همه خوبیم، وقتی منافعمان در خطر نیست...!


رفاقت به سبک جوجه تیغی!

همه خوبیم، وقتی منافعمان در خطر نیست...!

1- دقت کردی به این حالت؟
انسان‌ ها وقتی آرام هستند، وقتی با دیگری در صلح و صفا هستند، وقتی منافعشان در خطر نیست، 
روی لبشان تبسم است و پایبندند به مبادی آداب. 
همه خوب هستند. انگار همه شبیه هم هستند. 

2- دقت کردی به این حالت؟
اما وقتی که اتفاقی که مطابق میلشان نیست رخ می‌ دهد، شبیه هم نیستند.  برخی همان آدم قبلی هستند، برخی عصبانی هستند، برخی منصف هستند، برخی بی‌ اخلاق می‌ شوند.
برای این‌که انسان‌ ها را بشناسیم، 
به روزهایی که شادند و همه چیز به کامشان است؛ نگاه نکنیم. انسان‌‌ ها وقتی زیر و رو شوند، خودشان را نشان می‌ دهند، استحکامشان را و انسان بودنشان را. 

در دگرگونی‌ های روزگار است که انسان شناخته می‌ شود. در زمین خوردن ها و...
------------------------------------------
پ ن:
1- این روزها، هوا بس ناجوانمردانه است...!
2- بعضي جمله ها و كلمه ها، بو دارند...
طعم دارند...
مزه مزه شان كه مي كني تلخت مي كند...
انقدر كه بغض مي كني!
دو سه قطره اي حتي...

اطاعت سگی...!

اطاعت سگی...!


هیچگاه از این نترسید که مخالفِ دیگران فکر کنید.
لاأقل امروزه موارد زیادی را می بینیم که دیگران اشتباهات زیادی انجام داده اند.
مهم این است که با استدلال و عقل و منطق به نکته ای برسید.
اگر ما درمورد تصمیماتی که خلاف معمول و عرف می گیریم، دلایل محکم و منطقی داشته باشیم، با کمی جسارت و شجاعت می‌ توانیم رأی خود را به خوبی بیان کنیم.
وقتی که دیگران رسیدن ما را به مقصد نهایی ببینند، آرام آرام به راهی که یافته‌ ایم، ایمان پیدا می‌کنند و حتی می‌ خواهند این راه جدید را تجربه کنند.
تنها نکته مهم این قضیه، شجاعت برداشتن اولین قدم است.
دل به دریا زدن قدم اول برای بوجود آمدن یک رودخانۀ جدید است.
----------------------------------------
پ ن:
1- باید باور کنیم که:
هر حرکت جدید و بدیع در ابتدا با حرف و حدیث‌ های بسیاری همراه است؛ پس باید آنها را به جان و دل خرید...!
2- دل به دریا زدن قدم اول برای بوجود آمدن یک رودخانه جدید است.

امان از دینِ سلیقه ای...!

امان از دینِ سلیقه ای...!

تو فضای امروز با وجود مشکلاتی که توسط متصدیان امور مذهبی و دینی ایجاد شده،
اگه جوانی از اسلام برگشت،
باید دست و پایش را بوسید!

نگو که حاج آقا این چه حرفیه که می زنی؟!

چون در واقع اسلام حالِ احدُ الناسی رو بهم نمی زنه!
این جوونا از منِ طلبه، مذهبی و دینِ سلیقه ای که ارایه دادیم، بر می گردند!

آی پیغمبر خدا!

کاش بودی تا هممون می دیدیم که اسلام چه طعمی داشت!

---------------------------------------------------

پ ن:

دیدگاه یکی از مخاطبین این وبلاگ پیرامون این پست:


ادامه نوشته

گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری

گفتگو با دکتر عرفان نظرآهاری
 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

**** به عنوان اولین سوال، علت اصلی اینکه به این مسیر قدم گذاشته اید را برای ما بفرمایید.

نمی دانم منظورتان از این مسیر کدام مسیر است. آنچه در آن به سر می بریم مسیر زیستن است و پایانی جز او ندارد. سفری که مبدا و مقصدش اوست. ما هر کدام مسافرانی هستیم که علت حضورمان لطف اوست.

تو مسافری روان کن، سفری به آسمان کن        تو بجنب پاره پاره، که خدا دهد رهایی

به مقام خاک بودی، سفر نهان نمودی            چو به آدمی رسیدی، هله تا به این نپایی

من هم یکی از این خیل مسافرانم که در پیچ و خم این مسیر در حرکتم. در جستجوی نوری و نشانه ای...

ادامه نوشته

انسانِ خواستنی...! ♥


انسانِ خواستنی...! ♥

تا شیرین و خوردنی نشویم، چگونه ما را حلوا حلوا کنند؟!
آنچه که انسان را خواستنی می کند، حِلم و صبر و بردباری است...
مگر آیه قرآن نداریم:
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»
یعنی تا وقتی صبر کنیم، با خدا هستیم!

ولی عزیز من!
چرا تا می بینیم که شخصی مخالفِ عقایدِ ماست و روحیاتش با ما نمی خواند، تکفیرش می کنیم؟!
البته همیشه راه بازگشت هست!
و البته طبیعی است که از انسان های بزرگ، اشتباهات بزرگ ناشی شود!

با خودم هستم:
تحملِ قول مخالف آدمی را بزرگ می کند! :)

همین جوری؛ ولنتاین مبارک!


همین جوری؛ ولنتاین مبارک!

[روز عشاق: ولنتاین یا سپندارمذگان]


کاری به مباحثِ جانبی این روز ندارم، ولی عقیده ام بر اینه که می شه یه چیزایی بهانه ای برای ابراز دوستی و محبت باشه...

