشریف دارند.
حاضر نیستند به صحبت های دیگران توجهی کنند! دیگر دوستان این افراد را دوست ندارند و به همین علت با همۀ هوش و توانایی که دارند آنطور که باید تاثیرگزار نیستند.
این جور رُفقا نیاز دارند به خاطر هوشی که بعضاً دارند، دیگران به آنها احترام بگذارند. شاید بشود گفت: آنها با این کار می‌ خواهند اعتماد به نفس پایین خود را و در بعضی موارد اطلاعات کمشان را جبران کنند.
---------------------------------
پ ن:
1- بگذارید او فکر کند باهوش‌ ترین باهوش هاست و فقط با محبت، اطلاعاتی که در اختیارتان می‌گذارد را بپذیرید. ♥
2- می‌توانید از نقاط قوت او به نفع خودتان استفاده کنید نه اینکه دشمن او بشوید! :)

مادرم حضرت زهرا

مادرم حضرت زهرا

آیت الله العظمی بهجت در جمع شاگردانش داستانی را نقل کردند و فرمودند :
سید مرتضی کشمیری دید عده ای میخواهند داخل یکی از حجره های مسجد "کوفه" شوند ولی درِ
آن قفل است و کلید در دستانش نیست و با هم صحبت میکنند که اگر کسی نام مادر حضرت موسی را
بگوید قفل باز میشود, ایشان نزدیک آمد و فرمود:"مادر من از مادر موسی افضل است" و گفت:
"یا فاطمه" و دست برد وقفل را بدون کلید باز کرد.

منبع:نکته های ناب از آیت الله بهجت

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی
«به مناسبت 24 آذر؛ صدور فرمان هشت ماده اى امام خمینی»

مصطفی سلیمانی

** سپیدۀ سخن:

انسان ها بنا بر فطرت خود، قلمروهايي را محدوده خصوصيِ خويش مي دانند و در آن پناه مي گيرند. در اين پناه گاه امنِ خصوصي است كه زندگي و حيات براي آنان ميسور مي شود و «انسانيت» معنا و مفهوم مي يابد: شخصيت و آبرو، ناموس، خانه و محل كار و اموال از آن جمله اند. ورودِ خود سرانه و بي ضابطه به اين قلعه مقدس در حكمِ كشتن افراد و فرو ريختنِ ديوار انسانيت آنان است.

اسلام كه زير بنايِ هر نوع تربيت و سازندگي را «انسان» مي داند به كرامت و حرمت آدميان اهميت فراوان داده و حريم خصوصيِ افراد را با وسواس و باريك بينيِ فراوان پاس داشته است. در آيات قرآني و نيز احاديث معصومان(ع) و هم چنين در سخنان پيشوايان ديني توصيه هاي فراواني است كه آدميان را از ورود به حريم خصوصي افراد اكيداً باز داشته است.[مهدی مهریزی، دولت دینی و حریم خصوصی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 12]

با توجه به اهمیت این مهم، امام خميني در مصاحبه‌ ها و سخنراني ‌هاي خود بارها به موضوعِ «اهمیت توجه به حریم خصوصی مردم» اشاره كرده‌ اند و به طور كل در انديشه و سيره ايشان موضوع حريم عمومي ‌و خصوصي شهروندان جايگاه مهمي‌داشته است، فرمان هشت ماده‌اي كه ايشان در سال 1361 خطاب به مسئولين اجرايي و قضايي صادر فرمودند، صريح ‌ترين ديدگاه ايشان در خصوص موازين اين موضوع حياتي براي جامعه و عموم مردم است.

در اين مقال برآنیم تا با بررسي سيره امام خمينی و به خصوص تأمل درباره فرمان هشت ماده‌اي ايشان به شناخت بيشتري از ابعاد و حوزه شمول اين فرمان دست يابيم و با معيارهاي اسلامي تطبيق دهيم.

** مفهومِ حریم خصوصی:

با مراجعه به منابع متعدد متوجه خواهیم شد که مفهوم حریم خصوصی ریشه فلسفی، حقوقی، سیاسی، انسانی شناختی و جامعه شناختی دارد. در این باره دو برداشت کلی وجود دارد:

یکی برداشت توصیفی که حریم خصوصی را توصیف می‌کند؛

و دیگری برداشت دستوری که از ارزش حریم خصوصی سخن می گوید.

در هر یک از برداشتها، بعضی حریم خصوصی را نفع و بعضی دیگر حق اخلاقی یا قانونی تلقی می‌کنند.[باقر انصاری، حقوق حریم خصوصی، ص13]

مفهوم حریم خصوصی از سه عنصر مستقل و مرتبط باهم تشکیل شده است: محرمانگی، ناشناس ماندن، تنهایی و خلوت؛ بنابراین از تعاریف مختلف حریم خصوصی دو مفهوم به ذهن تداعی می‌شود:

یکی مفهوم ذاتی حریم خصوصی که به شخصیت و کرامت انسانی ناظر است؛

و دیگری نسبیت این مفهوم از بعد اجتماعی است که به تناسب فرهنگ و ساختار هر جامعه بایست حمایت از آن صورت گیرد. نکته مهم دخیل دانستن مفهوم خلوت و تنهایی در حوزه حریم خصوصی است؛ یعنی حریم خصوصی به منزله خلوت و تنهایی افراد مورد نظر است.[سیدیونس ادیانی، ابعاد حریم خصوصی در حکومت اسلامی، ص4]

حریم خصوصی آن چیزی است که انسان می‌خواهد مخفی و غیرقابل دسترسی دیگران بماند و تصمیم گیری درباره آن مستقلا به عهده خودش باشد. حریم خصوصی چیزی است که اطلاع و ابراز آن یا سامان و تصمیم آن منحصراً در اختیار شخص باشد و شخص در آن صاحب اختیار تامه باشد. از امور حوزه خصوصی نمی‌توان پرسید، به دیگران ربطی ندارد، تجسس و تفتیش در آن ممنوع است، اگر به طریقی کسی از آن مطلع شد افشای آن نیز مجاز نیست. تدبیر امور این حوزه در سلطه شخص است، اوست که حق تعیین سرنوشت خود را دارد و احدی بر مقررات او ولایت ندارد.[محسن کدیور، حق الناس؛ اسلام و حقوق بشر، ص52]

در واقع حریم خصوصی، حوزه زندگی هر فرد است که او یا با اعلان قبلی در چارچوب قانون انتظار دارد که دیگران بدون رضایت او به آن قلمرو وارد نشوند، یا نگاه و نظارت نکنند و به اطلاعات درباره آن دسترس نداشته باشند و به آن تعرض نکنند. در این معنی جسم، البسه، اشیا، تلفن همراه، اماکن خصوصی و منازل، محل‌های کار، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی با دیگران جزء این قلمروهاست.

ادامه نوشته

زبان بدن در سخنرانی

زبان بدن در سخنرانی

از زبان بدن برای سخن گفتن استفاده کنید 

زمان سخنرانی در یک جمع، با مکث‌های طولانی بین صحبتهایتان، اطمینان حاصل کنید که به شما گوش می‌دهند. در بین سخنانتان از گفتن حروفی مثل اِاِاِ ، آآآ خودداری کنید. این حالت حتی اگر غیر عمد هم باشد اشتباه است چون باعث ناراحتی شنوندگان می‌شود و تصور عدم موفقیت و توانمندی شما در سخنرانی را به ذهن مخاطبان می‌آورد. اگر موضوع خیلی مهم باشد ممکن است شنونده تحمل کند؛ اما همیشه هم نمی‌توانید موضوعات مهمی را برای سخن گفتن پیدا کنید.
همچنین مهمترین عنصری که شما را به عنوان سخنران حمایت می کند، زبان بدن است. به کمک حرکات دست و صورت شرایط بهتری را ایجاد کنید اما در استفاده از آن اغراق نکنید. زبان اندام‌ها به کمک زبان گفتاری می‌آید و آن را قدرتمند می‌سازد. اما نباید به طور مرتب در اولویت قرار بگیرد. مخاطب با خود می‌گوید « برای اولین بار خیلی خوب صحبت کرد.» اما نمی‌گویید از دستها و صورتش خوب استفاده کرد. در حقیقت زبان اندام‌ها به ما در ایراد سخنرانی کمک کرده است. می‌توان گفت خوب و زیبا سخن گفتن، نتیجه ترکیب و هماهنگی زبان گفتاری و زبان اندام است. حتی گاهی اوقات ژستها و حالات ما می‌تواند جای زبان گفتاری را بگیرد؛ بهترین راه برای ایجاد هیجان در جمعهای شلوغ، بالا بردن دست راست یا چپ یا انگشتان است.

آهای یواش تر، چه خبرته؟!

آهای یواش تر، چه خبرته؟!

ما از حقیقتِ اسلام چه دیده ایم و فهمیده ایم که که به راحتی می گوییم:
«فلانی کافر، فاجر، فاسق است!»
از کجا معلوم که تو کاملاً غرقِ در منجلاب نباشی؟!
-------------------------------------------
پ ن:
1- اگر نگاه رحمانی نداشته باشیم، جامعۀ جُرم خیزی خواهیم داشت!
2- خدایِ رئوف و مهربان، فرعون را با آن همه جنایت [کشتنِ انسان نه! نسل کُشی] بی خیال نشده و موسی و هارون را برای دست گیری، به سمتش روانه می کند و می گوید:
«اذْهَبا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى**فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشي»[طه: 43و44]
آی موسی! با سخنی نرم با او گفت وگو کنید شاید هشیار شود و حق را بپذیرد و یا بترسد و از طغیان دست بردارد!
3- جفایی که به خودِ خدا شده، به هیچ کس نشده!
خدایا! معذرت :(
4- آخوند، نمایندۀ تامّ الاختیارِ خدای متعال نیست! بعله...

گفتگویی با بنده به مناسبتِ برتر شدنِ وبلاگ در کانون وبلاگ نویسان جوان

گفتگویی با بنده به مناسبتِ برتر شدنِ وبلاگ در کانون وبلاگ نویسان جوان

** سلام عرض می کنیم خدمت شما وبلاگ نویس محترم،
 خوشحالیم که در خدمت شما هستیم و تشکر می کنیم از اینکه پیشنهاد مصاحیه با سایت “کانون وبلاگ نویسان جوان” را پذیرفتید. برای آغاز صحبت، لطفا در ابتدا خودتان را معرفی کنید وبفرمایید چند سال دارید و در چه مقطعی تحصیل می کنید؟
بنده هم عرض سلام و احترام دارم به شما عزیزان که با نیّتی خیر، توانستید جوانان زنجانی را در این کانون جمع کنید.
بنده مصطفی سلیمانی، متولد 1363، زنجانیُ الأصل، زاده و ساکن قم هستم.
در حال حاضر مشغولِ تدریس در دانشگاه حکمت(قم) و دانشگاه شهید مطهری در وزارت دفاع(تهران) هستم.

** چند سال است که در حوزه علمیه تحصیل می کنید؟
از سال 78 وارد حوزۀ علمیۀ قم شده ام، یعنی 14 سال است که طلبگی هویّتِ من است و در حالِ حاضر مشغولِ تحصیل و تحقیق در دروسِ خارج اصول و فقه می باشم.
ضمناً در مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی هم مشغول به خدمت در امر پاسخگویی می باشم.

** سخت های دنیای  طلبگی چیست؟
دنیایِ طلبگی و سختی هایش برای خود عالَمی دارد که برای عموم مشخص و واضح است و احساس می کنم تبیینِ دوبارۀ آن، مسأله را کلیشه کند. اگر اجازه دهید می خواهم از زوایۀ دیگر به سخت هایِ دنیایِ طلبگی نگاه کنم.
از کجایش برایتان بگویم؟
از کم کاری هایِ خودمان در مسایل معرفتی؟!
از حل نشدنِ مشکلاتِ مردم؟!
از مشاوره هایِ جانسوز برخی از عزیزان؟!
از انتظاراتِ مظلومان که پناهی جز آه به سمتِ خدا ندارند؟!
از بد برخورد کردن و بد عمل کردنمان با جوانان و ایجادِ فضای دین گریزی و بعضاً دین ستیزی؟!
از تحمّل نکردنِ قول مخالف و دگراندیشان؟!
از تکبّر و غرورهای کاذبی که حالت اشمئزازِ دیگران را به دنبال دارد؟!
و ... .

** از چه زمانی لباس روحانیت  می پوشید و حستون نسبت به لباس چیه؟
بنده هنوز به صورتِ کامل و همیشگی، توفیقِ پوشیدنِ لباس طلبگی را نداشته و صرفاً ایام تدریس و تبلیغ، به قولِ طلبه ها ملَبَّس می شوم.
اما زمانی که این لباس را بر تن می کنم، حسِّ نوکریِ مردم در من تقویت می شود. در واقع این لباس، لباسِ خدمت است نه فخرفروشی و خدایی نکرده مسایلی که امروزه بعضاً مشاهده می شود! این لباس باید گره گشایِ مشکلاتِ مردم باشد.
شخصی که لباس آقا رسول الله(ص) را بر تن می کند، در واقع رویِ پیشانیِ خود نوشته است: «من رهرویِ پیامبر خدا و اهلبیت عصمت و طهارت هستم!»
استاد گرانقدری دارم به نام حاچ سید محمود ابطحی که زندگیِ طلبگی و شخصیِ خود را تا حدودِ زیادی مدیون نفسِ گرم ایشان می دانم. ایشان بارها از آیت الله امجد نقل می فرمودند که:
«وقتی لباسِ طلبگی را بپوشید که عرضۀ فحش خوری داشته باشید! و بتوانید تحملِ قولِ مخالف را کنید!»

ادامه نوشته

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

[حقیقتِ ارتداد؛ انکارِ حقّانیّت دین با علمِ به حقانيّت آن]

مصطفی سلیمانی

اشاره:

ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار مي‌گيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب مي‌گردد.

اما حقیقت آن است که فقها تصور يكساني از موضوع و تعریف مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند‏. پس به صورت کلی می بایست گفت که هر تغييري، ارتداد نيست، زیرااگر كسى كه نسبت به عقيدۀ اسلامى ترديد پيدا كرد و يا با بررسي هايى به اين عقيده و نظر رسيد كه اسلام يا عقايد مهم اسلامى از دیدگاه خودش درست نيست، در اين صورت فرد يا بايد در ظاهر تظاهر و ريا كند و در باطن اين شبهه را نگه دارد، و يا اين شبهه را به بيرون منتقل كند و كسانى به او پاسخ دهند. اگر فضاى برخورد با شبهه و اشكال تنگ باشد و خطر جانى براى شخص مطرح باشد، امكان طرح شبهه و اشكال پديد نخواهد آمد، و هيچ گاه به شبهات پاسخ داده نخواهد شد و فرهنگ ريا و نفاق در جامعه رواج پيدا خواهد كرد.

بنابراين، براى روشن شدن موضوع، ضرورى است كه به معناى ارتداد و كفر بپردازيم و حقيقت ارتداد را از لابلاى آيات و روايات و كلمات فقها روشن سازيم.

مفهوم شناسی ارتداد:

با نگاهی به کتاب های معتبرِ لغت، غیر از معنایِ منفیِواژۀ «ارتداد»، معانیِ دیگری را هم می شود برداشت کرد:

1- به معنایِ مثبت:

ارتداد الزاماً به معنای منفی آن نیست، و گاهی به معنای خوب هم بکار رفته، چنانکه آمده: از او خواست كه آن چيز را برگرداند،- عَن هِبَته: آنچه را كه بخشيده بود. پس گرفت- الى الصّواب: به كار خوب و درست بازگشت. «ارتدَّ على عَقِبَيْهِ» و «ارتدّوا على اعْقابِهم»: به روش پيشينيان خود بازگشت، يا بازگشتند،- عن دينِهِ: از دين خود بازگشت و مرتد شد.[ابن فارس، مقاييس اللغه، ج2، ص386]

2- به معنایِ تحوّل و دگرگونی:

گاهی این کلمه به معنای تحول و دگرگونی استعمال شده: و قد ارتدَّ و ارتدَّ عنه: ايّ تَحَوَّل. و در قرآن آمده: «مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» یعنی از دین خود برگردد. از مرتد در لغت گاهی به: الرِّدّه، هم تعبیر شده و منظور رجوع از إِسلام بوده است. وقتی گفته می شده: ارتدَّ فلان عن دينه، یعنی: إِذا كفر بعد إِسلامه. و ردَّ عليه الشي‏ء، یعنی چیزی را قبول نکرد. همچنین اگر کسی گم شد و به اشتباه افتاد،(إِذا خَطَّأَه). می گویند: رَدَّه إِلى منزله و رَدَّ إِليه جواباً أَي رجع. و الرِّدّه، به كسر راء: مصدر ردَّه يَرُدُّه رَدّاً و رِدَّه. و الرِّدَّهُ: الاسم من الارتداد. این که گفته شده: إِنهم لم يزالوا مُرْتَدِّين على أَعقابهم، یعني متخلفين از بعضی واجبات. قال: و لم يُرِدْ رِدَّةَ الكفر و لهذا قيده بأَعقابهم؛ لأَنه لم يَرْتَدَّ أَحد من الصحابه بعده، إِنما ارتد قوم من جُفاه الأَعراب. و استَرَدَّ الشي‏ءَ و ارْتَدَّه: طلب رَدَّه، عليه.[لسان العرب، ج‏15، ص428]

- به طور خلاصه می توان گفت:

موارد استعمال کلمۀ «ارتداد» با همۀ تنوع استعمال به صورت مطلق دلالت بر برگشتن، مثبت و منفی، جاحدانه و غیر جاحدانه، عقیده و غیر عقیده می کند و متناسب با بافت و سیاق کلمۀ خصوصیات آن مشخص می شود. بنابراین دلیلی وجود ندارد که تنها به معنای برگشت از عقیده باشد و اگر در تاریخ روشن شد که استعمال این واژه در قرآن معنایی معین و خاص و ناظر به خصوصیاتی همچون رفتار تؤام با توطئه بوده، مخالف با لغت نیست و یا بکار گیری این لغت محدود به خصوصیتی بوده، نمی توان به بخشی دیگر از آن بر اساس لغت استناد کرد، چنانکه آیات بر این معنا دلالت دارد، و روایات ناظر به استعمال آن در قرآن بوده، زیرا کتاب های لغت پس از نزول قرآن تدوین شده و تفسیری زبان شناسانه نیست و لذا باید معنایی که در قرآن بکار رفته استناد کرد.

