خدایا پاکم کن...!

خدایا پاکم کن...!


بخواهیم یا نخواهیم:
روزی فرا خواهد رسید که جسمِ بی حرکتِ من، زیر ملحفۀ سفیدِ پاکیزه‌ ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می‌ گیرد و آدم‌ هایی که سخت مشغول زنده‌ ها و مرده‌ ها هستند از کنارم می‌ گذرند.
اگر تصور کنیم، خیلی اتفاق ها می افتد...!
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، اگر اعتقادی به عالمِ غیب و تو داشته باشم، دیگر نیازی بَه بَه و چَه چَه دیگران نخواهم داشت...!
---------------------------------------------
پ ن:
1- تا نزد خود حضور نداشته باشی و هوش و حواست جمع خودت نباشد، توفیق پاییدن خود را نخواهی یافت.
2- خدایا! خیلی ضعیف هستم، نگاهم کن!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

این اعتقادِ من هستش و براش کلی دلیل دارم که نمی تونم بگم و به قولِ آقایِ کروبی، اگر کسی بهم بگه: «دو تاشو بگو!» نمی تونم دو تاش رو هم بگم!
اما حرفم:
بعضی‌ ها رو دیدی که برای رسیدن به خدا سخت می‌ کوشند. بعضی‌ ها درست موقعِ غروب به خدا می رسن. بعضی‌ ها هم وقتی کار تمام شده و آخرایِ عمرشونه، پیداشون می‌ شه. اما جالبیش اینه که همۀ این سه مدل آدم یکسان زیر چتر لطف و مرحمت خدا جون قرار می‌ گیرن.
می دونی چرا اینجوری فکر می کنم؟
او به غنای کار خودش نگاه می‌ کنه نه به کارِ ناقص و درب و داغونِ ما.
از غنای ذاتِ الهی، به جز بهشت نمی‌شکفه!!
راستش باید هم اینگونه باشه.
بهشت، ظهور بی‌ نیازی و غنایِ خدایِ همیشه مهربان هستش.
با وکیل وصیّ هایِ خدا اصلاً حال نمی کنم!
اصلاً می دونی چیه؟
دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسود و بدبختند که نمی‌ توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.!!!!
----------------------------------
پ ن:
1- خدایِ اینجوری عجب خدایی هستش ها!
2- با وجودِ این خدا آدم خجالت می کشه به سمتِ خطا و اشتباه بره...
3- حرفی داری بزن! خلاصه این خدایِ ماست

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

خدا بنده را جز به بهشت نمی‌فرستد...

حکایتی را از زبان مسیح(ع) نقل می‌کنند که بسیار شنیدنی است. می‌گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت‌های مختلف آن را بیان می‌کرد. حکایت این است:

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران حاضر در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ مشغول به کار شدند. کارگرانی که آن روز درمیدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. ساعات بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

شبانگاه هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او کارگران را گردآورد و به همه دستمزدی یکسان داد. آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: «این بی‌انصافی است. چه می‌کنید آقا؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که دیگر اصلا کاری نکرده‌اند.»

مرد ثروتمند خندید و گفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم و بد است؟» کارگران یک صدا گفتند: «نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما هم بوده. با وجود این، انصاف نیست اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم.» مرد دارا گفت: «من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم.  اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارایی من کم نمی‌شود. من از استغنای خود می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم.»

مسیح (ع) گفت: « بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما  همه یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند.»

او به غنای کار خود نگاه می‌کند نه به کار ما. از غنای ذات الهی، به جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد . بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.

مرگ؛ آغوش پر مهر پروردگار....

مرگ؛ آغوش پر مهر پروردگار....
حقیقتِ مرگ؟ باید حال داشته باشی برای خوندنش....!



همۀ ما می دانیم که:
مرگ حقیقتی انکار ناپذیر است، ولی با آن مثل یک باطل بی اساس برخورد می کنیم، و این از شگفتیهای زندگی انسان در دنیایِ ماست!...

