امان از دینِ سلیقه ای...!

امان از دینِ سلیقه ای...!

تو فضای امروز با وجود مشکلاتی که توسط متصدیان امور مذهبی و دینی ایجاد شده،
اگه جوانی از اسلام برگشت،
باید دست و پایش را بوسید!

نگو که حاج آقا این چه حرفیه که می زنی؟!

چون در واقع اسلام حالِ احدُ الناسی رو بهم نمی زنه!
این جوونا از منِ طلبه، مذهبی و دینِ سلیقه ای که ارایه دادیم، بر می گردند!

آی پیغمبر خدا!

کاش بودی تا هممون می دیدیم که اسلام چه طعمی داشت!

---------------------------------------------------

پ ن:

دیدگاه یکی از مخاطبین این وبلاگ پیرامون این پست:


ادامه نوشته

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

خدا بنده را جز به بهشت نمی‌فرستد...

حکایتی را از زبان مسیح(ع) نقل می‌کنند که بسیار شنیدنی است. می‌گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت‌های مختلف آن را بیان می‌کرد. حکایت این است:

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران حاضر در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ مشغول به کار شدند. کارگرانی که آن روز درمیدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. ساعات بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

شبانگاه هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او کارگران را گردآورد و به همه دستمزدی یکسان داد. آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: «این بی‌انصافی است. چه می‌کنید آقا؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که دیگر اصلا کاری نکرده‌اند.»

مرد ثروتمند خندید و گفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم و بد است؟» کارگران یک صدا گفتند: «نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما هم بوده. با وجود این، انصاف نیست اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم.» مرد دارا گفت: «من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم.  اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارایی من کم نمی‌شود. من از استغنای خود می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم.»

مسیح (ع) گفت: « بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما  همه یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند.»

او به غنای کار خود نگاه می‌کند نه به کار ما. از غنای ذات الهی، به جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد . بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.

پرهیز از افراط و تفریط؛ راه احیایِ نام امام

 پرهیز از افراط و تفریط

راه احیایِ نام امام

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

با مطالعۀ تاریخ انقلاب مشخص می شود که امام خمینی انتقادگری و انتقادپذیری را به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود که نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نسبت به مسؤلان و کارگزاران نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:

«ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.»[صحیفه نور، ج1، ص120]

آن فرزانه بزرگ عقیده اش بر این بود که شناخت کاستی ها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت ها، آسیب ها، کم وکاستی ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگانی همچون امام خمینی نقد و انتقاد و برگشت از اشتباهات قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتری های اخلاقی و اجتماعی مهم به شمار می رود که موجبات تعالی و رشد را به دنبال دارد.

ادامه نوشته

از ادعاهايِ بزرگ دست برداریم!

از ادعاهايِ بزرگ دست برداریم!


توی یکی از شهرهای لُر نشینِ کشور، جمع زیادی از مردم، فامیلیشون «سگوند» بود. چند سال قبل با پیشنهادِ یکی از مسئولان شهر همه رفتند ادارۀ ثبت احوال و فامیلیشون رو عوض کردند.

من یک پیشنهاد دارم که هیچ ربطی به م
طلب بالا نداره....
اصلاً از خیر پیشنهاد می گذرم.
1- یک آرزو می کنم:
ای کاش ملت ایران دسته جمعی با مراجعه به ثبت احوال درخواست کنند که مذهب شون رو عوض کنند و دست از ادعای شیعه گری بردارند و این سدِّ مَعبر تاریخی رو رفع کنند تا بزرگراه امیرالمومنین(ع) به روی تمام مردم دنیا باز شود.
2- يک دعا مي کنم:
ای کاش زین پس در شناسنامۀ ما بجای «شیعه ی اثناعشری» بنویسند: «یه کم محب اهل بیت»!
---------------------------------------
پ ن:
1- گذشته رو بی خيال شیم و دوباره به خدا فکر کنيم تا نتیجۀ بهتری بگیریم!
2- باید از نو برگردیم به خدا و فطرت! صلوات ختم کن
3- از آدم های بي ادعا خوشم میاد زیاد

یک قرن وارستگی [به مناسبت سالروز ارتحال آیت الله محمد علی اراکی(ره)]

یک قرن وارستگی

[به مناسبت سالروز ارتحال آیت الله محمد علی اراکی(ره)]

مصطفی سلیمانی

 ** دیباچه:

یاد و خاطره مراجع فقید شیعه که روزگاری پرچمدار فقه جعفری در جهان اسلام و تشیع بوده‌اند، سنت حسنه ای است که باید همیشه ماندگار باشد.

اما در میان فقهای شیعه، مرجع عظیم‌الشأنی که کمتر از او یاد می‌شود، فقیه بزرگوار شیخ‌الفقهاءوالمجتهدین مرحوم آیت‌الله‌العظمی محمدعلی اراکی است که در این نوشتار اندک، به گوشه هایی از زندگی آن مرحوم اشاره می کنیم.

** طلوع خورشيد:

آیت الله العظمی اراكی(ره)  در 24 جمادی الثانی 1312 ق. در اراك دیده به جهان گشود. پدرش، حجت الاسلام حاج احمد آقا، مشهور به میرزا آقا فراهانی از علمای مشهور آن سامان بود. مادرش نیز از نوادگان امامزاده سید حسن واقف[این امامزاده در روستای افوشته شهرستان نطنز واقع شده است] است.[مجله پیام انقلاب، شماره 125، ص19]  

** آغاز تحصيل:

وی پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی وارد حوزه علمیه اراك شد و در درس استاد «سید جعفر شیثی» حضور یافت و مقدمات علوم اسلامی را از او فراگرفت. دروس سطح حوزه را نزد آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری به خوبی پشت سر گذراند. آیت الله اراكی همزمان با تحصیل دوره سطح، در درس شرح منظومه آیت الله شیخ محمدباقر اراكی معروف به سلطان آبادی شركت كرد و از دانش آن حكیم فرزانه خوشه‎ها چید.[الاجازه الكبیره، سید شهاب الدین نجفی مرعشی، ص149]

ایشان سال ها در درس آیت الله العظمی آقا نورالدین اراكی و آیت الله العظمی شیخ عبدالكریم حائری یزدی شركت كرد و از دانش و تقوای آن دو مرجع بزرگ تقلید شیعیان، بهره‎ها برد. آیت الله حائری علاقه زیادی به او داشت. نبوغ فكری آیت الله اراكی مورد توجه استاد قرار گرفت. آیت الله اراكی به سفارش استاد معمم شد و با یكی از بستگان ازدواج نمود.[مجله حوزه، شماره 9، ص150]

آیت اللّه اراکی بیست ساله بود که مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حوزه علمیه قم را تأسیس کرد و ایشان نیز همراه استاد به قم آمد و مدّت هشت سال از درس فقه و اصول آن مرد بزرگ بهره مند گردید. آیت اللّه اراکی در این مدت، با حضرات آیات سید محمدتقی و سید احمد خوانساری به مباحثه علمی می پرداخت.

ادامه نوشته

هدایت نبوی و مسأله اجبار

هدایت نبوی و مسأله اجبار

[به مناسبت28صفر؛ رحلت پیامبر رحمت(ص)]

 رضا شهیدی

 شاخص ترین ویژگی انسان، آزادی و اختیار اوست. اجبار، اکراه و تحمیل در تضاد با این ویژگی و محروم کردن فرد از این موهبت الهی است.

** انسان موجودی مختار از دیدگاه قرآن:

آیات زیادی از قرآن کریم بر اختیار و آزادی انسان گواهی می دهد و او را موجودی مختار و صاحب قدرت تصمیم گیری و عمل، بر مبنای اراده و تصمیم می داند؛ به عنوان نمونه به دو آیه اشاره می کنیم:

1- «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»[انسان، آیه3]

ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.

2- «مَّنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا»[اسراء، آیه15]

هر کس به راه آمد، تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس به بیراهه رفت، تنها به زیان خود به بیراهه رفته است.

از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی آزاد و مختار می باشد و این ویژگی، موهبتی الهی است که تنها به انسان داده شده و رشد و کمال او در گرو همین آزادی و اختیار است.

** سبک و شیوه هدایتی قرآن در این مسأله:

سبک و شیوه هدایتی قرآن نیز پرهیز از اکراه و اجبار است. قرآن کریم راه را نشان می دهد و انتخاب را بر عهده خود فرو می گذارد و تحمیل را در پذیرش این دعوت بر نمی تابد.

علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ خود می فرمایند:

«دین مجموعه ای از معارف علمی است که معارف عملی را در پی دارد و جامع همۀ آن ها اعتقادات است، و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، زیرا اکراه، تنها در افعال ظاهری و حرکات مادی و جسمانی موثر است و اما اعتقاد قلبی برای خود، علت ها و سبب های قلبی دیگری دارد که از سنخ اعتقاد و ادراک است و محال است که برای مثال، جهل، علم را نتیجه بدهد، و یا مقدمه های غیر علمی، تصدیقی علمی را در پی داشته باشد. بنابراین نباید مردم را بر ایمان و اعتقاد مجبور ساخت. باید خود فرد بخواهد، تا ایمان و اعتقادی در او شکل بگیرد، در غیر این صورت بازو و اجبار نمی توان باور و اعتقادی در کسی ایجاد کرد.»[ر.ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج2، ص342]

ادامه نوشته

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی

حُرمتِ حریمِ خصوصی از دیدگاه امام خمینی
«به مناسبت 24 آذر؛ صدور فرمان هشت ماده اى امام خمینی»

مصطفی سلیمانی

** سپیدۀ سخن:

انسان ها بنا بر فطرت خود، قلمروهايي را محدوده خصوصيِ خويش مي دانند و در آن پناه مي گيرند. در اين پناه گاه امنِ خصوصي است كه زندگي و حيات براي آنان ميسور مي شود و «انسانيت» معنا و مفهوم مي يابد: شخصيت و آبرو، ناموس، خانه و محل كار و اموال از آن جمله اند. ورودِ خود سرانه و بي ضابطه به اين قلعه مقدس در حكمِ كشتن افراد و فرو ريختنِ ديوار انسانيت آنان است.

اسلام كه زير بنايِ هر نوع تربيت و سازندگي را «انسان» مي داند به كرامت و حرمت آدميان اهميت فراوان داده و حريم خصوصيِ افراد را با وسواس و باريك بينيِ فراوان پاس داشته است. در آيات قرآني و نيز احاديث معصومان(ع) و هم چنين در سخنان پيشوايان ديني توصيه هاي فراواني است كه آدميان را از ورود به حريم خصوصي افراد اكيداً باز داشته است.[مهدی مهریزی، دولت دینی و حریم خصوصی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 12]

با توجه به اهمیت این مهم، امام خميني در مصاحبه‌ ها و سخنراني ‌هاي خود بارها به موضوعِ «اهمیت توجه به حریم خصوصی مردم» اشاره كرده‌ اند و به طور كل در انديشه و سيره ايشان موضوع حريم عمومي ‌و خصوصي شهروندان جايگاه مهمي‌داشته است، فرمان هشت ماده‌اي كه ايشان در سال 1361 خطاب به مسئولين اجرايي و قضايي صادر فرمودند، صريح ‌ترين ديدگاه ايشان در خصوص موازين اين موضوع حياتي براي جامعه و عموم مردم است.

در اين مقال برآنیم تا با بررسي سيره امام خمينی و به خصوص تأمل درباره فرمان هشت ماده‌اي ايشان به شناخت بيشتري از ابعاد و حوزه شمول اين فرمان دست يابيم و با معيارهاي اسلامي تطبيق دهيم.

** مفهومِ حریم خصوصی:

با مراجعه به منابع متعدد متوجه خواهیم شد که مفهوم حریم خصوصی ریشه فلسفی، حقوقی، سیاسی، انسانی شناختی و جامعه شناختی دارد. در این باره دو برداشت کلی وجود دارد:

یکی برداشت توصیفی که حریم خصوصی را توصیف می‌کند؛

و دیگری برداشت دستوری که از ارزش حریم خصوصی سخن می گوید.

در هر یک از برداشتها، بعضی حریم خصوصی را نفع و بعضی دیگر حق اخلاقی یا قانونی تلقی می‌کنند.[باقر انصاری، حقوق حریم خصوصی، ص13]

مفهوم حریم خصوصی از سه عنصر مستقل و مرتبط باهم تشکیل شده است: محرمانگی، ناشناس ماندن، تنهایی و خلوت؛ بنابراین از تعاریف مختلف حریم خصوصی دو مفهوم به ذهن تداعی می‌شود:

یکی مفهوم ذاتی حریم خصوصی که به شخصیت و کرامت انسانی ناظر است؛

و دیگری نسبیت این مفهوم از بعد اجتماعی است که به تناسب فرهنگ و ساختار هر جامعه بایست حمایت از آن صورت گیرد. نکته مهم دخیل دانستن مفهوم خلوت و تنهایی در حوزه حریم خصوصی است؛ یعنی حریم خصوصی به منزله خلوت و تنهایی افراد مورد نظر است.[سیدیونس ادیانی، ابعاد حریم خصوصی در حکومت اسلامی، ص4]

حریم خصوصی آن چیزی است که انسان می‌خواهد مخفی و غیرقابل دسترسی دیگران بماند و تصمیم گیری درباره آن مستقلا به عهده خودش باشد. حریم خصوصی چیزی است که اطلاع و ابراز آن یا سامان و تصمیم آن منحصراً در اختیار شخص باشد و شخص در آن صاحب اختیار تامه باشد. از امور حوزه خصوصی نمی‌توان پرسید، به دیگران ربطی ندارد، تجسس و تفتیش در آن ممنوع است، اگر به طریقی کسی از آن مطلع شد افشای آن نیز مجاز نیست. تدبیر امور این حوزه در سلطه شخص است، اوست که حق تعیین سرنوشت خود را دارد و احدی بر مقررات او ولایت ندارد.[محسن کدیور، حق الناس؛ اسلام و حقوق بشر، ص52]

در واقع حریم خصوصی، حوزه زندگی هر فرد است که او یا با اعلان قبلی در چارچوب قانون انتظار دارد که دیگران بدون رضایت او به آن قلمرو وارد نشوند، یا نگاه و نظارت نکنند و به اطلاعات درباره آن دسترس نداشته باشند و به آن تعرض نکنند. در این معنی جسم، البسه، اشیا، تلفن همراه، اماکن خصوصی و منازل، محل‌های کار، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی با دیگران جزء این قلمروهاست.

ادامه نوشته

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی

[حقیقتِ ارتداد؛ انکارِ حقّانیّت دین با علمِ به حقانيّت آن]

مصطفی سلیمانی

اشاره:

ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار مي‌گيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب مي‌گردد.

اما حقیقت آن است که فقها تصور يكساني از موضوع و تعریف مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند‏. پس به صورت کلی می بایست گفت که هر تغييري، ارتداد نيست، زیرااگر كسى كه نسبت به عقيدۀ اسلامى ترديد پيدا كرد و يا با بررسي هايى به اين عقيده و نظر رسيد كه اسلام يا عقايد مهم اسلامى از دیدگاه خودش درست نيست، در اين صورت فرد يا بايد در ظاهر تظاهر و ريا كند و در باطن اين شبهه را نگه دارد، و يا اين شبهه را به بيرون منتقل كند و كسانى به او پاسخ دهند. اگر فضاى برخورد با شبهه و اشكال تنگ باشد و خطر جانى براى شخص مطرح باشد، امكان طرح شبهه و اشكال پديد نخواهد آمد، و هيچ گاه به شبهات پاسخ داده نخواهد شد و فرهنگ ريا و نفاق در جامعه رواج پيدا خواهد كرد.

بنابراين، براى روشن شدن موضوع، ضرورى است كه به معناى ارتداد و كفر بپردازيم و حقيقت ارتداد را از لابلاى آيات و روايات و كلمات فقها روشن سازيم.

مفهوم شناسی ارتداد:

با نگاهی به کتاب های معتبرِ لغت، غیر از معنایِ منفیِواژۀ «ارتداد»، معانیِ دیگری را هم می شود برداشت کرد:

1- به معنایِ مثبت:

ارتداد الزاماً به معنای منفی آن نیست، و گاهی به معنای خوب هم بکار رفته، چنانکه آمده: از او خواست كه آن چيز را برگرداند،- عَن هِبَته: آنچه را كه بخشيده بود. پس گرفت- الى الصّواب: به كار خوب و درست بازگشت. «ارتدَّ على عَقِبَيْهِ» و «ارتدّوا على اعْقابِهم»: به روش پيشينيان خود بازگشت، يا بازگشتند،- عن دينِهِ: از دين خود بازگشت و مرتد شد.[ابن فارس، مقاييس اللغه، ج2، ص386]

2- به معنایِ تحوّل و دگرگونی:

گاهی این کلمه به معنای تحول و دگرگونی استعمال شده: و قد ارتدَّ و ارتدَّ عنه: ايّ تَحَوَّل. و در قرآن آمده: «مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» یعنی از دین خود برگردد. از مرتد در لغت گاهی به: الرِّدّه، هم تعبیر شده و منظور رجوع از إِسلام بوده است. وقتی گفته می شده: ارتدَّ فلان عن دينه، یعنی: إِذا كفر بعد إِسلامه. و ردَّ عليه الشي‏ء، یعنی چیزی را قبول نکرد. همچنین اگر کسی گم شد و به اشتباه افتاد،(إِذا خَطَّأَه). می گویند: رَدَّه إِلى منزله و رَدَّ إِليه جواباً أَي رجع. و الرِّدّه، به كسر راء: مصدر ردَّه يَرُدُّه رَدّاً و رِدَّه. و الرِّدَّهُ: الاسم من الارتداد. این که گفته شده: إِنهم لم يزالوا مُرْتَدِّين على أَعقابهم، یعني متخلفين از بعضی واجبات. قال: و لم يُرِدْ رِدَّةَ الكفر و لهذا قيده بأَعقابهم؛ لأَنه لم يَرْتَدَّ أَحد من الصحابه بعده، إِنما ارتد قوم من جُفاه الأَعراب. و استَرَدَّ الشي‏ءَ و ارْتَدَّه: طلب رَدَّه، عليه.[لسان العرب، ج‏15، ص428]

- به طور خلاصه می توان گفت:

موارد استعمال کلمۀ «ارتداد» با همۀ تنوع استعمال به صورت مطلق دلالت بر برگشتن، مثبت و منفی، جاحدانه و غیر جاحدانه، عقیده و غیر عقیده می کند و متناسب با بافت و سیاق کلمۀ خصوصیات آن مشخص می شود. بنابراین دلیلی وجود ندارد که تنها به معنای برگشت از عقیده باشد و اگر در تاریخ روشن شد که استعمال این واژه در قرآن معنایی معین و خاص و ناظر به خصوصیاتی همچون رفتار تؤام با توطئه بوده، مخالف با لغت نیست و یا بکار گیری این لغت محدود به خصوصیتی بوده، نمی توان به بخشی دیگر از آن بر اساس لغت استناد کرد، چنانکه آیات بر این معنا دلالت دارد، و روایات ناظر به استعمال آن در قرآن بوده، زیرا کتاب های لغت پس از نزول قرآن تدوین شده و تفسیری زبان شناسانه نیست و لذا باید معنایی که در قرآن بکار رفته استناد کرد.

ادامه نوشته

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر

[به بهانۀ ورود به ماه محرم الحرام و ایّام تبلیغی]

مصطفی سلیمانی

** درآمد:

يكي از مهم ترين رسانه هاي پويا و زنده، خطابه و سخنراني است. ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی از حیث گستردگی، هم وزن و هم پای منبر نبوده است.

در طول تاريخ به دانشمنداني برمي‌ خوريم كه چنان مهارت در امر خطابه و وعظ داشته‌ اند كه انقلابي در روح مخاطب خود به وجود مي ‌آوردند كه در يك يا دو جلسه، آنان احساس مي ‌كردند روح و جسم شان دگرگون شده و تغيير ماهوي پيدا كرده‌ اند؛ اگر سنگ بودند، ياقوت گشته اند.

اهمیت مقولۀ تبلیغ ایجاب می‌ كند كه داناترین و قوی ترین افرادی كه در حوزه تربیت شده ‌اند به این رسالت الهی بپردازند و با تأسی به سیره رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) به تبلیغ دین بپردازند، به ویژه كه در عصر كنونی مقولۀ تبلیغ و روش ها و ابزارهای آن قابل قیاس باگذشته نیست. آنچه در این مقالۀ كوتاه می خوانید عطف توجهی به ویژگی ها، آسیب ها و راهکارهای سنتی تبلیغ دین یعنی «منبر و خطابه» است.

** سابقۀ درخشان منبر:

بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژۀ عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند.[ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص904] وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و تربيت مردم صادر مي شود. در نگاه کلي تر، وقتي در گفت و گوها از منبر سخن به ميان مي آيد، مراد همان نظام شريف و دستگاه پر سابقه دين براي تبليغ و ترويج و تربيت مردمان است.

اما سوال بر این است که چرا تربيت ديني ما ريشه در وعظ و خطابه منبريان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بينش ديني ما، بسته به نوع و تعداد و کيفيت منبرها و وعظ هايي است که تجربه کرده ايم؟
دليلي ساده و در عين حال پيچيده و پر سابقه مي توان براي اين موضوع جستجو کرد. بزرگان ما - از منبريان و وعاظ و خطبا و روحانيون - از قديم الايام نگاه ويژه اي به منبر داشته اند. نگاهي عبادت گونه که قدرش را به خوبي مي شناختند و سعي مي کردند خود را به مرتبه لياقت آن برسانند. سعي مي کردند قبل از بيان و سخن، خود را به زينت عمل آراسته کنند؛ که در حديث مي خوانيم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت في القلب و اذا خرجت من اللّسان لم يتجاوز الاذان»؟ به درستي که موعظه، هنگامي که از قلب خارج شود وارد قلب مي شود. و هنگامي که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمي کند و در کسي اثر ندارد.
[شرح نهج البلاغه، ج20، ص287]
براي همين است که حتي هيچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمي شدند؛ چرا که مي دانستند اين جايگاه رسول(ص) و اولاد طاهرين(ع) اوست، مي دانستند که وضو نور است و بر جايگاه نوراني نمي توان با ظلمت و تاريکي تکيه زد. نمي توان از نور دم زد و از نور بهره اي نداشت. آنقدر به عمل در پيوند با علم بها داده اند که در بين برخي وعاظ مرسوم بوده که حتي در بالا رفتن از پله هاي منبر، ملاحظه مي کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش مي کردند که از مردم جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببينند واعظ و سخنران به علم و گفته خويش عمل نمي کند دلسرد مي شوند که خدا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»[صف: آیۀ 2] اگر مردم را دعوت به نماز شب مي کردند، خود ساعت ها پيش از طلوع آفتاب به نماز مي ايستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم مي کردند، خود در اين مسير پيشگام بودند.

