گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری

گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری
 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

**** به عنوان اولین سوال، علت اصلی اینکه به این مسیر قدم گذاشته اید را برای ما بفرمایید.

نمی دانم منظورتان از این مسیر کدام مسیر است. آنچه در آن به سر می بریم مسیر زیستن است و پایانی جز او ندارد. سفری که مبدا و مقصدش اوست. ما هر کدام مسافرانی هستیم که علت حضورمان لطف اوست.

تو مسافری روان کن، سفری به آسمان کن        تو بجنب پاره پاره، که خدا دهد رهایی

به مقام خاک بودی، سفر نهان نمودی            چو به آدمی رسیدی، هله تا به این نپایی

من هم یکی از این خیل مسافرانم که در پیچ و خم این مسیر در حرکتم. در جستجوی نوری و نشانه ای...

ادامه نوشته

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

[به مناسبت ایام دهه فجر]

مصاحبه با استاد سید جمال الدین باستانی

بیوگرافی

حجت‌الاسلام و المسلمین سید جمال الدین باستانی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم، از شاخصه های شخصیتی امام خمینی در زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه حضرت امام در حوزه علمیه، هدف از تشکیل حکومت اسلامی، رمز موفقیت در مبارزات و رهبری، سخن گفته است.

وی در این مصاحبه یکی از نکات مهم رهبری امام را تلاش جدی بر همراهی خواص جامعه با انقلاب و حرکت مردم دانسته است و راه ماندگاری شخصیت امام را در نقد گذشته می داند.

  مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی


** بی مقدمه، وارد سؤالات مربوط به موضوع می شویم. شاخص ترین بعد شخصیتی حضرت امام را در زندگی فردی و اجتماعی در چه می بینید؟

در بعد فردی، امام خمینی انسانی عامل به وظیفه است که هیچ چیز برای او جز عمل به تکلیف الهیش مهم نیست. اگر زندگی ایشان را ببینیم، در هر وادی ای قدم گذاشت تنها تا جایی پیش رفت که احساس کرد وظیفه دارد، و به همین خاطر بسیاری از کارهایش را ناتمام گذاشت تا مبادا به تکلیفش لطمه وارد شود. خود این یک مجاهده است.

اگر زیاده روی نکرده باشم عرض می شود مرحوم امام تنها یک کار را در زندگی تمام کرد، و همه چیز خود را فدای آن نمود، و آن سرنگونی رژیم پادشاهی در کشور ایران، به طریقی بود که به آن اعتقاد داشت؛ یعنی انقلاب مردمی بر پایه دین.

امام در برهه ای از زندگی خود احساس وظیفه کرد تا کشور را و دین را نجات دهد. در این راستا، احساس کرد اشتهار او به فلسفه در اعتماد علما به او لطمه وارد می آورد، و به همین خاطر آن را نیمه کاره رها کرد و به فقه رو آورد، تا جایی که این بنده از یکی از مجتهدین تهران ـ خدا رحمتشان کند ـ مستقیما شنیدم که وقتی با سید مصطفی خمینی اسفار مباحثه می کردیم. در وسط یک بحث دشوار، من از ایشان خواستم نظر امام را جویا شود. سید مصطفی در جواب گفته بود امام پاسخ سؤالات فلسفی من را در خانه هم نمی دهد، چرا که تصمیم گرفته از او در فلسفه مطلبی نقل نشود.

یا در فقه، هیچگاه نمی بینیم در فکر شرح عروه برآید و یا یک دوره فقه بگوید. دو دوره و نیم اصول می گوید، ولی از نوشته ای که در اصول دارد پیداست که آن را بیشتر برای مراجعات بعدی خود نوشته، نه این که بخواهد یادگاری از خود بجا گذارد. چند بحث پراکنده و کم و بیش دشوار از طهارت، و یک بحث کوچک ـ و البته مهم و مرد افکن ـ از صلوه، و بعد یک دوره مکاسب، که اگر انقلاب یکی دو سال زودتر واقع می شد آن هم نیمه کاره می ماند. در بحثهای فقهیش دقت هست، ولی تعهدی به استیعاب و شمول نیست. در کنار این مباحث، تلاش کرد بعضی زوایای مغفول مانده فقه، مثل تقیه، و به خصوص تقیه مداراتی، باب امر به معروف و نهی از منکر، جزائیات فقه، و در نهایت ولایت فقیه إحیا شود؛ همانها که به نظر ایشان برای مبارزه مفید می رسید.

در عرفان نظری هم قصه همین طور است. در عرفان عملی هم تا جایی وقت گذاشت که احساس وظیفه کرد. امام در کمالات معنوی، بیشتر آنچه بدست آورد از عمل به وظیفه بود، و نه سیر و سلوک رائج تحت نظر استاد.

مرحوم امام این استعداد را داشت که اگر ممحض در هر یک از این موضوعات می شد، در آنها صاحب مکتب شود، ولی وقتی وظیفه اش را در مطلب دیگری احساس کرد، در میانه راه دست کشید. البته امام مدرس همه این علوم بود، ولی نمی توان گفت صاحب مکتب است.

در یک کلمه، امام از برهه ای از زندگی شریف خود، وظیفه شرعیش را نجات کشور و دین در دنیای معاصر دید، و همه چیز را در راستای آن تعریف و ارزش گذاری کرد.

این سخن برای آن مهم است که اولا رفتار امام را بهتر بفهمیم و تحلیل کنیم، و ثانیا انتظاراتمان را از امام تعدیل کنیم تا در غیر آن چه همت بر آن داشت، از او انتظار نداشته باشیم. مرحوم امام در پاسخ بزرگواری که در مقام انتقاد به ایشان گفته بودند فلان رفتار در تاریخ وجهه ناخوشایندی بجا می گذارد، فرمود من نگران وظیفه ام، نه این که در تاریخ چه نامی از ما می ماند. کاری به صحت و سقم این پاسخ، به نگاه موضوعی، ندارم، ولی وقتی بدانیم این پاسخ در جایی بود که مرحوم امام احساس خطری برای انقلاب کرده بود، به خوبی بر ما معلوم می شود همت اصلی امام چه بوده، و این تا چه حد، امور دیگر را برایش بی قدر کرده بود.

** جایگاه حضرت امام را در حوزه علمیه چگونه ارزیابی می کنید؟

ادامه نوشته

پرهیز از افراط و تفریط؛ راه احیایِ نام امام

 پرهیز از افراط و تفریط

راه احیایِ نام امام

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

با مطالعۀ تاریخ انقلاب مشخص می شود که امام خمینی انتقادگری و انتقادپذیری را به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود که نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نسبت به مسؤلان و کارگزاران نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:

«ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.»[صحیفه نور، ج1، ص120]

آن فرزانه بزرگ عقیده اش بر این بود که شناخت کاستی ها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت ها، آسیب ها، کم وکاستی ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگانی همچون امام خمینی نقد و انتقاد و برگشت از اشتباهات قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتری های اخلاقی و اجتماعی مهم به شمار می رود که موجبات تعالی و رشد را به دنبال دارد.

ادامه نوشته

نگاهی کوتاه به کتابخانه های تخصصی قم

نگاهی کوتاه به کتابخانه های تخصصی قم

 مصطفی سلیمانی

** اشاره:

تخصص‏ گرایی و عمیق شدن در یک موضوع، از ویژگی ‏های کتابخانه تخصصی است که به مفهوم امروزی یک پدیده رو به رشد می باشد که پس از انقلاب صنعتی، در اروپا شکل گرفته است.

شهر قم نمونه‌ ممتازی از نظام دینی و مذهبی مردم شیعه ایران است و یكی از مراكز آموزش آن به شمار می‎آید. همچنین این استان یكی از مراكز مهم آموزشی و پژوهشی حوزوی و دانشگاهی كشور محسوب می‎شود و مدارس علمی و دانشكده‎ های مختلف آن به كتابخانه‎ های بزرگ و تخصصی به ویژه در حوزه دینی تجهیز شده ‎اند.

** تعریف و جایگاه کتابخانه تخصصی:

کتابخانه­ ها بر اساس هدف، مجموعه و مراجعه­ کننده انواع مختلفی دارد که یکی از آنها کتابخانه تخصص(special library) نامیده می­ شود. طبق تعریف جان کاتن دانا[John cotton dana] در سال ۱۹۱۰ کتابخانه تخصصی مجموعه­ هایی خاص از کتب، گزارشات و دیگر مواد اطلاعاتی چاپی هستند که تفاوت زیادی در ویژگی و شیوه استفاده آنها وجود دارد، هیچ تعریف مناسب و کاملی نمی‏ تواند به طور طولانی همه آنها(مواد اطلاعاتی) را در بر بگیرد.

در سال ۱۹۴۹ رانگاناتان[Ranganathan] می­­گوید: تخصص ‏گرایی و عمیق شدن در یک موضوع، ویژگی است که کتابخانه ­ای را متمایز از دیگر کتابخانه­ ها کرده و کتابخانه تخصصی نامیده می ­شود.

در سال ۱۹۵۲ شرا[Shera] عقیده دارد، هر مجموعه­ای از مواد اطلاعاتی که برای رفع نیازهای اطلاعاتی گروه مشخص از استفاده کنندگان در کتابخانه­ای جمع­آوری شده باشد کتابخانه تخصصی نام دارد.

تعریف دانشنامه کتابداری و اطلاع­رسانی: “واحدی است از یک سازمان که هدف آن فراهم ساختن اطلاعات خاص برای پیشرفت کار سازمان یا برای گروه محدودی است وظیفه این کتابخانه­ها عبارتند از بررسی و ارزیابی نشریات جاری، ارزشیابی تحقیقات انجام شده و فعالیت‏های مقامات مخصوص، سازمان دادن اطلاعات چاپی و غیرچاپی مربوطه، جمع کردن نشریات و اطلاعات از داخل و خارج کتابخانه و انتشار این اطلاعات که اغلب به صورت چکیده، یادداشت و یا فهرست مندرجات نشریات و غیره است.[سلطانی، پوری و فرودین راستین، دانشنامه کتابداری و اطلاع ­رسانی، ص ۳۳۴]

تعاریف گوناگونی از زمان تاسیس انجمن کتابخانه تخصصی(۱۹۰۹) تا کنون برای کتابخانه تخصصی ارائه شده است، و در هر زمان به جنبه ­ای خاص از کتابخانه تخصصی توجه شده است. زمانی موضوع خاص گردآوری شده، مبنای تعریف قرارگرفته است و زمانی دیگر نیز کتابدار متخصص یا استفاده کننده خاص و یا خدمات تخصصی ارائه شده توسط این نوع کتابخانه­ ها، نقطه تاکید بوده است. در هر صورت تعریف کتابخانه تخصصی شامل مجموعه­ ای خاص می‏شود که بر روی موضوعی خاص تمرکز دارد.

ادامه نوشته

یک قرن وارستگی [به مناسبت سالروز ارتحال آیت الله محمد علی اراکی(ره)]

یک قرن وارستگی

[به مناسبت سالروز ارتحال آیت الله محمد علی اراکی(ره)]

مصطفی سلیمانی

 ** دیباچه:

یاد و خاطره مراجع فقید شیعه که روزگاری پرچمدار فقه جعفری در جهان اسلام و تشیع بوده‌اند، سنت حسنه ای است که باید همیشه ماندگار باشد.

اما در میان فقهای شیعه، مرجع عظیم‌الشأنی که کمتر از او یاد می‌شود، فقیه بزرگوار شیخ‌الفقهاءوالمجتهدین مرحوم آیت‌الله‌العظمی محمدعلی اراکی است که در این نوشتار اندک، به گوشه هایی از زندگی آن مرحوم اشاره می کنیم.

** طلوع خورشيد:

آیت الله العظمی اراكی(ره)  در 24 جمادی الثانی 1312 ق. در اراك دیده به جهان گشود. پدرش، حجت الاسلام حاج احمد آقا، مشهور به میرزا آقا فراهانی از علمای مشهور آن سامان بود. مادرش نیز از نوادگان امامزاده سید حسن واقف[این امامزاده در روستای افوشته شهرستان نطنز واقع شده است] است.[مجله پیام انقلاب، شماره 125، ص19]  

** آغاز تحصيل:

وی پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی وارد حوزه علمیه اراك شد و در درس استاد «سید جعفر شیثی» حضور یافت و مقدمات علوم اسلامی را از او فراگرفت. دروس سطح حوزه را نزد آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری به خوبی پشت سر گذراند. آیت الله اراكی همزمان با تحصیل دوره سطح، در درس شرح منظومه آیت الله شیخ محمدباقر اراكی معروف به سلطان آبادی شركت كرد و از دانش آن حكیم فرزانه خوشه‎ها چید.[الاجازه الكبیره، سید شهاب الدین نجفی مرعشی، ص149]

ایشان سال ها در درس آیت الله العظمی آقا نورالدین اراكی و آیت الله العظمی شیخ عبدالكریم حائری یزدی شركت كرد و از دانش و تقوای آن دو مرجع بزرگ تقلید شیعیان، بهره‎ها برد. آیت الله حائری علاقه زیادی به او داشت. نبوغ فكری آیت الله اراكی مورد توجه استاد قرار گرفت. آیت الله اراكی به سفارش استاد معمم شد و با یكی از بستگان ازدواج نمود.[مجله حوزه، شماره 9، ص150]

آیت اللّه اراکی بیست ساله بود که مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حوزه علمیه قم را تأسیس کرد و ایشان نیز همراه استاد به قم آمد و مدّت هشت سال از درس فقه و اصول آن مرد بزرگ بهره مند گردید. آیت اللّه اراکی در این مدت، با حضرات آیات سید محمدتقی و سید احمد خوانساری به مباحثه علمی می پرداخت.

ادامه نوشته

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی
«به مناسبت 24 آذر؛ صدور فرمان هشت ماده اى امام خمینی»

مصطفی سلیمانی

** سپیدۀ سخن:

انسان ها بنا بر فطرت خود، قلمروهايي را محدوده خصوصيِ خويش مي دانند و در آن پناه مي گيرند. در اين پناه گاه امنِ خصوصي است كه زندگي و حيات براي آنان ميسور مي شود و «انسانيت» معنا و مفهوم مي يابد: شخصيت و آبرو، ناموس، خانه و محل كار و اموال از آن جمله اند. ورودِ خود سرانه و بي ضابطه به اين قلعه مقدس در حكمِ كشتن افراد و فرو ريختنِ ديوار انسانيت آنان است.

اسلام كه زير بنايِ هر نوع تربيت و سازندگي را «انسان» مي داند به كرامت و حرمت آدميان اهميت فراوان داده و حريم خصوصيِ افراد را با وسواس و باريك بينيِ فراوان پاس داشته است. در آيات قرآني و نيز احاديث معصومان(ع) و هم چنين در سخنان پيشوايان ديني توصيه هاي فراواني است كه آدميان را از ورود به حريم خصوصي افراد اكيداً باز داشته است.[مهدی مهریزی، دولت دینی و حریم خصوصی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 12]

با توجه به اهمیت این مهم، امام خميني در مصاحبه‌ ها و سخنراني ‌هاي خود بارها به موضوعِ «اهمیت توجه به حریم خصوصی مردم» اشاره كرده‌ اند و به طور كل در انديشه و سيره ايشان موضوع حريم عمومي ‌و خصوصي شهروندان جايگاه مهمي‌داشته است، فرمان هشت ماده‌اي كه ايشان در سال 1361 خطاب به مسئولين اجرايي و قضايي صادر فرمودند، صريح ‌ترين ديدگاه ايشان در خصوص موازين اين موضوع حياتي براي جامعه و عموم مردم است.

در اين مقال برآنیم تا با بررسي سيره امام خمينی و به خصوص تأمل درباره فرمان هشت ماده‌اي ايشان به شناخت بيشتري از ابعاد و حوزه شمول اين فرمان دست يابيم و با معيارهاي اسلامي تطبيق دهيم.

** مفهومِ حریم خصوصی:

با مراجعه به منابع متعدد متوجه خواهیم شد که مفهوم حریم خصوصی ریشه فلسفی، حقوقی، سیاسی، انسانی شناختی و جامعه شناختی دارد. در این باره دو برداشت کلی وجود دارد:

یکی برداشت توصیفی که حریم خصوصی را توصیف می‌کند؛

و دیگری برداشت دستوری که از ارزش حریم خصوصی سخن می گوید.

در هر یک از برداشتها، بعضی حریم خصوصی را نفع و بعضی دیگر حق اخلاقی یا قانونی تلقی می‌کنند.[باقر انصاری، حقوق حریم خصوصی، ص13]

مفهوم حریم خصوصی از سه عنصر مستقل و مرتبط باهم تشکیل شده است: محرمانگی، ناشناس ماندن، تنهایی و خلوت؛ بنابراین از تعاریف مختلف حریم خصوصی دو مفهوم به ذهن تداعی می‌شود:

یکی مفهوم ذاتی حریم خصوصی که به شخصیت و کرامت انسانی ناظر است؛

و دیگری نسبیت این مفهوم از بعد اجتماعی است که به تناسب فرهنگ و ساختار هر جامعه بایست حمایت از آن صورت گیرد. نکته مهم دخیل دانستن مفهوم خلوت و تنهایی در حوزه حریم خصوصی است؛ یعنی حریم خصوصی به منزله خلوت و تنهایی افراد مورد نظر است.[سیدیونس ادیانی، ابعاد حریم خصوصی در حکومت اسلامی، ص4]

حریم خصوصی آن چیزی است که انسان می‌خواهد مخفی و غیرقابل دسترسی دیگران بماند و تصمیم گیری درباره آن مستقلا به عهده خودش باشد. حریم خصوصی چیزی است که اطلاع و ابراز آن یا سامان و تصمیم آن منحصراً در اختیار شخص باشد و شخص در آن صاحب اختیار تامه باشد. از امور حوزه خصوصی نمی‌توان پرسید، به دیگران ربطی ندارد، تجسس و تفتیش در آن ممنوع است، اگر به طریقی کسی از آن مطلع شد افشای آن نیز مجاز نیست. تدبیر امور این حوزه در سلطه شخص است، اوست که حق تعیین سرنوشت خود را دارد و احدی بر مقررات او ولایت ندارد.[محسن کدیور، حق الناس؛ اسلام و حقوق بشر، ص52]

در واقع حریم خصوصی، حوزه زندگی هر فرد است که او یا با اعلان قبلی در چارچوب قانون انتظار دارد که دیگران بدون رضایت او به آن قلمرو وارد نشوند، یا نگاه و نظارت نکنند و به اطلاعات درباره آن دسترس نداشته باشند و به آن تعرض نکنند. در این معنی جسم، البسه، اشیا، تلفن همراه، اماکن خصوصی و منازل، محل‌های کار، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی با دیگران جزء این قلمروهاست.

ادامه نوشته

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

[حقیقتِ ارتداد؛ انکارِ حقّانیّت دین با علمِ به حقانيّت آن]

مصطفی سلیمانی

اشاره:

ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار مي‌گيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب مي‌گردد.

اما حقیقت آن است که فقها تصور يكساني از موضوع و تعریف مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند‏. پس به صورت کلی می بایست گفت که هر تغييري، ارتداد نيست، زیرااگر كسى كه نسبت به عقيدۀ اسلامى ترديد پيدا كرد و يا با بررسي هايى به اين عقيده و نظر رسيد كه اسلام يا عقايد مهم اسلامى از دیدگاه خودش درست نيست، در اين صورت فرد يا بايد در ظاهر تظاهر و ريا كند و در باطن اين شبهه را نگه دارد، و يا اين شبهه را به بيرون منتقل كند و كسانى به او پاسخ دهند. اگر فضاى برخورد با شبهه و اشكال تنگ باشد و خطر جانى براى شخص مطرح باشد، امكان طرح شبهه و اشكال پديد نخواهد آمد، و هيچ گاه به شبهات پاسخ داده نخواهد شد و فرهنگ ريا و نفاق در جامعه رواج پيدا خواهد كرد.

بنابراين، براى روشن شدن موضوع، ضرورى است كه به معناى ارتداد و كفر بپردازيم و حقيقت ارتداد را از لابلاى آيات و روايات و كلمات فقها روشن سازيم.

مفهوم شناسی ارتداد:

با نگاهی به کتاب های معتبرِ لغت، غیر از معنایِ منفیِواژۀ «ارتداد»، معانیِ دیگری را هم می شود برداشت کرد:

1- به معنایِ مثبت:

ارتداد الزاماً به معنای منفی آن نیست، و گاهی به معنای خوب هم بکار رفته، چنانکه آمده: از او خواست كه آن چيز را برگرداند،- عَن هِبَته: آنچه را كه بخشيده بود. پس گرفت- الى الصّواب: به كار خوب و درست بازگشت. «ارتدَّ على عَقِبَيْهِ» و «ارتدّوا على اعْقابِهم»: به روش پيشينيان خود بازگشت، يا بازگشتند،- عن دينِهِ: از دين خود بازگشت و مرتد شد.[ابن فارس، مقاييس اللغه، ج2، ص386]

2- به معنایِ تحوّل و دگرگونی:

گاهی این کلمه به معنای تحول و دگرگونی استعمال شده: و قد ارتدَّ و ارتدَّ عنه: ايّ تَحَوَّل. و در قرآن آمده: «مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» یعنی از دین خود برگردد. از مرتد در لغت گاهی به: الرِّدّه، هم تعبیر شده و منظور رجوع از إِسلام بوده است. وقتی گفته می شده: ارتدَّ فلان عن دينه، یعنی: إِذا كفر بعد إِسلامه. و ردَّ عليه الشي‏ء، یعنی چیزی را قبول نکرد. همچنین اگر کسی گم شد و به اشتباه افتاد،(إِذا خَطَّأَه). می گویند: رَدَّه إِلى منزله و رَدَّ إِليه جواباً أَي رجع. و الرِّدّه، به كسر راء: مصدر ردَّه يَرُدُّه رَدّاً و رِدَّه. و الرِّدَّهُ: الاسم من الارتداد. این که گفته شده: إِنهم لم يزالوا مُرْتَدِّين على أَعقابهم، یعني متخلفين از بعضی واجبات. قال: و لم يُرِدْ رِدَّةَ الكفر و لهذا قيده بأَعقابهم؛ لأَنه لم يَرْتَدَّ أَحد من الصحابه بعده، إِنما ارتد قوم من جُفاه الأَعراب. و استَرَدَّ الشي‏ءَ و ارْتَدَّه: طلب رَدَّه، عليه.[لسان العرب، ج‏15، ص428]

- به طور خلاصه می توان گفت:

موارد استعمال کلمۀ «ارتداد» با همۀ تنوع استعمال به صورت مطلق دلالت بر برگشتن، مثبت و منفی، جاحدانه و غیر جاحدانه، عقیده و غیر عقیده می کند و متناسب با بافت و سیاق کلمۀ خصوصیات آن مشخص می شود. بنابراین دلیلی وجود ندارد که تنها به معنای برگشت از عقیده باشد و اگر در تاریخ روشن شد که استعمال این واژه در قرآن معنایی معین و خاص و ناظر به خصوصیاتی همچون رفتار تؤام با توطئه بوده، مخالف با لغت نیست و یا بکار گیری این لغت محدود به خصوصیتی بوده، نمی توان به بخشی دیگر از آن بر اساس لغت استناد کرد، چنانکه آیات بر این معنا دلالت دارد، و روایات ناظر به استعمال آن در قرآن بوده، زیرا کتاب های لغت پس از نزول قرآن تدوین شده و تفسیری زبان شناسانه نیست و لذا باید معنایی که در قرآن بکار رفته استناد کرد.

ادامه نوشته

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

[به بهانۀ ورود به ماه محرم الحرام و ایّام تبلیغی]

مصطفی سلیمانی

** درآمد:

يكي از مهم ترين رسانه هاي پويا و زنده، خطابه و سخنراني است. ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی از حیث گستردگی، هم وزن و هم پای منبر نبوده است.

در طول تاريخ به دانشمنداني برمي‌ خوريم كه چنان مهارت در امر خطابه و وعظ داشته‌ اند كه انقلابي در روح مخاطب خود به وجود مي ‌آوردند كه در يك يا دو جلسه، آنان احساس مي ‌كردند روح و جسم شان دگرگون شده و تغيير ماهوي پيدا كرده‌ اند؛ اگر سنگ بودند، ياقوت گشته اند.

اهمیت مقولۀ تبلیغ ایجاب می‌ كند كه داناترین و قوی ترین افرادی كه در حوزه تربیت شده ‌اند به این رسالت الهی بپردازند و با تأسی به سیره رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) به تبلیغ دین بپردازند، به ویژه كه در عصر كنونی مقولۀ تبلیغ و روش ها و ابزارهای آن قابل قیاس باگذشته نیست. آنچه در این مقالۀ كوتاه می خوانید عطف توجهی به ویژگی ها، آسیب ها و راهکارهای سنتی تبلیغ دین یعنی «منبر و خطابه» است.

** سابقۀ درخشان منبر:

بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژۀ عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند.[ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص904] وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و تربيت مردم صادر مي شود. در نگاه کلي تر، وقتي در گفت و گوها از منبر سخن به ميان مي آيد، مراد همان نظام شريف و دستگاه پر سابقه دين براي تبليغ و ترويج و تربيت مردمان است.

اما سوال بر این است که چرا تربيت ديني ما ريشه در وعظ و خطابه منبريان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بينش ديني ما، بسته به نوع و تعداد و کيفيت منبرها و وعظ هايي است که تجربه کرده ايم؟
دليلي ساده و در عين حال پيچيده و پر سابقه مي توان براي اين موضوع جستجو کرد. بزرگان ما - از منبريان و وعاظ و خطبا و روحانيون - از قديم الايام نگاه ويژه اي به منبر داشته اند. نگاهي عبادت گونه که قدرش را به خوبي مي شناختند و سعي مي کردند خود را به مرتبه لياقت آن برسانند. سعي مي کردند قبل از بيان و سخن، خود را به زينت عمل آراسته کنند؛ که در حديث مي خوانيم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت في القلب و اذا خرجت من اللّسان لم يتجاوز الاذان»؟ به درستي که موعظه، هنگامي که از قلب خارج شود وارد قلب مي شود. و هنگامي که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمي کند و در کسي اثر ندارد.
[شرح نهج البلاغه، ج20، ص287]
براي همين است که حتي هيچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمي شدند؛ چرا که مي دانستند اين جايگاه رسول(ص) و اولاد طاهرين(ع) اوست، مي دانستند که وضو نور است و بر جايگاه نوراني نمي توان با ظلمت و تاريکي تکيه زد. نمي توان از نور دم زد و از نور بهره اي نداشت. آنقدر به عمل در پيوند با علم بها داده اند که در بين برخي وعاظ مرسوم بوده که حتي در بالا رفتن از پله هاي منبر، ملاحظه مي کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش مي کردند که از مردم جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببينند واعظ و سخنران به علم و گفته خويش عمل نمي کند دلسرد مي شوند که خدا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»[صف: آیۀ 2] اگر مردم را دعوت به نماز شب مي کردند، خود ساعت ها پيش از طلوع آفتاب به نماز مي ايستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم مي کردند، خود در اين مسير پيشگام بودند.

ادامه نوشته

درآمدی بر رابطۀ حکومت و مردم از منظر امیرالمومنین(ع)

درآمدی بر رابطۀ حکومت و مردم از منظر امیرالمومنین(ع)

[نگاهی به حقوق متقابل حکومت و مردم در نهج البلاغه]

مصطفی سلیمانی

اشاره

براساس منطق مولی الموحدین، امیرالمومنین(ع)،  مردم حقي بر حكومت و حكومت حقي برمردم دارد. و مردم بر اساس اين منطق صاحب حق اند. و حكومت نيز امانتي است كه در دست حكمرانان قرار دارد. در واقع، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومت ها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر تودۀ ملت استوار و با استقامت شوند.

با توجه به سیرت و حکومت امیرالمومنین(ع)، تنها اینکه خلیفه و زمامدار، بیدار و عادل و خیرخواه و طالب رضای خدا باشد، و قادر بر حل مشکلات باشد، کافی نیست، عامۀ مردم هم باید هوشیار و آشنا به حقوق و وظایف خود باشند، باید از هوشیاری و میل به عدالت بهره مند باشند، باید آنها هم خواستار حق و عدالت بوده باشند.

با توجه به اهمیت مسأله بر آن شدیم تا در خلال مباحث، نیم نگاهی به حقوق متقابل حکومت و مردم داشته باشیم.

حکومت و مردم در نهج البلاغه

با ورق زدن تاریخ و مطالعۀ نهج البلاغه، بیشترین مسائل، مربوط به حکومت و توجه به مردم و بحث عدالت بین آنهاست. هر کسی که یک دوره نهج البلاغه را مطالعه کند می ‏بیند حضرت علی(ع) دربارۀ حکومت و مردم حساسیت خاصی دارد، و اهمیت و ارزش فراوانی برای آنها قائل است.
قطعاً برای کسانی که با اسلام آشنائی ندارند و برعکس با تعلیمات سایر ادیان جهانی آشنا می ‏باشند باعث تعجب است که چرا یک‏ پیشوای دینی این قدر به اینگونه مسائل می ‏پردازد؟ مگر اینها مربوط به دنیا و زندگی دنیا نیست؟ آخر یک پیشوای دینی را با دنیا و زندگی و مسائل‏ اجتماعی چه کار؟
و بر عکس، کسی که با تعلیمات اسلامی آشنا است و سوابق علی(ع) را می ‏داند که در دامان مقدس پیغمبر مکرم اسلام(ص) پرورش یافته است، پیغمبر او را در کودکی از پدرش گرفته در خانۀ خود و روی دامان خود بزرگ کرده است و با تعلیم‏ و تربیت مخصوص خود او را پرورش داده، رموز اسلام را به او آموخته، اصول و فروع اسلام را در جان او ریخته است، دچار هیچگونه تعجبی نمی ‏شود بلکه برای او اگر جز این بود جای تعجب بود.
مگر قرآن کریم نمی ‏فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ‏ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[حدید، آیۀ24] سوگند که ما پیامبران خویش را با دلائل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که در میان مردم به عدالت قیام کنند.
در این آیۀ کریمه، برقراری عدالت و رسیدگی به مردم به عنوان هدف بعثت همه انبیاء معرفی شده است. مقام قداست عدالت بین مردم تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی‏ به خاطر آن مبعوث شده‏ اند. با این وجود چگونه ممکن است کسی مانند علی(ع) که‏ شارح و مفسر قرآن و توضیح دهندۀ اصول و فروع اسلام است، دربارۀ این مسأله‏ سکوت کند و یا در درجۀ کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟
آنانکه در تعلیمات خود توجّهی به این مسائل ندارند و یا خیال می ‏کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلی از قبیل طهارت و نجاست در متن‏ دین است، لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند.