** چند جور حرف برای چند مُدل مخاطب در این روز:

1- آدمِ کُـودَن بـه نـدرت تنهـا مـی مانـد!
٠•●ஜ ســـاموئل بکـــت ஜ●•٠

2- وقتی که عشقت خداست!
کادوی ولنتاینتم با بقیه فرق داره...

3- همانطورکه خوردن شراب حرام است، خوردن غصه هم حرام است و خوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه حرام نیست؛
اگر ما فهمیدیم که جهان دار عالم اوست دیگر چه غصه ای باید بخوریم!
«استاد الهی قمشه ای»
----------------------------------------------
پ ن:
1- خوشحالی یعنی کادوی ولنتاین می گیری و می دی!

عموماً این مشکل رو داریم...!


عموماً این مشکل رو داریم...!


[خودم آروم شدم با این تأمّل!]

1- دقت کردین اکثراً از زندگی ناراضی هستیم!
یکی از دلایل اصلی اش اینه که دائماً خودمون را با دیگران داریم مقایسه می کنیم. اما حواسمون نیست که با این مقایسه ها در واقع داریم زیرآبِ خودمون رو می زنیم.
اگه متوجه این تناقض بشیم، کلی خنده مون می گیره از خودمون!
2- وقتی من خودم را با یکی دیگه مقایسه می‌ كنم و آرزو می‌ کنم كه ای كاش من هم داشتم آنچه او دارد،
معنی‌ اش این نیست كه من آنچه خود دارم، برای او هم آرزو می‌ كنم و آنچه او دارد را برای خودم.
همچنین تو این مقایسه، من هیشوقت حاضر نیستم از چیزی که خودم دارم چشم بپوشم، بلكه می‌ خوام علاوه بر داشته‌ های خودم، داشته او هم مال من باشه.
3- حالا یکی نیست بگه که برادر من! خواهر من!
خب؛ اگر بنا بر مقایسه باشه، اون هم حق مقایسه داره و اون هم متقابل آرزویی مشابه آرزوی من رو در سر می‌ پزه. اون هم می‌ خواد هر آنچه پسندش می‌ افته به «تسخیر و تصرف» خودش در بیاره. او نیز همه را با هم می‌ خواد.

** می دونی اونوخت نتیجه چی می شه؟!
این می‌ شه كه هیچ‌ كس، هیچ چیزی نداشته باشد یا اینكه همه، همه‌ چیز داشته باشن و خلاصه همه شبیه هم بشن. در چنین صورتی دیگه چه كسی خود را با چه كسی مقایسه كنه؟
و چه آرزویی بمونه تا مایه برانگیختن و تاختن بشه؟
به عبارت دیگر مقایسه كردن خودش نقض خودش است.
---------------------------------------
پ ن:
1- امروز تهرانم

مشخص نکن کجا را نشانه رفته ای...!


مشخص نکن کجا را نشانه رفته ای...!

بعضی ها اگر بدانند کجا را نشانه رفته ای و می خواهی چه کنی، چوب لایِ چرخت خواهند گذاشت!
آدمِ زیرک و باهوش هیچ وقت مقصدِ نهایی خودش را اعلام نمی کند.
در روایاتی از امیرالمونین(ع) داریم:
1- «طوبی لعبد نعمه» خوش به حال بنده ای که نعمه است. نعمه یعنی چه؟
فرمودند: «الذی لا یدر الناس ما فی نفسه» هیچکس نمی داند در این فرد چیست. درونش را هیچ کس نمی فهمد. هیچ کسی نمی داند این فرد کجا می رود و کجا را نشانه گرفته است. چه نقشه هایی در سر دارد.
ما که خودمان را سریع لو می دهیم.
2- «من عقل الرجل الا یتکلم به جمیع ما احاطبه علم» یکی از علامت ها برای این که معلوم شود چه کسی عاقل است، این است که هرچه بلد است نگوید.
هرچه اطلاعات دارد بیرون نریزد. تمام معلومات خود را در صحبت هایش منعکس نکند. چون خسارت می بیند.
---------------------------------------
پ ن:
1- باید حرف زد، اما ته به گونه ای که به مقصد نرسی!

عالیه این جمله

عالیه این جمله


معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است معذرت خواهی یعنی: اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره

مصاحبه با آیت الله شیخ محمود امجد

مصاحبه با آیت الله شیخ محمود امجد

 

شجاعت اخلاقی امام

حرف مرد دوتاست!


استاد محمود امجد: حضرات معصومین(ع) به حضرت امام خمینی مبتهج بودند

 

 مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

** لید مصاحبه:

اینبار متفاوت از همیشه در ایام گرامیداشت معمار بزرگ جمهوری اسلامی با یکی از سالکان الی الله و یکی از شاگردان معنوی امام، علامه طباطبائی، آیه الله حاج آقا رضا بهاء الدینی و آیه الله بهجت به گفت و گو نشستیم.

آنچه فراروی شماست متن مصاحبه ای است که به مناسبت دهه فجر با آیت الله استاد شیخ محمود امجد، در خصوص مبانی و سیره عملی و شاخصه های شخصیتی امام خمینی صورت گرفته است.

ادامه نوشته

خدایا پاکم کن...!

خدایا پاکم کن...!


بخواهیم یا نخواهیم:
روزی فرا خواهد رسید که جسمِ بی حرکتِ من، زیر ملحفۀ سفیدِ پاکیزه‌ ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می‌ گیرد و آدم‌ هایی که سخت مشغول زنده‌ ها و مرده‌ ها هستند از کنارم می‌ گذرند.
اگر تصور کنیم، خیلی اتفاق ها می افتد...!
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، اگر اعتقادی به عالمِ غیب و تو داشته باشم، دیگر نیازی بَه بَه و چَه چَه دیگران نخواهم داشت...!
---------------------------------------------
پ ن:
1- تا نزد خود حضور نداشته باشی و هوش و حواست جمع خودت نباشد، توفیق پاییدن خود را نخواهی یافت.
2- خدایا! خیلی ضعیف هستم، نگاهم کن!