ادامه نوشته

درآمدی بر رابطۀ حکومت و مردم از منظر امیرالمومنین(ع)

درآمدی بر رابطۀ حکومت و مردم از منظر امیرالمومنین(ع)

[نگاهی به حقوق متقابل حکومت و مردم در نهج البلاغه]

مصطفی سلیمانی

اشاره

براساس منطق مولی الموحدین، امیرالمومنین(ع)،  مردم حقي بر حكومت و حكومت حقي برمردم دارد. و مردم بر اساس اين منطق صاحب حق اند. و حكومت نيز امانتي است كه در دست حكمرانان قرار دارد. در واقع، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومت ها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر تودۀ ملت استوار و با استقامت شوند.

با توجه به سیرت و حکومت امیرالمومنین(ع)، تنها اینکه خلیفه و زمامدار، بیدار و عادل و خیرخواه و طالب رضای خدا باشد، و قادر بر حل مشکلات باشد، کافی نیست، عامۀ مردم هم باید هوشیار و آشنا به حقوق و وظایف خود باشند، باید از هوشیاری و میل به عدالت بهره مند باشند، باید آنها هم خواستار حق و عدالت بوده باشند.

با توجه به اهمیت مسأله بر آن شدیم تا در خلال مباحث، نیم نگاهی به حقوق متقابل حکومت و مردم داشته باشیم.

حکومت و مردم در نهج البلاغه

با ورق زدن تاریخ و مطالعۀ نهج البلاغه، بیشترین مسائل، مربوط به حکومت و توجه به مردم و بحث عدالت بین آنهاست. هر کسی که یک دوره نهج البلاغه را مطالعه کند می ‏بیند حضرت علی(ع) دربارۀ حکومت و مردم حساسیت خاصی دارد، و اهمیت و ارزش فراوانی برای آنها قائل است.
قطعاً برای کسانی که با اسلام آشنائی ندارند و برعکس با تعلیمات سایر ادیان جهانی آشنا می ‏باشند باعث تعجب است که چرا یک‏ پیشوای دینی این قدر به اینگونه مسائل می ‏پردازد؟ مگر اینها مربوط به دنیا و زندگی دنیا نیست؟ آخر یک پیشوای دینی را با دنیا و زندگی و مسائل‏ اجتماعی چه کار؟
و بر عکس، کسی که با تعلیمات اسلامی آشنا است و سوابق علی(ع) را می ‏داند که در دامان مقدس پیغمبر مکرم اسلام(ص) پرورش یافته است، پیغمبر او را در کودکی از پدرش گرفته در خانۀ خود و روی دامان خود بزرگ کرده است و با تعلیم‏ و تربیت مخصوص خود او را پرورش داده، رموز اسلام را به او آموخته، اصول و فروع اسلام را در جان او ریخته است، دچار هیچگونه تعجبی نمی ‏شود بلکه برای او اگر جز این بود جای تعجب بود.
مگر قرآن کریم نمی ‏فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ‏ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[حدید، آیۀ24] سوگند که ما پیامبران خویش را با دلائل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که در میان مردم به عدالت قیام کنند.
در این آیۀ کریمه، برقراری عدالت و رسیدگی به مردم به عنوان هدف بعثت همه انبیاء معرفی شده است. مقام قداست عدالت بین مردم تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی‏ به خاطر آن مبعوث شده‏ اند. با این وجود چگونه ممکن است کسی مانند علی(ع) که‏ شارح و مفسر قرآن و توضیح دهندۀ اصول و فروع اسلام است، دربارۀ این مسأله‏ سکوت کند و یا در درجۀ کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟
آنانکه در تعلیمات خود توجّهی به این مسائل ندارند و یا خیال می ‏کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلی از قبیل طهارت و نجاست در متن‏ دین است، لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند.

ادامه نوشته

آراستگی از دیدگاه ائمه هدی(ع)

آراستگی از دیدگاه ائمه هدی(ع)

« اِنّ اللَه یُحِبِّ الجمالَ و التجمیل و یکره البُؤسَ و التّباؤُسَ؛ خداوند زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن ، کراهت دارد[۱]».
آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکار ناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر داده‌اند. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:
«ان الله یُحِبُّ مِن عبیده اذاخرج الی اخوانه ان یَتَهَیّأَ لهم وَ یَتَجَمَّلَ[۲]؛ خداوند دوست می‌دارد که چون بنده‌اش به سوی برادرانش بیرون می‌آید، خود را برای آنها آماده و زیبا سازد» .

امام صادق (علیه السلام)  به یکی از یاران خود می‌گوید:
« اظهار النعمة احبّ الی الله من صیانتها فإیّاک ان تَتَزَیَّنَ إِلاّ فی أَحسن زِیِّ قَومِک[۳]؛ نزد خدا، نمایان کردن نعمت، از نگه داشتن آن محبوب تر است. پس مبادا که جز در بهترین شکل مورد پسند قوم خود بیرون بیایی».
امیر المؤمنین (علیه السلام)  که خود در غایت زهد و ساده زیستی بود، هرگز سهل‌انگاری در آراستگی و آراسته بودن را روا نمی‌دانست. روایتی از آن حضرت نقل شده که نشان می‌دهد رفاقت و صمیمیت و خویشاوندی نباید باعث کوتاهی در این امر شود. آن حضرت فرمود:
« لِیَتَزَیَّنَ اَحَدُکُم لأَخیهِ الْمُسْلِمِ کما یَتَزَیَِّنَ لِلْغَریبِ الَّذی یُحِبُّ أَنْ یراه فی احسن الهَیئة[۴]؛ هر یک از شما خود را برای برادر مسلمانش همان گونه بیاراید که برای بیگانه‌ای که دوست دارد وی را در بهترین شکل ببیند، می‌آراید».
البته باید به این نکته هم توجه داشت که در این امر نباید از حد افراط و تفریط بیرون رفت. از این رو، مرزهایی برای آن بیان شده است؛ مثلاً در فقه پوشیدن لباس شهرت، خود را شبیه پوشش کافران در آوردن و پوشش با هدف فتنه‌انگیزی و … جایز دانسته نشده است. بر این اساس، همان طور که آراستگی حلال و شایسته موجب استحکام و ایجاد نشاط و سلامت در ارتباط‌ها می‌شود، آراستگی ناشایست و حرام، با این امور منافات دارد و موجب مفسده برای فرد و جامعه می‌شود.
مطلب دیگر این است که پیشوایان اسلام به تمایل جوان و خودآرایی و تجمل دوستی در چارچوب اخلاق و مصلحت جامعه توجه داشته‌اند و خودآرایی را برای جوان تحریم نکرده‌اند.
حکایتی نقل شده که علی (علیه السلام)  جامه بهتر را به غلامش قنبر که جوان بود، داد تا تمایل زیباپسند قنبر را ارضا سازد. سپس خطاب به وی فرمود: «تو جوانی و مانند سایر جوانان به تجمل و زیبایی رغبت بسیار داری و به علاوه من از خدای خود حیا می‌کنم که لباس خودم بهتر باشد».[۵]
بدون تردید ارضای میل خودآرایی و تجمل که فطری است، به تکامل و ذوق و شکفتن احساسات جوان کمک و روح و عاطفه او را تقویت می‌کند، ولی نباید جوان در این راه به زیاده‌روی و افراط گراید و از حد شایسته تجاوز کند، بلکه او همان‌گونه که به زیبایی بیرونی و ظاهری می‌پردازد، باید به جمال و زیبایی عقل، فکر، علم، هنر و اخلاق هم بپردازد تا به وسیله هر دو زیبایی، انسانی تکامل یافته برای جامعه پدید آید.

ادامه نوشته

به پیر، به پیغمبر این راهش نیست...!

به پیر، به پیغمبر این راهش نیست...!

دو سه شبِ پیش با موتور داشتم از جلویِ حرم حضرت معصومه(س) رد می شدم که دیدم یه آقایی جلویِ یه خانمی رو که موهاش مقداری پیدا بود رو گرفته و داره تذکر لسانی می ده! اون خانم جوان با مادرِ پیرش بود... بندۀ خدا پیرزن هم ظاهراً تازه از بیمارستان مرخص شده بود و هنوز سُن بهش وصل بود!

حالا تو این وضعیت این آقا کلید کرده بود و داشت به این خانم جوان تذکر لسانی می داد...! به خدا قسم رفتم موتورم رو پارک کنم و برم به این آقا تذکر لسانی بدم که: «عزیز من! داری چی کار می کنی؟! به خدا این راهش نیست...!»

تو این وضعیت، چند نفر جمع شده بودند و این آقا هنوز داشت سماجت می کرد... من دیر رسیدم که باهاش یه مقدار صحبت کنم... خیلی قاطی بودم...!

خدا رو شاهد می گیرم می خواستم زار بزنم که خدایا این بندگانِ خدا گناه دارند...!

خلاصۀ کلام، ما بلد نیستیم!

«اگر دلِ چوپان بخواهد، از بُز نر شیر می دوشد...!»

------------------------------------------------

پ ن:

1- از شروط امر و نهی این است که اولاً امر و نهی کننده، خودش واقف و عامل باشد -که عموماً متأسفانه اینگونه نیست- و ثانیاً قدرت این کار را داشته باشد -عموماً قدرت جسمی دارند- و ثالثاً احتمال تأثیر نیز بدهد -این یکی اصلاً مهم نیست-. بدیهی است اگر در جایی متوجه شد که نه تنها تأثیر ندارد، بلکه نتیجه سوء نیز به بار می‌آورد، باید بی خیال شد!

2- این خانم جوان فقط داشت به این آقا فحش می داد که به تو چه مربوطه و...

خیلی دوست داشتم برم به این دو خانم بگم که: «این آقا اشتباه کرده اینجوری حرف زده و شرایط شما رو درک نکرده...!»

3- سوال: آیا در مقولۀ امر به معروف و نهی از منکر، تذکر لسانی وظیفۀ هر مسلمانی هست؟

مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست

آخوند خراسانی؛ مجتهدِ صاحب سبك در عرصۀ تربيت و سیاست
[به مناسبت ۲۱ آذر؛ سالگرد رحلت آخوند ملا محمد‌كاظم خراساني]

حضرت آیت الله ملا محمدکاظم خراسانی(آخوند خراسانی) 3

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** ديباچه:
نوشتار حاضر، روايتي است در زندگي يكي از عالمان برجسته عالم تشيع كه از تبار عالمان شيعه است. او رابطه دين با سياست را به عمل ثابت كرد و در عصر مشروطيت چون نگيني در آسمان اجتهاد درخشيد، او كسي نيست جز «ملامحمد كاظم خراساني» معروف به آخوند خراساني كه در 21 ذي‌الحجه سال 1329 هجري قمري در نجف اشرف به ملكوت اعلي پيوست.
آخوند خراساني به عنوان يكي از عالمان برجسته دوران مشروطه كه علاوه بر حركت در مسير علم و تقوا، به صورت جدي در عرصه سياست و امور مملكت اسلامي ورود پيدا كرده بود، كارنامه اي بسيار رنگين را از خود به جاي گذاشت؛ كارنامه اي كه مي تواند سرمشق و سرلوحۀ كاري بسياري از نظام هاي سياسي و سياستمداران قرار گيرد.
آخوند خراساني از شخصيت هاي پرآوازه و تاثيرگذار در دوره معاصر است كه نقش اين فقيه اصولي در هدايت و حمايت از جنبش هاي ضد استعماري و اصلاحيِ عصر خويش در جهان بر هيچ كس پوشيده نيست.
بر اين اساس، در اين نوشتار برآنيم تا از برخي از برهه هاي تاريخي و علمی اين عالم بزرگوار در كنار برخي از صفات برجسته، مورد بازخواني قرار دهيم.

** طلوع خورشيد:
آخوند خراساني در سال 1255 ق. در مشهد ديده به جهان گشود. پدرش ملا حسين هراتي علاوه بر تبليغ، به تجارت ابريشم نيز مشغول بود. ملا حسين، روحاني وارسته اي بود كه براي گذران زندگي، هماره در بين راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وي در سفرهاي تبليغي اش مردم را با احكام اسلامي آشنا مي ساخت. در يكي از همين سفرها، در كاشان ازدواج كرد. ثمرۀ اين ازدواج چهار پسر به نام هاي نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمد كاظم(آخوند خراساني ) بود. سرانجام مِهر پيشواي هشتم او را به مشهد كشاند تا براي هميشه در شهر شهادت ساكن شود.

** آوازۀ علمي:
[علّت نامگذاری به «آخوند»]
آخوند سال ها در درس شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي شركت كرد و از زبده ترين شاگردان آن دو شناخته مي شد. وي از همان ابتدا با پشتكاري كم نظير، راه هاي پيشرفت را مي پيمود.
او در كنار تحصيل، به عبادت و شب زنده داري نيز اهميت فراوان مي داد. بارها به كربلا رفت و به زيارت امام حسين(ع) نايل شد. در يكي از اين سفرها پس از زيارت، در درس آيت الله آخوند اردكاني(متوفاي 1302 ق) شركت كرد. آخوند اردكاني نظر شيخ انصاري را در مساله اي بيان و سپس بر نظر او چند اشكال كرد. اشكال ها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شركت در درس شيخ انصاري، اشكال هاي اردكاني را به استاد بازگو كرد. شيخ انصاري يكي از اشكال ها را پذيرفت اما اشكال دوم را رد كرد. آخوند به دفاع از اشكال دوم اردكاني پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعيۀ استاد را قانع كننده ندانست و بار ديگر اشكال را با بياني تازه مطرح كرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا كشيد. صدها طلبه كه در درس شيخ انصاري شركت داشتند، در شگفت بودند كه چگونه طلبه اي جوان كه 25 سال بيش نداشت و كمتر از سه سال بود كه به درس شيخ انصاري راه يافته، بي محابا با دليل هاي قوي به استاد اشكال مي كند. يكي از طلاب به ديگران گفت: اين آخوند(آخوند خراساني ) را ببينيد كه دارد گفتار آن آخوند(آخوند اردكاني) را تاييد مي كند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا مي كردند.

ادامه نوشته

این نمازها، بُخورد به کمَرِمان....!

این نمازها، بُخورد به کمَرِمان....!

 
1- الله اکبر: «دست ‌هایم از کنار گوش‌ هام آهسته پایین می ‌آیند و صاف می ‌ایستم...»
تمامِ خارش های دنیا به تنم می افتد، جایِ جوراب هایم را پیدا می کنم، یادم می افتد که امروز روزِ چندم شهریه است! وای قسط ه...
ایم! مقاله ام! صفحۀ کودکانه ام مانده! آخ آخ جوابِ اون بنده خدا رو چی بدم! دیدی مردتیکه سکّۀ یک پولم کرد، چه جوری خودش رو می گیره که انگار از دماغِ فیل افتاده و ...
2- السلام علیکم و رحمة الله و برکاته: «سلام می ‌دهم و نمازم را تمام می‌کنم. یادم نمی ‌آید چی خواندم...»
3- تو برایم نسخه ای داری تا اینگونه نماز نخوانم؟!
____________________________
پ ن:
1- همیشه وقتی قدم می ‌زنم فکرهای جورواجور و صد‌تا‌یک ‌غاز زیادی در مغزم رژه می‌رود...
2- هر چند وقت یک بار هم برمی ‌گردم عقب و با خودم چک می ‌کنم اول به چه چیزی فکر می‌ کردم که حالا به اینجا رسیدم...
3- باید از نمازهایم توبه کنم... خدایا به ما هم بچِشان!!

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

جایگاه حكم ثانوي در تشريع اسلامي

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** ديباچه:
در يك نگاه كلي مي توان احكام فقهي را به دو بخش احكام اوليه و ثانويه تقسيم كرد. احكام ثانويه همچون احكام اوليه كاربردي فراوان در فقه شيعه به خود اختصاص داده اند. آنچه كه در اين نوشتار مورد تأكيد بوده، آشنايي با مفهوم احكام ثانويه و نيز بررسي آن در ابعاد مختلف همچون نحوۀ رابطه احكام اوليه و ثانويه و تعيين مرجع تشخيص موضوعات احكام ثانوى اشاره كرد.
با نگاهى اجمالى و گذرا بركتاب ها و مقالات نگاشته شده در زمينه احكام ثانويه، مى توان دريافت كه بعضى از عناوين به طور مكرّر در اين كتاب ها بررسى شده و در برخى موارد، تك نگارى هاى مكرّر هم در اين زمينه انجام شده است، مانند آثارى كه دربارۀ «لاضرر»، «لاحرج»، «اضطرار» و «تقيه» به رشته تحرير در آمده است، اما با عنايت به گستردگى اين مبحث و پديد آمدن زمينه هاى جديد در موضوع احكام ثانويه، تحقيق در اين موارد نه تنها شايسته، بلكه بايسته و لازم است.

** سير تاريخى حكم ثانوى:
الف- دانشمندان شيعه و حكم ثانوى:
اين نكته كه عارض شدن برخى عناوين بر بعضى امور، موجب دگرگونى در حكم شرعى آن ها مى شود، از همان صدر اسلام در ارتكاز مسلمانان متشرع و آگاه به موازين شرعى بوده است؛ چرا كه قواعدى، مانند قاعده نفى حرج، نفى ضرر، تقيه و... ريشه در كتاب (قرآن) و سنت دارد و از همان سال هاى نخست، مسلمانان اين دو منبع را در اختيار داشته اند.
اين مطلب كه پيش آمدن برخى حالات و پيدايش بعضى عناوين نيز حسن وقبح برخى امور را دست خوش تغيير و تبديل قرار مى دهد، از ديرباز مورد توجه ومطالعه دانش مندان بوده است.
ولى تعبير حكم ثانوى يا تكليف ثانوى پيشينه زيادى ندارد و مي توان به دانشمندان زير اشاراتي داشت:
1- شيخ محمدتقى اصفهانى(متوفاى 1248ق) بنابر تحقيقات انجام گرفته، نخستين دانشمند شيعى كه سخن از حكم ثانوى به ميان آورده است. وى در مبحث صحيح و اعم در صورتى كه حكم صادر از مجتهد مخالف با واقع باشد و مجتهد خطا كرده باشد را نسبت به خود مجتهد و مقلدان او «تكليف ثانوى» شمرده است. ولى همان طور كه پيداست اين سخن و تعبير، دربارۀ حكم ظاهرى است نه حكم ثانوى مصطلح كه مورد بحث ما است.
2- شيخ محمدحسين بن عبدالرحيم(متوفاى 1250ق) مؤلف كتاب فصول، نفر دومي است كه از احكام اوليه و ثانويه به «التكاليف الأصليه و العارضيه» تعبير كرده است.
3- شيخ مرتضى انصارى(متوفاى 1281ق) در اين زمينه، آغازگر بحث و تحقيق در مورد اين احكام است. وى در كتاب مكاسب مبحث «شروط صحت شرط»[مرتضى انصارى، مكاسب، ص277] ونيز در رساله «المواسعه و المضايقه»[همان، ص354] و هم چنين در كتاب «فرائد الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر»[مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ص535]، مباحث دقيق و ارزنده اى دربارۀ حكم ثانوى مطرح نموده است.
4- محمد كاظم خراسانى(متوفاى 1329ق) در كتاب «كفايه الاصول» هنگام بحث از «قاعده لاضرر» همچنين در آغاز مبحث «تعارض الادله و الامارات» مطالبى دربارۀ احكام ثانويه طرح نموده است. پس از صاحب كفايه، محشّيان و شارحان اين كتاب و علماى ديگر نيز كم و بيش به اين بحث پرداخته اند.
نكته:
ناگفته نماند دانشمندان متقدم بر اين بزرگان نيز به گونۀ پراكنده مباحثى را در مورد احكام و قواعد ثانويه ابراز داشته اند، ولى آن چه در آثار آنان مى يابيم بحث دربارۀ مصاديق حكم ثانوى است بدون آن كه به عنوان مزبور تصريح كنند؛ از باب مثال:
- علامه محمدباقر مجلسى(متوفاى 1111ق) در شرح حديث «لاضرر و لاضرار» مى نويسد:
«هذا المضمون مروى من طرق الخاصه و العامه بأسانيد كثيره فصار أصلاً من الأصول و به يستدلّون فى كثير من الاحكام.
- شيخ يوسف بحرانى(متوفاى 1186ق) در آغاز جلد اول كتاب «الحدائق الناضره» حدود ده صفحه دربارۀ تقيه بحث كرده است.
- محمد مهدى بن مرتضى طباطبائى(متوفاى 1212ق) نيز در كتاب فوائد خود در مورد مسئله عسر و حرج به بحث پرداخته است.
- سيدعبدالله شبّر(متوفاى 1242ق) در كتاب «الاصول الاصليه و القواعد الشرعيه» بحث هايى دربارۀ قاعده لاحرج و تقيه دارد.
- در كتاب «عوائد الايام» تأليف احمد نراقى(متوفاى 1245ق) و كتاب «عناوين الاصول» تأليف عبدالفتاح بن على مراغى(متوفاى 1250ق) نيز به مباحثى دربارۀ حكم ثانوى لاضرر و لاحرج برمى خوريم.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]
ب- دانشمندان عامه و حكم ثانوى:
در ميان صاحب نظران عامه، كسى كه در جوانب حكم ثانوى و كليات مربوط به آن به بحث پرداخته باشد، يافت نشده است. به نظر مى رسد اين بحث از ابتكارات دانش مندان شيعه و در رأس آنان شيخ انصارى باشد.
تحقيق و تأليف در مورد مصاديق احكام و قواعد ثانويه در ميان دانش مندان سنى نيز پيشينه اى ديرينه دارد. در زير چشم اندازى به مهم ترين نمونه هاى اين مباحث و صاحبان آن ها به ترتيب تاريخى داريم:
مالك بن انس(متوفاى 179ق) دربارۀ عناوين ثانوى نذر، عهد و قسم، بحث نموده است. محمد بن ادريس شافعى(متوفاى 204ق) نيز مطالبى در اين زمينه دارد.[محمد بن ادريس شافعى، الاُم، ج1، ص254 به بعد] وى هم چنين زير عنوان «ما يحلّ بالضروره» مباحثى در مورد عنوان ثانوى ضرورت، طرح نموده است. ابوالقاسم خرقى(متوفاى 334ق) نيز مباحثى درباره عنوان اكراه، پيش كشيده است. پس از وى به ابن حزم اندلسى(متوفاى 456ق) مى رسيم كه در مورد اكراه و اقسام آن بحث نموده است.[ابن حزم اندلسى، المحلّى، ج8، ص329 به بعد] وى هم چنين مباحثى دربارۀ نذر، عهد و قسم دارد. احمد بن حسين بيهقى(متوفاى 458ق) نيز بحثى مفصل در مورد نذر، عهد و قسم مطرح كرده است.[احمد بن حسين بيهقى، السنن الكبرى، ج10، ص26 به بعد] پس از وى مى توان از امام محمد غزالى(متوفاى 505ق) و ابوبكر بن مسعود كاشانى حنفى(متوفاى 587ق) ياد كرد.[ر.ك: علي اكبر كلانتري، حكم ثانوي در تشريع اسلامي]