ادامه نوشته

هر تغييري، ارتداد نيست!

هر تغييري، ارتداد نيست!

دارم یه تحقیق پیرامونِ «ارتداد از منظر فقه امامیه» انجام می دم. چند نکته از این تحقیق را خدمتتان عرض می کنم:

ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار مي‌ گيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب مي‌ گردد.
فقها تصور يكساني از موضوع مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند.
- دو نکتۀ مهم:
1- باید توجه داشت که تنها ارتدادی، مجازات مرگ دارد که نمودهای عملی به دنبال داشته باشد؛ مانند آن که مرتد به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ناسزا گفته و یا بدیهیات دین را انکار نماید، و گرنه اگر شخصی تردیدهایی نسبت به این دین مقدس داشته و یا حتی بدون اعلام ارتداد و بدون انکار صریح موازین دینی، یکایک اصول و فروع دین را به نقد و چالش کشیده و خواستار پاسخی مناسب شود، نمی توان او را مجازات نمود!
2- اگر شخصی به دلیل برخورد با شبهاتی، در دین خود دچار تردید شده و (بدون جار و جنجال تبلیغاتی و تنها در باطن خود) مرتد شود، نه تنها مجازاتی دامنگیر او نخواهد شد، بلکه اگر مجددا به اسلام برگردد، کارهای نیک قبل از ارتداد او نیز از بین نخواهد رفت.
- منبع:
[حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 16، ص 105 – 104، ح 21099، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ه ق]
--------------------------------------
پ ن:
1- امروزه خیلی از مخالفت ها و عنادها از برخوردهای ضعیف و اشتباه متولیان امور مذهبی بلند می شود.
2- باید به درد دل جوان ها گوش سپرد. خیلی ها از دین سلیقه ای بازگشته اند!
3- برخورد معصومین(ع) در برخورد با مخالفین و معاندین، قابل توجه است!

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

[به بهانۀ ورود به ماه محرم الحرام و ایّام تبلیغی]

مصطفی سلیمانی

** درآمد:

يكي از مهم ترين رسانه هاي پويا و زنده، خطابه و سخنراني است. ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی از حیث گستردگی، هم وزن و هم پای منبر نبوده است.

در طول تاريخ به دانشمنداني برمي‌ خوريم كه چنان مهارت در امر خطابه و وعظ داشته‌ اند كه انقلابي در روح مخاطب خود به وجود مي ‌آوردند كه در يك يا دو جلسه، آنان احساس مي ‌كردند روح و جسم شان دگرگون شده و تغيير ماهوي پيدا كرده‌ اند؛ اگر سنگ بودند، ياقوت گشته اند.

اهمیت مقولۀ تبلیغ ایجاب می‌ كند كه داناترین و قوی ترین افرادی كه در حوزه تربیت شده ‌اند به این رسالت الهی بپردازند و با تأسی به سیره رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) به تبلیغ دین بپردازند، به ویژه كه در عصر كنونی مقولۀ تبلیغ و روش ها و ابزارهای آن قابل قیاس باگذشته نیست. آنچه در این مقالۀ كوتاه می خوانید عطف توجهی به ویژگی ها، آسیب ها و راهکارهای سنتی تبلیغ دین یعنی «منبر و خطابه» است.

** سابقۀ درخشان منبر:

بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژۀ عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند.[ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص904] وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و تربيت مردم صادر مي شود. در نگاه کلي تر، وقتي در گفت و گوها از منبر سخن به ميان مي آيد، مراد همان نظام شريف و دستگاه پر سابقه دين براي تبليغ و ترويج و تربيت مردمان است.

اما سوال بر این است که چرا تربيت ديني ما ريشه در وعظ و خطابه منبريان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بينش ديني ما، بسته به نوع و تعداد و کيفيت منبرها و وعظ هايي است که تجربه کرده ايم؟
دليلي ساده و در عين حال پيچيده و پر سابقه مي توان براي اين موضوع جستجو کرد. بزرگان ما - از منبريان و وعاظ و خطبا و روحانيون - از قديم الايام نگاه ويژه اي به منبر داشته اند. نگاهي عبادت گونه که قدرش را به خوبي مي شناختند و سعي مي کردند خود را به مرتبه لياقت آن برسانند. سعي مي کردند قبل از بيان و سخن، خود را به زينت عمل آراسته کنند؛ که در حديث مي خوانيم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت في القلب و اذا خرجت من اللّسان لم يتجاوز الاذان»؟ به درستي که موعظه، هنگامي که از قلب خارج شود وارد قلب مي شود. و هنگامي که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمي کند و در کسي اثر ندارد.
[شرح نهج البلاغه، ج20، ص287]
براي همين است که حتي هيچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمي شدند؛ چرا که مي دانستند اين جايگاه رسول(ص) و اولاد طاهرين(ع) اوست، مي دانستند که وضو نور است و بر جايگاه نوراني نمي توان با ظلمت و تاريکي تکيه زد. نمي توان از نور دم زد و از نور بهره اي نداشت. آنقدر به عمل در پيوند با علم بها داده اند که در بين برخي وعاظ مرسوم بوده که حتي در بالا رفتن از پله هاي منبر، ملاحظه مي کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش مي کردند که از مردم جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببينند واعظ و سخنران به علم و گفته خويش عمل نمي کند دلسرد مي شوند که خدا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»[صف: آیۀ 2] اگر مردم را دعوت به نماز شب مي کردند، خود ساعت ها پيش از طلوع آفتاب به نماز مي ايستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم مي کردند، خود در اين مسير پيشگام بودند.

ادامه نوشته

آراستگی از دیدگاه ائمه هدی(ع)

آراستگی از دیدگاه ائمه هدی(ع)

« اِنّ اللَه یُحِبِّ الجمالَ و التجمیل و یکره البُؤسَ و التّباؤُسَ؛ خداوند زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن ، کراهت دارد[۱]».
آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکار ناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر داده‌اند. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:
«ان الله یُحِبُّ مِن عبیده اذاخرج الی اخوانه ان یَتَهَیّأَ لهم وَ یَتَجَمَّلَ[۲]؛ خداوند دوست می‌دارد که چون بنده‌اش به سوی برادرانش بیرون می‌آید، خود را برای آنها آماده و زیبا سازد» .

امام صادق (علیه السلام)  به یکی از یاران خود می‌گوید:
« اظهار النعمة احبّ الی الله من صیانتها فإیّاک ان تَتَزَیَّنَ إِلاّ فی أَحسن زِیِّ قَومِک[۳]؛ نزد خدا، نمایان کردن نعمت، از نگه داشتن آن محبوب تر است. پس مبادا که جز در بهترین شکل مورد پسند قوم خود بیرون بیایی».
امیر المؤمنین (علیه السلام)  که خود در غایت زهد و ساده زیستی بود، هرگز سهل‌انگاری در آراستگی و آراسته بودن را روا نمی‌دانست. روایتی از آن حضرت نقل شده که نشان می‌دهد رفاقت و صمیمیت و خویشاوندی نباید باعث کوتاهی در این امر شود. آن حضرت فرمود:
« لِیَتَزَیَّنَ اَحَدُکُم لأَخیهِ الْمُسْلِمِ کما یَتَزَیَِّنَ لِلْغَریبِ الَّذی یُحِبُّ أَنْ یراه فی احسن الهَیئة[۴]؛ هر یک از شما خود را برای برادر مسلمانش همان گونه بیاراید که برای بیگانه‌ای که دوست دارد وی را در بهترین شکل ببیند، می‌آراید».
البته باید به این نکته هم توجه داشت که در این امر نباید از حد افراط و تفریط بیرون رفت. از این رو، مرزهایی برای آن بیان شده است؛ مثلاً در فقه پوشیدن لباس شهرت، خود را شبیه پوشش کافران در آوردن و پوشش با هدف فتنه‌انگیزی و … جایز دانسته نشده است. بر این اساس، همان طور که آراستگی حلال و شایسته موجب استحکام و ایجاد نشاط و سلامت در ارتباط‌ها می‌شود، آراستگی ناشایست و حرام، با این امور منافات دارد و موجب مفسده برای فرد و جامعه می‌شود.
مطلب دیگر این است که پیشوایان اسلام به تمایل جوان و خودآرایی و تجمل دوستی در چارچوب اخلاق و مصلحت جامعه توجه داشته‌اند و خودآرایی را برای جوان تحریم نکرده‌اند.
حکایتی نقل شده که علی (علیه السلام)  جامه بهتر را به غلامش قنبر که جوان بود، داد تا تمایل زیباپسند قنبر را ارضا سازد. سپس خطاب به وی فرمود: «تو جوانی و مانند سایر جوانان به تجمل و زیبایی رغبت بسیار داری و به علاوه من از خدای خود حیا می‌کنم که لباس خودم بهتر باشد».[۵]
بدون تردید ارضای میل خودآرایی و تجمل که فطری است، به تکامل و ذوق و شکفتن احساسات جوان کمک و روح و عاطفه او را تقویت می‌کند، ولی نباید جوان در این راه به زیاده‌روی و افراط گراید و از حد شایسته تجاوز کند، بلکه او همان‌گونه که به زیبایی بیرونی و ظاهری می‌پردازد، باید به جمال و زیبایی عقل، فکر، علم، هنر و اخلاق هم بپردازد تا به وسیله هر دو زیبایی، انسانی تکامل یافته برای جامعه پدید آید.

ادامه نوشته

دنیایِ طلبگی....!

دنیایِ طلبگی....!

1- اولین کاری که یک طلبه قبل از ورود به حوزه علمیه باید انجام دهد فهمیدن این مسأله است که چرا و برای چه هدفی به حوزه آمده است و اگر با عمق وجود خود این مسأله را درک کرد هر روز خوش ‌برخوردتر و شاداب‌ تر از روز قبل می‌ شود. پس بعضاً پیداست هدفی نداریم...! :(

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ [باید به مردم عشق ورزید..] ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

2- ما به حوزه آمدیم که تخصص و تفقّه در دین پیدا کنیم، به درون جامعه برویم و به تمام افرادی که بی‌ هدف زندگی می ‌کنند بگوییم که چرا بیهوده زندگی می‌ کنید، نه این که خودمان به بن‌ بست برسیم و دیگران بدانند که هدفی نداریم..! :(

---------------------------------------------------

پ ن:

1- اینجا قرار نیست حرف های قلمبه بزنم، می خوام ساده حرف بزنم... :)

مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست

آخوند خراسانی؛ مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست
[به مناسبت ۲۱ آذر؛ سالگرد رحلت آخوند ملا محمد‌كاظم خراساني]

حضرت آیت الله ملا محمدکاظم خراسانی(آخوند خراسانی) 3

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** ديباچه:
نوشتار حاضر، روايتي است در زندگي يكي از عالمان برجسته عالم تشيع كه از تبار عالمان شيعه است. او رابطه دين با سياست را به عمل ثابت كرد و در عصر مشروطيت چون نگيني در آسمان اجتهاد درخشيد، او كسي نيست جز «ملامحمد كاظم خراساني» معروف به آخوند خراساني كه در 21 ذي‌الحجه سال 1329 هجري قمري در نجف اشرف به ملكوت اعلي پيوست.
آخوند خراساني به عنوان يكي از عالمان برجسته دوران مشروطه كه علاوه بر حركت در مسير علم و تقوا، به صورت جدي در عرصه سياست و امور مملكت اسلامي ورود پيدا كرده بود، كارنامه اي بسيار رنگين را از خود به جاي گذاشت؛ كارنامه اي كه مي تواند سرمشق و سرلوحۀ كاري بسياري از نظام هاي سياسي و سياستمداران قرار گيرد.
آخوند خراساني از شخصيت هاي پرآوازه و تاثيرگذار در دوره معاصر است كه نقش اين فقيه اصولي در هدايت و حمايت از جنبش هاي ضد استعماري و اصلاحيِ عصر خويش در جهان بر هيچ كس پوشيده نيست.
بر اين اساس، در اين نوشتار برآنيم تا از برخي از برهه هاي تاريخي و علمی اين عالم بزرگوار در كنار برخي از صفات برجسته، مورد بازخواني قرار دهيم.

** طلوع خورشيد:
آخوند خراساني در سال 1255 ق. در مشهد ديده به جهان گشود. پدرش ملا حسين هراتي علاوه بر تبليغ، به تجارت ابريشم نيز مشغول بود. ملا حسين، روحاني وارسته اي بود كه براي گذران زندگي، هماره در بين راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وي در سفرهاي تبليغي اش مردم را با احكام اسلامي آشنا مي ساخت. در يكي از همين سفرها، در كاشان ازدواج كرد. ثمرۀ اين ازدواج چهار پسر به نام هاي نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمد كاظم(آخوند خراساني ) بود. سرانجام مِهر پيشواي هشتم او را به مشهد كشاند تا براي هميشه در شهر شهادت ساكن شود.

** آوازۀ علمي:
[علّت نامگذاری به «آخوند»]
آخوند سال ها در درس شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي شركت كرد و از زبده ترين شاگردان آن دو شناخته مي شد. وي از همان ابتدا با پشتكاري كم نظير، راه هاي پيشرفت را مي پيمود.
او در كنار تحصيل، به عبادت و شب زنده داري نيز اهميت فراوان مي داد. بارها به كربلا رفت و به زيارت امام حسين(ع) نايل شد. در يكي از اين سفرها پس از زيارت، در درس آيت الله آخوند اردكاني(متوفاي 1302 ق) شركت كرد. آخوند اردكاني نظر شيخ انصاري را در مساله اي بيان و سپس بر نظر او چند اشكال كرد. اشكال ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شركت در درس شيخ انصاري، اشكال هاي اردكاني را به استاد بازگو كرد. شيخ انصاري يكي از اشكال ها را پذيرفت اما اشكال دوم را رد كرد. آخوند به دفاع از اشكال دوم اردكاني پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعيۀ استاد را قانع كننده ندانست و بار ديگر اشكال را با بياني تازه مطرح كرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا كشيد. صدها طلبه كه در درس شيخ انصاري شركت داشتند، در شگفت بودند كه چگونه طلبه اي جوان كه 25 سال بيش نداشت و كمتر از سه سال بود كه به درس شيخ انصاري راه يافته، بي محابا با دليل هاي قوي به استاد اشكال مي كند. يكي از طلاب به ديگران گفت: اين آخوند(آخوند خراساني ) را ببينيد كه دارد گفتار آن آخوند(آخوند اردكاني) را تاييد مي كند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا مي كردند.

ادامه نوشته

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
در يك نگاه كلي مي توان احكام فقهي را به دو بخش احكام اوليه و ثانويه تقسيم كرد. احكام ثانويه همچون احكام اوليه كاربردي فراوان در فقه شيعه به خود اختصاص داده اند. آنچه كه در اين نوشتار مورد تأكيد بوده، آشنايي با مفهوم احكام ثانويه و نيز بررسي آن در ابعاد مختلف همچون نحوۀ رابطه احكام اوليه و ثانويه و تعيين مرجع تشخيص موضوعات احكام ثانوى اشاره كرد.
با نگاهى اجمالى و گذرا بركتاب ها و مقالات نگاشته شده در زمينه احكام ثانويه، مى توان دريافت كه بعضى از عناوين به طور مكرّر در اين كتاب ها بررسى شده و در برخى موارد، تك نگارى هاى مكرّر هم در اين زمينه انجام شده است، مانند آثارى كه دربارۀ «لاضرر»، «لاحرج»، «اضطرار» و «تقيه» به رشته تحرير در آمده است، اما با عنايت به گستردگى اين مبحث و پديد آمدن زمينه هاى جديد در موضوع احكام ثانويه، تحقيق در اين موارد نه تنها شايسته، بلكه بايسته و لازم است.