خدایِ طمع انگیز...!

خدایِ طمع انگیز...!

خدایِ خوب!
این رو مطمئنم که هر خرابه ای هم باشم، فقط کارِ خودته که اصلاحم کنی!
اصلاً می دونی چیه؟
نعمت هات اونقدر زیاده که شورش در اُومده دیگه!
من که نمی فهمم! درک و شعورِ درست درمون هم که ندارم!
پس دلت به چی خوشه، ها؟!
تو یه جوری به هر کدومِ ما می پردازی که انگاری بندۀ دیگه ای نداری!
هیچ معلومه تو چی هستی!
بابا قاطی کردیم، یه خودنمایی بکن دیگه...
این خدایی که بعضی ها تعریف می کنن، بدجوری آبِ دهنِ ما رو راه انداخته ها!
خدایی که از دعایِ «ابو حمزه و عرفه» در میاد، بدجوری طمع انگیزه ها...

متن یکی از دوستان در نظرات

متن یکی از دوستان در نظرات
سلام

من فکر می کنم گاهی پیش میاد مشکل دقیق جای دیگری است و ما داریم جای دیگری دنبال علت می گردیم
فی المثل می تونه دقیق علت مشکلات در شخص خود من باشه ولی به علت نگرش خود محور و غلطم که از میل به نفس شخصی حادث شده دنبال مشکل در وجود دیگران می گردم یعنی اصل مقصر در روابطم با خودم هست اما این میل به نفس باعث میشه از این حقیقت یا عمدا و یا متاسفانه سهوا غافل بشم و در چرخه باطلی از افکار و اشتباهات مکررا دور خودم بپیچم و به خودم تار بتنم ...
البته این برداشت یه دوست از بیرون است ولیکن همیشه الله اعلم بهترین جواب هاست و من الله التوفیق . ضمنا معتقدم خوب بودن و مطلب مذهبی نوشتن با ارتفاع و قاعده محاسن سنجیده نمیشه بلکه معیار صحیح تر به نحوه تفکر و تعقل بر میگرده تا عرض و طول وجنات مذهبی ! و مقدار درس خارج و داخل ! خوندن .... عقل و تفکر بیشتر بایدت ....! ضمنا 1 ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت را هر که گفته خیلی حالیش بوده ها !! یعنی شاید کسی بیشتر از دیگری اندیشه کند و دیگری وجناتش مذهبی تر باشد حالا این شد دلیل که مثلا مذهبی بودن انسان ها با نوع لباسشان و یا فرضا قواعد ظاهری محاسنشان سنجیده شود!!!!!!

حقیقتا با برخی متدینین !!! بسیار اختلاف دیدگاهی دارم ... ! و باز حقیقتا ترجیح حتی عقلیم به سمت بی ریش بودن با ریشه بودن است تا با ریش بی ریشه ...! البته صرفا ذکر مثال منظور بود وگرنه ریشه داری یا عدمش را الله میداند و بس ! یعنی امکان این هست که یک فرد باریش کاری را کند که یک فرد بی ریش عمرا بکند !!!!!!

قصد نوشتن نداشتم اما دیدم بنویسم شاید به درد کسی خورد!

یا حق

امان از آدم هایِ بد قِلق!


امان از آدم هایِ بد قِلق!


ببین بد می گم؟
می گم: ما هیچ وقت نمی تونیم همۀ جامعه و آدما رو همراه و هم‌ سوی خودمون کنیم.
همانطور که:
خود ما هیچ وقت آنطور که دیگران می‌ خوان نیستیم...!
چه تو فضایِ سیاسی، چه اجتماعی و چه مسایل اخلاقی و معرفتی...
پس بهتر نیست؟
به جای کلنجار رفتن با اطرافیان، شیوۀ پاسخ دهی خودمون رو با شرایط و موقعیت‌ ها تغییر بدیم و عینِ برجِ زهرمار نباشیم.
درگیری با دوستان و همکارانِ نافُرم و بدقِلق، نهایت چیزی که برای ما می‌ گذاره، یک ذهن بدبین و یک فکر نا آرام است.
یک راه حل:
خیلی از موقعیت‌ ها، هر چند هم آزار دهنده، با سکوت و صبر و نوشیدن یک لیوان چای به ثانیه‌ ای از ذهن ما عبور می‌ کنن و اصلاً مهم نیستن!
----------------------------------------
پ ن:
1- هیچ کدوم از ما آدما نمی‌ تونیم ادعا کنیم که می‌ تونیم کاری کنیم که دیگران همیشه آنگونه که ما می‌ خواهیم با ما رفتار کنند یا هرگز ناراحتمان نکنند یا اینکه هرگز خودمان را در موقعیت آزاردهنده قرار نمی‌ دهیم.
2- قابل توجه دوستان: جلسه استاد امجد، عصر امروز برقرار است.

یه چیزی بگم خیالت رو نسبت به خودم راحت کنم؟


یه چیزی بگم خیالت رو نسبت به خودم راحت کنم؟

اگه از نظرت:
طلبگی یعنی اُمّلی، متحجّر بودن، مُفت خوری و از این مدل حرف ها؛
پس خیلی وقتت رو تو این صفحه و به اصطلاح «فِرند بودن» با ما نگذرون!
یعنی نخونی و نمونی بهتره!
آخه من دوست ندارم هیچکدوم از این ها باشم.
-------------------------------------------
پ ن:
1- شاید خیلی ها خوششون نیاد
بعضی ها هم بگن عالیه
هر چی باشه من می نویسم

خدایِ اخمو ...!