** تعريف احكام اوليه و ثانويه:
تعاريف مختلفي براي حكم اوليه و ثانويه بيان شده است. اما ازديدگاه مشهور بنابر تقسيمي كه توسط علماي اصول صورت گرفته است، احكام الهي به دو دستۀ احكام اوليه و احكام ثانويه قابل تقسيمند:
1- احكام اولي: اگر حكمي براي نفس موضوعي[در مثال «وجوب وضو براي نماز»؛ وجوب حكم و وضو، موضوع آن است] -بدون در نظر گرفتن برخي از عوارض و عناوين ثانوي مانند اضطرار و همچنين بدون در نظر گرفتن حالت شك و جهلِ مكلف، نسبت به حكم واقعى- جعل ‏گردد، حكم اوّلي گفته مي ‌شود. مانند؛ وجوب وضو براى نماز.
2- احكام ثانوي: حكم اولي در مقابل حكم ثانوي است كه منظور از حكم ثانوي، احكامي است كه به لحاظ اضطرار و ديگر عناوين ثانويه بر موضوع مترتب مي‌شود، به عبارت ديگر، به احكامى ثانوي مى‏گويند كه به خاطر عارض شدن حالتى؛ نظير اكراه، اضطرار، عسر و حرج و يا عناوينى؛ مثل نذر، عهد، يمين، و تقيّه (عناوين ثانوى) براي مكلف، جعل مى‏گردد؛ براى مثال، با اين‌كه حكم روزه ماه رمضان وجوب است، ولى همين حكم نسبت به مضطر، مريض، زنان در بعضى از حالات و پيران تغيير مى ‏كند؛ پس حكم در اين حالات را؛ حكم ثانوى مى‏گويند و چون بيشترين كاربرد آن از عناوين ثانوي، حالت اضطرار است، به آن حكم اضطرارى نيز گفته شده است.[فرهنگ نامۀ اصول فقه‏، ص115]

ادامه نوشته

یک روز دوست داشتنی...!

یک روز دوست داشتنی...!
 


 دحو الارض، مطابق با 25 ماه ذی القعده، روزی است که خداوند با نظر به کرۀ زمین، به جهان خاکی حیات بخشید.

** یک دعا:
«خدایا! خوبان رو بخشیدن، اصلاً هنر نیست و فیس و افاده نداره!! اگه راست می گی دلِ من رو صاف کن!!»
-------------------------------------
پ ن:
1- نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت...
2- دوستان خیلی لطف دارند... ممنونم

ریشه‌ات به کجا گره خورده؟

ریشه‌ات به کجا گره خورده؟

ریشه‌ات به کجا گره خورده؟

باد با شدت زیادی می‌وزد. شاخه‌ها را می‌شکند. میوه‌های کال را روی زمین می‌اندازد و نمی‌گذارد به ثمر برسند. اما درخت همچنان پابرجاست. ریشه‌هاش چنگ انداخته توی دل خاک و ردشان را که بگیری ممکن است حتی گره خورده باشد به ریشه‌های قرض و محکم درختان دیگر. حالا گیریم دو تا از شاخه‌ها هم بشکنند و چند تا میوه هم بیفتد روی خاک. گیرم درخت دردش آمده باشد از شکستن شاخه و دلش سوخته باشد برای ثمری که نرسیده نابود شد. چند عابر هم موقع گذشتن از کنار درخت، شاخه شکسته را ببیند و میوه‌های ریخته را. یک نُچ نُچ و اظهار افسوسی هم بکنند این وسط. اما خود درخت ترسی ندارد. ریشه به آب رسانده و سال بعد دو تا شاخه جای آن شاخه شکسته می‌روید و دوباره بار و بر می‌دهد.
ترس برای وقتی است که ریشه‌ها پوسیده باشد. کرم و آفت افتاده باشد به جانش. یا آبی از آن طرف‌ها رد نشده باشد و ریشه خشک باشد. یا نه! اصلا ریشه خودش باشد و خودش. دور و برش هیچ درختی نباشد که ریشه‌هاشان در هم تنیده باشد و قوت پیدا کرده باشند از این ریشه به هم رساندن. آن وقت است که درخت با ریشه‌های سست‌اش در طوفان و باد از جا درمی‌آید.
ریشه درخت قسمت پنهان اما مهم درخت است. مثل همین اعتقادات و قسمت‌های پنهان زندگی ما آدم‌ها که زیربناست. بقیه هرچه هست، از ماشین و خانه گرفته تا صورت و لباس، ویترین است. یک روز هست و یک روز نیست. یک روز تماشایی است و یک روز دیدن ندارد. اما مهم اصل بنیاد درخت است.

در مقابل جسارت و بی احترامی و تهمت

در مقابل جسارت و بی احترامی دیگران

جای دست، زبان نگه می‌دارم! 

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
اهل بيت با كساني كه به آنها جسارت و بي احترامي مي كردند و تهمت مي زدند و فحاشي مي كردند چگونه برخورد مي كردند تا ما هم با تأسي از آنان در برابر حرف زشت ديگران برخورد ديندارانه داشته باشيم؟ با تشكر از پاسخ هاي شما.

پاسخ:
حلم و بردباري از ويژگي هاي مهمي است كه مردان بزرگ به ويژه رهبران الهي، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيكو، افراد بسياري را به سوي خود جذب كردند. ائمه اطهار(ع) در برابر ناملايمات بردبار بودند و تا جايي كه مصلحت اسلام ايجاب مي كرد با دشمنان و ناسزا گويان و اهانت كنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباري برخورد مي كردند.
 سيره معصومين(ع) قبل از هر چيز، دعوت مخالفان به اسلام بوده است. آن بزرگواران هم در حال صلح و آرامش و هم در ميدان جنگ و نبرد، دشمن را به پذيرش اسلام فرا مي خواندند.
- مواردي از روش برخورد اهل بيت عليهم السلام با توهين كنندگان و مخالفين:
1- ‏يك نفر از اهل شام وارد مدينه شد، حضرت مجتبى(ع) را ديد كه بر مركبى سوار است و چون تحت تأثير تلقينات شوم بنى اميه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب مى‏كرد، امام(ع) هم چيزى نمى‏گفت. تا وقتى كه مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى كه درد او را مى‏دانست بر او سلام كرد و خنديد و فرمود: يا شيخ گمان مى‏كنم غريب هستى، شايد امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت كنيم از تو گذشت مى‏كنيم، اگر از ما چيزى بخواهى بتو مى‏دهيم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائيت مى‏كنيم، اگر از ما مركبى بخواهى براى تو مركب مى‏دهيم، اگر گرسنه باشى، سيرت مى‏گردانيم اگر عريان باشى لباست مى‏دهيم، اگر محتاج باشى بى‏نيازت مى‏كنيم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى‏آوريم و تا در مدينه هستى اگر در خانه ما ميهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسيع و امكانات ما بسيار و موقعيت ما گسترده است.
مرد شامى از شنيدن اين سخنان به گريه افتاد، سپس گفت: گواهى مى‏دهم كه تو خليفه خدا در روى زمين هستى، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترين خلق در نزد من بوديد ولى فعلاً محبوبترين خلق خدا در نزد من هستيد:
«ثم قال أَشهدُ انّك خليفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حيث يجعل رسالته،كنت أَنت و ابوك ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ».(1)
سپس آن مرد وسائل خويش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدينه بود ميهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بيت(ع) معتقد شد.
معاويه و پيروان او درباره اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت او، چنان تهمت هائى بستند و چنان ناروائي ها نسبت دادند كه عقل متحير است و توانست ناسزاگوئى به آن حضرت را رسميت بدهد، امام مجتبى(ع) احساس كرده كه اين آدم ذاتاً بدجنس نيست. ولى تحت تأثير تبليغات سوء قرار گرفته است، لذا با حلم و بردبارى او را معالجه فرمود.
2- يكي از كساني كه احاديث امام چهارم حضرت امام سجاد(ع) را روايت كرده و آن احاديث را نشر و گسترش داده، شخصي است به اسم محمد بن مسلم بن عبيدالله زهري. اين زهري، از شاخه بني اميه قريش است. پدربزرگش(عبيدالله) در بدر با پيامبر(ص) جنگيده بود و پدرش(مسلم) همراه با مصعب بن زبير در سركوب مختار نقش داشت. خودش هم در دستگاه خلافت اموي صاحب منصب بود و برخي خلفا او را براي معلمي سر خانه بچه هايشان انتخاب مي كردند. يعني طرف جد اندر جد دشمن اهل بيت (ع) به حساب مي آمد. اتفاقا يك بار هم امام سجاد(ع) شنيد كه او در مسجد النبي(ص) سخنان توهين آميزي درباره مولا امير المومنين علي(ع) گفته و او را به خاطر اين سخنان سرزنش كرد. آن وقت امام سجاد(ع) براي چنين آدمي، يك نامه مفصل نوشته است و در آن با لحني كاملا دوستانه و خيرخواهانه نصيحت كرده كه نگذارد حكومت بني اميه از موقعيت علمي او سوء استفاده بكنند.(2) اين رفتار امام سجاد(ع) چنان در زهري تاثير كرد كه او بالكل عوض شد و در شمار شاگردان امام درآمد. در تاريخ نوشته اند او طوري به امام علاقه داشت كه باقي بني اميه سر همين مسخره اش مي كردند و به او مي گفتند "يا زهري! ما فعل نبيك، يعني علي بن الحسين (ع)" زهري! پيامبر تو علي بن الحسين (ع) تازه چه كار كرده و چي گفته؟(3)
3- در زمان حكومت امير المومنين حضرت علي(ع) و فتنه خوراج، اين گروه تا زماني كه دست به ترور نزده بودند، در تبليغات و بحث علني هم آزاد بودند(4) حتي يك بار، مردي از خوراج هنگام صحبت حضرت(ع) فرياد كشيده بود: «قاتله الله كافرا ما افقهه» خدا اين كافر را بكشد، چقدر دانشمند است! اصحاب امام  بلند شدند تا حق او را كف دستش بگذارند، اما حضرت اصحاب را آرام كرد و فرمود او دشنامي به من داد، «جواب حرف حرف است و يا بخشش نه برخورد فيزيكي».(5)
4- امام رضا(ع) در حديثي انواع توهين هاي به ائمه را اين طور دسته بندي كرده است:
مخالفان ما احاديثي جعل كرده اند و به ما نسبت مي دهند. اين احاديث جعلي سه دسته هستند:
الف) روايات غلوآميز كه ما را بالاتر از چيزي كه هستيم نشان مي دهد.
ب) احاديث تقصير كه ما را كمتر از آن چيزي كه هستيم نشان مي دهد.
ج) رواياتي كه در آن به دشمنان ما توهين شده است. اما روايات غلو آميز را وقتي مردم مي شنوند، شيعيان ما را تكفير مي كنند. وقتي دسته دوم روايات را مي بينند به ما در همان حد اعتقاد پيدا مي كنند. وقتي هم توهين به دشمنان ما را مي شنوند، به ما همان نسبت ها را مي دهند.(6)
نكته سومي كه امام رضا(ع) فرموده اند، دقيقاً يكي از اصول ثابت تعاليم اسلامي در مقابل با توهين به مقدسات است. اين اصل در قرآن هم به صراحت آمده است كه به مقدسات كساني كه به خدا ايمان ندارند توهين نكنند.(7) در تمام موارد بالا هم عليرغم جزئيات و دقايقي كه وجود دارد، يك اصل ثابت مي بينيم:«ائمه ما هرگز به كسي توهين نكردند».
- حاصل سخن اينكه:
1- در بررسى سيره عملى معصومين(ع) در برخورد با مخالفان و توهين كنندگان، بايد گفت: با توجه به وظيفه اصلى معصومين(ع) مبنى بر هدايت جامعه به سوى سعادت و كمال و ابلاغ پيام الهى، اصل اساسى حاكم بر رفتار آن‏ها، اصل رحمت، محبت و شفقت بود؛ يعنى هدف اصلى آن حضرات، جذب مردم به سوى خود و دين مبين اسلام بود حتي در هنگام جنگ.
2- سيره پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) با مخالفان و جسارت كنندگان، همراه با عفو و گذشت بود؛ زيرا آن بزرگواران روح بزرگ و سعه صدر زيادي داشتند كه حتي سرسخت ترين دشمنان خود را مورد عفو قرار مي دادند. نمونه هاي زيادي از اين گونه رفتار معصومين(ع وجود دارند كه به برخي آنها اشاره شد.
پي نوشت ها:
1. مناقب آل ابى طالب، فصل مكارم اخلاق امام حسن(ع). ج 4، ص 19؛ خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، ص 319 - 324.
2. الحراني، حسين بن شعبه، تحف العقول، تصحيح علي اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، 1363ش، ص280- 283.
3. قاضي نعمان مغربي، شرح الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، ج2، ص500. ج3، ص 258.
4. علي از زبان علي، سيد جعفر شهيدي، تهران، دفتر نشر، ۱۳۷۶ش، ص140- 141.
5. نهج البلاغه، كلمه قصار، شماره 420.
6. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، چاپ اعلمي، ص 167-166.
7. انعام(6) آيۀ 108.

کارآموزان شیطان

کارآموزان شیطان

کارآموزان شیطان

سه کارورز شیطان در دوزخ قرار بود همراه استاد خود برای کارآموزی و کسب تجربه عملی به روی زمین بیایند. استاد دوره کارورزی از آنها سوال می‌کند که برای فریب و اغوای مردم از چه فنونی استفاده خواهند کرد؟

شیطانک اول می‌گوید: من فکر می‌کنم از شیوه کلاسیکی بهره خواهم جست و به مردم خواهم گفت: خدایی درکار نیست. پس گناه را به تندباد بسپار و از زندگی لذت ببر.

شیطانک دوم می‌گوید: من به گمانم از شیوه حیله‌گرانه‌تری استفاده کنم. من به مردم می‌گویم: جهنمی در کار نیست، پس گناه را به تندباد بسپار و از زندگی لذت ببر.

شیطانک سوم می‌گوید: من اما از شیوه عوامانه‌تری استفاده خواهم کرد. من به مردم خواهم گفت: جای عجله و شتابی نیست پس گناه را به تندباد بسپار و از زندگی لذت ببر.

شما مدت اخیر به کدام یک از شیطانک‌ها گوش سپرده‌اید و انجام چه کاری را در زندگی به تعویق انداخته‌اید؟

آشنایِ غریب

آشنایِ غریب


نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:
امام علی ‌بن موسی‌الرضا(ع) هشتمین امام شیعیان از سلالۀ پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.
روز یازدهم ماه ذیقعده سال 148 هجرى در مدینه در خانه‏ى امام موسى بن جعفر علیه‏السلام فرزندى چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاریخ ساز صحنه‏ ایمان و علم و امامت ‏شد. نام او «على» و کنیه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است.
مادر گرامى او «تُکْتَمْ» بود که پس از تولد حضرت، از طرف امام کاظم علیه‏السلام «طاهره» نام گرفت. وی در خردمندى و ایمان و تقوى از برجسته ‏ترین بانوان بود. اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاك و پر فضیلت گرامى‏ترین مادران پرورش یافتند.
امام رضا علیه السلام در سال 183 هجرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهده‏دار مقام امامت و رهبرى امّت گردید.[ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 13]
** پرتوی از شخصیت امام رضا(ع):
1- علم امام:
ابو ذكوان می گوید: از ابراهیم بن عباس شنیدم كه می گفت: هر چه از حضرت رضا(ع) مى‏پرسیدند می دانست از زمان او كسى راجع بتاریخ گذشته تا آن روز از حضرت رضا واردتر نبود مأمون او را آزمایش میكرد بسؤال‏ها در هر مورد. جواب آنها را میداد تمام سخن و جواب و مثالى كه مى‏آورد از قرآن استفاده مینمود در هر سه روز یك مرتبه قرآن را ختم می كرد.
می فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز ختم كنم میتوانم ولى به هر آیه‏اى- كه می رسم در آن دقت می كنم كه در باره چه چیز و چه زمانى نازل شده بهمین جهت در هر سه روز یك مرتبه ختم می كنم.[عیون اخبار الرضا، ج2، ص179]
2- شخصیت اخلاقی:
ابن صباغ مالكی درباره حضرتش می‌نویسد: «حضرت از مناقبی والا و صفاتی پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاك، هاشمی نسب و از نژاد پاك نبوی است».
بعد از جریان ولایتعهدی، روزی عبدالله بن مطرف بن هامان بر مأمون وارد شد. حضرت رضا(ع) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله كرد و گفت: درباره ابوالحسن علی بن موسی الرضا چه می‌گویی؟
عبدالله گفت: «چه بگویم درباره كسی كه طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گوارای وحی دوانیده است. آیا از چنین ذاتی جز مشك هدایت و عنبر تقوا می‌تواند ظاهر شود؟»[پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی- شخصیت اخلاقی]
3- عبادت امام:
شبها كم می خوابید و بسیار بیدار بود بیشتر شبها از ابتداى شب تا صبح شب زنده‏دار بود خیلى روزه می گرفت روزه سه روز در ماه از او فوت نمی شد میفرمود: این سه روز روزه تمام عمر است خیلى كمك میكرد و صدقه میداد در پنهانى بیشتر در شبهاى تاریك چنین كارى را میكرد هر كس بگوید چون او در مقام و شخصیت دیده است باور نكنید.[عیون اخبار الرضا، ج2، ص179]
** هشت پرتوی نور از آفتاب هشتم:
1- سكوت:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِكْمَةِ، یَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إنَّهُ دَلیلٌ عَلى كُلِّ خَیْر.[مستدرك الوسائل: ج 9، ص 16، ح 10073] همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خیرات مى باشد.
2- محدوده خشم:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: انَّما تَغْضَبُ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلا تَغْضَبْ لَهُ بِأكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.[عیون أخبارالرّضا علیه السلام : ج 1، ص 292، ح 44] چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن
3- رفع مشکل دیگران:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة.[اصول کافى، ج 3، ص 268] هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
4- احیای امر ما:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْیى أمْرَنا، قیلَ: كَیْفَ یُحْیى أمْرَكُمْ؟ وَ قالَ(ع) یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُها النّاسَ.[بحارالأنوار: ج 2، ص 30، ح 13] رحمت خدا بر كسى باد كه أمر ما را زنده نماید، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.
5- خرج براى اهل منزل:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: صاحِبُ النِّعْمَةِ یَجِبُ عَلَیْهِ التَّوْسِعَةُ عَلى عَیالِه.[وسائل الشّیعة، ج 21، ص 540، ح 27807] هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، باید براى اهل منزل خود انفاق و خرج كند.
6- استعمال عطر:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:لا تَتْرُكُوا الطّیبَ فى كُلِّ یَوْم، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَة.[مستدرك الوسائل: ج 6، ص 49، ح 6] سعى نمائید هر روز، از عطر استفاده نمائید و اگر نتوانستید یك روز در میان، و اگر نتوانستید پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانید (با رعایت شرائط زمان و مكان)
7- نظافت:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: مِن أخْلاقِ الأنْبِیاءِ التَّنْظیفُ.[تحف العقول، ص 466] نظافت و پاکیزگی، از اخلاق پیامبران است .
8- گمان نیکو به خداوند:
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: اَحسِنِ الظَّنَّ بِالله فاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَل یَقولُ : اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدی بِی فَلا یَظُنَّ بی الّا خَیراً.[جهاد النفس، ح 147] گمــان نیــکو به خــداوند داشته باش زیرا خداوند عــز و جل می فرماید:من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باشد.
** فضایل زیارت حضرت از قول خود:
امام رضا(ع) فرمود:
هر كس به زیارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعایش مستجاب و گناهانش بخشوده مى‎شود.
هر كس مرا در این بقعه زیارت كند مثل كسى است كه رسول خدا(ص) را زیارت كرده باشد. در روز قیامت من و آباء گرامى‎ام شفیع او خواهیم بود.
«و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائكة لایزال فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور».
بارگاه من باغى از باغ‎هاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است كه مرتبا فوج فوج تا روز قیامت از آسمان نزول مى‎كنند و فوجى دیگر به آسمان صعود مى‎نمایند.[برگرفته از بحارالانوار، ج 102، ص 44]
** نتایج زیارت حرم امام رضا:
1- رسول خدا(ص) فرمود:
«ستدفن بضعة منى بخراسان ما زارها مكروب الا نفس الله كربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه»[عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257] پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏كارى او را زیارت نكند جز این كه خداوند گرفتارى او را برطرف سازد و گناهانش را ببخشاید.
2- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«ان لكل امام عهدا فى عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام ‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم»[بحار الانوار، ج‏100، ص ‏116] هر امام و رهبرى، عهد و میثاقى بر پیروان و دوستدارانش دارد و همانا یكى از اعمالى كه نمایانگر وفادارى و اداى میثاق است، زیارت آرامگاه آنان است.
3- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«من زارنى على بعد دارى و مزارى اتیته یوم القیامة فى ثلاثة‏ مواطن حتى اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الكتب یمیناً و شمالاً و عند الصراط و عند المیزان»[وسائل الشیعه، ج‏10، ص‏433] كسى كه با دورى راه، مزارم را زیارت كند، روز قیامت در سه جا [براى دستگیرى] نزد او خواهم آمد و او را از بیم و گرفتارى آن موقف‎ها رهایى خواهم بخشید:
الف- هنگامى كه نامه‏ها (ى ‏اعمال) به راست و چپ پراكنده شود،
ب- کنار پل صراط،
ج- کنار میزان (هنگام ‏سنجش اعمال).
4- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«من زارنى و هو یعرف ما اوجب الله تعالى من حقى و طاعتى فانا و آبائى شفعائه یوم القیامة و من كنا شفعائه نجى»[همان، ج ‏5، ص ‏436] هر كه مرا زیارت كند در حالى كه حق و طاعت مرا كه خدا بر او واجب كرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت ‏شفیع او هستیم و هر كه ما شفیع وى باشیم نجات یابد.
5- امام رضا(ع) می‎فرماید:
«...و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائكة لا یزال ‏فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور»[بحارالانوار، ج ‏102، ص ‏44] این بارگاه بوستانى از بوستان‏هاى بهشت است، و محل آمد و شد فرشتگان آسمان، و همواره گروهى از ملائكه فرود مى‏آیند و گروهى‏ بالا مى‏روند تا وقتى كه در صور دمیده شود.