ادامه نوشته

مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست

آخوند خراسانی؛ مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست
[به مناسبت ۲۱ آذر؛ سالگرد رحلت آخوند ملا محمد‌كاظم خراساني]

حضرت آیت الله ملا محمدکاظم خراسانی(آخوند خراسانی) 3

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** ديباچه:
نوشتار حاضر، روايتي است در زندگي يكي از عالمان برجسته عالم تشيع كه از تبار عالمان شيعه است. او رابطه دين با سياست را به عمل ثابت كرد و در عصر مشروطيت چون نگيني در آسمان اجتهاد درخشيد، او كسي نيست جز «ملامحمد كاظم خراساني» معروف به آخوند خراساني كه در 21 ذي‌الحجه سال 1329 هجري قمري در نجف اشرف به ملكوت اعلي پيوست.
آخوند خراساني به عنوان يكي از عالمان برجسته دوران مشروطه كه علاوه بر حركت در مسير علم و تقوا، به صورت جدي در عرصه سياست و امور مملكت اسلامي ورود پيدا كرده بود، كارنامه اي بسيار رنگين را از خود به جاي گذاشت؛ كارنامه اي كه مي تواند سرمشق و سرلوحۀ كاري بسياري از نظام هاي سياسي و سياستمداران قرار گيرد.
آخوند خراساني از شخصيت هاي پرآوازه و تاثيرگذار در دوره معاصر است كه نقش اين فقيه اصولي در هدايت و حمايت از جنبش هاي ضد استعماري و اصلاحيِ عصر خويش در جهان بر هيچ كس پوشيده نيست.
بر اين اساس، در اين نوشتار برآنيم تا از برخي از برهه هاي تاريخي و علمی اين عالم بزرگوار در كنار برخي از صفات برجسته، مورد بازخواني قرار دهيم.

** طلوع خورشيد:
آخوند خراساني در سال 1255 ق. در مشهد ديده به جهان گشود. پدرش ملا حسين هراتي علاوه بر تبليغ، به تجارت ابريشم نيز مشغول بود. ملا حسين، روحاني وارسته اي بود كه براي گذران زندگي، هماره در بين راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وي در سفرهاي تبليغي اش مردم را با احكام اسلامي آشنا مي ساخت. در يكي از همين سفرها، در كاشان ازدواج كرد. ثمرۀ اين ازدواج چهار پسر به نام هاي نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمد كاظم(آخوند خراساني ) بود. سرانجام مِهر پيشواي هشتم او را به مشهد كشاند تا براي هميشه در شهر شهادت ساكن شود.

** آوازۀ علمي:
[علّت نامگذاری به «آخوند»]
آخوند سال ها در درس شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي شركت كرد و از زبده ترين شاگردان آن دو شناخته مي شد. وي از همان ابتدا با پشتكاري كم نظير، راه هاي پيشرفت را مي پيمود.
او در كنار تحصيل، به عبادت و شب زنده داري نيز اهميت فراوان مي داد. بارها به كربلا رفت و به زيارت امام حسين(ع) نايل شد. در يكي از اين سفرها پس از زيارت، در درس آيت الله آخوند اردكاني(متوفاي 1302 ق) شركت كرد. آخوند اردكاني نظر شيخ انصاري را در مساله اي بيان و سپس بر نظر او چند اشكال كرد. اشكال ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شركت در درس شيخ انصاري، اشكال هاي اردكاني را به استاد بازگو كرد. شيخ انصاري يكي از اشكال ها را پذيرفت اما اشكال دوم را رد كرد. آخوند به دفاع از اشكال دوم اردكاني پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعيۀ استاد را قانع كننده ندانست و بار ديگر اشكال را با بياني تازه مطرح كرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا كشيد. صدها طلبه كه در درس شيخ انصاري شركت داشتند، در شگفت بودند كه چگونه طلبه اي جوان كه 25 سال بيش نداشت و كمتر از سه سال بود كه به درس شيخ انصاري راه يافته، بي محابا با دليل هاي قوي به استاد اشكال مي كند. يكي از طلاب به ديگران گفت: اين آخوند(آخوند خراساني ) را ببينيد كه دارد گفتار آن آخوند(آخوند اردكاني) را تاييد مي كند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا مي كردند.

ادامه نوشته

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
در يك نگاه كلي مي توان احكام فقهي را به دو بخش احكام اوليه و ثانويه تقسيم كرد. احكام ثانويه همچون احكام اوليه كاربردي فراوان در فقه شيعه به خود اختصاص داده اند. آنچه كه در اين نوشتار مورد تأكيد بوده، آشنايي با مفهوم احكام ثانويه و نيز بررسي آن در ابعاد مختلف همچون نحوۀ رابطه احكام اوليه و ثانويه و تعيين مرجع تشخيص موضوعات احكام ثانوى اشاره كرد.
با نگاهى اجمالى و گذرا بركتاب ها و مقالات نگاشته شده در زمينه احكام ثانويه، مى توان دريافت كه بعضى از عناوين به طور مكرّر در اين كتاب ها بررسى شده و در برخى موارد، تك نگارى هاى مكرّر هم در اين زمينه انجام شده است، مانند آثارى كه دربارۀ «لاضرر»، «لاحرج»، «اضطرار» و «تقيه» به رشته تحرير در آمده است، اما با عنايت به گستردگى اين مبحث و پديد آمدن زمينه هاى جديد در موضوع احكام ثانويه، تحقيق در اين موارد نه تنها شايسته، بلكه بايسته و لازم است.

** سير تاريخى حكم ثانوى:
الف- دانشمندان شيعه و حكم ثانوى:
اين نكته كه عارض شدن برخى عناوين بر بعضى امور، موجب دگرگونى در حكم شرعى آن ها مى شود، از همان صدر اسلام در ارتكاز مسلمانان متشرع و آگاه به موازين شرعى بوده است؛ چرا كه قواعدى، مانند قاعده نفى حرج، نفى ضرر، تقيه و... ريشه در كتاب (قرآن) و سنت دارد و از همان سال هاى نخست، مسلمانان اين دو منبع را در اختيار داشته اند.
اين مطلب كه پيش آمدن برخى حالات و پيدايش بعضى عناوين نيز حسن وقبح برخى امور را دست خوش تغيير و تبديل قرار مى دهد، از ديرباز مورد توجه ومطالعه دانش مندان بوده است.
ولى تعبير حكم ثانوى يا تكليف ثانوى پيشينه زيادى ندارد و مي توان به دانشمندان زير اشاراتي داشت:
1- شيخ محمدتقى اصفهانى(متوفاى 1248ق) بنابر تحقيقات انجام گرفته، نخستين دانشمند شيعى كه سخن از حكم ثانوى به ميان آورده است. وى در مبحث صحيح و اعم در صورتى كه حكم صادر از مجتهد مخالف با واقع باشد و مجتهد خطا كرده باشد را نسبت به خود مجتهد و مقلدان او «تكليف ثانوى» شمرده است. ولى همان طور كه پيداست اين سخن و تعبير، دربارۀ حكم ظاهرى است نه حكم ثانوى مصطلح كه مورد بحث ما است.
2- شيخ محمدحسين بن عبدالرحيم(متوفاى 1250ق) مؤلف كتاب فصول، نفر دومي است كه از احكام اوليه و ثانويه به «التكاليف الأصليه و العارضيه» تعبير كرده است.
3- شيخ مرتضى انصارى(متوفاى 1281ق) در اين زمينه، آغازگر بحث و تحقيق در مورد اين احكام است. وى در كتاب مكاسب مبحث «شروط صحت شرط»[مرتضى انصارى، مكاسب، ص277] ونيز در رساله «المواسعه و المضايقه»[همان، ص354] و هم چنين در كتاب «فرائد الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر»[مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ص535]، مباحث دقيق و ارزنده اى دربارۀ حكم ثانوى مطرح نموده است.
4- محمد كاظم خراسانى(متوفاى 1329ق) در كتاب «كفايه الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر» همچنين در آغاز مبحث «تعارض الادله و الامارات» مطالبى دربارۀ احكام ثانويه طرح نموده است. پس از صاحب كفايه، محشّيان و شارحان اين كتاب و علماى ديگر نيز كم و بيش به اين بحث پرداخته اند.
نكته:
ناگفته نماند دانشمندان متقدم بر اين بزرگان نيز به گونۀ پراكنده مباحثى را در مورد احكام و قواعد ثانويه ابراز داشته اند، ولى آن چه در آثار آنان مى يابيم بحث دربارۀ مصاديق حكم ثانوى است بدون آن كه به عنوان مزبور تصريح كنند؛ از باب مثال:
- علامه محمدباقر مجلسى(متوفاى 1111ق) در شرح حديث «لاضرر و لاضرار» مى نويسد:
«هذا المضمون مروى من طرق الخاصه و العامه بأسانيد كثيره فصار أصلاً من الأصول و به يستدلّون فى كثير من الاحكام.
- شيخ يوسف بحرانى(متوفاى 1186ق) در آغاز جلد اول كتاب «الحدائق الناضره» حدود ده صفحه دربارۀ تقيه بحث كرده است.
- محمد مهدى بن مرتضى طباطبائى(متوفاى 1212ق) نيز در كتاب فوائد خود در مورد مسئله عسر و حرج به بحث پرداخته است.
- سيدعبدالله شبّر(متوفاى 1242ق) در كتاب «الاصول الاصليه و القواعد الشرعيه» بحث هايى دربارۀ قاعده لاحرج و تقيه دارد.
- در كتاب «عوائد الايام» تأليف احمد نراقى(متوفاى 1245ق) و كتاب «عناوين الاصول» تأليف عبدالفتاح بن على مراغى(متوفاى 1250ق) نيز به مباحثى دربارۀ حكم ثانوى لاضرر و لاحرج برمى خوريم.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]
ب- دانشمندان عامه و حكم ثانوى:
در ميان صاحب نظران عامه، كسى كه در جوانب حكم ثانوى و كليات مربوط به آن به بحث پرداخته باشد، يافت نشده است. به نظر مى رسد اين بحث از ابتكارات دانش مندان شيعه و در رأس آنان شيخ انصارى باشد.
تحقيق و تأليف در مورد مصاديق احكام و قواعد ثانويه در ميان دانش مندان سنى نيز پيشينه اى ديرينه دارد. در زير چشم اندازى به مهم ترين نمونه هاى اين مباحث و صاحبان آن ها به ترتيب تاريخى داريم:
مالك بن انس(متوفاى 179ق) دربارۀ عناوين ثانوى نذر، عهد و قسم، بحث نموده است. محمد بن ادريس شافعى(متوفاى 204ق) نيز مطالبى در اين زمينه دارد.[محمد بن ادريس شافعى، الاُم، ج1، ص254 به بعد] وى هم چنين زير عنوان «ما يحلّ بالضروره» مباحثى در مورد عنوان ثانوى ضرورت، طرح نموده است. ابوالقاسم خرقى(متوفاى 334ق) نيز مباحثى درباره عنوان اكراه، پيش كشيده است. پس از وى به ابن حزم اندلسى(متوفاى 456ق) مى رسيم كه در مورد اكراه و اقسام آن بحث نموده است.[ابن حزم اندلسى، المحلّى، ج8، ص329 به بعد] وى هم چنين مباحثى دربارۀ نذر، عهد و قسم دارد. احمد بن حسين بيهقى(متوفاى 458ق) نيز بحثى مفصل در مورد نذر، عهد و قسم مطرح كرده است.[احمد بن حسين بيهقى، السنن الكبرى، ج10، ص26 به بعد] پس از وى مى توان از امام محمد غزالى(متوفاى 505ق) و ابوبكر بن مسعود كاشانى حنفى(متوفاى 587ق) ياد كرد.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]

** تعريف احكام اوليه و ثانويه:
تعاريف مختلفي براي حكم اوليه و ثانويه بيان شده است. اما ازديدگاه مشهور بنابر تقسيمي كه توسط علماي اصول صورت گرفته است، احكام الهي به دو دستۀ احكام اوليه و احكام ثانويه قابل تقسيمند:
1- احكام اولي: اگر حكمي براي نفس موضوعي[در مثال «وجوب وضو براي نماز»؛ وجوب حكم و وضو، موضوع آن است] -بدون در نظر گرفتن برخي از عوارض و عناوين ثانوي مانند اضطرار و همچنين بدون در نظر گرفتن حالت شك و جهلِ مكلف، نسبت به حكم واقعى- جعل ‏گردد، حكم اوّلي گفته مي ‌شود. مانند؛ وجوب وضو براى نماز.
2- احكام ثانوي: حكم اولي در مقابل حكم ثانوي است كه منظور از حكم ثانوي، احكامي است كه به لحاظ اضطرار و ديگر عناوين ثانويه بر موضوع مترتب مي‌شود، به عبارت ديگر، به احكامى ثانوي مى‏گويند كه به خاطر عارض شدن حالتى؛ نظير اكراه، اضطرار، عسر و حرج و يا عناوينى؛ مثل نذر، عهد، يمين، و تقيّه (عناوين ثانوى) براي مكلف، جعل مى‏گردد؛ براى مثال، با اين‌كه حكم روزه ماه رمضان وجوب است، ولى همين حكم نسبت به مضطر، مريض، زنان در بعضى از حالات و پيران تغيير مى ‏كند؛ پس حكم در اين حالات را؛ حكم ثانوى مى‏گويند و چون بيشترين كاربرد آن از عناوين ثانوي، حالت اضطرار است، به آن حكم اضطرارى نيز گفته شده است.[فرهنگ نامۀ اصول فقه‏، ص115]

ادامه نوشته

آقا ضیاء‌الدّین عراقی؛ ضیاءِ فقاهت در عرصۀ شاگردپروری

آقا ضیاء‌الدّین عراقی؛ ضیاءِ فقاهت در عرصۀ شاگردپروری
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز رحلت آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
عالمان دین ومهرآیینان پاک آذین، شورآفرینان عرصۀ دین و رادمردان سرزمین ایمان و یقین، چونان شمع سوختگان دوران هجر و شیدارویان زمانۀ وصل، زکات مهر و علم خود را در تربیت مردان مرد و یلان عرصه نبرد با تاریکی جهل و کفر قرار داده و بزرگ مردان میدان علم و عمل را در دامان یقین و اعتقاد و اعتماد و علم خویش پرورش داده اند.
آری؛ کسی همچون آقا ضیاءالدین علی ابن ملا محمد عراقی، فقیه، اصولی، مجتهد شیعی و معروف به آقا ضیاء‌الدین عراقی، در شمارِ علماي برجسته اي است كه عالمان بزرگي در محضرش زانو زدند و به اين شاگردي افتخار مي كردند.

** طلوع خورشيد:
آقا ضیاءالدین علی ابن ملا محمد عراقی، فقیه، اصولی، مجتهد شیعی و معروف به آقا ضیاء‌الدین عراقی، فرزند آخوند ملا محمدكبیر سلطان‌آبادی (عراقی) که در سال ۱۲۷۸ در محله حصار قدیم سلطان‌آباد (اراك) پا به عرصه گیتی نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ. ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان آیه الله آقا محسن عراقی علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ. ق) منشی خاص آخوند خراسانی و آیه الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی (متوفا: 1280 هـ. ق.) مقام و مرتبه‌ای بلند در علم بود و به تقوا و پرهیزكاری شهرت داشت. در اجازه‌ای كه آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد كرده است.[احسن الودیعه، ج1، ص132، و ریحانه الادب، ج1، ص240]

ادامه نوشته

آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش

آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
شرح حال نگاري و حسب حال نويسي عالمانِ ربّاني و اسوه هاي علم و تقوا، ضرورتي است بس آشكار كه عالِم و عامي از خواندن آن عبرت خواهند و بدان به رشد و كمال رهنمون شوند.
بازگويي و بازخواني وقايع پندآموز و عبرت فروز زندگاني مفاخر دين و دانش، نياز مردمان هر زمين و زمانه، و روشني بخشِ راه و مرام جان هاي سعادت خواه و كمال جو مي باشد.
شيخ عبدالكريم حائري يزدي، يكي از بزرگترين علما و مراجع مكتب حقّۀ جعفري در سال 1231 در اردكان يزد به دنيا آمد. وي از مجتهدان و مراجع تقليد شيعه و بنيانگذار حوزه علميه قم بود و از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۱۵ رياست تامّه و مرجعيت كامل شيعيان را بر عهده داشت.
اين نادرۀ روزگار خود، با مجاهدت هاي علمي و عملي خود، كوشيد تا به وظيفۀ الهي خود در اعتلاي كلمۀ حق عمل نمايد.
در اين شماره از نشريه، به مناسبت سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، همانند گذشته كوشيده ايم تا به قدر بضاعت ناچيز خود، مسايل پيرامونِ زندگاني شيخ عبدالكريم حائري يزدي را مطرح كنيم و گاه نكاتي شايستۀ درنگ را يادآور شويم.

** طلوع خورشيد:
شيخ آقابزرگ تهراني و عبدالحسين آيتي تاريخ تولد ايشان را در سال 1276ه.ق(1239 ه.ش) دانسته است.[شيخ آقابزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج4، ص378؛ عبدالحسين آيتي، تاريخ يزد، ص428] امّا حاج شيخ مرتضي حائري فرزند شيخ، اعتقاد دارد كه پدرش در سال 1280 ه.ق(1242 ه.ش) متولد شده است.[علي كريمي جهرمي، آيت الله مؤسس، ص18، به نقل از يادداشت هاي شيخ مرتضي، ص6]
او در روستاي «مهرجرد»‌ يزد در خانۀ مردي پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكي پا به عرصۀ حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.[مجله حوزه، ش12، سال64؛ فصلنامۀ ياد، ش4، سال65] وي دوران كودكي را در دامان پر مهر مادري سپري كرد تا به شش سالگي رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستي پايش به مكتب باز مي‎شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبري نبود و كودكاني كه بزرگ مي‎شدند به دنبال كار و حرفۀ پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپري مي‎كردند. اما عبدالكريم كه گويي سرنوشتي جز اين داشت مورد لطف الهي قرار گرفت و خيلي زود وسيلۀ درس و دانش اندوزي برايش فراهم شد.

** آغاز تحصیل:
در شش سالگي يكي از بستگانش(شوهر خاله اش) معروف به مير ابوجعفر كه آخوند بود به «مهرگرد» آمد و تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد. عبدالكريم روزها در درس استادان حاضر مي‌شد و شبها در خانه مير ابوجعفر به سر مي‌برد و گاهي در شبهاي جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرگرد را پيش مي‌گرفت. با درگذشت پدر مدتّي از تحصيل باز ماند امّا بعد از چندي به حوزه علميه يزد رفت و در مدرسه محمدتقي خان سكني گزيد و به تحصيل علوم اسلامي پرداخت.[عمادالدين فيّاضي، حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص26]
پس از تحصيلات مقدماتي در اردکان و يزد جهت تحصيل و تکميل علوم ديني به کربلا و سپس به سامرا و نجف مهاجرت کردند . ايشان پس از 37 سال اقامت در کربلا، سامره و نجف به اراک آمده و حدود 8 سال به تربيت طلاب و تشکيل حوزه مشغول شدند.
** مهاجرت به قم:
در اوايل قرن يازدهم هجري ق. چند سالي شخصيت هاي بزرگي چون صدرالدين شيرازي، فياض لاهيجي و فيض كاشاني و بعدها ميرزاي قمي در مدارس اين شهر به بحث و اشاعۀ علوم اسلامي در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند. و با تشكيل جلسات پرشكوه علمي مدّتي كور سوي دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزي كه آية الله حائري پا به اين شهر مي‎گذارد وضع حوزه ‎هاي علميّه همچنان اسفبار و مدت ها عظمت گذشتۀ آن فراموش شده بود.
ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمي قم را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مي‎گفت: «چه مي‎شد اگر حوزۀ علميّۀ قم سر و سامان مي‎گرفت!»[ر.ك: آشنايي با حوزه‎ هاي علميه شيعه، سيّد حجت موحّدي ابطحي، ج1، ص291؛ همچنين: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، ج2، ص556]
پس از اين دوران به سال 1340 قمري مطابق با سوم فروردين 1301 شمسي به قصد زيارت حضرت معصومه(س) به قم حركت كردند و همين سفر بود كه مرحله تازه اي در تاريخ پرشكوه شيعه را رقم زد، چرا كه ايشان با اصرار علما و مردم قم خصوصا حاج شيخ محمدتقي بافقي و پس از استخاره با قرآن تصميم به اقامت در شهر قم و تاسيس حوزۀ علميه اين شهر گرفتند. حاج شيخ با اين كه كمتر به قرآن مجيد تفأّل زده و استخاره مي كردند، صبحگاهي كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرّف شدند، با قرآن شريف استخاره كردند. آيه 93 سوره مباركۀ يوسف آمد: «اِذْ هَبُوا بقميصي هَذا فَاَلْقُوهُ علي وجه اَبي ياتِ بصيراً وَ أتُوني بِاَهْلِكم اَجمعين» و اولين جمله اي كه در اوّل صفحه قرآن بود، ذيل آيه: «وأتوني باَهلكم اجمعين» بود. پس با عزمي راسخ و قلبي مطمئن، بنا را بر توقّف گذارده و به منزل حاج سيّد علي مصطفوي، تاجر قمي كه علما و طبقات تجار و اصناف ديگر، جمع و انتظار نتيجه و تصميم نهايي آن جناب را داشتند، آمده و اظهار مطلب فرمودند، مردم بي اندازه شاد و خوشحال شدند.[محمدشريف رازي، گنجينۀ دانشمندان، ج1، ص284]

ادامه نوشته

آشنایِ غریب

آشنایِ غریب


نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:
امام علی ‌بن موسی‌الرضا(ع) هشتمین امام شیعیان از سلالۀ پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.
روز یازدهم ماه ذیقعده سال 148 هجرى در مدینه در خانه‏ى امام موسى بن جعفر علیه‏السلام فرزندى چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاریخ ساز صحنه‏ ایمان و علم و امامت ‏شد. نام او «على» و کنیه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است.
مادر گرامى او «تُکْتَمْ» بود که پس از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه‏السلام «طاهره» نام گرفت. وی در خردمندى و ایمان و تقوى از برجسته ‏ترین بانوان بود. اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاك و پر فضیلت گرامى‏ترین مادران پرورش یافتند.
امام رضا علیه السلام در سال 183 هجرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهده‏دار مقام امامت و رهبرى امّت گردید.[ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 13]
** پرتوی از شخصیت امام رضا(ع):
1- علم امام:
ابو ذكوان می گوید: از ابراهیم بن عباس شنیدم كه می گفت: هر چه از حضرت رضا(ع) مى‏پرسیدند می دانست از زمان او كسى راجع بتاریخ گذشته تا آن روز از حضرت رضا واردتر نبود مأمون او را آزمایش میكرد بسؤال‏ها در هر مورد. جواب آنها را میداد تمام سخن و جواب و مثالى كه مى‏آورد از قرآن استفاده مینمود در هر سه روز یك مرتبه قرآن را ختم می كرد.
می فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز ختم كنم میتوانم ولى به هر آیه‏اى- كه می رسم در آن دقت می كنم كه در باره چه چیز و چه زمانى نازل شده بهمین جهت در هر سه روز یك مرتبه ختم می كنم.[عیون اخبار الرضا، ج2، ص179]
2- شخصیت اخلاقی:
ابن صباغ مالكی درباره حضرتش می‌نویسد: «حضرت از مناقبی والا و صفاتی پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاك، هاشمی نسب و از نژاد پاك نبوی است».
بعد از جریان ولایتعهدی، روزی عبدالله بن مطرف بن هامان بر مأمون وارد شد. حضرت رضا(ع) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله كرد و گفت: درباره ابوالحسن علی بن موسی الرضا چه می‌گویی؟
عبدالله گفت: «چه بگویم درباره كسی كه طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گوارای وحی دوانیده است. آیا از چنین ذاتی جز مشك هدایت و عنبر تقوا می‌تواند ظاهر شود؟»[پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی- شخصیت اخلاقی]
3- عبادت امام:
شبها كم می خوابید و بسیار بیدار بود بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شب زنده‏دار بود خیلى روزه می گرفت روزه سه روز در ماه از او فوت نمی شد میفرمود: این سه روز روزه تمام عمر است خیلى كمك میكرد و صدقه میداد در پنهانى بیشتر در شبهاى تاریك چنین كارى را میكرد هر كس بگوید چون او در مقام و شخصیت دیده است باور نكنید.[عیون اخبار الرضا، ج2، ص179]
** هشت پرتوی نور از آفتاب هشتم:
1- سكوت:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِكْمَةِ، یَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إنَّهُ دَلیلٌ عَلى كُلِّ خَیْر.[مستدرك الوسائل: ج 9، ص 16، ح 10073] همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خیرات مى باشد.
2- محدوده خشم:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: انَّما تَغْضَبُ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلا تَغْضَبْ لَهُ بِأكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.[عیون أخبارالرّضا علیه السلام : ج 1، ص 292، ح 44] چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن
3- رفع مشکل دیگران:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة.[اصول کافى، ج 3، ص 268] هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
4- احیای امر ما:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْیى أمْرَنا، قیلَ: كَیْفَ یُحْیى أمْرَكُمْ؟ وَ قالَ(ع) یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُها النّاسَ.[بحارالأنوار: ج 2، ص 30، ح 13] رحمت خدا بر كسى باد كه أمر ما را زنده نماید، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.
5- خرج براى اهل منزل:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: صاحِبُ النِّعْمَةِ یَجِبُ عَلَیْهِ التَّوْسِعَةُ عَلى عَیالِه.[وسائل الشّیعة، ج 21، ص 540، ح 27807] هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، باید براى اهل منزل خود انفاق و خرج كند.
6- استعمال عطر:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:لا تَتْرُكُوا الطّیبَ فى كُلِّ یَوْم، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَة.[مستدرك الوسائل: ج 6، ص 49، ح 6] سعى نمائید هر روز، از عطر استفاده نمائید و اگر نتوانستید یك روز در میان، و اگر نتوانستید پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانید (با رعایت شرائط زمان و مكان)
7- نظافت:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: مِن أخْلاقِ الأنْبِیاءِ التَّنْظیفُ.[تحف العقول، ص 466] نظافت و پاکیزگی، از اخلاق پیامبران است .
8- گمان نیکو به خداوند:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: اَحسِنِ الظَّنَّ بِالله فاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَل یَقولُ : اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدی بِی فَلا یَظُنَّ بی الّا خَیراً.[جهاد النفس، ح 147] گمــان نیــکو به خــداوند داشته باش زیرا خداوند عــز و جل می فرماید:من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باشد.
** فضایل زیارت حضرت از قول خود:
امام رضا(ع) فرمود:
هر كس به زیارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعایش مستجاب و گناهانش بخشوده مى‎شود.
هر كس مرا در این بقعه زیارت كند مثل كسى است كه رسول خدا(ص) را زیارت كرده باشد. در روز قیامت من و آباء گرامى‎ام شفیع او خواهیم بود.
«و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائكة لایزال فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور».
بارگاه من باغى از باغ‎هاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است كه مرتبا فوج فوج تا روز قیامت از آسمان نزول مى‎كنند و فوجى دیگر به آسمان صعود مى‎نمایند.[برگرفته از بحارالانوار، ج 102، ص 44]
** نتایج زیارت حرم امام رضا:
1- رسول خدا(ص) فرمود:
«ستدفن بضعة منى بخراسان ما زارها مكروب الا نفس الله كربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه»[عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257] پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏كارى او را زیارت نكند جز این كه خداوند گرفتارى او را برطرف سازد و گناهانش را ببخشاید.
2- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«ان لكل امام عهدا فى عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام ‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم»[بحار الانوار، ج‏100، ص ‏116] هر امام و رهبرى، عهد و میثاقى بر پیروان و دوستدارانش دارد و همانا یكى از اعمالى كه نمایانگر وفادارى و اداى میثاق است، زیارت آرامگاه آنان است.
3- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«من زارنى على بعد دارى و مزارى اتیته یوم القیامة فى ثلاثة‏ مواطن حتى اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الكتب یمیناً و شمالاً و عند الصراط و عند المیزان»[وسائل الشیعه، ج‏10، ص‏433] كسى كه با دورى راه، مزارم را زیارت كند، روز قیامت در سه جا [براى دستگیرى] نزد او خواهم آمد و او را از بیم و گرفتارى آن موقف‎ها رهایى خواهم بخشید:
الف- هنگامى كه نامه‏ها (ى ‏اعمال) به راست و چپ پراكنده شود،
ب- کنار پل صراط،
ج- کنار میزان (هنگام ‏سنجش اعمال).
4- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«من زارنى و هو یعرف ما اوجب الله تعالى من حقى و طاعتى فانا و آبائى شفعائه یوم القیامة و من كنا شفعائه نجى»[همان، ج ‏5، ص ‏436] هر كه مرا زیارت كند در حالى كه حق و طاعت مرا كه خدا بر او واجب كرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت ‏شفیع او هستیم و هر كه ما شفیع وى باشیم نجات یابد.
5- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«...و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائكة لا یزال ‏فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور»[بحارالانوار، ج ‏102، ص ‏44] این بارگاه بوستانى از بوستان‏هاى بهشت است، و محل آمد و شد فرشتگان آسمان، و همواره گروهى از ملائكه فرود مى‏آیند و گروهى‏ بالا مى‏روند تا وقتى كه در صور دمیده شود.

ادامه نوشته

گفتگو و مصاحبه با دکتر محسن کمالیان

گفتگو و مصاحبه با دکتر محسن کمالیان

بیوگرافی:

دکتر کمالیان فردی با دغدغه های فراوان نسبت به آراء و اندیشه ها و سرنوشت امام موسی صدر است وی تا کنون تحقیقات و تألیفات فراوانی را در مورد این شخصیت ارزنده جهان اسلام داشته است. ایشان در گفتگویی با حریم امام به راز ماندگاری ایشان و جلوه های عملی و اخلاقی او و قضاوت دیدگاه ها و اشتراکات دیدگاه های میان امام صدر و مرحوم امام خمینی (س) اشاره می نماید.

مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

*چطور با امام موسی صدر آشنا شدید؟ از رابطه تان بفرمایید!
**من ارتباط خاصی واقعش با ایشان نداشتم. آن موقع بچه بودم و آلمان زندگی می کردیم. قبل از ده سالگی که به ایران آمدیم و چند بار که ایشان به آلمان و منزل ما آمدند یا در جاهای دیگر مثل منزل آقای طباطبایی دو سه بار دیدمشان. هیچ ارتباط خاصی هم با ایشان نداشتم. تا بعد از انقلاب که بنده چهارده پانزده سال داشتم. بودم. سن نوجوانی دوره خاصی است و علاقه و کنجکاوی های خاصی دارد. این دقیقاً مقارن شد با قضیه ناپدیدشدن ایشان که در روزنامه ها انعکاس پیدا کرد. از آن جا علاقه قلبی من شعله ور شد و دیگر کنجکاو شدم که چه اتفاقی افتاده و مگر می شود آدمی با این مشخصات و خصوصیات به این راحتی دزدیده شود. این برایم خیلی عجیب بود. از هر کسی در مورد وضعیت ایشان سؤال می کردم. تا انقلاب پیروز شد و آقای دکتر چمران و آقای طباطبایی به ایران آمدند. دکتر جمران وقتی آمدند در همان دو سه روز اول یکی دو تا سخنرانی چندساعته در مورد وضعیت لبنان و شخصیت امام موسی صدر کردند که از رادیو پخش شد. خب دکتر چمران از دل حرف می زد. حرفی که از دل بلند شود به دل هم می نشیند. به هر حال صحبت های ایشان موجب شد علاقه من تشدید شود. بعد آقای طباطبایی هم این طرف و آن طرف صحبت های مختلفی داشتند که در مجموعه مرا به امام موسی صدر نزدیک تر کرد. این اولین جرقه های آشنایی جدی من با ایشان بود. آقای صدر جزء آدم هایی است هرچه به ایشان نزدیک می شوی علاقه و ارادتت به ایشان بیشتر می شود. بعضی از آدم ها عکس این هستند. از دور آدم های جذابی اند ولی وقتی به ایشان نزدیک می شوی و وارد زندگی خصوصی شان می شوی، با چیزهایی مواجه می شوی که تو را شوکه و زده می کند. الان که سی و خرده ای سال می گذرد، هر چقدر بیشتر در مورد ایشان می دانم ارادتم به ایشان بیشتر شده است.
*امام موسی صدر در دل نسل جوان امروز، که زمان ایشان را درک نکرده است، جا دارد. راز ماندگاری ایشان چیست؟
**چند چیز است. اول فکر و اندیشه اش است. البته افراد دیگری هم همان فکر و اندیشه را داشتند و دارند. پس فقط فکر نیست. در کنار آن اخلاق ایشان است. اخلاق ایشان فوق العاده است. اخلاق و اندیشه در کنار هم دلیل مهم ماندگاری ایشان است. هر یک از این دو به تنهایی کارساز نیست. الان نگاه کنید مردم در انتخابات اخیر به اعتدال و اخلاقگرایی رأی دادند. منتها سی و پنج سال طول کشید تا به این جا رسیدیم. البته اگر بی انصافی نکنم باید بگویم از دوران حضرت امام این داستان شروع شد. حضرت امام و در اوایل انقلاب شهید بهشتی و شهید مطهری هم دقیقاً همین طور بودند. بعد از آن این مسائل فراموش شد و برای چند دهه اخلاق و اعتدال و عقلانیت نقطه مغفول ما بود. خب امام موسی صدر بدون این که این تجربه ها را بگذراند، از همان ابتدا چنین بود. البته تربیت خانوادگی و محیط ایشان بسیار در این زمینه تأثیر داشت. منظورم محیط شهر و حوزه و مدرسه نیست. در این شهر و حوزه و مدرسه هم همین آقایانی که الان با آن ها مشکل داریم بار آمدند. پس بیشتر از همه همان اصالت خانوادگی و محیط خانوادگی امام موسی صدر تأثیرگذار است. ایشان از اول با اخلاق برخورد می کرد. اصالت را آدم کاملاً حس می کرد در رفتارشان. چه در ایران چه در نجف و چه در لبنان. ایشان هیچ وقت در لبنان در فکر و رفتارش افراط نبود. همیشه اعتدال و اخلاق را رعایت می کرد. مخالفین امام موسی صدر که نوعاً از علمای شیعه در لبنان بودند می گویند که این سید با این اخلاقش ما را به راه آورد. می گویند ما هرچه به ایشان بیشتر حمله کردیم و بیشتر ایشان را تحت فشار گذاشتیم و سعایت کردیم ایشان محبتش به ما بیشتر شد. نه فقط از حقوق اجتماعی محرومشان نمی کرد و آن ها را تحت فشار نمی گذاشت، محبتش را به آن ها بیشتر می کرد. مثلاً وقتی مکه می رفت بعضی از روحانیونی که به شدت مخالفش بودند را با اصرار با خود می برد. مثلاً مقید بود بعضی از روحانیون منتقد و مخالفش که مثلاً بیست و پنج سال بزرگ تر از او بودند را در هر جلسه ای که بود می برد. با این که رهبر شیعیان و رئیس مجلس اعلای شیعه بود، اگر وقت نماز می شد آن ها را جلو می انداختن و پشت سرشان نماز می خواند. آقای صدر این طوری بود. با دوست و دشمن با اخلاق برخورد می کرد. جاذبه ایشان فوق العاده زیاد بود. همان جمله قشنگ شهید بهشتی که دافعه در حداقل و ضرورت و جاذبه در حداکثر امکان. این دقیقاً کاری است که آقای صدر انجام می داد.

ادامه نوشته

گفتگو و مصاحبه با دکتر سید صادق طباطبایی

گفتگو و مصاحبه با دکتر سید صادق طباطبایی

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_14732.jpeg

بیوگرافی:

دکتر صادق طباطبایی خواهر زاده امام موسی صدر، مردی سرشار از دوستی و مهربانی با سینه ای مملوّ از اسرار و خاطره است.
حریم امام در آستانه سالگرد ربوده شدن شخصیت کم نظیر جهان اسلام «امام موسی صدر» در گفتگویی با ایشان مباحثی نظیر مبانی فکری و روشی امام صدر و نسبت او با حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و نگاه او به لیبرالیسم و اندیشه انسان محوری ایشان را مورد بحث و بررسی قرار داد.

مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی و سید محمد حسن مخبر

ازچه زمانی با امام موسی صدر مانوس شدید؟
*خوشبختانه این توفیق را داشتم که از هشت نه سالگی آقای صدر را درک کردم. آن موقع هنوز مرحوم آیت الله صدر زنده بودند. نسبت ایشان با مرحوم آقا و عنایت مرحوم آقا به ایشان، نیز تفاوتش با برادر بزرگترش حاج آقا رضا برای من روشن بود. بعد هم به شدت مورد لطف و عنایت ایشان بودم. البته نه تنها من که خواهرزاده ایشان می شوم؛ با تمام خواهرزاده ها و برادرزاده هایشان یک رابطه خاص و متفاوتی نسبت به یکدیگر، برقرار می کردند. بر اساس چیزی که در ما می دید، رابطه اش را برقرار می کرد. به هر حال در من خیلی اثرگذار بود. زمانی که ایشان به لبنان رفتند، سال بعدش دیپلم گرفتم. بعد که به آلمان رفتم تقریباً هر سال ایشان را می دیدم. ایشان در کنگره های بین المللی که شرکت می کردند، اصرار داشتند یک سفر به آلمان بیایند و دو سه هفته آن جا باشند. توسط من با جاهای مختلف آشنا می شدند و در جلسات مختلف هم شرکت می کردند. وقتی هم که انجمن اسلامی را تأسیس کردیم، بهره برداری چندجانبه از ایشان داشتیم؛ نه تنها عقیدتی بلکه حتی مالی.
*تبیین مبانی فکری و روشی امام صدر امروزه مخصوصاً برای نسل جوان ضرورت دارد. نسبت امام صدر با حکومت اسلامی و مشخصاً نظریه ولایت فقیه چیست؟ اصلاً ایشان به دنبال چنین چیزی بودند یا نه؟ چون سند روشنی در این باره موجود نیست. هرچند شاید بشود از برآیند رفتارها و روششان اعتقاد ایشان را به دست آورد، این حدس ها کافی نیست.
**آقای دکتر کمالیان تا حدودی به این مسئله پرداخته است. اما نکته اصلی این است که زمان ربوده شدن امام صدر هنوز این مباحث مطرح نشده بود. البته بحث ولایت فقیه را امام در نجف عنوان کرده بودند که من، بر اساس گفتگوهایی که با امام، دایی جان و آسید محمدباقر صدر داشتم، استنباط حکومتی از آن نمی کنم. به هر حال چند نکته را در رفتار امام صدر دیدم. سال های اول فعالیتمان خیلی درگیر چپ عقیدتی بودیم و خیلی هم در اقلیت بودیم. خوراک فکریمان کم بود. مطالب فکری کم داشتیم. فقط آثار شرکت انتشار و این ها بود که جوابگو نبود. چند نفری که بودیم که می خواستیم با همه مجموعه جریان دانشجویی در اروپا در بیفتیم و پایه های انجمن های اسلامی را قوی کنیم. ناچار بودیم خودمان به فکر بیفتیم. مثلاً من در نوزده سالگی سعی کردم پاورقی های آقای مطهری بر کتاب «روش رئالیسم» آقای طباطبایی را بخوانم و بفهمم که با بچه های سوسیالیست کمونیست در بیفتیم و بتوانیم پاسخگو باشیم. در حالی که رشته تحصیلی ام شیمی بود که ربطی به این موضوع نداشت. در یکی از برنامه هایی که در آلمان با ایشان داشتیم به دایی جان(امام موسی صدر) گفتم: «حالا ماتریالیسم دیالکتیک را بگذاریم کنار و کاری به هگل و این ها نداریم. اگر مسئله اعتدال، توزیع ثروت، ارزش افزوده و این ها را از اقتصاد سوسیالیسم بگیریم و یک خرده تر و تمیز و مرتبش کنیم چه اشکالی دارد؟ به نظر شما می توانیم روی این زمینه کار کنیم یا نه؟» گفتند: «اصلاً در این فکر نرو! شک هم به این مسائل نکن! چرا اسلام نه؟ چرا حکومت اسلامی نه؟» گفتم: «آخه چیزی نداریم». گفت: «چرا چیزی نداریم؟ مگر دیگران چیزی داشتند که الان حکومت کمونیستی و سوسیالیستی درست کردند؟ خیلی هم داریم. فکر کن! بیندیش! ما کمک می کنیم! سؤالی داری مطرح کن! ارتباطت را با آسید محمدباقر زیادتر کن! آسید محمدباقر فقه اش فقه حکومتی است. هر سؤالی هم داری با من در میان بگذار! با کمال میل هر وقت هم مشکلی داشتید می آیم و گفتگو می کنیم». چون آن زمان به خاطر فعالیت های سیاسی دیگر نمی توانستم به ایران بیایم. این اولین بار است که من از ایشان بحث حکومت اسلامی را شنیدم. بعد خود ایشان در لبنان با این مسئله درگیر شد. اولین مسئله ای که ایشان با آن درگیر شد ارتقاء جایگاه شیعیان بود. شیعیان یک اقلیتی بودند. آن هم در شرایطی که در لبنان مسیحیت قدرتمند، بزرگان مسیحی، شعرای بزرگ، اندیشمندان سنی، اندیشمندان مارکسیسم و کمونیسم در فضای روشنفکری دانشگاه ها در لبنان حاضر بودند و مخرج مشترک همه شان ضدیت با شیعه بود. حتی این ها موفق شدند جوان های شیعه را به احزاب کمونیستی بکشانند؛ به دلیل آن حس عدالت طلبی که در جوان های شیعه بود. چمران این مسئله را خیلی خوب در نوشته هایش شکافته است. خب در چنین شرایطی یک طلبه جوان 30 ساله از قم به لبنان می رود. و این ها با او در می افتند. اما نه تنها موفق نمی شوند، بزرگان و صاحبان آن اندیشه، مفتونش می شوند. آنچنان که همه جا با عزت و شکوه و احترام با او رفتار می کنند. هدف ایشان بالابردن جایگاه شیعه بود اما با جریان سنی و تسنن درگیری لفظی نداشت. آن زمان برنامه نماز جمعه از رادیو تلویزیون لبنان پخش می شد. جایگاه ایشان طوری بود که وقتی به مفتی حسن خالد شیخ اعظم می گوید: «یک هفته شما نماز بخوانید یک هفته من». او خجالت می کشد جواب نه بدهد. در برنامه دعای سحر یا چیزهای دیگر همین طور. نیز در برنامه افطار. خب در مغرب و افطار چند دقیقه ای بین شیعه و سنی اختلاف است. یک بار امام موسی صدر به محفلی که بزرگان اهل تسنن جمع بودند، دعوت می شود.

ادامه نوشته

شرحِ صدر [درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]

شرحِ صدر

[درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

در آمد

اگر امروز يك همه پرسي دربارۀ معتبرترين و محبوب ترين و اثرگذارترين شخصيت سياسي- ديني معاصر لبنان صورت گيرد، بدون ترديد، اين مقام به امام موسي صدر تعلق مي گيرد. او اين محبوبيت در ميان مردم لبنان، اعم از مسيحي، مسلمان، شيعه و سني را مديون؛ اولاً قرائت رحماني از كلام خدا در قرآن، و ثانياً رفتارهاي مهربانانه مبتني بر تساهل و تسامح با گروه هاي گوناگون ديني و فرهنگي مردم لبنان است.

امام صدر، خوبي و فضيلت بسيار دارد، امّا در اين مختصر مي خواهيم به مناسبت ربوده شدن امام موسي صدر در روز نهم شهريور سال 1357 در كشور ليبي، به گوشه هايي از انديشه ‌هاي امام موسي صدر در مبانی، فقاهت و سیاست اشاره کنیم.

مبانیِ صدر

بايد تصريح كنيم كه امام موسي صدر در زمرۀ انديشمندان مسلمان نوآور و نوانديشي است كه تلاش مي‌كند تا با بهره‌ گيري از موازين و قواعد روايي و قرآن مسائل و مشكلات روزمره را به نوعي مديريت و هدايت كند و اين را به همۀ توده ‌هاي مردم ثابت نمايد كه اسلام آيين و مكتبي است كه همۀ نيازهاي موجود در هر دوره‌اي را به خوبي پاسخگو خواهد بود؛ لذا به مهم ترین مبانی امام موسی صدر اشاره می کنیم:

1- اتحاد مسلمانان:

يكي از آرزوها و آرمان هاي ديرين امام موسي صدر وحدت امت اسلامي در سرتاسر جهان بود. از ايده هاي مورد توجه اين انديشمند اجتماعي و خوش فكر، اتحاد ميان مسلمانان و تقريب مذاهب اسلامي است كه براي تحقق آن تلاش فوق العاده اي به خرج مي دهد. در اين مورد ذكر چند نكته حائز اهميت است:

الف- امام موسي صدر ما را تشويق مي كند كه روح اخوّت اسلامي رادر خويش و جوامع خود نهادينه كنيم وانديشمندان روشنگر، باري سنگين در اين زمينه بر دوش دارند، چرا كه نبود تقريب و همدلي بين مسلمين جهان پيامدهاي سختي براي همگي ما خواهد داشت. در ديدگاه او همان گونه كه نمازهاي پنجگانه از واجبات است و نشاني از ايمان درون ما، وحدت امت اسلامي هم بايد بدين گونه يكي از واجبات تلقي و نهادينه شود.

ب- علاوه بر دين اسلام امام موسي صدر در مورد گفتگوي بين اديان هم بسيار تاكيد مي كند و معتقد به «حوار» بين اديان است. چرا كه او معتقد است اديان ريشۀ واحدي دارند و اختلافي كه ما امروز شاهد آن هستيم نه متافيزيكي است نه تئولوژيك، ريشه اين اختلاف در فرار كردن متوليان و پيروان اديان از وظيفه خويش است كه به جاي خدمت به انسانيت و از بين بردن آلام و دردهاي جامعه بشري به منويات خود خدمت مي كنند يا به عبارت ديگر دين خدا را در خدمت خودخواهي خويش گرفتار كرده اند. از اين رو در ديدگاه صدر تنها راهي كه پيروان اديان آسماني مختلف در برابر هم دارند نه تكفير بلكه حوار و گفتگوي نشات گرفته از قلب است.

ج- امام موسي صدر در برابر مكاتب بشري و سكولار هرگز توصيه نمي كند كه راه عزلت و گوشه گيري را پيشه كنيم. او باور دارد مكتب آسماني بر مبناي اجتهاد باتوجه به شاخصه زمان و مكان اين قابليت را به هر متفكري خواهد داد كه در برابر نظر مدرنيت ها راسخ بايستد و از موضع برهان افكار خويش را عرضه دارد.

2- كرامت انسان:

بسياري از فاكتورهاي فكري و عقيدتي ايشان، انسان شناسي و زاويۀ نگاه ايشان به شخصيت افراد است. اين متفكر بزرگ با توجه به يكسري اصول قرآني و ديني انسان را موجودي ارزشمند و داراي فطرت الهي مي داند و تاكيد مي كند كه به طور كلي نبايد نسبت به بشر و ساختار شخصيت آنها بدبين بود.در واقع سيدموسي صدر في نفسه انسان را محترم مي داند و معتقد است كه آدمي به دليل برخورداري از كرامت، آزادي، توانايي، عقل و... از ارزش ذاتي برخوردار است و چون همۀ اسماي خداوندي را به شكل نسبي برخوردار است پس ابتدائاً موجودي قابل احترام و توجه است. در اين وضعيت بدگماني به انسان، بدگماني به خداوند محسوب مي شود و اين چنين است كه ديد و قضاوت نسبت به رفتار آنان نيز تغيير مي كند. در اصل اين سير اعمال و فعاليت هاي خودسرانه انسان هاست كه آنها را از گوهر ناب الهي و ارزش هاي شخصيتي شان دور مي كند. در همين راستا امام موسي صدر در عمل نيز التزام خودش را به چنين مبناي فكري نشان مي دهد و در زماني كه عده زيادي از علما اهل كتاب را پاك نمي دانستند ايشان بر پاك بودن اين گروه صحه مي گذارد و رسماً اين مسئله را اعلام مي كند.

3- ايجاد روحيۀ مقاومت:

خودباوري و توجه به توانايي هاي مشخص مقوله اي بود كه در زمان حضور و فعاليت امام موسي صدر تا حد زيادي در ميان مسلمانان كمرنگ شده بود. اما با ظهور سيد موسي صدر و مشاهده اين وضعيت، جريان تا حد زيادي تغيير كرد وتحولات عمده اي در سطح زندگي و انديشه مردم ايجاد شد. وي با توجه به فعاليت هايي كه انجام داد سعي كرد جايگاه شيعيان و مسلمانان را تا حد زيادي ارتقا دهد. لذاست كه رشد خودباوري و ترميم و ايجاد روحيه مقاومت خصوصا در ميان مردم لبنان از فعاليت هاي بي نظير اين شخصيت سرچشمه مي گيرد.

در واقع در انديشه امام موسي صدر مقاوم سازي صرفاً به عرصه هاي نظامي محدود نمي شد. ايشان در بعد علمي، فرهنگي و صنعتي نيز قائل به اين روش بود.[برگرفته از: سيد مرتضي مفيد نژاد، فقيه روشن، روزنامۀ رسالت، ش6515 به تاريخ87/6/12 ، ص18]

فقاهتِ صدر

او هم، ميان نوانديشان ديني و احياگران اسلاميِ سدۀ اخير، قرار دارد. ذهن و فكر در اين مسير حول دو محور است؛ نخست وحدت مسلمين و ديگر بازنگري در احكام اجتماعي شريعت و اين دو از هم تفكيك‌ ناپذيرند.اصلاحاتي كه امام موسي به دنبال آن بود تنها اصلاح در عرصه اجتماعي و سياسي مسلمانان و شيعيان نبود بلكه او مي ‌دانست كه اين اصلاحات نخست بايد در حوزه انديشۀ دين صورت گيرد.

- قبل از پرداختن به اين بحث به چند مساله بايد اشاره كرد:

ادامه نوشته

وهابيت از پيدايش تا امروز [به مناسبت سالروز تخريب بقاع متبركه بقيع بدست وهابيت]

وهابيت از پيدايش تا امروز
[به مناسبت سالروز تخريب بقاع متبركه بقيع بدست وهابيت]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد:
براي شناخت وهابيت و آگاهي از خطرات آنها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار دارد.
وهابيت، از فِرق نسبتاً نوپاي اسلامي‏ ست. اين مسلك كه در زادگاه اسلام يعني در عربستان رشد يافته، به دليل پشتوانۀ قوي سياسي و اقتصادي در حال گسترش به ديگر نقاط بلاد اسلام است. از آنجا كه پيروان اين فرقه تنها خود را بر حق دانسته و پيروان مذاهب ديگر اسلامي را كافر و مشرك و خارج از حوزه اسلام مي‏شمرند، اهميت مطالعه و تدقيق در اصول فكري اين مكتب آشكار مي‏گردد.[طوبي كرماني، نگاهي بر وهابيت، مجلۀ مقالات و بررسي ها، ص1] در طول تاريخ همواره انسانهايي كژانديش و خودپسند بوده‏ اند كه براي رسيدن به اهداف‏ مادي و پليد خود همواره اعتقادات و باورهاي مردم ساده‏ نگر را به بازي گرفته اند و گاه با سوء استفاده‏ از اين باورها، لطمه‏ هاي غير قابل جبراني را به جوامع بشري و تمدن انساني وارد كرده‏ اند. در جوامع اسلامي نيز اين عده با استفاده از زور و گاه با تزوير، احساسات پاك و بي ‏آلايش‏ مسلمانان را به باد سخره گرفته و حتي سخنان بي‏پايه و اساس خود را با عنواني اسلامي به جاي‏ اسلام ناب معرفي نموده تا به اهداف پست خود نايل شوند.

** چگونگي شكل گيري وهابيّت:
1- عوامل شكل گيري فرقۀ وهابيت مانند برخي از فرقه‌ هاي ديگر، ريشه در مباني و عملكرد رهبران و بنيانگذاران آن دارد. بر اين اساس لازم است مباني و عملكرد بنيانگذار اين فرقه بررسي شود.
اين فرقه منسوب به «محمد بن عبدالوهاب» است كه در سال 1115، در شهر عُيَينه، از توابع نجد عربستان به دنيا آمد، او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براى ادامه تحصيل رهسپار مدينه منوره شد.
او در دوران تحصيل مطالبى به زبان مى آورد كه نشانگر انحراف فكرى او بود به طورى كه برخى از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگرانى مى كردند.
گفتنى است كه وى مبتكر و بنيانگذار فرقه وهّابيّت نبود، بلكه قرنها پيش از او اين عقايد يا بخشى از آن توسّط برخى از عالمان كج انديش حنبلى مانند «ابن تيميّه»، و شاگردان او اظهار شده بود، ولى باتوجّه به مخالفتهاى صريح علماى اهل سنّت و شيعه در بوته فراموشى سپرده شده بود، و مهمترين كارى كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد اين بود كه عقايد ابن تيميه را به صورت يك فرقه و يا مذهب جديدى در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شيعه تفاوت داشت.[سيد محمد حسينى قزوينى، وهابيت از منظر عقل و شرع، ص76؛ جعفر سبحاني، آيين وهابيت، ص24]
2- محمد بن عبد الوهاب در بصره هنگام تبليغ از عقايد و افكارش، از سوي مسلمانان طرد شد تا اينكه جاسوس معروف انگليسي به نام «همفر» با وي آشنا شد. همفر در ص 34 كتاب خاطراتش مي‌نويسد: «من در محمد عبدالوهاب، گمشده مقصود خود را يافتم». وي در ص 35 همان كتاب مي‌گويد: «پس از ايجاد شك و ترديد بيشتر در انديشه محمد و القاي انديشه‌هاي خود از تفسير قرآن، به جايي رسيدم كه اندك اندك جامه ايمان را از تن او بيرون كشيدم».[عبد محمد، وهابي ها را اينگونه ديدم، ترجمه ميثم موسائي، ص19] در حقيقت همفر موفق شد با استفاده از ضعف شخصيت محمد بن عبدالوهاب و قدرت ‌طلبي او، بستري براي طرح و اجراي انديشه‌هاي ضد اسلامي خود بيابد.
«همفر» با ايجاد انديشۀ وهابيت به دنبال اهداف زير بود:
1- مسخ چهره اسلام به عنوان دين خشن و بي ‌روح؛
2- تضعيف پيامبر(ص) به عنوان اينكه پيامبر مرده است و نمي‌تواند نقشي داشته باشد؛
3- جسم قائل شدن براي خداوند تبارك و تعالي؛
4- اختلاف بين مسلمانان به خصوص كينه و دشمني با شيعه كه از قرن دهم بر منطقه خليج فارس حكومت مي‌كرد؛
5- حرام دانستن زيارت قبور ائمه و حتي قبر پيامبر(ص).
در نتيجه امروزه نه تنها اهداف همفر در عقايد وهابيت تبليغ مي‌شود، بلكه اساس اعتقادات وهابيت را تشكيل مي‌دهد.
در بُعد حكومت نيز، همفر براي اجرا و پيش برد انديشه محمد ابن عبدالوهاب، گروه تروريستي ايجاد كرد تا هركس با اين عقيده مخالفت كند، با آنها به مبارزه برخيزد و براي توجيه اين رفتار تروريستي و غيراسلامي، اين انديشه را كه در اقوال ابن تيميه وجود دارد مطرح كرد كه هر حاكمي كه بر مردم ولو با زور و قدرت حكومت كند، لازم است از او تبعيت شود.[عبد محمد، وهابي ها را اينگونه ديدم، ترجمه ميثم موسائي، ص21]

** شناخت معرفتي وهابيّت:
1- مكان و فضا و جغرافياي اين مكتب، عربستان است و اين جغرافياي فرهنگي سخت بر چارچوب معرفتي اين مكتب تأثيرگذاشت. عربستان يك كشور پهناور صحرايي است كه فضاي انتزاعي در آن راه ندارد و فضاي حس گرا و احساس گرا بر آن حاكم است. به همين دليل دانش حاكم بر شبه جزيره عربستان ادبيات است.
2- روشنفكري قرن نوزدهم عربستان تحت الحمايه انگلستان به باز توليد فرهنگ عربستاني در قالب دين اهل سنت، پرداخته است و روش شناسي اين بازتوليد در قالب تحويل و تقليل تسنن به دين يهود انجام پذيرفته (پروستانتيزم اسلامي تسنني) يا قوالب تفسير بنيادگرايي يهودي براي تفسير اسلامي سني به كار برده شده است، مانند تفسير يهود تشيع در قالب بهائيت در قرن نوزدهم كه پروتستانيزم شيعي نام دارد.
3- به همين دليل، وهابيت در نقاطي رشد مي كند كه حالت قبائلي و صحرايي داشته باشد؛ مثل پاكستان و افغانستان، چون فقط در اين فضاهاي سنتي است كه قدرت باز سازي و بازتوليد خود را دارد و در فضاهاي شهري و يا غير قبائلي رشدي ندارد.
4- وهابيت چون بيابان گرايي را محور جغرافياي فرهنگي خود قرار مي دهد، بر فرهنگ شهري مي تازد و اين را با شعار زهد و سادگي و غيره عجين مي كند كه بعد مذهبي به آن مي بخشد، ولي در قالب نظريه ابن خلدون كه همين كوچ نشينان بريك جانشينان را ترسيم مي كند، مي گنجد.
5- وهابيت، يعني تبديل اهل سنت به يك مكتب، يا به عبارتي سني ايسم كه سعي مي كند، براساس آموزه هاي اهل سنت مكتبي بنا كند كه در مسائل دروني و بروني انسان نظريه سازي كند ومثل همۀ مكاتب، داراي يك سير تاريخي در مفهوم سازي است كه يافتن ريشه هاي تاريخي و جغرافياي اين مكتب بسيار ضروري است.
6- وهابيت يك نوع سكولاريسم زهدگرا را در بطن خود دارد؛ پس هرگونه معناي فرامادي حاكم بر زندگي دنيوي را نفي مي كند و فقط زهد را ترويج مي نمايد و يك زهد خشك و مناسكي را حاكم مي كند؛ پس با هرگونه ولايت و عرفان مخالفت كرده، نوك مخالفت را متوجه هرگونه معناگرايي غيردنيوي به عنوان شرك كرده، نوعي توحيدگرايي غيرمعناگرا را ترويج مي كند.
7- مخالفت با شيعه و تشيع در همين قالب است، چون شيعه يك توحيدي ولايت مدار و معناگرا دارد كه تار و پود زندگي دنيوي و اخروي را مي پوشاند. وهابيت معناگرايي استدامه يافته از دنيا تا آخرت را نفي مي كند و فقط به آخرت عملگراي قيامتي اعتقاد دارد؛ به همين دليل بايد گفت كه اين مكتب به نوعي خشونت عملگرا و زندگي خصوصي و عمومي معتقد است و اگر شكل حكومتي به خود بگيرد، حكومتي بسيار خشن خواهد بود.[ابراهيم فياض، شناخت معرفتي وهابيّت، پگاه حوزه: ۱۳۸۳، شمارۀ ۱۴۷]

ادامه نوشته

مقالاتی پیرامون نزاهت قرآن از تحریف

مقالاتی پیرامون نزاهت قرآن از تحریف

مشروطه و تشدید استبداد[جستاری در تاریخ مشروطه به روایت مرحوم آیت الله العظمی بهجت]

مشروطه و تشدید استبداد
[جستاری در تاریخ مشروطه به روایت مرحوم آیت الله العظمی بهجت]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 نویسنده: مصطفی سلیمانی


درآمد:
به مناسبت 14 مرداد؛ صدور فرمان مشروطه از سوی مظفرالدین شاه سال 1285، به سراغ گفته هایی از تاریخ مشروطه و نقش علما و مراجع حوزه های علمیه در جهت دهی به آن که بسیاری از آنها برای نخستین بار توسط مرحوم آیت الله¬العظمی بهجت بیان شده اند، میرویم. این نکات تلخیصی است از مجموعۀ 3 جلدیِ «در محضر آیت الله العظمی بهجت(ره)» که جناب حجة الاسلام و المسلمین محمد حسین رخشاد از دورانِ 15 سالۀ تلمّذ خویش در محضر آن راحل عظیم، تقریر نموده و پس از بازبینی ایشان به طالبان عرفان و معنویت و سیاست عرضه داشته است. امید می بریم در آینده ای نزدیک، به بازکاوی جنبه های مغفول - خصوصاً اندیشۀ سیاسی- آن مرجع بزرگ توفیق یابیم.
ماهیات رخدادِ مشروطیت
1- بدتر از استبداد را در مشروطه كردند!
اين همه بلاها كه بر سر ما مي‌آيد، با دست خودمان به وجود آمده است و علت و سببش خود ما هستيم. خودمان نيزه به پهلوي خود مي‌زنيم و آخ مي‌گوييم و سپس از دست خود فغان و ناله مي‌كنيم. اين همه بلاها كه از زمان مشروطه تا به حال به ما و ملت ما وارد شده و مي‌شود، همه به دست امثال خود ما و مولود مشروطه است و با امضا و تأييد خود ما به وجود آمده است. در مشروطه به دروغ و فريب چنين وانمود كردند كه مي‌خواهند احكام اسلام اجرا شود و در رأس مجلس شورا و تشكيلات قانون‌گذاري، شش نفر از فقهاي تراز اول خواهند بود كه قوانين مجلس را با احكام شرع تطبيق مي‌نمايند.
از سوي ديگر از زمان مشروطه تا‌كنون تبليغ كرده‌اند كه اسلام قابل اجرا نيست. كفار و استعمارگران در دروغ گفتن و فريب دادن ماهرند و ما در فريب خوردن! در نامه‌اي كه مرحوم شيخ فضل‌الله نوري براي شهرستان‌ها نوشته بود، آمده است: اي مردم مسلمان، خود انصاف دهيد آيا اخلاق ايراني‌ها در دوران مشروطه عوض شده يا نه و فلان كار، تشبه به اروپايي‌ها شده يا نه؟! حتي اين مطلب را هم به صراحت گفتند كه اسلام براي حكومت، ناقص است! مگر حكومت بني‌عباس پانصد سال طول نكشيد؟!
بدتر از استبداد را در مشروطه كردند. رئيس مجلس را كشتند و.‌.‌. بعد معلوم شد كه اينها محلل هستند و مطلب چيز ديگري بوده است. اگر كسي در اينگونه جريانات از مقصد دور نرود و فريب نخورده و گمراه نشود، بايد خوشحال باشد. از عجايب اينكه تمهيدات اين كارها و امضا تأسيس مشروطه را از دست علما گرفتند و مجلس با وكلاي كذايي آنهم هم با نظارت شش فقيه و.‌.‌. ايجاد شد، ولي سرانجام كار به جايي رسيد كه به وكلاي مجلس گفتند: «يا بايد عمامه‌ها را از سر برداريد، يا از مجلس بيرون برويد!» وزير دربار گفته بود: «وكلاي معمم به جاي عمامه بايد كلاه پهلوي بر سر بگذارند!»[در محضر بهجت، محمد حسین رخشاد، ج1، ص117]
2- اگر مشروطه به پا نمی شد...
ما از حکم و مصالح ارادۀ تکوینیه خدا اطلاع نداریم. به حسب ظاهر، جریان مشروطه دسیسه ای بود از انگلیس که ایران را از حلقوم روسیه بیرون آورد و مستعمره خود گرداند و در این امر موفق هم شد.
هم در ایران و هم در دولت عثمانی، ولی در بادکوبه، ایروان و تِفلیس که از شهرهای مهم منطقه قفقاز بودند و در مجموع هجده شهر از شهرهای ایران که در زمان فتح علی شاه از ایران جدا شدند، چنین نبود. احتمالی می دهیم اگر ایران هم در دست روسیه باقی مانده بودف مثل همان شهرها، بلشو یکی می شد. بنابراین، یک چیز را در جریان مشروطه نمی توان نادیده گرفت و آن اینکه:
اگر مشروطه به پا نمی شد، ایران بر همان وضع سابق حکومت در دست قاجار می ماند و بر اساس معاهده آنها با روسیه، تقریباً در حلقوم روسیه قرار می گرفت و اکنون در دولت و ملت ایران، کمونیست بودند، زیرا روس در اعماق ایران نفوذ و حکومت داشت و دولت ایران در آن زمان تابع بود.[همان، ج1، ص65]
3- مشروطه بايد مشروعه باشد!
عجايب و غرايبي از اين بشر ظاهر مي‌گردد، قضايا و حوادثي واقع مي‌شود و بعد از پنجاه سال، علل و عوامل و اسباب آن كشف و معلوم مي‌گردد. يكي از شخصيت‌هاي بارزي را كه مخالف مشروطه بود، كشته بودند، ولي هيچ‌كس حتي از نزديكان و اطرافيان او متوجه نشدند كه او را چه كسي كشته است! در هرحال، معروف بود كه اگر وفات هم نكند، او را خواهند كشت!
آخوند ملا قربان علي(رحمه‌الله) و امثال او، از علماي مخالف مشروطه، مستقل بودند و بر اساس نظر خود با مشروطه مخالفت مي‌كردند، نه براي اينكه آقا سيد محمد كاظم يزدي(ره) مخالف مشروطه است، بلكه خودشان شخصيت مستقلي در اظهار مخالفت با مشروطه بودند؛ زيرا مي‌ديدند افراد بي‌دين و لامذهب، پشتيبان و مروج مشروطه هستند.
مرحوم شيخ فضل ‌الله نوري هم در اول با مشروطه موافق بود، ولي بعد ديد مشروطه از سفارتخانه انگليس تأييد مي‌شود، لذا از همان لحظه برگشت و مخالف شد و گفت: «مشروطه بايد مشروعه باشد.‌» ولي آنها راضي نبودند و تا آخر هم نشدند، زيرا امضايِ ترازِ اول از علما شرطيت نداشت. گذشته از اين، ترازِ اولِ علماء را هم انگليس خود مي‌توانست درست كند![همان، ج2، ص195]
4- آيا مي‌شود ظلم را با اشد مظالم برطرف نمود؟
دليل مشروطه‌خواهان اين بود كه دولت قاجار ظالم و مستبد است و دفع ظلم قاجار با مشروطه امكان‌پذير است؛ بنابراين، براي دفع ظلم قاجار، مشروطه واجب است، غافل از اينكه ظلم را چگونه بايد رفع و برطرف كرد؟ هيچ‌كس با ظلم و استبداد موافق نيست، ولي آيا مي‌شود ظلم را با اشد مظالم برطرف نمود و آن‌‌گاه اسم آن را رفع ظلم گذاشت؟! مرحوم آقا ضيا عراقي مي‌فرمود: «تعجب از اينكه بايد مرد و زن ايراني در لباس شبيه انگليسي‌ها بشود، چرا آنها در لباس سنتي شبيه ايراني‌ها نمي‌شوند؟!»، بنابراين آقايي كه معتقد به مشروطه بود و براي نماينده شدن در مجلس هم تلاش مي‌كرد، گفت: «بعد از بيست سال فهميديم كه به سود انگليس تلاش مي‌كرديم!» آري، ما مسلمان‌ها در گول خوردن مهارت داريم و ‌آنها (كفار و ابرقدرت‌ها) در گول زدن و فريب دادن مهارت دارند، به خدا پناه مي‌بريم.[همان، ج2، ص374]