متأسفانه ما معنایِ صحیحی از مرگ در ذهنمان نداریم، لذا از آن ناراحت و بعضاً متنفریم!
مرگ، نیستی، فنا و نابودی نیست، بلکه به معنایِ انتقال از سفرۀ کوچک به سفرۀ بزرگ تر است؛ آن هم انتقال از حیاتى(دنیا) به حیات دیگر(آخرت).
** نظرات برخی بزرگان و اندیشمندان:
1- ملاصدرا حقیقتِ مرگ را اینگونه می داند:
«مرحوم ملاصدرا بیان مىدارد: مرگ مفارقت روح از بدن است و نفس، در حرکت جوهرى به مرحلهاى مىرسد که دیگر نیازى به آلات و ابزار تن ندارد. بدن، به منزلۀ کشتى است که نفس سوار آن شده تا در سفر به سوى خدا، در خشکى اجسام و دریاى ارواح از آن کمک بگیرد و وقتى از این مرحله گذشت، دیگر نیازى به این بدن ندارد.»[ اسفار، ج۹، ص238]
2- علامه طباطبایی حقیقتِ مرگ را اینگونه می داند:
«در حقیقت مرگ براى انسان سرآغاز حیاتى نو است. همان گونه که انتقال انسان از «جنین» به «عالم دنیا» تولّد و حیات جدیدى براى او محسوب مى شود، انتقال او از حیات دنیا به آخرت نیز تولدى دیگر و سرآغاز حیات جدیدى است.»[المیزان، ج16، ص 252، سجده: 11]
3- آیت الله جوادی آملی حقیقتِ مرگ را اینگونه می داند:
«حقیقتِ انسان «منِ» اوست، نه بدن مادّى اش؛ چرا که با توفّى و مرگ، شخصیت و منِ حقیقى انسان به تمام و کمال دریافت مى شود و بدن کم کم پوسیده و بعد پراکنده مى شود، آنچه پوسیده نمى شود و تحویل مأموران الهى مى گردد بدن مادّى انسان نیست، بلکه حقیقت وجودى او است که «منِ» او وابسته به آن است و قرآن از آن به نفس و روح تعبیر مى کند.»[معاد در قرآن، ج4، ص181]
3- ---------------------------------------
پ ن:
1- برایِ جواب سلام، باید به علیک محترمانه فقط فکر کرد، نه چیز دیگر!
2- دنـیـا را وارونـه مـی خـواهـم...
آدم هـا را...
اتـفـاق هـا را...
دلـم مـی خـواهـد...
رویـاهـا از سـر و کـول هـم بـالا بـرونـد...
مـردمـان بـخـنـدنـد از تـه دل...

مرگ، بهترین تسکین دهنده

مرگ، بهترین تسکین دهنده

آدمی وقتی هوا برش می داره و احساس می کنه دنیا رو سرش خراب شده، بهترین تسکین دهنده براش، می تونه یادآوریِ مرگ باشه!

واقعیت مسأله اینه که وقتی برای خودمون زیادی شخصیت قایل می شیم، خدا میاد وسط و یه حالِ اساسی به آدم میده و حالش رو می کنه تو قوطی و می اندازه تو دریا تا گالیکه و یارانش کشفش کنن!

خدایا! دوست دارم همیشه برام مشخص باشه و جلو چشمم باشه که قراره یه روزی از این دنیایِ خاکیت دست بردارم تا مبادا دلِ شخصی رو بشکونم یا هزاران آه و افسوسِ الکیِ دنیایی بکشم!

----------------------------

پ ن:

1- نمی دونم چرا همیشه یه چیزی کمه...!

2- تا یادم می افته که ممکنه به هر دلیلی دستم از این دنیا کوتاه بشه، ناخودآگاه به لرزه می افتم و خودم رو ضعیف می دونم...

3- اصلاً نفهمیدم که چی نوشتم و هدفم از نوشتن چی بود...!

4- حوصلۀ خودم رو هم ندارم!

 

دعا كردن براي مرگِ زودتر

دعا كردن براي مرگِ زودتر


	قبرستان که می‌روم هی طول و عرض خودم را با طول عرض این قطعه‌ها می‌سنجم.