ادامه نوشته

روش برخورد با والدین بد اخلاق

روش برخورد با والدین بد اخلاق

کاش بعضی روزها می‌شد دوبار زندگی کرد!

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
آيا فقط فرزندان بايد به والدين احترام بگذارند وقتي پدر و مادر بد اخلاق هستند و با رفتار و اخلاق من را آزار مي دهند و فحش و ناسزا مي گويند من بايد چكار كنم نظر معصومان در اين باره چيست؟


پاسخ:
برادر گرامي! در مورد اينكه والدين هم دچار اشتباه مي شوند و از طرف خدا مسئول هستند، بحثي نيست، زيرا والدين هم همانند ديگران معصوم نبوده و عاري از هر گونه خطا و اشتباه نيستند. پيامبر اكرم(ص) در اين زمينه فرمود:‌ «فرزندان بر گردن والدين خود از حقوقي برخوردارند؛ همان گونه كه پدر و مادر بر گردن فرزندان حقوقي دارند، همان طور كه اگر فرزند حق پدر و مادر را ادا نكند، عاق والدين مي‌شود، پدر و مادر نيز اگر حق فرزند را ادا نكنند و تكاليف و وظايف خود را در قبال آنان انجام ندهند، عاق فرزندان قرار خواهند گرفت».(1)
همچنين فرمود: «خدا رحمت كند پدر و مادري را كه در نيكي و نيكوكاري به فرزند خويش كمك مي‌كنند. پدر و مادر از رحمت الهي به دورند كه به علت تربيت نادرست، فرزندان را به گناه و نافرماني وادار مي‌سازند و موجب عاق فرزندان‌شان مي‌شوند».(2)
- با توجه به مقدمۀ بالا به مطالب زير دقت بفرماييد:
1- علاوه بر مطلب بيان شده در مقدمه، خداوند در قرآن كريم نيكي به پدر و مادر را وظيفه اي واجب معرفي فرموده، وظيفه اي كه پس از «توحيد در پرستش» ذكر شده است: «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً»(3) پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مي پرستيد و به پدر و مادر (خود) احسان كنيد، اگر يكي از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگي رسيدند، به آن ها (حتي) «اف» مگو و به آنان پرخاش مكن و با آن ها سخني شايسته بگوي.
2- در نگاه اول، توصيۀ ما اين است كه با صبر و آرامش و معامله با خدا، در مورد كوتاهي والدين تان، از أجر و ثواب آن بهره مند شويد. قطعاً مشكلات و سختي ها، نشان از توجه و لطف خدا دارد. قدردان لحظات باشيد.
و در نگاه بعد، توصيۀ ما اين است كه از عوامل و كارهايي كه موجب تنش و اختلاف بيشتر مي شود، پرهيز كنيد و به هيچ وجه خود را در اين موقعيت قرار ندهيد! همچنين در اين موقعيت، بهترين كار ترك محل و تغيير مكان است. اساساً هنگامي كه انسان خود را دور از موقعيت دعوا ببيند، انگيزه اي براي دعوا و پرخاش ندارد. سعي كنيد هنگام عصبانيت و اختلاف نزد والدين خود نباشيد تا مشكلي پيش نيايد.
ضمناً توجه به پاداش الهي در برابر معامله با خداي متعال را سرلوحۀ كار خود قرار دهيد تا احساس زيان نكنيد؛ اين نكته را يقين بدانيد كه خداي متعال كاملاً به جريانات اشراف دارد و به مسأله واقف است. با معامله و درد دل با او تمام مشكلات را هيچ بدانيد.
3- تكليف فرزندان در بي احترامي والدين:
والدين ممكن است به مسايلي دقت داشته باشند كه از چشمان فرزند دور است، پس ممكن است يكي از گزينه هاي زير هم از مشكلات شما باشد:
1) دستور اسلام در احترام به مادر و پدر مطلق است، يعني به هر مادر و پدري بايد احترام كرد، خواه با انسان رفتار خوبي داشته باشند و خواه بد.
2) علت لزوم فرمانبرداري از سخنان پدر و مادر اين است كه پدر و مادر خواهان سعادت فرزندند. گرمي‏ و سردي روزگار را زيادتر از او چشيده‏اند. تجربيات خوبي در اين راه ‏اندوخته‏اند. از اين جهت بايد در مسائلي كه نمي‏دانند،از تجربيات آن ها استفاده كنند. هر چند پدر و مادر رفتار صحيحي با فرزند نداشته باشند، فرزند موظف به گراميداشت والدين و كسب رضايت آنان است و نمي تواند مقابله به مثل نمايد.
3) در اين موقعيت(بي احترامي آن ها) به حرف هاي آن ها اعتنا نبايد كرد. پدر و مادري كه بد رفتاري كنند، پاسخگوي اعمالش نزد خدا خواهند بود، اما رفتار بد داشتن و بي احترامي و هر كار ديگر، ما را از انجام وظيفه معذور نمي دارد.

ادامه نوشته

حبّ حضرت محبوب؛ به روایت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی

حبّ حضرت محبوب؛ به روایت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی
 
گروه اول: مردم عادی
پس هرگاه یکی از عامه‌ی مردم را تصور نماییم که دنیا و جلوه‌های فریبنده‌ی آن مطلوب و دلخواه اوست و شب را به روز می‌رساند در حالی که در تدبیر معاش فرداست که چگونه خرید و فروش نماید و کجا برود و به چه کسی ملاقات نماید؟ وقتی صبح می‌شود، او تمام همّت و تلاش خود را برای اداره‌ی کارهای روزانه‌اش و اصلاح امور دنیوی خود به کار می‌گیرد.
هنگامی که این شخص، ندای دعوت کننده‌ی خدا را بشنود که هشداردهنده‌ و بشارتگر است و او را به مغفرت الهی و رضوان و بهشت‌هایی که دارای نعمت‌های دائمی است، بشارت می‌دهد و از آتش جهنم که هیزم آن خود انسان‌ها و سنگ‌های مخصوص و آنچه که خداوند مهیا دیده می‌باشد، می‌ترساند؛ پس کوتاهی همت چنین کسی و تلاش او فقط برای اسیر ساختن شکم و سیراب نمودن خود باعث می‌شود هیچ فرصتی برای غور و بررسی در آیات الهی و کلمات آن، پیدا نکند و فقط به طور اجمالی به آنچه که شنیده ایمان می‌آورد و کارهای شایسته‌ای که با دنیاطلبی او تزاحم پیدا ننماید، انجام می‌دهد؛ زیرا دنیا برای او اصل و دین برایش فرع می‌باشد؛ برای همین نیز می‌بینی عمل او با گفتارش نمی‌سازد و عملش با علمش در تضاد می‌باشد. می‌بینی چنین کسی می‌گوید: «خداوند شنوا و بیناست» با این حال به هر گناهی دست می‌یازد و هر منکری را مرتکب می‌شود و واجبات را ترک می‌کند.
ادامه نوشته

دوستي‏ و ارتباط قبل از ازدواج

دوستي‏ و ارتباط قبل از ازدواج

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
دختري هستم 18 ساله ك چند سال است با پسري در ارتباط هستم و واقعا عاشق هم هستيم و از هم سير نشديم و قصدمان ازدواج است و مادر من نسبت به اين دوستي آگاه است. ولي ما به دلايلي نمي تونيم زياد همديگر و ببينيم و هر دو نسبت به مسائل ديني خود پايبنديم. سوال من اين است ما يك رابطه ي عاشقانه ايي با هم داريم البته نه زياد، چون تو اين مدت 5.6 سال ديگه نمي تونستيم طاقت بياريم.(فقط در حد عشق بازي و اين رابطه از روي عشق است نه هوس)مي خواستم بدونم بعد ازدواج هم اين به عنوان گناه براي ما ثبت مي شود يا بخشيده مي شود؟(مثل بچه حرامزاده كه بعد ازدواج حلال مي شود).

پاسخ:
نياز به جنس مخالف براي تأمين و تعادل سازي غريزۀ جنسي از نيازهاي طبيعي در انسان مي باشد، يعني در واقع امكان اينكه با ارتباط دو جنس مخالف بدون ضوابط، مشكلي پيش نيايد خيلي بعيد است. البته شيطان در ابتداي كار با سياست گام به گام خود پيش مي رود و با گذشت زمان كه علاقه و وابستگي ايجاد شد، زهر خود را مي ريزد. از نگاه روانشناسان، ارتباط دو جنس مخالف رو به اوج است و هر روز پيشرفتش بيشتر مي شود. پس در اين مسأله بايد دقت زيادي كرد.
- نكاتي مهم و ضروري را خدمتتان عرض مي نماييم:
1- از اينكه مادر خود را از اين جريان آگاه ساخته ايد، نشان از فهم و شعور شماست، گرچه انتظار مي رود كه پدر خود را هم از اين موضوع آگاه سازيد، زيرا دختران و پسران مسلمان و پاك، بايد بياموزند كه در اولين برخورد تأثيرگذار با جنس مخالف، آن را با پدر و يا مادر و يا با يك مشاور آگاه و مسلمان، مطرح كنند؛ تا بتوانند از تجربه‌هاي علمي و عملي آنان بهره برده، پيش از اين كه دچار آسيب‌هاي جدي شوند، تصميم عاقلانه‏اي بگيرند. اگر دختر و پسر، مسائل و معاشرت‌هاي مهم روزانه خود را با افراد مجّرب مطرح كنند و والدين و مشاوران نيز بتوانند در حل مسائل آن ها نقش مفيد و سازنده‏اي را ايفا كنند، مي‌توان اميدوار بود كه جلوي بسياري از روابط پنهاني و ناسالمي كه احتمال دارد. پس از برخورد نخستين شكل بگيرد، گرفته شود. انساني كه مقام و منزلت خود را مي‌داند، خود را به بهاي كم و اندك نمي‌فروشد.
2- غالباً دوستي‏ و ارتباط قبل از ازدواج، به خاطر همان عشق بازي كه مي گوييد، راه عقل را مسدود، چشم واقع بين انسان را كور مي‏سازد. اجازه نمي‏دهد تا يك تصميم صحيح و پيراسته از اشتباه گرفته شود. اين نوع انتخاب‏ها كه در فضايي آكنده از احساسات و عواطف انجام مي‏گيرد، به دليل نبود شناخت عميق و واقع ‏بينانه، اگر هم به ازدواج منتهي گردد، زندگي مشترك را تلخ و آينده را تيره و تار مي‏سازد.
3- ببينيد وابستگي‌هايي كه بين دختر و پسر ايجاد مي‌شود، مانع گزينش صحيح و دقيق براي شريك آينده زندگي مي‌شود. از آن جا كه دختر يا پسر به فردي خاص وابسته شده، تمام نيكي‌ها، خوبي‌ها، زيبايي‌ها را در فرد مورد علاقه خود مي‌بيند و ديگر توان مشاهده عيوب احتمالي طرف مقابل را ندارد؛ زيرا از روي علاقه و از پشت عينك وابستگي، به طرف مقابل نگاه مي‌كند؛ نه با نگاه خريدار و نه با نگاه نقادانه و بررسي كننده‏اي كه تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوي حقيقت بين، مورد دقت و مشاهده قرار دهد.
در روايت داريم:"حُبُّك للشّيءِ يُعْمي وَ يُصِمُّ؛ دوست داشتن چيزي[آن هم ناآگاهانه و از سر هيجان و احساسات]، انسان را كور و كر مي‌كند."(1)
4- نكات بيان شده، حاصل تجربيات روانشناسان ديني است كه با توجه به تجربه و مراجعاتي كه از دختران و پسران جوان داشته اند، بدست آمده است و واقعيتي است غير قابل انكار!

ادامه نوشته

رواياتي در تربيت فرزند

رواياتي در تربيت فرزند


	بچه تان را در جمع لوس نکنید.

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
سلام. لطفا رواياتي در تربيت فرزند برایم بگویید.
عربي روايات را ذكر كنيد و خواهش ميكنم چيزي كه معصوم عليه السلام فرموده را كامل ذكر نماييد يعني مثلادر كتبي كه چاپ ميشود نوع رفتار باهمسر سانسور دارد. متشكرم.

پاسخ:
جواب سوالتان را در دو قسمت مجزا پاسخ مي گوييم:
1- تربيت فرزند:
نخست شايسته است از همه كساني كه علاقه مند به شناخت معارف ديني و تربيتي هستند، بخصوص آناني كه به وظايف خود در قبال فرزندان توجه دارند و پرسش هايي را در اين زمينه مطرح مي كنند تشكر نماييم. انتظار ما اين است كه همه مسلمانان ـ بويژه پدران و مادران كه بار سنگين تربيت فرزند را به عهده دارند ـ در باب معارف ديني و اسلامي و شناخت مسؤوليت خود در اين مورد بيشتر توجه كنند و اگر احياناً ابهاماتي وجود داشت آن ها را با طرح اين گونه سؤالات بر طرف سازند:
- تربيت فرزند در آيينه احاديث:
* قال الامام الصادق(ع): «اِعْدِلُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ كَما تُحِبّونَ اَنْ يَعْدِلُوا بَيْنَكُمْ».(1)
امام صادق(ع) فرمود: بين فرزندان خود به عدالت رفتار نماييد، همان طور كه مايليد فرزندان شما بينتانبه عدل و داد رفتار كنند.
* قالَ رَسُولُ اللهِ(ص): «اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لايَرَوْنَ اِلّا اَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ».(2)
رسول خدا(ص) فرمود: كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌اي مي‌دهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود مي‌پندارند.
* قال الامام الصادق(ع): «دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنينَ».(3)
امام صادق(ع) فرمود: فرزند خود را هفت سال آزاد بگذار تا بازي كند.
* قال الامام الصادق(ع): «اَلْغُلامُ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنينَ وَ يَتَعَلَّمُ الْكِتابَ سَبْعَ سِنينَ و يَتَعَلَّمُ الْحَلالَ و الْحَرامَسَبْعَ سِنينَ».(4)
امام صادق(ع) فرمود: طفل هفت سال بازي كند، هفت سال خواندن و نوشتن بياموزد، هفت سال حلال و حرام (احكام الهي) را ياد بگيرد.
* قالَ رَسُولُ اللهِ(ص): «إنَّ اللَّهَ تَعالي يُحِبُّ أن تَعدِلُوا بَينَ أولادِكم حَتّي في القُبَلِ».(5)
پيامبر اكرم(ص) فرمود: خداوند دوست دارد كه ميان فرزندانتان عادلانه رفتار كنيد، حتي در بوسيدن آنها.
* قال الامام الصادق(ع): «انَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيَرْحَمُ الرَّجُلُ لِشِدَّةِ حُبِّه لِوَلَدِهِ».(6)
امام صادق(ع) فرمود: همانا خداوند متعال نسبت به شخصي كه نسبت به فرزند خود محبت بسيار دارد رحمت و عنايت مي‌كند.
* قال الامام الصادق(ع): «بادِرُوا اَحْداثِكُمْ بِالْحَديثِ قَبْلَ اَنْ يَسْبِقَكُمْ اِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ».(7)
امام صادق(ع) فرمود: احاديث اسلامي را به نوجوانان خود بياموزيد (و در انجام اين وظيفه تربيتي تسريع نماييد)، پيش از آن كه مخالفان گمراه بر شما پيشي گيرند (و آنان را گمراه سازند).
* قال الامام الباقر(ع): «إذا بلغ الغلام ثلاث سنين فقل له سبع مرات قل لا إله إلا الله ثم يترك حتى يبلغثلاث سنين و سبعة أشهر و عشرين يوما ثم يقال له قل محمد رسول الله سبع مرات و ... ».(8)
امام باقر(ع) فرمود: هنگامي كه كودك به سه سالگي رسيد به او بگويند هفت مرتبه بگويد لا اله الّا الله (تا بياموزد)، در چهار سالگي به او بگويند كه هفت مرتبه بگويد محمد رسول الله (تا ياد بگيرد)، در پنج سالگي رويش را به قبله متوجه كنند و به او بگويند كه سر به سجده بگذارد، در پايان شش سالگي ركوع و سجده صحيح را به او بياموزند و در هفت سالگي به طفل گفته شود: دست و رويت را بشوي و پس از آن به او گفته شود: نماز بخوان.
* قال الامام الصادق(ع): «اَكثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِكُمْ فَاِنَّ لَكُمْ بِكُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً».(9)
امام صادق(ع) فرمود: فرزندان خود را بسيار ببوسيد زيرا براي شما در هر بوسيدن درجه‌اي است.
* «(كانَ عَليُّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) اِذا بُشِّرَ بِوَلَدٍ لَمْ يَسْئَلْ اَذَكَرٌ هُوَ اَمْ اُنْثَي بَلْ يَقُولُ اَسَويٌّ فَاِذا كانَ سَويّاً) قالَ:الْحَمْدُ لِلّه الَّذي لَمْ يَخْلُقهُ مُشَوَّهاً».(10)
(وقتي امام سجاد(ع) را به ولادت مولودي بشارت مي‌دادند، نمي‌پرسيد پسر است يا دختر، بلكه از اندام معتدل و ساختمان سالم او سؤال مي‌كرد. چون خبر سلامتش را مي‌شنيد)، مي‌گفت: خدا را شكر كه او را قبيح و ناموزون نيافريده است.

ادامه نوشته

رفتارمان با پیرها باید چطور باشد؟

رفتارمان با پیرها باید چطور باشد؟

 رفتارمان با پیرها باید چطور باشد؟

احترام گذاشتن به پیران، احترام گذاشتن به خدایی است که آنها را از ماهها و سالها و حوادث گذرانده و از کودکی به پیری‌شان رسانده و تجربه‌هایی استثنایی به آنها بخشیده. یک جور امتحان هم هست برای ما تا ببینیم و ببینند چقدر «جنبه» و «ظرفیت» داریم. به قول صائب: «دستِ تعدی از سر پيران كشيده دار/ پشتِ كمان به خاك رساندن كمال نيست». حالا برای این احترام گذاشتن چه کارها کنیم؟

1. همیشه اول آنها، بعد ما. این، فرق می‌کند با تعارف. دو نفری دم در آسانسور ایستاده‌ایم و مردم آن تو، یک لنگ پا ایستاده‌اند و منتظر تا «اول شما بفرمایید/ غیرممکن است! شما بفرمایید»های ما تمام شود. اما سر ظهر تابستان، انگار نه انگار که بزرگترهای ما هم گرما خورده‌اند و رنجورتر از ما هستند؛ لیوان‌های شربتِ خنک را می‌رویم بالا و عین خیالمان هم نیست. پیش بردن لیوان شربت و «شما بفرمایید»ی که به بزرگترمان می‌گوییم، اسمش «تعارف» نیست؛ کاری است که باید بکنیم.

2. احترامشان را داشته باشیم. «ادب پير خرابات نگه داشتنی است/ طبع پيران و دل نازك اطفال، يكی است». این را شاعر می‌گوید. بیتِ شاعر را نوشتیم تا بگوییم انجام هر کاری که شأن پیرترها را حفظ کند و در چشم بقیه خفیفشان نکند، پیشنهاد ماست. تشخیص اینکه چه کار کنیم هم، با خودتان است! خودتان می‌دانید باید چه کار کنید.

3. مراعات سن و سالشان را بکنیم. خدا که خداست، مراعاتِ سن و سال پیرها را می‌کند؛ هم در عبادتی که از آنها می‌خواهد این طرف، هم در وزن‌کشی ثواب و گناهشان آن طرف. خودش گفته که من «خجالت» می‌کشم از مجازاتِ بنده‌ای که عمر درازش را در راه من قدم برداشته. این وسط، تکلیف ما روشن است! نپرسید مراعات سن و سال یعنی چه کار؟ همه سراغ داریم اتوبوس‌هایی را که سالخورده‌هایی در آن، دست به میله، ایستاده‌اند؛ یا مجالسی را که جوان‌ترها، هر حرف یا شوخی نامربوطی را جلوی بزرگترها کرده‌اند و قهقهه هم زده‌اند...

