ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر

ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر

1- توجه داشته باشیم که تا به روز عید فطر نرسیدیم هنوز نامه ما امضاء نشده است؛ درست است که شب قدر را پشت سر گذاشتیم اما آخرین گذرگاه به نام روز عید فطر وجود دارد و لازم است تا روز و شب آخر ماه مبارک رمضان از این فرصت استفاده کرده و از درگاه خداوند حوائج دنیوی و اخروی خود را بطلبیم.
2- دهه آخر ماه رمضان دهه جایزه است و پیامبر (ص) نیز در این دهه در مسجد معتکف می شدند و وقتی به دعاهای پایانی ماه رمضان می رسیم دعاها عرفانی تر می شود و رنگ و بوی قرب به خداوند بیشتر می شود گرچه کل ماه مبارک رمضان ماه دعا و مغفرت است اما با تورق اجمالی در مفاتیح الجنان می بینیم که دعاهای روزهای پایانی ماه رمضان از یک نوع ارتقاء معنایی بیشتری برخوردار است که گویای اهمیت این دهه است به ویژه که شبهای قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان قرار دارد.

3- در ارتباط با روزهای آخر ماه مبارک رمضان دعایی است که هم در ماه شعبان و هم در ماه رمضان وارد شده است و از خداوند می خواهیم که خدایا اگر تاکنون ما را نبخشیدی ما را در این روزهای آخر ببخش چون روزهای آخر به نوعی روزهای پایانی مهمانی است و ما می دانیم به حسب ظاهر مهمان در دو وقت عزیز است یکی در هنگام ورود و یکی در لحظه خداحافظی. البته ما طواف وداع در سفر حج داریم و یا زیارت وداع در زیارت حرم ائمه معصوم(ع) هم داریم.

3- در برنامه خداحافظی در پایان مهمانی انسان باید حواسش را بیشتر جمع کند و از خدا عذر تقصیرها و کوتاهی های خود را داشته باشد و حالت استغفار و انابه در دعای وداع به اوج می رسد به گونه ای که امام سجاد(ع) در دعای وداع با ماه مبارک رمضان که در صحیفه سجادیه وارد شده است با نوعی اشک و آه و سوز از این ماه وداع می کنند؛ لذا لازم است که ما این روزهای پایانی را از دست ندهیم.

4- چیزی که خیلی مهم است را عید می گیرند و در قرآن حضرت عیسی(ع) می فرماید: "قال عيسي ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مايده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا وآخرنا وآيه منك وارزقنا وانت خير الرازقين ". در واقع اتفاق مهم باعث عید شدن است در قصه حضرت ابراهیم(ع) نیز اینگونه است یعنی اتفاق مهم این بود که حضرت اسماعیل(ع) باید قربانی می شد و نشد و خداوند چیز دیگری را جایگزین کرد که به تعبیر قرآن و "فدیناه بذبح عظیم"؛ که این واقعه عید شد. پس عیدها از نوعی امتیاز فوق العاده برخوردارند و خب ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خداست و روز عید روز جایزه گرفتن است.

5- مطلب دیگر عباراتی است که از ائمه معصوم(ع) درباره عید فطر آمده است گویای اهمیت مسائلی است که در این روز نهفته است مثلا از امیرالمؤمنین علی (ع) داریم که فرمود: " انََّما هُوَ عیْدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِیامَهُ وَ شَکَرَ قِیامَهُ..." و در عبارت دیگری فرمود که " هر روزی که معصیت نکنیم آن روز عید است". پس معلوم است که روز عید شدن، روز پذیرش از جانب خداوند و قرب الهی است.

ادامه نوشته

رمز موفقیت علامه جعفری(ره)

رمز موفقیت علامه جعفری(ره)

پیامبر(ص) فرمود:

لا يَقْدِرُ رَجُلٌ على حَرامٍ ثُمَّ يَدَعُهُ ، لَيس بهِ إلاّ مَخافَةُ اللّه ، إلاّ أبْدَلَهُ اللّه‏ُ في عاجِلِ الدُّنيا قَبْلَ الآخِرَةِ ما هُو خَيرٌ لَهُ مِن ذلكَ .[1] هر مردى بتواند كار حرامى انجام دهد و آن را فقط به خاطر ترس از خدا فرو گذارد خداوند ، پيش از آخرت ، در همين دنيا بهتر از آن را به وى عوض دهد .

متفکر و فیلسوف بزرگ حضرت علامه محمدتقی جعفری(ره) در تابستان ۱۳۷۶ در جمع تعداد زیادی از خصیصین عامل موفقیت خود را در تحصیل علم و ترویج معارف نورانی اسلام و موفقیتی که در شرح و تفسیر نهج البلاغه کسب نموده با خاطره ایی تکان دهنده و الهام بخش نقل فرمودند : که برای تمام مشتاقان سعادت و رستگاری آموزنده و مفید فایده است . ایشان قبل از ذکر خاطره ذیل اکیدا شرط فرمودند که تا زمانی که معظم له در قید حیات هستند نقل نشود. آن مرحوم فرمود : « در سالهای جوانی و اقامت در نجف اشرف دریک شب گرم تابستان به دلیل گرمای بیش از اندازه و سختی اقامت در حجره دعوت مومنی را جهت پیوستن به جمع فضلایی که در بیت آن شخص بودند پذیرفتم .

در آن جلسه شخصی که به طنزگویی و مزاحی معروف بود و گرم کننده محفل دوستان طبق معمول به شوخی و بذله گویی پرداخت و اعلام داشت : من عکس زیبای زنی شایسته از یکی از کشورهای اروپایی که در جراید چاپ شده باخود آورده ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت کنند. آن شخص از دوستان حاضر در جلسه درخواست کرد بدون تظاهر به دینداری و تقدس هر کس عکس را مشاهده کرد با صراحت و بدون تعارف بگوید بین یک لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمومنین (علیه السلام ) به طور حضوری و یک عمر زندگی زناشویی با صاحب این عکس کدامیک را برمی گزیند

عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان می داد و افراد هم هر کدام در فراخور برداشت و سلیقه خود از عکس نظری می دادند. معمولا افراد بیننده اظهار می داشتند حضرت امیر(علیه السلام ) را که ان شاالله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک می بینیم ! اما در این دنیا زندگی با این زن مهم است . من پنجمین نفر بودم وقتی که خواست عکس را به من نشان دهد طوفانی در قلبم به وجود آمد به خود لرزیدم و پیش خود گفتم : چه آزمون حساس و بزرگی است ! آیا به راستی سزاوار است لحظه ای دیدار با علی بن ابیطالب (علیه السلام ) آن مرد بزرگ را باشهوات مبادله کنیم ! بدون اینکه عکس را ببینم از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم و مورد اعتراض حاضران واقع شدم اما اعتنایی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم . درب حجره را باز کردم اما به دلیل نامناسب بودن هوا داخل نشدم . روی پله نشستم در حالیکه سرم را به دیوار تکیه داده بودم به خواب رفتم .

ناگهان خود را در سالنی نسبتا بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه کرسی ای قرار داشت و حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) روی آن کرسی نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالک اشتر و... نیز به همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر(علیه السلام ) مرا مورد خطاب قرار دادند و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم . لحظه ای خود را در آغوش آن حضرت دیدم . آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نیز امام را با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم دیدم و لذت بردم . در همین حال بیدار شدم و متوجه شدم از لحظه نشستن در کنار درب حجره تا ملاقات و بیدار شدن چیزی حدود ۸ دقیقه طول کشیده است . با حالتی وصف ناپذیر خود را به جلسه آقایان رساندم و دیدم همه سرگرم همان عکس هستند. به آنان گفتم من نتیجه انتخابم را گرفتم . از آن لحظه به بعد این موفقیت ها در زندگی علمی نصیبم گشت .[2]

این دلاور پرتابگر دیسک ایران (مهرداد کرم‌زاده ) در مسابقات پارالمپیک لندن مدال نقره گرفت، در هنگام دریافت مدال، دستش را برد پشتش و از دست دادن با این خانم(کیت مدیلتون»، همسر شاهزاده ویلیام و عروس ملکه بریتانیا) خودداری نمود.