	 

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
ايا دعا كردن براي مرگ زودتر گناه دارد؟ اگر بله پس چرا حضرت زهرا س دعا كردند كه اجلشان زودتر فرا رسد؟

پاسخ:
در پاسخ به اين پرسش ابتدا لازم است به اين نكته اشاره كنيم كه: حيات آدمي اولين و عظيم ترين نعمتي است كه خداوند آن را براي رسيدن به تكامل و صعود به قلّه هاي رفيع و عالي معنوي به انسان عطا فرموده است. ازاين رو نه تنها ديگران نمي توانند صدمه اي به اين نعمت الهي وارد سازند، بلكه خود شخص نيز به هيچ عنوان حق ندارد آن را از بين ببرد و بر وي واجب است پيوسته از جان خويش پاسداري و محافظت كند. مالك اصلي انسان خداوند متعال است و نفس انساني امانت الهي است؛ از اين رو بايد از اين امانت خوب محافظت كرد و از بين بردن آن خيانت در امانت الهي است.
برادر گرامي! با توجه به اين مقدمه بايد گفت: آرزو و دعا براي مرگ دو صورت دارد:
1. گاهي افرادي در اثر جهالت، مرگ را نجات يافتن از گرفتاري هاي دنيايي مي دانند و چون مصيبت و گرفتاري را سنگين و خلاف طبع و غير قابل تحمل مي انگارند، براي نجات از آن آرزوي مرگ كرده يا بالاتر از آن اقدام به خودكشي مي كنند. اقدام به خودكشي كه خود از گناهان كبيره است و اين آرزوي مرگ هم نتيجه ناداني و جهالت است، زيرا اين چنين آرزو كنندگاني غالبا، بلكه همه بي ايمان به خدا و معاد هستند، زيرا مؤمن مصيبت ها را بلا ها و امتحان هاي خدا مي داند(1) كه وظيفه دارد در مقابل آن ها بايستد و با تحمل و تدبير آنها را حل كند و از مواجه شدن با مصيبت ها و مشكلات نه تنها ترس ندارد و فرار نمي كند، بلكه چون مقابله با آن ها به فعال شدن استعداد هايش و رشد قواي روحي و ايماني اش مي انجامد، از آن ها استقبال هم مي كند. در اين زمينه امام باقر (ع) فرمود: «إنَّ المُؤْمِنَ يُبْتَلي بِكُلِّ بَلِيَّةٍ وَيَمُوتُ بِكُلِّ ميتَةٍ إلاّ أَنَّهُ لايَقْتُلُ نَفْسَهُ؛(2) مؤمن ممكن است به هر بلائي مبتلا شود و به هر نوع مرگ بميرد، امّا خودكشي نمي كند.»
2. گاهي فرد با توجه به حقيقت مرگ كه پل رساننده او به آخرت و لقاي خدا است، تقاضاي مرگ دارد. اين چنين تقاضايي ناشي از بينش صحيح در برابر مرگ است و از كساني سر مي زند كه مرگ را فهميده اند و لقاي خدا را طالبند و براي لقاي خدا كسب آمادگي كرده اند. حضرت زهرا(س) هم از اين دسته هستند و نگاهشان به مرگ، رسيدن به آغوش پر مهر پروردگار است.حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها در روز آخر از عمر شريفشان دعاي «اللهم عجل وفاتي سريعا» را خواندند.(3)
دعاي 40 صحيفه سجاديه دعاي كساني است كه چنين بينشي درباره مرگ دارند و براي مرگ آماده اند و توشه برداشته اند. به اين دعا توجه كنيد:

ادامه نوشته

چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟

چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟

«کسی که معرفتی نسبت به مرگ و همچنین آمادگی برای سفر آخرت داشته باشد، مرگ را زیبا دیده و برای پذیرفتنش آغوش باز کرده و منتظر اوست. اما همین کس نیز باز هم از خدا عمر می طلبد تا بیشتر تلاش کند و بیشتر موجبات رضای خدا، و تعالی آخرت را فراهم نماید».


ادامه نوشته

حکمت مرگ و راز آفرینش

حکمت مرگ و راز آفرینش

گندم

حضرت موسی(ع) از خدا پرسید: خدایا چرا انسان ها را می آفرینی و سپس آن ها را می میرانی و از بین می بری؟

خداوند فرمود: می دانم پرسش تو از روی انکار و غفلت نیست، بلکه چنین سوالی برای این است که مردم را از حکمت مرگ و راز آفرینش آگاه سازی. اکنون در زمینی مقداری بذر بکار، ابتدا خود حقیقت را در یاب...

حضرت موسی(ع) بذر گندم در زمین می کارد و چون وقت درو می رسد، داس می گیرد. خوشه های گندم را درو می کند.

از سوی خدا به حضرت موسی(ع) ندا می رسد: چرا زراعتی را که کاشتی و اکنون به کمال رشد و پختگی رسیده می بُری و درو می کنی؟!.