** سير تاريخى حكم ثانوى:
الف- دانشمندان شيعه و حكم ثانوى:
اين نكته كه عارض شدن برخى عناوين بر بعضى امور، موجب دگرگونى در حكم شرعى آن ها مى شود، از همان صدر اسلام در ارتكاز مسلمانان متشرع و آگاه به موازين شرعى بوده است؛ چرا كه قواعدى، مانند قاعده نفى حرج، نفى ضرر، تقيه و... ريشه در كتاب (قرآن) و سنت دارد و از همان سال هاى نخست، مسلمانان اين دو منبع را در اختيار داشته اند.
اين مطلب كه پيش آمدن برخى حالات و پيدايش بعضى عناوين نيز حسن وقبح برخى امور را دست خوش تغيير و تبديل قرار مى دهد، از ديرباز مورد توجه ومطالعه دانش مندان بوده است.
ولى تعبير حكم ثانوى يا تكليف ثانوى پيشينه زيادى ندارد و مي توان به دانشمندان زير اشاراتي داشت:
1- شيخ محمدتقى اصفهانى(متوفاى 1248ق) بنابر تحقيقات انجام گرفته، نخستين دانشمند شيعى كه سخن از حكم ثانوى به ميان آورده است. وى در مبحث صحيح و اعم در صورتى كه حكم صادر از مجتهد مخالف با واقع باشد و مجتهد خطا كرده باشد را نسبت به خود مجتهد و مقلدان او «تكليف ثانوى» شمرده است. ولى همان طور كه پيداست اين سخن و تعبير، دربارۀ حكم ظاهرى است نه حكم ثانوى مصطلح كه مورد بحث ما است.
2- شيخ محمدحسين بن عبدالرحيم(متوفاى 1250ق) مؤلف كتاب فصول، نفر دومي است كه از احكام اوليه و ثانويه به «التكاليف الأصليه و العارضيه» تعبير كرده است.
3- شيخ مرتضى انصارى(متوفاى 1281ق) در اين زمينه، آغازگر بحث و تحقيق در مورد اين احكام است. وى در كتاب مكاسب مبحث «شروط صحت شرط»[مرتضى انصارى، مكاسب، ص277] ونيز در رساله «المواسعه و المضايقه»[همان، ص354] و هم چنين در كتاب «فرائد الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر»[مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ص535]، مباحث دقيق و ارزنده اى دربارۀ حكم ثانوى مطرح نموده است.
4- محمد كاظم خراسانى(متوفاى 1329ق) در كتاب «كفايه الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر» همچنين در آغاز مبحث «تعارض الادله و الامارات» مطالبى دربارۀ احكام ثانويه طرح نموده است. پس از صاحب كفايه، محشّيان و شارحان اين كتاب و علماى ديگر نيز كم و بيش به اين بحث پرداخته اند.
نكته:
ناگفته نماند دانشمندان متقدم بر اين بزرگان نيز به گونۀ پراكنده مباحثى را در مورد احكام و قواعد ثانويه ابراز داشته اند، ولى آن چه در آثار آنان مى يابيم بحث دربارۀ مصاديق حكم ثانوى است بدون آن كه به عنوان مزبور تصريح كنند؛ از باب مثال:
- علامه محمدباقر مجلسى(متوفاى 1111ق) در شرح حديث «لاضرر و لاضرار» مى نويسد:
«هذا المضمون مروى من طرق الخاصه و العامه بأسانيد كثيره فصار أصلاً من الأصول و به يستدلّون فى كثير من الاحكام.
- شيخ يوسف بحرانى(متوفاى 1186ق) در آغاز جلد اول كتاب «الحدائق الناضره» حدود ده صفحه دربارۀ تقيه بحث كرده است.
- محمد مهدى بن مرتضى طباطبائى(متوفاى 1212ق) نيز در كتاب فوائد خود در مورد مسئله عسر و حرج به بحث پرداخته است.
- سيدعبدالله شبّر(متوفاى 1242ق) در كتاب «الاصول الاصليه و القواعد الشرعيه» بحث هايى دربارۀ قاعده لاحرج و تقيه دارد.
- در كتاب «عوائد الايام» تأليف احمد نراقى(متوفاى 1245ق) و كتاب «عناوين الاصول» تأليف عبدالفتاح بن على مراغى(متوفاى 1250ق) نيز به مباحثى دربارۀ حكم ثانوى لاضرر و لاحرج برمى خوريم.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]
ب- دانشمندان عامه و حكم ثانوى:
در ميان صاحب نظران عامه، كسى كه در جوانب حكم ثانوى و كليات مربوط به آن به بحث پرداخته باشد، يافت نشده است. به نظر مى رسد اين بحث از ابتكارات دانش مندان شيعه و در رأس آنان شيخ انصارى باشد.
تحقيق و تأليف در مورد مصاديق احكام و قواعد ثانويه در ميان دانش مندان سنى نيز پيشينه اى ديرينه دارد. در زير چشم اندازى به مهم ترين نمونه هاى اين مباحث و صاحبان آن ها به ترتيب تاريخى داريم:
مالك بن انس(متوفاى 179ق) دربارۀ عناوين ثانوى نذر، عهد و قسم، بحث نموده است. محمد بن ادريس شافعى(متوفاى 204ق) نيز مطالبى در اين زمينه دارد.[محمد بن ادريس شافعى، الاُم، ج1، ص254 به بعد] وى هم چنين زير عنوان «ما يحلّ بالضروره» مباحثى در مورد عنوان ثانوى ضرورت، طرح نموده است. ابوالقاسم خرقى(متوفاى 334ق) نيز مباحثى درباره عنوان اكراه، پيش كشيده است. پس از وى به ابن حزم اندلسى(متوفاى 456ق) مى رسيم كه در مورد اكراه و اقسام آن بحث نموده است.[ابن حزم اندلسى، المحلّى، ج8، ص329 به بعد] وى هم چنين مباحثى دربارۀ نذر، عهد و قسم دارد. احمد بن حسين بيهقى(متوفاى 458ق) نيز بحثى مفصل در مورد نذر، عهد و قسم مطرح كرده است.[احمد بن حسين بيهقى، السنن الكبرى، ج10، ص26 به بعد] پس از وى مى توان از امام محمد غزالى(متوفاى 505ق) و ابوبكر بن مسعود كاشانى حنفى(متوفاى 587ق) ياد كرد.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]

** تعريف احكام اوليه و ثانويه:
تعاريف مختلفي براي حكم اوليه و ثانويه بيان شده است. اما ازديدگاه مشهور بنابر تقسيمي كه توسط علماي اصول صورت گرفته است، احكام الهي به دو دستۀ احكام اوليه و احكام ثانويه قابل تقسيمند:
1- احكام اولي: اگر حكمي براي نفس موضوعي[در مثال «وجوب وضو براي نماز»؛ وجوب حكم و وضو، موضوع آن است] -بدون در نظر گرفتن برخي از عوارض و عناوين ثانوي مانند اضطرار و همچنين بدون در نظر گرفتن حالت شك و جهلِ مكلف، نسبت به حكم واقعى- جعل ‏گردد، حكم اوّلي گفته مي ‌شود. مانند؛ وجوب وضو براى نماز.
2- احكام ثانوي: حكم اولي در مقابل حكم ثانوي است كه منظور از حكم ثانوي، احكامي است كه به لحاظ اضطرار و ديگر عناوين ثانويه بر موضوع مترتب مي‌شود، به عبارت ديگر، به احكامى ثانوي مى‏گويند كه به خاطر عارض شدن حالتى؛ نظير اكراه، اضطرار، عسر و حرج و يا عناوينى؛ مثل نذر، عهد، يمين، و تقيّه (عناوين ثانوى) براي مكلف، جعل مى‏گردد؛ براى مثال، با اين‌كه حكم روزه ماه رمضان وجوب است، ولى همين حكم نسبت به مضطر، مريض، زنان در بعضى از حالات و پيران تغيير مى ‏كند؛ پس حكم در اين حالات را؛ حكم ثانوى مى‏گويند و چون بيشترين كاربرد آن از عناوين ثانوي، حالت اضطرار است، به آن حكم اضطرارى نيز گفته شده است.[فرهنگ نامۀ اصول فقه‏، ص115]

ادامه نوشته

آقا ضیاء‌الدّین عراقی؛ ضیاءِ فقاهت در عرصۀ شاگردپروری

آقا ضیاء‌الدّین عراقی؛ ضیاءِ فقاهت در عرصۀ شاگردپروری
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز رحلت آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
عالمان دین ومهرآیینان پاک آذین، شورآفرینان عرصۀ دین و رادمردان سرزمین ایمان و یقین، چونان شمع سوختگان دوران هجر و شیدارویان زمانۀ وصل، زکات مهر و علم خود را در تربیت مردان مرد و یلان عرصه نبرد با تاریکی جهل و کفر قرار داده و بزرگ مردان میدان علم و عمل را در دامان یقین و اعتقاد و اعتماد و علم خویش پرورش داده اند.
آری؛ کسی همچون آقا ضیاءالدین علی ابن ملا محمد عراقی، فقیه، اصولی، مجتهد شیعی و معروف به آقا ضیاء‌الدین عراقی، در شمارِ علماي برجسته اي است كه عالمان بزرگي در محضرش زانو زدند و به اين شاگردي افتخار مي كردند.

** طلوع خورشيد:
آقا ضیاءالدین علی ابن ملا محمد عراقی، فقیه، اصولی، مجتهد شیعی و معروف به آقا ضیاء‌الدین عراقی، فرزند آخوند ملا محمدكبیر سلطان‌آبادی (عراقی) که در سال ۱۲۷۸ در محله حصار قدیم سلطان‌آباد (اراك) پا به عرصه گیتی نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ. ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان آیه الله آقا محسن عراقی علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ. ق) منشی خاص آخوند خراسانی و آیه الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی (متوفا: 1280 هـ. ق.) مقام و مرتبه‌ای بلند در علم بود و به تقوا و پرهیزكاری شهرت داشت. در اجازه‌ای كه آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد كرده است.[احسن الودیعه، ج1، ص132، و ریحانه الادب، ج1، ص240]

ادامه نوشته

قطره‌ای از دریا

قطره‌ای از دریا

آیت الله بهجت
 

محمدتقی بهجت در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار، در شهر فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. در ابتدای کودکی مادر وی درگذشت. کربلایی محمود، پدر وی از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رسیدگی امور مردم می پرداخت. پدرش همچنین از ذوق ادبی برخوردار بوده و در رثای خاندان پیامبر اسلام به ویژه امام حسین (ع) شعر می سرود.

آیت الله بهجت از مجتهدین بزرگواری بود که عمری را در زهد و تقوا زندگی کرد. جهان تشیع، علمای بسیاری را به دنیای اسلام معرفی کرده است که آیت الله بهجت یکی از آن هاست.

ایشان در 27 اردیبهشت 1388 به علت ایست قلبی درگذشت و در حرم فاطمه معصومه (س) دفن شد.

خاطراتی از آیت الله بهجت

*مشت هایی که در خانه باز می شد

آقا از حرم که می خواست برگردد مشت هایش را می بست و دیگر باز نمی کرد تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد.

*مردی که آزارش به مورچه هم نمی رسید

چند ساعت مانده بود به اذان صبح. طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو. هوا خیلی سرد بود. از اتاق بیرون رفته بود. آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود. چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید.

گفته بودند خب چرا صدا نکردید؟ فرموده بود، خب؛ نخواستم اذیت بشوید!

* کارهای شخصی

کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت. مثلاً می آمد پایین می دید که دندان مصنوعی هایش را جا گذاشته، برمیگشت بالا دندان ها را برمی داشت. یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت.

* سفر به مشهد

مشهد که می رفتند خیلی اصرار داشت توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت.

از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه ها را بغل کرده تا آرام باشند یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که بیدار نشوند و در حال ذکر و عبادت خودش است.

* مهربان حتی با حیوانات

دلش می خواست مرغ و خروس در خانه داشته باشند. و هم اصرار داشت که رسیدگی به مرغ و خروس ها را خودش تنهایی انجام دهد. صبح از مسجد که برمی گشت اول آب و دانه ی مرغ و خروس ها را می داد و قفسشان را مرتب می کرد.

خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می کرد می آورد برای حیوان ها. بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود توی حوض می شست و می آورد داخل خانه. یک بار هم اول شب به مرغ و خروس ها سر می زد. یک بار بعد از عبادت یک ساعته سر شب هایش. یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوصشان می پوشاند، می گفت سرما می خورند.

یکی از مرغ ها مریض شده بود، خیلی حالش بد بود. اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ ها از قفس بیرون بیایند، کثیف کاری می شد.

آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود. می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و بهبود پیدا کند.

حدود یک ماه بود که حیوان کاملاً حالش خوب شده بود. فردا عصری که آقا رحلت کرد دیده بودند که حیوان هم مرده...

آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش

آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
شرح حال نگاري و حسب حال نويسي عالمانِ ربّاني و اسوه هاي علم و تقوا، ضرورتي است بس آشكار كه عالِم و عامي از خواندن آن عبرت خواهند و بدان به رشد و كمال رهنمون شوند.
بازگويي و بازخواني وقايع پندآموز و عبرت فروز زندگاني مفاخر دين و دانش، نياز مردمان هر زمين و زمانه، و روشني بخشِ راه و مرام جان هاي سعادت خواه و كمال جو مي باشد.
شيخ عبدالكريم حائري يزدي، يكي از بزرگترين علما و مراجع مكتب حقّۀ جعفري در سال 1231 در اردكان يزد به دنيا آمد. وي از مجتهدان و مراجع تقليد شيعه و بنيانگذار حوزه علميه قم بود و از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۱۵ رياست تامّه و مرجعيت كامل شيعيان را بر عهده داشت.
اين نادرۀ روزگار خود، با مجاهدت هاي علمي و عملي خود، كوشيد تا به وظيفۀ الهي خود در اعتلاي كلمۀ حق عمل نمايد.
در اين شماره از نشريه، به مناسبت سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، همانند گذشته كوشيده ايم تا به قدر بضاعت ناچيز خود، مسايل پيرامونِ زندگاني شيخ عبدالكريم حائري يزدي را مطرح كنيم و گاه نكاتي شايستۀ درنگ را يادآور شويم.

** طلوع خورشيد:
شيخ آقابزرگ تهراني و عبدالحسين آيتي تاريخ تولد ايشان را در سال 1276ه.ق(1239 ه.ش) دانسته است.[شيخ آقابزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج4، ص378؛ عبدالحسين آيتي، تاريخ يزد، ص428] امّا حاج شيخ مرتضي حائري فرزند شيخ، اعتقاد دارد كه پدرش در سال 1280 ه.ق(1242 ه.ش) متولد شده است.[علي كريمي جهرمي، آيت الله مؤسس، ص18، به نقل از يادداشت هاي شيخ مرتضي، ص6]
او در روستاي «مهرجرد»‌ يزد در خانۀ مردي پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكي پا به عرصۀ حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.[مجله حوزه، ش12، سال64؛ فصلنامۀ ياد، ش4، سال65] وي دوران كودكي را در دامان پر مهر مادري سپري كرد تا به شش سالگي رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستي پايش به مكتب باز مي‎شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبري نبود و كودكاني كه بزرگ مي‎شدند به دنبال كار و حرفۀ پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپري مي‎كردند. اما عبدالكريم كه گويي سرنوشتي جز اين داشت مورد لطف الهي قرار گرفت و خيلي زود وسيلۀ درس و دانش اندوزي برايش فراهم شد.