خدایِ اخمو ...!

ما گمان می کنیم می شود خدا را نشناخت،
با او ارتباطی نداشت و رفیقش نبود؛
در عین حال به دستوراتش عمل کرد!!

اما پیغمبر خدا معتقد بود:
مردم اول باید خدا را بشناسند و با او ارتباط بگیرند و مأنوس شوند و وقتی روی دندۀ رفاقت با او افتادند و او را لایق پرستش و اطاعت یافتند، به حرفش گوش کنند.
اما خدای امروز اخموست و قابلیتِ پرستش ندارد!

فتأمّل که جای تأمل بسیار است!

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

[به مناسبت ایام دهه فجر]

مصاحبه با استاد سید جمال الدین باستانی

بیوگرافی

حجت‌الاسلام و المسلمین سید جمال الدین باستانی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم، از شاخصه های شخصیتی امام خمینی در زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه حضرت امام در حوزه علمیه، هدف از تشکیل حکومت اسلامی، رمز موفقیت در مبارزات و رهبری، سخن گفته است.

وی در این مصاحبه یکی از نکات مهم رهبری امام را تلاش جدی بر همراهی خواص جامعه با انقلاب و حرکت مردم دانسته است و راه ماندگاری شخصیت امام را در نقد گذشته می داند.

  مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی


** بی مقدمه، وارد سؤالات مربوط به موضوع می شویم. شاخص ترین بعد شخصیتی حضرت امام را در زندگی فردی و اجتماعی در چه می بینید؟

در بعد فردی، امام خمینی انسانی عامل به وظیفه است که هیچ چیز برای او جز عمل به تکلیف الهیش مهم نیست. اگر زندگی ایشان را ببینیم، در هر وادی ای قدم گذاشت تنها تا جایی پیش رفت که احساس کرد وظیفه دارد، و به همین خاطر بسیاری از کارهایش را ناتمام گذاشت تا مبادا به تکلیفش لطمه وارد شود. خود این یک مجاهده است.

اگر زیاده روی نکرده باشم عرض می شود مرحوم امام تنها یک کار را در زندگی تمام کرد، و همه چیز خود را فدای آن نمود، و آن سرنگونی رژیم پادشاهی در کشور ایران، به طریقی بود که به آن اعتقاد داشت؛ یعنی انقلاب مردمی بر پایه دین.

امام در برهه ای از زندگی خود احساس وظیفه کرد تا کشور را و دین را نجات دهد. در این راستا، احساس کرد اشتهار او به فلسفه در اعتماد علما به او لطمه وارد می آورد، و به همین خاطر آن را نیمه کاره رها کرد و به فقه رو آورد، تا جایی که این بنده از یکی از مجتهدین تهران ـ خدا رحمتشان کند ـ مستقیما شنیدم که وقتی با سید مصطفی خمینی اسفار مباحثه می کردیم. در وسط یک بحث دشوار، من از ایشان خواستم نظر امام را جویا شود. سید مصطفی در جواب گفته بود امام پاسخ سؤالات فلسفی من را در خانه هم نمی دهد، چرا که تصمیم گرفته از او در فلسفه مطلبی نقل نشود.

یا در فقه، هیچگاه نمی بینیم در فکر شرح عروه برآید و یا یک دوره فقه بگوید. دو دوره و نیم اصول می گوید، ولی از نوشته ای که در اصول دارد پیداست که آن را بیشتر برای مراجعات بعدی خود نوشته، نه این که بخواهد یادگاری از خود بجا گذارد. چند بحث پراکنده و کم و بیش دشوار از طهارت، و یک بحث کوچک ـ و البته مهم و مرد افکن ـ از صلوه، و بعد یک دوره مکاسب، که اگر انقلاب یکی دو سال زودتر واقع می شد آن هم نیمه کاره می ماند. در بحثهای فقهیش دقت هست، ولی تعهدی به استیعاب و شمول نیست. در کنار این مباحث، تلاش کرد بعضی زوایای مغفول مانده فقه، مثل تقیه، و به خصوص تقیه مداراتی، باب امر به معروف و نهی از منکر، جزائیات فقه، و در نهایت ولایت فقیه إحیا شود؛ همانها که به نظر ایشان برای مبارزه مفید می رسید.

در عرفان نظری هم قصه همین طور است. در عرفان عملی هم تا جایی وقت گذاشت که احساس وظیفه کرد. امام در کمالات معنوی، بیشتر آنچه بدست آورد از عمل به وظیفه بود، و نه سیر و سلوک رائج تحت نظر استاد.

مرحوم امام این استعداد را داشت که اگر ممحض در هر یک از این موضوعات می شد، در آنها صاحب مکتب شود، ولی وقتی وظیفه اش را در مطلب دیگری احساس کرد، در میانه راه دست کشید. البته امام مدرس همه این علوم بود، ولی نمی توان گفت صاحب مکتب است.

در یک کلمه، امام از برهه ای از زندگی شریف خود، وظیفه شرعیش را نجات کشور و دین در دنیای معاصر دید، و همه چیز را در راستای آن تعریف و ارزش گذاری کرد.

این سخن برای آن مهم است که اولا رفتار امام را بهتر بفهمیم و تحلیل کنیم، و ثانیا انتظاراتمان را از امام تعدیل کنیم تا در غیر آن چه همت بر آن داشت، از او انتظار نداشته باشیم. مرحوم امام در پاسخ بزرگواری که در مقام انتقاد به ایشان گفته بودند فلان رفتار در تاریخ وجهه ناخوشایندی بجا می گذارد، فرمود من نگران وظیفه ام، نه این که در تاریخ چه نامی از ما می ماند. کاری به صحت و سقم این پاسخ، به نگاه موضوعی، ندارم، ولی وقتی بدانیم این پاسخ در جایی بود که مرحوم امام احساس خطری برای انقلاب کرده بود، به خوبی بر ما معلوم می شود همت اصلی امام چه بوده، و این تا چه حد، امور دیگر را برایش بی قدر کرده بود.

