آپاندیسِ قلم (APPENDIX ITEM)
فکر نو، حس جدید، رفتاری دیگر [به نظرات جواب داده می شود]
نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی
نگاهی نو به ارتداد در فقه اسلامی
[حقیقتِ ارتداد؛ انکارِ حقّانیّت دین با علمِ به حقانيّت آن]
مصطفی سلیمانی
اشاره:
ارتداد از مباحث فقهي است كه در كتاب حدود مورد بحث قرار ميگيرد و از احكام مسلم حقوق جزا در فقه اسلام محسوب ميگردد.
اما حقیقت آن است که فقها تصور يكساني از موضوع و تعریف مرتد ندارند و بدين خاطر در احكام آن دچار ترديد شده اند، عده اي آن را تغيير عقيده و خروج از اسلام گرفته اند و دسته اي نيز آنها را معاندين و توطئه گران عليه جامعه اسلام تلقي كرده اند. پس به صورت کلی می بایست گفت که هر تغييري، ارتداد نيست، زیرااگر كسى كه نسبت به عقيدۀ اسلامى ترديد پيدا كرد و يا با بررسي هايى به اين عقيده و نظر رسيد كه اسلام يا عقايد مهم اسلامى از دیدگاه خودش درست نيست، در اين صورت فرد يا بايد در ظاهر تظاهر و ريا كند و در باطن اين شبهه را نگه دارد، و يا اين شبهه را به بيرون منتقل كند و كسانى به او پاسخ دهند. اگر فضاى برخورد با شبهه و اشكال تنگ باشد و خطر جانى براى شخص مطرح باشد، امكان طرح شبهه و اشكال پديد نخواهد آمد، و هيچ گاه به شبهات پاسخ داده نخواهد شد و فرهنگ ريا و نفاق در جامعه رواج پيدا خواهد كرد.
بنابراين، براى روشن شدن موضوع، ضرورى است كه به معناى ارتداد و كفر بپردازيم و حقيقت ارتداد را از لابلاى آيات و روايات و كلمات فقها روشن سازيم.
مفهوم شناسی ارتداد:
با نگاهی به کتاب های معتبرِ لغت، غیر از معنایِ منفیِواژۀ «ارتداد»، معانیِ دیگری را هم می شود برداشت کرد:
1- به معنایِ مثبت:
ارتداد الزاماً به معنای منفی آن نیست، و گاهی به معنای خوب هم بکار رفته، چنانکه آمده: از او خواست كه آن چيز را برگرداند،- عَن هِبَته: آنچه را كه بخشيده بود. پس گرفت- الى الصّواب: به كار خوب و درست بازگشت. «ارتدَّ على عَقِبَيْهِ» و «ارتدّوا على اعْقابِهم»: به روش پيشينيان خود بازگشت، يا بازگشتند،- عن دينِهِ: از دين خود بازگشت و مرتد شد.[ابن فارس، مقاييس اللغه، ج2، ص386]
2- به معنایِ تحوّل و دگرگونی:
گاهی این کلمه به معنای تحول و دگرگونی استعمال شده: و قد ارتدَّ و ارتدَّ عنه: ايّ تَحَوَّل. و در قرآن آمده: «مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» یعنی از دین خود برگردد. از مرتد در لغت گاهی به: الرِّدّه، هم تعبیر شده و منظور رجوع از إِسلام بوده است. وقتی گفته می شده: ارتدَّ فلان عن دينه، یعنی: إِذا كفر بعد إِسلامه. و ردَّ عليه الشيء، یعنی چیزی را قبول نکرد. همچنین اگر کسی گم شد و به اشتباه افتاد،(إِذا خَطَّأَه). می گویند: رَدَّه إِلى منزله و رَدَّ إِليه جواباً أَي رجع. و الرِّدّه، به كسر راء: مصدر ردَّه يَرُدُّه رَدّاً و رِدَّه. و الرِّدَّهُ: الاسم من الارتداد. این که گفته شده: إِنهم لم يزالوا مُرْتَدِّين على أَعقابهم، یعني متخلفين از بعضی واجبات. قال: و لم يُرِدْ رِدَّةَ الكفر و لهذا قيده بأَعقابهم؛ لأَنه لم يَرْتَدَّ أَحد من الصحابه بعده، إِنما ارتد قوم من جُفاه الأَعراب. و استَرَدَّ الشيءَ و ارْتَدَّه: طلب رَدَّه، عليه.[لسان العرب، ج15، ص428]
- به طور خلاصه می توان گفت:
موارد استعمال کلمۀ «ارتداد» با همۀ تنوع استعمال به صورت مطلق دلالت بر برگشتن، مثبت و منفی، جاحدانه و غیر جاحدانه، عقیده و غیر عقیده می کند و متناسب با بافت و سیاق کلمۀ خصوصیات آن مشخص می شود. بنابراین دلیلی وجود ندارد که تنها به معنای برگشت از عقیده باشد و اگر در تاریخ روشن شد که استعمال این واژه در قرآن معنایی معین و خاص و ناظر به خصوصیاتی همچون رفتار تؤام با توطئه بوده، مخالف با لغت نیست و یا بکار گیری این لغت محدود به خصوصیتی بوده، نمی توان به بخشی دیگر از آن بر اساس لغت استناد کرد، چنانکه آیات بر این معنا دلالت دارد، و روایات ناظر به استعمال آن در قرآن بوده، زیرا کتاب های لغت پس از نزول قرآن تدوین شده و تفسیری زبان شناسانه نیست و لذا باید معنایی که در قرآن بکار رفته استناد کرد.
جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر
جستاری بر امتیازات و آسیب های رسانۀ منبر
[به بهانۀ ورود به ماه محرم الحرام و ایّام تبلیغی]
مصطفی سلیمانی
** درآمد:
يكي از مهم ترين رسانه هاي پويا و زنده، خطابه و سخنراني است. ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی از حیث گستردگی، هم وزن و هم پای منبر نبوده است.
در طول تاريخ به دانشمنداني برمي خوريم كه چنان مهارت در امر خطابه و وعظ داشته اند كه انقلابي در روح مخاطب خود به وجود مي آوردند كه در يك يا دو جلسه، آنان احساس مي كردند روح و جسم شان دگرگون شده و تغيير ماهوي پيدا كرده اند؛ اگر سنگ بودند، ياقوت گشته اند.
اهمیت مقولۀ تبلیغ ایجاب می كند كه داناترین و قوی ترین افرادی كه در حوزه تربیت شده اند به این رسالت الهی بپردازند و با تأسی به سیره رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) به تبلیغ دین بپردازند، به ویژه كه در عصر كنونی مقولۀ تبلیغ و روش ها و ابزارهای آن قابل قیاس باگذشته نیست. آنچه در این مقالۀ كوتاه می خوانید عطف توجهی به ویژگی ها، آسیب ها و راهکارهای سنتی تبلیغ دین یعنی «منبر و خطابه» است.
** سابقۀ درخشان منبر:
بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژۀ عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند.[ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص904] وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و تربيت مردم صادر مي شود. در نگاه کلي تر، وقتي در گفت و گوها از منبر سخن به ميان مي آيد، مراد همان نظام شريف و دستگاه پر سابقه دين براي تبليغ و ترويج و تربيت مردمان است.
اما سوال بر این است که چرا تربيت ديني ما ريشه در وعظ و خطابه منبريان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بينش ديني ما، بسته به نوع و تعداد و کيفيت منبرها و وعظ هايي است که تجربه کرده ايم؟
دليلي ساده و در عين حال پيچيده و پر سابقه مي توان براي اين موضوع جستجو کرد. بزرگان ما - از منبريان و وعاظ و خطبا و روحانيون - از قديم الايام نگاه ويژه اي به منبر داشته اند. نگاهي عبادت گونه که قدرش را به خوبي مي شناختند و سعي مي کردند خود را به مرتبه لياقت آن برسانند. سعي مي کردند قبل از بيان و سخن، خود را به زينت عمل آراسته کنند؛ که در حديث مي خوانيم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت في القلب و اذا خرجت من اللّسان لم يتجاوز الاذان»؟ به درستي که موعظه، هنگامي که از قلب خارج شود وارد قلب مي شود. و هنگامي که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمي کند و در کسي اثر ندارد.[شرح نهج البلاغه، ج20، ص287]
براي همين است که حتي هيچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمي شدند؛ چرا که مي دانستند اين جايگاه رسول(ص) و اولاد طاهرين(ع) اوست، مي دانستند که وضو نور است و بر جايگاه نوراني نمي توان با ظلمت و تاريکي تکيه زد. نمي توان از نور دم زد و از نور بهره اي نداشت. آنقدر به عمل در پيوند با علم بها داده اند که در بين برخي وعاظ مرسوم بوده که حتي در بالا رفتن از پله هاي منبر، ملاحظه مي کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش مي کردند که از مردم جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببينند واعظ و سخنران به علم و گفته خويش عمل نمي کند دلسرد مي شوند که خدا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»[صف: آیۀ 2] اگر مردم را دعوت به نماز شب مي کردند، خود ساعت ها پيش از طلوع آفتاب به نماز مي ايستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم مي کردند، خود در اين مسير پيشگام بودند.