غم خوب است یا بد؟

غم خوب است یا بد؟

غم خوب است یا بد؟

غم خوب است یا بد؟ این سوال را همین ابتدا پیش کشیدم زیرا در فرهنگ ما، در گذشته ادبیات ما، غم ستایی یکی از درونمایه‌های پرتکرار است. می‌شود پاسخ این سوال را با دستکاری خود سوال داد: کدام غم خوب است؟ کدام غم بد؟ مساله این نیست که غم داشته باشی یا نه. به هر آدمی که دور و برت نگاه کنی، بالاخره قلبش خالی از غم نیست؛ مساله این است که غم چه چیزی را می‌خوری؟ هر قدر آن چیزی که برایش غمناکی، ارزشمندتر باشد، غمت شریف‌تر است. این را تا این جا داشته باشید.
غم به عنوان یک علامت باید مورد توجه قرار بگیرد و ابتدا درست معنی شود. بسیاری از ما غم را به معنی دل مشغولی، شغل دل و دغدغه ناراحت کننده می‌گیریم. این یک معنی غم در فرهنگ ماست. معنی دیگر غم همان اندوه است. اگر معنی اول غم یعنی دل مشغولی آزار دهنده را در نظر بگیریم باید گفت که اصلاً لازمه زندگی دل مشغولی است. اصطلاح معروف «غم نان اگر بگذارد» که سطری از شعر معروفی از احمد شاملوست، را شنیده‌ایم. در این اصطلاح غم نان یعنی دل مشغولی برای خرج و برج زندگی آن هم حداقل‌هایش. اگر معنی دوم غم یعنی اندوه را در نظر بیاوریم اندوه هم زیر دست و پا ریخته است و عموم مردم اندوهناکند. زیرا لازمه زندگی از دست دادن‌ها پس از به دست آوردن‌هاست. لازمه زندگی شکست‌ها از پس پیروزی هاست، بعضی‌ها هم آنقدر بد اقبال هستند که مدام شکست می‌خورند بی‌آنکه پیروز شده باشند. پس غم یکی از لوازم طبیعی زندگی است. این را تا این جا فهمیدیم اما سوال می‌کنم: آیا هر چیزی که با طبیعت زندگی بر ما تحمیل می‌شود باید تحمل هم بشود؟ مشکل این است. ما به جای آن که فکری برای آزادی قلبمان از غم بکنیم چون توانایی‌اش را نداریم یا همتش را، مساله را دور می زنیم و در ستایش غم داد سخن می‌دهیم. حال ممکن است بپرسید پس غم عرفانی چه می‌شود؟ پاسخ می‌دهم که صد و نودو نه صدم در صد از غم هایی که ما ستایش می کنیم هیچ ربطی به عرفان ندارند، منتها غم یک حالت خلسه‌ای در آدمی ایجاد می‌کند که آن خلسه را با حالت عرفانی اشتباه می‌گیرد، همان خلسه برایش جذاب است و آن را ستایش می‌کند. ثانیاً غم عرفانی از جنس عواطف نیست بلکه غم عرفانی خواست و طلبی است که سالک و رهرو دارد و به خاطر آن خواست و طلب هرگز از وضع موجود خود راضی نمی‌شود به همین سبب غم عرفانی فعالیت و تلاشی را بیشتر می‌کند، درست برعکس غم طبیعی ناشی از جریان سخت و شکننده زندگی که آدمی را در خودش فرو می‌برد و اگر شدید شود سر از افسردگی در می‌آورد. لابد می‌دانید که معنی دقیق افسردگی یخ بستن است. غم عرفانی گرم و نیروزاست و غم طبیعی ناشی از زندگی سرد و سرد کننده است.

ادامه نوشته

چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟

چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟

«کسی که معرفتی نسبت به مرگ و همچنین آمادگی برای سفر آخرت داشته باشد، مرگ را زیبا دیده و برای پذیرفتنش آغوش باز کرده و منتظر اوست. اما همین کس نیز باز هم از خدا عمر می طلبد تا بیشتر تلاش کند و بیشتر موجبات رضای خدا، و تعالی آخرت را فراهم نماید».


ادامه نوشته

وهابيت از پيدايش تا امروز [به مناسبت سالروز تخريب بقاع متبركه بقيع بدست وهابيت]

وهابيت از پيدايش تا امروز
[به مناسبت سالروز تخريب بقاع متبركه بقيع بدست وهابيت]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد:
براي شناخت وهابيت و آگاهي از خطرات آنها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار دارد.
وهابيت، از فِرق نسبتاً نوپاي اسلامي‏ ست. اين مسلك كه در زادگاه اسلام يعني در عربستان رشد يافته، به دليل پشتوانۀ قوي سياسي و اقتصادي در حال گسترش به ديگر نقاط بلاد اسلام است. از آنجا كه پيروان اين فرقه تنها خود را بر حق دانسته و پيروان مذاهب ديگر اسلامي را كافر و مشرك و خارج از حوزه اسلام مي‏شمرند، اهميت مطالعه و تدقيق در اصول فكري اين مكتب آشكار مي‏گردد.[طوبي كرماني، نگاهي بر وهابيت، مجلۀ مقالات و بررسي ها، ص1] در طول تاريخ همواره انسانهايي كژانديش و خودپسند بوده‏ اند كه براي رسيدن به اهداف‏ مادي و پليد خود همواره اعتقادات و باورهاي مردم ساده‏ نگر را به بازي گرفته اند و گاه با سوء استفاده‏ از اين باورها، لطمه‏ هاي غير قابل جبراني را به جوامع بشري و تمدن انساني وارد كرده‏ اند. در جوامع اسلامي نيز اين عده با استفاده از زور و گاه با تزوير، احساسات پاك و بي ‏آلايش‏ مسلمانان را به باد سخره گرفته و حتي سخنان بي‏پايه و اساس خود را با عنواني اسلامي به جاي‏ اسلام ناب معرفي نموده تا به اهداف پست خود نايل شوند.

** چگونگي شكل گيري وهابيّت:
1- عوامل شكل گيري فرقۀ وهابيت مانند برخي از فرقه‌ هاي ديگر، ريشه در مباني و عملكرد رهبران و بنيانگذاران آن دارد. بر اين اساس لازم است مباني و عملكرد بنيانگذار اين فرقه بررسي شود.
اين فرقه منسوب به «محمد بن عبدالوهاب» است كه در سال 1115، در شهر عُيَينه، از توابع نجد عربستان به دنيا آمد، او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براى ادامه تحصيل رهسپار مدينه منوره شد.
او در دوران تحصيل مطالبى به زبان مى آورد كه نشانگر انحراف فكرى او بود به طورى كه برخى از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگرانى مى كردند.
گفتنى است كه وى مبتكر و بنيانگذار فرقه وهّابيّت نبود، بلكه قرنها پيش از او اين عقايد يا بخشى از آن توسّط برخى از عالمان كج انديش حنبلى مانند «ابن تيميّه»، و شاگردان او اظهار شده بود، ولى باتوجّه به مخالفتهاى صريح علماى اهل سنّت و شيعه در بوته فراموشى سپرده شده بود، و مهمترين كارى كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد اين بود كه عقايد ابن تيميه را به صورت يك فرقه و يا مذهب جديدى در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شيعه تفاوت داشت.[سيد محمد حسينى قزوينى، وهابيت از منظر عقل و شرع، ص76؛ جعفر سبحاني، آيين وهابيت، ص24]
2- محمد بن عبد الوهاب در بصره هنگام تبليغ از عقايد و افكارش، از سوي مسلمانان طرد شد تا اينكه جاسوس معروف انگليسي به نام «همفر» با وي آشنا شد. همفر در ص 34 كتاب خاطراتش مي‌نويسد: «من در محمد عبدالوهاب، گمشده مقصود خود را يافتم». وي در ص 35 همان كتاب مي‌گويد: «پس از ايجاد شك و ترديد بيشتر در انديشه محمد و القاي انديشه‌هاي خود از تفسير قرآن، به جايي رسيدم كه اندك اندك جامه ايمان را از تن او بيرون كشيدم».[عبد محمد، وهابي ها را اينگونه ديدم، ترجمه ميثم موسائي، ص19] در حقيقت همفر موفق شد با استفاده از ضعف شخصيت محمد بن عبدالوهاب و قدرت ‌طلبي او، بستري براي طرح و اجراي انديشه‌هاي ضد اسلامي خود بيابد.
«همفر» با ايجاد انديشۀ وهابيت به دنبال اهداف زير بود:
1- مسخ چهره اسلام به عنوان دين خشن و بي ‌روح؛
2- تضعيف پيامبر(ص) به عنوان اينكه پيامبر مرده است و نمي‌تواند نقشي داشته باشد؛
3- جسم قائل شدن براي خداوند تبارك و تعالي؛
4- اختلاف بين مسلمانان به خصوص كينه و دشمني با شيعه كه از قرن دهم بر منطقه خليج فارس حكومت مي‌كرد؛
5- حرام دانستن زيارت قبور ائمه و حتي قبر پيامبر(ص).
در نتيجه امروزه نه تنها اهداف همفر در عقايد وهابيت تبليغ مي‌شود، بلكه اساس اعتقادات وهابيت را تشكيل مي‌دهد.
در بُعد حكومت نيز، همفر براي اجرا و پيش برد انديشه محمد ابن عبدالوهاب، گروه تروريستي ايجاد كرد تا هركس با اين عقيده مخالفت كند، با آنها به مبارزه برخيزد و براي توجيه اين رفتار تروريستي و غيراسلامي، اين انديشه را كه در اقوال ابن تيميه وجود دارد مطرح كرد كه هر حاكمي كه بر مردم ولو با زور و قدرت حكومت كند، لازم است از او تبعيت شود.[عبد محمد، وهابي ها را اينگونه ديدم، ترجمه ميثم موسائي، ص21]

** شناخت معرفتي وهابيّت:
1- مكان و فضا و جغرافياي اين مكتب، عربستان است و اين جغرافياي فرهنگي سخت بر چارچوب معرفتي اين مكتب تأثيرگذاشت. عربستان يك كشور پهناور صحرايي است كه فضاي انتزاعي در آن راه ندارد و فضاي حس گرا و احساس گرا بر آن حاكم است. به همين دليل دانش حاكم بر شبه جزيره عربستان ادبيات است.
2- روشنفكري قرن نوزدهم عربستان تحت الحمايه انگلستان به باز توليد فرهنگ عربستاني در قالب دين اهل سنت، پرداخته است و روش شناسي اين بازتوليد در قالب تحويل و تقليل تسنن به دين يهود انجام پذيرفته (پروستانتيزم اسلامي تسنني) يا قوالب تفسير بنيادگرايي يهودي براي تفسير اسلامي سني به كار برده شده است، مانند تفسير يهود تشيع در قالب بهائيت در قرن نوزدهم كه پروتستانيزم شيعي نام دارد.
3- به همين دليل، وهابيت در نقاطي رشد مي كند كه حالت قبائلي و صحرايي داشته باشد؛ مثل پاكستان و افغانستان، چون فقط در اين فضاهاي سنتي است كه قدرت باز سازي و بازتوليد خود را دارد و در فضاهاي شهري و يا غير قبائلي رشدي ندارد.
4- وهابيت چون بيابان گرايي را محور جغرافياي فرهنگي خود قرار مي دهد، بر فرهنگ شهري مي تازد و اين را با شعار زهد و سادگي و غيره عجين مي كند كه بعد مذهبي به آن مي بخشد، ولي در قالب نظريه ابن خلدون كه همين كوچ نشينان بريك جانشينان را ترسيم مي كند، مي گنجد.
5- وهابيت، يعني تبديل اهل سنت به يك مكتب، يا به عبارتي سني ايسم كه سعي مي كند، براساس آموزه هاي اهل سنت مكتبي بنا كند كه در مسائل دروني و بروني انسان نظريه سازي كند ومثل همۀ مكاتب، داراي يك سير تاريخي در مفهوم سازي است كه يافتن ريشه هاي تاريخي و جغرافياي اين مكتب بسيار ضروري است.
6- وهابيت يك نوع سكولاريسم زهدگرا را در بطن خود دارد؛ پس هرگونه معناي فرامادي حاكم بر زندگي دنيوي را نفي مي كند و فقط زهد را ترويج مي نمايد و يك زهد خشك و مناسكي را حاكم مي كند؛ پس با هرگونه ولايت و عرفان مخالفت كرده، نوك مخالفت را متوجه هرگونه معناگرايي غيردنيوي به عنوان شرك كرده، نوعي توحيدگرايي غيرمعناگرا را ترويج مي كند.
7- مخالفت با شيعه و تشيع در همين قالب است، چون شيعه يك توحيدي ولايت مدار و معناگرا دارد كه تار و پود زندگي دنيوي و اخروي را مي پوشاند. وهابيت معناگرايي استدامه يافته از دنيا تا آخرت را نفي مي كند و فقط به آخرت عملگراي قيامتي اعتقاد دارد؛ به همين دليل بايد گفت كه اين مكتب به نوعي خشونت عملگرا و زندگي خصوصي و عمومي معتقد است و اگر شكل حكومتي به خود بگيرد، حكومتي بسيار خشن خواهد بود.[ابراهيم فياض، شناخت معرفتي وهابيّت، پگاه حوزه: ۱۳۸۳، شمارۀ ۱۴۷]

ادامه نوشته

برخی از عقاید و مبانی فرقۀ وهابیّت

برخی از عقاید و مبانی فرقۀ وهابیّت


** چگونگی شکل گیری وهابیّت:
عوامل شکل گیری فرقۀ وهابیت مانند برخی از فرقه‌ های دیگر، ریشه در مبانی و عملکرد رهبران و بنیانگذاران آن دارد. بر این اساس لازم است مبانی و عملکرد بنیانگذار این فرقه بررسی شود.
این فرقه منسوب به «محمد بن عبدالوهاب» از مردم «نجد» است که در سال 1115 ق در شهر عُیینه متولد شد که پدرش در آن شهر قاضی بود. وی از کودکی به مطالعه کتاب ‌های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم «نجد» را زشت می شمرد.
او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود. مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند. در این هنگام که 1139 هجری بود، پدرش عبدالوهاب از "عیینه" به "حریمله" انتقال یافت. وی با پدرش همراه شد و کتاب‌هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم "نجد" پرداخت. به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنین بین او و مردم "نجد" منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت. تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت. وی پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار نمود. جمعی از مردم حریمله از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت. وی از شهر حریمله به شهر عینیه رفت. رئیس شهر عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقاید شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و قول داد که وی را یاری کند.[جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص24 ـ 29]
** برخی از عقاید و مبانی فرقۀ وهابیّت:
فرقه وهابیه مبتنی بر اصول و عقایدی است که به بعضی اشاره می شود:
- وهابی‌ها معتقدند که هیچ انسانی نه موحد است و نه مسلمان مگر این که اموری را ترک کند، از جمله:
به هیچ یک از رسولان و اولیا توسّل نجوید. هر کس اقدام به این کار کند، مشرک می باشد،[احمد مبلغی، تاریخ ادیان، ج3، ص1429] از این رو وهابیان زیارت قبر پیامبر و ائمه(ع) را جایز نمی دانند و معتقدند هر کس از پیامبرطلب شفاعت کند، مانند این است که از بت‌ها شفاعت خواسته است.
- از مسائل دیگری که وهابیان دربارة آن حساسیت خاصی دارند، تعمیر قبور و ساختن بنا روی قبر پیامبر و اولیای الهی و صالحان است. برای نخستین بار این مسئله را "ابن تیمیه" و شاگرد معروف او "ابی القیم" عنوان کرد و بر تحریم ساختن بنا و لزوم ویرانی آن فتوا داده اند.[جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص38؛ رضا برنجکار، آشنایی با فِرَق و مذاهب اسلامی، ص146]
بر همین اساس سعودی‌ها هنگامی که در سال 1344 هجری بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلط پیدا کردند، به فکر افتادند که برای تخریب مشاهد و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر مستمسکی به دست آورند و اقدام نمایند.[جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص38]
- وهابیان بر این باورند که مسلمانان در طی قرون، از آیین اسلام منحرف شده اند و در دین خدا بدعت‌هایی نهاده اند که با شرع اسلام مخالف می باشد. بر این اساس باید از اصولی که پیامبر(ص) تعیین کرده است، پیروی نمود.
بنابر عقاید وهابیان، هیچ کس حق ندارد به رسول خدا سوگند یاد کند و از الفاظی مانند: به حق محمد و ... استفاده نماید،[احمد مبلغی، تاریخ ادیان، ج3، ص1430] زیرا قسم خوردن به دیگران و درخواست حاجت از غیر خداوند با آیات قرآن منافات دارد: «فلا تدعوا مع الله احداً».[جن: 8]
- نیز معتقدند : تشییع جنازه و سوگواری حرام است؛ زیرا ارواح اموات کاری نمی توانند بکنند و در امور دنیوی و اخروی نمی توانند دخالت داشته باشند.[[احمد مبلغی، تاریخ ادیان، ج3، ص1430]
- وهابیان معتقدند القابی را که بر عزت و احترام دلالت دارند، در مورد انسان‌ها نباید به کار برد و ناصواب است؛ زیرا احترام و تعظیم تنها شایسته خداوند است.
- وهابیون به جنگ با دیگر فرقه‌ ها و مذاهب اسلامی معتقد هستند و مدّعی اند باید به آیین وهابیت در آیند، یا جزیه دهند، از این رو همیشه مسلمانان دیگر را به کفر متهم نموده، اموال و نوامیس بقیه را حلال می دانند. آنان می گویند که هر کس مرتکب گناه کبیره شود، کافر است.[همان]

خیانت مردان به زنان

خیانت مردان به زنان

پاسخگو: مصطفی سلیمانی


پرسش:
من يك زن متأهل هستم و يك دختر يك ساله دارم. شوهرم چندين بار به من خيانت كرده و من متوجه شدم. اما راضي به طلاق نمي شود و عنوان مي كند دوستم دارد!در محل كارم حدود يكسال ونيم پيش مردي متأهل كه با همسرش مشكل دارد و در شرف طلاق هست به من ابراز علاقه كرد و با اصرار فراوان او چند ماهي است كه تسليم او شدم و من هم به او علاقه مند شدم او از من خواسته از همسرم جدا شوم و با او بمانم. اما من از كرده خد پشيمانم و براي چندمين بار مي خواهم از او جدا شم. اما او قبول نمي كند كمكم كنيد؟


پاسخ:
خدا را شاكريم كه پيش از رخ دادن اتفاقات ناگوار حالت پشيماني و انتباه به شما دست داده است. قطعا خواسته اين مرد خواسته اي شيطاني است. اين كار اصلا درست نيست. علاقه شما به ازدواج با اين شخص همانند عشق هايي است كه با وصال، دفن مي شود. وقتي ظرف پر از آبي بر روي آتش است، هر چه زمان مي گذرد، آب به نقطه جوش نزديك تر مي شود؛ چون بين آب و آتش فاصله است و زماني كه آب جوش مي آيد و سرريز مي شود و به آتش مي رسد، آتش خاموش مي شود و بعد از وصال و خاموشي آتش عشق، نقاط منفي طرف مقابل بروز مي كند و شما هم اين فرد پليد را مانند بقيه مردم مي يابيد و تصاويري كه از او در ذهن ساخته ايد همه از بين مي رود.
جالب است بدانيد اگر قبل از ازدواج كنوني با او ازدواج مي كرديد، به احتمال زياد آرزو مي كرديد كه اي كاش با همسر فعلي تان ازدواج مي كرديد؛ پس با ياد خدا و ذكر، با اين فكر مقابله كنيد كه ويژگي پرهيزكاران است: (1)
براي اين مقابله، تلاوت سوره واقعه در شب ها توصيه شده است. رسول اكرم (ص) در اين باره فرمود: كسي كه سوره واقعه را بخواند نوشته مي شود كه از غافلان نيست. (2)
در ادامه به نكات ذيل توجه كنيد.
1. مطمئن باشيد كه اين مرد مي خواهد زندگي شما را به نابودي بكشاند، پس به ابراز علاقه او بي اعتنايي كنيد.
2. اگر همسر شما از اين ارتباط آگاه شود، برايش بسيار كشنده است. يكي از تلخ ترين پديده ها در زندگي زناشويي همين است كه مرد احساس كند زنش به مرد ديگري علاقه يا رابطه دارد. گاها ديده مي شود كه تبعات اين قضيه گاها به قتل يا فجايع اسف بار بسياري منتهي مي شود.

ادامه نوشته

كودكان و جلوه هایِ تربیتی امام خمینی(س)

كودكان و جلوه هایِ تربیتی امام خمینی(س)
[در آمدي بر تربيت ديني با رويكردي بر جلوه‏ هاى رفتارى امام خمينى(س)]


 در جهان تنوع گياهي و جانوري  زيادي وجود دارد اما اين عكس كه در بهار گرفته شده است نمايش باشكوه شكوفه دادن گلي است به شكل قلب با رنگ آبي/ارغواني، بنام "فراموشم نكن".

مصطفی سلیمانی

چكيده:
كودك امانتي است كه به پدر و مادر سپرده شده است. قلب او پاك، نفيس، ساده و بي پيرايه است، آن چنان كه پذيراي هر نقشي و روكننده به هر سو مي باشد. از اين رو، اگر به خير ميل كند و نيكبختي هر دو جهان را به كف آرد، والدين در اين پاداش سهيم اند و نيز همۀ مربيان وي. و اگر رها شود، به بدي ها رو كند و به شرّ دچار شود، ايشان نيز در اين فرجام زشت با وي شريك اند.
اگرچه در تربيت انسان، عوامل مختلفي تأثيرگذار هستند و هر يك به نوعي در شكل دهي شخصيت او نقش ايفا مي كنند، اما تأثير الگوهاي انساني در تربيت بسيار حايز اهميت است.
دربارۀ مباني و اصول تربيت و چگونگي پرورش كودكان، مباحث گسترده و متنوعي در كتاب هاي تربيتي و روانشناسي مطرح شده است. اما از آنجا كه اكثر والدين به دليل گرفتاري هاي زندگي و پيچيدگي مباحث روانشناسي تربيتي، علاقه اي به خواندن آن كتاب ها نشان نمي دهند، نويسنده بر آن شد تا برخي از نمونه هاي تربيتي از جلوه‏ هاى رفتارى امام خمينى(س) با كودكان را در قالب داستان و تمثيل باز نمايد تا به روابط عاطفي و محبت بين امام(س) و كودكان و همچنين به مسائل تربيتي در لا به لاي خاطرات، اشاره گردد.
روش نشان دادن الگوها در قالب داستان، روش عبرت آموزي از سرگذشت زندگي ديگران است. سعي نگارنده در اين مقاله بر آن بوده است كه با برّرسي و جستجو در نمونه ها، گوشه هايي از ارتباط عاطفي امام(س) با كودكان و نيز گوشه هايي از ويژگي هاي رفتاري و تربيتي ايشان در قالب خاطرات جذاب و شيرين، همراه با استناد به دين و سيرۀ معصومين(ع)، ارائه نمايد.
واژگان كليدي:
امام خميني، تربيت، كودكان، تربيت ديني، تربيت عبادي.