** جایگاه حضرت امام را در حوزه علمیه چگونه ارزیابی می کنید؟

ادامه نوشته

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

این اعتقادِ من هستش و براش کلی دلیل دارم که نمی تونم بگم و به قولِ آقایِ کروبی، اگر کسی بهم بگه: «دو تاشو بگو!» نمی تونم دو تاش رو هم بگم!
اما حرفم:
بعضی‌ ها رو دیدی که برای رسیدن به خدا سخت می‌ کوشند. بعضی‌ ها درست موقعِ غروب به خدا می رسن. بعضی‌ ها هم وقتی کار تمام شده و آخرایِ عمرشونه، پیداشون می‌ شه. اما جالبیش اینه که همۀ این سه مدل آدم یکسان زیر چتر لطف و مرحمت خدا جون قرار می‌ گیرن.
می دونی چرا اینجوری فکر می کنم؟
او به غنای کار خودش نگاه می‌ کنه نه به کارِ ناقص و درب و داغونِ ما.
از غنای ذاتِ الهی، به جز بهشت نمی‌شکفه!!
راستش باید هم اینگونه باشه.
بهشت، ظهور بی‌ نیازی و غنایِ خدایِ همیشه مهربان هستش.
با وکیل وصیّ هایِ خدا اصلاً حال نمی کنم!
اصلاً می دونی چیه؟
دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسود و بدبختند که نمی‌ توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.!!!!
----------------------------------
پ ن:
1- خدایِ اینجوری عجب خدایی هستش ها!
2- با وجودِ این خدا آدم خجالت می کشه به سمتِ خطا و اشتباه بره...
3- حرفی داری بزن! خلاصه این خدایِ ماست

گاهی باهاش قهر کن!

گاهی باهاش قهر کن!

خعلی حال می ده و لذّت بخشه که باهاش قهر باشی و دو رکعت نماز به کمر بزنی و بگی:
«دو رکعت نماز می خونم و به کسی هم مربوط نیست!»
یه دعا کنم تا جیگرت حال بیاد؟
«خدایا! منهایِ تو، آرزوهایمان خنده دار است!!»
خداییش دل بده ببین چی می گم:
«دیگران به ما سرویس می دهند و سرویس می گیرند و بعضاً سرویس می کنند، اما خدا فقط سرویس می ده و ما سرویسش می کنیم!!»

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

خدا بنده را جز به بهشت نمی‌فرستد...

حکایتی را از زبان مسیح(ع) نقل می‌کنند که بسیار شنیدنی است. می‌گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت‌های مختلف آن را بیان می‌کرد. حکایت این است:

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران حاضر در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ مشغول به کار شدند. کارگرانی که آن روز درمیدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. ساعات بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

شبانگاه هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او کارگران را گردآورد و به همه دستمزدی یکسان داد. آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: «این بی‌انصافی است. چه می‌کنید آقا؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که دیگر اصلا کاری نکرده‌اند.»

مرد ثروتمند خندید و گفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم و بد است؟» کارگران یک صدا گفتند: «نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما هم بوده. با وجود این، انصاف نیست اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم.» مرد دارا گفت: «من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم.  اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارایی من کم نمی‌شود. من از استغنای خود می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم.»

مسیح (ع) گفت: « بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما  همه یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند.»

او به غنای کار خود نگاه می‌کند نه به کار ما. از غنای ذات الهی، به جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد . بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.

پرهیز از افراط و تفریط؛ راه احیایِ نام امام

 پرهیز از افراط و تفریط

راه احیایِ نام امام

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

با مطالعۀ تاریخ انقلاب مشخص می شود که امام خمینی انتقادگری و انتقادپذیری را به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود که نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نسبت به مسؤلان و کارگزاران نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:

«ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.»[صحیفه نور، ج1، ص120]

آن فرزانه بزرگ عقیده اش بر این بود که شناخت کاستی ها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت ها، آسیب ها، کم وکاستی ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگانی همچون امام خمینی نقد و انتقاد و برگشت از اشتباهات قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتری های اخلاقی و اجتماعی مهم به شمار می رود که موجبات تعالی و رشد را به دنبال دارد.

ادامه نوشته

اعتقادی به کودکِ درون داری؟!

اعتقادی به کودکِ درون داری؟!

هممون می دونیم که کودک نیستیم و یه خورده بزرگ شدیم!
اما بازم هممون می دونیم که کودکِ درونمون هنوز زنده و پر جُنب و جوشه.
می دونی این کودکِ درون، چی کارا می کنه؟!
هنوز می پره از موانع زندگی
هنوز شیطنت می کنه و گاهی بازیگوش و حتی به تعبیری ناقلا می شه!
هنوز آتیش می سوزونه این کودکِ درون!
هنوز بعدِ شیطنت ها ریز ریز می خنده
و به ظاهر چهرۀ مظلوم می گیره
-----------------------------------------------
پ ن:
1- دقت کردین آدم هایی که تو اینترنت و فیسبوک هستند، خیلی مهربون و خوش زبونند!
2- جالب تر اینکه همشون از دروغ و خیانت و نامردی و....بدشون میاد..!

نذار یکی دیگه تنها بمونه!!!

نذار یکی دیگه تنها بمونه!!!