[1] كنز العمّال : 43113 منتخب ميزان الحكمة : 144

[2] رمز موفقیت بزرگان

لینک: پسر مبارز

مدیریت شهوت در عصر ظهور

مدیریت شهوت در عصر ظهور

 

به بهانۀ روز جمعه، خواستم اشاره به روایتی قابل تأمل کنم:
خسته و پژمرده به محضر پیامبر آمد. نمی دانم حضرت را چگونه به او معرفی کرده بودند که بی مقدمه و بدون لکنت از بزرگی آلت تناسلی خود شکوه کرد:
یا رسول الله! من چیزی را حمل می کنم بزرگتر از آنچه مردان دیگر دارند و زن ها قدرت تحمل مرا ندارند! آیا صلاح است با شتر یا الاغ خودم ارتباط جنسی برقرار کنم؟
پیامبر می داند اگر او را احیاء کند جهانی را زنده کرده است لذا در جواب او فرمود:
«خداوند تو را خلق نکرده مگر اینکه کسی را هم که تو را تحمل کند، خلق کرده است».
او رفت اما دوباره آمد.
امثال من که می گوییم: وقت حضرت باید صرف برنامه ریزی های کلان جهان اسلام شود!!
نظر شما چیست؟!
اما پیامبر دوباره او را پذیرفت و سخن قبلی او را شنید و او را به زنان قبیله ای خاص ارجاع داد.
مرد درمانده رفت و بعد از مدتی سرشار از ایمان و اعتقاد در حالی به محضر پیامبر آمد که می گفت:
«یا رسول الله اشهد انک رسول الله حقّا» ای پیامبر خدا! گواهی می دهم که تو حقیقتاً فرستاده ی خدا هستی!!
کل معارف فقهی تشیّع در یک کتاب سی جلدی بنام «وسایل الشیعه» جمع آوری شده دو جلد آن مخصوص احکام جنسی است.
راستی امام زمانمان چقدر وقت برای مسایل جنسی ما می گذارد؟!
پانزده میلیون دختر و پسر ایرانی در سن ازدواج را به کدام قبیله ارجاع می دهد؟!
__________________________
پ ن پ:
1- منبع روایت: [وسایل الشیعه، کتاب النکاح، ابواب مقدماته و آدابه، باب ۲۲]
2- پرسشگرِ عصر رسول الله، چقدر راحت سوال خود را مطرح می کند! آیا جوانان امروز می توانند اینگونه سوالی از ما بپرسند؟!
3- روش و سیرۀ آقا امام زمان(عج) همانند آقا رسول الله است: «یصنعُ کما صنعَ رسول الله!»
4- ضمناً از صراحت در بحث معذورم و معذرت می خواهم.
 5- با تشکر از دغدغه دوست خوبم محمد ترکاشوند!

غَض بَصَر یعنی چشم همیشه بهار!

غَض بَصَر یعنی چشم همیشه بهار!

غَض بَصَر یعنی چشم همیشه بهار!

یک کارشناس دینی در یکی از برنامه‌های صدا و سیما خاطره‌ای را تعریف کردند؛ «استادی داشتیم که یک بار ساعتش را داد دست من. از این ساعت‌ها که تاریخ هم دارند.

استاد پرسید امروز چندم است؟

من هم نگاهی به ساعت انداختم و گفتم مثلا یازدهم!

بعد استاد ساعت را از من گرفت و گفت: ساعت چند بود؟

من کمی مِن مِن کردم و گفتم: ندیدم ساعت را. من فقط تاریخ را خواندم!

استاد گفت: آهان! غض بصر یعنی همین! یعنی ببینی اما دقت نکنی! زل نزنی!

من ساعت دستم بود. اما تاریخش را فقظ دیدم. اصلا دقت نکردم تا ببینم ساعت چند است. وقتی می‌گویند چشمت را بپوشان(غض بصر) یعنی همین. یعنی دقت نکن و زل نزن!»

ادامه نوشته

آدرس خورشید را به همه بده

آدرس خورشید را به همه بده

آدرس خورشید را به همه بده

اگر بخواهی وسیله‌ خوبی نباشی، از همه سرگردان‌تر می‌شوی.

همه‌چیز این جهان حساب و کتاب دارد. مثلا همین خورشید. همیشه سر وقت می‌آید. تو بگو یک دقیقه دیرتر یا زودتر؛ اصلا راه ندارد. ساعت که زنگ می‌خورد، برو پشت پنجره. اگر آبی به صورت زدی و نمازی هم خواندی که چه بهتر. حالا آبیِ پررنگ آسمان را بگیر و برو تا پشت کوه‌ها. همان جایی که بچه‌ها در نقاشی‌های‌شان خورشید را می‌کِشند. همان جا را نگاه کن. اگر دیدی‌ش، شک نکن که او هم دارد نگاهت می‌کند. آنجا که آبی و قرمزِ آسمان در هم پیچیده‌اند، مال توست. با انگشت‌های دو دستت دو زاویه‌ قائمه بساز و با عمود کردن‌شان، یک قاب ببند. این قاب زیبا یادگاری خورشیدِ بخشنده به توست. خورشید برای هر کس که از پشت پنجره به استقبالش آمده باشد، هدیه‌ای دارد. اما هدیه‌ خورشید از آن دست هدیه‌هایی است که برای نگه‌داشتنش، باید مثل خودِ خورشید سخاوتمند باشی و یادگارش را بدَهی برود.
چطور؟ بعد از صبحانه، قابت را بردار و به بازار برو. برو جایی که قدر گوهر را بشناسند. داد بزن «گوهر دارم، گوهر...». ببین چند نفر جمع می‌شوند. گوهرت را گران بفروش. اصلا قیمتش همین است. برکت گران است. ارزان که به دست نیامده. گوهر گرانت را به کسی بفروش که هم گوهرشناس باشد و هم سخاوتمند. فروختی؟ مبارک است. فقط خیال نکن برکت فقط از آنِ توست. زکات دارد. زکاتش را بده. اگر داشتی از بازار برمی‌گشتی و کسی از تو سراغ برکت را گرفت، نشانی‌اش را بده. خیال نکن قرار است از روزیِ تو بزنند و به دیگری بدهند. مواظب باش غرور هم تو را برندارد که «من اگر نباشم، این بنده‌ی خدا تا ابد سرگردان کوچه‌هاست». تو فقط وسیله‌ای. اگر بخواهی وسیله‌ خوبی نباشی، از همه سرگردان‌تر می‌شوی. نشانی خورشید را بده و بگو ساعتش را روی چه عددی کوک کند که هم به سلام و احوالپرسی با خدا برسد، هم به قرمز و آبیِ آسمان.

یه خبر داغ و دست اول دارم!

یه خبر داغ و دست اول دارم!

یه خبر داغ و دست اول دارم!

«من كه سرم تو كار خودم هست از اين چيزها خبر ندارم، فقط پری خانم می‌گفت مثل اينكه اين دو تا با هم سازش نمی‌كردند. سازش كه دقيقا نمی‌دانم، فكر كنم مشكل نازايی بود.»
« من كه والا از همه جا بی‌خبرم، فقط علی می‌گفت انگار پسره افتاده زندان به خاطر مواد و اينها. پدره هم نمی‌رود درش بياورد همين.»
«اين چيزها كه گفتن ندارد. من هم خيلی پيگير اين ماجراها نمی‌شوم. سوسن بيشتر از آنها خبر دارد. می‌گفت انگار دروغ می‌گويند كه دختره دانشگاه شهرستان قبول شده و رفته. مثل اينكه دختره فرار كرده...»
يك كلام بگوييد: «نمی‌دانم، خبر ندارم!»
انگار ما را مجبور كرده‌اند كه تا از ما سوالی راجع به كسی بپرسند، هرچه از هركجا در موردش شنيده‌ايم خالصانه و مشتاقانه در اختيار ديگران بگذاريم. حتی اگر از آن خبر مطمئن نباشيم. و فقط در اين گونه موارد به شدت احساس انجام وظيفه می‌كنيم. اين وظيفه خطير را چه كسی بر گردن ما گذاشته است!
همیشه دنبال خبر دسته اول هستیم و چیزی که قبلا شنیده نشده، البته شاید همین باشد که بدمان نمی‌آید کسی باشیم که یک خبر دست اول و داغ را به دیگران می‌دهد؛ یک خبر در گوشی و هیجان انگیز که قبلا شنیده نشده! یک هیجان و شوک آنی که در نهایت منجر به یک لبخند یا تعجب گذرا می‌شود. و چیزی در جانمان می‌اندازد که خبر را به بقیه بگوییم و اولین نفری باشیم که خبر دسته اول را بیان می‌کند...
دور و برمان را از این هیجان‌های کاذب خالی کنیم. طعم آرامش حاصل از بی‌خبری خیلی بهتر از داشتن خبر داغ و دست اول است. داغی بعضی خبرها گاهی باعث می‌شود مغزمان ذوب شود و به فنا برود.

ما اجاره‌نشین‌ها...!

ما اجاره‌نشین‌ها...!

ما اجاره‌نشین‌ها...!

تا وقتی اجاره‌نشین هستی زندگی‌ات دست خودت نیست. خانه‌ای که در آن هستی را نباید صدمه بزنی. باید مراقب رفتارت در ساختمان باشی. از همه مهمتر هوای صاحبخانه‌ات را باید داشته باشی. سر ماه باید به حساب خودت رسیدگی کنی و هرطور که هست اجاره بها را بپردازی. پایان قراردادت که می‌رسد یک دنیا استرس و نگرانی سرت هوار می شود که نکند صاحبخانه بگوید «بلند شو. دیگر نمی‌توانی در این منزل بمانی!» حالا اگر بتوانی یک منزل مناسب جدید دست و پا کنی آنوقت تازه اول گرفتاریت است. وسایل را که بسته بندی می‌کنی. به نظرت می‌رسد بسیاری از آن‌ها باید عوض شوند و به درد منزل جدید نمی‌خورند. تا دیروز برایت عزیز بودند و از آن‌ها لذت می‌بردی، اما امروز متوجه شده‌ای که چیز چندان بدردبخوری هم نبوده‌اند و حتی ارزش بسته بندی ندارند، چه برسد به اینکه بخواهی هزینه اسباب‌کشی‌شان را هم بپردازی. حالا فرض کن خانه خریده‌ای و می‌خواهی برای همیشه به خانه خودت اسباب کشی کنی. راه می‌افتی در بازار برای پیدا کردن اجناس خوب از میان این همه جنس نامرغوب و با خودت می‌گویی «اگر از همان روز اول فکر اینجایش را می‌کردم، لازم نبود امروز همان اجناس را چندین برابر خریداری کنم.»