ادامه نوشته

انفكاك يا اختلاط زن و مرد؟ كداميك؟

انفكاك يا اختلاط زن و مرد؟ كداميك؟

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:

اختلاط زن و مرد در چه شرايطي بدون اشكال است؟
با عرض و سلام و خسته نباشيد
1- لطفا بفرماييد اختلاط زن و مرد اگر با رعايت حجاب و حيا باشد اشكال شرعي دارد يا خير؟ و اگر اشكال شرعي ندارد آيا در صورتي كه منافع اجتماعي در برداشته باشد مثلا در يك محيط كاري تخصصي و مفيد مثل دانشگاه باشد آيا ترك اختلاط باز هم به عنوان يك امر استحبابي و اخلاقي توصيه مي شود يا خير؟
2- آيا اشكال دارد زن در ارتباط با نامحرمي كه غريبه نيست و نظر سوء ندارد لبخند كم رنگي بر لب داشته باشد، در عين اينكه حجاب و حياي دروني دارد؟
با تشكر فراوان

پاسخ:
روابط زن و مرد يكى از مسائلى است كه شناخت صحيح احكام و آداب اسلامى در اين زمينه و عمل به آن ها ضامن سلامت فرد و جامعه است. از جمله مسائل مورد بحث در جامعه كنوني، مسئله ارتباط يا به تعبير بهتر، اختلاط دختران و پسران يا زنان و مردان است.
بايد به اين حقيقت گردن نهاد كه آدمي در دو جنس زن و مرد آفريده شده است و خداوند گرايش اين دو جنس به يكديگر را در نهاد آنها سرشته است. طبيعت انسان، عرف جامعه و شريعت اسلام هم بر اين گرايش صحه گذاشته و آن را به عنوان بديهي ترين اصل فطرت پذيرفته است. اما ارتباط زنان و مردان پيش از ازدواج چگونه و حد و حدود آن كدام است؟ مبناي اين ارتباط چيست و چگونه مي توان حد و مرز آن را تعيين كرد؟ بايد بدانيم مبناي ارتباط زنان و مردان از نظر دين اسلام چيست.
بي شك، ارتباط دختر و پسر و زن و مرد نامحرم بدون رعايت حدود شرعي برخلاف فرهنگ ديني و اعتقادي ماست و پشت پا زدن به پيمان هايي است كه با خدا بسته ايم؛ متعهد شده ايم كه فقط او را بپرستيم، برخلاف قانون او رفتار نكنيم و در برابر امر و نهي خدا تسليم باشيم. «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ؛(1) به عهدي كه با خدا بستيد، وفا كنيد. «اِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً؛(2) همانا از عهد و پيمان سؤال خواهد شد.»
قبل از بيان محدوده و احكام اختلاط و ارائه راهكارهاي عملي براي آن، بايد به اين نكته توجه كرد كه در جامعه، ارتباط زن و مرد به شكل عام، مواردي چون روابط شغلي، خانوادگي و تحصيلي را در برمي گيرد و حدود و ثغور عرفي و قانوني براي آن تدوين شده است.
مطالبي را در قالب نكات خدمتتان عرضه مي داريم:
1- انفكاك يا اختلاط؟ كداميك؟
انفكاك از نظر اسلام حرمت بخشيدن به زن، حفظ حريم شخصيت و دور نگاه داشتن او از نگاه بيماردلاني است كه در او طمع مي كنند؛ چنانكه خداوند در بيان حكمت حكم حجاب مي فرمايد: «ذلك ادني أن يعرفن فلايؤذين»(3) تأكيد اسلام بر حضور اجتماعي زن همراه با توصيه به او درباره حفظ ورع و تقواست: «و اذا سئلتموهن متاعا فأسئلوهن من وراء حجاب ...؛(4) هرگاه از ايشان زنان پيامبر(ص) چيزي خواستيد، از پشت پرده و حايل طلب نماييد». اين آيه و آيات ديگر نظير «ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن و ان يستعففن خير لهن»(5) دلالت مي كنند كه هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترك برخوردهاي غير ضروري در محيط هاي اجتماعي را رعايت كنند، به تقوا و پاكي نزديكتر است.
احترام به شخصيت زن و حفظ حريم محيط هاي زنانه از نظر اسلام، تا حدي است كه رسول خدا(ص) از داخل شدن مردان بر جمع زنان بدون اجازه آنها نهي فرموده است: «نهي رسول اللّه (ص) أن يدخل الرجال علي النساء الا باذنهن»(6).
2- بايدها و نبايدهاي اخلاقي حضور اجتماعي زن و اختلاط و معاشرت با مردان:
اسلام براي هر نوع حضور اجتماعي زن و اختلاط و معاشرت او با مردان، بايدها و نبايدهاي اخلاقي را توصيه مي نمايد. درباره حضور اجتماعي زن اين قيد بيان شده است: بايد از هر آنچه منجر به فتنه و فساد مي شود، اجتناب كرد.
در زندگي اجتماعي به صورت طبيعي روابطي شكل مي گيرد؛ مانند رابطه همسايه با همسايه، دانش آموز با معلم، دانشجو با استاد. طبيعي است كه اينگونه روابط اجتماعي، هميشه ميان هم جنس(زن با زن، مرد با مرد) اتفاق نمي افتد. در بسياري از اين موارد، رابطه دو جنس مخالف (زن و مرد) نيز حتمي و قهري است. به طور قطع رابطه دو جنس مخالف را در دايره روابط محارم با يكديگر نيز، نمي توان منحصر دانست؛ زيرا انواع روابط ميان دو جنس مخالف در ميان اقوام و خويشاوندان، رفت و آمدهاي فاميلي و نيز در سطح جامعه صورت مي گيرد.
3- نظر اسلام: ارتباط در حد اعتدال:
از ديدگاه اسلام، ارتباط ميان زن و مرد في نفسه ممنوعيتي ندارد. طبيعي است، در جامعه اي كه معمولاً نيمي از آن را جنس مرد و نيمي ديگر را جنس زن تشكيل مي دهد، چاره اي جز ارتباط دو جنس مخالف با همديگر نيست. به تعبير ديگر، اجتماع مجموعه اي از زنان و مردان است و قابل تقسيم به جامعه مردان و جامعه زنان نيست.
برحسب ديدگاه اسلام، زن و مرد بايد با نگاه به شخصيت انساني هم كه به طور قطع در روابطي سالم خود را نشان مي دهد، در تعاملات اجتماعي حضور يابند. عايقي مفيد و مؤثر به نام هويت انساني وجود دارد كه سبب ايجاد جرياني سالم و آسيب ناپذير در روابط ميان زن و مرد مي شود. بر اين مبنا، مرد بايد در زيرساخت هاي فكري خويش، تصوير درستي از زن به عنوان يك شخصيت ارجمند، پاك، با كرامت و با حرمت داشته باشد و زن نيز بايد در روساخت هاي رفتاري اش كه وجوه ارتباطي او را در پوشش، گفتار و حركات نمايان مي كند، حرمت و كرامت زن بودن خود را نشان دهد. اين تنها طريقي است كه زن مي تواند مقام و موقعيت خويش را در برابر مرد حفظ نمايد. زن هر اندازه متين تر، باوقارتر و عفيف تر رفتار كند و خود را در معرض نمايش براي مرد قرار ندهد، بر حرمت و كرامتش افزوده مي شود.
از ديدگاه اسلام، روابط زن و مرد نامحرم نبايد به گونه اي باشد كه تمتعات جنسي در آن سهمي داشته باشد؛ زيرا تمتعات جنسي، منحصرا در چارچوب زندگي زناشويي مجاز است و كشاندن آن از محيط خانه به اجتماع، موجب تضعيف فعاليت هاي اجتماعي مي شود و در كنار عوامل ديگر، در كاهش آمار ازدواج تأثير مستقيم و بسزايي دارد. زيرا ازدواج، مانعي براي لذت جويي هاي نامحدود و آزاد محسوب مي شود. معاشرت هاي آزاد و بي بندوبار، ازدواج را به صورت يك تكليف و محدوديت در مي آورد كه بايد آن را با توصيه هاي اخلاقي يا احيانا با اعمال زور بر جوانان تحميل كرد. تفاوت جامعه اي كه روابط جنسي ميان زن ومرد را به محيط خانوادگي و در قالب ازدواج مشروع و قانوني محدود مي كند، با اجتماعي كه روابط آزاد در آن مجاز است، اين است كه ازدواج در اجتماع اول پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميت و محدوديت است. در سيستم روابط آزاد جنسي، پيمان ازدواج به دوران آزادي دختر و پسر خاتمه مي دهد و آنها را ملزم مي سازد كه به يكديگر وفادار باشند، اما در سيستم اسلامي، ازدواج به محروميت و انتظار آنان پايان مي دهد.(7)
4- لبخند زدن هنگام صحبت با نامحرم:
از ديدگاه مراجع معظم تقليد لبخند زدن و شوخي كردن با نامحرم اگر با قصد لذت جنسي و يا خوف فتنه و ترس افتادن به گناه در آن باشد جايز نبوده و اشكال دارد. به خاطر جذابيتي كه زن و مرد به همديگر دارند، احتياط در ترك همۀ اين أمور است. انسان عاقل از رهزن ها به دور است.
- حاصل سخن اينكه:
اگر ائمه(ع) از حضور زنان در جامعه نهي كرده اند اينطور نيست كه اين نهي كلي و مطلق باشد. بلكه سيره عملي آنها به اين امر مطلق، تخصيص مي زند و نشان مي دهد كه منظور ائمه اين نيست كه زنان مطلقا نبايد در امور اجتماعي مشاركت داشته باشند. بلكه منظور آنها اين است كه زنان اولا، بدون دليل موجّه نبايد در ميان مردان و مقابل چشم آنها قرار گيرند. ثانيا، در صورت لزوم بايد حضورشان در حد نياز و ضرورت باشد و زائد بر آن به صلاح زنان و جامعه نيست چه اين كه مفسده هاي زيادي مي تواند داشته باشد. نكته ديگري كه بايد به آن توجه نمود اين است كه اجتماعي بودن زنان و داشتن جايگاه اجتماعي مستلزم حضور بي رويه و بدون دليل در ميان مردان نيست.
- منابع كمكي جهت مطالعۀ بيشتر:
1- احكام روابط زن و مرد، سيد مسعود معصومي؛ انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.
2- جوانان و روابط، ابوالقاسم مقيمي حاجي؛ ناشر: مركز مطالعات پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم.
3- جوانان و روابط (پاسخ به پرسش‌هاي پيرامون روابط دختر و پسر)؛ مقيم؛ نشر: مركز مطالعات حوزه.
4-
http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=6912&MagazineArticleID=83313
5- http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=65772
پي نوشت ها:
1. نحل(16) آيه91.
2. اسراء(17) آيه 34.
3. احزاب(33) آيه 59.
4. احزاب(33) آيه 53.
5. نور(24) آيه 61.
6. شيخ كليني، اصول كافي، ج 5، ص 538، دارالكتب الاسلاميه، تهران 1365ش.
7. ر.ك. مجموعه آثار شهيد مطهرى، 1379، ج 19، ص 438، قم انتشارات صدرا.

ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر

ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر

1- توجه داشته باشیم که تا به روز عید فطر نرسیدیم هنوز نامه ما امضاء نشده است؛ درست است که شب قدر را پشت سر گذاشتیم اما آخرین گذرگاه به نام روز عید فطر وجود دارد و لازم است تا روز و شب آخر ماه مبارک رمضان از این فرصت استفاده کرده و از درگاه خداوند حوائج دنیوی و اخروی خود را بطلبیم.
2- دهه آخر ماه رمضان دهه جایزه است و پیامبر (ص) نیز در این دهه در مسجد معتکف می شدند و وقتی به دعاهای پایانی ماه رمضان می رسیم دعاها عرفانی تر می شود و رنگ و بوی قرب به خداوند بیشتر می شود گرچه کل ماه مبارک رمضان ماه دعا و مغفرت است اما با تورق اجمالی در مفاتیح الجنان می بینیم که دعاهای روزهای پایانی ماه رمضان از یک نوع ارتقاء معنایی بیشتری برخوردار است که گویای اهمیت این دهه است به ویژه که شبهای قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان قرار دارد.

3- در ارتباط با روزهای آخر ماه مبارک رمضان دعایی است که هم در ماه شعبان و هم در ماه رمضان وارد شده است و از خداوند می خواهیم که خدایا اگر تاکنون ما را نبخشیدی ما را در این روزهای آخر ببخش چون روزهای آخر به نوعی روزهای پایانی مهمانی است و ما می دانیم به حسب ظاهر مهمان در دو وقت عزیز است یکی در هنگام ورود و یکی در لحظه خداحافظی. البته ما طواف وداع در سفر حج داریم و یا زیارت وداع در زیارت حرم ائمه معصوم(ع) هم داریم.

3- در برنامه خداحافظی در پایان مهمانی انسان باید حواسش را بیشتر جمع کند و از خدا عذر تقصیرها و کوتاهی های خود را داشته باشد و حالت استغفار و انابه در دعای وداع به اوج می رسد به گونه ای که امام سجاد(ع) در دعای وداع با ماه مبارک رمضان که در صحیفه سجادیه وارد شده است با نوعی اشک و آه و سوز از این ماه وداع می کنند؛ لذا لازم است که ما این روزهای پایانی را از دست ندهیم.

4- چیزی که خیلی مهم است را عید می گیرند و در قرآن حضرت عیسی(ع) می فرماید: "قال عيسي ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مايده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا وآخرنا وآيه منك وارزقنا وانت خير الرازقين ". در واقع اتفاق مهم باعث عید شدن است در قصه حضرت ابراهیم(ع) نیز اینگونه است یعنی اتفاق مهم این بود که حضرت اسماعیل(ع) باید قربانی می شد و نشد و خداوند چیز دیگری را جایگزین کرد که به تعبیر قرآن و "فدیناه بذبح عظیم"؛ که این واقعه عید شد. پس عیدها از نوعی امتیاز فوق العاده برخوردارند و خب ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خداست و روز عید روز جایزه گرفتن است.

5- مطلب دیگر عباراتی است که از ائمه معصوم(ع) درباره عید فطر آمده است گویای اهمیت مسائلی است که در این روز نهفته است مثلا از امیرالمؤمنین علی (ع) داریم که فرمود: " انََّما هُوَ عیْدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِیامَهُ وَ شَکَرَ قِیامَهُ..." و در عبارت دیگری فرمود که " هر روزی که معصیت نکنیم آن روز عید است". پس معلوم است که روز عید شدن، روز پذیرش از جانب خداوند و قرب الهی است.

ادامه نوشته

مقالاتی پیرامون نزاهت قرآن از تحریف

مقالاتی پیرامون نزاهت قرآن از تحریف

مشروطه و تشدید استبداد[جستاری در تاریخ مشروطه به روایت مرحوم آیت الله العظمی بهجت]

مشروطه و تشدید استبداد
[جستاری در تاریخ مشروطه به روایت مرحوم آیت الله العظمی بهجت]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

 نویسنده: مصطفی سلیمانی


درآمد:
به مناسبت 14 مرداد؛ صدور فرمان مشروطه از سوی مظفرالدین شاه سال 1285، به سراغ گفته هایی از تاریخ مشروطه و نقش علما و مراجع حوزه های علمیه در جهت دهی به آن که بسیاری از آنها برای نخستین بار توسط مرحوم آیت الله¬العظمی بهجت بیان شده اند، میرویم. این نکات تلخیصی است از مجموعۀ 3 جلدیِ «در محضر آیت الله العظمی بهجت(ره)» که جناب حجة الاسلام و المسلمین محمد حسین رخشاد از دورانِ 15 سالۀ تلمّذ خویش در محضر آن راحل عظیم، تقریر نموده و پس از بازبینی ایشان به طالبان عرفان و معنویت و سیاست عرضه داشته است. امید می بریم در آینده ای نزدیک، به بازکاوی جنبه های مغفول - خصوصاً اندیشۀ سیاسی- آن مرجع بزرگ توفیق یابیم.
ماهیات رخدادِ مشروطیت
1- بدتر از استبداد را در مشروطه كردند!
اين همه بلاها كه بر سر ما مي‌آيد، با دست خودمان به وجود آمده است و علت و سببش خود ما هستيم. خودمان نيزه به پهلوي خود مي‌زنيم و آخ مي‌گوييم و سپس از دست خود فغان و ناله مي‌كنيم. اين همه بلاها كه از زمان مشروطه تا به حال به ما و ملت ما وارد شده و مي‌شود، همه به دست امثال خود ما و مولود مشروطه است و با امضا و تأييد خود ما به وجود آمده است. در مشروطه به دروغ و فريب چنين وانمود كردند كه مي‌خواهند احكام اسلام اجرا شود و در رأس مجلس شورا و تشكيلات قانون‌گذاري، شش نفر از فقهاي تراز اول خواهند بود كه قوانين مجلس را با احكام شرع تطبيق مي‌نمايند.
از سوي ديگر از زمان مشروطه تا‌كنون تبليغ كرده‌اند كه اسلام قابل اجرا نيست. كفار و استعمارگران در دروغ گفتن و فريب دادن ماهرند و ما در فريب خوردن! در نامه‌اي كه مرحوم شيخ فضل‌الله نوري براي شهرستان‌ها نوشته بود، آمده است: اي مردم مسلمان، خود انصاف دهيد آيا اخلاق ايراني‌ها در دوران مشروطه عوض شده يا نه و فلان كار، تشبه به اروپايي‌ها شده يا نه؟! حتي اين مطلب را هم به صراحت گفتند كه اسلام براي حكومت، ناقص است! مگر حكومت بني‌عباس پانصد سال طول نكشيد؟!
بدتر از استبداد را در مشروطه كردند. رئيس مجلس را كشتند و.‌.‌. بعد معلوم شد كه اينها محلل هستند و مطلب چيز ديگري بوده است. اگر كسي در اينگونه جريانات از مقصد دور نرود و فريب نخورده و گمراه نشود، بايد خوشحال باشد. از عجايب اينكه تمهيدات اين كارها و امضا تأسيس مشروطه را از دست علما گرفتند و مجلس با وكلاي كذايي آنهم هم با نظارت شش فقيه و.‌.‌. ايجاد شد، ولي سرانجام كار به جايي رسيد كه به وكلاي مجلس گفتند: «يا بايد عمامه‌ها را از سر برداريد، يا از مجلس بيرون برويد!» وزير دربار گفته بود: «وكلاي معمم به جاي عمامه بايد كلاه پهلوي بر سر بگذارند!»[در محضر بهجت، محمد حسین رخشاد، ج1، ص117]
2- اگر مشروطه به پا نمی شد...
ما از حکم و مصالح ارادۀ تکوینیه خدا اطلاع نداریم. به حسب ظاهر، جریان مشروطه دسیسه ای بود از انگلیس که ایران را از حلقوم روسیه بیرون آورد و مستعمره خود گرداند و در این امر موفق هم شد.
هم در ایران و هم در دولت عثمانی، ولی در بادکوبه، ایروان و تِفلیس که از شهرهای مهم منطقه قفقاز بودند و در مجموع هجده شهر از شهرهای ایران که در زمان فتح علی شاه از ایران جدا شدند، چنین نبود. احتمالی می دهیم اگر ایران هم در دست روسیه باقی مانده بودف مثل همان شهرها، بلشو یکی می شد. بنابراین، یک چیز را در جریان مشروطه نمی توان نادیده گرفت و آن اینکه:
اگر مشروطه به پا نمی شد، ایران بر همان وضع سابق حکومت در دست قاجار می ماند و بر اساس معاهده آنها با روسیه، تقریباً در حلقوم روسیه قرار می گرفت و اکنون در دولت و ملت ایران، کمونیست بودند، زیرا روس در اعماق ایران نفوذ و حکومت داشت و دولت ایران در آن زمان تابع بود.[همان، ج1، ص65]
3- مشروطه بايد مشروعه باشد!
عجايب و غرايبي از اين بشر ظاهر مي‌گردد، قضايا و حوادثي واقع مي‌شود و بعد از پنجاه سال، علل و عوامل و اسباب آن كشف و معلوم مي‌گردد. يكي از شخصيت‌هاي بارزي را كه مخالف مشروطه بود، كشته بودند، ولي هيچ‌كس حتي از نزديكان و اطرافيان او متوجه نشدند كه او را چه كسي كشته است! در هرحال، معروف بود كه اگر وفات هم نكند، او را خواهند كشت!
آخوند ملا قربان علي(رحمه‌الله) و امثال او، از علماي مخالف مشروطه، مستقل بودند و بر اساس نظر خود با مشروطه مخالفت مي‌كردند، نه براي اينكه آقا سيد محمد كاظم يزدي(ره) مخالف مشروطه است، بلكه خودشان شخصيت مستقلي در اظهار مخالفت با مشروطه بودند؛ زيرا مي‌ديدند افراد بي‌دين و لامذهب، پشتيبان و مروج مشروطه هستند.
مرحوم شيخ فضل ‌الله نوري هم در اول با مشروطه موافق بود، ولي بعد ديد مشروطه از سفارتخانه انگليس تأييد مي‌شود، لذا از همان لحظه برگشت و مخالف شد و گفت: «مشروطه بايد مشروعه باشد.‌» ولي آنها راضي نبودند و تا آخر هم نشدند، زيرا امضايِ ترازِ اول از علما شرطيت نداشت. گذشته از اين، ترازِ اولِ علماء را هم انگليس خود مي‌توانست درست كند![همان، ج2، ص195]
4- آيا مي‌شود ظلم را با اشد مظالم برطرف نمود؟
دليل مشروطه‌خواهان اين بود كه دولت قاجار ظالم و مستبد است و دفع ظلم قاجار با مشروطه امكان‌پذير است؛ بنابراين، براي دفع ظلم قاجار، مشروطه واجب است، غافل از اينكه ظلم را چگونه بايد رفع و برطرف كرد؟ هيچ‌كس با ظلم و استبداد موافق نيست، ولي آيا مي‌شود ظلم را با اشد مظالم برطرف نمود و آن‌‌گاه اسم آن را رفع ظلم گذاشت؟! مرحوم آقا ضيا عراقي مي‌فرمود: «تعجب از اينكه بايد مرد و زن ايراني در لباس شبيه انگليسي‌ها بشود، چرا آنها در لباس سنتي شبيه ايراني‌ها نمي‌شوند؟!»، بنابراين آقايي كه معتقد به مشروطه بود و براي نماينده شدن در مجلس هم تلاش مي‌كرد، گفت: «بعد از بيست سال فهميديم كه به سود انگليس تلاش مي‌كرديم!» آري، ما مسلمان‌ها در گول خوردن مهارت داريم و ‌آنها (كفار و ابرقدرت‌ها) در گول زدن و فريب دادن مهارت دارند، به خدا پناه مي‌بريم.[همان، ج2، ص374]

ادامه نوشته

تاثیرات مثبت روزه بر سلامتی انسان

تاثیرات مثبت روزه بر سلامتی انسان

روزه‌داری اگر به درستی اجرا شود یک تمرین خوب است. روزه باعث حذف سموم بدن و کاهش قند و ذخایر چربی خون می شود. روزه عادات غذا خوردن سالم را ترویج کرده و ایمنی بدن را نیز تقویت می‌کند. یک متخصص آفریقایی در این مقاله به ۱۰ فایده بهداشتی روزه گرفتن اشاره می کند.