وقتی فردی دیر ازدواج می‌کنه، جذابیت دوران جوانی رو بخواد یا نخواد از دست می‌ ده!
همچنین اگر غریزه به موقع ارضاء نشه، ممکنه زمینۀ افسردگی رو برای فرد به وجود بیاره.
پس به خدا بدگمان نشوید و الکی یه جوانِ دیگه که منتظره برید خواستگاریش یا قراره بیاد خواستگاریتون کلاس نذارید.
منم دعوت کنین تا بیام یه عقدِ مفتکی براتون بخونم
---------------------------------------
پ ن:
1- دانشمندان کشف کردند که علت اصلی طلاق، ازدواجه!
2- چقدر تنهایی بده!

دست نیافتنی‌ ها، جذاب هستند!

دست نیافتنی‌ ها، جذاب هستند!

با اندک تفکری می شه فهمید که:
آرزوها به آرزوهای مفید و آرزوهای مضر تقسیم می شه: 
1- آرزوی مفید، آرزوییه که تبدیل به برنامه منطقی و تدریجی می‌ شه و زندگی، اون رو در خودش جای می‌ ده و جایگاهی برای برآورده شدنش به رسمیت می‌ شناسه. 
2- آرزوی مضر آرزوییه که جنبۀ خیالبافی توش پررنگه و در واقع این آرزو نوعی خیالپردازیه. 
اما اونی که پدرِ آدم رو در میاره و دهنِ آدم رو سرویس می کنه، این نکته است که:
«این جور آرزوها بسیار جذاب و فریبا هستند، درست به دلیل این که هرگز برآورده نمی‌ شوند و حرکت قوه تخیل، آن را در نظرمان ممکن جلوه می‌ دهد و درنتیجه شیرینی دو چندانی پیدا می‌کنند.»
البته می دونی که:
این خاصیت هر چیزیه که تخیل درش نقش داره. تصور آب برای تشنه از خود آب شیرین‌ تره؛ روزه گرفتن و تحمل تشنگی آسانتره از فکر کردن به تشنگی فردایی که می‌ خوای از سحرگاهش آب نخوری...!
نه! خداییش غیر از اینه؟!
---------------------------------------
پ ن:
1- به معتاده می گن: «شماها چرا نمی فهمید و منگید؟!» می گه: «بابا! می فهمیم ولی حالیمون نیست!»
2- بی خیال بابا! رویِ این دنیا رو با خندیدن و شادی کم کن! 
3- به جونِ خودم، اگه کم نظر بذارید، من می دونم و شما! 

هیچ وقت برای شروع دیر نیست...!

هیچ وقت برای شروع دیر نیست...!

نظرِ من این است که گاهی برایِ شروع می بایست وقتِ اساسی گذاشت و هیچ کس نمی تواند همانندِ خدایِ دوست داشتنی، مأمن و پناهگاهی برای انسانی که در غَم غرق شده است، مؤثر باشد. 
خدای من!
می دانم دلم تو را می خواهد اما ببخش که گاهی چنان فرار را بر قرار ترجیح می دهد که برگشت به گذشته، باعثِ پوزخند می شود! 
خدای من!
در شدّتِ سختی و مشکلات و کم آوردن ها، فقط به تو می شود پناه برد، آخر تو فقط خدایی! 
----------------------------------------
پ ن:
1- می خواهم قطعاتِ وجودی ام را از نو پایه ریزی کنم تا بلکه پیچ و مهره ای اضافه آید و از این مشکلاتِ بچه گانه دور شوم!
2- از شما اساتید و دوستانِ بزرگوار و مهربان به خاطرِ ابرازِ لطفی که لایقش نیستم، نهایتِ سپاس را دارم.   
ما یک خانواده ایم 

گُورِ بابایِ دنیا و مشکلاتش...!

گُورِ بابایِ دنیا و مشکلاتش...! 

باید قبول کنیم که مردم خوردنی اند!
بله تعجب نکن! مردم هم خوردنی‌ اند. بعضی از مردم مثل باقلوا می‌ مانند. راحت الحلقومند. وقتی می‌ بینی‌ شان، لذت می‌ بری. غم و غصه‌ هایت فراموشت می‌شود. 
آنقدر شاد است و خندان که از تقسیم کردن شادی‌ اش با تو چیزی از او کم نمی‌ شود.  
بر‌عکس بعضی‌ ها را با یک من عسل هم نمی‌ شود خورد. اخمو، عصبانی، بی‌حوصله. 
انگار تمام مصیبت‌ های دنیا را ریخته‌ اند روی دوشش. 
وقتی می‌بینی‌ شان، استخوان‌ های تو هم زیر کوه درد و مصیبت آنها، صدایشان در می‌ آید. 
اما عزیز من!
زندگی همه‌ اش کار و مشغله نیست. باید گاهی هم تفریح کرد. باید کمی شوخی کرد. با اطرافیان خوش بود. باید با تفریح زندگی را برای خود شیرین کرد. شوخی و سرگرمی چاشنی‌ های زندگی‌ اند.
راستی زندگی شما چه مزه‌ای است؟
--------------------------------
پ ن:
1- بعضی‌ ها کمپلکس انرژی‌ اند. مدام پالس‌ های مثبت می‌ دهند به دیگران. همیشه لبخند به لبشان است. غصه‌ هایشان را برای خودشان نگه می‌ دارند و شادی‌ هایشان را مثل نقل و نبات می‌ پاشند روی سر مردم. چقدر قشنگ می‌شد اگر همه اینطور بودند. 
2- زندگی ای که خنده و شوخی با آن عجین نباشد، زندگی نیست. عذاب است.

چگالیِ وجود

چگالیِ وجود

آدم هایی هستند که خیلی «وجود» دارند. نمی گویم خوبند یا بد؛
چگالی ِ وجودشان بالاست. اصلا یک «امضا» هستند برای خودشان!
رد پا حک می کنند اینها روی دل و جانت، بس که بلدند «باشند» ...
این آدمها را هر وقت به تورت خورد،
باید قدر بدانی.