تا به‌حال با خودت فکر کرده‌ای که زندگی این دنیا چقدر شبیه به زندگی در خانه اجاره‌ایست؟ آنچه در این دنیا خریده‌ای چقدر در آن دنیا به کارت می‌آید؟ اصلا تابه‌حال به فکر رضایت صاحبخانه بوده‌ای؟

تمرین سخت سکوت...

تمرین سخت سکوت...

تمرین سخت سکوت...

شاگرد چهارم با تکبر گفت: «من تنها کسی بوم که حرف نزد!»

استادی، چهار شاگرد احساساتی داشت. روزی از آنها خواست که یاد بگیرند جلوی زبان خود را نگه دارند. سپس تمرینی برای تمرکز به آنان داد که بر اساس آن باید چندین روز سکوت می‌کردند.
روز اول هیچ یک از آن چهار نفر صحبت نکرد. در سکوت غذا می‌خوردند، در سکوت تمرکز و تعمق می‌کردند و در سکوت می‌خوابیدند. حتی روز دوم هم این آزمایش مشکل را با سکوت آغاز کردند، اما خدمتکار از روی عمد یا ناآگاهانه فراموش کرد که برای یکی از آنان چایی بریزد.
شاگرد سر او فریاد زد: «پس چایی من چه می‌شود؟»
شاگرد دوم خنده‌ای کرد و گفت: «حالا تو سکوت خود را شکستی!»
سومین شاگرد به آن دو هشدار داد: «ای احمق‌ها! قرار بود ما سکوت کنیم...»
و شاگرد چهارم با تکبر گفت: «من تنها کسی بوم که حرف نزد!»

کجاها ساکت نباشیم؟

کجاها ساکت نباشیم؟

کجاها ساکت نباشیم؟

سکوت خیلی فایده‌ها دارد، اما بعضی وقتها هیچ فایده‌ای ندارد اگر شکسته نشود.

سکوت خیلی فایده‌ها دارد، اما بعضی وقتها هیچ فایده‌ای ندارد اگر شکسته نشود. سکوتی پرفایده و خاصیت است که به جا و وقتش شکسته شود و صرفاً یک بالاپوش نباشد که طرف بپوشد و خیال کند با آن خیلی باوقار و خردمند جلوه می‌کند!
در این پنجره لیستی است که وقتهای شکستن سکوت را به شما گوشزد می‌کند. بخوانید و عمل کنید، ولی دقت هم بکنید که به این بهانه‌ها تبدیل به آدم پرحرفی نشوید.

1. وقتهایی که باید کسی را هدایت کنید. اگر یک نفر از شما آدرسی را پرسید یا به وضوح دیدید که دنبال آدرسی می‌گردد که دقیقاً می‌دانستید کجاست، سکوتتان را بشکنید و تا بنده‌ی خدا گم و گور نشده، به‌ش راه را نشان بدهید. سکوت فایده دارد؛ اما فایده‌اش کجا به پای حرف زدنی می‌رسد که با آن کسی از چاه به راه می‌آید و علامت‌سؤال‌های بالای سرش، یکی یکی محو می‌شود. دلیل اینکه خدا پیامبرها را هم با کلام مبعوث کرده، همین است. وگرنه آنها عقلشان خیلی بیشتر از ما کار می‌کرد که سکوت کنند و مستفیض شوند از فوائد ساکت بودن.

2. وقتهایی که می‌خواهید حرف به‌دردخوری بزنید. هر حرفی به‌دردخور نیست. حتی خیلی وقتها نصیحتی که می‌خواهیم کسی را بکنیم هم، حرف به‌دردخوری توش نیست و پر است از شعار و حرفهای کلی. اگر غربال کردید و واقعاً دیدید حرفی به‌دردخور در خورجین دارید، معطل نکنید و دهان شریف را باز کنید.

3. وقتهایی که می‌خواهید ذکر خدا بگویید. آدم ساکت، از خیلی گناه‌ها دور است. سکوت خودش عبادت است. آدم عاقل ــ بی‌هیچ دلیل موجهی ــ عبادتش را تعطیل نمی‌کند؛ مگر آنکه بخواهد آن را به عبادتی دیگر وصل کند.

4. وقتهایی که باید سؤالی بپرسید. ساکت بودن فایده و فضیلتی ندارد وقتی چیزی را نمی‌دانید اما براحتی می‌توانید آن را سؤال کنید و از جهل و ندانم‌کاری بیرون بیایید. سکوتِ محصلی که درس معلمش را نفهمیده، دلیل انضباط او نیست؛ به او خواهند گفت حواست سر کلاس کجا بوده و مگر خواب بودی که دست بلند نکرده‌ای و نپرسیده‌ای.

5. وقتهایی که باید جواب سؤالی را بدهید. هیچ چیز همتای یاد دادن و یاد گرفتن نیست. وقتی چیزی را ندانی در حالی که دور و برت زیادند کسانی که بدانند، یا چیزی را بدانی در حالی که دور و برت فراوان هستند کسانی که ندانند، هیچ دلیلی برای نیاموختن و نیاموزاندن موجه نیست. حتی اگر بستر، بستر مرگ باشد یا در میدان جنگ باشی یا اصولاً آدم ساکتی باشی!

6. وقتهایی که روح شلوغ و ناآرامی دارید. آدمیزاد، گاهی وقتها، نزدیک است که دلش بترکد. گاهی چنان حجم مشکل یا غم یا شادی بالاست که از ظرف وجود آدم سرریز می‌کند و انسان طاقتش را ندارد. این جور وقتها، بهترین کار حرف زدن با کسی است که به‌ش اعتماد داری و باحوصله پای حرفهات می‌نشیند. بعد از این صحبت است که به وضوح می‌بینی سبک‌تر شده‌ای و دلت وزن کم کرده است.

7. وقتهایی که می‌بینی تازه‌واردی تو آمده و احساس غریبی می‌کند. به حرف بگیرید آدمی را که برای اولین بار وارد جایی شده و کسی را آنجا نمی‌شناسد. کمی بروید آن‌طرف‌تر و جا باز کنید کنارتان بنشیند و بهانه‌ای برای حرف زدن پیدا کنید تا جو برای بنده‌خدا شکسته شود و غریبی‌اش نکند.

ادامه نوشته

یكی از بركات خواب

  بركات خواب


	گاو و چوپان. هند.
 

مرحوم آیت‌ا... شیخ عبدالكریم حائری استاد حضرت امام می ‌فرمود: من در خواب هم با نامحرم تماس نمی‌گیرم. یكی از بركات خواب این است كه انسان می فهمد چند مرده حلاج است چون خیلی از كارها را می ‌شود انجام داد كه در بیرون نمی شود و وقتی در بیرون انجام نمی ‌دهیم خیال می‌كنیم آدم خوبی  هستیم. ولی انگار این خبرها نیست.

خودت را شکل هرچه بکنی، همان می‌شوی

خودت را شکل هرچه بکنی، همان می‌شوی

خودت را شکل هرچه بکنی، همان می‌شوی

هميشه گفتند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. هميشه هم وقتی اين را شنيديم به‌مان كلی برخورده كه عجب حرف بی‌منطقی. ما خودمان درك و شعور و شخصيت داريم. چرا بايد همرنگ ديگران شويم. کسی در اعتراض به چنين جمله‌ای نوشته بود: مثلا اگر وارد جايی شويم كه همه دزد هستند ما هم بايد دزدی كنيم و يا اگر معتاد هستند بايد معتاد شويم؟
شايد ابتدا با اين شخص موافق باشيم ولی به اين هم فكر كنيد كه اگر نمی‌خواهيم دزدی كنيم يا معتاد نيستيم پس آنجا چه می‌كنيم؟ برای كمك به آنها رفتیم يا برای معرفی كردنشان به پليس؟ واقعيت همين است؛ اگر وارد گروه دزدها شويد، چه دزدی كنيد، چه نكنيد شما عضو  و دوست اين گروه هستيد و اين جرم پای شما نوشته می‌شود. مگر خلافش ثابت شود آنهم به سختی. آخرش هم كه خلافش را ثابت كرديد، همه از شما می‌پرسند كه خوب پس توی اين گروه چه می‌كرديد.
شايد بر همين اساس است كه شخصيت فرد را از روی دوستانش قضاوت می‌كنيم و يا خانواده‌اش. برای اينكه اگر نگوييم غير ممكن ولی بعيد است كه كاملا متفاوت از خانواده خود باشی يا با گروه معتادان رفت و آمد داشته باشی و لب به دود نزده باشی. اينكه قيافه‌ات را شبيه خلافكارها درست كنی با مثلا يک زخم چاقو كنار ابرو اگر هيچ خلافی هم مرتكب نشده باشی، مردم فکر می‌کنند خلافکاری.
عكس اين وضعيت هم صادق است. يعنی اينكه اگر هميشه تو گروه خيرين باشی، تو را جزو آنها می‌دانند. حتی اگر هيچ كمكی هم نكرده باشی.
مردم بيشتر عقلشان به چشمشان است. اگر می‌خواهی فكر كنند كه مهربانی خودت را به مهربانی بزن، ‌اگر می‌خواهي فكر كنند كه دست و دلبازی، خودت را به دست و دلبازی بزن. هم مردم باورشان می‌شود  و هم خودت.
 