سایت فرهنگی و مذهبی نگار



بسیاری از مردم روزه را به عنوان یک وظیفه دینی و شرعی خود می‌دانند، اما فقط تعداد کمی درباره فواید روزه بر سلامت آگاه هستند.
روزه‌داری اگر به درستی اجرا شود یک تمرین خوب است. روزه باعث حذف سموم بدن و کاهش قند و ذخایر چربی خون می شود.
روزه عادات غذا خوردن سالم را ترویج کرده و ایمنی بدن را نیز تقویت می‌کند. یک متخصص آفریقایی در این مقاله به ۱۰ فایده بهداشتی روزه گرفتن اشاره می کند...

ادامه نوشته

مطالب پیشین در آپاندیس قلم

مطالب پیشین در آپاندیس قلم

شما عکاس روزهای خودتان هستید!

همه حرف ‌های ما یک قول است! - سه شنبه سی و یکم اردیبهشت 1392
قایقِ کاغذی - یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1392
در مورد «او» - یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1392
ازدواج موقت آری یا خیر؟! - پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1392
الکی بخند تا خوش باشی! - پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1392
وقتی منافعمان در خطر نیست! - پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1392
بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان - دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت 1392
این مطلب عاشقانه نیست! - جمعه بیستم اردیبهشت 1392
تربيت جنسي دختران - جمعه بیستم اردیبهشت 1392
جايگاه «هيپنوتيزم» و «انرژي درماني» در اسلام - جمعه بیستم اردیبهشت 1392
آزار صداي بلندگوي مسجد - جمعه بیستم اردیبهشت 1392
اصول تربیتی کودک زیر 7 سال - جمعه بیستم اردیبهشت 1392
کشکول کودکانه شماره 63 - پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1392
خراسان بزرگ در عرصه های دانش - پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1392
گل - پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1392
لوس کردن برای او... - پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1392
اگر مورچه‌ها آدم بودند و آدم‌ها مورچه! - پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1392
با ویروس مشکلات نجنگ - چهارشنبه هجدهم اردیبهشت 1392
طنزنامۀ طلبۀ بازیگوش به مناسبت روز معلم - یکشنبه پانزدهم اردیبهشت 1392
شما هم اینگونه اید؟! - یکشنبه پانزدهم اردیبهشت 1392
نظر دیگران، نظر دیگران است - یکشنبه پانزدهم اردیبهشت 1392
نگاهی به سازمان تبليغات اسلامی - شنبه چهاردهم اردیبهشت 1392
نشانه گذارى - شنبه چهاردهم اردیبهشت 1392
باران و گریه - شنبه چهاردهم اردیبهشت 1392
روزانه 13 خودکشي در ایران!! - جمعه سیزدهم اردیبهشت 1392
تا به کی حیرانم؟! - چهارشنبه یازدهم اردیبهشت 1392
عشق یا هوس؟! - چهارشنبه یازدهم اردیبهشت 1392
از خطر مرداب شدن، نترس! - چهارشنبه یازدهم اردیبهشت 1392
خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها - دوشنبه نهم اردیبهشت 1392
حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات - یکشنبه هشتم اردیبهشت 1392
دانستنی های میوه‌های قرآنی - یکشنبه هشتم اردیبهشت 1392
لبخند شما وقتی جذاب است که دلتان بخندد! - چهارشنبه چهارم اردیبهشت 1392
خودت را دلشاد کن - چهارشنبه چهارم اردیبهشت 1392
تأثیر قرآن بر روی جنین - سه شنبه سوم اردیبهشت 1392
خاطراتِ گل آقا از امامِ گل ها - یکشنبه یکم اردیبهشت 1392
محض خنده...! - یکشنبه یکم اردیبهشت 1392
زندانی اندیشه - پنجشنبه بیست و نهم فروردین 1392
نق زدن آرامم می کند! - پنجشنبه بیست و نهم فروردین 1392
کشکول کودکانه شماره 61 - پنجشنبه بیست و نهم فروردین 1392
کمی خودخواه باش!! - پنجشنبه بیست و نهم فروردین 1392
تست بصیرت - چهارشنبه بیست و هشتم فروردین 1392
مادران شهدا؛ شاهدان بی مدّعا - سه شنبه بیست و هفتم فروردین 1392
رمز موفقیت علامه جعفری(ره) - یکشنبه بیست و پنجم فروردین 1392
خودتت را ببخش تا آرام شوی - یکشنبه بیست و پنجم فروردین 1392
عشق به جنس مخالف - یکشنبه بیست و پنجم فروردین 1392
مدیریت شهوت در عصر ظهور - جمعه بیست و سوم فروردین 1392
مدفونین حرم امام خمینی(س) - چهارشنبه بیست و یکم فروردین 1392
کشکول کودکانه شماره 60 - چهارشنبه بیست و یکم فروردین 1392
به بهانه ششمین سالگرد آیت الله العظمی فاضل لنکرانی - چهارشنبه بیست و یکم فروردین 1392

قدر در آيينۀ تفاسير

قدر در آيينۀ تفاسير

پا روی پله آخر بگذار

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد:
مهم ترين مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه همواره مورد توجه مؤمنين بوده و خواهد بود. همگان در صورتي مي توانيم از ماه ميهماني خدا بهرۀ كافي ببريم كه نسبت به اين ماه، خصوصاً شب قدر معرفت كافي داشته باشيم و شب قدر را، والا قدر بدانيم، و زماني‌ كه دانستيم شب قدر چيست و چه آثاري دارد و زنده نگه داشتن اين شب چه نتيجه اي به همراه دارد، يقيناً مورد مغفرت و رحمت حق تعالي قرار خواهيم گرفت. اين نوشتار در هيمن راستا بر آن است تا به برخي از نكات برجستۀ تفسيري پيرامون سورۀ قدر و شب قدر از نگاه مفسران بزرگ اشاره كند.
** تكرار شب قدر در همۀ سال ها:
عدّه‏اي بر اين عقيده‏اند كه شب قدر در عهد حضرت رسول اكرم(ص) بوده و سپس برداشته شد؛ در حاليكه طبق ظاهر آيات قرآن، اين شب مستمر بوده و مداوم در همه سال تكرار مى‏شود.[تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ج27، ص184]
دليل اين مسأله آن است كه كلمه‌ي «تَنزَّلُ» در آيۀ «تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن كلِ أَمْرٍ» در اصل «تتنزّل» بوده است،[الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايى، ج‏20، ص332] و از آنجا كه فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد روشن مى‏شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيامبر اكرم(ص) و نزول قرآن مجيد نبوده است، و هم چنين جمله اسميه در سورۀ قدر «سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ» كه نشانۀ دوام است نيز گواه بر اين معناست. به علاوه، روايات نيز اين معنا را تأييد مي‏كنند.
از جمله از امام صادق(ع) روايت شده كه كسي از آن حضرت در مورد شب قدر سؤال كرد و گفت: «أَخْبِرْنِي عَنْ لَيْلَه الْقَدْرِ كَانَتْ أَوْ تَكُونُ فِي كُلِّ عَامٍ فَقَالَ لَوْ رُفِعَتْ لَيْلَه الْقَدْرِ لَرُفِعَ الْقُرْآن‏»[من لايحضره الفقه، ج2، ص158] مرا از شب قدر خبر بده. آيا شب قدر بود (و تمام شد) يا اين كه در هر سال شب قدري است؟ حضرت فرمود: اگر شب قدر برداشته مي شد، قرآن هم برداشته مي شد. اشاره به اين كه شب قدر مثل قرآن جاويد و هميشگي است.
در روايت علي بن مسيب بر استمرار شب قدر در هر سال تصريح شده است؛ ازاين رو، در جواب سؤال از تكرار آن در هر سال آمده است: «بل هي لامه محمد ما بقي منهم اثنان»[الدرالمنثور في تفسير المأثور، جلال الدين سيوطي، ج6، ص371] بلكه شب قدر براي امت محمد باقي است تا مادامي كه دو نفر از ايشان باقي باشد (كنايه از اين كه هميشه خواهد بود).
در نتيجه اگر مراد از تعدد شب قدر، تكرار آن در تاريخ اسلام باشد، از روايات تعدد برداشت مي شود؛ چرا كه هر سال شب قدر تكرار مي شود.
** مراد از روح در «تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ»:
پيرامون اين كلمه تفاسير متعددي بيان گرديده است كه برخي از آنها در ميان شيعيان نيز رواج دارد:
1. مراد از آن، يك فرشته‌ي بسيار بزرگ است كه آسمان و زمين در برابر او ناچيزند.
2. گروهي از فرشتگان هستند كه تنها در شب قدر توسط ملائكه ديده مي شوند.
3. يكي از مخلوقات الهي است كه مي خورد و مي پوشد در حاليكه نه از ملائكه است و نه از انسان ها و شايد يكي از خدمت‌ كاران بهشت باشد.
4. شايد عيسي(ع) باشد كه در قرآن به همين نام خوانده شده و در شب قدر به همراه ملائكه به زمين مي آيد تا از احوال امت پيامبر آگاهي يابد.

ادامه نوشته

مقاله ای زیبا پیرامون «روابط جنسی»

مقاله ای زیبا پیرامون «روابط جنسی»

معرفی مقاله:

روابط جنسی در مکاتب مختلف

منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا

منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا

آیا خدا دیکتاتور است...؟

شما می گویید که هر چه می خواهید از خدا بخواهید. من الان چند سال است که خواسته و دعایی دارم و آنرا با گریه و توسل از خدا خواسته ام ولی خدا آنرا به من نمی دهد. اگر من از دعا کردن خسته بشوم، مقصر چه کسی است؟

پاسخ:

لینک مربوطه

به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

مقاله ای زیبا پیرامون حجاب و عفاف به مناسبت «روز حجاب و عفاف»

رابطۀ حجاب و عفاف

ادامه نوشته

شگفتی هایِ دین و آیینِ جدید

شگفتی هایِ دین و آیینِ جدید

[به مناسبت 15 شعبان؛ سالروز ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف]

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** در آمد:

در برخى از روايات آمده است كه وقتى حضرت مهدى(عج)، ظهور كند مردم را به«دین جدید»، «سنت جدید»، «امر جديد» و يا «كتاب جديد» دعوت خواهد كرد؛ همچنین در یکی از سلام های مخصوص حضرت(عج) می خوانیم: «السلام علی من یأتی بدین جدید» سلام بر کسی که دین جدید را همراه خود می آورد؛ و یا در زیارات خطاب به امام زمان(عج) گفته می‌شود: «السلام علی الحقّ الجدید» درود بر حقّ جدید. این فراز اشاره به این حقیقت دارد که حضرت با ظهور خویش روش جدیدی در ارائه اسلام فرا روی انسان‌ها قرار می‌دهد. این بدان معنا نیست که ایشان اسلام را عوض می‌کند، بلکه مقصود آن است که اسلام را تجدید می‌کند و به آن حیات دوباره می‌بخشد، چرا؟ چون در عصر غیبت، اسلام حقیقی و ناب به مردم ارائه نشده و چهره اصلی و واقعی آن را مستور مانده است.

در مقابل براساس اعتقاد همۀ مسلمانان، دين اسلام آخرين دين الهى و كتاب قرآن آخرين كتاب وحى است كه به بشر نازل شده است و گذشته از اين در تعداد زيادى از روايات تصريح شده است که امام زمان(عج)، مردم را به اطاعت كامل از دين اسلام و احكام حياتبخش آن دعوت خواهد كرد.

حال سوال این است که: «آیا دستورات حضرت(عج)، ناسخِ دستورات پیامبر خاتم(ص)است؟!»

با توجه به این مقدمۀ کوتاه می گوییم:

آوردن دین جدید توسط حضرت مهدی(عج) سخنی است که در میان مردم معروف است و به قول شهید صدر، موضوع دین جدید سر زبانهای مردم مشهور شده است.[تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صدر، ج 3، ص 444] و حقیقت علمی و روایی ندارد. گرچه هم «كتاب جديد» و هم «آيين جديد» طبق روايات، به نظر موضوع صحيحي است و نيز با استمداد از روايات معتبر روشن می شود كه «كتاب جديد» و «آيين جديد» جز قرآن كريم و اسلام و معارف ناب آن، چيز ديگري نيست.
تفصیل سخن این است که ظهور منجی عالم بشریت با خود یک سری ارمغانهای انسانی و الهی را همراه دارد که در لسان روایات اینگونه تعبیر شده است.

ادیان آسمانی درحقیقت مانند آب زلال و شفافی هستند و از آسمان نازل می گردند که در آغاز، مانند صفا و پاکی باران و روشنایی آفتاب هستند، ولی با تماس افکار منحط جاهلان و دست های آلودۀ مغرضان و آمیختگی با عادات و خرافات، گاهی چنان تحریف می شوند که جاذبۀ خود را از دست می دهند. یکی از رسالت های امام زمان(عج)، پیراستن اسلام از این آلودگی ها و خرافات و پیرایه ها و نوسازی بنای کاخ شکوهمند اسلام است.از این رو، در پاره ای از روایات از این نوسازی تعبیر به «دین جدید» شده است.

خوشبختانه اين موضوع، در احاديث مطرح است که معنا و مفهوم و ابعاد این مسأله نيز بيان شده است كه در اين نوشته، به بررسي آن مي‌پردازيم.

** چرا کتاب و دین جدید؟

تازگى این برنامه ها و روش ها و داوری های حضرت حجت(عج) نه به خاطر آن است که مذهب جدیدى مى آورد، بلکه چنان اسلام را از میان انبوه خرافات و تحریف ها و تفسیرهاى نادرست و برداشت هاى غلط بیرون مى آورد که بنائى کاملا نو و جدید جلوه مى کند.

همچنین تازگى کتاب به مفهوم آن نیست که کتاب آسمانى جدید بر او نازل مى شود، چرا که امام قائم است و حافظ دین، نه پیامبر و آورنده آئین و کتاب جدید؛ بلکه قرآن اصیل فراموش شده را چنان از زوایاى تحریف هاى معنوى و تفسیرهاى نادرست بیرون مى کشد که مى توان نام کتاب جدید بر آن گذاشت.

شاهد این گفتار علاوه بر صراحت قرآن در زمینه ختم نبوّت در آیه 40 سوره احزاب[مَّا كاَنَ محَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّنَ] و گذشته از روایاتى که خاتمیّت پیامبر اسلام را ثابت مى کند، احادیث متعدّدى است که تصریح مى کند با روش پیامبر و کتاب و سنّت و آئین او بر مى خیزد.

** تبیینِ دین جدید از منظرِ روایات:

دین و آيين جديد، همان آيين اسلام است كه براساس قران كريم و سنت نوراني پيامبر اسلام(ص) و دعوت و سيرۀ استوار آن حضرت صورت مي‌ گيرد.

در مورد دستورات و‌ آیین حضرت مهدی(عج) دو دسته روایات وارد شده است:

دستۀ اول) روایاتی که منشأ پیدایش توهمِّ دین جدید شده اند:

ادامه نوشته

شادی با وجود ظلم و ستم؟!

شادی با وجود ظلم و ستم؟!


	لبخند تو را چند صباحی‌ست ندیدم

	یک بار دگر خانه‌ات آباد بگو سیب.

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
سلام ، مگر نمي گويند مومن شاد است و هم بايد حزن داشته باشد اين دو كه با هم منافات دارد ! چطور مي شود كه مومن ظلم ظالم را ببيند و فقر و مظلومي شيعيان جهان را ببيند و غريبي ائمه را مشاهده كند و ياد ظلمهايي كه به آنها روا داشته اند و دارند بيفتد و هميشه حزن داشته باشد ولي از طرفي ديگر شاد باشد اصلاً چگونه مي شود شاد بود با اين همه ظلم و ستم. اين دو كه با هم همخواني ندارند . لطفاً توضيح دهيد. ممنون.


پاسخ:
يكي از چيزهايي كه انسان بايد در مواجه با ديگران رعايت كند عطوفت و مهرباني در برخورد با ديگران است. مسلماً هر كسي در زندگي كم و بيش داراي گرفتاري و مشكلاتي مي باشد. ولي اين باعث نمي شود كه انسان در رويارويي با ديگران با چهره اي گرفته و عبوس مواجه شود.
حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي­فرمايند: «الْمُؤمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزنُهُ فِي قَلبِه‏» شادى مؤمن در چهره او، و اندوه وى در دلش پنهان است‏.(1)
كسي كه در رويارويي با بندگان خدا با چهره اي سرد و بي روح روبرو مي شود و نسبت به آنان و مسائل آنان ذرّه اي عطوفت و مهرباني ندارد و نسبت به آنان و مسائلشان با بي تفاوتي عبور مي كند، شايستگي نام انسان بودن را ندارد.
بي ترديد كسي كه در رويارويي با ديگران با گشاده رويي و مهرباني برخورد مي‌كند خداوند نيز با او با عطوفت و مهرباني برخورد مي كند و او را در زندگيش دائماً مشمول رحمت خويش قرار مي دهد.
رسول خدا(ص) در اين باره مي­فرمايند:
«إنّ اللّه َ رَحيمٌ يُحِبُّ الرَّحيمَ، يَضَعُ رحمَتَهُ على كُلِّ رحيمٍ» خداوند مهربان است و مهربان را دوست دارد و مهر خود را براى هر مهر ورزى نهاده است.(2)
روزي پيامبر به اصحاب خود فرمودند: «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يَضَعُ اللَّهُ رَحْمَتَهُ إِلَّا عَلَى رَحِيمٍ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ كُلُّنَا نَرْحَمُ قَالَ لَيْسَ بِالَّذِي يَرْحَمُ نَفْسَهُ خَاصَّةً وَ لَكِنِ الَّذِي يَرْحَمُ الْمُسْلِمِينَ عَامَّه»(3) قسم به كسي كه جانم در دست اوست خداوند رحمت و مهربانيش را قرار نمي دهد و فرو نمي فرستد مگر بر شخص مهربان! در اين هنگام اصحاب خطاب به پيامبر(ص) فرمودند: يا رسول الله! همه ما مهرباني مي كنيم. پيامبر(ص) خطاب به آنها فرمودند: اينگونه نيست كه رحمت و مهرباني خداوند تنها شامل حال كسي شود كه به خودش مهرباني مي كند بلكه مقصود كسي است كه نسبت به همه مسلمانان عطوفت و مهرباني داشته باشد.
- چگونگي جمع بين حزن و شادي:
شايان ذكر است كه اندوه‌هاي ما دو سنخ است:
1ـ حزن در امور دنيوي، مانند مصيبت‌ها و گرفتاري‌هايي كه براي انسان گاهي در دنيا پيدا مي‌شود. مؤمني كه گرفتاري دنيوي برايش پيش آمده نبايد در روابط اجتماعي، آن را بروز دهد.
مي‌گويند حضرت موسي (ع) براي مناجات به كوه طور مي‌رفت. در راه شخصي را ديد كه بلند صحبت مي‌كند، اظهار محبت مي‌كند، پيراهنش را چاك مي‌زند. وقتي به محل مناجات رسيد حكايت حال او را با خدا باز گفت. خطاب رسيد كه اي موسي به او بگو نمي‌خواهد براي من سينه چاك كند، دلش را چاك دهد تا ما در آن قرار بگيريم.
2ـ حزن در امور اخروي، مانند خوف از خدا، در اين موارد هم، بايد حزن در دل باشد و در قيافه و چهره منعكس نشود.
البته غم و اندوه مؤمن با حزن اوليائش نسبتي مستقيم دارد. همان طور كه نشاط او با فرح و شادي اوليائش نسبت دارد، چون دل‌هاي مومنان با يكديگر مربوط است.