سرمایِ بُز کش

سرمایِ بُز کش

در زمستان و اوايل بهار هواي شمال هندوستان سرد است بنابراين مردم آن نواحي بزها را با لباسهاي كهنه اي كه ديگر مورد استفاده شان نيست، مي پوشانند.
در زمستان و اوايل بهار هواي شمال هندوستان سرد است بنابراين مردم آن نواحي بزها را با لباسهاي كهنه اي كه ديگر مورد استفاده شان نيست، مي پوشانند.

فکر رنگی

فکر رنگی

رنگی فکر کنیم

زبانی که استفاده می‌کنیم روی تجربه ما تاثیر می‌گذارد. اگر فردی در خانه‌تان زندگی می‌کند که نسبت به هرچیزی نظر منفی دارد، حتما رابطه خود را با او کم کنید. زیرا شما نیاز به صدایی درونی دارید تا به کمک آن بتوانید فکر کنید. نباید اجازه دهید طرز صحبت کردن با خودتان منفی باشد.
عادت به حرف زدن به صورت منفی، مثل فکر کردن به صورت سیاه و سفید در تمام اوقات است. و در این حالت هرچیزی برچسب خوب یا بد دارد. بعضی موضوعات و سیاه و سفید هستند و لزومی ندارد همیشه به صورت منفی به آنها نگاه کنیم. به شوخی هم فکر کردن به صورت سیاه و سفید حدی دارد.
افکار منفی به صورت موثری در را به روی امکانات مثبت می‌بندد و آنها را بیرون می‌کند. به طوری که دیگر حتی نمی‌توانیم به صورت خیالی هم به آنها فکر کنیم. این موضوع باعث می‌شود نتوانیم تصویرها و صداهایی در ذهنمان تولید کنیم که امکانات مثبت را تداعی می‌کند. برای مثال امری غیر معمول نیست اگر بشنویم فردی می‌گوید «همیشه مسیر زندگی‌ام را اشتباهی طی می‌کنم.»  این فرد روز بدی را پشت سرگذاشته و کلافه شده است، ولی به راستی چنین نیست. آنها همیشه هرآنچه را با خود حمل می کنند به زمین نمی‌اندازند، هر وقت می‌خواهند پیاده روی کنند به زمین نمی‌خورند و کیف پول خود را به وقت خرید گم نمی‌کنند.
بعضی چیزها کارایی دارند و بعضی چیزها ندارند. اگر آن شخص به گفتن حرفهای منفی خودش ادامه دهد و جملاتی مانند «هیچ چیز برای من کارایی ندارد»، « من هیچ فرصتی برای موفقیت ندارم» به زبان بیاورد جهان را سیاه خواهد دید و قادر به دیدن صدها لحظه شاد نخواهد بود.

استادِ همیشه همراه

استادِ همیشه همراه

همه دوستش داریم، بس که این مرد محترم است.
توی جمع رُفقا و شاگردان و همسایه ها شخصیتی معتمد و امین است.
لازم نیست برای شخص تو کار خاصی کرده باشد و گِرهی از کارت باز کرده باشد که دوستش داشته باشی؛ نه!
همین که از گوشه و کنار وصفش را شنیده باشی کافی است.
دربِ خانه‌ اش به روی همه باز است.
تویِ اتاق جلویی، تکیه می‌ دهد به دربِ کشویی و حرف هایت را با دقت گوش می دهد.
می توانی حرفت را آنقدر راحت و بدونِ مقدمه بیان کنی که هیچ وقت در ذهنِ خود تو را توبیخ و متهم نکند.
اگر غمی برایمان چَنبره زند، اوست که بیشتر از ما درگیر است.
کافی است از خدا برایت بگوید، شیفتۀ خدایش می شوی بس که خدایِ مهربانی دارد که لایقِ پرستیدن است.
با پرحرفی و ورّاجیِ ما مشکلی ندارد و این خصوصیت در اساتیدِ دیگر کمرنگ است.
به ما آموخت که در مقابلِ احدی غیر از معصومین(ع) سرِ تسلیم فرود نیاوریم.
به بهانه هایِ بیشمار او را مچکریم...
همین...!
--------------------------------------------
پ ن:
1- استاد سید محمود ابطحی گلپایگانی.
2- چقدر جالب است که می توانی استادت را توصیف و تعریف کنی و کسی حسادت نکند و جورِ دیگر فکر نکند!

آدم هایِ کسل...!

آدم هایِ کسل...!

باید فکری کرد، این طور که نمی شود!!
شیوه زندگی مرسوم، کسالت‌ آور و کلیشه است و آدم کسل نمی‌ تواند حق زندگی را آنطور که باید ادا کند و همیشه طفره(19 نشم؟!) می رود.
این کسالت‌ ها روی هم انباشته می‌ شوند و ناخرسندی و آزردگی و برآشفتگی به همراه می‌ آورند. 
زیرا تو همواره از خودت و از زندگی عقب می‌ مانی و نمی‌ فهمی چرا به هر دری می‌ زنی، نمی‌ شود واین کلافه‌ ترت می‌ کند و توان خویشتن‌ داری را از تو می‌ گیرد. 
این چرخه باطل ادامه می‌ یابد: 
«هرقدر کسل‌ تر، کم‌حوصله‌ تر و هر قدر کم‌ حوصله‌ تر، کسل‌ تر و این دو مدام در هم ضرب می‌ شوند.»
-------------------------------------
پ ن:
1- به نظر می‌ رسد که قدم اول را باید از اصلاح شیوه زندگی شروع کنیم.
2- می‌ روید، اسب و قاطر و تخت حاضر است...!!
3- گوش کن: تمام زندگی همین است. باید با تضادها ساخت...!