ادامه نوشته

قدر در آيينۀ تفاسير

قدر در آيينۀ تفاسير

پا روی پله آخر بگذار

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد:
مهم ترين مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه همواره مورد توجه مؤمنين بوده و خواهد بود. همگان در صورتي مي توانيم از ماه ميهماني خدا بهرۀ كافي ببريم كه نسبت به اين ماه، خصوصاً شب قدر معرفت كافي داشته باشيم و شب قدر را، والا قدر بدانيم، و زماني‌ كه دانستيم شب قدر چيست و چه آثاري دارد و زنده نگه داشتن اين شب چه نتيجه اي به همراه دارد، يقيناً مورد مغفرت و رحمت حق تعالي قرار خواهيم گرفت. اين نوشتار در هيمن راستا بر آن است تا به برخي از نكات برجستۀ تفسيري پيرامون سورۀ قدر و شب قدر از نگاه مفسران بزرگ اشاره كند.
** تكرار شب قدر در همۀ سال ها:
عدّه‏اي بر اين عقيده‏اند كه شب قدر در عهد حضرت رسول اكرم(ص) بوده و سپس برداشته شد؛ در حاليكه طبق ظاهر آيات قرآن، اين شب مستمر بوده و مداوم در همه سال تكرار مى‏شود.[تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ج27، ص184]
دليل اين مسأله آن است كه كلمه‌ي «تَنزَّلُ» در آيۀ «تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن كلِ أَمْرٍ» در اصل «تتنزّل» بوده است،[الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايى، ج‏20، ص332] و از آنجا كه فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد روشن مى‏شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيامبر اكرم(ص) و نزول قرآن مجيد نبوده است، و هم چنين جمله اسميه در سورۀ قدر «سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ» كه نشانۀ دوام است نيز گواه بر اين معناست. به علاوه، روايات نيز اين معنا را تأييد مي‏كنند.
از جمله از امام صادق(ع) روايت شده كه كسي از آن حضرت در مورد شب قدر سؤال كرد و گفت: «أَخْبِرْنِي عَنْ لَيْلَه الْقَدْرِ كَانَتْ أَوْ تَكُونُ فِي كُلِّ عَامٍ فَقَالَ لَوْ رُفِعَتْ لَيْلَه الْقَدْرِ لَرُفِعَ الْقُرْآن‏»[من لايحضره الفقه، ج2، ص158] مرا از شب قدر خبر بده. آيا شب قدر بود (و تمام شد) يا اين كه در هر سال شب قدري است؟ حضرت فرمود: اگر شب قدر برداشته مي شد، قرآن هم برداشته مي شد. اشاره به اين كه شب قدر مثل قرآن جاويد و هميشگي است.
در روايت علي بن مسيب بر استمرار شب قدر در هر سال تصريح شده است؛ ازاين رو، در جواب سؤال از تكرار آن در هر سال آمده است: «بل هي لامه محمد ما بقي منهم اثنان»[الدرالمنثور في تفسير المأثور، جلال الدين سيوطي، ج6، ص371] بلكه شب قدر براي امت محمد باقي است تا مادامي كه دو نفر از ايشان باقي باشد (كنايه از اين كه هميشه خواهد بود).
در نتيجه اگر مراد از تعدد شب قدر، تكرار آن در تاريخ اسلام باشد، از روايات تعدد برداشت مي شود؛ چرا كه هر سال شب قدر تكرار مي شود.
** مراد از روح در «تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ»:
پيرامون اين كلمه تفاسير متعددي بيان گرديده است كه برخي از آنها در ميان شيعيان نيز رواج دارد:
1. مراد از آن، يك فرشته‌ي بسيار بزرگ است كه آسمان و زمين در برابر او ناچيزند.
2. گروهي از فرشتگان هستند كه تنها در شب قدر توسط ملائكه ديده مي شوند.
3. يكي از مخلوقات الهي است كه مي خورد و مي پوشد در حاليكه نه از ملائكه است و نه از انسان ها و شايد يكي از خدمت‌ كاران بهشت باشد.
4. شايد عيسي(ع) باشد كه در قرآن به همين نام خوانده شده و در شب قدر به همراه ملائكه به زمين مي آيد تا از احوال امت پيامبر آگاهي يابد.

ادامه نوشته

درج مصاحبه از نشریۀ حریم امام

درج مصاحبه از نشریۀ حریم امام

تعریف از نشریۀ حریم امام توسط:

سایت عصر ایران

عصر ایران - «حریم امام» عنوان نشریه ای است که در دو سال اخیر هر هفته توسط «آستان مقدس امام خمینی» منتشر می شود و اعضای هیات تحریریه آن را جمعی از علاقه مندان بیت امام و خصوصا یادگار ایشان تشکیل می دهند و حال و هوای خاصی دارد.

« حریم امام » به تازگی مجموعه 85 گفت و گوی ویژه خود را در پنج سرفصل و در قالب یک مجلد ارایه کرده است.

توضیحات پزشک مراجع تقلید درباره یک شایعه

کشکول کودکانه شماره 71

کشکول کودکانه شماره 71

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 

شعر کودکانه
[نیمه شعبان]

مژده مژده بچّه ها
عيد اومده غنچه ها
شده نيمه ي شعبان
 اومد امام زمان
امام مهربوني
 اون مرد آسموني
همون كه با ظهورش
 دنيا ميشه نوراني
بياييد بياييد بچه ها
وقت نماز و دعا
ظهور حضرتش را
همه بخوايم از خدا

پیامک تبریک نیمه شعبان

1- قدم ‌هایت بوسه‌ گاه چشم‌هایمان ای گل نرگس؛
جشن میلادت کاش به ضیافت ظهور می‌پیوست.
میلاد نرگس پنهان گرامی باد.
2- ای ماه فاطمه!
به آن امید که از افق نور بازگشت تو را دریابم،
همه شب ستاره می شمارم تا صبح دیدارت فرا رسد . . .
3- میلاد مهدی(عج)، تصنیف سرخ ترانه های انتظار،
بر عموم مسلمین جهان مبارک باد.
4- خجسته باد بزم قدسیان در صبحی که آفتاب زمین و آسمان به زیر سقف خانه نرگس طلوع می کند.

دانستنیها
[نعمت هوا]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار


 
هوا یکی از مخلوقات بسیار باارزش خداست.  مثل آب است. یعنی ماده ی نرم و بی رنگ است اما ما آن را نمی بینیم چون از آب شفافتر و سبکتر است. هوا یک موجود لطیف است. یعنی ما می توانیم در آن راه برویم، حرف بزنیم و... ولی اصلا برخورد خودمان را با هوا احساس نمی کنیم، به جز وقتی که باد بیاید و هوا را متراکم کند و با ما محکم برخورد کند. اگر هوا فقط یک ذره سنگین تر از این بود حرکت کردن در آن کار سختی بود و نیاز به انرژی زیادی داشت. مثل وقتی که سوار موتور سیکلت می شویم و با سرعت حرکت می کنیم و متوجه مقاومت هوا می شویم.
هوا امکان حرکت ابرها و بارش باران را به وجود می آورد. پدیده های زیبایی مثل رنگین کمان در هوا اتفاق می افتند. هوا پر از گازهای بی رنگ است. نیتروژن ، اکسیژن و... به همین جهت می توانیم در هوا تنفس کنیم. و می توانیم در هوا حرف بزنیم. یکی از مهمترین خاصیت های هوا، کمک به تولید و انتشار صداست.
در هوا ذرات ریزی وجود دارد که وقتی می لرزند صدا به وجود می آید این صدا به کمک جریان هوا پخش می شود و به گوش می رسد. بنابراین جایی که هوا نباشد صدا هم به وجود نمی آید و هیچ چیزی شنیده نمی شود. مثلا در اطراف کره ماه هوا نیست. بلکه خلاء است. خلاء یعنی خالی بدون هیچ چیزی.  در خلاء نمی توان نفس کشید. نمی توان زندگی کرد. بنابراین اگر در کره ماه، چیزی منفجر شود بازهم هیچ صدایی از آن به گوش نمی رسد.
علاوه بر اینها هوا تا چندین کیلومتری دور زمین را گرفته است. و از زمین در مقابل اشعه های مضر خورشید و شهاب سنگها مراقبت می کند. هوا نمی گذارد زمین از گرمای خورشید، آسیب ببیند. هوا نمی گذارد زمین بیش از حد گرم شود.
هوا یکی از نعمتهای خوب خداست که متاسفانه هر روز آن را آلوده تر می کنیم و زندگی را برای خودمان سخت تر می کنیم. هر چه هوا آلوده تر شود، خاصیت های آن کم می شود. بیایید بیشتر مراقب بهداشت هوا باشیم.

درنگستان
[کلاس ریاضی]

شخصی سر كلاس ریاضی خوابش برد. وقتی زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مساله را كه روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت كرد و بخیال اینكه استاد آنها را بعنوان تكلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فكر كرد.
هیچ یك را نتوانست حل كند، اما تمام آن هفته دست از كوشش برنداشت. سرانجام یكی را حل كرد و به كلاس آورد. استاد بكلی مبهوت شد، زیرا آن‌ها را به عنوان دو نمونه از مسائل غیرقابل حل ریاضی داده بود.
هیچ دلیلی موجب ناامیدی نخواهد شد حتی امور غیر ممکن...!

دنیای ضرب المثل
[شتر که علف می‌خواهد، گردن دراز می ‌کند]
 
خدا به اندازۀ همۀ موجوداتی که آفریده، خوردنی و غذا هم در جهان آفریده است. در دنیا میلیون ها حیوان کوچک و بزرگ زندگی می کنند که خدا را برای همه ی آن ها، خوردنی های مورد نیازشان را به وجود آورده است.
اگر شنیده باشی، می گویند خدا روزی رسان است. روزی یعنی غذای روزانه. خدا روزی رسان است؛ اما برای رسیدن به روزی های خدا، تلاش هم لازم است. خدا، گندم را برای کبوترها آفریده است؛ امّا کبوترها برای خوردن گندم، باید پرواز کنند و به طرف مزرعه ها بروند. خدا برای میمون ها موز و نارگیل آفریده است، اما میمون ها برای خوردن این میوه های خوشمزه، باید زحمت بکشند و از درخت بالا بروند. پس هر موجودی برای رسیدن به غذای خود، باید تلاش کند.
آدم ها هم مثل بقیۀ موجودات زنده هستند. آن ها هم برای به دست آوردن غذای خود، باید کار و تلاش کنند.
به قول یک ضرب المثل شیرین فارسی، «شتر که علف می خواهد، گردن دراز می کند.» یعنی هر کس می خواهد از نعمتی استفاده کند، باید اهل کار و تلاش باشد.

چند دقیقه خنده
 
*حرف حساب
بچه: مامان! حالا که داریم می ریم بیرون، یه بیسکوئیت هم بردار.
مادر: چرا؟
بچه: خب شاید من خواستم توی خیابون گریه کنم!
*بیماری
پزشک: هیچ وقت شده احساس کنی بی اشتها هستی؟
بیمار: بله، آقای دکتر.
پزشک: کی ها؟
بیمار: وقتی که غذا خورده باشم.
*توصیۀ پدرانه
پدر: پسرم، همیشه تو زندگی ات سعی کن روی پای خودت بایستی.
پسر: باشه چشم، اما چطور؟
پدر: چون الان نیم ساعته روی پای من ایستادی.
*انتظار
صاحب خانه: ببخشید! خیلی که منتظرتون نذاشتم؟
میهمان: نه بابا، خواهش می کنم. اما شما می دونستین که فرش های شما روی هم نهصد و سی و چهار گل دارن؟
*یه روز یه خسیس خواب می بینه به یه فقیر 1000 تومان پول داده. وقتی از خواب بلند می شه میگه: وای عجب کابوسی بود!
*به غضنفر می گن: یه میوۀ آبدار و خوش مزه و شیرین نام ببر. می گه: خیار! می گن: خیار کجاش شیرین و آبداره؟ غضنفر میگه: یه بار که با چایی شرین بخوری نظرت عوض میشه!
*فکر می کنی چینی ها به دوقلوهاشون چی میگن؟!
میگن: این چون اون، اون چون این !
*طرف داشته یکی رو بدجور میزده اما مدام داد میزده: کمک! کمک! بهش میگن بابا تو که داری اینو میزنی کمک کمک کردنت چیه دیگه؟
میگه آخه این گفته اگر بلند شم لهت می کنم!

دقایقی با او
[ارزش دعا]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 
خدای مهربان، به ما اجازه داده که در هر زمان و در هر مکانی که خواستیم، بتوانیم با او حرف بزنیم و دعا کنیم. دعا کردن، ایمان ما را زیاد می کند و باعث دوستی و صمیمیّت بیش تر ما با خدا می شود.
خدا همۀ حرف ها و دعاهای ما را می شنود و بعضی از دعاهای ما را انجام می دهد. اگر بعضی از دعاهای ما را هم انجام ندهد، باز هم دعا کردن ما بی فایده نیست؛ زیرا به خاطر این که با او حرف زده ایم، در روز قیامت به ما پاداش خواهد داد. پس ما از دعا کردن هیچ وقت ضرر نمی کنیم؛ چون یا به آنچه خواسته ایم می رسیم، و یا در بهشت، به خاطر دعا کردنمان پاداش می گیریم.
اصلاً خیلی از مقام های بهشتی، فقط به کسانی داده می شود که در دنیا اهل دعا و گفت وگو با خدا بوده اند.
در روز قیامت، دو نفر از مومنان که کارهای خوبشان مثل هم بوده، وارد بهشت می شوند. یکی از آن دو می بیند که دوستش، مقام بالاتری در بهشت دارد و از نعمت های بیش تری برخوردار است. او به خدا می گوید: «ای پروردگار من! چرا به این دوست من، مقام بالاتر و نعمت های بیش تری داده ای، با این که کارهای خوب من و او مساوی بوده است؟!»
خدا در جواب می گوید: «برای این که او دعا می کرد و از من می خواست که این مقام را به او بدهم، اما تو نخواستی و دعا نکردی.»

داستان کودکانه
[توپ قرمز]

 
یکی بود یکی نبود. سرخک یک مورچه ی قرمز مهربان بود.او با مورچه ی سیاهی به نام مشکی دوست بود.
سرخک می خواست به جشن تولد مشکی برود اما نمی دانست چه هدیه ای برای او ببرد. پیش مادرش رفت و به او گفت:« مامان من برای مشکی چی هدیه ببرم؟»
مادرش فکری کرد و گفت:«فکر می کنم اگر یک اسباب بازی برایش ببری خیلی خوشحال شود.»
سرخک نمی دانست چه جور اسباب بازی ای برای مشکی ببرد. تا این که فکری به نظرش رسید. او به باغ رفت و یک دانه ی گُیاهِ گِرد پیدا کرد.
دانه را برداشت و آن را شست و تمیز کرد. بعد با گلبرگ های گل سرخ آن را رنگ کرد. حالا او یک توپ کوچولوی قرمز رنگ داشت. سرخک توپ قرمز را به مشکی هدیه داد.
مشکی از توپ قرمز خیلی خوشش آمد و از سرخک تشکر کرد. از آن روز به بعد مشکی و سرخک هر روز با هم توپ بازی می کردند و از این بازی لذّت می بردند.

شگفتی هایِ دین و آیینِ جدید

شگفتی هایِ دین و آیینِ جدید

[به مناسبت 15 شعبان؛ سالروز ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** در آمد:

در برخى از روايات آمده است كه وقتى حضرت مهدى(عج)، ظهور كند مردم را به«دین جدید»، «سنت جدید»، «امر جديد» و يا «كتاب جديد» دعوت خواهد كرد؛ همچنین در یکی از سلام های مخصوص حضرت(عج) می خوانیم: «السلام علی من یأتی بدین جدید» سلام بر کسی که دین جدید را همراه خود می آورد؛ و یا در زیارات خطاب به امام زمان(عج) گفته می‌شود: «السلام علی الحقّ الجدید» درود بر حقّ جدید. این فراز اشاره به این حقیقت دارد که حضرت با ظهور خویش روش جدیدی در ارائه اسلام فرا روی انسان‌ها قرار می‌دهد. این بدان معنا نیست که ایشان اسلام را عوض می‌کند، بلکه مقصود آن است که اسلام را تجدید می‌کند و به آن حیات دوباره می‌بخشد، چرا؟ چون در عصر غیبت، اسلام حقیقی و ناب به مردم ارائه نشده و چهره اصلی و واقعی آن را مستور مانده است.

در مقابل براساس اعتقاد همۀ مسلمانان، دين اسلام آخرين دين الهى و كتاب قرآن آخرين كتاب وحى است كه به بشر نازل شده است و گذشته از اين در تعداد زيادى از روايات تصريح شده است که امام زمان(عج)، مردم را به اطاعت كامل از دين اسلام و احكام حياتبخش آن دعوت خواهد كرد.

حال سوال این است که: «آیا دستورات حضرت(عج)، ناسخِ دستورات پیامبر خاتم(ص)است؟!»

با توجه به این مقدمۀ کوتاه می گوییم:

آوردن دین جدید توسط حضرت مهدی(عج) سخنی است که در میان مردم معروف است و به قول شهید صدر، موضوع دین جدید سر زبانهای مردم مشهور شده است.[تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صدر، ج 3، ص 444] و حقیقت علمی و روایی ندارد. گرچه هم «كتاب جديد» و هم «آيين جديد» طبق روايات، به نظر موضوع صحيحي است و نيز با استمداد از روايات معتبر روشن می شود كه «كتاب جديد» و «آيين جديد» جز قرآن كريم و اسلام و معارف ناب آن، چيز ديگري نيست.
تفصیل سخن این است که ظهور منجی عالم بشریت با خود یک سری ارمغانهای انسانی و الهی را همراه دارد که در لسان روایات اینگونه تعبیر شده است.

ادیان آسمانی درحقیقت مانند آب زلال و شفافی هستند و از آسمان نازل می گردند که در آغاز، مانند صفا و پاکی باران و روشنایی آفتاب هستند، ولی با تماس افکار منحط جاهلان و دست های آلودۀ مغرضان و آمیختگی با عادات و خرافات، گاهی چنان تحریف می شوند که جاذبۀ خود را از دست می دهند. یکی از رسالت های امام زمان(عج)، پیراستن اسلام از این آلودگی ها و خرافات و پیرایه ها و نوسازی بنای کاخ شکوهمند اسلام است.از این رو، در پاره ای از روایات از این نوسازی تعبیر به «دین جدید» شده است.

خوشبختانه اين موضوع، در احاديث مطرح است که معنا و مفهوم و ابعاد این مسأله نيز بيان شده است كه در اين نوشته، به بررسي آن مي‌پردازيم.

** چرا کتاب و دین جدید؟

تازگى این برنامه ها و روش ها و داوری های حضرت حجت(عج) نه به خاطر آن است که مذهب جدیدى مى آورد، بلکه چنان اسلام را از میان انبوه خرافات و تحریف ها و تفسیرهاى نادرست و برداشت هاى غلط بیرون مى آورد که بنائى کاملا نو و جدید جلوه مى کند.

همچنین تازگى کتاب به مفهوم آن نیست که کتاب آسمانى جدید بر او نازل مى شود، چرا که امام قائم است و حافظ دین، نه پیامبر و آورنده آئین و کتاب جدید؛ بلکه قرآن اصیل فراموش شده را چنان از زوایاى تحریف هاى معنوى و تفسیرهاى نادرست بیرون مى کشد که مى توان نام کتاب جدید بر آن گذاشت.

شاهد این گفتار علاوه بر صراحت قرآن در زمینه ختم نبوّت در آیه 40 سوره احزاب[مَّا كاَنَ محَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّنَ] و گذشته از روایاتى که خاتمیّت پیامبر اسلام را ثابت مى کند، احادیث متعدّدى است که تصریح مى کند با روش پیامبر و کتاب و سنّت و آئین او بر مى خیزد.

** تبیینِ دین جدید از منظرِ روایات:

دین و آيين جديد، همان آيين اسلام است كه براساس قران كريم و سنت نوراني پيامبر اسلام(ص) و دعوت و سيرۀ استوار آن حضرت صورت مي‌ گيرد.

در مورد دستورات و‌ آیین حضرت مهدی(عج) دو دسته روایات وارد شده است:

دستۀ اول) روایاتی که منشأ پیدایش توهمِّ دین جدید شده اند:

ادامه نوشته

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه

[به مناسبت 13 رجب سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]

چرا باید مشورت بکنیم؟

نویسنده: مصطفی سلیمانی

 

لینک: سایت جماران

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه[به مناسبت 13 رجب، سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه
[به مناسبت 13 رجب، سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:
از آنجایی که اتفاقات گذشته در حال تکرار است و باید از آن پند گرفت و از طرف دیگر، بهترین اشخاص برای الگو گیری، بکارگیری و عبرت از حوادث گذشته، رفتار و گفتار کسانی است که دارای عصمت هستند، به سراغ نهج البلاغه اثر جاويدان حضرت علي(ع) می رویم و خود را در محضر ایشان قرار می دهیم:
** ترغيب به عفو و گذشت از ابن ملجم:
1- سخنى از آن حضرت(ع) هنگامى كه ابن ملجم، او را ضربت زد، كمى پيش از وفاتش اين وصيت را بيان فرمود:
«...إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اَللَّهُ لَكُمْ وَ اَللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ اَلْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لاَ طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلاَّ كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرار»[نهج البلاغه، نامۀ 23]
ترجمه: اگر زنده بمانم، خود اختيار خون خود را دارم و اگر بميرم، مرگ ميعادگاه من است. اگر عفو كنم، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است. پس عفو كنيد: آيا دوست نداريد كه خدا بيامرزدتان؟
به خدا سوگند، چون بميرم، چيزى كه آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد يا كسى كه ديدارش را نخواسته باشم بر من آشكار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم كه به طلب آب مى رود و آب مى يابد. آنچه نزد خداوند است براى نيكان بهتر است .
2- سفارش به رعایت مقررات و عدالت در قصاص:
«...ثم قال: یا بنی عبدالمطلب، لا ألفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً، تقولون: قتل أمیرالمؤمنین. ألا لا تقتلن بی إلا قاتلی. انظروا إذا أنا مت من ضربته هذه، فاضربوه ضربةً بضربة، ولا یمثلوا بالرجل، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: إیاکم والمثلة ولو بالکلب العقور...»[نهج البلاغه، نامۀ 47]
ترجمه: ای فرزندان عبدالمطلب: مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و بگویید: امیر مومنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید، من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.
** فساد خود در مقابل اصلاح و خشنودی شما، هرگز!
«...و اِنّي لعالم بما يصلحكم و يقيم اَوَدَكم وَ لَكِنِّي‌ لاَ أَرَي‌ إصْلاَحَكُمْ بِإفْسَادِ نَفْسِي‌»[نهج البلاغه، خطبه 69]
ترجمه: من به آنچه شما را اصلاح مي‏كند آگاهم، اما اصلاح شما را در تباهي خويش جست ‏وجو نمي‏كنم.
گويا امام اشاره مي فرمايند: اين خيال باطل را از مغز خود دور کنيد که براي تحصيل خشنودي شما، خود را فاسد کنم.
** نهی از کشتار خوارج:
«...لاَ تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ»[نهج البلاغه، خطبه 61]
ترجمه: بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.
** اجازه بر بدگویی، هنگام اجبار دشمن:
«أما إنّهُ سيَظْهَرُ عَلَيْكُمْبَعْدي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُوم مُنْدَحقُ الْبَطْن يَأْكُلُ مَا يَجدُ، وَيَطْلُبُ مَا لاَ يَجدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَلَنْ تَقْتُلُوهُ! أَلاَ وَإنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بسَبّي وَالْبَرَاءَة منّي؛ فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّوني، فَإنَّهُ لي زَكَاةٌ،وَلَكُمْ نَجَاةٌ؛ وَأَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلاَ تَتَبَرَّأُوا منّي، فَإنّي وَلدْتُ عَلَى الْفطْرَة، وَسَبَقْتُ إلَى الاْيمَان وَالْهجْرَة»[نهج البلاغه، خطبه 57]
ترجمه: آگاه باشيد پس از من مردى با گلوى گشاده، و شكمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد، كه هر چه بيابد مى ‏خورد، و تلاش مى ‏كند آنچه ندارد به دست آورد او را بكشيد ولى هرگز نمى‏ توانيد او را بكشيد. آگاه باشيد به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من وادار مى ‏كند، بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى ‏دهم كه مايه بلندى درجات من و نجات شماست، امّا هرگز در دل از من بيزارى نجوييد كه من بر فطرت توحيد تولّد يافته ‏ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم ‏تر بوده ‏ام.
** طمع بر هدایت دیگران:
[توضيحاتى پيرامون جنگ صفین]:
«فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَتَعْشُوَ إِلى ضَوْئِي فهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا، وَإِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»[نهج البلاغه، خطبه 55]
ترجمه: اينكه مى‏ گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصوّر مى كنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم، بخدا سوگند هر روزى كه جنگ را به تأخير مى ‏اندازم براى آن است كه آرزو دارم عدّه‏ اى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكى ‏ها، نور مرا نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مى ‏گردند.
** موضع گيرى علی(ع) در برابر تهديد به ترور:
[آرامش علی در میدان جنگ]
«...وَ إِنَّ عَلَيَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّةً حَصِينَةً فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي اِنْفَرَجَتْ عَنِّي وَ أَسْلَمَتْنِي فَحِينَئِذٍ لاَ يَطِيشُ اَلسَّهْمُ وَ لاَ يَبْرَأُ اَلْكَلْمُ»
ترجمه: پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مى‏ كند، كه در آن روز نه تير خطا مى ‏رود و نه زخم بهبود مى‏ يابد.
توضیح:
1- حضرت در روایتی دیگر می فرمایند: «کفی بالاجل حارساً» اجل و سرنوشت قطعی برای حفاظت انسان کافی است.[نهج البلاغه، حکمت 306] هر انسانی به وسیله فرشتگان مخصوص پاسداری و حفاظت می شود. وقتی اجل انسان فرا رسید، آن فرشتگان انسان را رها می سازند.
2- و در روایت دیگر چنین آمده: «انّ مع کلّ انسان ملکین یحفظانه، فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه و انّ الاجل جنّهٌ حصینهٌ»[نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 201] همراه هر انسانی دو فرشته است که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.
** تشكيل حكومت به خواست مردم:
[مرا رها كنيد زيرا شما طاقت تحمل اجراى حق و عدالت مرا نداريد]
این قسمت از خطبه، يكى از سخنانى است كه بعد از كشته شدن عثمان هنگام بيعت مردم با وى بيان‏ فرموده است‏:
«... وَاعْلَمُوا أَنِّي إنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ؛ وَلَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً»[نهج البلاغه، خطبه 92]
ترجمه: آگاه باشيد اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود مى‏دانم با شما رفتار مي كنم ‏و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها كنيد من هم چون يكى از شما هستم، شايد من شنواتر و مطيع‏ تر از شما نسبت ‏به رئيس‏حكومت ‏باشم. و در چنان حالى من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير ورهبرتان گردم.
توضیح:
بايد توجه داشت كه موضوع امامت با قضيه حكومت جدا است؛ چون امامت يك منصب خداوندى است؛ ولى حكومت يكى از شئونات إمامت است؛ پس هر كسى را كه خداوند او را به اين مقام والا نصب كند، امام است؛ چه مردم بخواهند و يا نخواهند، اراده مردم در تعيین إمام هيچگونه نقشى ندارد؛ همانگونه كه در تعيين پيامبر نيز نقشى ندارد.
اما اينكه آن حضرت خواهان بيعت نبوده‌اند منافاتى با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بيعت با مردم(حكومت)، نياز به اقبال و آمادگى مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خدای تبارك و تعالى نيازى به اقبال و آمادگى مردم ندارد و مثل نبوت پيامبر(ص) مى‌باشد. همچنانكه پيامبر(ص)، در شهر مكه سيزده سال قبل از هجرت، حكومت اسلامى ‌را تشكيل ندادند؛ چون زمينه تشکيل حکومت در مکه فراهم نبود.