شرحِ صدر [درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]
شرحِ صدر
[درنگي بر مبانی، فقاهت و سیاستِ امام موسي صدر]
نویسنده: مصطفی سلیمانی
در آمد
اگر امروز يك همه پرسي دربارۀ معتبرترين و محبوب ترين و اثرگذارترين شخصيت سياسي- ديني معاصر لبنان صورت گيرد، بدون ترديد، اين مقام به امام موسي صدر تعلق مي گيرد. او اين محبوبيت در ميان مردم لبنان، اعم از مسيحي، مسلمان، شيعه و سني را مديون؛ اولاً قرائت رحماني از كلام خدا در قرآن، و ثانياً رفتارهاي مهربانانه مبتني بر تساهل و تسامح با گروه هاي گوناگون ديني و فرهنگي مردم لبنان است.
امام صدر، خوبي و فضيلت بسيار دارد، امّا در اين مختصر مي خواهيم به مناسبت ربوده شدن امام موسي صدر در روز نهم شهريور سال 1357 در كشور ليبي، به گوشه هايي از انديشه هاي امام موسي صدر در مبانی، فقاهت و سیاست اشاره کنیم.
مبانیِ صدر
بايد تصريح كنيم كه امام موسي صدر در زمرۀ انديشمندان مسلمان نوآور و نوانديشي است كه تلاش ميكند تا با بهره گيري از موازين و قواعد روايي و قرآن مسائل و مشكلات روزمره را به نوعي مديريت و هدايت كند و اين را به همۀ توده هاي مردم ثابت نمايد كه اسلام آيين و مكتبي است كه همۀ نيازهاي موجود در هر دورهاي را به خوبي پاسخگو خواهد بود؛ لذا به مهم ترین مبانی امام موسی صدر اشاره می کنیم:
1- اتحاد مسلمانان:
يكي از آرزوها و آرمان هاي ديرين امام موسي صدر وحدت امت اسلامي در سرتاسر جهان بود. از ايده هاي مورد توجه اين انديشمند اجتماعي و خوش فكر، اتحاد ميان مسلمانان و تقريب مذاهب اسلامي است كه براي تحقق آن تلاش فوق العاده اي به خرج مي دهد. در اين مورد ذكر چند نكته حائز اهميت است:
الف- امام موسي صدر ما را تشويق مي كند كه روح اخوّت اسلامي رادر خويش و جوامع خود نهادينه كنيم وانديشمندان روشنگر، باري سنگين در اين زمينه بر دوش دارند، چرا كه نبود تقريب و همدلي بين مسلمين جهان پيامدهاي سختي براي همگي ما خواهد داشت. در ديدگاه او همان گونه كه نمازهاي پنجگانه از واجبات است و نشاني از ايمان درون ما، وحدت امت اسلامي هم بايد بدين گونه يكي از واجبات تلقي و نهادينه شود.
ب- علاوه بر دين اسلام امام موسي صدر در مورد گفتگوي بين اديان هم بسيار تاكيد مي كند و معتقد به «حوار» بين اديان است. چرا كه او معتقد است اديان ريشۀ واحدي دارند و اختلافي كه ما امروز شاهد آن هستيم نه متافيزيكي است نه تئولوژيك، ريشه اين اختلاف در فرار كردن متوليان و پيروان اديان از وظيفه خويش است كه به جاي خدمت به انسانيت و از بين بردن آلام و دردهاي جامعه بشري به منويات خود خدمت مي كنند يا به عبارت ديگر دين خدا را در خدمت خودخواهي خويش گرفتار كرده اند. از اين رو در ديدگاه صدر تنها راهي كه پيروان اديان آسماني مختلف در برابر هم دارند نه تكفير بلكه حوار و گفتگوي نشات گرفته از قلب است.
