بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان
بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان
[نگاهی مختصر به زندگی نامۀ سراسر پر برکت بهجتِ جانان]
نویسنده: مصطفی سلیمانی
** اشاره
وقتی نام ایشان به زبان جاری می شود، از او به بزرگی و با القابی همجون عارف والا مقام و بهجت عارفان و خوبان یاد می شود. کمتر کسی است که اسم او را نشنیده باشد؛ بزرگی که بی هیچ اقدامی تبلیغاتی در دلِ عموم مردم جای داشت. اما سکوت و اخلاص او نگذاشت که خیلی از نظرات ناب و پر ثمرش به بر اندیشه های عموم تأثیر گذار باشد. شاید به جرأت بتوان گفت، عقیده اش بر این بود که: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
بزرگ ترین اجحاف در حق او بر این بود که با القابی همچون عارف، زاهد و ساده زیست...، نگذاشتیم که افکار بلند و عمیقش بر پهنای فکری اجتماع تأثیر محسوس بگذارد؛ گرچه بودند بزرگانی که از خرمن این گلستان، بهره ها بردند و الگوهای رفتاری زیادی گرفتند؛ به درستی آنان که او را می شناختند، همیشه به دیگران توصیه می کردند که از او استفاده شود. به طور مثال شهيد مطهري(ره) در ارتباط با شرکت در درس ایشان فرمود: «حتماً در درس ايشان شرکت کنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شرکت کنيد.»
بنابر گفتۀ آیت الله امجد، از بزرگترین کرامات ایشان این بود که در موقعیت های مختلف سکوت می کردند. «سکوتِ» اینگونۀ اشخاص که سینه شان مملوّ از دغدغه و اضراب دین است، جای تأمل دارد!
خصوصیاتی که از ایشان بیان شده، باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه ویژگیهایی دارد، لذا در این نوشتۀ کوتاه می خواهیم به زندگی نامۀ سراسر پر برکت ایشان با قلمی ساده و روان بپردازیم:
** ماجرای تولد و علت نامگذاری:
آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانوادهای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید و به همگان ثابت کرد که با مشکلات هم می توان طعم زندگی پر برکت را چشید!
نام او هم، همانند اسم های بزرگان دیگر که با این اسم ماندگار شدند، محمد تقی گذاشته شد؛ بزرگانی همچون: محمد تقی مجلسی، محمد تقی بافقی، محمد تقی جعفری، محمد تقی شیرازی، محمد تقی بهار و... که از نام های پر برکت است.
درباره نام بهجت عارفان خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب است، و آن اینکه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»
تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را «محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را «محمد تقی» نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می گذارد، و بدینسان نام بهجت عارفان مشخص می گردد.[ر.ک: «به سوی محبوب» و «برگی از دفتر آفتاب»]
(APPENDIX ITEM)