** آغاز تحصیل:
در شش سالگي يكي از بستگانش(شوهر خاله اش) معروف به مير ابوجعفر كه آخوند بود به «مهرگرد» آمد و تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد. عبدالكريم روزها در درس استادان حاضر مي‌شد و شبها در خانه مير ابوجعفر به سر مي‌برد و گاهي در شبهاي جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرگرد را پيش مي‌گرفت. با درگذشت پدر مدتّي از تحصيل باز ماند امّا بعد از چندي به حوزه علميه يزد رفت و در مدرسه محمدتقي خان سكني گزيد و به تحصيل علوم اسلامي پرداخت.[عمادالدين فيّاضي، حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص26]
پس از تحصيلات مقدماتي در اردکان و يزد جهت تحصيل و تکميل علوم ديني به کربلا و سپس به سامرا و نجف مهاجرت کردند . ايشان پس از 37 سال اقامت در کربلا، سامره و نجف به اراک آمده و حدود 8 سال به تربيت طلاب و تشکيل حوزه مشغول شدند.
** مهاجرت به قم:
در اوايل قرن يازدهم هجري ق. چند سالي شخصيت هاي بزرگي چون صدرالدين شيرازي، فياض لاهيجي و فيض كاشاني و بعدها ميرزاي قمي در مدارس اين شهر به بحث و اشاعۀ علوم اسلامي در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند. و با تشكيل جلسات پرشكوه علمي مدّتي كور سوي دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزي كه آية الله حائري پا به اين شهر مي‎گذارد وضع حوزه ‎هاي علميّه همچنان اسفبار و مدت ها عظمت گذشتۀ آن فراموش شده بود.
ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمي قم را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مي‎گفت: «چه مي‎شد اگر حوزۀ علميّۀ قم سر و سامان مي‎گرفت!»[ر.ك: آشنايي با حوزه‎ هاي علميه شيعه، سيّد حجت موحّدي ابطحي، ج1، ص291؛ همچنين: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، ج2، ص556]
پس از اين دوران به سال 1340 قمري مطابق با سوم فروردين 1301 شمسي به قصد زيارت حضرت معصومه(س) به قم حركت كردند و همين سفر بود كه مرحله تازه اي در تاريخ پرشكوه شيعه را رقم زد، چرا كه ايشان با اصرار علما و مردم قم خصوصا حاج شيخ محمدتقي بافقي و پس از استخاره با قرآن تصميم به اقامت در شهر قم و تاسيس حوزۀ علميه اين شهر گرفتند. حاج شيخ با اين كه كمتر به قرآن مجيد تفأّل زده و استخاره مي كردند، صبحگاهي كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرّف شدند، با قرآن شريف استخاره كردند. آيه 93 سوره مباركۀ يوسف آمد: «اِذْ هَبُوا بقميصي هَذا فَاَلْقُوهُ علي وجه اَبي ياتِ بصيراً وَ أتُوني بِاَهْلِكم اَجمعين» و اولين جمله اي كه در اوّل صفحه قرآن بود، ذيل آيه: «وأتوني باَهلكم اجمعين» بود. پس با عزمي راسخ و قلبي مطمئن، بنا را بر توقّف گذارده و به منزل حاج سيّد علي مصطفوي، تاجر قمي كه علما و طبقات تجار و اصناف ديگر، جمع و انتظار نتيجه و تصميم نهايي آن جناب را داشتند، آمده و اظهار مطلب فرمودند، مردم بي اندازه شاد و خوشحال شدند.[محمدشريف رازي، گنجينۀ دانشمندان، ج1، ص284]

ادامه نوشته

گفتگو و مصاحبه با دکتر محسن کمالیان

گفتگو و مصاحبه با دکتر محسن کمالیان

بیوگرافی:

دکتر کمالیان فردی با دغدغه های فراوان نسبت به آراء و اندیشه ها و سرنوشت امام موسی صدر است وی تا کنون تحقیقات و تألیفات فراوانی را در مورد این شخصیت ارزنده جهان اسلام داشته است. ایشان در گفتگویی با حریم امام به راز ماندگاری ایشان و جلوه های عملی و اخلاقی او و قضاوت دیدگاه ها و اشتراکات دیدگاه های میان امام صدر و مرحوم امام خمینی (س) اشاره می نماید.

مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

*چطور با امام موسی صدر آشنا شدید؟ از رابطه تان بفرمایید!
**من ارتباط خاصی واقعش با ایشان نداشتم. آن موقع بچه بودم و آلمان زندگی می کردیم. قبل از ده سالگی که به ایران آمدیم و چند بار که ایشان به آلمان و منزل ما آمدند یا در جاهای دیگر مثل منزل آقای طباطبایی دو سه بار دیدمشان. هیچ ارتباط خاصی هم با ایشان نداشتم. تا بعد از انقلاب که بنده چهارده پانزده سال داشتم. بودم. سن نوجوانی دوره خاصی است و علاقه و کنجکاوی های خاصی دارد. این دقیقاً مقارن شد با قضیه ناپدیدشدن ایشان که در روزنامه ها انعکاس پیدا کرد. از آن جا علاقه قلبی من شعله ور شد و دیگر کنجکاو شدم که چه اتفاقی افتاده و مگر می شود آدمی با این مشخصات و خصوصیات به این راحتی دزدیده شود. این برایم خیلی عجیب بود. از هر کسی در مورد وضعیت ایشان سؤال می کردم. تا انقلاب پیروز شد و آقای دکتر چمران و آقای طباطبایی به ایران آمدند. دکتر جمران وقتی آمدند در همان دو سه روز اول یکی دو تا سخنرانی چندساعته در مورد وضعیت لبنان و شخصیت امام موسی صدر کردند که از رادیو پخش شد. خب دکتر چمران از دل حرف می زد. حرفی که از دل بلند شود به دل هم می نشیند. به هر حال صحبت های ایشان موجب شد علاقه من تشدید شود. بعد آقای طباطبایی هم این طرف و آن طرف صحبت های مختلفی داشتند که در مجموعه مرا به امام موسی صدر نزدیک تر کرد. این اولین جرقه های آشنایی جدی من با ایشان بود. آقای صدر جزء آدم هایی است هرچه به ایشان نزدیک می شوی علاقه و ارادتت به ایشان بیشتر می شود. بعضی از آدم ها عکس این هستند. از دور آدم های جذابی اند ولی وقتی به ایشان نزدیک می شوی و وارد زندگی خصوصی شان می شوی، با چیزهایی مواجه می شوی که تو را شوکه و زده می کند. الان که سی و خرده ای سال می گذرد، هر چقدر بیشتر در مورد ایشان می دانم ارادتم به ایشان بیشتر شده است.
*امام موسی صدر در دل نسل جوان امروز، که زمان ایشان را درک نکرده است، جا دارد. راز ماندگاری ایشان چیست؟
**چند چیز است. اول فکر و اندیشه اش است. البته افراد دیگری هم همان فکر و اندیشه را داشتند و دارند. پس فقط فکر نیست. در کنار آن اخلاق ایشان است. اخلاق ایشان فوق العاده است. اخلاق و اندیشه در کنار هم دلیل مهم ماندگاری ایشان است. هر یک از این دو به تنهایی کارساز نیست. الان نگاه کنید مردم در انتخابات اخیر به اعتدال و اخلاقگرایی رأی دادند. منتها سی و پنج سال طول کشید تا به این جا رسیدیم. البته اگر بی انصافی نکنم باید بگویم از دوران حضرت امام این داستان شروع شد. حضرت امام و در اوایل انقلاب شهید بهشتی و شهید مطهری هم دقیقاً همین طور بودند. بعد از آن این مسائل فراموش شد و برای چند دهه اخلاق و اعتدال و عقلانیت نقطه مغفول ما بود. خب امام موسی صدر بدون این که این تجربه ها را بگذراند، از همان ابتدا چنین بود. البته تربیت خانوادگی و محیط ایشان بسیار در این زمینه تأثیر داشت. منظورم محیط شهر و حوزه و مدرسه نیست. در این شهر و حوزه و مدرسه هم همین آقایانی که الان با آن ها مشکل داریم بار آمدند. پس بیشتر از همه همان اصالت خانوادگی و محیط خانوادگی امام موسی صدر تأثیرگذار است. ایشان از اول با اخلاق برخورد می کرد. اصالت را آدم کاملاً حس می کرد در رفتارشان. چه در ایران چه در نجف و چه در لبنان. ایشان هیچ وقت در لبنان در فکر و رفتارش افراط نبود. همیشه اعتدال و اخلاق را رعایت می کرد. مخالفین امام موسی صدر که نوعاً از علمای شیعه در لبنان بودند می گویند که این سید با این اخلاقش ما را به راه آورد. می گویند ما هرچه به ایشان بیشتر حمله کردیم و بیشتر ایشان را تحت فشار گذاشتیم و سعایت کردیم ایشان محبتش به ما بیشتر شد. نه فقط از حقوق اجتماعی محرومشان نمی کرد و آن ها را تحت فشار نمی گذاشت، محبتش را به آن ها بیشتر می کرد. مثلاً وقتی مکه می رفت بعضی از روحانیونی که به شدت مخالفش بودند را با اصرار با خود می برد. مثلاً مقید بود بعضی از روحانیون منتقد و مخالفش که مثلاً بیست و پنج سال بزرگ تر از او بودند را در هر جلسه ای که بود می برد. با این که رهبر شیعیان و رئیس مجلس اعلای شیعه بود، اگر وقت نماز می شد آن ها را جلو می انداختن و پشت سرشان نماز می خواند. آقای صدر این طوری بود. با دوست و دشمن با اخلاق برخورد می کرد. جاذبه ایشان فوق العاده زیاد بود. همان جمله قشنگ شهید بهشتی که دافعه در حداقل و ضرورت و جاذبه در حداکثر امکان. این دقیقاً کاری است که آقای صدر انجام می داد.

ادامه نوشته

گفتگو و مصاحبه با دکتر سید صادق طباطبایی

گفتگو و مصاحبه با دکتر سید صادق طباطبایی

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_14732.jpeg

بیوگرافی:

دکتر صادق طباطبایی خواهر زاده امام موسی صدر، مردی سرشار از دوستی و مهربانی با سینه ای مملوّ از اسرار و خاطره است.
حریم امام در آستانه سالگرد ربوده شدن شخصیت کم نظیر جهان اسلام «امام موسی صدر» در گفتگویی با ایشان مباحثی نظیر مبانی فکری و روشی امام صدر و نسبت او با حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و نگاه او به لیبرالیسم و اندیشه انسان محوری ایشان را مورد بحث و بررسی قرار داد.

مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی و سید محمد حسن مخبر

ازچه زمانی با امام موسی صدر مانوس شدید؟
*خوشبختانه این توفیق را داشتم که از هشت نه سالگی آقای صدر را درک کردم. آن موقع هنوز مرحوم آیت الله صدر زنده بودند. نسبت ایشان با مرحوم آقا و عنایت مرحوم آقا به ایشان، نیز تفاوتش با برادر بزرگترش حاج آقا رضا برای من روشن بود. بعد هم به شدت مورد لطف و عنایت ایشان بودم. البته نه تنها من که خواهرزاده ایشان می شوم؛ با تمام خواهرزاده ها و برادرزاده هایشان یک رابطه خاص و متفاوتی نسبت به یکدیگر، برقرار می کردند. بر اساس چیزی که در ما می دید، رابطه اش را برقرار می کرد. به هر حال در من خیلی اثرگذار بود. زمانی که ایشان به لبنان رفتند، سال بعدش دیپلم گرفتم. بعد که به آلمان رفتم تقریباً هر سال ایشان را می دیدم. ایشان در کنگره های بین المللی که شرکت می کردند، اصرار داشتند یک سفر به آلمان بیایند و دو سه هفته آن جا باشند. توسط من با جاهای مختلف آشنا می شدند و در جلسات مختلف هم شرکت می کردند. وقتی هم که انجمن اسلامی را تأسیس کردیم، بهره برداری چندجانبه از ایشان داشتیم؛ نه تنها عقیدتی بلکه حتی مالی.
*تبیین مبانی فکری و روشی امام صدر امروزه مخصوصاً برای نسل جوان ضرورت دارد. نسبت امام صدر با حکومت اسلامی و مشخصاً نظریه ولایت فقیه چیست؟ اصلاً ایشان به دنبال چنین چیزی بودند یا نه؟ چون سند روشنی در این باره موجود نیست. هرچند شاید بشود از برآیند رفتارها و روششان اعتقاد ایشان را به دست آورد، این حدس ها کافی نیست.
**آقای دکتر کمالیان تا حدودی به این مسئله پرداخته است. اما نکته اصلی این است که زمان ربوده شدن امام صدر هنوز این مباحث مطرح نشده بود. البته بحث ولایت فقیه را امام در نجف عنوان کرده بودند که من، بر اساس گفتگوهایی که با امام، دایی جان و آسید محمدباقر صدر داشتم، استنباط حکومتی از آن نمی کنم. به هر حال چند نکته را در رفتار امام صدر دیدم. سال های اول فعالیتمان خیلی درگیر چپ عقیدتی بودیم و خیلی هم در اقلیت بودیم. خوراک فکریمان کم بود. مطالب فکری کم داشتیم. فقط آثار شرکت انتشار و این ها بود که جوابگو نبود. چند نفری که بودیم که می خواستیم با همه مجموعه جریان دانشجویی در اروپا در بیفتیم و پایه های انجمن های اسلامی را قوی کنیم. ناچار بودیم خودمان به فکر بیفتیم. مثلاً من در نوزده سالگی سعی کردم پاورقی های آقای مطهری بر کتاب «روش رئالیسم» آقای طباطبایی را بخوانم و بفهمم که با بچه های سوسیالیست کمونیست در بیفتیم و بتوانیم پاسخگو باشیم. در حالی که رشته تحصیلی ام شیمی بود که ربطی به این موضوع نداشت. در یکی از برنامه هایی که در آلمان با ایشان داشتیم به دایی جان(امام موسی صدر) گفتم: «حالا ماتریالیسم دیالکتیک را بگذاریم کنار و کاری به هگل و این ها نداریم. اگر مسئله اعتدال، توزیع ثروت، ارزش افزوده و این ها را از اقتصاد سوسیالیسم بگیریم و یک خرده تر و تمیز و مرتبش کنیم چه اشکالی دارد؟ به نظر شما می توانیم روی این زمینه کار کنیم یا نه؟» گفتند: «اصلاً در این فکر نرو! شک هم به این مسائل نکن! چرا اسلام نه؟ چرا حکومت اسلامی نه؟» گفتم: «آخه چیزی نداریم». گفت: «چرا چیزی نداریم؟ مگر دیگران چیزی داشتند که الان حکومت کمونیستی و سوسیالیستی درست کردند؟ خیلی هم داریم. فکر کن! بیندیش! ما کمک می کنیم! سؤالی داری مطرح کن! ارتباطت را با آسید محمدباقر زیادتر کن! آسید محمدباقر فقه اش فقه حکومتی است. هر سؤالی هم داری با من در میان بگذار! با کمال میل هر وقت هم مشکلی داشتید می آیم و گفتگو می کنیم». چون آن زمان به خاطر فعالیت های سیاسی دیگر نمی توانستم به ایران بیایم. این اولین بار است که من از ایشان بحث حکومت اسلامی را شنیدم. بعد خود ایشان در لبنان با این مسئله درگیر شد. اولین مسئله ای که ایشان با آن درگیر شد ارتقاء جایگاه شیعیان بود. شیعیان یک اقلیتی بودند. آن هم در شرایطی که در لبنان مسیحیت قدرتمند، بزرگان مسیحی، شعرای بزرگ، اندیشمندان سنی، اندیشمندان مارکسیسم و کمونیسم در فضای روشنفکری دانشگاه ها در لبنان حاضر بودند و مخرج مشترک همه شان ضدیت با شیعه بود. حتی این ها موفق شدند جوان های شیعه را به احزاب کمونیستی بکشانند؛ به دلیل آن حس عدالت طلبی که در جوان های شیعه بود. چمران این مسئله را خیلی خوب در نوشته هایش شکافته است. خب در چنین شرایطی یک طلبه جوان 30 ساله از قم به لبنان می رود. و این ها با او در می افتند. اما نه تنها موفق نمی شوند، بزرگان و صاحبان آن اندیشه، مفتونش می شوند. آنچنان که همه جا با عزت و شکوه و احترام با او رفتار می کنند. هدف ایشان بالابردن جایگاه شیعه بود اما با جریان سنی و تسنن درگیری لفظی نداشت. آن زمان برنامه نماز جمعه از رادیو تلویزیون لبنان پخش می شد. جایگاه ایشان طوری بود که وقتی به مفتی حسن خالد شیخ اعظم می گوید: «یک هفته شما نماز بخوانید یک هفته من». او خجالت می کشد جواب نه بدهد. در برنامه دعای سحر یا چیزهای دیگر همین طور. نیز در برنامه افطار. خب در مغرب و افطار چند دقیقه ای بین شیعه و سنی اختلاف است. یک بار امام موسی صدر به محفلی که بزرگان اهل تسنن جمع بودند، دعوت می شود.

ادامه نوشته

حبّ حضرت محبوب؛ به روایت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی

حبّ حضرت محبوب؛ به روایت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی
 
گروه اول: مردم عادی
پس هرگاه یکی از عامه‌ی مردم را تصور نماییم که دنیا و جلوه‌های فریبنده‌ی آن مطلوب و دلخواه اوست و شب را به روز می‌رساند در حالی که در تدبیر معاش فرداست که چگونه خرید و فروش نماید و کجا برود و به چه کسی ملاقات نماید؟ وقتی صبح می‌شود، او تمام همّت و تلاش خود را برای اداره‌ی کارهای روزانه‌اش و اصلاح امور دنیوی خود به کار می‌گیرد.
هنگامی که این شخص، ندای دعوت کننده‌ی خدا را بشنود که هشداردهنده‌ و بشارتگر است و او را به مغفرت الهی و رضوان و بهشت‌هایی که دارای نعمت‌های دائمی است، بشارت می‌دهد و از آتش جهنم که هیزم آن خود انسان‌ها و سنگ‌های مخصوص و آنچه که خداوند مهیا دیده می‌باشد، می‌ترساند؛ پس کوتاهی همت چنین کسی و تلاش او فقط برای اسیر ساختن شکم و سیراب نمودن خود باعث می‌شود هیچ فرصتی برای غور و بررسی در آیات الهی و کلمات آن، پیدا نکند و فقط به طور اجمالی به آنچه که شنیده ایمان می‌آورد و کارهای شایسته‌ای که با دنیاطلبی او تزاحم پیدا ننماید، انجام می‌دهد؛ زیرا دنیا برای او اصل و دین برایش فرع می‌باشد؛ برای همین نیز می‌بینی عمل او با گفتارش نمی‌سازد و عملش با علمش در تضاد می‌باشد. می‌بینی چنین کسی می‌گوید: «خداوند شنوا و بیناست» با این حال به هر گناهی دست می‌یازد و هر منکری را مرتکب می‌شود و واجبات را ترک می‌کند.
ادامه نوشته

شرحِ صدر [درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]

شرحِ صدر

[درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

در آمد

اگر امروز يك همه پرسي دربارۀ معتبرترين و محبوب ترين و اثرگذارترين شخصيت سياسي- ديني معاصر لبنان صورت گيرد، بدون ترديد، اين مقام به امام موسي صدر تعلق مي گيرد. او اين محبوبيت در ميان مردم لبنان، اعم از مسيحي، مسلمان، شيعه و سني را مديون؛ اولاً قرائت رحماني از كلام خدا در قرآن، و ثانياً رفتارهاي مهربانانه مبتني بر تساهل و تسامح با گروه هاي گوناگون ديني و فرهنگي مردم لبنان است.