حضرت موسی(ع) گفت: ... به این خاطر که دانه های گندم را از کاه جدا کنم. دور از عقل و حکمت است که کاه و گندم در انبار به هم آمیخته باشند.

خداوند فرمود: این دانش را از که آموختی؟!.

حضرت موسی(ع) گفت: ... خدایا این دانش و بصیرت را تو به من آموختی!

ما اجاره‌نشین‌ها...!

ما اجاره‌نشین‌ها...!

ما اجاره‌نشین‌ها...!

تا وقتی اجاره‌نشین هستی زندگی‌ات دست خودت نیست. خانه‌ای که در آن هستی را نباید صدمه بزنی. باید مراقب رفتارت در ساختمان باشی. از همه مهمتر هوای صاحبخانه‌ات را باید داشته باشی. سر ماه باید به حساب خودت رسیدگی کنی و هرطور که هست اجاره بها را بپردازی. پایان قراردادت که می‌رسد یک دنیا استرس و نگرانی سرت هوار می شود که نکند صاحبخانه بگوید «بلند شو. دیگر نمی‌توانی در این منزل بمانی!» حالا اگر بتوانی یک منزل مناسب جدید دست و پا کنی آنوقت تازه اول گرفتاریت است. وسایل را که بسته بندی می‌کنی. به نظرت می‌رسد بسیاری از آن‌ها باید عوض شوند و به درد منزل جدید نمی‌خورند. تا دیروز برایت عزیز بودند و از آن‌ها لذت می‌بردی، اما امروز متوجه شده‌ای که چیز چندان بدردبخوری هم نبوده‌اند و حتی ارزش بسته بندی ندارند، چه برسد به اینکه بخواهی هزینه اسباب‌کشی‌شان را هم بپردازی. حالا فرض کن خانه خریده‌ای و می‌خواهی برای همیشه به خانه خودت اسباب کشی کنی. راه می‌افتی در بازار برای پیدا کردن اجناس خوب از میان این همه جنس نامرغوب و با خودت می‌گویی «اگر از همان روز اول فکر اینجایش را می‌کردم، لازم نبود امروز همان اجناس را چندین برابر خریداری کنم.»

تا به‌حال با خودت فکر کرده‌ای که زندگی این دنیا چقدر شبیه به زندگی در خانه اجاره‌ایست؟ آنچه در این دنیا خریده‌ای چقدر در آن دنیا به کارت می‌آید؟ اصلا تابه‌حال به فکر رضایت صاحبخانه بوده‌ای؟

قصاص قبل از جنایت!

قصاص قبل از جنایت!


	 بعضی‌ها مثل ماسه بادی هستند... یکهو خراب می‌شوند توی زندگی آدم!
 

خودکشی پرسش:
مي خوام خودكشي كنم مي توانم قبلش كاري كنم كه اين گناهم بخشيده بشه و برا اين گناهم اون دنيا عذاب نكشم؟
بعدش راحت خودكشي كنم؟ مي شه؟

 پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پاسخ:
ادبيات نامه تان گوياي ناراحتي درونتان است؛ از طرفي به خدا و معاد ايمان داريد، از طرفي هم ظاهراً مشكلات بوجود آمده از زندگي بيزارتان كرده است! اين تضاد باعث شده تا به فكر بخشش قبل از گناه بيفتيد! ولي من مي خواهم راه سومي را به شما عرض كنم و آن اينكه با قدرت تمام و قايل شدن شخصيت به خودتان، در مقابل مشكلات قد علم كنيد و خودتان را به خدا اثبات كنيد كه مي توانيد.
- قبل از بيان هر نكته اي مي خواهم توجهتان را به مطلب زير جلب كنم:
قانون زندگي به ما مي‌گويد كه هميشه سختي‌ها و مشكلات، دايمي و هميشگي نيست. اگر مدتي با آن ها دست و پنجه نرم كنيد، مسلّماً مشكلات تمام مي‌شود. روزگارخوشي براي شما رقم خواهد خورد.
وقتي در آيات الهي دقت مي‌كنيم، مشاهده مي‌كنيم كه هميشه مشكلات يك سوم آساني‌هاست. اين سنّت الهي است كه به دنبال هر سختي رفاه و آساني را قرار مي‌دهد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ و... لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(1) شما را با اندكي از ترس، گرسنگي و آفت در مال ها و جان ها و ميوه ها مي آزماييم تا معلوم گردد كه چه كس عمل شايسته انجام مي دهد.»
گاهي زندگي و مشكلات آن با آجر به سر شما مي‌كوبد، أمّا در برابر مشكلات زندگي تنها كساني مي‌تواند سرأفراز بيرون بيايند كه صبر و استقامت داشته باشند.اينجاست كه خداوند متعال به همه انسان‌ها با تأكيد بشارت و مژده مي‌دهد: "فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا؛ (2) پس (بدانكه) مسلما با هر دشواري آساني است". توجه كنيد كه: پايان شب سيه سفيد است.
خواهر محترم! همانطور كه آگاهيد نا اميدي بسيار نامطلوب و مضّراست و انسان را در اين دنياي وانفسا، به تنهايي و غربت مي كشاند. اولين نكته كه بايد به آن توجه كنيد اين است كه اين امر مانند بسياري از مشكلات داراي راه چاره است و زماني به پايان خواهد رسيد، و اين نياز به همّت خود شما دارد. شما حق نداريد خودتان را از زندگي ساقط كنيد. اصلاً خبر داريد كه خداي متعال براي آفريدن و زندگي چقدر برنامه ريزي كرده است؟! او قصدش از خلقت ما «خليفة الله» شدن است، آن وقت مي خواهي به اين سادگي به خاطر چند مشكل -كه غالباً پيش پا افتاده بوده و ديگران هم آن را تجربه كرده اند- خود را از هستي ساقط كنيد؟! اين انصاف است؟!
- دوست دارم به اين نكات با نگاهي عميق توجه كنيد:

ادامه نوشته

مقالاتی پیرامون رابطه روح و بدن و تأثیر آن بر نظریه معاد جسمانی ملا صدرا

رابطه روح و بدن و تأثیر آن بر نظریه معاد جسمانی ملا صدرا

امیدهای ناامیددر وجودمان چه می‌کاریم؟صبح است ساقیا

رابطه نفس و بدن از دیدگاه ملاصدرا وابن سینا

 

معاد جسماني از ديدگاه ملاصدرا

معاد جسماني از ديدگاه صدرالمتألهين

معاد جسماني در قرآن و تبيين آن در حکمت سينوي و صدرايي

معاد روحانی و جسمانی در علم فلسفه

معاد جسمانی به روایت ملاصدرا

معاد جسماني از نگاه حكميان الهي

ارتباط نفس مجرد و بدن در فلسفه اسلامی

رابطه نفس و بدن از دیدگاه ملا صدرا


مقاله ای زیبا از شخصیت: سیدجمال‌الدین اسدآبادی

ادامه نوشته

ارزش بعد از مُردن!

قلب؛ حرم امن الهی

قلب؛ حرم امن الهی

شخصی موقع جان دادن، هنگامی که همه به او می گفتند اشهد را بگو، می گفت:
نمی گویم نشکن
نمی گویم نشکن
از دنیا رفت، شخصی او را در خواب دید و از او پرسید :چرا اشهدت را نگفتی؟
آن مُرده گفت:
آینه ای داشتم که عجیب او را دوست داشتم هنگام مرگ شیطان با سنگی در دست آمد و گفت: اگر اشهدت را بگویی این آینه را می شکنم...


به قول سید شهیدان اهل قلم شهید آوینی:
 
 
مومن اگر وابستگی داشته باشد نمی تواند قیام کند و عصر ما عصر قیام است!

 
مطلبی زیبا برای منبرجایی که خدا برای استقرار برگزید
 

تقدیم به همۀ دوستان!

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

تقدیم به همۀ دوستان!

مقاله ای زیبا در مورد مرگ:

مهارت تحملِ فقدان (مرگ) عزيزان در قرآن

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

مقالاتی در مورد کودکان و مرگ والدین

مقالاتی در مورد کودکان و مرگ والدین

با کودکان داغدار چگونه برخورد کنیم؟

کودک از مرگ والدين چه مي فهمد؟

با کودکان در مورد مرگ صحبت کنیم؟

کودکان و مرگ والدین

علت ترس از مُردِگان

علت ترس از مُردِگان

پرسش: چرا جسد دفن نشده (حتي اگر مربوط به عزيزترين نزديكان باشد) خوف دارد؟

 پاسخ:
در واقع علت ترس از ميت به ترس از مرگ باز مي گردد، از اين رو بهتر است در مورد مرگ و ترس برآمده از آن صحبت كنيم تا در پرتو آن روشن گردد كه چرا انسان ها از جسد مي ترسند. شايد گمان مي كنند اگر با مرده اي در اتاقي تنها گردند، گرد مرگ دامن او را نيز مي گيرد.
پديدۀ مرگ همواره يكي از دغدغه هاي اصلي انسان در اين كره خاكي است. اينكه مرگ پايان حيات است يا آغاز حياتي جديد، همواره ذهن انسان را به خود مشغول ساخته و او را به تفكر و تأمل واداشته است. انسان هر چه از مرگ اطلاعات ناقص داشته باشد، از جسد انسان دفن نشده هم مي ترسد.
- مرگ و ميّت از ديدگاه قرآن:
آن چه از قرآن بر مي آيد آن است كه مرگ يك أمر عدمي و به معناي فنا و نيستي نيست. بلكه يك امر وجودي است. يك انتقال و عبور از جهان به جهان ديگر است، از اين رو بسياري از آيات قرآن از مرگ به توفي تعبير كرده اند كه به معناي بازگرفتن و دريافت روح از تن است.
خداوند در بيان اين امر وجودي مي فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»(1) همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده. در اين جا خداوند، مرگ را همانند زندگي يك آفريده از آفريده هاي خويش بيان مي دارد. چون اگر مرگ امري عدمي بود مخلوق و آفريده به شمار نمي آمد از مخلوقات هيچ گاه جز به «امور وجودي» تعلق نمي گيرد.
به هر حال مرگ از مخلوقات و امر وجودي و دريچه اي است به سوي زندگي ديگر، در سطحي بسيار وسيع تر و آميخته با ابديت؛ خداوند مي فرمايد: «وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ»(2)  و اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد قطعا آمرزش خدا و رحمت او از آنچه جمع مى‏كنند بهتر است. اگر بميريد و يا كشته (شهيد) شويد به سوي خدا باز مي گرديد. در حقيقت مرگ پايان راه نيست. بلكه آغاز راهي است كه بدان به جهان هاي ديگر منتقل مي شويد؛ و اين جهان با همه عظمتش تنها مقدمه اي براي جهان هاي گسترده تر و فراخ تر، جاوداني و ابدي است. و به سخني ديگر مرگ نه تنها موجب نمي شود تا زندگي، پوچ و بيهوده جلوه كند، بلكه به زندگي اين جهاني معنا و مفهوم مي بخشد و از كاركردهاي مرگ مي توان معنا بخشي به زندگي دنيايي دانست؛ چون مرگ است كه آفرينش هستي را از بيهودگي خارج مي سازد و بدان جهت، معنا و مفهوم مي بخشد.
- علل ترس از مرگ و جسد انسان:
بي گمان واكنش طبيعي انسان در برابر ناشناخته اي چون مرگ، ترس و هراس است. ريشه ترس را مي توان در اين جست كه مرگ را پايان، فنا و نيستي تصور مي كنند و انسان به طور طبيعي و ذاتي گرايش به بقا و جاودانگي دارد و از نيستي و نابودي مي گريزد.
بنابراين وحشت و هراس انسان از فنا و نيستي، امري طبيعي و واكنشي عادي است. لذا از «مرگ» و «ميت» به جهت آن كه در باورش پايان كار و عامل نيستي و نابودي اوست، مي هراسد از آن مي گريزد. بسياري از مردم مرگ را به معناي فنا و نيستي تفسير مي كنند، و بديهي است كه انسان از فنا و نيستي وحشت و هراس دارد. اگر انسان مرگ را به اين معنا تفسير كند، به طور يقين از مرگ و جسد گريزان خواهد بود و همين امر عاملي براي اضطراب و عدم آرامش او در طول زندگي خواهد بود و حتي در بهترين حالات زندگي و در اوج پيروزي و سعادت دنيوي و خوشبختي، انديشه و تصور اين مطلب كه روزي اين زندگي به پايان خواهد رسيد، شهد زندگي را در كام او زهر مي كند و همواره در نگراني و اضطراب به سرمي برد و با ديدن جسد و ميت احساس ترس را در خود مي بيند.


پي نوشت ها:
1. ملك(67) آيۀ 2.
2. آل عمران(3) آيۀ 157.

ادامه نوشته