ادامه نوشته

بهجتِ عارفان؛ متنی بی حاشیه

بهجتِ عارفان؛ متنی بی حاشیه

[نگاهی مختصر به زندگی نامۀ سراسر پر برکت آیت الله بهجت(ره)]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

لینک: سایت جماران

بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان

بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان
[نگاهی مختصر به زندگی نامۀ سراسر پر برکت بهجتِ جانان]

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** اشاره
وقتی نام ایشان به زبان جاری می شود، از او به بزرگی و با القابی همجون عارف والا مقام و بهجت عارفان و خوبان یاد می شود. کمتر کسی است که اسم او را نشنیده باشد؛ بزرگی که بی هیچ اقدامی تبلیغاتی در دلِ عموم مردم جای داشت. اما سکوت و اخلاص او نگذاشت که خیلی از نظرات ناب و پر ثمرش به بر اندیشه های عموم تأثیر گذار باشد. شاید به جرأت بتوان گفت، عقیده اش بر این بود که: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
بزرگ ترین اجحاف در حق او بر این بود که با القابی همچون عارف، زاهد و ساده زیست...، نگذاشتیم که افکار بلند و عمیقش بر پهنای فکری اجتماع تأثیر محسوس بگذارد؛ گرچه بودند بزرگانی که از خرمن این گلستان، بهره ها بردند و الگوهای رفتاری زیادی گرفتند؛ به درستی آنان که او را می شناختند، همیشه به دیگران توصیه می کردند که از او استفاده شود. به طور مثال شهيد مطهري(ره) در ارتباط با شرکت در درس ایشان فرمود: «حتماً در درس ايشان شرکت کنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شرکت کنيد.»
بنابر گفتۀ آیت الله امجد، از بزرگترین کرامات ایشان این بود که در موقعیت های مختلف سکوت می کردند. «سکوتِ» اینگونۀ اشخاص که سینه شان مملوّ از دغدغه و اضراب دین است، جای تأمل دارد!
خصوصیاتی که از ایشان بیان شده، باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه ویژگیهایی دارد، لذا در این نوشتۀ کوتاه می خواهیم به زندگی نامۀ سراسر پر برکت ایشان با قلمی ساده و روان بپردازیم:
** ماجرای تولد و علت نامگذاری:
آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید و به همگان ثابت کرد که با مشکلات هم می توان طعم زندگی پر برکت را چشید!
نام او هم، همانند اسم های بزرگان دیگر که با این اسم ماندگار شدند، محمد تقی گذاشته شد؛ بزرگانی همچون: محمد تقی مجلسی، محمد تقی بافقی، محمد تقی جعفری، محمد تقی شیرازی، محمد تقی بهار و... که از نام های پر برکت است.
درباره نام بهجت عارفان خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب است، و آن اینکه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»
تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را «محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را «محمد تقی» نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می گذارد، و بدینسان نام بهجت عارفان مشخص می گردد.[ر.ک: «به سوی محبوب» و «برگی از دفتر آفتاب»]

ادامه نوشته

خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها  

خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها 

نویسنده: مصطفی سلیمانی

خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها

 

لینک:1- سایت جماران

2- تی نیوز

3- آخرین نیوز

 

حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات

حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات

[نیم نگاهی به سیر مطبوعات در حوزه علمیه]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد

حوزه های علمیه و مطبوعات:

تردیدی نیست که اصلی ترین وظیفۀ حوزه و روحانیت، شناخت اسلام و ارزش های دینی و احکام الهی و ابلاغ و نشر و گسترش آنهاست. در گذشته فقاهت و اجتهاد و بیان احکام و ارزش های دینی، بیشتر از طریق منبر و سخنرانی و تألیف کتاب صورت می گرفته است؛ ولی باید در کنار همۀ این ارزش ها، به حکم ضرورت زمان و مقتضیات جوامع اسلامی، مسالۀ ابلاغ و تبلیغ و ارشاد و هدایت گری را در بعد گسترده تر و شیوه های دقیق تری جست و جو کرد. یکی از این روش ها، استفاده از مطبوعات و رسانه های جمعی است. البته دردمندان دیندار و دینداران دردمند از بدو ورود مطبوعات به این عرصه، به تأسیس جراید مختلف و طبع و نشر آن اقدام و از طریق این رسانه به نشر و گسترش احکام دینی پرداخته اند. نگاهی به فهرست جراید کشور از ابتدای فعالیت های مطبوعاتی تا به حال نشان می ددهد که دینداران، روحانیون و حوزه های علمیه از جراید و مطبوعات استفادۀ شایانی کرده اند؛ هر چند ممکن است نتوانسته باشند همگام با تغییر و تحولات پیش رفته باشند.

جایگاه رسانه های گروهی و اهمیت آن بسیار قابل توجه است. در این میان«مطبوعات» بهعنوان شاخه مكتوب رسانه ها از جایگاه ممتازی برخوردار است. چرا كه به تعبیر امامخمینی(س) «مطبوعات در هر كشوری نقش اساسی را در ایجاد جوی سالم و یا ناسالم دارند.»[صحیفه امام، ج12،ص208]

** حوزه علمیه و مطبوعات؛ تعامل یا تقابل؟
حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در تاریخ ایران نقش حاملان فرهنگ جامعه را بر عهده داشته اند. این جایگاه به علاوه پیوند محكم بین مردم متدین و روحانیت موجب شده است تا نقش حوزه ها را در رهبری فكری جامعه اسلامی ایران، بیش از پیش پر رنگ تر جلوه دهد، تا آنجایی كه استاد شهید مرتضی مطهری روحانیت را به عنوان «سازمان رهبری كننده مردم» می داند به طوری كه«پیشرفت یا انحطاط جامعه با روحانیت در ارتباط است.»[مرتضی مطهری، خاتمیت، ص108]از این گذشته، حوزه های علمیه، عنصر اصلی مولد فرهنگ در كشور ما بوده است. ارزشها و هنجارها، عمدتاً از طریق روحانیت به جامعه تزریق گردیده و جزء فرهنگ عامه مردم در آمده و گفتار و كردار این قشر معتمد دینی، همواره در طول تاریخ، حجت شرعی و مقبول افراد جامعه بوده است.[فصلنامه پژوهشی اندیشه انقلاب اسلامی، شماره 7 و 8، ص212]
این نقش با انضمام برخی دیگر از كاركردهای مهم حوزه علمیه در سطح جامعه، بیانگر نقش حساس علمای دین و مراكز عالی دینی در روند كلی جامعه است.از این روی می توان به لزوم تعامل حوزه ها و مطبوعات اشاره نمود. این تعامل از 3منظر قابل ارزیابی است:
1- اول آنكه اهمیت حوزه های علمیه و مطبوعات در فراز و فرود یك جامعه، مهم و تاثیر گذار است.
2- دوم آنكه حوزه های علمیه سابقه انتشار مطبوعات داشته و دارد و این امر یكی از راههای فرهنگ سازی در جامعه است.
3- و سوم آنكه، حوزه به عنوان یك نهاد موثر جامعه كه در كنار دانشگاه ها نقش هدایت افكار عمومی را به عهده دارد، باید بر روند مطبوعات ـ به عنوان یك پدیده موثر دیگر در افكار جامعه ـ نظارت صحیح داشته و هدایت درست آن را بر عهده بگیرد.

ادامه نوشته

خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها

خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها
[به بهانۀ یازدهم اردیبهشت؛ سالگرد رحلت کیومرث صابری]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره
«کیومرث صابری فومنی» که در میان توده های مردم به «گل آقا» شهرت دارد در سال 1320 در صومعه ‌سرا چشم به جهان گشود. پس از دریافت دیپلم کشاورزی از دانشسرای ساری به تدریس در دبستان‌های فومنات پرداخت. سپس راهی تهران شد و ضمن تدریس در دبیرستان‌های تهران به تحصیل در دانشگاه پرداخت و موفق به دریافت لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس ادبیات تطبیقی از دانشگاه تهران شد. پس از پیروزی انقلاب به مدیر کلی دفتر آموزش و بازرگانی و حرفه‌ای وزارت آموزش و پرورش رسید و پس از آن در دولت شهید رجایی مشاور نخست‌وزیر شد.
وی در سال ۱۳۶۲، در حالی که شانس به دست آوردن پست وزارت را نیز داشت، ناگهان از همهٔ مسئولیت‌های دولتی خود کناره گرفت و پس از مدتی، از روز ۲۳ دی سال ۱۳۶۳ شروع به نوشتن یادداشت‌های روزانهٔ طنز با نام مستعار «گل آقا» و تحت عنوان «دو کلمه حرف حساب» با محتوای انتقاد از دستگاه‌های دولتی و مشکلات موجود جامعه در صفحهٔ سوم روزنامه اطلاعات کرد، که نقطه عطفی در طنز نویسی ایران و احیاگر طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب بود.
یادداشت‌های «دو کلمه حرف حساب» به خاطر شرایط سال ۱۳۶۳ که متأثر از جنگ و بحث‌های ایدئولوژیک و خشونت بود توانست با زبان طنز نوین خود و بهره گرفتن از شخصیت‌های خیالی نظیر «شاغلام»، «غضنفر»، «ممصادق»، و «کمینه عیال ممصادق»، تحولی در جامعه ایجاد سازد که با توجه به جو محدود آن سال‌ها، این کار فقط از گل آقا بر می‌آمد.
صابری از جمله طنز‌پردازان بزرگ ایران معاصر است که پس از انقلاب فرهنگی در روزنامه اطلاعات زیر عنوان دو کلمه حرف حساب شروع به نوشتن کرد و پس از آن نشریه گلآقا را تاسیس کرد که مورد توجه خاص وعام قرار گرفت. نوشته‌های طنز آمیز و ادیبانه صابری از جمله نمونه‌های طنز فاخر در ادبیات معاصر ایران است که طراوت خود را همچنان حفظ کرده است. کیومرث صابری در یازدهم اردیبهشت 1383 به دیار باقی شتافت.
کتاب «خاطرات کیومرث صابری» از دیدارهای ایشان با حضرت امام(س) اثری خواندنی و در یاد ماندنی است. به گواهی دست نوشته های پایانی کتاب از ضبط و تدوین تا نشر این خاطرات - چهار سال پس از درگذشتِ گل آقا- ده سال زمان صرف شده است.
گل‌آقا در این کتاب خاطراتش را چنین آغاز کرده است: من با نام حضرت امام قبل از اينكه ايشان را تبعيد كنند، آشنا شدم. سال 1342، دانشجو بودم. سال قبل از تبعيد امام بود. به دوستم گفتم: سيد قم مي‌روي، ببين ما زير علم كدام آخوند داريم سينه مي‌زنيم، آخوندهاي جور واجور ما ديديم. ايشان رفت و آمد، گفت: اين اصلا يك چيز ديگه است. ما جوان بوديم هفده، هجده ساله، اين در ذهن ما ماند؛ اسم «آقاي خميني».
** خاطراتی از زندگانی گل آقا
1- زندگي تلخ يك طنزپرداز
كيومرث صابري فومني كه ‌١١ ارديبهشت سال 83 درگذشت، متولد صومعه‌سرا بود، در جواني پدرش را از دست مي‌دهد و سپس به تهران مي‌آيد و تا دوره فوق ليسانس، ادبيات تطبيقي مي‌خواند،از همان ابتدا، كارش را با هفته‌نامه توفيق آغاز كرده و با نامهاي مستعار «گردن شكسته» ، «گردن شكسته فومني» و «گل آقاي فومني» شعر و مطالب كوتاه طنز مي‌نويسد. او در سالهاي قبل از انقلاب نيز مطالبي در نقد ادبيات نوشت. پسر جوانش آرش در جريان تصادفي در شمال درگذشت و داغش را تا سالها بر دل پدر و مادرش گذاشت. فومني صابري در سال ‌٥٨ به اولين مسؤوليت دولتي خود در وزارت آموزش و پرورش رسيد و هنگامي كه دوست صميمي او يعني شهيد رجايي به نخست وزيري و رياست جمهوري رسيد، صابري به مشاورت فرهنگي نخست وزير و رييس جمهور منصوب شد؛ ولي شوق نوشتن و قلم، بر قدرت سياسي پيروز شد و در سال ‌٦٢ از مشاغل سياسي كناره گرفت.

ادامه نوشته

کشکول کودکانه شماره 61

کشکول کودکانه شماره 61

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

 

شعر کودکانه
[مادر بزرگ قصه‌ گو]

مادربزرگم
جانم فدایش
سرمی گذارم
روی پاهایش
دستی می کشد
بر سرو رویم
من مثل گل ها
او را می بویم
قصه می گوید
از دیو و پری
می زنم با او
هر کجا سری
خوابم می بر
با قصه هایش
یک رختخواب است
روی پاهایش
من هم می خواهم
مثل او باشم
مادر بزرگی
قصه گو باشم

معما و چیستان
 
1. رنگ سفید صخره ها آید میان سفره ها هركس نداند نام او مزه ندارد كام او.
2. نه انگورم نه انار  هم در انگورم هم در انار  زنجیر نیستم اما در زنجیرم  نخجیر نیستم اما در نخجیرم.
3. آن چیست كه هم انسان دارد، هم تخم مرغ وهم جاده؟
4. آن چیست كه من می روم و او می ماند؟
5. آن چیست كه پای كوه نشسته و کلاهی سفید به سر دارد؟
6. آن چیست كه اگر به زمین بیفتد نمی شكند،در آب هم تر نمی شود؟
7. موجود سرد و بی جان. گیرد ولی دوصد جان. دهان تنگ و تاریک. گردن دراز و باریک.
8. آن چیست که سرش را ببری زنده میشود؟
9. آن چیست که گردن دارد اما سرندارد. دست دارد اما پای ندارد؟
10. همه اطاق را پر میکند اما از سوراخ کلید بیرون میرود؟
** جواب:
1. نمک 2. انجیر 3. شانه 4. جای پا 5. قارچ 6. سایه 7. تفنگ 8. خزنده 9. کوزه 10. دود

ضرب المثل
[کفگیر به ته دیگ خورده!]

 
همیشه برای پختن پلو به مقدار زیاد از قابلمه های بزرگی به نام دیگ و از قاشق های بزرگی هم به نام کفگیر استفاده می شود.
در زمان های قدیم وقتی کسی نذری می پخت، بقیه ی مردم برای گرفتن غذاهای نذری صف می کشیدند.
وقتی که کفگیر به ته دیگ می خورد صدا می داد چون جنس آن ها فلزی بود. هنگامی که غذا در حال تمام شدن بود و پلو هم به انتها می رسید این کفگیر بر اثر برخورد به دیگ صدا می داد و آشپزها هم وقتی که غذا تمام می شد کفگیر را ته دیگ می چرخاندند و با این کار به بقیه کسانی که در صف بودند خبر می دادند که غذا تمام شده است.
کم کم این مسئله به صورت ضرب المثلی درآمد و این ضرب المثل وقتی به کار می رود که بخواهند به فردی بگویند دیر رسیده و دیگر مثل قبل توانایی یا ثروت قبلی را ندارند و قادر به کمک کردن به او نیستند.

داستان
[نقطه ضعف خرس شجاع] 

 


یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. در یک جنگل بزرگ خرسی بزرگ و تنومند و خوش اندام زندگی می کرد. اون از هر فرصتی استفاده می کرد و قدرتش را به رخ بقیه ی حیوان های جنگل می کشید.
او آن قدر قوی بود که مار بوآ، پلنگ خالدار و حتی شیر هم از او می ترسید.
قد این خرس قوی به دو متر می رسید و می توانست یک آدم را با فشار دستش خفه کند.
خرس قوی و مغرور همیشه به دوستانش می گفت: من قوی ترین خرس جهان هستم. می خواهم بدانم کدام حیوان می تواند مرا شکست دهد. هرکس که جرات مبارزه با مرا داشته باشد حتماً دیوانه است.
همه ی حیوانات جنگل در نبود او به دنبال حیوانی می گشتند که بتواند با او مبارزه کند و او را شکست دهد اما هر چه جستجو کردند هیچ راهی پیدا نکردند.
سرانجام خرسی دیگر که در همان جنگل زندگی می کرد گفت: شما باید قبول کنید که او شجاع ترین حیوان جنگل است.
یک روز که هوا طوفانی شد، آسمان رعد و برق شدیدی زد.آن قدر رعد قوی و پر زور بود که زمین را به لرزه در آورد.
همه ی حیوان های کوچک و ضعیف جنگل باناباوری دیدند که خرس شجاع سریع از غارش بیرون آمد و از سر ترس و وحشت غرش های بلندی می کرد.
از آن روز حیوان های جنگل به نقطه ضعف خرس قوی پی بردند و او دیگر نتواست به خاطر قدرتش برای دیگران پز بدهد.

 

نماز را دوست دارم
 
نماز خواندن را دوست دارم به وسعت تمام دریاها و اقیانوس ها، به وسعت آسمان و زمین؛ نه نه نه اصلاً  وسعت نمی دانم.
به نظر شما پیامبر (ص) و اهل بیتش چه قدر نماز را دوست داشتند، چه قدر به نماز اهمیت می دادند، چه قدر برای آن ها مهم بوده، نمی دانم.
می گویند نماز کلید بهشت است، آیا اصلاً بهشت در دارد؟ آیا همه کس می توانند از آن رد شوند یا اول باید زنگ بزنند، راستی زنگ آن چه چیزیست؟ چه کسی است؟ نمی دانم.
می گویند نماز روشنگر چشم هاست مگر نماز لامپ است که داخل چشم ما قرار دهند، یعنی ادیسون وقتی برق را اختراع کرد نماز را در چشم ما قرار داد. نه ممکن نیست پس معنی این واژه چیست؟ نمی دانم.
می گویند نماز ستون دین است یعنی دین ما یک خانه ای است که ستون دارد پس کسانی که نماز می خوانند ولی خانه ندارند چه، آن ها چطور؟
می گویند در روز قیامت اولین عملی که حساب و رسیدگی می شود نماز است. آیا رسید هم می دهند؟
نه این ها اشتباه است، همه این ها مادیست، چیزهایی است که ما فقط در این دنیا به آن ها احتیاج داریم و این جمله ها فقط یک اصطلاح است برای شناخت بهتر نماز. بهشت زنگ ندارد بلکه اعمال ما همان زنگ آن است.
نماز لامپ نیست و لامپ است که از نماز نور می گیرد نه نماز از لامپ.
نماز ستون نیست که ما فکر می کنیم بلکه اساس دین است.
** نتیجه: هیچ چیز را به چشم خودمان نگاه نکنیم شاید آن چیز نگاهی بهتر نیاز دارد.

خندونک
 
** به لاک پشت می گویند: یک دروغ بگو.
می گوید: دویدم و دویدم !!!
** اولی: ببخشید با حرف هایم سرشما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید. من حواسم از همان اول جای دیگر بود!!!
** سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته، از چه راهی امرار معاش می کند؟
محسن: از راه نویسندگی.
سعید: چه می نویسد؟
محسن: هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرسته!
** معلمی در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید: «با دیدن پای این حیوان، نام حیوان را بگو.»
دانش آموز هر چه به پایی که در دست معلم بود نگاه کرد، نتوانست پاسخ دهد.
معلم پس از مدتی گفت: «بگو اسمت چیه تا برایت یک صفر بگذارم.»
دانش آموز  پایش را از کفش درآورد و گفت: «خب، شما هم از روی پای من بگویید اسمم چیه»
** معلم: بگو ببینم آفریقا کجاست؟شاگرد: (با گریه) آقا اجازه، چرا هر وقت یک چیزی گم میشه از من می پرسید!؟

یاد روزای رفته

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 
نون و پنیر و پسته
میخوام بگم یه قصه
قصه و آواز و مثل
شیرین تر از قند و عسل
یادم میآد، اون قدیما
تو کوچه های شهر ما
بچه های زبر و زرنگ
با لباسای رنگارنگ
با هم میخوردن کلوچه
بازی می کردن تو کوچه
کینه ها رو می روندن
کنار هم میخوندن
همه می گفتن، یه صدا
بازی گرگم به هوا
می خوند پسر بزرگه
تا ببینن، کی گرگه.
یک، دو، سه، پونزده
هزار رو شصت و شونزده
هرکی می گه شونزده نیست
هیوده، هیجده، نوزده، بیست
یاد روزای رفته
از دل ما نرفته

مادران شهدا؛ شاهدان بی مدّعا

مادران شهدا؛ شاهدان بی مدّعا
[به بهانۀ 13 جمادی الثانی، وفات حضرت ام البنین و روز تکریم مادران شهدا]

 نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره
ظرفيت و توانايي انسان در پيمودن راه تکامل و عروج به عالم بالا، از شگفتي هاي عالم خلقت است. لقمان حکيم در کدامين دانشگاه و حوزه، درس حکمت و فلسفه خوانده است که حکيم علي الاطلاق بوده، و خالق هستي، سخنان حکيمانه و فرزانگي شگفت انگيز او را در قالب يک سوره، چراغ راه بشر قرار داده است؟
شگفت انگيزتر داستان آسيه است که قرآن او را مثال و سرمشق همه زنان و مردان مومن در هميشه تاريخ بشر معرفي کرده است؛ داستان بانويي که نه در حوزه و دانشگاه درس خوانده و نه در خاندان وحي و نبوّت تربيت يافته است، بلکه در بدترين شرايط و نامساعدترين محيط و تحت سلطه و در کاخ شريرترين حاکم تاريخ، به قله ي کمال انساني صعود کرده است و...
امروز نيز بخصوص در جامعه ما و بويژه در ميان خانواده شهدا و بالاخص در جمع مادران شهدا، نمونه هاي فرزانگي و عظمت روح کم نيستند. کم نيستند بانواني که حتي يک کلاس هم درس نخوانده اند، ولي در دانشگاه بندگي خدا و وارستگي از مظاهر و ظواهر دنياي فاني، به قله هاي معرفت دست يافته و با چشم بستن از لذايذ زودگذر مادي، چشم دلشان به حقايق عالم باز شده است.
نام‌گذاری روزها در تقویم با چنین عناوینی، یاد این افراد را همیشه زنده نگه می‌دارد و فرصت خوبی‌ست برای این‌که به این بزرگواران توجه بیشتری شود. به ویژه در چنین روزی که روز وفات حضرت ام‌البنین(س) است. حضرت ام‌البنین(س) مادری هستند که فرزندانشان در راه اسلام و حقانیت به شهادت رسیدند، این بهترین بهانه برای تجلیل از مادران و همسران شهداست.
** نقش الگویی مادران شهدا
توجه به نقش جایگاه و جایگاه زن در تمدن و نظام اسلامی از ضروری ترین نیازهای جامعه امروز می باشد. اگر هویت زن مسلمان بدرستی تبیین شود و الگوی جامع شخصیت زن در همه ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی او بدرستی ترسیم شود آنگاه زنان جامعه به عنوان پرورش دهندگان نسل های بعدی در راستای تحقق تمدن اسلامی نقشی عظیم را بر عهده خواهند گرفت. یکی از راه های هویت بخشی به زن امروز بهره گیری از سیره زنانی است که تاکنون توانسته اند با وجود همه مشکلات و موانع خود، راه سعادت را برگزینند وبا ادای تکلیف الهی از آزمایش الهی پیروز و سربلند بیرون بیایند. بی شک یکی از ماندگارترین برکات دوره دفاع مقدس گنجینه سیره مادران شهید در صبر و استقامت در این مسأله بشمار می رود. زنانی که با بصیرت و معرفت نسبت به اسلام و ولیّ زمان خود و پرورش فرزندانی ناب که از میهن خود دفاع کنند، توانستند راه قرب الهی را بپیمایند و به سرمنزل مقصود برسند. میراث ماندگار مادران و همسران شهدا، زندگی و نحوه سلوک فردی و اجتماعی آنهاست که می تواند امروز به عنوان الگوی عملی به جامعه معرفی شود.
** ام البنین علیهاالسلام؛ بانوی مردآفرین
چند سال بعد از شهادت حضرت فاطمه(س) بود، امیرالمؤمنین(ع) از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه(ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.
«ام ‏البنین، فاطمه کلابیه‏»، یکى از مادران برجسته تاریخ است که زندگى او پر از عشق به ولایت و امامت ‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن ‏على(ع) بسیار موفق بوده است. تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده ‏اند و پیام ‏رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه(س) همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.

ادامه نوشته

مدفونین حرم امام خمینی(س)

مدفونین حرم امام خمینی(س)

نویسنده: مصطفی سلیمانی

1- امام خمینی(س)
امام خمینی در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خميـن از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطهر سلام الله عليها، پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد.
روح‌الله با بهره‌وری از استعداد فوق‌العاده، رشته‌های مختلف علوم را به سرعت طی کرد. علاوه بر فقه و اصول و فلسفه، عرفان را نیز در عالیترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان در خمین، اراک و قم طی کرد و در مدت 6 سال جهش فوق‌العاده ای داشت حتی اسفار را پشت سر گذاشت و از فضلا و شخصیتهای برجسته حوزه علمیه قم به شمار می‌آمد.
در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزيزى مى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او، در مـقابل هيچ قدرتى خـم نشده، و چشـمانش جز براى او گريه نكرده بـود. سروده هاى عارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بيان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اينك ايـن لحظه شكـوهمنـد بـراى او , و جانــكاه و تحمل ناپذير بـراى پيروانـش , فـرا مـى رسيد. امـام خمينـى خـود در وصيتنامه اش نـوشـته است: «با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند».
ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود . قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـويت احـياء كرده بـود.
عشق و پایداری مردم عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب جدی تر و نظام شان علی رغم همه توطئه‌ها و حوادث پر ثبات‌تر از هر زمان دیگر بود. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.

2- سید احمد خمینی(ره): [سنگ‌صبور‌ انقلاب]
سید احمد خمینی آخرین فرزند امام خمینی(س) در سال 1324 در محله پارک اتابکی شهرستان قم به دنیا آمد. وی دومین فرزند پسر سید روح‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. ‌مادرش او را فرزندی آرام‏، ساکت و مؤدب توصیف می‌کند و متذکر می‌شود که او در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی مورد خشم امام (ره) قرار نگرفت.
وی قبل از انقلاب به تحصیل در حوزه‌های علمیه قم و نجف اشتغال و بعد از انقلاب در دفتر حضرت امام خمینی(س) فعالیت داشت.
سید احمد ارتباط گسترده‌ای با برخی چهره‌های سیاسی بویژه روحانیون مبارز، داشت. ‌‌شاید در همین سال‌های مبارزه  انقلابی  بود که با بیشتر روحانیون سرشناس و فعالان سیاسی آشنا شد و این آشنایی مقدمه‌ای شد تا او بعدها امین امام(س) در ارتباط با این اقشار مبارز شود.
حاج احمد آقا پس از رحلت امام(ره) کار جمع‌آوری، نگهداری، سازماندهی، تبیین و نشر آثار امام(ره) را آغاز کرد.او وصیت‌نامه‌ای را برای فرزندش حاج سید‌حسن، در تاریخ 30 شهریور 1371 تنظیم کرد که در آن نکات قابل توجه‌ای وجود دارد؛ از جمله اینکه تصریح کرده پس از مرگش او را حتی‌المقدور نزدیک مرقد پدر عزیزش دفن کنند.
‌در قسمتی از وصیت‌نامه احمدآقا آمده است: «‌کلیه اثاث منزل که مال من است به همسرم تعلق می‌گیرد.  مختصر پولی که دارم، صرف فقرا گردد. به فرزندانم سفارش می‌کنم متدین و با‌تقوا باشند و دوست دارم در حوزه علمیه قم، درس دینی بخوانند.
سید احمد از خود سه فرزند به نام‌های حسن، یاسر  و علی به جا گذاشت که سیدحسن خمینی تولیت آرامگاه امام خمینی(س) را بر عهده دارد.
سید احمد خمینی در ۲۷ اسفند سال ۱۳۷۳ در تهران درگذشت و در جوار امام خمینی(س) در مرقد مطهر به خاک سپرده شد.

3- آیت‌الله محمدرضا توسلی(ره): [مرد خستگی‌ناپذیر]
آیت‌الله محمدرضا توسلی در سال 1309 در محلات به دنیا آمد. وی در سال 1323 وارد حوزه علمیه محلات و در سال 1325 وارد حوزه علمیه قم شد.
حضرات آیات بروجردی، امام‌خمینی‌، سلطانی طباطبایی، شهید صدوقی، مرتضی حائری یزدی، مجاهدی، اصفهانی و امام موسی صدر، از جمله استادان دوره‌های سطح و خارج وی در قم بودند.
او پس از ورود امام‌ به قم مسئول ملاقات‌های ایشان و از اعضای ارشد دفتر امام بود و مسائل فقهی امام را پاسخ می‌گفت.
آیت‌الله توسلی یکی از کسانی بودند که مشکلات را در دوره تبعید امام تحمل کرد و همه مشکلاتی را که از طرف دشمنان حضرت امام بر بیت شریفشان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم واقع می‌شد تحمل کرد.
همچنین در طول مدتی که امام در جماران حضور داشتند، ایشان از یاران باوفا و همراه و همدم ایشان بودند و با سایر دوستان هم در تمام مشکلات همفکری داشتند و برای برجا ماندن دستاوردهایی که از پیروزی انقلاب نصیب مسلمانان و ملت شریف ایران شده بود پافشاری می‌کرد.
سختکوشی آیت‌الله‌توسلی و دشمن‌شناسی او و مبارزه با رژیم شاه و بعد از رحلت امام‌ره  با کسانی که با اندیشه‌های امام مخالف بودند ویژگی منحصر به فرد او بود.
وی عضویت در چند دوره مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای بازنگری قانون اساسی و مجلس خبرگان را در کارنامه کاری خود داشت.
آیت‌الله توسلی، که صبح روز 27 بهمن 86، در جلسه مجمع تشخیص مصلحت حضور یافته بود، دچار عارضه قلبی شد و پس از انتقال به بیمارستان دارفانی را وداع گفت.
درگذشت آیت‌الله توسلی حین انجام مسئولیت نشان‌دهنده عزم و اراده‌اش برای انجام وظایفش حتی در دوران کهولت سن بود.
آیت الله توسلی، از جمله نامزدهای میان‌دوره‌ای دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری در تهران بود.

ادامه نوشته

کشکول کودکانه شماره 60

کشکول کودکانه شماره 60


	خودت را کشف کن...

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی


آن چیست که...؟
1- آن چیست که دو پا دارد و دو پای دیگر هم قرض می کند و می رود و کسی هم به گردش نمی رسد؟
2- آن چیست که هرچه از آن برمی دارند، بیشتر می شود؟
3- آن چیست که روز پر است و شب استراحت می کند؟
4- آن چیست که ورزشکاران به خاطر شکستنش جایزه می گیرند؟
5- آن چه گرد سبز رنگی است که اگر در آب بریزند، قرمز می شود؟
6- آن چیست که مورچه داره، اما مار نداره؟
7- آن چیست که تا اسمش را می آورند می شکند؟
8- آن چیست که همه آن را دارند؟
پاسخ:
1- دوچرخه 2- چاه 3- کفش 4- رکورد 5- حنا6- نقطه 7- سکوت 8- اسم

ضرب المثل
[شتر دیدی ندیدی]
مردی در صحرا به دنبال شترش می گشت تا اینكه به پسر با هوشی برخورد. سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یك چشمش كور بود؟ مرد گفت: بله. پسر پرسید: آیا یك طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود؟ مرد گفت: بله. حالا بگو شتر كجاست؟ ‌پسر گفت من شتری ندیدم.
مرد ناراحت شد و فكر كرد كه شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرك را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف كرد.
پسرك گفت: در راه، روی خاك اثر پای شتری دیدم كه فقط سبزه های یك طرف را خورده بود. فهمیدم كه شاید شتر یك چشمش كور بود.
بعد دیدم در یك طرف راه مگس بیشتر است و یك طرف دیگر پشه بیشتر است. و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم كه شاید یك لنگه بار شتر شیرینی و یك لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرك خوشش آمد و گفت: درست است كه تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد. پس از این به بعد شتر دیدی، ندیدی!!
این مثل هنگامی كاربرد دارد كه پرحرفی باعث دردسر می شود، آسودگی در كم گفتن است.