فرقِ آرزو با فانتزی؟!

فرقِ آرزو با فانتزی؟!
تا حالا به این مسأله فکر کردی که بینِ «فانتزی» و «آرزو» فرق هایی وجود داره؟!
هر چند بعضی از ماها این دو واژۀ «آرزو» و «فانتزی» را به جای هم به کار می‌ بریم، اما بین این دو تا یک دنیا تفاوت هست؛
همین طور بین آدم‌ هایی که فرق این دو تا را با هم می‌دانند با آنهایی که این فرق را نمی‌ دانند تفاوت هست.
1- آنهایی که بین آرزو و فانتزی فرق می‌ گذارند همان آدم‌ های آرام و مطمئن و خوشحالی هستند که دست کم یکی دو تا آرزوی برآورده شده در تاریخچۀ زندگی‌ شان دارند؛
همان‌ هایی که به آرزو و آرزو کردن ایمان دارند و آن را بچه‌ گانه نمی‌ دانند.
2- آدم‌ هایی که آرزو و فانتزی را به جای هم به کار می‌ برند همان‌ افراد تلخی هستند که فهرست بلندی از شکست و ناکامی را دنبال خودشان می‌‌ کشند و تا شعاع چند کیلومتری، همه از تاریخچۀ بدبیاری‌ هایشان آگاهند و می‌ دانند که آنها می‌خواستند چه بشوند و چه شده که نشده‌ اند.
همان‌ هایی که در ذهن و زبانشان «آرزو» برابر است با «خیال پوچ»!!
----------------------------------
پ ن:
1- فرق آرزو و فانتزی در رازواره بودنِ اولی و رسوا و برملا بودن دومی است...!!
2- حالا یکی از آرزوها و یکی از فانتزی هاتو برامون بگو! البته اگه صلاح می دونی!
3- شرح عکس:
پرندگی ممنوع!

انتظار طولانی

انتظار طولانی

وقتی انتظارهایمان طولانی است

همیشه وقتی کلمه انتظار را می‌شنوم، اولین تصویری که در ذهنم ایجاد می‌شود، آن میان برنامه انیمیشن خیلی قدیمی کودکی‌هایمان است که فردی در خیایان منتظر تاکسی بود. اول آرام قدم و آهنگ می‌زد و تاکسی ... تاکسی می‌گفت. کمی که گذشت عصبانی شد و با عصبانیت همان آهنگ را می‌زد.   و بعد هم ... .
این تصویر همه ماست وقتی منتظر فردی یا اتفاقی هستیم. همیشه می‌گویند انتظار خیلی سخت است. همان چند دقیقه یا ساعتی که منتظر کسی یا اتفاقی هستیم، خیلی سخت می گذرد. آنقدر که عصبی و بداخلاق و کم تحمل می‌شویم. حوصله خودمان را هم نداریم چه برسد به دیگری. با هر صدایی از جا می‌پریم، از پنجره بیرون را نگاه می‌کنیم، مدام موبابل را چک می‌کنیم و زل می زنیم به ساعت. اما انگار اصلا زمان نمی‌گذرد. خیلی وقتها پیش آمده که تلاش می‌کنیم خونسردی خودمان را خفط کنیم؛ کتاب را باز می‌کنیم و نخوانده می‌بندیم، کامپیوتر را روشن می‌کنیم و به دقیقه نکشیده دوباره خاموش می‌کنیم، ساعتها به صفحه تلویزیون خیره می‌شویم بدون بفهمیم چه چیزی نشان می‌دهد، تلفن دوستمان را با بی‌حوصلگی جواب می‌دهیم، از مهمانمان با بی‌حوصلگی و اخم پذیرایی می‌کنیم، کارمان را سرسری  و بدون تمرکز انجام می‌دهیم.
 اگر اطرافیانمان مشکل را بدانند شاید کمی ما را درک کنند. اما اگر ندانند چه. یا اگر نتوانند درکمان کنند. اگر این انتظار یک روز و دو روز  و یک ماه نباشد چه. اگر آن انتظار بخواهد سالها طول بکشد چه. اگر  آنچه منتظرش هستیم یکی از بزرگترین آرزوی ما در زندگی باشد چه؟ یا اگر این آرزوها تمام نشدنی باشند؟ تکلیف خودمان و دیگران در قبال این رفتارمان چیست؟ تا کی بی‌حوصلگی و بداخلاقی؟

ویژه نامه نوروز

ویژه نامه نوروز

ارزشها و ضد ارزشهای عید نوروز


بهار، جلوه زیبای خداوند


فلسفه معنوی نوروز


رسوم آیینی و ارزش‏های اخلاقی


عید نوروز، زیبائیها و شادیها

ادامه نوشته

آی خدا چند تا چیز ازت فهمیدم!

آی خدا چند تا چیز ازت فهمیدم!


1- ما هر چه قدر هم گستاخی و زبان درازی کنیم و کارایی کنیم که تو دوست نداری، بازم برامون مایه می ذاری و لُو نمی دی ما رو! گناهامو قایم می کنی!
2- گاهی یه تلنگُرایی می زنی که معلومه برایِ تُرمزِ من هستش!
3- حلمِ و صبرِ تو بالاتر از این حرفاست که منِ گنه کارو عقاب کنی!!
4- فهمیدم به این جمله بدجوری اعتقاد داری: «بچه که زدن نداره!»
5- منِ قِراضۀ گنه کارو هم دوست داری!
------------------------------------
پ ن:
1- اوجِ تقوا به این است که به اوجِ مهربانیِ خدا آگاه باشیم!
2- هویتِ اصلیِ جهنم و سوزشِ آن، فقط فراق است...
3- خدایا ممنونم ازت...