استدلال سلمانی در نبود خدا

آیا خدا وجود دارد؟!

استدلال سلمانی؛ اگر خدا وجود دارد چرا انقدر بدبختیم؟

مردی برای کوتاه کردن موهای سر و ریشش به یک آرایشگاه رفت و همانطور که معمولا در این موارد اتفاق می‌افتد، او و مرد آرایشگر به گفتگو درباره مسائل مختلف پرداختند. تا آنکه بحث رسید به کودکان ولگرد و مطلبی که درباره این کودکان در روزنامه نوشته شده بود. آرایشگر گفت: همان طور که می‌بینید، این تراژدی نشان دهنده این مطلب است که خداوند وجود ندارد.
مرد گفت: چطور؟
آرایشگر گفت: یعنی شما روزنامه نمی‌خوانید؟ نمی‌بینید چقدر مردم زجر کشیده داریم. اطفال خیابانی، همه نوع جرم و جنایت. اگر خداوند وجود داشت، این قدر محنت و مصیبت وجود نداشت.
مرد مشتری به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت تا گفتگویشان به درازا کشیده نشود. سپس به گفتگو درباره موضوعاتی دلپذیرتر پرداختند و کار اصلاح به پایان رسید. مشتری دستمزد آرایشگر را پرداخت کرد و خارج شد. پس از خروج، اولین چیزی که توجه او را به خود جلب کرد، مرد گدایی بود با موهایی بسیار بلند و ژولیده و با ریشی که معلوم بود روزهای زیادی اصلاح نشده است.
او فوری به سمت همان آرایشگاه دوید و خطاب به آرایشگر گفت: آیا می دانی آرایشگرها وجود ندارند.
آرایشگر گفت: یعنی چه وجود ندارند؟ من اینجا هستم و آرایشگر هم هستم.
 آن مرد همچنان پافشاری می‌کرد: وجود ندارند. اگر وجود داشتند، افرادی این چنین با ریشی به این بلندی و موهایی چنان آشفته و ژولیده که من الان در خیابان دیدم وجود نداشتند.
آرایشگر گفت: اما من می‌توانم به شما اطمینان بدهم که آرایشگرها وجود دارند. فقط اینکه این مرد هرگز به اینجا نیامده است.
او گفت: دقیقاً و برای پاسخ دادن به سؤال شما، باید بگویم که خداوند وجود دارد. فقط اینکه مردم به سمت او نمی‌روند. اگر می‌رفتند، منسجم‌تر بودند و چنین فقر و فلاکتی در دنیا وجود نداشت.

آب بهترین چکش است!

آب بهترین چکش!

آب بهترین چکش است!

کنار رودخانه و جویبار قدم زده‌ای؟ توی کوه رد آب را تماشا کرده‌ای؟ دیده‌ای گاهی رد آب چه نقشی توی دل سنگ و صخره انداخته؟
آب گاهی سنگ را سوراخ کرده و حفره‌ای توی دلش درست کرده و تو چشم انداختی به نقش و نگاری شدن سنگ و سوراخ‌هایش و گفتی؛ چه قشنگ... این کنده کاری روی سنگ ِ جان سخت، کار چکش نبوده‌ها! چکش و پتک را دوبار بکوبی روی سنگ، سنگ متلاشی می‌شود. با چکش نمی‌شود آن حفره‌های ظریف و نقش‌ها را ایجاد کرد؛ انگار که از اول همان شکل بوده... این هنر کار آب است. همان آب نرم و روانی که بیشتر از دقیقه‌ای نمی‌توانی توی مشت نگه‌ش داری. همان که اگر بخورد توی صورتت، از نوازش دست‌های آب لذت می‌بری. آب نرم و روان انقدر با حوصله و مدام روی سنگ کار کرده که عاقبت سنگ به همان شکلی درآمده که آب خواسته. همان قسمتی از سنگ نقش و نگاری شده که آب ریخته؛ آب رقصان و آوازخوان و نرم و لطیف بر خشونت سنگ غلبه کرده است.
تو فکر کن آدمی که رو به رویت نشسته سنگ است. سخت است. تو آب باش. نرم و روان و با حوصله. مطمئن باش توی دلش نفوذ می‌کنی. چکش‌ها کاری جز خرد کردن بلد نیستند!

بهترین غذای جهان را بخور!

بهترین غذای جهان را بخور!

 حتما بهترین غذای جهان را بخور!

روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی.

اول: سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری.

دوم: در بهترین بستر و رخت خواب جهان بخوابی.

سوم: اینکه در بهترین خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم! چطور من می‌توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

- اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری، هر غذایی که می‌خوری طعم بهترین غذای جهان را می‌دهد.

- اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هرکجا که خوابیده‌ای احساس می‌کنی بهترین خوابگاه جهان است.

- و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می‌گیری و آن وقت بهترین خانه‌های جهان مال توست.

عمر حقیقی انسان

عمر حقیقی انسان

آپاندیس قلم: یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَالأبصار. یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ وَالنَّهار. یا مُحَوِّلَ الحُولِ وَالأحوال. حَوِّلْ حالَنَا إلی أحسَنِ الحالْ... اینجا دو مطلب است که قرآن کریم به ما هشدار داد تا ما از این دو راه از فیض الهی برخوردار باشیم.

اگر کسی خواست راه خیر و سعادت را طی کند، فضل و فیضی نصیب او بشود، بیراهه نرود، راه دیگران را هم نبندد؛ هم راه خود را ببیند، هم چراغی برای راه دیگران باشد، دو راه دارد؛ یکی اینکه سعی و تلاش و کوشش بکند، آنچه را می‌داند، عمل بکند و آنچه را نمی‌داند، بپرسد. بین خود و بین خدای خود گناهی مرتکب نشود و آن را اصلاح کند. یکی هم فیض‌های رایگان الهی است که نصیب افراد می‌شود. در اثر دعای پدر، دعای مادر، سوابق گذشته که این دومی ـ که لطف خاص خداست ـ نه مسبوق به علم انسان است، نه مسبوق به عمل انسان. "دولت آن است که بی‌خون دل آید به کنار" این فیض ابتدائی هست.

 

اما حال به چه کسی می‌دهند، به چه کسی نمی‌دهند، چقدر می‌دهند و... اینها برابر آن حکمت‌های الهی است که در دعای نورانی امام‌سجاد(ع) هست یا مَنْ لاتُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الوَسائِلْ(1). ای خدائی که تمام کارهایت روی حکمت است و با هیچ وسیله‌ای نمی‌شود جلوی حکمتت را گرفت!

منتها ما نمی‌دانیم آن دعای پدر، دعای مادر، دعای نیاکان، چه طور شد که یک فیضی نصیب انسان کرد؛ دعای معلّم، دعای یک انسان دل شکسته و... اینها روشن نیست. این همان دولتی است که بی‌خون‌دل آید به کنار! نوع دیگر آن است که انسان سعی و تلاش و کوشش می‌کند و از خدای سبحان تغییر حال می‌طلبد؛ که خدایا! این روشی که ما داریم، تا تحوّلی در درون ما پیدا نشود، این روش کارساز نیست. این لنگان، لنگان رفتن است. و کسی که مقصدش طولانی است؛ اینگونه به مقصد نمی‌رسد،

پای ما لنگ و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

ادامه نوشته

معرفی چند مقاله خوب

هر چیز قیمتی دارد

پنیر مجانی!!

زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد،

پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود!

تله موش

 

دعایی که اجابتش قطعی است!

دعایی که اجابتش قطعی است!

دعایی که اجابتش قطعی است!

آیت الله بهجت رحمةالله علیه، در پاسخ به سۆالی گفت: برخی گمان می‌کنند که دعا، کار پیرزن‌ها و پیرمردها و عجزه [ناتوانان] است، آن‌ها که نمی‌توانند در میدان جنگ و جهاد شمشیر بزنند؛ ولی معلوم می‌شود مسئله از این بالاتر است.

در روایت درباره شرایط استجابت دعا آمده است: «من دعا و هو لایحس سوی الاجابة استجیب له»، یعنی هر کس دعا کند و جز اجابت احساس نکند، دعایش مستجاب می‌شود.

آیت الله بهجت در ادامه بیان کرد: گویا حالتی در ما پیدا شده شبیه به یاس از اجابت، که دعای ما فقط به زبان و لقلقه‌ی لسانی است؛ نه دعای برخاسته از دل مطمئن و امیدوار به اجابت. قلب متقین و دل شکسته‌ای می‌خواهد که دعایش مثل تیر به هدف برسد، به گونه‌ای که دعا کنیم و اجابت آن را بفهمیم و یا حداقل به ما وعده‌ی استجابت آن را بدهد، ولو بعد از چهل سال، همچنان که درباره حضرت یعقوب علیه‌السلام ظاهر دارد [محقق شد].

بنابراین فرموده آیت‌الله بهجت، آن دعایی مستجاب است که دعا کننده در آن مطمئن به اجابت باشد و این امر به قول ایشان قلب متقین و دل شکسته می‌خواهد.