شعر کودکانه
[پرستار مهربان]
دیشب شب بدی بود
بسیار بدتر از بد
زیرا كه تب به جانم
یك تیر آتشین زد
می سوخت مثل كوره
تا صبح پیكر من
دستی نبود اما
از لطف بر سر من
تب بود و درد هم بود
مادر نبود اما
تا با محبّت خود
تسكین دهد دلم را
اما نه ، یك نفر بود
در آن سیاهی شب
وقتی كه او می آمد
می رفت از تنم تب
از كوشش پرستار
شب شد چو روز روشن
امروز خوب خوبم
تب رفته از تن من
[مصطفی رحماندوست]

کاردستی
[تِل رُبانی]
اگر شما یک تِل پلاستیکی خیلی ساده دارید می توانید به کمک ربان و مقداری چسب حرارتی خیلی سریع آن را تزیین کنید.
سعی کنید تل تان را با ربان های رنگی و در سایزهای مختلف تزیین کنید شما می توانید یک پاپیون بسیار زیبا درست کنید و آن را بالای تلتان به کمک چسب قطره ای بچسبانید.
** وسایل موردنیاز
یک تل پلاستیکی
ربان های نازک(قرمز و نقره ای)
چسب حرارتی
** دستورالعمل
1. ابتدا یک طرف ربان قرمز را به کمک چسب حرارتی به داخل لبه ی ابتدایی تل بچسبانید.
2. ربان را دور تل بپیچید، اما باید دقت کنید که فضای لازم برای پیچیدن ربان نقره ای باقی بماند. وقتی شما به لبه ی دوم تل رسیدید به کمک چسب حرارتی ربان را می چسبانید و مقدار اضافی آن را به کمک قیچی جدا می کنید.
3. حالا ربان نقره ای را در جایی که کار را با ربان قرمز شروع کردید بچسبانید.
4. ربان نقره ای را در کنار ربان قرمز بپیچید.
5. در پایان ربان نقره ای را به انتهای لبه ی دیگر تل بچسبانید و مقدار باقیمانده ی ربان را از آن جدا کنید.

خندونک


	ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور که مردم به آن شادمانیِ بی سبب می‌گويند...

	 


** احوالپرسی
اولی:حالت خوبه؟
دومی:خوبه؛ تازه موکتش کردم.
** کشف غار
معلم: بگو ببینم اولین بار چه کسی غار را کشف کرد.
شاگرد: آقا اجازه کلاغ.
معلم: چطور؟
شاگرد:خودمان شنیدیم که می گوید قار قار؟!
** مفعول
معلم به شاگرد: در جمله «گربه پنیر را خورد» مفعول کجاست؟
شاگرد: شکم گربه!
** دست پخت
از یک نفر که با پا غذا درست می کرد پرسیدند:چرا با پا آشپزی می کنی؟
جواب داد: «آخه دست پختم خوب نیست»
** پل های اصفهان
معلم: بگو ببینم اصفهان چند تا پل دارد؟
دانش آموز: 35
معلم:خب نام ببر.
دانش آموز: «پل خواجو، پل فلزی، 33 پل»
** قل قل
معلم: چرا آب هنگام جوشیدن قل قل می کند؟
شاگرد: چون میکروب های آن می سوزند و فریاد می کشند.

کلام نور
[دوست داشتن به خاطر خدا]
روزی رسول اکرم(ص) در میان اصحاب خود سوالی را طرح کرد: در میان دستگیره های ایمان، کدام یک ازهمه محکمتر است؟
یکی ازاصحاب گفت: نماز.
رسول اکرم(ص): نه.
دیگری: زکات.
رسول اکرم(ص): نه.
سومی: روزه.
رسول اکرم(ص): نه.
چهارمی: حج و عمره.
رسول اکرم(ص): نه.
پنجمی: جهاد.
رسول اکرم(ص): نه.
عاقبت جوابی که مورد قبول باشد،از میان جمع حاضر داده نشد و خود حضرت فرمود:
تمام اینهایی که نام بردید، کارهای بزرگ و با فضیلتی است؛ ولی هیچ کدام از اینها پاسخ آنچه من پرسیدم نیست.محکمترین دستگیره های ایمان، دوست داشتن به خاطر خداست.

درنگستان
[کشاورز و الاغ پیر]
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
** نتیجه اخلاقی :
مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.

به بهانه ششمین سالگرد آیت الله العظمی فاضل لنکرانی

حامی امام خمینی(س) در همه مقاطع تاریخی
[به بهانه ششمین سالگرد آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره)]

 نویسنده: مصطفی سلیمانی

** زندگینامه
در سال 1310 کودکی در خانه آیت‌الله عبدالله فاضل چشم به جهان گشود که کسی فکر نمی‌کرد بعدها به یکی از استوانه‌های حوزه و مرجع مردمی تبدیل شود. نام او را محمد گذاشتند.
محمد چهارمین چراغ خانه آیت‌الله عبدالله فاضل بود که از بین سایر فرزندان ایشان، تنها او بود که به سلگ روحانیت درآمد و عمرش در راه علم و تقوا گذشت.
آیت‌الله‌ محمد فاضل لنکرانی تحصیلات کلاسیک خود را تا سال‌ ششم‌ ابتدایی ادامه‌ داد و پس از آن‌ ـ با آنکه‌ در تحصیلات‌ جدید نیز رشد و توفیق‌ بسیاری‌ داشت‌ ـ به‌ جمع‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ پیوست‌. حوزة‌ آن‌ روزگار طلاب‌ فراوانی‌ نداشت‌ و اندکی‌ در آن‌ مشغول‌ به‌ تحصیل‌ بودند. او وقتی‌ به‌ حوزه‌ علمیه‌ پای‌ نهاد که‌ 13 سال‌ بیشتر نداشت‌؛ اما دلش‌ مالامال‌ از عشق‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ و معارف‌ نبوی‌ بود. این‌ مسئله‌ را رابطة‌ معنوی‌ و عاطفی‌ با فرزند امام‌ خمینی‌(ره‌) مرحوم‌ سید مصطفی‌ خمینی‌ دو چندان‌ می‌ساخت‌.
آیت‌الله فاضل لنکرانی‌ دوره‌ سطح حوزه را در مدت‌ 6 سال‌ به‌ پایان‌ رسانید و در 19 سالگی‌ در کنار اشتغال‌ به‌ درس‌ کفایه‌ در درس‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ شرکت‌ می‌کرد و جوان‌ترین‌ فرد حاضر در آن‌ کلاس‌ بود. او هر درسی‌ را که‌ فرا می‌گرفت‌، همان‌ روز با دقت‌ و تسلط‌ فراوان‌ به‌ زبان‌ عربی‌ می‌نگاشت‌ و مشاهدة‌ این‌ جزوه‌ها اعجاب‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ را نیز برانگیخته‌ بود. تلاش‌ و استعداد فراوان‌ او باعث‌ شد که‌ در 25‌ سالگی‌ که‌ همزمان‌ با انتشار کتاب‌ مهم‌ نهایه‌ التقریر بود، دیگر خود را از تقلید بی‌نیاز دید و قدم‌ در وادی‌ اجتهاد و عمق‌ بخشیدن‌ به‌ آن‌ نهاد.
در طی‌ این‌ سال‌ها، از خواندن‌ حکمت‌ و علوم‌ عقلی‌ نیز باز نماند و در این‌ راه‌ نیز استعداد و تلاش‌ خود را در معرض‌ استادان‌ و دیگر طلاب‌ قرار داد. او مهم‌ترین‌ عامل‌ توفیق‌ خود در امور عملی‌ را مباحثه‌ منظم‌ و دقیق‌ دروس‌ فرا گرفته‌ می‌دانست و طلاب‌ را نیز به‌ آن‌ سفارش‌ می‌کرد.
** بهره‌مندی از استادان برجسته
آیت‌الله‌ فاضل‌ لنکرانی‌ در سال‌های‌ تحصیل‌ خود از استادان‌ بسیاری‌ بهره‌ برد. مقداری‌ از رسائل‌ و مکاسب‌ را نزد پدر خود و دیگر بخش‌های‌ آن‌ را نزد آیت‌الله‌ سلطانی‌، آیت‌الله‌ عبدالجواد جبل‌ عاملی‌ و آیت‌‌الله‌ شیخ‌ مرتضی‌ حائری‌ خواند. کفایه‌ را نیز نزد مرحوم‌ عبدالجواد جبل‌ عاملی‌ فرا گرفت‌. اینان‌ بخشی‌ از استادان‌ او هستند که‌ دورة‌ سطح‌ را نزد آنان‌ آموخته‌ است‌.
با اتمام‌ دورة‌ سطح‌، به‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ رفت‌ و حدود 11 سال‌ در درس‌ خارج‌ ایشان‌ شرکت‌ می‌کرد‌ که‌ رحلت‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌، سد راه‌ ادامة‌ این‌ حضور شد. با آغاز درس‌ خارج‌ اصول‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) در درس‌ ایشان‌ نیز شرکت‌ کرد و 9 سال‌ از محضر ایشان‌ بهره‌ برد. در این‌ سال‌ها در درس‌ خارج‌ فقه‌ امام‌(ره‌) نیز حاضر بود و تقریرات‌ آن‌ را ـ همچون‌ درس‌ مرحوم‌ بروجردی‌ ـ می‌نگاشت‌.
او ویژگی‌ درس‌ امام‌(ره‌) را تفهیم‌ دقیق‌ و اعجاب‌انگیز مطالب‌ و در بخش‌ علم‌ اصول‌، ریشه‌ای‌ مطرح‌ کردن‌ مباحث‌ می‌دانست. بیشتر مدرسان‌ اصول‌، در آن‌ روزگار آراء مطرح‌ شده استادان‌ پیش‌ از خود را اصل‌ مسلمی‌ در مسئله‌ تلقی‌ می‌کردند و سپس‌ به‌ بحث‌ دربارة‌ آن‌ می‌پرداختند، اما امام‌(ره‌) مطلب‌ را از ریشه‌ مطرح‌ می‌کرد و هیچ‌ دیدگاهی‌ را در آن‌ مسلم‌ نمی‌دانست‌. او‌ در بخش‌ حکمت‌ نیز سال‌ها در درس‌ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌(ره‌) شرکت‌ می‌کرد.
آیت‌الله‌ فاضل لنکرانی در سال‌های‌ تحصیل‌ و تدریس‌ خود، با طلاب‌ فراوانی‌ رابطه‌ دوستی‌ داشت، از جمله‌ آنها مرحوم‌ شهید مصطفی‌ خمینی‌ فرزند برومند امام‌ خمینی‌(ره‌) بود که‌ درس‌های‌ فراوانی‌ را با او به‌ مباحثه‌ پرداخته‌ بود.
** فعالیت‌های‌ علمی‌ و فرهنگی‌
خدمات‌ آیت‌الله‌ فاضل‌ لنکرانی‌ در ابعاد علمی‌ و فرهنگی‌ بسیار است‌. او پس‌ از گذشت‌ مدتی‌ از رحلت‌ آیت‌‌الله‌ العظمی‌ مرعشی‌ نجفی‌، امامت‌ جماعت‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ معصومه‌(س‌) را بر عهده‌ گرفت‌.
تأسیس‌ مدرسه‌ علمیه‌ از دیگر فعالیت‌های‌ ایشان‌ در این‌ عرصه‌ است‌. آیت‌الله‌ فاضل‌ به‌ امر احیای‌ هیئت‌های‌ مذهبی‌ و عزاداری‌ برای‌ سید و سالار شهیدان‌ اهتمام‌ ویژه‌ای‌ داشت و خود، از کسانی بود‌ که‌ سال‌ها مجالس‌ روضه‌ و ندبه‌ بر پای‌ کرده‌ است‌. او‌ در احیای‌ ایام‌ فاطمیه‌ و تشویق‌ مردم‌ برای‌ برگزاری‌ مراسم‌ عزای‌ صدیقه‌ طاهره‌ فاطمه‌ زهرا(س‌) تلاش‌ فراوان‌ انجام‌ داده است.
آیت‌الله‌ فاضل‌ لنکرانی از آغازین‌ سال‌های‌ تحصیل‌، به‌ تدریس‌ نیز اشتغال‌ داشت‌. نخستین‌ کتابی‌ که‌ ایشان‌ به‌ تدریس‌ پرداختند حاشیه‌ ملاعبدالله‌ و پس‌ از آن‌، معالم‌ بود. پس‌ از آن‌ نیز به‌ تدریس‌ شرح‌ لعمه‌ پرداخت‌. مکاسب‌ را پنج‌ دوره‌ و کفایه‌ را شش‌ دوره‌ تدریس‌ کرد و در این‌ کلاس‌ها حدود 600 نفر شرکت‌ می‌کردند. دوره‌ آخر تدریس‌ کفایه‌ ایشان‌ با شروع‌ تدریس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ همراه‌ بود که‌ سال‌های‌ متمادی‌ ادامه‌ داشت.
استاد فاضل‌ لنکرانی از آموختن‌ روش‌ تهذیب‌ نفس‌ و سفارش‌های‌ اخلاقی‌ به‌ طلاب‌ نیز دریغ‌ نمی‌ورزید و آنچه‌ خود از استادانی‌ چون‌ امام‌ خمینی‌(ره‌)، آیت‌الله‌ بروجردی‌(ره‌) و علامه‌ طباطبایی‌(ره‌) آموخته‌ بود، سینه‌ به‌ سینه‌ به‌ نسل‌ جدید حوزه‌های‌ علمیه‌ منتقل‌ می‌کرد.
او در طول‌ عمر با برکت‌ خود، کتاب‌های‌ فراوانی‌ نگاشته‌ و به‌ حوزه‌ علم‌ و تقوا تقدیم‌ داشته‌ است‌. شگفت‌ اینکه‌ برخی‌ از آنها را ـ مانند نهایه‌ التقریر ـ در دورة‌ جوانی‌ نوشته‌ است‌.
** فعالیت‌های سیاسی‌
اشتغال‌ و تلاش‌ فراوان‌ در زمینه‌های‌ علمی‌ و فرهنگی‌، هیچ‌ گاه‌ آیت‌الله‌ فاضل لنکرانی را از تلاش‌های‌ سیاسی‌ در پیش‌ و پس‌ از انقلاب‌ جدا نکرد‌. او از کسانی‌ بود که‌ در آغازین‌ روزهای‌ فعالیت‌ جامعه‌ مدرسین‌ در دورة‌ حکومت‌ طاغوت‌، به‌ آن‌ پیوست‌ و در جلسات‌ آن‌ شرکت‌ می‌کرد و امضای‌ او در زیر بسیاری‌ از اعلامیه‌ها، از جمله‌ اعلام‌ مرجعیت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) و نیز خلع‌ ید شاه‌ از قدرت‌، به‌ چشم‌ می‌خورد. فعالیت‌های‌ او در جامعه‌ مدرسین‌ و دیگر تلاش‌های‌ سیاسی‌ او، باعث‌ شد که‌ بارها مورد بازداشت‌ و شکنجه‌ قرار گیرد و تبعید یا زندانی‌ شود.
او حدود 4 ماه‌ به‌ منطقه‌ بسیار گرم‌ بندرلنگه‌ تبعید شد. این‌ چهار ماه‌ به‌ گفته‌ خود او، قدر 40 سال‌ رنج‌ و مرارت‌ را به‌ همراه‌ داشت‌. پس‌ از آن‌ نیز حدود 2 سال‌ و نیم‌ به‌ یزد تبعید شد که‌ در آنجا نیز دست‌ از مبارزه‌ بر نداشت‌ و ضمن‌ تحصیل‌ و تحقیقات‌ علمی‌، با آیت‌الله‌ صدوقی‌، جلسات‌ مخفیانه‌ای‌ ترتیب‌ داد که‌ طی‌ آن‌، به‌ تشویق‌ افراد برای‌ مبارزه‌ و احیای‌ نام‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) در آن‌ دیار می‌پرداخت‌.
آيت الله فاضل لنکرانی از کسانی بود که از ابتدا افکار سیاسی امام را فهمید و پذیرفت و با تمام وجود دنبال کرد.
از جمله‌ مسئولیت‌های‌ آیت‌الله فاضل لنکرانی پس‌ از انقلاب‌، به‌ نمایندگی‌ در دوره‌ اول‌ مجلس‌ خبرگان‌ از استان‌ مرکزی‌ می‌توان‌ اشاره‌ کرد. او‌ پس‌ از رحلت‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ اراکی‌ با اعلام‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ نفر و با اکثریت‌ آراء، از مراجع‌ تقلید شناخته‌ شد.
** وداع با عالم وارسته
ایام فاطمیه 86 قلبی از کار افتاد که سال‌ها در سوگ شهادت مادر فرهنگ تشیع فراز و فرود داشت و ساز عشق می‌زد و در همان ایام حزن و اندوه با سرور بانوان عالم بر سر خوان کرامت به ضیافت نور نشست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد!

امام و عرفان در شرح چهل حدیث

امام و عرفان در شرح چهل حدیث
[نگاشته ای بر چهل حديث اخلاقي-عرفاني امام خمینی(س)]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

امام خميني(س) حدود پانزده سال به تدريس فلسفه اشتغال داشته است، اما هيچ كتاب يا رساله مستقلي در اين موضوع ننگاشته است. و در عرفان نظري كم تر تدريس داشته، و بلكه هيچ درس رسمي به عنوان عرفان از ايشان سراغ نداريم، ولي كتاب هاي متعدد و فراواني در اين موضوع به رشته تحرير درآورده است. بنابراين فلسفه و عرفان امام خميني رحمه الله از جهت تدريس و تأليف متعاكس مي باشند. اما در فقه و اصول مجمع البحرين بوده هم تدريس و هم تأليف دارد.
در اين جا توضيح كوتاهي پيرامون هر يك از آثار عرفاني امام خميني(س) بيان مي كنيم:
** نگاهی به آثار عرفانی امام خمینی(س)
1- شرح دعاي سحر:
اين كتاب در سال 1347 ق. تدوين شده است. امام خميني رحمه الله هنگامي كه 27 ساله بود اولين اثر عرفاني خود را كه حكايت از نبوغ و ذوق سرشار عرفاني او بود، در قالب شرح دعاي مباهله[شرح دعاي سحر، ص3] كه داراي اسم اعظم و تجلّي أتم است، بيان كرد.
چون اين كتاب اولين اثر عرفاني امام است، رنگ فلسفي و صبغه برهاني آن بر مطالب ذوقي و عرفاني غلبه دارد. كاملاً به عكس كتاب «آداب الصلاة» كه از آخرين آثار مكتوب عرفاني اوست و كمتر رنگ و بوي فلسفه در آن مشاهده شده و عرفان خالص و محض ذوق و كشف و شهود است.
2- مصباح الهداية:
اين كتاب در موضوع خود منحصر به فرد است. گرچه كتاب هاي عرفاني فراواني درباره انسان كامل و ولايت او نوشته شده است، اما به جرأت مي توان گفت هيچ كدام نتوانسته اند حقيقت خلافت و ولايت را كه از مشكل ترين و مهم ترين مسائل عرفاني است، به خوبي تحليل و تفسير كنند. حضرت امام خميني رحمه الله در اين كتاب حقيقت خلافت و ولايت را با ذوق عرفاني چنان بيان كرده است كه با آيات و روايات و برهان هاي فلسفي كاملاً هماهنگ باشد.
نام دقيق اين كتاب آن گونه كه در مقدمه كتاب آمده عبارت است از: «مصباح الهداية إلي الخلافة والولاية»[ مصباح الهداية، چاپ كوثر، ص12] كه گاهي از آن به «مصباح الهداية» تعبير مي شود.[تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص182]
عناوين اين كتاب اشاره اي گويا به گرايش هاي حضرت امام به فلسفه اشراق و تأثيرپذيري او از سهروردي و مرحوم ميرداماد دارد.

ادامه نوشته

گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری

گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری

مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

به مناسبت روز جهانی کتاب کودک

«عرفان نظرآهاری» نویسنده و شاعر، متولد 1353 در تهران. او دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی است. آثار متعددی از او منتشر شده است که از آن جمله می توان به: دو روز مانده به پایان جهان، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس، در سینه‌ات نهنگی می‌تپد، پیامبری از کنار خانه ما رد شد، لیلی نام تمام دختران زمین است، جوانمرد نام ديگر تو، من هشتمین آن هفت نفرم، چای باطعم خدا و ...اشاره کرد.
آثار اورویکردی عرفانی ومعنوی به همه پدیده های جهان دارد. کتاب های او به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی، کردی، عربی و...ترجمه شده است. وی تا کنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده است، از جمله: جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل ... و نیز لوح افتخار IBBY(دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان) در اسپانیا. او یکی از نویسندگان کتاب (داستان صلح) است که در کره جنوبی به چاپ رسیده است. نظرآهاری هم اکنون به تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است.

**** به عنوان اولین سوال، علت اصلی اینکه به این مسیر قدم گذاشته اید را برای ما بفرمایید.
نمی دانم منظورتان از این مسیر کدام مسیر است. آنچه در آن به سر می بریم مسیر زیستن است و پایانی جز او ندارد. سفری که مبدا و مقصدش اوست. ما هر کدام مسافرانی هستیم که علت حضورمان لطف اوست.
تو مسافری روان کن، سفری به آسمان کن تو بجنب پاره پاره، که خدا دهد رهایی
به مقام خاک بودی، سفر نهان نمودی چو به آدمی رسیدی، هله تا به این نپایی
من هم یکی از این خیل مسافرانم که در پیچ و خم این مسیر در حرکتم. در جستجوی نوری و نشانه ای...

***مخاطب واقعی نوشته های شما چه گروهی هستند؟
شاید همه آن چیزهایی که من تاکنون نوشتم هیچ مخاطبی جز خودم نداشته و هرکدام از نوشته ها آیینه ای بوده تا در آن بخواهم جهانم را تفسیر کنم و یا شاید تلاشی بوده تا بتوانم نسبت به دردهایی که دارم دوایی درست کنم و خودم را آرام تر کنم و به درمان خودم دست بزنم. درمانی که از کلمات سرچشمه می گیرد. کلماتی که ریشه در بینش و معرفت دارد.
بعدها دیگران هم بعضاً خوششان آمد از این معجونی که من درست کردم. من اما داعیه این را ندارم که خواسته باشم نویسندگی کنم یا شاعری. تلاش من در این بوده که پیامی را به مخاطبم برسانم ولی آن مخاطب در درجه اول خودم بودم. بعد دیدم که این مخاطب فراگیرتر شده. برای من مخاطب اصلی روح و قلب کسانی ست که ماجرایی فراتر از روزمرگی را جستجو می کنند.
**** این نگاه توحیدی و معرفتی به به دنیا و مخلوقاتش، در آثار شما از کجا ناشی شده است؟ آیا نگاه زیبای شما به هستی، تحلیل و تفسیر زیبا و برداشت های زیبا بدون آموزش بوده است یا پشتوانه خاصی داشته اید؟
همه ما آدم ها چه بدانیم و چه ندانم ، چه بخواهیم و چه نخواهیم کنار پنجره توحید ایستاده ایم و از آنجا به جهان نگاه می کنیم .گاهی اما از سر انکار بر می آییم و پنجره را می بندیم، آن وقت جهان سرا پا تاریکی می شود، سرتاسر سیاهی. این پنجره، چشم های ماست.که اگر آن را ببندیم، تماشا را گم می کنیم. تماشای توحید را.
اما اگر با چشم های توحیدی به تماشای جهان بایستیم، معنای این بیت مولانا را درک خواهیم کرد:
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر برم؟ اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم؟
تمام موجودات هستی، کل نظام کائنات معنای این تماشای توحیدی را می فهمند تنها انسان است که نگاهش گرد غفلت و فراموشی می گیرد:
به سرو سبز وحی آمد،که تا جانش بوَد در تن
میان بندد به خدمت، روز و شبها این سمر گوید
همه تسبیح گویانند، اگر ماه است اگر ماهی
ولیکن عقل استادست، او مشروح تر گوید
در آید سنگ در گریه، در آید چرخ در کدیه
ز عرش آید دو صد هدیه چو او درس نظر گوید
حالا در چنین جهانی به تعبیر سعدی: " گفتم این رسم آدمیت نیست مرغ تسبیح خوان و من خاموش؟"
و اما پرسش شما از آموزش بود و پشتوانه. مگر غیر از این است که همگی در مدرسه جهان ثبت نام شده ایم. ماه استاد است و خورشید، استاد."گرم شو از مهر و ز کین سرد باش چون مه و خورشید جوانمرد باش". هر درخت و هر پرنده استاد است. هر دانه کوچک که در طلب روئیدن است هر قطره که در جستجوی دریا ست.
ما اما به درس درخت و دانه و پرنده گوش فرا نمی دهیم.کتاب درخت با هزاران شمارگان منتشر می شود ما اما بر تمام صفحات پا می گذاریم و برگ برگ را نخوانده رها می کنیم.
زیر این گنبد گرد و کور و کبود
آدمی زاد هرگز
دانش آموز خوبی نبود

ادامه نوشته

نکات و سخنان گهربار از استاد امجد

نکات و سخنان گهربار از استاد امجد

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

استاد شيخ محمود امجد به سال 1318 هـ.ش در خانواده اى روحانى در «كرمانشاه» به دنيا آمد، پدرش از واعظان توانا، و جدّشان از عالمان ذى فنون ملقّب به «افصح المتكلّمين» بود. در حدود 18 سالگى تحصيلات جديد را رها و به انگيزه تحصيل علوم دينى به شهر مقدّس قم مشرّف شد و در مدّت كوتاهى دوره مقدّمات و سطح را به پايان رسانده و به دروس خارج مشغول گرديد. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادانى چون حضرات آيات عظام: امام خمينى، داماد، بهاءالدينى و بهجت(ره) و در فلسفه و عرفان عملى از محضر پربار علاّمه طباطبايى قدّس سرّه استفاده فراوان برد. و در حدود 20 سال پايان عمر گهربار معظّم له با ايشان انس داشت و در جلسات عمومى و خصوصى ايشان شركت مى كرد و از سال 1351 هـ.ش. با آيت الله العظمى بهاء الدينى مأنوس و استفاده فراوان برد. و نيز در حدود سال 1350 با آيت اللّه العظمى بهجت(ره) مرتبط شد و افزون بر بهره بردارى از دروس خارج فقه و اصول آن عارف ارتباط خاص و نزديك با معظّم له داشت.
آنچه‌ می‌خوانید گزیده ای از سخنان آیت الله استاد امجد است که به مناسبت‌های مختلف ایراد داشته‌اند:

** تهذیب نفس:
اگر انسان با تهذيب نفس به سوی خدا حركت كند راه‌های جديد معارف بر او گشوده می‌شود و بسياری از حقايق را در می‌يابد. در بخشی از موضوع مبدا ومقصد سالك راه خدا آمده است: برای شناخت و توجه بيشتر به مبدا و معاد بايد سه دسته از آيات بيشتر ملاحظه شود:
الف: آيات ناظر به اين معنا كه مبدا فاعلی حركت صحيح انسان خداست و انسان برای آن كه ارتباطش با خدا قطع نشود بايد همواره او ونعمت‌های او را به ياد داشته باشد همان گونه كه فرموده است: «واذكروا نعمة الله عليكم».
ب ـ آيات ناظر به اين معنا كه هدف غايی سلوك، خداست، در اين بخش آمده است: از نظر قرآن كريم، مردم در دنيا و آخرت يا روشن دل‌اند و يا نابينا و كوردل؛ روشندلان كسانی هستند كه در قيامت نامه اعمالشان به دست راستشان داده می‌شود ومی‌توانند آن را بخوانند و ببينند و ديگران، خواه نامه اعمالشان را با دست چپ و يااز پشت بگيرند همه كورند و اين كوری باطن از دنيا شروع می‌شود.
ج ـ آياتی كه راه كسب فراموش نكردن مبدا و مقصد را زياد به ياد خدا بودن می‌داند همان گونه كه فرموده است: «يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا» در باب زاد و توشه از صفحات مورد بحث می‌خوانيم: قرآن بهترين زاد و توشه را تقوا می‌داند: «فان خير الزاد التقوی و التقون يا اولی الالباب» زيرا زاد هر مسافری به اندازه طول سفر او است؛ آن كس كه مقصد او لقاء الله است ره توشه بهتر و با دوام‌تری را می‌طلبد و خداوند در عين آنكه آخرت و آن چه را نزد خدا است بهتر و پايدارتر از دنيا و ديگر كالاها می‌داند، بهترين و پايدارترين هستی را ذات خود اعلام می‌كند.
** منشأ همه فضیلت ها:
هدف از قيام امام حسين(ع) انسان‌سازی جهت حيات در جامعه توحيدی است. منشأ همه فضيلت‌ها، قرآن و اهل‌بيت است و امام حسين(ع)، مسير دفاع ازآن را در طول تاريخ ترسيم كرد. عمل منكر، جامعه آن زمان را فرا گرفته بود و هيچ معروفی در ميان نمانده بود و امام حسين(ع) با شهادتش، نفس مسيحايی خود را بر روح مرده جامعه آن روز دميد. امام حسين(ع) در مسير رسيدن به كربلا،‌ برای يارانش ازشهادت در راه خدا می‌گفت تا در طی راه، ياران مخلص و آماده شهادت را غربال كند وهمين طور هم شد. كسانی بودند كه در طی راه امام را رها كردند و چه بسا مشتاقانی كه در اين مسير با امام همراه شدند. البته پيامی را كه امام با اين كار قصد انتقال آن را داشتند، امروز به وضوح در جامعه خودمان می‌بينيم. جهالت و نادانی مردم آن زمانه نه به معنای فقر دانش و علم است، بلكه به معنای فقر فرهنگی و فقر نگرش صحيح سياسی است.
** صحیفه سجادیه:
اين صحيفه سجادیه حاوی مسائل تربيت دينی جامعه است و اگر ما صحيفه سجاديه را داشته باشيم، هيچ كم نداريم. صحيفه سجاديه زبان دعاست و اين زبان را اگرخوب ياد بگيريم، برای دنيا و آخرتمان كافی است. مقررات اسلامی جنبه تكميلی دارد واگر ما خود را با آن كامل كنيم، شيطنت‌های دشمنان تأثيری بر ما نخواهد داشت.
** نیاز جوانان به انس با خوبان:
متأسفانه براى جوانها و روى آنها آنطور كه بايد و شايد كار نشده است. جوانها به انس با خوبان نياز دارند، بايد افراد مهذبى با آنها انس بگيرند. آنها هم تحت تأثير واقع می شوند. جوانها الگو می خواهند و متأسفانه با آنها برخوردهاى خوبى نمی شود، يعنى دنيا دنياى ديگرى شده است. سابقاً در ارتباطات ميان كوچكترها و بزرگترها ادب و احترام ديده می شد، امّا حالا چون آن آداب و رسوم واحترامات كوچك و بزرگى در جامعه كمرنگ شده نوعاً جوانان ما از حضور با بزرگان محرومند. بايد قدرى جوانان آداب را رعايت كنند، بزرگان ما هم بايد با تواضع و باآغوش باز و پدرانه و مشفقانه و طبيبانه با جوانان برخورد كنند حال چه فرزندان خودشان باشند و چه فرزندان ديگران، اگر محبتشان صادقانه باشد، جوانان گرايش زيادىبه آنان پيدا مى كنند.
** خدای قدیر:
شخصی در هجده روز، کل قرآن کریم را حفظ کرد! شخص دیگری با یک بار خواندن، کل قرآن کریم را حفظ شد و کربلایی کاظم که سواد خواندن و نوشتن نداشت به خاطر رعایت تقوا در یک لحظه، کل قرآن کریم را حفظ کرد."ان الله علی کل شیء قدیر"

ادامه نوشته

خلاصه گفتگو با عرفان نظرآهاری

خلاصه گفتگو با عرفان نظرآهاری

عرفان نظرآهاری: من زندانی نوشتن نیستم!