ج- امام موسي صدر در برابر مكاتب بشري و سكولار هرگز توصيه نمي كند كه راه عزلت و گوشه گيري را پيشه كنيم. او باور دارد مكتب آسماني بر مبناي اجتهاد باتوجه به شاخصه زمان و مكان اين قابليت را به هر متفكري خواهد داد كه در برابر نظر مدرنيت ها راسخ بايستد و از موضع برهان افكار خويش را عرضه دارد.
2- كرامت انسان:
بسياري از فاكتورهاي فكري و عقيدتي ايشان، انسان شناسي و زاويۀ نگاه ايشان به شخصيت افراد است. اين متفكر بزرگ با توجه به يكسري اصول قرآني و ديني انسان را موجودي ارزشمند و داراي فطرت الهي مي داند و تاكيد مي كند كه به طور كلي نبايد نسبت به بشر و ساختار شخصيت آنها بدبين بود.در واقع سيدموسي صدر في نفسه انسان را محترم مي داند و معتقد است كه آدمي به دليل برخورداري از كرامت، آزادي، توانايي، عقل و... از ارزش ذاتي برخوردار است و چون همۀ اسماي خداوندي را به شكل نسبي برخوردار است پس ابتدائاً موجودي قابل احترام و توجه است. در اين وضعيت بدگماني به انسان، بدگماني به خداوند محسوب مي شود و اين چنين است كه ديد و قضاوت نسبت به رفتار آنان نيز تغيير مي كند. در اصل اين سير اعمال و فعاليت هاي خودسرانه انسان هاست كه آنها را از گوهر ناب الهي و ارزش هاي شخصيتي شان دور مي كند. در همين راستا امام موسي صدر در عمل نيز التزام خودش را به چنين مبناي فكري نشان مي دهد و در زماني كه عده زيادي از علما اهل كتاب را پاك نمي دانستند ايشان بر پاك بودن اين گروه صحه مي گذارد و رسماً اين مسئله را اعلام مي كند.
3- ايجاد روحيۀ مقاومت:
خودباوري و توجه به توانايي هاي مشخص مقوله اي بود كه در زمان حضور و فعاليت امام موسي صدر تا حد زيادي در ميان مسلمانان كمرنگ شده بود. اما با ظهور سيد موسي صدر و مشاهده اين وضعيت، جريان تا حد زيادي تغيير كرد وتحولات عمده اي در سطح زندگي و انديشه مردم ايجاد شد. وي با توجه به فعاليت هايي كه انجام داد سعي كرد جايگاه شيعيان و مسلمانان را تا حد زيادي ارتقا دهد. لذاست كه رشد خودباوري و ترميم و ايجاد روحيه مقاومت خصوصا در ميان مردم لبنان از فعاليت هاي بي نظير اين شخصيت سرچشمه مي گيرد.
در واقع در انديشه امام موسي صدر مقاوم سازي صرفاً به عرصه هاي نظامي محدود نمي شد. ايشان در بعد علمي، فرهنگي و صنعتي نيز قائل به اين روش بود.[برگرفته از: سيد مرتضي مفيد نژاد، فقيه روشن، روزنامۀ رسالت، ش6515 به تاريخ87/6/12 ، ص18]
فقاهتِ صدر
او هم، ميان نوانديشان ديني و احياگران اسلاميِ سدۀ اخير، قرار دارد. ذهن و فكر در اين مسير حول دو محور است؛ نخست وحدت مسلمين و ديگر بازنگري در احكام اجتماعي شريعت و اين دو از هم تفكيك ناپذيرند.اصلاحاتي كه امام موسي به دنبال آن بود تنها اصلاح در عرصه اجتماعي و سياسي مسلمانان و شيعيان نبود بلكه او مي دانست كه اين اصلاحات نخست بايد در حوزه انديشۀ دين صورت گيرد.