(کتاب پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیت‌الله بهجت، جلد دوم)

ادامه نوشته

بزرگترين عيب از نگاه نهج البلاغه

بزرگترين عيب از نگاه نهج البلاغه

امیرالمونین(ع) می فرمایند: «اکبر العیب أن تعجب ما فیک مثله» بزرگترین عیب آن است که: عیبى را که خود نیز داراى، در دیگران، عیب بشمارى.
شرح :
کسانى هستند که عیب و ایرادى را که در اعمال و رفتار خودشان وجود دارد، نمى‏بینند و به حساب نمى‏آورند، اما همینکه آن عیب را، در شخص دیگرى ببینند، زبان به عیبجویى و انتقاد باز مى‏کنند، و همه جا و پیش همه کس، از عیب آن شخص سخن مى‏گویند.
براى مثال: گاهى کسى را مى‏بینم، که براى حقوق انسانى دیگران، ارزش قائل نیست، حق مردم را پایمال میکند، دستمزد کارى را که دیگران برایش انجام داده‏اند نمى‏دهد، یا کم و با تأخیر میدهند، قول و قرارهاى خود را به هم میزند، و وعده‏هایى را که به مردم داده است انجام نمى‏دهد. اما همین شخص، به محض آنکه دیگرى، کمترین حق او را پایمال کند، یا دستمزدش را یک ریال کمتر یا یک روز دیرتر بدهد، یا با او مختصرى بد قولى کند، یا وعده‏یى را که به وى داده است انجام ندهد، فریادش به آسمان میرود، و همه جا، از آن شخص، عیبجوئى و انتقاد میکند. شاعرى، در همین معنى گفته است:
ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند داد و فریاد بر آرى که: مسلمانى نیست!
امام علیه‏السلام مى‏فرماید: این خود، بزرگترین عیب است که تو، عیبى را در مردم ببینى و آن را زشت و ناپسند بشمارى و زبان به انتقادش بگشایى، در حالیکه خودت نیز، شبیه همان عیب را داشته باشى، ولى به آن توجه نکنى.
البته، منظور امام این نیست که وقتى در دیگران عیبى را دیدى که خودت نیز شبیه آن عیب را دارى، همین کافى است که عیب دیگران را به زبان نیاورى، و در عوض، عیب خودت نیز، سر جایش باقى بماند. بلکه، منظور این است که وقتى، عیب دیگران، باعث ناراحتى ما شد، هوشیار باشیم و فورا به خود آئیم و ببینیم که آیا خود ما نیز، آن عیب را داریم یا نه؟ و اگر دیدیم که خودمان نیز، دارى همان عیب هستیم، در صدد بر طرف کردن آن بر آئیم، زیرا آن عیب، همانطور که در وجود دیگران، ما را ناراحت کرده است، در وجود ما نیز باعث ناراحتى دیگران خواهد شد.

از ترساندن خسته‌ایم از امید بگویید!

از ترساندن خسته‌ایم از امید بگویید!

دل سرای سلیمانی

آیاتى درباره امیدوار بودن به زندگى بگویید زیرا ما همیشه به فكر مرگ هستیم و امیدى به آینده نداریم همه جا صحبت از مرگ و ناامیدی و جهنم است، صحبت از بیکاری و نداری است، تکلیف ما چیست در این آشفته بازار چگونه می توان امیدوار بود؟

امیدوارى و آرامشِ روح در سایه ایمان و تقوا حاصل مى شود بنابراین براى امیدوار شدن به زندگى باید بكوشیم تا ایمان و پرهیزكارى خود را افزایش دهیم و خود را به درجه اولیاى الهى (دوستان خدا) برسانیم كه قرآن شریف مى فرماید: آگاه باشید! [دوستان و] اولیاى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند! همان ها كه ایمان آوردند و [از مخالفت فرمان خدا] پرهیز مى كردند. در زندگى دنیا و در آخرت، شاد [و مسرورند] وعده هاى الهى تخلف ناپذیر است این است آن رستگارى بزرگ![ یونس، آیه 62 ـ 64]

اما از آنجا که ما آدمیان در طول زندگى زیاد دچار خطا، انحراف و گناه می شویم این موجب شود تا نسبت به آینده و آخرت خود نگران باشیم، ولى از آن جا كه خداوند «اَرْحَمُ الرّحمِینَ بخشنده ترین بخشندگان» است و رحمتش بر غضبش سبقت دارد «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» و رحمتش همه چیز را در برگرفته است «وَ رَحْمَتى وَسَعَتْ كُلَّ شَىء).[ اعراف، آیه 156] به ما  فرموده اگر به خود آمدید و متوجه گناه و غفلت و اشتباه خود شدید، ناامید نباشید، بلكه توبه كنید و به این وسیله دل خود را از زنگار گناه شست و شو داده، با انجام دادن اعمال صالح، گذشته خود را جبران نمایید تا گرفتار غضب و عذاب الهى نشوید.

حالا من و شما بد کرده ایم ایمان درست و حسابی هم نداریم هر چه به دور و برمان نگاه می کنیم به جز سختی و رنج و درد چیزی نمی بینیم چه کار باید کرد؟

ادامه نوشته

نجس ترین چیز دنیا

نجس ترین چیز دنیا

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور می کند که برود و این نجس ترین نجس ترین ها را پیدا کند و در صورتی که آن را پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.

وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یک سال جست وجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه می رسد که با توجه به حرف ها و صحبت های مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف مخلوقات باشد.


او عازم دیار خود می شود. در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید: بگذار از او هم سؤال کنم؛ شاید جواب تازه ای داشته باشد.

 بعد از صحبت با چوپان او به وزیر می گوید: من جواب را می دانم؛ اما یک شرط دارد.  وزیر نشنیده شرط را می پذیرد. چوپان هم می گوید: تو باید مدفوع خودت را بخوری. وزیر آن چنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد، ولی چوپان به او می گوید: تو می توانی من را بکشی؛ اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است .تو این کار را بکن. اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی، مرا بکش.

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد. سپس چوپان به او می گوید:

 کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع و جاه طلبی است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است، بخوری !!

مفهوم چشم زخم

مفهوم چشم زخم

چشم زخم[۱] عبارت از آن است که شخصی چیز حَسین و مرغوب را نگاه کند و بطریق حسد در وی نظر اندازد، و بعضی گویند در چشم زخم حسد ضروری نیست، گاهی نظر دوست هم کار می کند.[۲]

چشم زخم از تأثیرات نفسانی است که در خارج، فراوان اتفاق افتاده است و دلیلی بر نفی آن وجود ندارد. دانشمندان امروز بر این باورند که در برخی از افراد، روح و توان منحصر به فردی است که می تواند اشیا را نه تنها جا به جا کند بلکه مانند اشعه لیزر آن را منفجر و متلاشی نماید. این انرژی گاه از راه چشم، ساطع می شود.

بررسی های علمی اثبات کرده است که آدمی دارای نیروی شگفتی است که می تواند آثار مثبت و یا منفی به جای گذارد.

این نیرو در برخی از چشم ها تقویت شده و شخص از راه امواج ویژه ای می تواند در دیگری تأثیر بگذارد. بسیاری می گویند که افرادی را دیده اند و یا می شناسند که می توانند از راه چشم اشیایی را جا به جا کرده و یا وسیله ای را تخریب کنند.[۳]

قدرت تخریبی چشم، با توجه به نیروی باطنی هر شخص، مختلف است. انسان ها به طور طبیعی از چنین توان و انرژی برخوردار می باشند. البته در برخی از اشخاص به سبب علل طبیعی و یا آموزش های خاص و تحولات درونی و بیرونی تقویت می شود و ناخود آگاه آثار خود را به جا می گذارد ولی این گونه نیست که این نیرو اختصاص به برخی داشته باشد و دیگران از آن محروم باشند بلکه همگان دارای نیرو و توانی از این دست هستند.

چشم زخم در اسلام

ادامه نوشته

اصول‌ تغذيه‌ در سيره پيامبر اعظم‌(ص)

اصول‌ تغذيه‌ در سيره پيامبر اعظم‌(ص)

محمدرضا جبارى1  

چكيده‌
تغذيه‌ از نيازهاى‌ اجتناب‌ناپذير هر موجود زنده‌اى‌ است‌ و انسان‌ نيز از اين‌ قانون‌، مستثنا نيست‌. از اين‌ روآگاهى‌ از روش‌ و شيوه‌ بزرگان‌ دين‌ در اين‌ زمينه‌، شايان‌ توجه‌ و تأمل‌ است‌. نوشتار حاضر درصدد پاسخ‌گويى‌به‌ چند پرسش‌ محورى‌ و مهم‌ دربارة‌ تغذيه‌، بر اساس‌ سيرة‌ پيامبر اعظم‌…‌ است‌.پرسش‌هايى‌ چون‌ چرايى‌ تغذيه‌، نوع‌ غذا، تنوع‌ و مقدار آن‌، زمان‌ تغذيه‌، همراهى‌ با ديگران‌ در تغذيه‌ وبالاخره‌ چگونگى‌ انجام‌ تغذيه‌.