 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی


دغدغه هایش زیبا بود، به گونه ای که حس می کردیم، منشأ خاصی در دریافت های معرفتی اش وجود دارد!
اعتقادش بر این بود که برای فطرت پاک کودکی اش می نویسد.
گفتگوی خوب و پر محتوایی با ایشان داشتیم که عبارات عم...
یق آن را برایتان تقدیم می کنم:
1- برای من مخاطب اصلی روح و قلب کسی هست که می خواند.
2- من خودم را در درجه اول شاگرد خداوند معرفی می کنم.
3- زندگی را زیستن، فراتر از زندگی را در کتابها دنبال کردن است.
4- وقتی معصومیت کودکانه با تجربه بالغانه با هم ترکیب می شوند شما عارف خواهید شد.
5- هنرمند شدن نوعی ایثار است. چراکه شما بخشی از زندگی خودت را به دیگران می بخشی.
6- من معتقد به تاثیر در ادبیات هستم نه تبلیغ در ادبیات.
7- مردم همه دوره ها حوصله پیچیده شنیدن ها را ندارند. دوست دارند که ساده با ایشان صحبت کنیم همانگونه که خداوند از کلامی ساده برای سخن گفتن با مردم استفاده می کند.
8- هنر یک هنرمند این است که پیچیده ها را ساده کند. سخت ها را آسان کند و این را در آسیای روان خود بساید و نانی گرم برای آنها درست کند.
9- درواقع من راوی حقیقتی هستم که قرن ها درباره اش گفته شده است و من کمی از آن حقیقتی که حتی در آثار مکتوب فارسی وجود دارد را دارم اشاعه می دهم و همین هم باز باعث خوش آمدن مخاطب حتی امروزی دارد می شود.
10- کتاب را به عنوان یک کالا می بینم. کالایی که باید همه گونه مورد پسند مخاطب باشد کالایی که از جنس کاغذ گرفته از صفحه آرایی نقاشی ها گرافیک همه چیز باید محترمانه باشد و مخاطب احساس کند برایش نهایت تلاش انجام شده است.
11- من زندانی نوشتن نیستم!
12- «دیوارهای آسمان سیمان و سنگ است، هم کوچه و هم خانه و هم شهر تنگ است، من یونسم دنیا نهنگ است»
13- ما گاهی از شوق گرفتن مخاطب به هر ابتذالی تن می دهیم.
14- ما باید عام را در حدعالی بالا بکشیم نه اینکه خودمان در حد عام پایین بیاییم.


پ ن پ:
۱- اسفند ماه سال ۱۳۹۱، منزل دکتر عرفان نظرآهاری
۲- همراهان، دوستان خوبم: محمد خدابخش و رضا شهیدی.

نقش والدین در مطالعه و کتاب خوانی کودکان

نقش والدین در مطالعه و کتاب خوانی کودکان

[به مناسبت 14 فروردین، روز جهانی کتاب کودک]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

نویسنده: مصطفی سلیمانی

اشاره:

روز جهانی کتاب کودک از سال ۱۳۴۹ در ایران به رسمیت شناخته شده‌است و وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۵۰روز ۱۴ فروردین هر سال را روز جهانی کتاب کودک در ایران اعلام کرد.
مراسم بزرگداشت این روز هر سال در یکی از کشورهای عضو برگزار می‌شود و ایران نیز در سال
۱۳۷۱(۱۹۹۲) برگزارکننده این مراسم بود.

بدون شک یکی از مهم ترین و موثرترین دوران زندگی آدمی، کودکی است؛ دورانی که شخصيت پایه ریزی و شکل می­گیرد. در این دوران خواندن نخستين سنگ پایه زندگی اجتماعی کودک است. باخواندن کتاب و گفتگو پيرامون آن، کودک تجربياتی کسب می­کند. او یاد می­گیرد چگونه سخن بگوید، چگونه نظرش را بيان کند، چگونه به نظر دیگران احترام بگذارد و چگونه بنویسد.

در این نوشتار ضمن اهمیت مطالعه در بين کودکان، به عوامل تاثيرگذار همچون والدین، در ایجاد علاقه به کتاب خوانی ومطالعه اشاره مي شود.

** کودک و دنیای کتاب:

کودک از کتاب می آموزد و برای او میان دنیای داستان و دنیای واقعی هیچ حد و حصری وجود ندارد بنابراین باید کتاب کودکان بسیار آموزنده باشند و این فرصت را به کودک بدهد تا از آن آموزه ها برای شناخت دنیای پیرامون خود استفاده کند.

داستان تخیل کودک را فعال می کند و تواناییهای ذهنی اش را افزایش می دهد. یک داستان خوب می تواند تاثیر مثبت و یک داستان بد تاثیر مخرب در ذهن و حتی آینده کودک داشته باشد ومی تواند جنبه های شخصیت کودک را ارتقا یا آن را کاهش دهد.
داستان در کنار اینکه برای کودک سرگرم کننده است، می تواند اثر روانی نیز برای او داشته باشد. داستان ها نقش مهمی در تربیت کودک دارند. به همین خاطر در کشورهای پیشرفته به مضامین داستان های کودکان و حتی نوع چاپ، طرح جلد و رنگهای کتاب نیز اهمیت می دهند و به کتاب کودکان به عنوان نوعی پرورش دهنده روح نگاه می کنند.

به دنبال داستان های خوب، تفکر و نتیجه همراه است و به همین دلیل می توان از کتاب ها به عنوان منبعی برای افزایش رشد عقلی و عاطفی کودکان نام برد.
در کشورهای پیشرفته به دلیل اهمیت کتاب های کودکان انجمن هایی تاسیس می شود تا کتاب کودکان را ار لحاظ تاثیرات اجتماعی، فرهنگی و روانشناسی مورد بررسی قرار دهند و حتی در نوشتن کتاب کودکان باید اصول بسیاری رعایت شود.
کودکان از آنچه از کتاب می آموزند در زندگی آینده شان بهره مي برند، بنابراين دلیل وجود ندارد که نویسندگان کودک تنها برای سرگرمی آنها بنویسند، بلکه کتاب کودکان باید حامل پیام های اخلاقی درخور باشد.

** علاقه مند کردن کودک به کتاب:

سوال مهمی که والدین می پرسند این است که: چگونه كودك را به كتاب خواندن علاقه مند كنیم؟

زمانی خواندن یك كتاب برای كودك خوشایند و لذتبخش است كه موجودات خیالی داستان به پرواز در آیند، قطارها به صورت واقعی حركت كنند و صدا بدهند و خرگوش ها در زیر نورماه به خواب بروند. هنگامی كه برای كودك خود كتاب می خوانید فرصت پیدا می كنید تا با صداهای موجودات و شخصیت های داستانی سخن بگویید، تخیلی رفتار كنید و حتی مانند یك كودك باشید. به عبارت دیگر از شخصیت واقعی خود خارج شده و مانند شخصیت های داستانی رفتار كنید. شما تصمیم می گیرید كه چقدر هیجان زده باشید، شادی كنید ، یا غمگین و حتی عصبانی شوید. چقدر باید روی یك شخصیت تأكید كنید و چه اندازه لازم است كه بر هیجان قصه بیفزایید، به این ترتیب نتیجه كار منحصر به فرد خواهد بود.

كودك در سنین خیلی پایین (شیرخوارگی) كه دركی از معانی واژه ها ندارد و تفاوت ظریف موجود بین آنها را نمی فهمد، از شنیدن صداهای متنوع شما و دیدن احساسات و عواطف شما لذت می برد. ادای عبارت های داستان توسط شما حاوی علایم و نشانه های محرمانه است كه فقط شما و فرزندتان مفهوم آن ها را درك می كنید.

1- چگونه برای فرزند خود كتاب می خوانید؟

ادامه نوشته

فرهنگ دینی یا فرهنگ ملی؟!

فرهنگ دینی یا فرهنگ ملی؟!

[بررسی ماهیت نوروز از دیدگاه فقهاء]

این بهار هر دم به یک رنگ...

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:

همزمان‌ با ظهور اسلام،‌ بسیاری‌ از سنن‌ غلط‌ همانند آتش‌ پرستی‌ و منع‌ دفن‌ مردگان‌ از بین‌ رفت‌ ولی‌ نوروز به‌ عنوان‌ یك‌ جشن‌ ملی‌ باقی‌ ماند. حتی‌ پیشوایان‌ دینی‌ آن‌ را حیاتی‌ دوباره‌ بخشیدند و آن را به‌ دعا و نیایش‌ آراستند.

پرسشی که ممکن است در ذهن هر مسلمان ایرانی باشد این است که چرا نوروز به عنوان عید مطرح شده است؟ آیا عید نوروز همانند اعیاد اسلامی دیگری چون عید فطر و غدیر است؟ یا ماهیت این عید کاملا متفاوت با عیدهایی است که بزرگان دین معرفی کرده اند؟ اگر عید نوروز اسلامی نیست آیا مخالف با دستورات اسلامی است یا اینطور نیست؟

** پیشینه تاریخی:

ظهور اسلام و برخورد مسالمت آميز آن با ساير اديان و آيين ها از جمله اعتقادات مذهبي و ملي ايرانيان موجب شد كه مراسم و آداب مربوط به نوروز از جامعه اسلامي رخت برنبندد. با مسلمان شدن ايرانيان، نوروز اندك اندك با اعتقادات اسلامي آميخته شد.

ضمن اينكه اسلام هم از نوروز با عناوين مختلف به نيكي ياد كرد، در تعاليم اسلامي از ربيع و بهار كه سرآغاز سال نو مي باشد به عنوان ياد كرد رستاخيز سخن به ميان آورده است: «اذا جاء الربيع فذكروا ذكرا نشوراً» يعني هنگامي كه بهار آمد پس ياد كنيد قيامت را.
نوروز را ايرانيان گرامي مي‌دارند و آييني است كهن كه گرچه طي هزاران سال دگرگون شده اما هرگز از ميان نرفته و از سوي اقوام و مذاهب مختلفي كه در سرزمين ايران حضور پيدا كرده‌‌اند، تأييد شده است بدين سان امروزه نوروز يكي از نمادهاي بزرگ و وحدت بخش ملت ايران است.
با گذشت ايام، زماني كه برخي از سنت‌ها و آداب در تضاد آشكار با اعتقادات و رسوم گذشته قرار مي‌گرفت ايرانيان مي‌كوشيدند سنت هاي كهن را در قالب شخصيت‌هاي اسلامي باز يابند و به عبارت روشن‌تر سنت‌هاي ايراني را با سنت‌هاي اسلامي در آميزند در نتيجه از ميان انبوه جشن‌هاي ايراني قبل از اسلام آنچه ميان ايرانيان مسلمان باقي ماند منحصر به عيد نوروز، جشن سده و جشن‌هاي كوچك‌ تري مانند جشن گل سرخ در اصفهان شد.

** اختلاف نظر اندیشمندان در جايگاه عيد نوروز:

1- نظر مشهور: نوروز عید ملی و باستانی

- نوروز در کلام امام خمینی(س):

عید نوروز هم عید ملی است و اسلامی نیست لکن اسلام هم مخالفتی با او ندارد. و در جایی دیگر می فرماید: عید نوروز عید باستانی است اما تمام برنامه های اعیاد اسلامی جزء دین اسلام بوده و شارع مقدس آنها را به طور کلی امضا می کند؛ همچنین اعیاد اسلامی متعلق به تمام مسلمانان جهان است ولی عید نوروز یک عید دینی نیست اگرچه بعضی از اعمال خوب در آن انجام می شود که مورد تأیید اسلام است ولی عید نوروز متعلق به چند کشور از جمله ایران می باشد ولی جهانی نیست.[صحیفه نور، امام خمینی، ج17، ص 215]

امام(س) اینگونه شاهد بر عید دینی نبودن نوروز می آورند که اگر نوروز عیدی متعلق به همه مسلمین بود و اسلامی باید تمام مسلمانان در سراسر جهان این روز را عید می گرفتند نه چند کشور .

- نوروز از نگاه فقهاء معاصر:

از مراجع معاصر استفتاء شده که برخی مدعی هستند به استناد برخی روایات که این عید علاوه بر جنبه ملی، وجهه شرعی دارد؛ از جمله به روایاتی از معلی بن خنیس استناد می شود یا روایتی از امام علی(ع) ذکر می شود که هر روزتان نوروز باد. آیا استدلال به این روایات تامّ است و می توان برای نوروز وجهه دینی و شرعی درست کرد؟ از جوابی که مراجع بزرگوار داده اند شرعی بودن این عید ثابت نمی شود:

* آیت الله فاضل لنکرانی: شما مطالب مربوط به دین خود را از مرجع تقلیدتان اخذ کنید نه از مردم عوام و افرادی که بدون علم کافی سخن می گویند. کما اینکه نمی توانید به یک روایت استناد کنید در حالی که روایات دیگر هم داریم و شما صحت آن را تشخیص نمی دهید.[مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، ج 5، ص 67]

ادامه نوشته

کشکول کودکانه شماره ۵۶

کشکول کودکانه شماره ۵۶ 


	ابراز احساسات یک ببر 370 کیلویی به یک دختربچه در باغ وحش بریتانیا.
 

 

شعر کودکانه
[درختکاری]

 
به دست خود درختي مي نشانم             
به پايش جوي آبي مي كشانم
كمي تخم چمن بر روي خاكش                       
براي يادگاري مي فشانم
درختم كم كم آرد بر گ و باري                
بسازد بر سر خود شاخساري
چمن رويد در آنجا سبز و خرم                   
شود زير درختم سبزه زاري
به تابستان كه گرما رو نمايد                 
درختم چتر خود را مي گشايد
خنك مي سازد آنجا را ز سايه                     
دل هر رهگذر را مي ربايد
به پايش خسته اي بي حال و بي تاب      
ميان روز گرمي مي رود خواب
شود بيدار و گويد : اي كه اينجا               
درختي كاشتي روح تو شاداب
[عباس يميني شريف]

آزمایش
[سس اسرار آمیز]

 
شما می توانید به بسته ی سس کچاپ که در بطری محبوس شده دستور دهید شناور شود یا به ته ظرف برود.
وسایل مورد نیاز
یک بطری پلاستیکی یک لیتری
یک بسته سس کچاپ
نمک
** دستورالعمل
1- برچسب های روی بطری را بکنید و آن را پر آب کنید.
2- بسته ی کچاپ را به بطری اضافه کنید.
3- اگر کچاپ شما شناور شد می توانید به مرحله ی 4 بروید و اگر کچاپ شما به ته ظرف رفت به مرحله ی 5 بروید.
4- برای کچاپ شناور شما باید سر بطری را رویش بگذارید و بطری را از طرفین محکم فشار دهید. اگر کچاپ شما به ته ظرف رفت وقتی شما آن را فشار دادید و وقتی آن را رها کردید شناور شد، باید به شما تبریک گفت چون آزمایش شما به پایان رسیده، اما اگر با فشار بطری، کچاپ به ته ظرف نرفت باید نوع دیگری از بسته ی کچاپ یا بسته ی سس سویا یا خردل را امتحان کنید.
5- اگر بسته کچاپ به ته بطری رفت، حدود 3 قاشق غذاخوری نمک به بطری اضافه کنید. سر آن را ببندید و خوب آن را به بالا و پایین حرکت دهید تا نمک در آب حل شود.
6- به اضافه کردن نمک ادامه دهید تا کچاپ به بالای بطری بیاید.
7- هنگامی که بسته روی آب شناور شد، مطمئن شوید که بطری پر آب است و سپس در آن را محکم ببندید.
8- حالا بطری را فشار دهید. بسته ی اسرارآمیز باید به ته ظرف برود وقتی شما بطری را فشار می دهید، و وقتی شما آن را رها می کنید شناور شود. با کمی تمرین شما می توانید بسته را در وسط بطری متوقف کنید.

داستانک
[نتیجه‌ کار]

 
کلاه حصیری اش را از سر برداشت وعرق پیشانی اش را پاک کرد، هوا گرم بود. آبی آسمان در همه جا ریخته بود و گاه گاه ته ابر سفیدی در این آبی می لغزید. خنده کودکانه اش خورشید را شعله ورتر کرد. گندم ها هم قدّش بودند. عاشق رنگ زردشان بود. دست هایش را در انبوه گندم ها فرو کرد ودر امتداد مزرعه دوید و بی دلیل قهقه سرداد.
پیرمرد از تپه بالا رفت، غروب شده بود، نفس عمیقی کشید و از دور به مزرعه نگاه کرد. آفتابگردان ها مثل او خمیده بودند، اما درخت گیلاس با شکوفه هایش به او لبخند می زد.
روی چمن ها دراز کشیده بود، پوست سبزه اش هم رنگ مزرعه بود. صدایی شنید، پدرش که بالای سرش ایستاده بود کنارش نشست و چیزی در دستش گذاشت و گفت این را بکار...
پیرمرد صورتش را با آب شست. هوای صبح کمی سرد بود اما بوی خوبی می داد. خورشید بیرون آمده بود و آفتابگردان ها مطیع او بودند. پسرک دانه را آب داد، دانه دیگر یک دانه نبود، قد کشیده و بزرگ شده بود. می خواست بداند چه درختی خواهد شد، پدر می گفت: در این دانه رازی نهفته است، شاید راز گنجی باشد و با هیجان چشمانش برق زد.
پیرمرد کنار درخت گیلاس نشست وشکوفه ها را بویید. سایه ی خنکی بود، دستی روی صورتش کشید و لبخند زد. پوست گندمی اش هم رنگ مزرعه بود، قهقه ی کودکی از دور در گوش هایش طنین می انداخت و نسیمی زیبا که موهای درخت را پریشان می کرد وبوی شکوفه ها را پراکنده.
از قاب کودکی اش تنها این درخت مانده بود و مزرعه ای در آغوش آفتابگردان های مطیع، پیرمرد دلش تنگ شده بود، دلش براش گندم های زرینی که با موهای آشفته شان مطیع باد بودند تنگ شده بود. پیرمرد می خواست گندم باشد، پیرمرد می خواست زیر باد و وزش نسیم بی اراده حرکت کند.

طنزستان
[میمون‌ها و کلاه فروش]

 
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتاً کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند!
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!

با هم بخندیم!

تربیت همراه با سنگ‌دلی؛ تربیت زرافه‌ای!


 
** یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم. گوشی رو میدن به مدیر سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام. مدیره میگه کار نیست. اسبه همین طور اصرار میکنه، مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟ اسبه میگه من دارم باهات حرف میزنم!
** یک روز بازرس بهداشت به یک گاوداری رفت و پرسید:«چه چیزی برای خوردن به گاوها می دهید؟»
صاحب گاوداری گفت:«پوست هنوانه،آشغال و هرچه گیرمان بیاید!» بازرس او را جریمه کرد و رفت.
چند روز بعد یک نفر آمد و همین سوال را پرسید. صاحب گاوداری که این بار ترسیده بود، گفت:«میگو بخارپز، آب پرتغال طبیعی، بستنی شکلاتی و ...» مرد عصبانی شد و گفت:«از طرف سازمان مبارزه با گرسنگی آمده ام و شما را جریمه می کنم.»
چند روز بعد دوباره شخصی به گاوداری آمد و همان سوال را پرسید.صاحب گاوداری که کلافه شده بود، گفت:«ما یک هزار تومانی به هر یک از گاوها می دهیم و می گوییم بروید، هرچه دوست دارید بخرید و بخورید!»
** یارو میره مهمانی. وقتی میاد بیرون می بینه کفشاش نیست، می گه 4 حالت داره: نیومدم؟ بدون کفش اومدم؟  اومدم و رفتم؟ بعداً میام؟
** مردی می خواست ماشینش را بشوید اول پلاکش را شست دوستش پرسید برای چی اول پلاکش را می شویی؟
مردگفت:دفعه ی قبل همه ی ماشین را شستم وقتی رفتم پلاکش را بشویم دیدم ماشین مال خودم نیست..
** به یارو می گن چرا درس می خونی؟ می گه: برای این که دکتر بشم پول در بیارم نیسان بخرم باهاش کار کنم!

کاردستی
[گلدان چوبی]

 
دوستان عزیز و مهربان امروز می خواهیم با هم یک گلدان زیبا و دست ساز درست کنیم که به وسایل ساده ای احتیاج دارد. پس وسایل مورد نیاز را فراهم کنید و با ما همراه شوید.
** وسایل مورد نیاز:
[تکه های کوچک و هم اندازه ی چوب؛ چند تا بلوط؛ برگ؛ کش؛ قوطی حلبی؛ چسب مایع]
 ** دستورالعمل
تکه های چوب را در مقابل قوطی حلبی قرار دهید و آن ها را کمی بلندتر از لبه ی قوطی اندازه بگیرید و ببرید. همه تکه چوب ها باید اندازه ی برابری داشته باشند.
تکه های چوب را به قوطی حلبی بچسبانید. سپس یک کش سفید دور تکه های چوب ببندید.
بعد از این که چسب خشک شد می توانید چند برگ و چند دانه بلوط را به گلدان بچسبانید.
حالا به باغچه ی خانه تان بروید و چند شاخه گل زیبا بچینید و آن ها را خیلی زیبا مرتب کنید و در گلدان قرار دهید.

دانستنیها
[مثل چيست؟]

مثل، ‌سخن كوتاه و مشهوري است كه به قصه اي عبرت آميز يا گفتاري نكته آموز اشاره مي كند و جاي توضيح بيشتر را مي گيرد.
كلمه «مثل» عربي است و كلمه فارسي آن «متل» است. وقتي مثل گفتن صورت بي ادبانه پيدا كند آن را «متلك» مي گويند. البته ضرب المثل يك تركيب عربي است به معناي مثل زدن.
در همه زبانهاي دنيا ضرب المثل فراوان است. بعضي از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند.
هر قدر تاريخ تمدن ملتي درازتر باشد بيشتر حادثه در آن پيدا شده و مثل هاي بيشتري در آن وجود دارد. و در زبان فارسي نيز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد.
 

نهادی برای ریشه کنی فقر و محرومیت

نهادی برای ریشه کنی فقر و محرومیت
 [به مناسبت چهاردهم اسفند، سالروز تاسیس کمیته امداد امام خمینی(س)]


	وقتی خسته‌ای هرجایی می‌خوابی... پس غر نزن!
 

 نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:
کمیته امداد امام خمینی(س) در سال 1357 تاسیس شد. سابقه شکل گیری و پی ریزی تشکیلات این نهاد به سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب و حدوداً سال 1342 برمی گردد که تعدادی از انقلابیون اول نهضت اسلامی که در زمره ‌همراهان و همرزمان امام خمینی(س) قرار داشتند و بعضاً مـسئولین فعلی این نهـاد می‌باشند، از طرف ایشان مـأموریت رسیدگی به‌ خـانواده زندانیـان سیاسی، نیازمندان مبارزین را بعهده داشتند.
اقدامات حمایتی و امدادی این بزرگان خصوصاً در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی یعنی سال‌های 56 و 57 که مبارزات امت مسلمان به اوج خود رسید و اعتصاب و تحصن همه‌ جا را فرا گرفت‌، با حمایت گسترده و فراگیر از اعتصابیون و خانواده زندانیان سیاسی و نیازمندان جامعه سیر صعودی یافت.
با پیروزی انقـلاب اسلامی و آغـاز فعالیت مجـدد بخش‌های اداری، اقتصادی و فرهنگی کشور، لـزوم حـمایت از نیازمندان در صـدر برنامه‌های نظام قرار گرفت و دقیقاً 22 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعنوان دومین نهاد انقلابی در تاریخ 14 اسفند ماه 1357 (6 ربیع الثانی سال 1399 هجری قمری، 5 مارچ سال 1979 میلادی)، کمیته امداد امام‌، با صدور حکم پرخیر و برکت و تاریخی حضرت امام خمینی‌(س‌) برای مدت نامحدود، به منظور تحقق بخشیدن به اهداف عالیه نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه در حمایت و امداد محرومان و مستضعفان و خودکفا کردن آنان‌، تأسیس گردید.
كميته امداد بعنوان نهادي انقلابي و از نوع مؤسسات غيرانتفاعي و عام المنفعه مي باشد كه مركز اصلي آن در تهران بوده و در تمامي شهرستانها و اكثر بخشهاي كشور و در بعضي نقاط خارج از كشور (لبنان، سوريه، جمهوري آذربايجان، تاجيكستان، افغانستان، عراق و كومور) داراي شعبه مي‎باشد.
 **وظايف کمیته امداد:
الف- بررسي و شناخت انواع محروميتهاي مادي و معنوي نيازمندان و تامين نيازهاي حمايتي، معيشتي، فرهنگي و ارتقاي سطح زندگي آنها در د امکان و شناسايي افراد و خانواده هاي لازم الحمايه در شهر و روستا و عشاير.
ب- بررسي و ارائه ي پيشنهاد خط مشي ها، سياستهاي اجرائي، طرح ها، برنامه ها و روشهاي مناسب براي رفع محروميتهاي نيازمندان در ابعاد مختلف به مراجع ذيربط و انجام اقدامات و پيگيريهاي لازم جهت تحقق آنها.
ج- فراهم آوردن امکانات لازم به منظور خوداتکاء نمودن افراد و خانواده هاي مورد حمايت و ساير نيازمندان از طريق ايجاد اشتغال، اعطاي وام، آموزشهاي فني و حرفه اي و ارائه ي خدمات لازم در حد امکان.
د- ايجاد تسهيلات لازم جهت ارائه ي خدمات بهداشتي و درماني و اقدام به بيمه هاي درماني و اجتماعي اقشار آسيب پذير در حد امکانات و چارچوب قوانين و مقررات مربوطه.
ه- پرداخت مستمري (کمکهاي نقدي و غيرنقدي)، اعطاي وام قرض الحسنه ضروروي، کمک به تعمير و تهيه مسکن، ازدواج و جهيزيه ي نيازمندان.

ادامه نوشته

کشکول کودکانه شماره ۵۵

کشکول کودکانه شماره ۵۵ 

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی


کلام بزرگان
[بازیگوشی کودکان]

 
طبق تعلیم و تربیت اسلام هیچ پدر و مادری حق ندارد روح بازی گوشی(شیطنت) و سرپیچی از اطاعت در دوران خردسالی کودک را دراو سرکوب کند و به خاطر تامین آرامش و آسایش خاطر خویش کودکان سرشار و لبریز از نشاط و جنب و جوش را به موجودی مطیع، آرام، خموده و افسرده دل مبدل سازند.
امام خمینی رحمه الله نیز که آشنا به روحیات، حالات و مراحل رشد کودکان بودند، درباره شیطنت و بازیگوشی بچه ها می فرمودند:«بچه شیطون است، او باید شیطنت کند و بچه ای که یک گوشه بیفتد و بخوابد، چهار زانو بنشیند، این بچه نیست، بزرگ سال است، بچه نباید بنشیند و اگر یک جا نشست شما باید ببینید چرا نشسته و اگر خوابید ببینید چرا خوابیده بچه باید شیطنت کند.»
 

لطیفه های نمکی


	بازی کودکان در کابل.
 


 
* ماشین لباسشویی
مریض گفت: آقای دکتر...لطفاً به من کمک کنید...من هر وقت سوار چرخ و فلک می شوم، صدای ماشین لباسشویی می شنوم!
دکتر، گوش های مریض را معاینه کرد و گفت: نگران نباش جانم... درمان این ناراحتی، خیلی ساده است...هروقت می روی استخر، مواظب باش آب توی گوش هایت نرود!
* نمک
توی یک رستوران، مشتری عصبانی، پیشخدمت را صدا زد و گفت: من یک سوپ بدون نمک خواسته بودم...چرا این سوپ شور است؟
پیشخدمت گفت:نگران نباشید قربان...این نمک نیست...شوره ی سر آشپز است!
* نعلبکی
یک نفر به حمام می رود. آب جوش بوده با نعلبکی دوش می گیرد. 
* غذای خوش مزه
شادی:خواب دیدم مسافرت هستم.
پروانه: من خواب یک غذای خوش مزه را دیدم.
شادی: چرا به من ندادی؟
پروانه: چون مسافرت بودی.


 
شعر کودکانه
[بهار کی می آیی!]

 
کنار کوچه، تنها
نشسته آدم برفی
نه در دلش لبخندی
نه بر لبانش حرفی
نشسته روی آنتن
کلاغ پیری، تنها
نشسته ام من اینجا
کنار مامان، بابا
نشسته بذری کوچک
به زیر خاک، افسرده
جوانه هم خوابیده
بنفشه هم پژمرده
چقدر از ما دوری!
چقدر ناپیدایی !
بهار کی می آیی؟!
بهار کی می آیی؟!
 

داستان کودکانه
[دوستی کبوتر و مورچه]

 
هیچ چیز نمی تواند زیباتر از دوستی عمیق و خالص بین دو نفر باشد.
روزی روزگاری مورچه ای کوچک که بسیار تشنه بود، برای نوشیدن آب به برکه ای رفت. مورچه پای کوچکش را روی تنه ی درختی گذاشت تا راحت تر آب بخورد، اما پایش لیز خورد و به داخل آب افتاد. مورچه کوچولو بسیار ترسیده بود، چون شنا بلد نبود.
خوشبختانه کبوتری از آن جا می گذشت و متوجه شد که مورچه به دردسر افتاده، پس سریع به سرعت برق و باد خود را به او رساند و شاخه ای کوچک به سمت او انداخت تا مورچه آن را بگیرد و خود را نجات دهد. مورچه هم به کمک کبوتر خود را از آب بیرون کشید و بی نهایت از کمک کبوتر تشکر کرد.
مورچه گفت: کبوتر زیبا از تو بسیار ممنون و متشکرم. اگر نبودی من حتماً غرق می شدم.
کبوتر گفت: خواهش می کنم. ما باید به هم کمک کنیم. تو هم اگر به جای من بودی همین کار را می کردی.
مورچه کوچولو تایید کرد و گفت:مطمئناً.
طولی نکشید که پیش گویی آن دو به حقیقت پیوست، چون یک شکارچی طماع کبوتر را دید و تفنگش را به سمت او نشانه گرفت.
اما ناگهان خارشی عجیب در دست راستش احساس کرد و لوله ی تفنگ را به سمت پایین آورد تا دستش را بخاراند.
چه اتفاقی افتاده بود؟
کار کار مورچه کوچولو بود. وقتی او دید که کبوتر به دردسر افتاده دست شکارچی را گاز گرفت.
کبوتر هم از حواس پرتی شکارچی استفاده کرد و با تمام سرعت پرواز کرد و از آن جا دور شد. به کمک مورچه، کبوتر سالم ماند و نجات پیدا کرد.