امام صدر، خوبي و فضيلت بسيار دارد، امّا در اين مختصر مي خواهيم به مناسبت ربوده شدن امام موسي صدر در روز نهم شهريور سال 1357 در كشور ليبي، به گوشه هايي از انديشه ‌هاي امام موسي صدر در مبانی، فقاهت و سیاست اشاره کنیم.

مبانیِ صدر

بايد تصريح كنيم كه امام موسي صدر در زمرۀ انديشمندان مسلمان نوآور و نوانديشي است كه تلاش مي‌كند تا با بهره‌ گيري از موازين و قواعد روايي و قرآن مسائل و مشكلات روزمره را به نوعي مديريت و هدايت كند و اين را به همۀ توده ‌هاي مردم ثابت نمايد كه اسلام آيين و مكتبي است كه همۀ نيازهاي موجود در هر دوره‌اي را به خوبي پاسخگو خواهد بود؛ لذا به مهم ترین مبانی امام موسی صدر اشاره می کنیم:

1- اتحاد مسلمانان:

يكي از آرزوها و آرمان هاي ديرين امام موسي صدر وحدت امت اسلامي در سرتاسر جهان بود. از ايده هاي مورد توجه اين انديشمند اجتماعي و خوش فكر، اتحاد ميان مسلمانان و تقريب مذاهب اسلامي است كه براي تحقق آن تلاش فوق العاده اي به خرج مي دهد. در اين مورد ذكر چند نكته حائز اهميت است:

الف- امام موسي صدر ما را تشويق مي كند كه روح اخوّت اسلامي رادر خويش و جوامع خود نهادينه كنيم وانديشمندان روشنگر، باري سنگين در اين زمينه بر دوش دارند، چرا كه نبود تقريب و همدلي بين مسلمين جهان پيامدهاي سختي براي همگي ما خواهد داشت. در ديدگاه او همان گونه كه نمازهاي پنجگانه از واجبات است و نشاني از ايمان درون ما، وحدت امت اسلامي هم بايد بدين گونه يكي از واجبات تلقي و نهادينه شود.

ب- علاوه بر دين اسلام امام موسي صدر در مورد گفتگوي بين اديان هم بسيار تاكيد مي كند و معتقد به «حوار» بين اديان است. چرا كه او معتقد است اديان ريشۀ واحدي دارند و اختلافي كه ما امروز شاهد آن هستيم نه متافيزيكي است نه تئولوژيك، ريشه اين اختلاف در فرار كردن متوليان و پيروان اديان از وظيفه خويش است كه به جاي خدمت به انسانيت و از بين بردن آلام و دردهاي جامعه بشري به منويات خود خدمت مي كنند يا به عبارت ديگر دين خدا را در خدمت خودخواهي خويش گرفتار كرده اند. از اين رو در ديدگاه صدر تنها راهي كه پيروان اديان آسماني مختلف در برابر هم دارند نه تكفير بلكه حوار و گفتگوي نشات گرفته از قلب است.

ج- امام موسي صدر در برابر مكاتب بشري و سكولار هرگز توصيه نمي كند كه راه عزلت و گوشه گيري را پيشه كنيم. او باور دارد مكتب آسماني بر مبناي اجتهاد باتوجه به شاخصه زمان و مكان اين قابليت را به هر متفكري خواهد داد كه در برابر نظر مدرنيت ها راسخ بايستد و از موضع برهان افكار خويش را عرضه دارد.

2- كرامت انسان:

بسياري از فاكتورهاي فكري و عقيدتي ايشان، انسان شناسي و زاويۀ نگاه ايشان به شخصيت افراد است. اين متفكر بزرگ با توجه به يكسري اصول قرآني و ديني انسان را موجودي ارزشمند و داراي فطرت الهي مي داند و تاكيد مي كند كه به طور كلي نبايد نسبت به بشر و ساختار شخصيت آنها بدبين بود.در واقع سيدموسي صدر في نفسه انسان را محترم مي داند و معتقد است كه آدمي به دليل برخورداري از كرامت، آزادي، توانايي، عقل و... از ارزش ذاتي برخوردار است و چون همۀ اسماي خداوندي را به شكل نسبي برخوردار است پس ابتدائاً موجودي قابل احترام و توجه است. در اين وضعيت بدگماني به انسان، بدگماني به خداوند محسوب مي شود و اين چنين است كه ديد و قضاوت نسبت به رفتار آنان نيز تغيير مي كند. در اصل اين سير اعمال و فعاليت هاي خودسرانه انسان هاست كه آنها را از گوهر ناب الهي و ارزش هاي شخصيتي شان دور مي كند. در همين راستا امام موسي صدر در عمل نيز التزام خودش را به چنين مبناي فكري نشان مي دهد و در زماني كه عده زيادي از علما اهل كتاب را پاك نمي دانستند ايشان بر پاك بودن اين گروه صحه مي گذارد و رسماً اين مسئله را اعلام مي كند.

3- ايجاد روحيۀ مقاومت:

خودباوري و توجه به توانايي هاي مشخص مقوله اي بود كه در زمان حضور و فعاليت امام موسي صدر تا حد زيادي در ميان مسلمانان كمرنگ شده بود. اما با ظهور سيد موسي صدر و مشاهده اين وضعيت، جريان تا حد زيادي تغيير كرد وتحولات عمده اي در سطح زندگي و انديشه مردم ايجاد شد. وي با توجه به فعاليت هايي كه انجام داد سعي كرد جايگاه شيعيان و مسلمانان را تا حد زيادي ارتقا دهد. لذاست كه رشد خودباوري و ترميم و ايجاد روحيه مقاومت خصوصا در ميان مردم لبنان از فعاليت هاي بي نظير اين شخصيت سرچشمه مي گيرد.

در واقع در انديشه امام موسي صدر مقاوم سازي صرفاً به عرصه هاي نظامي محدود نمي شد. ايشان در بعد علمي، فرهنگي و صنعتي نيز قائل به اين روش بود.[برگرفته از: سيد مرتضي مفيد نژاد، فقيه روشن، روزنامۀ رسالت، ش6515 به تاريخ87/6/12 ، ص18]

فقاهتِ صدر

او هم، ميان نوانديشان ديني و احياگران اسلاميِ سدۀ اخير، قرار دارد. ذهن و فكر در اين مسير حول دو محور است؛ نخست وحدت مسلمين و ديگر بازنگري در احكام اجتماعي شريعت و اين دو از هم تفكيك‌ ناپذيرند.اصلاحاتي كه امام موسي به دنبال آن بود تنها اصلاح در عرصه اجتماعي و سياسي مسلمانان و شيعيان نبود بلكه او مي ‌دانست كه اين اصلاحات نخست بايد در حوزه انديشۀ دين صورت گيرد.

- قبل از پرداختن به اين بحث به چند مساله بايد اشاره كرد:

ادامه نوشته

شما در زباله‌دان تاریخ / عبدالله جوادی ‌آملی

زباله‌دان تاریخ

آنچه که می‌خوانید متن قسمت پایانی خطبه‌ی ‌دوم حضرت آیت‌الله جوادی آملی در نماز جمعه‌ی قم است که در بیشتر سایت‌های خبری و حتی سایت حوزه‌‌ سانسور! شد.

... بخش پایانی عرضم مربوط به انتخابات است که انشاءالله در هفته‌ی بعد، هم حضور فعال خواهیم داشت و از خدای سبحان بخواهیم که قلب ما را هدایت کند، هرکسی که اصلح است او را در قلب ما القا کند، که ما انشاءالله حتماً به پای صندوق رأی برویم و دین خود را به اسلام و انقلاب اسلامی و رهبری و امام و خون شهدا و تلاش و کوشش مبارزان ادا کنیم. هیچ‌کس بدون عذر شرعی از فیض رأی‌دادن محروم نشود و دیگران را هم حتما تشویق کنید کنار صندوق رأی که در انتخابات شرکت کنند. هرکس را که بین خود و خدا اصلح تشخیص دادیم، همان را انتخاب کنیم.

موضوعاتی که برای همه‌ی ما لازم است، این است که در تمام موارد، چه در گفتارمان، چه در رفتارمان، چه در نوشتارمان، چه در سخنرانی‌های عمومی، چه در نمازهای جماعت و جمعه ما، چه در مطبوعاتمان، چه در رسانه‌ها و چه در مناظراتمان، بیان نورانی قرآن را رعایت کنیم. قرآن کریم فرمود: "خیلی قصه‌ی دیگران از شما دور نیست." بعضی از اقوام را که حالا بالصراحه نام نمی‌برم، در قرآن کریم این‌ها را ما در اثر انحراف از تقوا، زیر و رو کردیم. بعد فرمود: «و ما هم منکم ببعید» آن قوم از شما دور نیست، کژروی، کژ آید از دفع‌القلم، بیراهه رفتی، تهدید قرآن این است که شما را می‌برد و یک عده دیگر را می‌آورد. این چنین نیست که اگر کسی خواست خدای ناکرده از راه خلاف به مقصد برسد، خدای غیور صبر کند، این چنین نیست.

ادامه نوشته

اولین برخورد با بلندگو؛ بابت این مزمار متاسفم!

اولین برخورد با بلندگو

از «مواضعتان» دفاع کنید، با سماجت تمام

آقای فلسفی نقل می کنه: اولین عکس العمل خشکه مقدس‌ها در مقابل سخنرانی، سر بلندگو بود. می‌گفتند بلندگو مشکل شرعی دارد. در مجلس عروسی پسر یکی از محترمین که در اتاق بزرگی، جمعیت و مرحوم پدرم نشسته بودند، یکی‌شان با صدای بلند گفت:«آقای فلسفی خیلی حرفهای خوب می‌زنید اما متاسفم که این مزمار( در زبان عربی به هر ساز بادی موسیقی مزمار می گویند) را که آلت موسیقی است به مسجد آوردید. چرا با مزمار حرف می‌زنید؟» تازه سال اول بود که بلندگو به مسجد آمده بود و آقایانِ علما هم نمی‌توانستند در آن مجلس چیزی بگویند. پیش خدمت عروسی را صدا زدم گفتم:« این بشقاب گز را ببرید خدمت آن آقا قدری میل کنند.»
آن آقای مقدس گفت:« نه آقا من دندانم عاریه است، گز لای دندانم می‌رود.»
گفتم:« چرا دندان عاریه گذاشتید؟»
گفت:« برای اینکه دندان ندارم.»
گفتم:« چرا عینک زدید؟»
گفت:« نمی‌توانم دور را ببینم.»
بعد تند شدم:« شما دندان نداشتی رفتی دندان عاریه گذاشتی. نمی‌توانستی ببینی، عینک زدی. این کار شما حلال است اما من که صدایم به آخر مجلس نمی‌رسد و میکروفون آورده‌ام که صدایم به آنجا برسد، کار حرام کرده‌ام؟ از خودت فتوا می‌دهی؟»
اولین بار که خواستم با میکروفون در مسجد سیدعزیزالله ِ بازار تهران سخنرانی کنم، عالمان درجه اول حضور داشتم و هول داشتیم بابت بلندگو. مرحوم حاج میرزا عباسعلی اسلامی که نبش سبزه میدان عطاری داشت، قبل اینکه مردم بیایند، رفت بلندگو را نصب کرد ولی پارچه‌های سیاه شبستان مسجد و حیاط را روی جعبه های بلندگو کشید که پنهان باشد و کسی نبیند. دستگاهش را هم در یک حفاظ طاقچه مانند گذاشته بود که معلوم نشود. با چنین وضعی آنجا منبر رفتم. با میکروفن شروع به صحبت کردم. مردم دیدند همانجا که نشسته‌اند صدا را خوب می‌شنوند. قدری به همدیگر نگاه کردند. کم کم داشت حرف درست می‌شد. پنج دقیقه که صحبت کردم، دیدم حاج میرزا عباسعلی بلندگو را قطع کرد. مردم دیگر صدای مرا درست نمی‌شنیدند. بعد همانها که احتمال مخالفتشان داده می‌شد، یک‌مرتبه فریاد زدند آقا صدا نمی‌آید. حاج میرزا علی با تدبیر بازاری خود با این کارش قضیه را مثبت کرد و تا آخر منبر دیگر کسی اعتراض نکرد.

مشروطه و تشدید استبداد[جستاری در تاریخ مشروطه به روایت مرحوم آیت الله العظمی بهجت]

مشروطه و تشدید استبداد
[جستاری در تاریخ مشروطه به روایت مرحوم آیت الله العظمی بهجت]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 نویسنده: مصطفی سلیمانی