در سيرة‌ نبوى‌…‌ غذا خوردن‌ با هدف‌ كسب‌ توان‌ براى‌ طاعت‌ و عبادت‌ بوده‌ است‌.غذاهاى‌ آن‌ حضرت‌، ويژگى‌هايى‌ چون‌ حلال‌ بودن‌، تنوع‌، سادگى‌، مضرّ نبودن‌ و سودمندى‌ را داشته‌ است‌.آن‌ حضرت‌ از صرف‌ بيش‌ از يك‌ نوع‌ غذا در يك‌ وعده‌ ـ به‌ منظور زهد ـ پرهيز داشته‌، مقدار غذاى‌مصرفى‌اش‌ نيز در حد نياز بدن‌ بوده‌ است‌. وقت‌ غذاى‌ حضرت‌، هنگام‌ گرسنگى‌ بوده‌ و اصرار بر صرف‌ غذا به‌همراه‌ ديگران‌ داشته‌ است‌. نيز آن‌ حضرت‌ در شروع‌ و پايان‌ صرف‌ غذا نام‌ خدا را بر زبان‌ جارى‌ و در اين‌زمينه‌، آداب‌ خاص‌ ديگرى‌ را رعايت‌ مى‌فرمود.

مقدمه‌
خوردن‌ و آشاميدن‌ از لوازم‌ اصلى‌ استمرار حيات‌ مادى‌ انسان‌ است‌ و بدون‌ آن‌، هيچ‌ انسانى‌ قادر به‌ انجام‌ تكاليف‌اساسى‌ خويش‌ و حركت‌ در مسير كمال‌يابى‌ نخواهد شد. جسم‌ انسان‌، هم‌چون‌ مركبى‌ است‌ كه‌ روح‌ را حمل‌ مى‌كند واختلال‌ در كار اين‌ مركب‌، اختلال‌ در كار روح‌ پديد مى‌آورد. اين‌ حقيقت‌، اقتضاى‌ آن‌ داشته‌ كه‌ حتى‌ برترين‌ موجودات‌نظام‌ هستى‌، يعنى‌ انبيا و اولياى‌ الهى‌ نيز وجود را بى‌نياز از خوردن‌ و آشاميدن‌ ندانند و با بهره‌گيرى‌ از شيوه‌هاى‌ صحيح‌و در عين‌ حال‌ ضرورى‌، لوازم‌ استمرار حيات‌ و حركت‌ جسم‌ خويش‌ را فراهم‌ كرده‌ و آن‌ را در خدمت‌ روح‌ بلندشان‌قرار دهند.
با توجه‌ به‌ آن‌چه‌ گفته‌ شد، در اين‌ نوشتار به‌ بررسى‌ روايات‌ حاكى‌ از سيره‌ نبوى‌ در اين‌ باره‌ مى‌پردازيم‌. مجموع‌اطلاعات‌ موجود در اين‌ زمينه‌، در حقيقت‌ پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤال‌هاست‌ كه‌ پيامبر اكرم‌…‌ چرا، چه‌ نوع‌،چند نوع‌، به‌ چه‌ ميزان‌، چه‌ هنگام‌، تنها يا با ديگران‌، و چگونه‌ مى‌خورد و مى‌آشاميد.

1. چـرا؟
سخن‌ از چرايى‌ خوردن‌ و آشاميدن‌ در سيره‌ نبوى‌…‌، منطقاً بايد پيش‌ از ديگر مسائل‌ مربوط‌ به‌ سيره‌آن‌ حضرت‌ در خوردن‌ و آشاميدن‌، مورد توجه‌ قرار گيرد. اين‌كه‌ چرا انسان‌ به‌ خوردن‌ و آشاميدن‌ رو آورده‌، پرسشى‌است‌ كه‌ پاسخ‌ آن‌ ابتدا بديهى‌ مى‌نمايد، زيرا به‌ محض‌ طرح‌ چنين‌ پرسشى‌، اين‌ پاسخ‌ به‌ ذهن‌ مى‌رسد كه‌ خوردن‌ وآشاميدن‌ لازمه‌ طبيعى‌ زندگى‌ بشر و زنده‌ ماندن‌ اوست‌. اين‌ سخن‌ در عين‌ درستى‌، تمام‌ پاسخ‌ نيست‌، زيرا فلسفه‌خوردن‌ و آشاميدن‌ در نگاه‌ اولياى‌ دين‌، صِرف‌ تأمين‌ نيازهاى‌ جسمانى‌ نيست‌، بلكه‌ مسئله‌اى‌ مهم‌تر و برتر مطرح‌است‌. طبق‌ اين‌ ديدگاه‌، جسم‌، نقش‌ آلى‌ و ابزارى‌ براى‌ حقيقت‌ انسان‌، يعنى‌ روح‌ او دارد، از اين‌ رو براى‌ اين‌كه‌ روح‌بتواند مسير كمال‌يابى‌ خود را طى‌ كند بايد نيازهاى‌ جسم‌ به‌ عنوان‌ مركب‌ و ابزار روح‌، تأمين‌ شود. بر اساس‌ ديدگاه‌اول‌، انسان‌ و حيوان‌ مشترك‌ و هم‌سان‌ مى‌شوند، اما در اين‌ نگاه‌، انسان‌ در تأمين‌ نيازهاى‌ جسم‌ در پى‌ تأمين‌ هدفى‌ بس‌والاست‌. در برخى‌ روايات‌ به‌ نقش‌ ابزارى‌ خوردن‌ در راستاى‌ عبادت‌ و انجام‌ فرائض‌ و تكاليف‌ اشاره‌ شده‌ است‌. درروايتى‌، از پيامبر اكرم‌…‌ چنين‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ خداوند عرضه‌ داشت‌:
در نان‌ به‌ ما بركت‌ عطا كن‌، و بين‌ ما و نان‌ جدايى‌ ميفكن‌، چرا كه‌ اگر نان‌ نباشد قادر به‌ اداى‌ نماز و گرفتن‌ روزه‌ و انجام‌ فرايض‌پروردگارمان‌ نخواهيم‌ بود.2
و در روايت‌ امام‌ صادق‌(عليه السلام)‌ نيز آمده‌ است‌:
بنيان‌ جسم‌ بر نان‌ نهاده‌ شده‌ است‌.3
بنا بر روايتى‌ ديگر، هنگامى‌ كه‌ مردى‌ از ابوذر درباره‌ برترين‌ اعمال‌ پس‌ از ايمان‌ پرسش‌ كرد وى‌ پاسخ‌ داد: «نماز وخوردن‌ نان‌!» و هنگامى‌ كه‌ آن‌ مرد با شگفتى‌ به‌ ابوذر نگريست‌، وى‌ ادامه‌ داد: «اگر نان‌ نباشد خداوند عبادت‌ نمى‌شود».و مراد ابوذر اين‌ بود كه‌ انسان‌ براى‌ كسب‌ توانايى‌ انجام‌ عبادت‌ بايد از نان‌ بهره‌ ببرد.4
با توجه‌ به‌ اين‌ گونه‌ روايات‌، هدف‌ انسان‌ مؤمن‌ از خوردن‌ غذا، آماده‌سازى‌ جسم‌ براى‌ انجام‌ تكاليف‌ عبادى‌ وفرايض‌ دينى‌ است‌، و ـ چنان‌ كه‌ گذشت‌ ـ اين‌ نوع‌ نگاه‌ به‌ خوردن‌، به‌ مراتب‌ والاتر از نگاه‌ طبيعى‌ به‌ آن‌ است‌.

2. چه‌ نوع‌؟
پرسش‌ ديگر درباره‌ سيره‌ نبوى‌…‌ در خوردن‌ و آشاميدن‌، مربوط‌ به‌ نوع‌ غذاى‌ آن‌ حضرت‌ است‌. بنابرروايات‌ سيره‌ مى‌توان‌ ويژگى‌هايى‌ را در مورد غذاى‌ پيامبر اكرم‌…‌ استنباط‌ كرد كه‌ عبارت‌اند از:
حلال‌ بودن‌
از مهم‌ترين‌ اين‌ ويژگى‌ها حلال‌ بودن‌ غذاست‌. طبيعى‌ است‌ پيامبر اكرم‌…‌ با توجه‌ به‌ جايگاه‌هدايتى‌اش‌ در ميان‌ انسان‌ها، بارزترين‌ مصداق‌ براى‌ رعايت‌ اين‌ اصل‌ است‌. در برخى‌ روايات‌ آمده‌ است‌ كه‌ آن‌حضرت‌ آن‌چه‌ را خداوند برايش‌ حلال‌ كرده‌ بود به‌ همراه‌ خانواده‌ و خدمتكار تناول‌ مى‌كرد.5

ادامه نوشته

روان شناسی خانواده در پرتو کلام معصومان(ع)

روان شناسی خانواده در پرتو کلام معصومان(ع)
(اصول روابط زن و شوهر)


 

زن و شوهر، در جایگاه مهم ترین رکن خانواده، در کارآمدی، سلامت و نیل به اهداف ازدواج و تشکیل خانواده، نقشی اساسی بر عهده دارند. هر گونه ضعف و اختلال در شخصیت زن و شوهر و روابط آن ها، نه تنها رابطه خطی آن ها بلکه، همه اعضا و کارکردهای خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد؛ بنابر این، قدم اول برای تحکیم خانواده، برقراری روابط مناسب بین زن و شوهر است. در این بخش، اصول روابط زن و شوهر را از دیدگاه اسلام، می پردازیم.

