آيت الله مؤسس؛ مرجعي دورانديش
[به مناسبت 17 ذي‌القعده، سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
شرح حال نگاري و حسب حال نويسي عالمانِ ربّاني و اسوه هاي علم و تقوا، ضرورتي است بس آشكار كه عالِم و عامي از خواندن آن عبرت خواهند و بدان به رشد و كمال رهنمون شوند.
بازگويي و بازخواني وقايع پندآموز و عبرت فروز زندگاني مفاخر دين و دانش، نياز مردمان هر زمين و زمانه، و روشني بخشِ راه و مرام جان هاي سعادت خواه و كمال جو مي باشد.
شيخ عبدالكريم حائري يزدي، يكي از بزرگترين علما و مراجع مكتب حقّۀ جعفري در سال 1231 در اردكان يزد به دنيا آمد. وي از مجتهدان و مراجع تقليد شيعه و بنيانگذار حوزه علميه قم بود و از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۱۵ رياست تامّه و مرجعيت كامل شيعيان را بر عهده داشت.
اين نادرۀ روزگار خود، با مجاهدت هاي علمي و عملي خود، كوشيد تا به وظيفۀ الهي خود در اعتلاي كلمۀ حق عمل نمايد.
در اين شماره از نشريه، به مناسبت سالروز وفات آيت ‌الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، همانند گذشته كوشيده ايم تا به قدر بضاعت ناچيز خود، مسايل پيرامونِ زندگاني شيخ عبدالكريم حائري يزدي را مطرح كنيم و گاه نكاتي شايستۀ درنگ را يادآور شويم.

** طلوع خورشيد:
شيخ آقابزرگ تهراني و عبدالحسين آيتي تاريخ تولد ايشان را در سال 1276ه.ق(1239 ه.ش) دانسته است.[شيخ آقابزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج4، ص378؛ عبدالحسين آيتي، تاريخ يزد، ص428] امّا حاج شيخ مرتضي حائري فرزند شيخ، اعتقاد دارد كه پدرش در سال 1280 ه.ق(1242 ه.ش) متولد شده است.[علي كريمي جهرمي، آيت الله مؤسس، ص18، به نقل از يادداشت هاي شيخ مرتضي، ص6]
او در روستاي «مهرجرد»‌ يزد در خانۀ مردي پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكي پا به عرصۀ حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.[مجله حوزه، ش12، سال64؛ فصلنامۀ ياد، ش4، سال65] وي دوران كودكي را در دامان پر مهر مادري سپري كرد تا به شش سالگي رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستي پايش به مكتب باز مي‎شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبري نبود و كودكاني كه بزرگ مي‎شدند به دنبال كار و حرفۀ پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپري مي‎كردند. اما عبدالكريم كه گويي سرنوشتي جز اين داشت مورد لطف الهي قرار گرفت و خيلي زود وسيلۀ درس و دانش اندوزي برايش فراهم شد.

** آغاز تحصیل:
در شش سالگي يكي از بستگانش(شوهر خاله اش) معروف به مير ابوجعفر كه آخوند بود به «مهرگرد» آمد و تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد. عبدالكريم روزها در درس استادان حاضر مي‌شد و شبها در خانه مير ابوجعفر به سر مي‌برد و گاهي در شبهاي جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرگرد را پيش مي‌گرفت. با درگذشت پدر مدتّي از تحصيل باز ماند امّا بعد از چندي به حوزه علميه يزد رفت و در مدرسه محمدتقي خان سكني گزيد و به تحصيل علوم اسلامي پرداخت.[عمادالدين فيّاضي، حاج شيخ عبدالكريم حائري، ص26]
پس از تحصيلات مقدماتي در اردکان و يزد جهت تحصيل و تکميل علوم ديني به کربلا و سپس به سامرا و نجف مهاجرت کردند . ايشان پس از 37 سال اقامت در کربلا، سامره و نجف به اراک آمده و حدود 8 سال به تربيت طلاب و تشکيل حوزه مشغول شدند.
** مهاجرت به قم:
در اوايل قرن يازدهم هجري ق. چند سالي شخصيت هاي بزرگي چون صدرالدين شيرازي، فياض لاهيجي و فيض كاشاني و بعدها ميرزاي قمي در مدارس اين شهر به بحث و اشاعۀ علوم اسلامي در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند. و با تشكيل جلسات پرشكوه علمي مدّتي كور سوي دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزي كه آية الله حائري پا به اين شهر مي‎گذارد وضع حوزه ‎هاي علميّه همچنان اسفبار و مدت ها عظمت گذشتۀ آن فراموش شده بود.
ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمي قم را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مي‎گفت: «چه مي‎شد اگر حوزۀ علميّۀ قم سر و سامان مي‎گرفت!»[ر.ك: آشنايي با حوزه‎ هاي علميه شيعه، سيّد حجت موحّدي ابطحي، ج1، ص291؛ همچنين: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، ج2، ص556]
پس از اين دوران به سال 1340 قمري مطابق با سوم فروردين 1301 شمسي به قصد زيارت حضرت معصومه(س) به قم حركت كردند و همين سفر بود كه مرحله تازه اي در تاريخ پرشكوه شيعه را رقم زد، چرا كه ايشان با اصرار علما و مردم قم خصوصا حاج شيخ محمدتقي بافقي و پس از استخاره با قرآن تصميم به اقامت در شهر قم و تاسيس حوزۀ علميه اين شهر گرفتند. حاج شيخ با اين كه كمتر به قرآن مجيد تفأّل زده و استخاره مي كردند، صبحگاهي كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرّف شدند، با قرآن شريف استخاره كردند. آيه 93 سوره مباركۀ يوسف آمد: «اِذْ هَبُوا بقميصي هَذا فَاَلْقُوهُ علي وجه اَبي ياتِ بصيراً وَ أتُوني بِاَهْلِكم اَجمعين» و اولين جمله اي كه در اوّل صفحه قرآن بود، ذيل آيه: «وأتوني باَهلكم اجمعين» بود. پس با عزمي راسخ و قلبي مطمئن، بنا را بر توقّف گذارده و به منزل حاج سيّد علي مصطفوي، تاجر قمي كه علما و طبقات تجار و اصناف ديگر، جمع و انتظار نتيجه و تصميم نهايي آن جناب را داشتند، آمده و اظهار مطلب فرمودند، مردم بي اندازه شاد و خوشحال شدند.[محمدشريف رازي، گنجينۀ دانشمندان، ج1، ص284]