درآمد:
به مناسبت 14 مرداد؛ صدور فرمان مشروطه از سوی مظفرالدین شاه سال 1285، به سراغ گفته هایی از تاریخ مشروطه و نقش علما و مراجع حوزه های علمیه در جهت دهی به آن که بسیاری از آنها برای نخستین بار توسط مرحوم آیت الله¬العظمی بهجت بیان شده اند، میرویم. این نکات تلخیصی است از مجموعۀ 3 جلدیِ «در محضر آیت الله العظمی بهجت(ره)» که جناب حجة الاسلام و المسلمین محمد حسین رخشاد از دورانِ 15 سالۀ تلمّذ خویش در محضر آن راحل عظیم، تقریر نموده و پس از بازبینی ایشان به طالبان عرفان و معنویت و سیاست عرضه داشته است. امید می بریم در آینده ای نزدیک، به بازکاوی جنبه های مغفول - خصوصاً اندیشۀ سیاسی- آن مرجع بزرگ توفیق یابیم.
ماهیات رخدادِ مشروطیت
1- بدتر از استبداد را در مشروطه كردند!
اين همه بلاها كه بر سر ما مي‌آيد، با دست خودمان به وجود آمده است و علت و سببش خود ما هستيم. خودمان نيزه به پهلوي خود مي‌زنيم و آخ مي‌گوييم و سپس از دست خود فغان و ناله مي‌كنيم. اين همه بلاها كه از زمان مشروطه تا به حال به ما و ملت ما وارد شده و مي‌شود، همه به دست امثال خود ما و مولود مشروطه است و با امضا و تأييد خود ما به وجود آمده است. در مشروطه به دروغ و فريب چنين وانمود كردند كه مي‌خواهند احكام اسلام اجرا شود و در رأس مجلس شورا و تشكيلات قانون‌گذاري، شش نفر از فقهاي تراز اول خواهند بود كه قوانين مجلس را با احكام شرع تطبيق مي‌نمايند.
از سوي ديگر از زمان مشروطه تا‌كنون تبليغ كرده‌اند كه اسلام قابل اجرا نيست. كفار و استعمارگران در دروغ گفتن و فريب دادن ماهرند و ما در فريب خوردن! در نامه‌اي كه مرحوم شيخ فضل‌الله نوري براي شهرستان‌ها نوشته بود، آمده است: اي مردم مسلمان، خود انصاف دهيد آيا اخلاق ايراني‌ها در دوران مشروطه عوض شده يا نه و فلان كار، تشبه به اروپايي‌ها شده يا نه؟! حتي اين مطلب را هم به صراحت گفتند كه اسلام براي حكومت، ناقص است! مگر حكومت بني‌عباس پانصد سال طول نكشيد؟!
بدتر از استبداد را در مشروطه كردند. رئيس مجلس را كشتند و.‌.‌. بعد معلوم شد كه اينها محلل هستند و مطلب چيز ديگري بوده است. اگر كسي در اينگونه جريانات از مقصد دور نرود و فريب نخورده و گمراه نشود، بايد خوشحال باشد. از عجايب اينكه تمهيدات اين كارها و امضا تأسيس مشروطه را از دست علما گرفتند و مجلس با وكلاي كذايي آنهم هم با نظارت شش فقيه و.‌.‌. ايجاد شد، ولي سرانجام كار به جايي رسيد كه به وكلاي مجلس گفتند: «يا بايد عمامه‌ها را از سر برداريد، يا از مجلس بيرون برويد!» وزير دربار گفته بود: «وكلاي معمم به جاي عمامه بايد كلاه پهلوي بر سر بگذارند!»[در محضر بهجت، محمد حسین رخشاد، ج1، ص117]
2- اگر مشروطه به پا نمی شد...
ما از حکم و مصالح ارادۀ تکوینیه خدا اطلاع نداریم. به حسب ظاهر، جریان مشروطه دسیسه ای بود از انگلیس که ایران را از حلقوم روسیه بیرون آورد و مستعمره خود گرداند و در این امر موفق هم شد.
هم در ایران و هم در دولت عثمانی، ولی در بادکوبه، ایروان و تِفلیس که از شهرهای مهم منطقه قفقاز بودند و در مجموع هجده شهر از شهرهای ایران که در زمان فتح علی شاه از ایران جدا شدند، چنین نبود. احتمالی می دهیم اگر ایران هم در دست روسیه باقی مانده بودف مثل همان شهرها، بلشو یکی می شد. بنابراین، یک چیز را در جریان مشروطه نمی توان نادیده گرفت و آن اینکه:
اگر مشروطه به پا نمی شد، ایران بر همان وضع سابق حکومت در دست قاجار می ماند و بر اساس معاهده آنها با روسیه، تقریباً در حلقوم روسیه قرار می گرفت و اکنون در دولت و ملت ایران، کمونیست بودند، زیرا روس در اعماق ایران نفوذ و حکومت داشت و دولت ایران در آن زمان تابع بود.[همان، ج1، ص65]
3- مشروطه بايد مشروعه باشد!
عجايب و غرايبي از اين بشر ظاهر مي‌گردد، قضايا و حوادثي واقع مي‌شود و بعد از پنجاه سال، علل و عوامل و اسباب آن كشف و معلوم مي‌گردد. يكي از شخصيت‌هاي بارزي را كه مخالف مشروطه بود، كشته بودند، ولي هيچ‌كس حتي از نزديكان و اطرافيان او متوجه نشدند كه او را چه كسي كشته است! در هرحال، معروف بود كه اگر وفات هم نكند، او را خواهند كشت!
آخوند ملا قربان علي(رحمه‌الله) و امثال او، از علماي مخالف مشروطه، مستقل بودند و بر اساس نظر خود با مشروطه مخالفت مي‌كردند، نه براي اينكه آقا سيد محمد كاظم يزدي(ره) مخالف مشروطه است، بلكه خودشان شخصيت مستقلي در اظهار مخالفت با مشروطه بودند؛ زيرا مي‌ديدند افراد بي‌دين و لامذهب، پشتيبان و مروج مشروطه هستند.
مرحوم شيخ فضل ‌الله نوري هم در اول با مشروطه موافق بود، ولي بعد ديد مشروطه از سفارتخانه انگليس تأييد مي‌شود، لذا از همان لحظه برگشت و مخالف شد و گفت: «مشروطه بايد مشروعه باشد.‌» ولي آنها راضي نبودند و تا آخر هم نشدند، زيرا امضايِ ترازِ اول از علما شرطيت نداشت. گذشته از اين، ترازِ اولِ علماء را هم انگليس خود مي‌توانست درست كند![همان، ج2، ص195]
4- آيا مي‌شود ظلم را با اشد مظالم برطرف نمود؟
دليل مشروطه‌خواهان اين بود كه دولت قاجار ظالم و مستبد است و دفع ظلم قاجار با مشروطه امكان‌پذير است؛ بنابراين، براي دفع ظلم قاجار، مشروطه واجب است، غافل از اينكه ظلم را چگونه بايد رفع و برطرف كرد؟ هيچ‌كس با ظلم و استبداد موافق نيست، ولي آيا مي‌شود ظلم را با اشد مظالم برطرف نمود و آن‌‌گاه اسم آن را رفع ظلم گذاشت؟! مرحوم آقا ضيا عراقي مي‌فرمود: «تعجب از اينكه بايد مرد و زن ايراني در لباس شبيه انگليسي‌ها بشود، چرا آنها در لباس سنتي شبيه ايراني‌ها نمي‌شوند؟!»، بنابراين آقايي كه معتقد به مشروطه بود و براي نماينده شدن در مجلس هم تلاش مي‌كرد، گفت: «بعد از بيست سال فهميديم كه به سود انگليس تلاش مي‌كرديم!» آري، ما مسلمان‌ها در گول خوردن مهارت داريم و ‌آنها (كفار و ابرقدرت‌ها) در گول زدن و فريب دادن مهارت دارند، به خدا پناه مي‌بريم.[همان، ج2، ص374]

ادامه نوشته

درج مصاحبه از نشریۀ حریم امام

درج مصاحبه از نشریۀ حریم امام

تعریف از نشریۀ حریم امام توسط:

سایت عصر ایران

عصر ایران - «حریم امام» عنوان نشریه ای است که در دو سال اخیر هر هفته توسط «آستان مقدس امام خمینی» منتشر می شود و اعضای هیات تحریریه آن را جمعی از علاقه مندان بیت امام و خصوصا یادگار ایشان تشکیل می دهند و حال و هوای خاصی دارد.

« حریم امام » به تازگی مجموعه 85 گفت و گوی ویژه خود را در پنج سرفصل و در قالب یک مجلد ارایه کرده است.

توضیحات پزشک مراجع تقلید درباره یک شایعه

بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان

بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان
[نگاهی مختصر به زندگی نامۀ سراسر پر برکت بهجتِ جانان]

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** اشاره
وقتی نام ایشان به زبان جاری می شود، از او به بزرگی و با القابی همجون عارف والا مقام و بهجت عارفان و خوبان یاد می شود. کمتر کسی است که اسم او را نشنیده باشد؛ بزرگی که بی هیچ اقدامی تبلیغاتی در دلِ عموم مردم جای داشت. اما سکوت و اخلاص او نگذاشت که خیلی از نظرات ناب و پر ثمرش به بر اندیشه های عموم تأثیر گذار باشد. شاید به جرأت بتوان گفت، عقیده اش بر این بود که: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
بزرگ ترین اجحاف در حق او بر این بود که با القابی همچون عارف، زاهد و ساده زیست...، نگذاشتیم که افکار بلند و عمیقش بر پهنای فکری اجتماع تأثیر محسوس بگذارد؛ گرچه بودند بزرگانی که از خرمن این گلستان، بهره ها بردند و الگوهای رفتاری زیادی گرفتند؛ به درستی آنان که او را می شناختند، همیشه به دیگران توصیه می کردند که از او استفاده شود. به طور مثال شهيد مطهري(ره) در ارتباط با شرکت در درس ایشان فرمود: «حتماً در درس ايشان شرکت کنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شرکت کنيد.»
بنابر گفتۀ آیت الله امجد، از بزرگترین کرامات ایشان این بود که در موقعیت های مختلف سکوت می کردند. «سکوتِ» اینگونۀ اشخاص که سینه شان مملوّ از دغدغه و اضراب دین است، جای تأمل دارد!
خصوصیاتی که از ایشان بیان شده، باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه ویژگیهایی دارد، لذا در این نوشتۀ کوتاه می خواهیم به زندگی نامۀ سراسر پر برکت ایشان با قلمی ساده و روان بپردازیم:
** ماجرای تولد و علت نامگذاری:
آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید و به همگان ثابت کرد که با مشکلات هم می توان طعم زندگی پر برکت را چشید!
نام او هم، همانند اسم های بزرگان دیگر که با این اسم ماندگار شدند، محمد تقی گذاشته شد؛ بزرگانی همچون: محمد تقی مجلسی، محمد تقی بافقی، محمد تقی جعفری، محمد تقی شیرازی، محمد تقی بهار و... که از نام های پر برکت است.
درباره نام بهجت عارفان خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب است، و آن اینکه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»
تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را «محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را «محمد تقی» نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می گذارد، و بدینسان نام بهجت عارفان مشخص می گردد.[ر.ک: «به سوی محبوب» و «برگی از دفتر آفتاب»]

ادامه نوشته

حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات

حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات

[نیم نگاهی به سیر مطبوعات در حوزه علمیه]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد

حوزه های علمیه و مطبوعات:

تردیدی نیست که اصلی ترین وظیفۀ حوزه و روحانیت، شناخت اسلام و ارزش های دینی و احکام الهی و ابلاغ و نشر و گسترش آنهاست. در گذشته فقاهت و اجتهاد و بیان احکام و ارزش های دینی، بیشتر از طریق منبر و سخنرانی و تألیف کتاب صورت می گرفته است؛ ولی باید در کنار همۀ این ارزش ها، به حکم ضرورت زمان و مقتضیات جوامع اسلامی، مسالۀ ابلاغ و تبلیغ و ارشاد و هدایت گری را در بعد گسترده تر و شیوه های دقیق تری جست و جو کرد. یکی از این روش ها، استفاده از مطبوعات و رسانه های جمعی است. البته دردمندان دیندار و دینداران دردمند از بدو ورود مطبوعات به این عرصه، به تأسیس جراید مختلف و طبع و نشر آن اقدام و از طریق این رسانه به نشر و گسترش احکام دینی پرداخته اند. نگاهی به فهرست جراید کشور از ابتدای فعالیت های مطبوعاتی تا به حال نشان می ددهد که دینداران، روحانیون و حوزه های علمیه از جراید و مطبوعات استفادۀ شایانی کرده اند؛ هر چند ممکن است نتوانسته باشند همگام با تغییر و تحولات پیش رفته باشند.

جایگاه رسانه های گروهی و اهمیت آن بسیار قابل توجه است. در این میان«مطبوعات» بهعنوان شاخه مكتوب رسانه ها از جایگاه ممتازی برخوردار است. چرا كه به تعبیر امامخمینی(س) «مطبوعات در هر كشوری نقش اساسی را در ایجاد جوی سالم و یا ناسالم دارند.»[صحیفه امام، ج12،ص208]

** حوزه علمیه و مطبوعات؛ تعامل یا تقابل؟
حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در تاریخ ایران نقش حاملان فرهنگ جامعه را بر عهده داشته اند. این جایگاه به علاوه پیوند محكم بین مردم متدین و روحانیت موجب شده است تا نقش حوزه ها را در رهبری فكری جامعه اسلامی ایران، بیش از پیش پر رنگ تر جلوه دهد، تا آنجایی كه استاد شهید مرتضی مطهری روحانیت را به عنوان «سازمان رهبری كننده مردم» می داند به طوری كه«پیشرفت یا انحطاط جامعه با روحانیت در ارتباط است.»[مرتضی مطهری، خاتمیت، ص108]از این گذشته، حوزه های علمیه، عنصر اصلی مولد فرهنگ در كشور ما بوده است. ارزشها و هنجارها، عمدتاً از طریق روحانیت به جامعه تزریق گردیده و جزء فرهنگ عامه مردم در آمده و گفتار و كردار این قشر معتمد دینی، همواره در طول تاریخ، حجت شرعی و مقبول افراد جامعه بوده است.[فصلنامه پژوهشی اندیشه انقلاب اسلامی، شماره 7 و 8، ص212]
این نقش با انضمام برخی دیگر از كاركردهای مهم حوزه علمیه در سطح جامعه، بیانگر نقش حساس علمای دین و مراكز عالی دینی در روند كلی جامعه است.از این روی می توان به لزوم تعامل حوزه ها و مطبوعات اشاره نمود. این تعامل از 3منظر قابل ارزیابی است:
1- اول آنكه اهمیت حوزه های علمیه و مطبوعات در فراز و فرود یك جامعه، مهم و تاثیر گذار است.
2- دوم آنكه حوزه های علمیه سابقه انتشار مطبوعات داشته و دارد و این امر یكی از راههای فرهنگ سازی در جامعه است.
3- و سوم آنكه، حوزه به عنوان یك نهاد موثر جامعه كه در كنار دانشگاه ها نقش هدایت افكار عمومی را به عهده دارد، باید بر روند مطبوعات ـ به عنوان یك پدیده موثر دیگر در افكار جامعه ـ نظارت صحیح داشته و هدایت درست آن را بر عهده بگیرد.

ادامه نوشته

رمز موفقیت علامه جعفری(ره)

رمز موفقیت علامه جعفری(ره)

پیامبر(ص) فرمود:

لا يَقْدِرُ رَجُلٌ على حَرامٍ ثُمَّ يَدَعُهُ ، لَيس بهِ إلاّ مَخافَةُ اللّه ، إلاّ أبْدَلَهُ اللّه‏ُ في عاجِلِ الدُّنيا قَبْلَ الآخِرَةِ ما هُو خَيرٌ لَهُ مِن ذلكَ .[1] هر مردى بتواند كار حرامى انجام دهد و آن را فقط به خاطر ترس از خدا فرو گذارد خداوند ، پيش از آخرت ، در همين دنيا بهتر از آن را به وى عوض دهد .

متفکر و فیلسوف بزرگ حضرت علامه محمدتقی جعفری(ره) در تابستان ۱۳۷۶ در جمع تعداد زیادی از خصیصین عامل موفقیت خود را در تحصیل علم و ترویج معارف نورانی اسلام و موفقیتی که در شرح و تفسیر نهج البلاغه کسب نموده با خاطره ایی تکان دهنده و الهام بخش نقل فرمودند : که برای تمام مشتاقان سعادت و رستگاری آموزنده و مفید فایده است . ایشان قبل از ذکر خاطره ذیل اکیدا شرط فرمودند که تا زمانی که معظم له در قید حیات هستند نقل نشود. آن مرحوم فرمود : « در سالهای جوانی و اقامت در نجف اشرف دریک شب گرم تابستان به دلیل گرمای بیش از اندازه و سختی اقامت در حجره دعوت مومنی را جهت پیوستن به جمع فضلایی که در بیت آن شخص بودند پذیرفتم .

در آن جلسه شخصی که به طنزگویی و مزاحی معروف بود و گرم کننده محفل دوستان طبق معمول به شوخی و بذله گویی پرداخت و اعلام داشت : من عکس زیبای زنی شایسته از یکی از کشورهای اروپایی که در جراید چاپ شده باخود آورده ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت کنند. آن شخص از دوستان حاضر در جلسه درخواست کرد بدون تظاهر به دینداری و تقدس هر کس عکس را مشاهده کرد با صراحت و بدون تعارف بگوید بین یک لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمومنین (علیه السلام ) به طور حضوری و یک عمر زندگی زناشویی با صاحب این عکس کدامیک را برمی گزیند

عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان می داد و افراد هم هر کدام در فراخور برداشت و سلیقه خود از عکس نظری می دادند. معمولا افراد بیننده اظهار می داشتند حضرت امیر(علیه السلام ) را که ان شاالله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک می بینیم ! اما در این دنیا زندگی با این زن مهم است . من پنجمین نفر بودم وقتی که خواست عکس را به من نشان دهد طوفانی در قلبم به وجود آمد به خود لرزیدم و پیش خود گفتم : چه آزمون حساس و بزرگی است ! آیا به راستی سزاوار است لحظه ای دیدار با علی بن ابیطالب (علیه السلام ) آن مرد بزرگ را باشهوات مبادله کنیم ! بدون اینکه عکس را ببینم از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم و مورد اعتراض حاضران واقع شدم اما اعتنایی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم . درب حجره را باز کردم اما به دلیل نامناسب بودن هوا داخل نشدم . روی پله نشستم در حالیکه سرم را به دیوار تکیه داده بودم به خواب رفتم .

ناگهان خود را در سالنی نسبتا بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه کرسی ای قرار داشت و حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) روی آن کرسی نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالک اشتر و... نیز به همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر(علیه السلام ) مرا مورد خطاب قرار دادند و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم . لحظه ای خود را در آغوش آن حضرت دیدم . آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نیز امام را با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم دیدم و لذت بردم . در همین حال بیدار شدم و متوجه شدم از لحظه نشستن در کنار درب حجره تا ملاقات و بیدار شدن چیزی حدود ۸ دقیقه طول کشیده است . با حالتی وصف ناپذیر خود را به جلسه آقایان رساندم و دیدم همه سرگرم همان عکس هستند. به آنان گفتم من نتیجه انتخابم را گرفتم . از آن لحظه به بعد این موفقیت ها در زندگی علمی نصیبم گشت .[2]

این دلاور پرتابگر دیسک ایران (مهرداد کرم‌زاده ) در مسابقات پارالمپیک لندن مدال نقره گرفت، در هنگام دریافت مدال، دستش را برد پشتش و از دست دادن با این خانم(کیت مدیلتون»، همسر شاهزاده ویلیام و عروس ملکه بریتانیا) خودداری نمود.