اصل اول:
توجه به تفاوت های روانی زن و مرد

امر مهمی که معمولاً در ابتدای ازدواج مورد غفلت بسیاری از زوجین قرار می گیرد، تفاوت های شخصیتی آن ها با یکدیگر است. تفاوت های فرهنگی، قومی و تربیت خانوادگی هر یک از زوجین، زمینه های تفاوت شخصیتی آنها است؛ اما آنچه تازه می نماید، تفاوت های روانی بین دو جنس زن و مرد است. هر یک از زن و مرد، طرف مقابل را بر اساس الگوی جنسیتی خود می سنجد. هر چند افراد تا پیش از ازدواج، با جنس مخالف در خانواده اصلی خود یا سایر محیط ها ارتباط هایی داشته اند، رابطه جدید آن ها با همسر از نظر کمی و کیفی و عمق، بیش از رابطه با هر فرد دیگر است. زن و شوهر، با دیدن تشابهات و مشترکاتی، خویش را همسان یکدیگر دانسته اند؛ ولی پس از ازدواج، با تفاوت های جدی مواجه می شوند که همین امر، به طور طبیعی سبب بروز اختلافات می شود.

زن، جزئی نگری و نگاهی زیبایی شناختی دارد؛ به ظرایف امور دقت می کند و کمتر، نگاه جامع و کلی به امور دارد. مرد، کلی نگر است و به ظرایف امور، کمتر توجه می کند. تنوع رنگ و الگوی لباس، نوع آرایش و انتخاب های گوناگون زن، بسیار گسترده تر از مرد است. علایق زن، بیشتر توجه به همسر و امور خانوادگی است؛ در حالی که همت مرد، بیشتر متوجه مسائل اجتماعی و بیرون خانواده است. همدلی زنان، بسیار بیشتر از مردان است. آن ها به سرعت، احساسات دیگران را درک می کنند و می توانند خود را جای دیگران بدانند. زنان، به روابط کلامی حساس ترند و روانی کلام آنان از کودکی بیش از مردان است. زنان، بیشتر دنبال اتکا به مردان و وابستگی عاطفی به آن ها هستند و مردان می خواهند تکیه گاه باشند و اقتدار خویش را حفظ کنند. زنان، برای دریافت هدیه از سوی همسر، حساس ترند و این امر را دلیل توجه همسر می دانند. در مقابل، مردان با دادن هدیه، دنبال جلب رضایت همسر هستند و دریافت هدیه برایشان کمتر اهمیت دارد. امثال این تفاو ت ها کم نیست. ما بیشتر به تفاوت های مؤثر در روابط زن و شوهر اشاره کردیم.

زن و شوهر در سال های اول زندگی مشترک، لازم است در مرتبه نخست این تفاوت ها را بشناسند. پس از شناخت نیز نباید انتظار داشت. از لحاظ روانی همسر کاملاً با انسان هماهنگ باشد. این ویژگی ها، متناسب با مسؤولیت های زن و مرد در طبیعتشان قرار داده شده است. اگر هر یک از زوجین به ویژه مرد - بخواهد همسر را تغییر دهد تا مانند خود کند، به شخصیت او آسیب خواهد رساند. شاید برخی روایات در توصیف زن و مرد1 به پذیرش تفاوت ها - به ویژه از سوی مرد- اشاره داشته باشد.

بنابر این، هر یک از مرد و زن لازم است برخی ویژگی های طرف مقابل را بپذیرد و خود را با او هماهنگ کند. البته به دلایل متعدد زن و مرد، دو جنسیتی هستند و شخصیت آنها زمینه هایی هر چند ضعیف از جنس مخالف را دارا است؛ از این رو می توانند هماهنگی و سازگاری با همسر را در خود ایجاد کنند.

ادامه نوشته

مخالفت با هوس(حدیث بسیار عجیب)

وَ إِذَا مَرَّ بِکَ‏ أَمْرَانِ لَا تَدْرِی أَیُّهُمَا خَیْرٌ وَ أَصْوَبُ فَانْظُرْ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى هَوَاکَ فَخَالِفْهُ‏ فَإِنَّ کَثِیرَ الصَّوَابِ فِی مُخَالَفَةِ هَوَاکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْلِبَ الْحِکْمَةَ وَ تَضَعَهَا فِی أَهْلِ الْجَهَالَة
تحف العقول ص۳۹۸

امام کاظم علیه السلام فرمودند:
هرگاه دو کار برایت پیش آمد که ندانستی کدامیک بهتر و درست تر است، نگاه کن کدام یک از آنها به هوس تو نزدیک تر است. با همان مخالفت کن. چرا که در مخالفت نفست، صواب بسیار نهفته است.

سه تا خرت پيدا شد، بردار و برو!

سه تا خر

مي گويند مردي روستايي با چند الاغش وارد شهر شد.
هنگامي که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماري کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نيافت. سراسيمه به سراغ اهالي رفت و سراغ الاغ هاي گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسي الاغ ها را نديده بود.
نزديک ظهر، در حالي که مرد روستايي خسته و نااميد شده بود، رهگذري به او پيشنهاد کرد، وقت نماز سري به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالاي منبر از جمعيت نمازخوان کسب اطلاع کند.
مرد روستايي همين کار را کرد.
امام جماعت از باب خير و مهمان دوستي، نماز اول را که خواند بالاي منبر رفت و از آن جا که مردي نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهاي مردم در ميان شما کسي هست که از مال دنيا بيزار باشد؟»
خشکه مقدسي از جا برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار ديگر بانگ برآورد: «آهاي مردم! در ميان شما کسي هست که از صورت زيبا ناخشنود شود؟»
خشکه مقدس ديگر برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار سوم گفت: «آهاي مردم! کسي در ميان شما هست که از آواي خوش (صداي دلنشين) متنفر باشد؟»
خشکه مقدس ديگري بر پا ايستاد و گفت: «من!»
سپس امام جماعت رو به مرد روستايي کرد و گفت: بفرما! سه تا خرت پيدا شد. بردار و برو!

اول بهش میگن تفریح ولی بعدش ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

عطوفت و مهربانی

عطوفت و مهربانی
 
 
یکی از چیزهایی که انسان باید در مواجه با دیگران رعایت کند عطوفت و مهربانی در برخورد با دیگران است. مسلماً هر کسی در زندگی کم و بیش دارای گرفتاری و مشکلاتی می­باشد. ولی این باعث نمی­شود که انسان در رویارویی با دیگران با چهره­ای گرفته و عبوس مواجه شود. حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می­فرمایند:
«الْمُؤمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزنُهُ فِي قَلبِه‏»
شادى مؤمن در چهره او، و اندوه وى در دلش پنهان است‏.[1]
کسی که در رویارویی با بندگان خدا با چهره­ای سرد و بی­روح روبرو می­شود و نسبت به آنان و مسائل آنان ذرّه­ای عطوفت و مهربانی ندارد و نسبت به آنان و مسائلشان با بی­تفاوتی عبور می­کند، شایستگی نام انسان بودن را ندارد.
بی تردید کسی که در رویارویی با دیگران با گشاده رویی و مهربانی برخورد می‌کند خداوند نیز با او با عطوفت و مهربانی برخورد می­کند و او را در زندگیش دائماً مشمول رحمت خویش قرار می­دهد.
رسول خدا(ص) در این باره می­فرمایند:
«إنّ اللّه َ رَحيمٌ يُحِبُّ الرَّحيمَ، يَضَعُ رحمَتَهُ على كُلِّ رحيمٍ»
خداوند مهربان است و مهربان را دوست دارد و مهر خود را براى هر مهر ورزى نهاده است.[2]
روزی پیامبر به اصحاب خود فرمودند:
«وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يَضَعُ اللَّهُ رَحْمَتَهُ إِلَّا عَلَى رَحِيمٍ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ كُلُّنَا نَرْحَمُ قَالَ لَيْسَ بِالَّذِي يَرْحَمُ نَفْسَهُ خَاصَّةً وَ لَكِنِ الَّذِي يَرْحَمُ الْمُسْلِمِينَ عَامَّه»[3]
قسم به کسی که جانم در دست اوست خداوند رحمت و مهربانیش را قرار نمی­دهد و فرو نمی­فرستد مگر بر شخص مهربان! در این هنگام اصحاب خطاب به پیامبر(ص) فرمودند: یا رسول الله! همه ما مهربانی می­کنیم. پیامبر(ص) خطاب به آنها فرمودند: اینگونه نیست که رحمت و مهربانی خداوند تنها شامل حال کسی شود که به خودش مهربانی می­کند بلکه مقصود کسی است که نسبت به همه مسلمانان عطوفت و مهربانی داشته باشد.
خدمت پیامبر(ص) کودکی و نوزادی می­آوردند تا دعا کند یا اینکه نامی انتخاب کند، پیامبر(ص) آن نوزاد را به دامن می­گرفت، بعضی از اوقات اتفاق می­افتاد که آن نوزاد در دامن پیامبر(ص) ادرار می­کرد و لباس پیامبر(ص) را آلوده می­کرد؛ در این هنگام کسانی که حاضر بودند بر سر آن کودک فریاد می­کشیدند؛ ولی پیامبر(ص) می­فرمودند: بگذارید تا کودک کار خود را تمام کند و نوزاد را آزاد می­گذاشت تا ادرار کند؛ سپس پیامبر(ص) برای آن کودک دعا می­کردند و یا نامگذاری می­کردند و اولیاء نوزاد خوشحال می­شدند و آنها متوجّه می­شدند که پیامبر(ص) اصلاً از این کار نوزاد ناراحت نشده است و وقتی آنها می­رفتند پیامبر(ص) لباس خود را می­شستند.[4]


[1]. نهج البلاغه، محمد دشتی، نشر لقمان، چاپ سوم، 1379، حکمت333.
[2]. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، ج4.
[3]. ورّام، ابن ابی فراس، مجموعه ورّام، قم، مکتبه الفقیه، ج2، ص11.
[4]. قمی، عباس، منتهی الامال، تهران، مقدس، چاپ اول، 1378، ص42 .