داستانک
[داستان‌های کوتاه و خنده دار]

 
## داستان ملا و گوسفند
روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید. در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا راه افتاد.
ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است.
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.
ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟
 
## بسته سنگین
یک روز مردی در حال عبور از خیابان کودکی را مشغول جابجایی بسته ای دید که از خود کودک بزرگتر بود، پس به نزدیکش رفت و گفت: عزیزم بگذار تا کمکت کنم.
مرد وقتی خواست بسته را بردارد دید که حتی بلند کردنش برای او مشکل است چه برسد به این بچه.
کمی که رفتند مرد از کودک پرسید چرا این بسته را حمل می کند؟
کودک در پاسخ گفت: که پدرش از او خواسته است.
مرد پرسید: چرا پدرت خودش این کار را انجام نداد؟ مگر نمی دانست که حمل این بسته برایت چقدر سخت است؟
کودک جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد ولی او گفت: خانم بالاخره یه کسی پیدا می شه به این بچه کمک کنه دیگه!

چیستان
 
*آن چه كشوري است كه در پيشاني ماست؟ چين
*اين سر کوه، اَرّه اَرّه آن سر کوه، اَرّه اَرّه ميان کوه، گوشت بره؟ دهان و دندان
*آن چه چيزي است كه هرچه با آن بنويسند تمام نمي شود؟ دست
*آن چيست كه روز مي دود و شب پاسبانِ اتاق است؟ كفش
*آن چيست كه اگر به زمين بيفتد نمي شكند، در آب هم تر نمي شود؟ سايه
*آن چیست که چهار پا است ولی قادر به راه رفتن نیست؟ ميزوصندلي
*آن چيست كه بدون آن‌كه به آن آب بدهيم، سبز می‌شود؟ چراغ راهنمايي
*آن چيست كه هم ماه دارد و هم نان و هم داروخانه؟ قرص
*عجايب صنعتي ديدم در اين دشت بلور از آسمان افتاد و نشكست؟ برف يا تگرگ
*آن چه عددی است كه اگر وارونه اش كنيم، بيشتر مي شود؟هفت
*آن چيست كه روز را روشن مي كند و كار را تمام؟ حرف ر
*کدام کلیدی هست که به هیچ دری نمی خورد؟ كليد برق
* نام كدام جزيره است كه وارونه اش را بچه ها مي نويسند؟ قشم
*آن چیست که آسمانش سبز است و شهرش قرمز و مردمانش سیاه؟هندوانه
 
جملات زیبا

سایت فرهنگی و مذهبی نگار



  
## مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی …
## اخلاقی که بر تهدید استوار باشد، پوزخند بر اخلاق است. سراسر تزویز!
## فقط مگس‌ها هستند که برایشان مهم نیست کجا نشستند؛ روی گُل یا...
## معیارِ واقعی ثروت ما این است که؛ اگر پولمان را گم کنیم، چقدر می‌ارزیم ...
## استخوان بندی فریاد، پاسخ هزاران ستم بی صداست!
## سعی نکن متفاوت باشی! فقط  "خوب باش" این روزها خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است...
## اگر می دانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد، آنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری می کنید، می دانستید.

دیدار با آیت الله جوادی آملی

دیدار با آیت الله جوادی آملی

 

سلام امروز اعضای تحریریه نشریۀ حریم امام به دیدار آیت الله جوادی آملی رفتیم. فضای جالبی بود و از بیانات ایشان استفاده بردیم.

البته دوست داشتیم، مقداری صمیمی تر از این حرف ها بود!

نکتۀ جالب این بود که ایشان در بدو ورود به تک تک افراد سلام دادند و از نظر ادبی ماه بودند؛ تازه به حرف استاد امجد رسیدم که دربارۀ ایشان می فرمود: اگر ادب آیت الله جوادی آملی را در حوزه پخش کنیم، بازم اضافی میاد!

و دیگه اینکه نحوۀ جمله بندی و صحبت های ایشان به گونه ای بود که بدون ویرایش، قابلیت چاپ داشت.

و یکی دیگه هم بگم که، عنوانی که ما داده بودیم برای صحبت با ایشان، کاملاً عوض شد و ایشان بحثی را بدون آمادگی در مورد رسالت انبیا و اتصالش به امام خمینی بیان داشتند که در نوع خوش جالب بود!

البته در آخر ایشان نگذاشتند که عکس دسته جمعی داشته باشیم، و گفتند ان شاء الله جلسۀ بعد....

لینک مطلب: اعضاء تحریریه

کشکول کودکانه شماره ۵۴

کشکول کودکانه شماره ۵۴ 

بخشش به پایان رسیده است!

 تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

داستان کودکانه
[رها و سرماخوردگی!]

 
من رها هستم و 7 سالمه. یک خواهر کوچولو دارم که اسمش آزاده است و فقط 3 سالشه.
من همیشه مواظب خواهر کوچولوم هستم و همیشه باهاش بازی می کنم.
اما چند وقتیه که دلم نمی خواد بهش زیاد نزدیک بشم. اما فکر نکنید که باهاش قهرم. من خیلی ام اونو دوست دارم. اما نباید زیاد بهش نزدیک بشم.
چون چند وقتیه که سرما خوردم و هی عطسه و سرفه می کنم. مامان منو برد پیش آقای دکتر. آقای دکتر منو معاینه کرد و گفت: عزیزم، تو سرماخوردی. باید مواظب خودت باشی تا بهتر بشی. باید خوب لباس بپوشی و غذاهای مقوی بخوری. وقتی هم عطسه یا سرفه می کنی باید از دستمال کاغذی استفاده کنی و بعد اونو توی سطل زباله بندازی.
چون سرماخوردگی و آنفولانزا واگیرداره و اگر تو جلوی کسی عطسه و سرفه بکنی اونم ممکنه بگیره. بچه های کوچولو ضعیف ترن و زودتر مریض می شن. پس مواظب خودت و اطرافیانت باش.
منم که خواهرمو خیلی دوست دارم و اصلاً دلم نمی خواد مریض بشه، چند وقتیه بیشتر مراعات می کنم تا زودتر خوب بشم و بتونم با خواهر کوچولوم بازی کنم و اونم مریض نشه.

زنگ خنده!
 
** چند تا برادر
کاوه: «احمد! تو چند تا برادر داري؟»
احمد:«يکي»
کاوه: «چرا دروغ مي گويي؟ من از خواهرت پرسيدم که چند تا برادر داري گفت دو تا»   
** ساعت صحيح
ديوانه اي از يک عابر، ساعت را پرسيد. عابر هم جوابش را داد. مرد ديوانه در حالي که مي خنديد با خودش گفت: «عجب مردم ديوانه اي هستند! از سر شب تا حالا از 10 نفر ساعت را پرسيده ام، دو نفرشان مثل هم جواب نداده اند.»
** ماهي
اولي: مي دوني من ديروز دو تا ماهي بزرگ گرفتم!
دومي: با قلاب يا تور؟
اولي: هيچکدام...با اسکناس!
** جای کی؟
برادر: دلت می خواست جای چه کسی بودی؟ خواهر: جای تو. برادر: برای چه؟
خواهر: برای اینکه خواهر نازنینی مثل خودم داشته باشم!!!
** فیل
معلم:حسن آقا بگو ببینم فیل کجا پیدا می شه؟ حسن: آقا، فیل آن قدر بزرگه که هیچ وقت گم نمی شه!!

دانستنیها
[دروغ سنج چگونه کار مي کند؟]

آمارگیری ممنوع!


 
حتماً اسم دستگاه دروغ سنج را شنيده اي. مي داني اين دستگاه چگونه کار مي کند؟ خيلي ساده است. وقتي دستگاه به بدن وصل مي شود چيزهايي مانند فشار خون، دماي بدن و ضربان قلب را اندازه مي گيرد. وقتي کسي دروغ مي گويد تغييراتي در بدنش رخ مي دهد دستگاه متوجه اين تغييرات مي شود و آن ها را ثبت مي کند. اکنون در برخي از کشورها هنگام باز جويي از متهمان از دروغ سنج استفاده مي کنند.
** چه طور دروغ سنج بسازيم؟
روش ساخت چند دروغ سنج ساده
براي ساختن اين وسيله به يک برگ کاغذ، خودکار و خط کش نياز داري. يک جدول بکش که دو ستون داشته باشد در يک ستون نام روزهاي هفته را بنويس و ستون روبرو را خالي بگذار. اين برگه را جايي قرار بده که هر شب به آن دسترسي داشته باشي. هر شب به حرفهايي که در طول روز زده اي فکر کن.اگر خداي ناکرده حرف نادرستي به زبانت آمده جلوي آن روز يک علامت بگذار و در آخر هفته همه را جمع بزن. اين طوري به حرفهايي که مي زني بيشتر توجه مي کني. تلاش کن هر هفته تعداد علامت ها کمتر و کمتر شود. مطمئن باش خدا هم کمکت مي کند.
 پيامبر (ص) فرمود: «به حساب هاي خودتان رسيدگي کنيد قبل از اينکه در اخرت به حسابهايتان برسند.» ما مي توانيم به کمک اين وسيله به گفته هايمان رسيدگي کنيم. اين وسيله کاملاً شخصي است. مي تواني طرز ساختن آن را به ديگران ياد بدهي، اما لطفاً آن را به کسي نشان نده.
 
آموزش
[چطور مطالعه کنیم؟]

همه دردسرهای پیامکی...


 
مطالعه کردن، به ظاهر کار ساده ای است. چشم را از روی کلمه ها عبور می دهی. مثل قِل دادن یک تیله روی شیشه ی صاف. ولی برای این که تیله را به هدف بزنی، باید رَوشِ کار را بَلَد باشی.
برای نشانه گیری، باید این قدم ها را به ترتیب برداری:
** پیش خوانی
پیش از خواندن دقیق و کامل یک نوشته، اول باید نگاهی کُلّی به کتاب بیندازی، اسم کتاب، عکس های روی جلد و توی کتاب، مقدمه کتاب و...به تو کمک می کند آشنایی کلّی با کتاب پیدا کنی.
** سؤال
در این مرحله، تو چند سؤال از مرحلۀ پیش خوانی با خودت آورده ای. اگر سؤال مشخّصی نداری، کمی فکر کن. چند سؤال مهم انتخاب کن و هنگام خواندن کتاب، به دنبال پاسخ آنها باش.
** خواندن
حالا تو آمادگی داری تا کتاب را خوبِ خوب بخوانی، چون، می دانی با خواندن کتاب، به پاسخ پرسش هایت می رسی و از خواندن لذّت خواهی برد.
** تفکّر کردن
در پایان هر بخش، کتاب را ببند و به آنچه خوانده ای فکر کن. فکر کن این بخش از کتاب چه چیزی به تو گفته است. این کار باعث می شود مطالب کتاب را با دانسته های قبلی ات ترکیب کنی و به فهم دُرُستی برسی.
** از خود پرسیدن
از خودت این سؤال ها را بپرس:
آیا مطالب کتاب را فهمیده ای؟
آیا نکته ای هست که متوجّه نشده باشی؟
آیا کلمه هایی هست که معنی آن را نمی دانی؟
** مرور کردن
بعد از خواندن کتاب، لازم است آن را دوباره بخوانی و درباره ی همه ی مطالب آن فکر کنی و به پرسش هایی که از خود پرسیده ای جواب بدهی. دوره کردن کتاب به تو کمک می کند تا دَرک کاملی از آن پیدا کنی و مطالب، در ذهن تو خوب جا بیفتد.

شعر کودکانه
[برف و باران]

 
وقتی زمستان آمد
 از گل نشانه ای نیست
بلبل ها را از سرما
بر لب ترانه ای نیست
زمستان‌ آمده باز
كرده پرپر گلها را
برگ زرد درختان
نشان دهد سرما را
ای بچه های گلرو
آمد فصل زمستان
برف و باران دوباره
می بارد از آسمان
ما بچه ها همیشه
با آنكه پرخروشیم
شال و كلاه خود را
 فصل سرما می پوشیم
 

تمثیل کودکانه
[چرا نماز می خوانیم؟]


	آب‌بازی پرنده‌ها...
 


 
** آرامش دل
تا حالا شده تو خیابون یا توی پارک بچه ای را ببینید که گم شده و به دنبال مادرش می گرده و وقتی که به کمک مردم مادرش را پیدا می‏كنه در آغوش مادرش می‏پره و آرام می‏شه. ما آدم‏ها هم مثل کودک گمشده‏ای هستیم كه در طول زندگی به دنبال کسی یا چیزی می گردیم که با آن آرامش پیدا کنیم. اون چیز نمی تواند پول، مقام، قدرت، زیبائی و....باشد، چون بعضی از آدم اینها را دارند، اما باز هم آرامش ندارند و همیشه مضطرب و نگران هستند.
در قرآن کریم آمده است:  «آگاه باشید که دل ها با یاد خدا آرامش پیدا می‏کند.»
و نماز بهترین راه برای رسیدن به آرامش است.
** تشکر از خدا
در اطراف هر کدام از ما آدم‏های زیادی هستند که به ما محبت می‏کنند، مثل بابا، مامان، معلم و خیلی‏های دیگه و ما دوست داریم از آنها به خاطر محبتی که به ما می‏کنند تشکر کنیم. مثل وقتی كه می‏خواهیم از خدای مهربان تشكر كنیم و نماز می‏خوانیم.
او کسی است که صدها و هزارها نعمت به ما هدیه داده و لحظه به لحظه مواظب و مراقب ماست. تمام کسانی که به ما محبت می‏کنند هم، خدا به ما هدیه داده است. پس ما با نماز می‏توانیم از خدای مهربان به خاطر این همه نعمت و مهربانی که به ما هدیه می‏کند تنها یك کمی تشکر کنیم.
** چشمه آب
وقتی که بدن ما کثیف شده است باید آن را با آب بشوئیم تا تمیز شود و آن وقت احساس خوشایندی می‏کنیم ،چون پاکیزه و تمیز می‏شویم . روزی پیامبر مهربان اسلام رو به یارانشان کردند و گفتند: «فرض کنید در جلوی خانه‏ی شما، چشمه‏ای جاری است و شما هر روز پنج بار در آن خود را می‏شویید. آیا به تن شما آلودگی باقی می‏ماند؟»
یاران گفتند : «خیر!»
پیامبر دوباره گفتند : «بله نمازهای پنج‏گانه همین اثر را دارند. با پنج نماز در شبانه روز خداوند، بدی‏ها و گناهان را از آدمی می‏زداید و او را پاکیزه می‏کند.»
** دوست داشتن واقعی
اگر ما کسی را دوست داشته باشیم دوست داریم با او حرف بزنیم. کسی که نماز می‏خواند، خدا را دوست دارد و دلش می خواهد با او حرف بزند. البته نباید تند تند و با عجله با خدا صحبت کرد. باید آرام حرف زد.
انسان اگر کسی را دوست داشته باشد، عجله نمی‏کند و آرام با او صحبت می‏کند. بنابراین باید با آرامش نماز خواند. وقتی که شما کسی را واقعاً دوست داشته باشید آن طور رفتار می‏کنید که او می‏خواهد. خدای بزرگ ما را خلق کرده است و ما را خیلی زیاد دوست دارد و بسیار بسیار از ما داناتر است از ما خواسته است که به این صورت نماز بخوانیم که او می‏خواهد. پس ما آن گونه رفتار می‏کنیم که خدای مهربان می خواهد تا از دست ما راضی وخشنود باشد.

شعر کودکانه
[درخت سرما]

زمستونُ دوست دارم
وقتی که برف می باره
روی زمین یه فرشِ
سرد و سفید می ذاره
درختا بی برگ و بار
در انتظار بهار
شاید میگن خدایا
بازم بهارُ بیار
میگن پس از زمستون
بهارمیاد دوباره
شکوفه،سبزه و گل
همراه خود میاره
تو سینه ی درختا
پر از نور امیده
درخت تو فصل سرما
خواب بهارُ دیده

گفتگو با حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حاتمی

گفتگو با حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حاتمی

بیوگرافی: تولد امور تربيتي را بايد به شهيدان رجايي و باهنر نسبت داد كساني كه در دوران تصدي وزارت آموزش و پرورش در سال 1359 شمسي اقدام به تأسيس ستادهاي امور تربيتي در مدارس كردند تا دانش‌آموزان را به ارزش‌هاي اسلامي ترغيب كنند.
به مناسبت هفته امورتربیتی و تربیت اسلامی خدمت استاد محترم حجة لاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حاتمی رسیده ایم تا از دغدغه های تربیتی ایشان در مسایل مختلف استفاده کنیم.
دکتر محمد رضا حاتمی، در حال حاضر مسؤل اداره کل تربیتی جامعه المصطفی می باشد؛ و پیش از این نیز مسؤلیت‌ دفتر نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌های آزاد استان یزد، واحد مشاوره موسسه امام خمینی(ره) و گروه روانشناسی مؤسسه مهدویت را بر عهده داشته‌ است.

به مناسبت هفته امورتربیتی و تربیت اسلامی

مبانی تربیتی حضرت امام(س)، بدون کم و کاست مبتنی بر آموزه‌های اسلامی است.

 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

***** با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید به عنوان مدیر تربیتی اداره کل تربیتی جامعه المصطفی العالمیه، بفرمایید ملاك و معيار براي برنامه نويسي، ارزيابي و ارائه پيشنهادات تربيتي چيست؟
به نام خداوند بخشنده و مهربان
از این‌که بنده حقیر را لایق مصاحبه دانستید از شما تشکر می نمایم و امیدوارم که همه این تلاش ها مورد رضایت خداوند متعال واقع شده و گامی در جهت تحقق ارزش‌های الهی باشد.
اگرچه تربیت‌مداري عنصر جدايي‌ناپذير، بنياد و زيربناي انديشه‌ها و اصول حوزه‌های علمیه در عرصه تعليم و تربيت بوده است. اما با نگاهي گذرا به وضعيت موجود، به نظر مي‌آيد که در حاشيه بودن تربيت و نگاه غير سيستمي و فردي به اين عرصه، از چالش‌‌هاي اساسي آن مي‌باشد.
در همین راستا جامعه‌المصطفی با شعار «آموزش تربیت مدار پژوهش محور» پيشگام شد تا طرحي را تدوين نمايد كه اصول و مباني نظري و عملياتي تربيت در قالب نظام‌نامه به عنوان منشور و قانون اساسي تربيتي تدوين گردد. چنین طرحی مي‌كوشد با رويكرد سيستمي و مجموعه‌اي به مقوله تربيت نگاه کند و با تبيين نقش و تعيين اولويت‌‌ها و ساحت‌های تربیتی، نظام‏نامه تربيتي را تدوين نمايد.
اين طرح هم اكنون با عنوان «نظام‌نامه تربيتي جامعه المصطفي  العالميه» تدوين شده و به منظور ارتقا و بهبود وضعيت تربيتي جامعه هدف، در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.
***** نكات كليدي اين نظام‌نامه چه مي‌باشند؟
نظامنامه مشتمل بر شش فصل است. در فصل اول به بيان مساله، ضرورت، اهداف، سوالات و تعاريف پرداخته شده و فصل دوم به بيان مباني تربيت اختصاص يافته است. در فصل سوم تا پنجم اصول، ساحت‌ها و روش‌هاي تربيت اسلامي معرفی شده اند و در فصل ششم به سياست‌ها اشاره مي‌شود. بدین ترتیب نکات کلیدی عبارتند از:
1- تأکید بر تربیت شخصيت جامع، متعادل و متوازن طلاب
2- اصول و مباني تربيت اسلامي
3- ساحت‌هاي تربيت اسلامي
4- روش‌هاي تربيت اسلامي
***** براي نهادينه كردن مباحث تربيتي چه بايد كرد؟
الف) در سطح اساتيد: استادمحوری و الگوپذیری از اساتيد محور اصلی تربیت شاگردان مهذب و متربیان خود ساخته در اعصار مختلف در حوزه‌های علمیه به شمار می‌رود. تربيت و روش‌های آن نیز بر فرایند رابطه عاطفي استاد و شاگرد استوار بوده است. برای ایجاد انگیزه بیشتر در اساتید و استفاده از نظرات ایشان در خصوص مسایل تربیتی، نشست‌هایی متناسب با ساحت‌های تربیتی در واحدهای آموزشی برگزار شده و نهایتاً در یک اجلاس تربیتی سراسری، مباحث مورد توجه تمامی اساتید محترم قرار خواهد گرفت. 
ب) در سطح طلاب: فعاليت‌هاي تربيتي در ساحت های مختلف، تعريف شده و برای تحقق اهداف هر ساحت برنامه هایی مورد اجرا قرار می‌گیرد. در این مجال به تعدادی از برنامه‌ها اشاره می‌کنم:
در ساحت تربیت اعتقادی و عبادی؛ برگزاری نمازهای جماعت سه گانه، تأکید بر انجام نماز شب، مراسم دعا و زیارات، اعتکاف، حلقه‌های معرفتی و پرسش و پاسخ و ....
در ساحت تربیت اخلاقی معنوی؛ طرح بزرگ مربیان اخلاقی، دروس اخلاق عمومی، برنامه‌هاي مطالعاتي مانند انديشه مطهر و .....
در ساحت تربیت جسمانی؛ توجه به برنامه غذایی، بهداشت و سلامت، توجه به ورزش همگانی و قهرمانی و.....
 و همچنین براي كمك به رشد و توسعه توانمندي‌ها و پيشگيري از مشكلات و در نهايت درمان مشكلات نیز مشاوره‌های روانشناختی به صورت تخصصی در حال انجام می‌باشد.

ادامه نوشته

آیت الله العظمی موسوی اردبیلی؛ در یک نگاه

آیت الله العظمی موسوی اردبیلی؛ در یک نگاه

 نویسنده: مصطفی سلیمانی

● اشاره
زندگی نامه ی مراجع عظام تقلید و بزرگان مذهب همواره مورد توجه شیعیان و علاقمندان به شناخت ظرایف زندگی این شخصیت ها بوده است. با هدف آشنایی شیفتگان مذهب با دوره های مختلف زندگی نامداران عرصه ی مرجعیت و اجتهاد، به انتشار زندگینامه حضرت آیت الله العظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی می پردازیم.
حضرت آیت الله العظمی سید عبدالكریم موسوی اردبیلی(مدّظلّه) بنیانگذار دانشگاه مفید، از مراجع تقلید جهان تشیع و از پیشگامان انقلاب اسلامی ایران و یكی از نزدیك¬ترین یاران امام خمینی(ره) رهبركبیر انقلاب اسلامی، به شمار می¬آیند. ایشان در سال 1304 خورشیدی در شهر اردبیل، واقع در شمال غربی ایران، در خانوادهای روحانی به دنیا آمدند. پدرشان از روحانیون محترم بودند كه به جهت مخالفت با سیاستهای ضد مذهبی رضا شاه، سال¬ها زیر فشار مأمورین حكومتی به سر برده و از جمله حدود سه سال در منزل خود به صورت محبوس زندگی میكردند. ایشان تحصیلات خود را تحت نظر پدر آغاز نمودند و تا سن 18 سالگی در زادگاه خود ادبیات فارسی، ریاضیات، مقدمات و بخشی از دروس سطح حوزوی را فراگرفتند.
● مسئولیت ها
میرکریم موسوی کریمی معروف به سید عبدالکریم موسوی اردبیلی (زادهٔ ۸ بهمن ۱۳۰۴) از مراجع تقلید ایرانی شیعه است. او از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ رییس شورای عالی قضایی و عالی‌ترین مقام قضایی ایران بود. او اکنون ریاست دانشگاه مفید را بر عهده دارد.
موسوی اردبیلی پیش از انقلاب ایران (۱۳۵۷) به اداره و سرپرستی روحانیت اردبیل، عضویت هیئت مدیرهٔ مجلهٔ «مکتب اسلام»، تدریس و تألیف مشغول بود. از مشاغل و مسئولیت‌های او پس از انقلاب اسلامی می‌توان به عضویت در شورای انقلاب، عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی، عضویت در هیئت سه نفرهٔ رسیدگی به اختلاف بنی‌صدر و دیگران، نمایندگی دورهٔ اول مجلس خبرگان رهبری، دادستانی کل کشور، ریاست دیوان عالی کشور و عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی و مسئولیت اجرای فرمان شش ماده‌ای آیت‌الله‌ خمینی اشاره کرد.
● امام، انقلاب
با اوج گیری انقلاب اسلامی و مهاجرت امام خمینی به پاریس در سال 1357، شورای انقلاب اسلامی تشكیل شد و 5 نفر از مهم ترین شخصیت های انقلابی، از جمله آیت الله موسوی اردبیلی، از سوی امام به عضویت این شورا منصوب شدند. این شورا رهبری انقلاب اسلامی را تا پیروزی آن و همچنین اداره كشور را تا استقرار نهادهای برخاسته از قانون اساسی به عهده گرفت. امام خمینی نخست آیت الله موسوی اردبیلی را به دادستانی كلّ كشور و پس از شهادت آیت الله بهشتی، به ریاست دیوان عالی كشور منصوب كردند. به این ترتیب تا چند ماه پس از وفات امام خمینی در سال 1368 ریاست قوّه قضاییه ایران را بر عهده داشتند. از مهم ترین اقدامات ایشان، در این مدت، تجدیدنظر و بازنویسی قوانین قضایی ایران و تطبیق آن با فقه شیعه بود. از جمله سایر سمت های ایشان در این سال-ها، می توان به عضویت در نهادهای مهمّی چون مجلس خبرگان قانون اساسی، شورای بازنگری قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری، شورای عالی انقلاب فرهنگی وهیأت امنای فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران اشاره كرد. رفع یکی از نیازهای جدی حوزه علمیه قم و محقق ساختن یكی از برنامه های دیرینه خود، دانشگاه مفید را در شهر قم بنیان گذاردند. به دنبال فوت امام خمینی، ایشان به شهر قم مهاجرت نموده و از آن زمان در كنار تدریس خارج فقه و اصول و تألیف و انجام وظایف مرجعیت دینی، ریاست عالیه این دانشگاه را شخصاً بر عهده دارند.

ادامه نوشته

آغاز زندگی روح الله

آغاز زندگی روح الله
[ماجرای شیرین تشکیل خانوادۀ امام خمینی(س)]

 نویسنده مصطفی سلیمانی

***** اشاره:
مانند همه آدم‌ها، آنها هم یک روز رفته‌اند خواستگاری، یک روز بله گرفته‌اند و یک روز داماد شده‌اند. مانند همه آدم‌‌ها آن یک روز، روز آنها بوده، روزی که زندگی‌شان سروسامان گرفته و خانه‌بخت، خانه جدید آنها شده است. بزرگان عرصه سیاست و معنویات را می‌گویم.
حکایت سادگی ازدواج امام خمینی(س) در ازدواج های بزرگان باعث دلگرمی و الگو پذیری در زندگی است.
از آن رو كه اولین گام برای تشكیل خانواده ای سالم و سعادتمند، ازدواج است و در تحلیل مسائل مربوط به خانواده، ملاك ها و معیارهای صحیح در ازدواج همواره مورد نظر بوده و هست؛ به سیره عملی امام در ازدواج می پردازیم.
امام خمینی(س) در سال 1308 در 27 سالگی با خانم خدیجه ثقفی معروف به «قدس ایران» (1388-1292) فرزند آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی  ازدواج کردند. آنگونه که از خاطرات خانم ثقفی و سایر اعضای خانواده امام بر می آید این ازدواج، زندگی عاشقانه ای را در پی داشت و امام خمینی(س) در جایگاه یک روحانی بلند پایه و مبارز سیاسی در زندگی شخصی اش با عشق و احترام ویژه ای به پیمان زناشویی اش با خانم ثقفی پرداخت.
ثمره اين ازدواج تولد سيد مصطفي، فرزند اول آنها در آذر 1309؛ سيد احمد در 26 اسفند 1324 و خانم‌‌ها سيده فريده‌،‌ سيده زهرا و سيده صديقه بود.
***** انتخاب همسر:
آنچه مایه آشنایی حاج آقا ثقفی و حاج آقا روح الله بود، دین و دیانت بود. حاج سیدمحمد صادق لواسانی، دوست مشترک ثقفی و خمینی مایه آشنایی را پربار می کرد و او بود که به حاج آقا روح الله گفت: «چرا ازدواج نمی کنی؟» که او پاسخ داد: «من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسندیده ام و از خمین هم نمی خواهم زن بگیرم. به نظرم کسی نیامده است.» در این هنگام لواسانی به او پاسخ می دهد: «آقای ثقفی دو دختر دارد، خانم داداشم می گوید: خوبند.» اینگونه می شود که آقای لواسانی ماموریت خواستگاری از این خانواده را برعهده می گیرد، اما پاسخ دختر مورد نظر «نه» است. او از قم بدش می آمد و زندگی با طلبه را نمی پسندید؛ چراکه «طلبه ها معمولا خشک بودند، وضعیت مالی خوبی نداشتند و گاهی برخی از آنها احترام به زن نمی گذاشتند. البته دلیل اصلی عدم تمایل به سکونت در قم بود.» به هر حال یکی از نوادگان امام، ماجرای خواستگاری از «خانم» را «شیرین» توصیف می کند: «۱۰ ماه طول می کشد تا خانم جواب مثبت دهند. ۵ بار خواستگاری انجام می شود که آقای سیدمحمدصادق لواسانی تشریف می آورند، نه آقای کاشانی. البته پدر خانم اصرار داشتند.»
ناگهان با این سوال روبرو می شویم که چگونه خانم با این همه مخالفت جواب مثبت می دهند؟ او می گوید:  «حین همین جلسات که آقای لواسانی می آیند و می روند، خانم خوابی می بینند: «ایشان وارد اتاقی می شوند که سه سید نورانی نشسته بودند. یک پیرزنی آمد و من [خانم] از او پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟» او گفت: آن وسطی پیامبر(ص) است و آنکه سمت راست نشسته امیرالمومنین(ع) است و سمت چپی امام حسن(ع) است، اما تو که از اینها بدت می آید! من پاسخ دادم که از اینها بدم نمی آید، اینها ائمه من هستند. چرا باید بدم بیاید؟ خیلی هم دوستشان دارم. پیرزن بار دیگر اصرار کرد که نه، تو از اینها بدت می آید! از خواب بیدار می شوند و برای خدمتکار منزل نقل می کنند. او به ایشان گفت که چون این سید [امام] را رد می کنی، این خواب را دیده ای. در نهایت با توجه به این خواب و نظر مثبت پدرخانم، ایشان جواب مثبت می دهند. یک ماه ابتدایی پس از ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم می روند.
البته پیش از پاسخ مثبت خانم، آقاسیدمحمدصادق لواسانی از سوی خانواده ثقفی مامور می شود تا به خمین رود؛ چراکه پدر خدیجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نمی شناسد و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادربزرگش خیلی خوب بوده و با وضع طلبگی زندگی کردن برایش مشکل است. ما نمی دانیم که آیا داماد اصلا چیزی دارد یا نه. اگر درآمدش فقط شهریه حاج شیخ عبدالکریم باشد، نمی تواند زندگی کند. ما می خواهیم بدانیم که آیا از خودش سرمایه ای دارد؟ از آن گذشته آیا داماد زن دیگری دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد. شاید در مدتی که منتظر بوده تا تحصیلاتش تمام شود، صیغه می کرده است و چه بسا از آن صیغه یکی دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقای لواسانی به خمین می رود و خیال پدر دختر را راحت می کند و پاسخ مثبت خدیجه خانم برای حاج آقا روح الله به ارمغان می آید.

ادامه نوشته