ادامه نوشته

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه

[به مناسبت 13 رجب سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]

چرا باید مشورت بکنیم؟

نویسنده: مصطفی سلیمانی

 

لینک: سایت جماران

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه[به مناسبت 13 رجب، سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه
[به مناسبت 13 رجب، سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** اشاره:
از آنجایی که اتفاقات گذشته در حال تکرار است و باید از آن پند گرفت و از طرف دیگر، بهترین اشخاص برای الگو گیری، بکارگیری و عبرت از حوادث گذشته، رفتار و گفتار کسانی است که دارای عصمت هستند، به سراغ نهج البلاغه اثر جاويدان حضرت علي(ع) می رویم و خود را در محضر ایشان قرار می دهیم:
** ترغيب به عفو و گذشت از ابن ملجم:
1- سخنى از آن حضرت(ع) هنگامى كه ابن ملجم، او را ضربت زد، كمى پيش از وفاتش اين وصيت را بيان فرمود:
«...إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اَللَّهُ لَكُمْ وَ اَللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ اَلْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لاَ طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلاَّ كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرار»[نهج البلاغه، نامۀ 23]
ترجمه: اگر زنده بمانم، خود اختيار خون خود را دارم و اگر بميرم، مرگ ميعادگاه من است. اگر عفو كنم، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است. پس عفو كنيد: آيا دوست نداريد كه خدا بيامرزدتان؟
به خدا سوگند، چون بميرم، چيزى كه آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد يا كسى كه ديدارش را نخواسته باشم بر من آشكار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم كه به طلب آب مى رود و آب مى يابد. آنچه نزد خداوند است براى نيكان بهتر است .
2- سفارش به رعایت مقررات و عدالت در قصاص:
«...ثم قال: یا بنی عبدالمطلب، لا ألفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً، تقولون: قتل أمیرالمؤمنین. ألا لا تقتلن بی إلا قاتلی. انظروا إذا أنا مت من ضربته هذه، فاضربوه ضربةً بضربة، ولا یمثلوا بالرجل، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: إیاکم والمثلة ولو بالکلب العقور...»[نهج البلاغه، نامۀ 47]
ترجمه: ای فرزندان عبدالمطلب: مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و بگویید: امیر مومنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید، من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.
** فساد خود در مقابل اصلاح و خشنودی شما، هرگز!
«...و اِنّي لعالم بما يصلحكم و يقيم اَوَدَكم وَ لَكِنِّي‌ لاَ أَرَي‌ إصْلاَحَكُمْ بِإفْسَادِ نَفْسِي‌»[نهج البلاغه، خطبه 69]
ترجمه: من به آنچه شما را اصلاح مي‏كند آگاهم، اما اصلاح شما را در تباهي خويش جست ‏وجو نمي‏كنم.
گويا امام اشاره مي فرمايند: اين خيال باطل را از مغز خود دور کنيد که براي تحصيل خشنودي شما، خود را فاسد کنم.
** نهی از کشتار خوارج:
«...لاَ تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ»[نهج البلاغه، خطبه 61]
ترجمه: بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.
** اجازه بر بدگویی، هنگام اجبار دشمن:
«أما إنّهُ سيَظْهَرُ عَلَيْكُمْبَعْدي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُوم مُنْدَحقُ الْبَطْن يَأْكُلُ مَا يَجدُ، وَيَطْلُبُ مَا لاَ يَجدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَلَنْ تَقْتُلُوهُ! أَلاَ وَإنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بسَبّي وَالْبَرَاءَة منّي؛ فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّوني، فَإنَّهُ لي زَكَاةٌ،وَلَكُمْ نَجَاةٌ؛ وَأَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلاَ تَتَبَرَّأُوا منّي، فَإنّي وَلدْتُ عَلَى الْفطْرَة، وَسَبَقْتُ إلَى الاْيمَان وَالْهجْرَة»[نهج البلاغه، خطبه 57]
ترجمه: آگاه باشيد پس از من مردى با گلوى گشاده، و شكمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد، كه هر چه بيابد مى ‏خورد، و تلاش مى ‏كند آنچه ندارد به دست آورد او را بكشيد ولى هرگز نمى‏ توانيد او را بكشيد. آگاه باشيد به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من وادار مى ‏كند، بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى ‏دهم كه مايه بلندى درجات من و نجات شماست، امّا هرگز در دل از من بيزارى نجوييد كه من بر فطرت توحيد تولّد يافته ‏ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم ‏تر بوده ‏ام.
** طمع بر هدایت دیگران:
[توضيحاتى پيرامون جنگ صفین]:
«فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَتَعْشُوَ إِلى ضَوْئِي فهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا، وَإِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»[نهج البلاغه، خطبه 55]
ترجمه: اينكه مى‏ گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصوّر مى كنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم، بخدا سوگند هر روزى كه جنگ را به تأخير مى ‏اندازم براى آن است كه آرزو دارم عدّه‏ اى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكى ‏ها، نور مرا نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مى ‏گردند.
** موضع گيرى علی(ع) در برابر تهديد به ترور:
[آرامش علی در میدان جنگ]
«...وَ إِنَّ عَلَيَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّةً حَصِينَةً فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي اِنْفَرَجَتْ عَنِّي وَ أَسْلَمَتْنِي فَحِينَئِذٍ لاَ يَطِيشُ اَلسَّهْمُ وَ لاَ يَبْرَأُ اَلْكَلْمُ»
ترجمه: پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مى‏ كند، كه در آن روز نه تير خطا مى ‏رود و نه زخم بهبود مى‏ يابد.
توضیح:
1- حضرت در روایتی دیگر می فرمایند: «کفی بالاجل حارساً» اجل و سرنوشت قطعی برای حفاظت انسان کافی است.[نهج البلاغه، حکمت 306] هر انسانی به وسیله فرشتگان مخصوص پاسداری و حفاظت می شود. وقتی اجل انسان فرا رسید، آن فرشتگان انسان را رها می سازند.
2- و در روایت دیگر چنین آمده: «انّ مع کلّ انسان ملکین یحفظانه، فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه و انّ الاجل جنّهٌ حصینهٌ»[نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 201] همراه هر انسانی دو فرشته است که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.
** تشكيل حكومت به خواست مردم:
[مرا رها كنيد زيرا شما طاقت تحمل اجراى حق و عدالت مرا نداريد]
این قسمت از خطبه، يكى از سخنانى است كه بعد از كشته شدن عثمان هنگام بيعت مردم با وى بيان‏ فرموده است‏:
«... وَاعْلَمُوا أَنِّي إنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ؛ وَلَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً»[نهج البلاغه، خطبه 92]
ترجمه: آگاه باشيد اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود مى‏دانم با شما رفتار مي كنم ‏و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها كنيد من هم چون يكى از شما هستم، شايد من شنواتر و مطيع‏ تر از شما نسبت ‏به رئيس‏حكومت ‏باشم. و در چنان حالى من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير ورهبرتان گردم.
توضیح:
بايد توجه داشت كه موضوع امامت با قضيه حكومت جدا است؛ چون امامت يك منصب خداوندى است؛ ولى حكومت يكى از شئونات إمامت است؛ پس هر كسى را كه خداوند او را به اين مقام والا نصب كند، امام است؛ چه مردم بخواهند و يا نخواهند، اراده مردم در تعيین إمام هيچگونه نقشى ندارد؛ همانگونه كه در تعيين پيامبر نيز نقشى ندارد.
اما اينكه آن حضرت خواهان بيعت نبوده‌اند منافاتى با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بيعت با مردم(حكومت)، نياز به اقبال و آمادگى مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خدای تبارك و تعالى نيازى به اقبال و آمادگى مردم ندارد و مثل نبوت پيامبر(ص) مى‌باشد. همچنانكه پيامبر(ص)، در شهر مكه سيزده سال قبل از هجرت، حكومت اسلامى ‌را تشكيل ندادند؛ چون زمينه تشکيل حکومت در مکه فراهم نبود.

ادامه نوشته

بهجتِ عارفان؛ متنی بی حاشیه

بهجتِ عارفان؛ متنی بی حاشیه

[نگاهی مختصر به زندگی نامۀ سراسر پر برکت آیت الله بهجت(ره)]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

لینک: سایت جماران

بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان

بهجتِ عارفان؛ نابغۀ عرفان
[نگاهی مختصر به زندگی نامۀ سراسر پر برکت بهجتِ جانان]

نویسنده: مصطفی سلیمانی


** اشاره
وقتی نام ایشان به زبان جاری می شود، از او به بزرگی و با القابی همجون عارف والا مقام و بهجت عارفان و خوبان یاد می شود. کمتر کسی است که اسم او را نشنیده باشد؛ بزرگی که بی هیچ اقدامی تبلیغاتی در دلِ عموم مردم جای داشت. اما سکوت و اخلاص او نگذاشت که خیلی از نظرات ناب و پر ثمرش به بر اندیشه های عموم تأثیر گذار باشد. شاید به جرأت بتوان گفت، عقیده اش بر این بود که: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
بزرگ ترین اجحاف در حق او بر این بود که با القابی همچون عارف، زاهد و ساده زیست...، نگذاشتیم که افکار بلند و عمیقش بر پهنای فکری اجتماع تأثیر محسوس بگذارد؛ گرچه بودند بزرگانی که از خرمن این گلستان، بهره ها بردند و الگوهای رفتاری زیادی گرفتند؛ به درستی آنان که او را می شناختند، همیشه به دیگران توصیه می کردند که از او استفاده شود. به طور مثال شهيد مطهري(ره) در ارتباط با شرکت در درس ایشان فرمود: «حتماً در درس ايشان شرکت کنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شرکت کنيد.»
بنابر گفتۀ آیت الله امجد، از بزرگترین کرامات ایشان این بود که در موقعیت های مختلف سکوت می کردند. «سکوتِ» اینگونۀ اشخاص که سینه شان مملوّ از دغدغه و اضراب دین است، جای تأمل دارد!
خصوصیاتی که از ایشان بیان شده، باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه ویژگیهایی دارد، لذا در این نوشتۀ کوتاه می خواهیم به زندگی نامۀ سراسر پر برکت ایشان با قلمی ساده و روان بپردازیم:
** ماجرای تولد و علت نامگذاری:
آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید و به همگان ثابت کرد که با مشکلات هم می توان طعم زندگی پر برکت را چشید!
نام او هم، همانند اسم های بزرگان دیگر که با این اسم ماندگار شدند، محمد تقی گذاشته شد؛ بزرگانی همچون: محمد تقی مجلسی، محمد تقی بافقی، محمد تقی جعفری، محمد تقی شیرازی، محمد تقی بهار و... که از نام های پر برکت است.
درباره نام بهجت عارفان خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب است، و آن اینکه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»
تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را «محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را «محمد تقی» نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می گذارد، و بدینسان نام بهجت عارفان مشخص می گردد.[ر.ک: «به سوی محبوب» و «برگی از دفتر آفتاب»]

ادامه نوشته

جايگاه «هيپنوتيزم» و «انرژي درماني» در اسلام

جايگاه «هيپنوتيزم» و «انرژي درماني» در اسلام


	سرچرخانی چند هندو در یک مراسم آیینی در جامو.
پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
با سلام؛ بنده ميخواستم يك سوالي درمورد انرژي دروني انسان يا هيپنوتيزم يا هاله ي دور جسم انسان اطلاعاتي دريافت كنم.
و اينكه ميگويند ميتوان انرژي درون انسان را فعال كرد و با آن به درمان خود پرداخت يا كارهاي فراانساني
انجام داد آيا درست است ؟ خداوند متعال اين قدرت را درانسان نهاده است؟
آيا اين كار شدني است؟ با تشكر


پاسخ:
در بررسي هاي تاريخي به پديده هايي برخورد مي كنيم كه در هاله ايي از ابهام و تعابير درست و نادرست قرار گرفته است و اين ابهامات شرايطي را فراهم مي آورند كه مرزهاي واقعي اين پديده ها شناخته نشده و جايگاه واقعي آنها معرفي نگردد. يكي از اين پديده ها «هيپنوتيزم» و «انرژي درماني» است.
در هيپنوتيزم علاوه بر قدرت تفكر، امكان محبت، قضاوت، راه رفتن و غيره نيز وجود دارد. فكر هيپنوتيزم شونده بر روي موضوع خاصي (صحبت هاي هيپنوتيزور) تمركز فوق العاده اي مي كند و بين او و فرد هيپنوتيزور ارتباط عاطفي خاصي بر قرار مي شود كه در خواب نظير آن را مشاهده نمي كنيم.
- «هيپنوتيزم» و «انرژي درماني» چيست؟
هيپنوتيزم يك حالت روحي خاص شبيه خواب آلودگي و القايي و ارادي است و در آن هشياري و آگاهي سوژه (هيپنوتيزم شونده) فوق العاده افزايش مي يابد. اين آگاهي معمولاً بر روي مطالبي تمركز مي كند كه توسط هيپنوتيزور به او ارائه مي شود. درحالت هيپنوتيزم تلقين پذيري فرد و قدرت تخيلات و تصوير سازي ذهن افزايش مي يابد و هر چه درجه هيپنوتيزم عميق تر شود اين خصوصيات نيز قويتر مي گردند.(1)
امّا برخي از نظريه پردازان اعتقاد دارند كه هيپنوتيزم چيزي جز يك تمركز برتر نيست: «اصل هيپنوتيزم؛ تمركز روح است بر شخصي كه مي خواهيم او را تحت تأثير اراده خود قرار دهيم. با تمركز روح بر ارادۀ‌ خود، آنچه را مي ‌خواهيم به طرف مقابل القاء مي ‌كنيم كه با توجه به مجرد بودن نفسْ چنين امكاني در هر كس هست».(2)
- جايگاه «هيپنوتيزم» و «انرژي درماني» در اسلام:
قطعاً نيروى اراده انسان، قدرت و توانايي فراوانى دارد و هنگامى كه در پرتو رياضت هاى نفسانى قوي تر شود، كارش به جايى مى ‏رسد كه در موجودات محيط خود تأثير مى‏ گذارد. رياضت ها گاهى مشروع و گاهى نامشروع است. رياضت هاى مشروع در نفوس پاك، نيروى سازنده ايجاد مى‏ كند، و رياضت هاى نامشروع نيروى شيطانى، و هر دو ممكن است منشأ خارق عادت گردد كه در اوّلى مثبت و سازنده و در دومي مخرّب است.(3)
از آنجا كه پديدۀ هيپنوتيزم يكي از مسائل نسبتاً جديد در منابع ديني است، سخن از آن در ميان علماي گذشته كمتر به چشم مي خورد، و علماي معاصر نيز، اين موضوع را بيشتر ذيل بحث از سحر و جادو آورده اند.

ادامه نوشته

آزار صداي بلندگوي مسجد

آزار صداي بلندگوي مسجد

استفاده از  اصطلاحات قهوه‌خانه‌ای در مکالمات روزانه

پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
با عرض ادب و احترام

صداي بلندگوي مسجد اذیتمان می کند.
من و ساير همسايگان بارها به امام جمعه شهرمان و هيت امنا مسجد همسايه گفته ايم ولي متاسفانه فقط عنوان مي کنند كه شما با قران مشكل نداريد و از اين قبيل .. ولي خودشان متوجه نيستند كه در قران همسايه آزاري نهي شده
وقت شما را نگيرم خواستم بپرسم ما راه حل داريم يا نهادي براي رسيدگي هست يا خير؟
با تشكر فراوان


پاسخ:
شايسته است بانيان و مسولين مساجد و حسينه ها، بلندگوها را فقط براي مستمعين داخل مسجد و يا حسينيه تنظيم نمايند تا باعث آزار و اذيت كسي نشود.
البته پخش اذان به نحو متعارف براى اعلام داخل شدن وقت نماز صبح به وسيله بلندگو اشكال ندارد، ولى پخش آيات قرآنى و دعا و غير آن از بلندگوى مسجد، اگر موجب اذيت همسايگان شود، توجيه شرعى ندارد، و بلكه داراى اشكال است.(1)
از نظر شرعي هر گونه ايجاد مزاحمت براي ديگران جايز نيست و پخش ادعيه از بلند گوي مسجد در صورتي كه باعث مزاحمت بشود جايز نيست و فقط پخش اذان در وقت نماز، آن هم به خاطر ترويج و اشاعۀ فضاي مذهبي و حفظ شعائر ديني، به نظر بي اشكال مي رسد. البته اين مسأله هم نبايد به گونه اي باشد كه همسايگان مسجد از آن ابراز ناراحتي كنند. مثلاً صداي بلندگو آرام باشد و يا از يك اذان با مدت زمان كوتاه استفاده شود.
- جالب است بدانيد:
از هيچ مرجعي فتوا نداريم كه ما اجازه داريم قبل از نماز مردم را از خواب بيدا‌ر كنيم؛ اسمش را هرچه كه بگذاريم اعم از مناجات، قرآن، سحرخواني‌، عزاداري و... حكم خدا تغيير نمي‌كند و حرام خدا حلال نمي‌ شود.
پس بانيان، متوليان و امام مساجد بايد با برنامه ريزي هاي حساب شده، از ايجاد مزاحمت و ضرر رساندن به ديگران پرهيز كنند.
متأسفانه به نظر مي رسد برخي از مساجد قصدي براي رعايت اين اصل مهم ندارند. مداحي، روضه و قرآن خواني براي اموات كه با صداي غيرقابل تحملي از بلندگوها پخش مي‌شود، رعايت حقوق شهروندي و آرامش همسايگان مساجد و حسينيه ها را زير سوال برده است.
چنانچه برخي مساجد و حسينيه ها اندكي صداي بلندگوهاي خود را كم نمايند باعث كاهش گلايه ها و اعتراض ها به سطح بالاي صداي بلندگوها خواهد شد و زندگي در كنار مساجد به سنت قديمي و حسنه مردم كشورمان تبديل مي شود.
- پرسشگر گرامي! اما در مورد مشكلاتي كه شما ذكر كرديد، ما در اين مركز فقط به مسائل ديني پاسخ مي دهيم و مسئوليت كار اجرايي نداريم و شما مي توانيد مشكل خود را با افرادي كه با برنامه هاي مسجد در ارتباط هستند در ميان بگذاريد و سعي كنيد به نحوي اين مشكل را برطرف كنيد و همچنين مي توانيد مشكل خود را با امور مساجد استان خود مطرح كنيد.

ادامه نوشته

حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات

حوزه های علمیه و حراست از حریمِ مطبوعات

[نیم نگاهی به سیر مطبوعات در حوزه علمیه]

نویسنده: مصطفی سلیمانی

** درآمد

حوزه های علمیه و مطبوعات:

تردیدی نیست که اصلی ترین وظیفۀ حوزه و روحانیت، شناخت اسلام و ارزش های دینی و احکام الهی و ابلاغ و نشر و گسترش آنهاست. در گذشته فقاهت و اجتهاد و بیان احکام و ارزش های دینی، بیشتر از طریق منبر و سخنرانی و تألیف کتاب صورت می گرفته است؛ ولی باید در کنار همۀ این ارزش ها، به حکم ضرورت زمان و مقتضیات جوامع اسلامی، مسالۀ ابلاغ و تبلیغ و ارشاد و هدایت گری را در بعد گسترده تر و شیوه های دقیق تری جست و جو کرد. یکی از این روش ها، استفاده از مطبوعات و رسانه های جمعی است. البته دردمندان دیندار و دینداران دردمند از بدو ورود مطبوعات به این عرصه، به تأسیس جراید مختلف و طبع و نشر آن اقدام و از طریق این رسانه به نشر و گسترش احکام دینی پرداخته اند. نگاهی به فهرست جراید کشور از ابتدای فعالیت های مطبوعاتی تا به حال نشان می ددهد که دینداران، روحانیون و حوزه های علمیه از جراید و مطبوعات استفادۀ شایانی کرده اند؛ هر چند ممکن است نتوانسته باشند همگام با تغییر و تحولات پیش رفته باشند.

جایگاه رسانه های گروهی و اهمیت آن بسیار قابل توجه است. در این میان«مطبوعات» بهعنوان شاخه مكتوب رسانه ها از جایگاه ممتازی برخوردار است. چرا كه به تعبیر امامخمینی(س) «مطبوعات در هر كشوری نقش اساسی را در ایجاد جوی سالم و یا ناسالم دارند.»[صحیفه امام، ج12،ص208]

** حوزه علمیه و مطبوعات؛ تعامل یا تقابل؟
حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در تاریخ ایران نقش حاملان فرهنگ جامعه را بر عهده داشته اند. این جایگاه به علاوه پیوند محكم بین مردم متدین و روحانیت موجب شده است تا نقش حوزه ها را در رهبری فكری جامعه اسلامی ایران، بیش از پیش پر رنگ تر جلوه دهد، تا آنجایی كه استاد شهید مرتضی مطهری روحانیت را به عنوان «سازمان رهبری كننده مردم» می داند به طوری كه«پیشرفت یا انحطاط جامعه با روحانیت در ارتباط است.»[مرتضی مطهری، خاتمیت، ص108]از این گذشته، حوزه های علمیه، عنصر اصلی مولد فرهنگ در كشور ما بوده است. ارزشها و هنجارها، عمدتاً از طریق روحانیت به جامعه تزریق گردیده و جزء فرهنگ عامه مردم در آمده و گفتار و كردار این قشر معتمد دینی، همواره در طول تاریخ، حجت شرعی و مقبول افراد جامعه بوده است.[فصلنامه پژوهشی اندیشه انقلاب اسلامی، شماره 7 و 8، ص212]
این نقش با انضمام برخی دیگر از كاركردهای مهم حوزه علمیه در سطح جامعه، بیانگر نقش حساس علمای دین و مراكز عالی دینی در روند كلی جامعه است.از این روی می توان به لزوم تعامل حوزه ها و مطبوعات اشاره نمود. این تعامل از 3منظر قابل ارزیابی است:
1- اول آنكه اهمیت حوزه های علمیه و مطبوعات در فراز و فرود یك جامعه، مهم و تاثیر گذار است.
2- دوم آنكه حوزه های علمیه سابقه انتشار مطبوعات داشته و دارد و این امر یكی از راههای فرهنگ سازی در جامعه است.
3- و سوم آنكه، حوزه به عنوان یك نهاد موثر جامعه كه در كنار دانشگاه ها نقش هدایت افكار عمومی را به عهده دارد، باید بر روند مطبوعات ـ به عنوان یك پدیده موثر دیگر در افكار جامعه ـ نظارت صحیح داشته و هدایت درست آن را بر عهده بگیرد.

ادامه نوشته