چهره های معروفی که سیگار را ترک کردند

چهره های معروفی که سیگار را ترک کردند

تهیه و تنظیم عکس: مصطفی سلیمانی

خبرگزاری مهر: ایران 12 میلیون سیگاری دارد که در سال بیش از ۶۲ میلیارد نخ سیگار دود می کنند و البته هر روز 200 نفر از آنها به خاطر مصرف سیگار جانشان را از دست می دهند.

سیگاری هایی که خیلی از آنها برای ترک دست به دامن موسسات ترک سیگار می شوند و دست آخر باز هم  رفیق  روز و شب شان فندک است و پاکت سیگار.

اما در این میان، چهره های شناخته شده ای هم هستند که فاصله اراده تا عملشان یک لحظه بوده و با یک تصمیم زندگی شان را از هر نوع وابستگی به سیگار پاک کرده اند.

آخرین سیگاری که امام کشید(امام خمینی)

http://farsi.khamenei.ir/FA/Views/Images/B/010.jpg

شاید جالب ترین ماجرای ترک سیگار، مربوط به امام خمینی (ره) باشد که خاطره آن را فاطمه طباطبایی، عروس امام در کتاب «اقلیم خاطرات» نقل کرده است. او می گوید: «یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم.

تا این که یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم بشدت در گیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته ‌بودم، احساس شرمندگی کردم و باخود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم.»

یا مهریه یا ترک سیگار(شهید مهدی شاه ابادی)

http://www.ibna.ir/images/docs/000038/n00038341-b.jpg

درباره سیگاری شدن و ترک سیگار شهید مهدی شاه آبادی هم برادر ایشان، آیت الله نصرالله شاه آبادی خاطره ای را نقل می کنند و می گویند: «8-7 ساله که بودیم فکر می‌کردیم هر کسی سیگار بکشد مرد است. گاهی یواشکی سیگار از وسایل مرحوم پدرم برمی‌داشتیم و می‌رفتیم می‌کشیدیم. روزی عیدی‌‌هایمان را برداشتیم و دو تایی با هم رفتیم و یکی یک پاکت سیگار 10 تایی که 10 شاهی قیمتش بود گرفتیم.

یک شاهی هم دادیم و 2 تا کبریت خریدیم. نزدیک منزل‌مان خرابه‌ای بود به نام قهوه خانه. آن جا رفتیم و دوتایی روبروی هم نشستیم و هر کسی با کبریت خودش سیگارها را آتش زد و کشید. 10 سیگار من و 10 سیگار آقا مهدی کشید. تمام که شد، آمدیم بلند شویم سرمان گیج رفت. افتادیم و به حالت اغما فرو رفتیم.

خانواده از این‌طرف و آن‌طرف گشتند و ما را پیدا کردند. دیدند دور وبر ما ته سیگار ریخته است. دهن‌مان را بو کردند و دیدند بله، سیگار کشیدیم. آبلیمو خوراندند و به هوش آمدیم.وقتی به هوش شدیم نگفتیم سیگار بد است؛ گفتیم ما بد کشیدیم! باید درست کشید! خلاصه هر دومان سیگاری شدیم تا وقتی که هر دو ازدواج کردیم؛ اما خانم اخوی، مخالف با سیگار بود.

از خود اخوی شنیدم که با خانمش قرار گذاشتند خانم از مهریه صرف‌نظر کند ایشان هم از سیگار و همین کار را هم کردند و ایشان دیگر سیگار نکشیدند. ولی چون خانم من از این حرف‌ها نزد، من الان سیگاری هستم!»

اگر سیگار نباشد سینه را می خواهم چه کنم؟(آیت الله حجّت)

http://www.mobalegh.com/2/farzanegan/kohkamareei.jpg

ترک سیگار آیت الله حـجـت شاید یکی از غیرمنتظره ترین ترک هایی باشد که روایت می شود. استاد مطهری در این باره می نویسند: «آیت الله حجت یک سیگاری ای بود که تا کنون نظیر او را ندیده بودم. گاهی سیگار او از سیگار دیگر بریده نمی شد. بعضی اوقات هم که می برید بسیار مدتش کوتاه بود. طولی نمی کشید که مجددا سیگاری را آتش می زد. در اوقات بیماری اکثر وقتشان صرف کشیدن سیگار می گشت.

وقـتی مریض شدند و او را برای معالجه به تهران بردند، در تهران اطبا گفتند چون بیماری ریوی دارید باید سیگار را ترک کنید و به سینه تان ضرر دارد. ایشان ابتدا به شوخی فرموده بودند: من این سینه را برای کشیدن سیگار می خواهم. اگر سیگار نباشد سینه را می خواهم چه کنم؟ عرض کردند: به هر حال سیگار برایتان ضرر دارد و واقعا مضر است، ایشان فرموده بودند: واقعا مضر است؟ گفته بودند: بله واقعا همینطور است. فرموده بودند: دیگر نمی کشم... یک کلمه نمی کشم کار را یکسره کرد. یک حرف و یک تصمیم، این مرد را به صورت یک مهاجر از عادت قرار داد.»

بگو همسایه سیگار بکشد(شهید محمد ابراهیم همت)

http://www.fardanews.com/files/fa/news/1388/7/6/40666_804.jpg

شهید همت هم یکی از کسانی بوده که در جوانی سیگار می کشید اما به خاطر یک جمله، تصمیم می گیرد برای همیشه سیگار را کنار بگذارد. یکی از نزدیکان او در کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» ماجرای ترک سیگار شهید همت را ابنطور تعریف می کند: «روز خواستگاری یا زمان خواندن خطبه عقد بود که مادرم گفت: قول می دهد سیگار هم نکشد. خانمش هم گفت مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار بکشد.

سیگار کشیدن دور از شان شماست! وقتی برگشتیم خانه رفت جیب هایش را گشت: سیگارهایش را درآورد له کرد و برد ریخت توی سطل آشغال. گفت تمام شد. دیگر هیچ کس دست من سیگار نمی بیند. همین هم شد. خانمش می گفت: دو سال از ازدواجمان می گذشت. رفتم پیشش گفتم: این بچه گوشش درد می کند: این سیگار را بگیر یک پک بزن دودش را فوت کن توی گوشش. گفت: «نمی توانم قول دادم دیگر سیگار نکشم. گفتم: بچه دارد درد می کشد! گفت: ببر بده همسایه بکشد و توی گوشش فوت کند. دیگر هم به من نگو.»

شیخ فضل الله دهانت بوی سیگار می دهد!(شهید محلاتی)

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/04992318560512172498.jpg

اما به جز شهید همت، شهید محلاتی هم جزو ترک سیگار کرده ها به حساب می آید که به خاطر خوابی که دید، سیگار را برای همیشه ترک کرد. عده ای از دوستان او درباره این اتفاق می گویند که ایشان تا حدود دو سال قبل از شهادت، گاه و بیگاه سیگار می کشید.

بارها نذر کرده بود که سیگار نکشد و سیگار را ترک می کرد، اما همیشه در نذرهایش یک استثنا وجود داشت که اگر به زندان رفت، حق کشیدن سیگار را داشته باشد. در زندان های رژیم شاه، شکنجه های روحی و جسمی آن قدر سخت و طاقت فرسا بود که خیلی ها این فشارها را بدون سیگار نمی توانستند تحمل کنند.

این موضوع سبب شده بود که سیگار هرچند گاه در زندگی او خودنمایی کند. اما مدتی قبل از شهادت خوابی دید که برای همیشه سیگار را کنار گذاشت. پایگاه اطلاع رسانی ایثار و شهادت در این باره می نویسد: «یک روز وقتی از خواب برخاست، گفت: من هرگز سیگار نمی کشم. وقتی علت را پرسیدند، گفت: خواب دیدم که با حضرت امام خویشاوند شده ام و امام به منزل ما آمده اند.

گروهی از مردم هم در محضر ایشان حضور داشتند من جلو رفتم تا در گوش امام چیزی بگویم اما امام فرمود: شیخ فضل الله دهانت بوی سیگار می دهد! من در خواب خیلی ناراحت شدم و بدون بیان مطلبی به امام، عذر خواستم و به عقب برگشتم و یک پاکت سیگاری هم که در جیب داشتم، به درویشی که در گوشه ای نشسته بود دادم.» شهید محلاتی بعد از دیدن این خواب سیگار را برای همیشه ترک کرد.

گریه بر زیبنب کبری(س)

 
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:

مَن بَكى عَلى مُصابِ هذِهِ البِنتِ (زَينَبَ بنتِ عَلِيٍ عليهاالسلام) كانَ كَمَن بَكى عَلى أخَوَيهَا الحَسَنِ و الحُسَينِ عليهماالسلام؛
هركس بر مصيبت‏هاى اين دختر (زينب عليهاالسلام) بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش، حسن و حسين عليهماالسلام، گريسته باشد.

منبع: وفيات الأئمه، ص 431