[1] كنز العمّال : 43113 منتخب ميزان الحكمة : 144

[2] رمز موفقیت بزرگان

لینک: پسر مبارز

مدفونین حرم امام خمینی(س)

مدفونین حرم امام خمینی(س)

نویسنده: مصطفی سلیمانی

1- امام خمینی(س)
امام خمینی در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خميـن از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطهر سلام الله عليها، پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد.
روح‌الله با بهره‌وری از استعداد فوق‌العاده، رشته‌های مختلف علوم را به سرعت طی کرد. علاوه بر فقه و اصول و فلسفه، عرفان را نیز در عالیترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان در خمین، اراک و قم طی کرد و در مدت 6 سال جهش فوق‌العاده ای داشت حتی اسفار را پشت سر گذاشت و از فضلا و شخصیتهای برجسته حوزه علمیه قم به شمار می‌آمد.
در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزيزى مى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او، در مـقابل هيچ قدرتى خـم نشده، و چشـمانش جز براى او گريه نكرده بـود. سروده هاى عارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بيان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اينك ايـن لحظه شكـوهمنـد بـراى او , و جانــكاه و تحمل ناپذير بـراى پيروانـش , فـرا مـى رسيد. امـام خمينـى خـود در وصيتنامه اش نـوشـته است: «با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند».
ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود . قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـويت احـياء كرده بـود.
عشق و پایداری مردم عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب جدی تر و نظام شان علی رغم همه توطئه‌ها و حوادث پر ثبات‌تر از هر زمان دیگر بود. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.

2- سید احمد خمینی(ره): [سنگ‌صبور‌ انقلاب]
سید احمد خمینی آخرین فرزند امام خمینی(س) در سال 1324 در محله پارک اتابکی شهرستان قم به دنیا آمد. وی دومین فرزند پسر سید روح‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. ‌مادرش او را فرزندی آرام‏، ساکت و مؤدب توصیف می‌کند و متذکر می‌شود که او در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی مورد خشم امام (ره) قرار نگرفت.
وی قبل از انقلاب به تحصیل در حوزه‌های علمیه قم و نجف اشتغال و بعد از انقلاب در دفتر حضرت امام خمینی(س) فعالیت داشت.
سید احمد ارتباط گسترده‌ای با برخی چهره‌های سیاسی بویژه روحانیون مبارز، داشت. ‌‌شاید در همین سال‌های مبارزه  انقلابی  بود که با بیشتر روحانیون سرشناس و فعالان سیاسی آشنا شد و این آشنایی مقدمه‌ای شد تا او بعدها امین امام(س) در ارتباط با این اقشار مبارز شود.
حاج احمد آقا پس از رحلت امام(ره) کار جمع‌آوری، نگهداری، سازماندهی، تبیین و نشر آثار امام(ره) را آغاز کرد.او وصیت‌نامه‌ای را برای فرزندش حاج سید‌حسن، در تاریخ 30 شهریور 1371 تنظیم کرد که در آن نکات قابل توجه‌ای وجود دارد؛ از جمله اینکه تصریح کرده پس از مرگش او را حتی‌المقدور نزدیک مرقد پدر عزیزش دفن کنند.
‌در قسمتی از وصیت‌نامه احمدآقا آمده است: «‌کلیه اثاث منزل که مال من است به همسرم تعلق می‌گیرد.  مختصر پولی که دارم، صرف فقرا گردد. به فرزندانم سفارش می‌کنم متدین و با‌تقوا باشند و دوست دارم در حوزه علمیه قم، درس دینی بخوانند.
سید احمد از خود سه فرزند به نام‌های حسن، یاسر  و علی به جا گذاشت که سیدحسن خمینی تولیت آرامگاه امام خمینی(س) را بر عهده دارد.
سید احمد خمینی در ۲۷ اسفند سال ۱۳۷۳ در تهران درگذشت و در جوار امام خمینی(س) در مرقد مطهر به خاک سپرده شد.

3- آیت‌الله محمدرضا توسلی(ره): [مرد خستگی‌ناپذیر]
آیت‌الله محمدرضا توسلی در سال 1309 در محلات به دنیا آمد. وی در سال 1323 وارد حوزه علمیه محلات و در سال 1325 وارد حوزه علمیه قم شد.
حضرات آیات بروجردی، امام‌خمینی‌، سلطانی طباطبایی، شهید صدوقی، مرتضی حائری یزدی، مجاهدی، اصفهانی و امام موسی صدر، از جمله استادان دوره‌های سطح و خارج وی در قم بودند.
او پس از ورود امام‌ به قم مسئول ملاقات‌های ایشان و از اعضای ارشد دفتر امام بود و مسائل فقهی امام را پاسخ می‌گفت.
آیت‌الله توسلی یکی از کسانی بودند که مشکلات را در دوره تبعید امام تحمل کرد و همه مشکلاتی را که از طرف دشمنان حضرت امام بر بیت شریفشان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم واقع می‌شد تحمل کرد.
همچنین در طول مدتی که امام در جماران حضور داشتند، ایشان از یاران باوفا و همراه و همدم ایشان بودند و با سایر دوستان هم در تمام مشکلات همفکری داشتند و برای برجا ماندن دستاوردهایی که از پیروزی انقلاب نصیب مسلمانان و ملت شریف ایران شده بود پافشاری می‌کرد.
سختکوشی آیت‌الله‌توسلی و دشمن‌شناسی او و مبارزه با رژیم شاه و بعد از رحلت امام‌ره  با کسانی که با اندیشه‌های امام مخالف بودند ویژگی منحصر به فرد او بود.
وی عضویت در چند دوره مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای بازنگری قانون اساسی و مجلس خبرگان را در کارنامه کاری خود داشت.
آیت‌الله توسلی، که صبح روز 27 بهمن 86، در جلسه مجمع تشخیص مصلحت حضور یافته بود، دچار عارضه قلبی شد و پس از انتقال به بیمارستان دارفانی را وداع گفت.
درگذشت آیت‌الله توسلی حین انجام مسئولیت نشان‌دهنده عزم و اراده‌اش برای انجام وظایفش حتی در دوران کهولت سن بود.
آیت الله توسلی، از جمله نامزدهای میان‌دوره‌ای دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری در تهران بود.

ادامه نوشته

به بهانه ششمین سالگرد آیت الله العظمی فاضل لنکرانی

حامی امام خمینی(س) در همه مقاطع تاریخی
[به بهانه ششمین سالگرد آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره)]

 نویسنده: مصطفی سلیمانی

** زندگینامه
در سال 1310 کودکی در خانه آیت‌الله عبدالله فاضل چشم به جهان گشود که کسی فکر نمی‌کرد بعدها به یکی از استوانه‌های حوزه و مرجع مردمی تبدیل شود. نام او را محمد گذاشتند.
محمد چهارمین چراغ خانه آیت‌الله عبدالله فاضل بود که از بین سایر فرزندان ایشان، تنها او بود که به سلگ روحانیت درآمد و عمرش در راه علم و تقوا گذشت.
آیت‌الله‌ محمد فاضل لنکرانی تحصیلات کلاسیک خود را تا سال‌ ششم‌ ابتدایی ادامه‌ داد و پس از آن‌ ـ با آنکه‌ در تحصیلات‌ جدید نیز رشد و توفیق‌ بسیاری‌ داشت‌ ـ به‌ جمع‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ پیوست‌. حوزة‌ آن‌ روزگار طلاب‌ فراوانی‌ نداشت‌ و اندکی‌ در آن‌ مشغول‌ به‌ تحصیل‌ بودند. او وقتی‌ به‌ حوزه‌ علمیه‌ پای‌ نهاد که‌ 13 سال‌ بیشتر نداشت‌؛ اما دلش‌ مالامال‌ از عشق‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ و معارف‌ نبوی‌ بود. این‌ مسئله‌ را رابطة‌ معنوی‌ و عاطفی‌ با فرزند امام‌ خمینی‌(ره‌) مرحوم‌ سید مصطفی‌ خمینی‌ دو چندان‌ می‌ساخت‌.
آیت‌الله فاضل لنکرانی‌ دوره‌ سطح حوزه را در مدت‌ 6 سال‌ به‌ پایان‌ رسانید و در 19 سالگی‌ در کنار اشتغال‌ به‌ درس‌ کفایه‌ در درس‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ شرکت‌ می‌کرد و جوان‌ترین‌ فرد حاضر در آن‌ کلاس‌ بود. او هر درسی‌ را که‌ فرا می‌گرفت‌، همان‌ روز با دقت‌ و تسلط‌ فراوان‌ به‌ زبان‌ عربی‌ می‌نگاشت‌ و مشاهدة‌ این‌ جزوه‌ها اعجاب‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ را نیز برانگیخته‌ بود. تلاش‌ و استعداد فراوان‌ او باعث‌ شد که‌ در 25‌ سالگی‌ که‌ همزمان‌ با انتشار کتاب‌ مهم‌ نهایه‌ التقریر بود، دیگر خود را از تقلید بی‌نیاز دید و قدم‌ در وادی‌ اجتهاد و عمق‌ بخشیدن‌ به‌ آن‌ نهاد.
در طی‌ این‌ سال‌ها، از خواندن‌ حکمت‌ و علوم‌ عقلی‌ نیز باز نماند و در این‌ راه‌ نیز استعداد و تلاش‌ خود را در معرض‌ استادان‌ و دیگر طلاب‌ قرار داد. او مهم‌ترین‌ عامل‌ توفیق‌ خود در امور عملی‌ را مباحثه‌ منظم‌ و دقیق‌ دروس‌ فرا گرفته‌ می‌دانست و طلاب‌ را نیز به‌ آن‌ سفارش‌ می‌کرد.
** بهره‌مندی از استادان برجسته
آیت‌الله‌ فاضل‌ لنکرانی‌ در سال‌های‌ تحصیل‌ خود از استادان‌ بسیاری‌ بهره‌ برد. مقداری‌ از رسائل‌ و مکاسب‌ را نزد پدر خود و دیگر بخش‌های‌ آن‌ را نزد آیت‌الله‌ سلطانی‌، آیت‌الله‌ عبدالجواد جبل‌ عاملی‌ و آیت‌‌الله‌ شیخ‌ مرتضی‌ حائری‌ خواند. کفایه‌ را نیز نزد مرحوم‌ عبدالجواد جبل‌ عاملی‌ فرا گرفت‌. اینان‌ بخشی‌ از استادان‌ او هستند که‌ دورة‌ سطح‌ را نزد آنان‌ آموخته‌ است‌.
با اتمام‌ دورة‌ سطح‌، به‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ رفت‌ و حدود 11 سال‌ در درس‌ خارج‌ ایشان‌ شرکت‌ می‌کرد‌ که‌ رحلت‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌، سد راه‌ ادامة‌ این‌ حضور شد. با آغاز درس‌ خارج‌ اصول‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) در درس‌ ایشان‌ نیز شرکت‌ کرد و 9 سال‌ از محضر ایشان‌ بهره‌ برد. در این‌ سال‌ها در درس‌ خارج‌ فقه‌ امام‌(ره‌) نیز حاضر بود و تقریرات‌ آن‌ را ـ همچون‌ درس‌ مرحوم‌ بروجردی‌ ـ می‌نگاشت‌.
او ویژگی‌ درس‌ امام‌(ره‌) را تفهیم‌ دقیق‌ و اعجاب‌انگیز مطالب‌ و در بخش‌ علم‌ اصول‌، ریشه‌ای‌ مطرح‌ کردن‌ مباحث‌ می‌دانست. بیشتر مدرسان‌ اصول‌، در آن‌ روزگار آراء مطرح‌ شده استادان‌ پیش‌ از خود را اصل‌ مسلمی‌ در مسئله‌ تلقی‌ می‌کردند و سپس‌ به‌ بحث‌ دربارة‌ آن‌ می‌پرداختند، اما امام‌(ره‌) مطلب‌ را از ریشه‌ مطرح‌ می‌کرد و هیچ‌ دیدگاهی‌ را در آن‌ مسلم‌ نمی‌دانست‌. او‌ در بخش‌ حکمت‌ نیز سال‌ها در درس‌ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌(ره‌) شرکت‌ می‌کرد.
آیت‌الله‌ فاضل لنکرانی در سال‌های‌ تحصیل‌ و تدریس‌ خود، با طلاب‌ فراوانی‌ رابطه‌ دوستی‌ داشت، از جمله‌ آنها مرحوم‌ شهید مصطفی‌ خمینی‌ فرزند برومند امام‌ خمینی‌(ره‌) بود که‌ درس‌های‌ فراوانی‌ را با او به‌ مباحثه‌ پرداخته‌ بود.
** فعالیت‌های‌ علمی‌ و فرهنگی‌
خدمات‌ آیت‌الله‌ فاضل‌ لنکرانی‌ در ابعاد علمی‌ و فرهنگی‌ بسیار است‌. او پس‌ از گذشت‌ مدتی‌ از رحلت‌ آیت‌‌الله‌ العظمی‌ مرعشی‌ نجفی‌، امامت‌ جماعت‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ معصومه‌(س‌) را بر عهده‌ گرفت‌.
تأسیس‌ مدرسه‌ علمیه‌ از دیگر فعالیت‌های‌ ایشان‌ در این‌ عرصه‌ است‌. آیت‌الله‌ فاضل‌ به‌ امر احیای‌ هیئت‌های‌ مذهبی‌ و عزاداری‌ برای‌ سید و سالار شهیدان‌ اهتمام‌ ویژه‌ای‌ داشت و خود، از کسانی بود‌ که‌ سال‌ها مجالس‌ روضه‌ و ندبه‌ بر پای‌ کرده‌ است‌. او‌ در احیای‌ ایام‌ فاطمیه‌ و تشویق‌ مردم‌ برای‌ برگزاری‌ مراسم‌ عزای‌ صدیقه‌ طاهره‌ فاطمه‌ زهرا(س‌) تلاش‌ فراوان‌ انجام‌ داده است.
آیت‌الله‌ فاضل‌ لنکرانی از آغازین‌ سال‌های‌ تحصیل‌، به‌ تدریس‌ نیز اشتغال‌ داشت‌. نخستین‌ کتابی‌ که‌ ایشان‌ به‌ تدریس‌ پرداختند حاشیه‌ ملاعبدالله‌ و پس‌ از آن‌، معالم‌ بود. پس‌ از آن‌ نیز به‌ تدریس‌ شرح‌ لعمه‌ پرداخت‌. مکاسب‌ را پنج‌ دوره‌ و کفایه‌ را شش‌ دوره‌ تدریس‌ کرد و در این‌ کلاس‌ها حدود 600 نفر شرکت‌ می‌کردند. دوره‌ آخر تدریس‌ کفایه‌ ایشان‌ با شروع‌ تدریس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ همراه‌ بود که‌ سال‌های‌ متمادی‌ ادامه‌ داشت.
استاد فاضل‌ لنکرانی از آموختن‌ روش‌ تهذیب‌ نفس‌ و سفارش‌های‌ اخلاقی‌ به‌ طلاب‌ نیز دریغ‌ نمی‌ورزید و آنچه‌ خود از استادانی‌ چون‌ امام‌ خمینی‌(ره‌)، آیت‌الله‌ بروجردی‌(ره‌) و علامه‌ طباطبایی‌(ره‌) آموخته‌ بود، سینه‌ به‌ سینه‌ به‌ نسل‌ جدید حوزه‌های‌ علمیه‌ منتقل‌ می‌کرد.
او در طول‌ عمر با برکت‌ خود، کتاب‌های‌ فراوانی‌ نگاشته‌ و به‌ حوزه‌ علم‌ و تقوا تقدیم‌ داشته‌ است‌. شگفت‌ اینکه‌ برخی‌ از آنها را ـ مانند نهایه‌ التقریر ـ در دورة‌ جوانی‌ نوشته‌ است‌.
** فعالیت‌های سیاسی‌
اشتغال‌ و تلاش‌ فراوان‌ در زمینه‌های‌ علمی‌ و فرهنگی‌، هیچ‌ گاه‌ آیت‌الله‌ فاضل لنکرانی را از تلاش‌های‌ سیاسی‌ در پیش‌ و پس‌ از انقلاب‌ جدا نکرد‌. او از کسانی‌ بود که‌ در آغازین‌ روزهای‌ فعالیت‌ جامعه‌ مدرسین‌ در دورة‌ حکومت‌ طاغوت‌، به‌ آن‌ پیوست‌ و در جلسات‌ آن‌ شرکت‌ می‌کرد و امضای‌ او در زیر بسیاری‌ از اعلامیه‌ها، از جمله‌ اعلام‌ مرجعیت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) و نیز خلع‌ ید شاه‌ از قدرت‌، به‌ چشم‌ می‌خورد. فعالیت‌های‌ او در جامعه‌ مدرسین‌ و دیگر تلاش‌های‌ سیاسی‌ او، باعث‌ شد که‌ بارها مورد بازداشت‌ و شکنجه‌ قرار گیرد و تبعید یا زندانی‌ شود.
او حدود 4 ماه‌ به‌ منطقه‌ بسیار گرم‌ بندرلنگه‌ تبعید شد. این‌ چهار ماه‌ به‌ گفته‌ خود او، قدر 40 سال‌ رنج‌ و مرارت‌ را به‌ همراه‌ داشت‌. پس‌ از آن‌ نیز حدود 2 سال‌ و نیم‌ به‌ یزد تبعید شد که‌ در آنجا نیز دست‌ از مبارزه‌ بر نداشت‌ و ضمن‌ تحصیل‌ و تحقیقات‌ علمی‌، با آیت‌الله‌ صدوقی‌، جلسات‌ مخفیانه‌ای‌ ترتیب‌ داد که‌ طی‌ آن‌، به‌ تشویق‌ افراد برای‌ مبارزه‌ و احیای‌ نام‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) در آن‌ دیار می‌پرداخت‌.
آيت الله فاضل لنکرانی از کسانی بود که از ابتدا افکار سیاسی امام را فهمید و پذیرفت و با تمام وجود دنبال کرد.
از جمله‌ مسئولیت‌های‌ آیت‌الله فاضل لنکرانی پس‌ از انقلاب‌، به‌ نمایندگی‌ در دوره‌ اول‌ مجلس‌ خبرگان‌ از استان‌ مرکزی‌ می‌توان‌ اشاره‌ کرد. او‌ پس‌ از رحلت‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ اراکی‌ با اعلام‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ نفر و با اکثریت‌ آراء، از مراجع‌ تقلید شناخته‌ شد.
** وداع با عالم وارسته
ایام فاطمیه 86 قلبی از کار افتاد که سال‌ها در سوگ شهادت مادر فرهنگ تشیع فراز و فرود داشت و ساز عشق می‌زد و در همان ایام حزن و اندوه با سرور بانوان عالم بر سر خوان کرامت به ضیافت نور نشست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد!

امام و عرفان در شرح چهل حدیث

امام و عرفان در شرح چهل حدیث
[نگاشته ای بر چهل حديث اخلاقي-عرفاني امام خمینی(س)]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

امام خميني(س) حدود پانزده سال به تدريس فلسفه اشتغال داشته است، اما هيچ كتاب يا رساله مستقلي در اين موضوع ننگاشته است. و در عرفان نظري كم تر تدريس داشته، و بلكه هيچ درس رسمي به عنوان عرفان از ايشان سراغ نداريم، ولي كتاب هاي متعدد و فراواني در اين موضوع به رشته تحرير درآورده است. بنابراين فلسفه و عرفان امام خميني رحمه الله از جهت تدريس و تأليف متعاكس مي باشند. اما در فقه و اصول مجمع البحرين بوده هم تدريس و هم تأليف دارد.
در اين جا توضيح كوتاهي پيرامون هر يك از آثار عرفاني امام خميني(س) بيان مي كنيم:
** نگاهی به آثار عرفانی امام خمینی(س)
1- شرح دعاي سحر:
اين كتاب در سال 1347 ق. تدوين شده است. امام خميني رحمه الله هنگامي كه 27 ساله بود اولين اثر عرفاني خود را كه حكايت از نبوغ و ذوق سرشار عرفاني او بود، در قالب شرح دعاي مباهله[شرح دعاي سحر، ص3] كه داراي اسم اعظم و تجلّي أتم است، بيان كرد.
چون اين كتاب اولين اثر عرفاني امام است، رنگ فلسفي و صبغه برهاني آن بر مطالب ذوقي و عرفاني غلبه دارد. كاملاً به عكس كتاب «آداب الصلاة» كه از آخرين آثار مكتوب عرفاني اوست و كمتر رنگ و بوي فلسفه در آن مشاهده شده و عرفان خالص و محض ذوق و كشف و شهود است.
2- مصباح الهداية:
اين كتاب در موضوع خود منحصر به فرد است. گرچه كتاب هاي عرفاني فراواني درباره انسان كامل و ولايت او نوشته شده است، اما به جرأت مي توان گفت هيچ كدام نتوانسته اند حقيقت خلافت و ولايت را كه از مشكل ترين و مهم ترين مسائل عرفاني است، به خوبي تحليل و تفسير كنند. حضرت امام خميني رحمه الله در اين كتاب حقيقت خلافت و ولايت را با ذوق عرفاني چنان بيان كرده است كه با آيات و روايات و برهان هاي فلسفي كاملاً هماهنگ باشد.
نام دقيق اين كتاب آن گونه كه در مقدمه كتاب آمده عبارت است از: «مصباح الهداية إلي الخلافة والولاية»[ مصباح الهداية، چاپ كوثر، ص12] كه گاهي از آن به «مصباح الهداية» تعبير مي شود.[تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص182]
عناوين اين كتاب اشاره اي گويا به گرايش هاي حضرت امام به فلسفه اشراق و تأثيرپذيري او از سهروردي و مرحوم ميرداماد دارد.

ادامه نوشته

ملا شدن آسان است آدم شدن مشكل است!

ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:


منظور واقعي و حقيقي اين جمله حضرت امام فرمودند ملا شدن چه آسان و انسان شدن چه مشكل چيست؟ مگر همه كساني كه متولد مي شوند و با سواد مي شوند انسان نيستند توضيح دهيد؟


پاسخ:
برادر گرامي! جمله اي كه بدان اشاره كرده ايد، از جملاتي است كه برخلاف ظاهرش بايد تفسير و توضيح داده شود، زيرا يك جملۀ سطحي نيست و نگاهي عرفاني در بطن جمله وجود دارد.
اين جمله از امام خميني قدس سره معروف است كه ملا شدن آسان است آدم شدن مشكل است. و شايد همه بار ها اين جمله را شنيده باشيم. حضرت امام(ره) اين جمله را بيشتر در جمع روحانيون استفاده مي كردند و جمله اي است كه بيشتر در فضاي علمي و معنوي مطرح مي كردند.
- تفسير اين جمله:
براستي كه چنين است. زيرا تحصيل و فراگيري علوم ديني يعني فقه، اصول، فلسفه و كلام مانند ساير رشته هاي علوم انساني و تجربي براي هر انساني ممكن است و هر كسي ‌مي‌تواند علوم ديني را به عنوان رشته تحصيلي خود انتخاب نمايد و آن را خوب فرا بگيرد. حتي انسانهاي غير مسلمان هم مي‌تواند علوم ديني و اسلامي را بياموزد و كار شناس علوم اسلامي شود. چنانكه امروزه بسياري از افراد غير مسلمان رشته اسلام شناسي را انتخاب نموده و در اين رشته تحصيل مي نمايند.
اما براي اينكه اين جمله بيشتر برايتان تبيين شود، به حكايتي اشاره مي كنيم:
روزي طلبه اي براي دوخت لباس روحانيت خدمت جناب شيخ رجبعلي خياط رفت. شيخ به ايشان فرمود مي خواهي ملاّ شوي يا آدم شوي؟! و منظور ايشان كنايه اي بود از اين كه براي يك طلبه علوم و معارف ديني سال‌ها درس خواندن و وارد شدن در كسوت روحانيت به تنهايي كافي نيست و هدف بايد "آدم" شدن و كسب معرفت نفس باشد.

ادامه نوشته

سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی(ره)

سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی(ره)

جريانی به اسم جملات قصار!

هدف از خلقت انسان رسیدن به قرب الهی است و این هدف جز با تزکیه و تهذیب نفس به دست نمی آید . خداوند متعال در فرازهای اول سوره شمس به تبیین ضرورت و اهمیت تزکیه و تهذیب نفس پرداخته و بعد از سوگندهای پی در پی و محکم و تاکیدهای فراوان (1) می فرماید: «قد افلح من زکیها وقد خاب من دسیها» (2) ; «به تحقیق کسی که نفس را پاک کند رستگار شود و کسی که آن را تباه کند، بی بهره شود .»
می دانیم که هر چه سوگندهای قرآن در مورد یک مساله، بیشتر و محکم تر باشد، دلیل بر اهمیت و سرنوشت ساز بودن آن مساله است; بنابراین تهذیب نفس جایگاه والایی در زندگی انسان دارد و اگر انسان بخواهد رستگار شود، باید خود را تزکیه کند و گرنه از سعادت و رستگاری محروم می شود .
از سوی دیگر تزکیه بدون داشتن استاد و برنامه و دستورالعمل مشخص، امکان پذیر نیست . داشتن یک استاد، برنامه و دستورالعمل مطمئن و پیروی از آن یک ضرورت است .
امام خمینی رحمه الله می فرماید: «مواظب باشید مبادا پنجاه سال با کد یمین و عرق جبین در حوزه ها جهنم کسب نمایید، به فکر باشید در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق، برنامه تنظیم کنید; استاد اخلاق برای خود معین نمایید . (3) »
آیت آلله قاضی رحمه الله یکی از بزرگان اخلاق بود که دستورالعمل های اخلاقی او می تواند راهگشای ما برای رسیدن به مراحل عالی معنویت باشد .
حضرت امام خمینی رحمه الله درباره او می فرماید: «قاضی، کوهی بود از عظمت و مقام توحید . (4) »
علامه طباطبائی رحمه الله می فرماید: «ما هر چه در این مورد داریم، از مرحوم قاضی داریم . چه آنچه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، چه طریقی که خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفته ایم . (5) »
آیت الله سید هاشم حداد می فرماید: «از صدر اسلام تا به حال، عارفی به جامعیت مرحوم قاضی نیامده است . (6) »
در این مقاله سه دستور العمل اخلاقی و عرفانی از آیت الله قاضی رحمه الله جمع آوری شده و سعی شده است شواهدی از احوالات آن عارف وارسته متناسب با فقرات مختلف دستور العمل ها در پی نوشت ها آورده شود .

ادامه نوشته

غَض بَصَر یعنی چشم همیشه بهار!

غَض بَصَر یعنی چشم همیشه بهار!

غَض بَصَر یعنی چشم همیشه بهار!

یک کارشناس دینی در یکی از برنامه‌های صدا و سیما خاطره‌ای را تعریف کردند؛ «استادی داشتیم که یک بار ساعتش را داد دست من. از این ساعت‌ها که تاریخ هم دارند.

استاد پرسید امروز چندم است؟

من هم نگاهی به ساعت انداختم و گفتم مثلا یازدهم!

بعد استاد ساعت را از من گرفت و گفت: ساعت چند بود؟

من کمی مِن مِن کردم و گفتم: ندیدم ساعت را. من فقط تاریخ را خواندم!

استاد گفت: آهان! غض بصر یعنی همین! یعنی ببینی اما دقت نکنی! زل نزنی!

من ساعت دستم بود. اما تاریخش را فقظ دیدم. اصلا دقت نکردم تا ببینم ساعت چند است. وقتی می‌گویند چشمت را بپوشان(غض بصر) یعنی همین. یعنی دقت نکن و زل نزن!»

ادامه نوشته

نکات و سخنان گهربار از استاد امجد

نکات و سخنان گهربار از استاد امجد

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

استاد شيخ محمود امجد به سال 1318 هـ.ش در خانواده اى روحانى در «كرمانشاه» به دنيا آمد، پدرش از واعظان توانا، و جدّشان از عالمان ذى فنون ملقّب به «افصح المتكلّمين» بود. در حدود 18 سالگى تحصيلات جديد را رها و به انگيزه تحصيل علوم دينى به شهر مقدّس قم مشرّف شد و در مدّت كوتاهى دوره مقدّمات و سطح را به پايان رسانده و به دروس خارج مشغول گرديد. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادانى چون حضرات آيات عظام: امام خمينى، داماد، بهاءالدينى و بهجت(ره) و در فلسفه و عرفان عملى از محضر پربار علاّمه طباطبايى قدّس سرّه استفاده فراوان برد. و در حدود 20 سال پايان عمر گهربار معظّم له با ايشان انس داشت و در جلسات عمومى و خصوصى ايشان شركت مى كرد و از سال 1351 هـ.ش. با آيت الله العظمى بهاء الدينى مأنوس و استفاده فراوان برد. و نيز در حدود سال 1350 با آيت اللّه العظمى بهجت(ره) مرتبط شد و افزون بر بهره بردارى از دروس خارج فقه و اصول آن عارف ارتباط خاص و نزديك با معظّم له داشت.
آنچه‌ می‌خوانید گزیده ای از سخنان آیت الله استاد امجد است که به مناسبت‌های مختلف ایراد داشته‌اند:

** تهذیب نفس:
اگر انسان با تهذيب نفس به سوی خدا حركت كند راه‌های جديد معارف بر او گشوده می‌شود و بسياری از حقايق را در می‌يابد. در بخشی از موضوع مبدا ومقصد سالك راه خدا آمده است: برای شناخت و توجه بيشتر به مبدا و معاد بايد سه دسته از آيات بيشتر ملاحظه شود:
الف: آيات ناظر به اين معنا كه مبدا فاعلی حركت صحيح انسان خداست و انسان برای آن كه ارتباطش با خدا قطع نشود بايد همواره او ونعمت‌های او را به ياد داشته باشد همان گونه كه فرموده است: «واذكروا نعمة الله عليكم».
ب ـ آيات ناظر به اين معنا كه هدف غايی سلوك، خداست، در اين بخش آمده است: از نظر قرآن كريم، مردم در دنيا و آخرت يا روشن دل‌اند و يا نابينا و كوردل؛ روشندلان كسانی هستند كه در قيامت نامه اعمالشان به دست راستشان داده می‌شود ومی‌توانند آن را بخوانند و ببينند و ديگران، خواه نامه اعمالشان را با دست چپ و يااز پشت بگيرند همه كورند و اين كوری باطن از دنيا شروع می‌شود.
ج ـ آياتی كه راه كسب فراموش نكردن مبدا و مقصد را زياد به ياد خدا بودن می‌داند همان گونه كه فرموده است: «يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا» در باب زاد و توشه از صفحات مورد بحث می‌خوانيم: قرآن بهترين زاد و توشه را تقوا می‌داند: «فان خير الزاد التقوی و التقون يا اولی الالباب» زيرا زاد هر مسافری به اندازه طول سفر او است؛ آن كس كه مقصد او لقاء الله است ره توشه بهتر و با دوام‌تری را می‌طلبد و خداوند در عين آنكه آخرت و آن چه را نزد خدا است بهتر و پايدارتر از دنيا و ديگر كالاها می‌داند، بهترين و پايدارترين هستی را ذات خود اعلام می‌كند.
** منشأ همه فضیلت ها:
هدف از قيام امام حسين(ع) انسان‌سازی جهت حيات در جامعه توحيدی است. منشأ همه فضيلت‌ها، قرآن و اهل‌بيت است و امام حسين(ع)، مسير دفاع ازآن را در طول تاريخ ترسيم كرد. عمل منكر، جامعه آن زمان را فرا گرفته بود و هيچ معروفی در ميان نمانده بود و امام حسين(ع) با شهادتش، نفس مسيحايی خود را بر روح مرده جامعه آن روز دميد. امام حسين(ع) در مسير رسيدن به كربلا،‌ برای يارانش ازشهادت در راه خدا می‌گفت تا در طی راه، ياران مخلص و آماده شهادت را غربال كند وهمين طور هم شد. كسانی بودند كه در طی راه امام را رها كردند و چه بسا مشتاقانی كه در اين مسير با امام همراه شدند. البته پيامی را كه امام با اين كار قصد انتقال آن را داشتند، امروز به وضوح در جامعه خودمان می‌بينيم. جهالت و نادانی مردم آن زمانه نه به معنای فقر دانش و علم است، بلكه به معنای فقر فرهنگی و فقر نگرش صحيح سياسی است.
** صحیفه سجادیه:
اين صحيفه سجادیه حاوی مسائل تربيت دينی جامعه است و اگر ما صحيفه سجاديه را داشته باشيم، هيچ كم نداريم. صحيفه سجاديه زبان دعاست و اين زبان را اگرخوب ياد بگيريم، برای دنيا و آخرتمان كافی است. مقررات اسلامی جنبه تكميلی دارد واگر ما خود را با آن كامل كنيم، شيطنت‌های دشمنان تأثيری بر ما نخواهد داشت.
** نیاز جوانان به انس با خوبان:
متأسفانه براى جوانها و روى آنها آنطور كه بايد و شايد كار نشده است. جوانها به انس با خوبان نياز دارند، بايد افراد مهذبى با آنها انس بگيرند. آنها هم تحت تأثير واقع می شوند. جوانها الگو می خواهند و متأسفانه با آنها برخوردهاى خوبى نمی شود، يعنى دنيا دنياى ديگرى شده است. سابقاً در ارتباطات ميان كوچكترها و بزرگترها ادب و احترام ديده می شد، امّا حالا چون آن آداب و رسوم واحترامات كوچك و بزرگى در جامعه كمرنگ شده نوعاً جوانان ما از حضور با بزرگان محرومند. بايد قدرى جوانان آداب را رعايت كنند، بزرگان ما هم بايد با تواضع و باآغوش باز و پدرانه و مشفقانه و طبيبانه با جوانان برخورد كنند حال چه فرزندان خودشان باشند و چه فرزندان ديگران، اگر محبتشان صادقانه باشد، جوانان گرايش زيادىبه آنان پيدا مى كنند.
** خدای قدیر:
شخصی در هجده روز، کل قرآن کریم را حفظ کرد! شخص دیگری با یک بار خواندن، کل قرآن کریم را حفظ شد و کربلایی کاظم که سواد خواندن و نوشتن نداشت به خاطر رعایت تقوا در یک لحظه، کل قرآن کریم را حفظ کرد."ان الله علی کل شیء قدیر"

ادامه نوشته