- قبل از پرداختن به اين بحث به چند مساله بايد اشاره كرد:
رفتارمان با پیرها باید چطور باشد؟
رفتارمان با پیرها باید چطور باشد؟
احترام گذاشتن به پیران، احترام گذاشتن به خدایی است که آنها را از ماهها و سالها و حوادث گذرانده و از کودکی به پیریشان رسانده و تجربههایی استثنایی به آنها بخشیده. یک جور امتحان هم هست برای ما تا ببینیم و ببینند چقدر «جنبه» و «ظرفیت» داریم. به قول صائب: «دستِ تعدی از سر پيران كشيده دار/ پشتِ كمان به خاك رساندن كمال نيست». حالا برای این احترام گذاشتن چه کارها کنیم؟
1. همیشه اول آنها، بعد ما. این، فرق میکند با تعارف. دو نفری دم در آسانسور ایستادهایم و مردم آن تو، یک لنگ پا ایستادهاند و منتظر تا «اول شما بفرمایید/ غیرممکن است! شما بفرمایید»های ما تمام شود. اما سر ظهر تابستان، انگار نه انگار که بزرگترهای ما هم گرما خوردهاند و رنجورتر از ما هستند؛ لیوانهای شربتِ خنک را میرویم بالا و عین خیالمان هم نیست. پیش بردن لیوان شربت و «شما بفرمایید»ی که به بزرگترمان میگوییم، اسمش «تعارف» نیست؛ کاری است که باید بکنیم.
2. احترامشان را داشته باشیم. «ادب پير خرابات نگه داشتنی است/ طبع پيران و دل نازك اطفال، يكی است». این را شاعر میگوید. بیتِ شاعر را نوشتیم تا بگوییم انجام هر کاری که شأن پیرترها را حفظ کند و در چشم بقیه خفیفشان نکند، پیشنهاد ماست. تشخیص اینکه چه کار کنیم هم، با خودتان است! خودتان میدانید باید چه کار کنید.
3. مراعات سن و سالشان را بکنیم. خدا که خداست، مراعاتِ سن و سال پیرها را میکند؛ هم در عبادتی که از آنها میخواهد این طرف، هم در وزنکشی ثواب و گناهشان آن طرف. خودش گفته که من «خجالت» میکشم از مجازاتِ بندهای که عمر درازش را در راه من قدم برداشته. این وسط، تکلیف ما روشن است! نپرسید مراعات سن و سال یعنی چه کار؟ همه سراغ داریم اتوبوسهایی را که سالخوردههایی در آن، دست به میله، ایستادهاند؛ یا مجالسی را که جوانترها، هر حرف یا شوخی نامربوطی را جلوی بزرگترها کردهاند و قهقهه هم زدهاند...
چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟
چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟
«کسی که معرفتی نسبت به مرگ و همچنین آمادگی برای سفر آخرت داشته باشد، مرگ را زیبا دیده و برای پذیرفتنش آغوش باز کرده و منتظر اوست. اما همین کس نیز باز هم از خدا عمر می طلبد تا بیشتر تلاش کند و بیشتر موجبات رضای خدا، و تعالی آخرت را فراهم نماید».
ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر
ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر
3- در ارتباط با روزهای آخر ماه مبارک رمضان دعایی است که هم در ماه شعبان و هم در ماه رمضان وارد شده است و از خداوند می خواهیم که خدایا اگر تاکنون ما را نبخشیدی ما را در این روزهای آخر ببخش چون روزهای آخر به نوعی روزهای پایانی مهمانی است و ما می دانیم به حسب ظاهر مهمان در دو وقت عزیز است یکی در هنگام ورود و یکی در لحظه خداحافظی. البته ما طواف وداع در سفر حج داریم و یا زیارت وداع در زیارت حرم ائمه معصوم(ع) هم داریم.
3- در برنامه خداحافظی در پایان مهمانی انسان باید حواسش را بیشتر جمع کند و از خدا عذر تقصیرها و کوتاهی های خود را داشته باشد و حالت استغفار و انابه در دعای وداع به اوج می رسد به گونه ای که امام سجاد(ع) در دعای وداع با ماه مبارک رمضان که در صحیفه سجادیه وارد شده است با نوعی اشک و آه و سوز از این ماه وداع می کنند؛ لذا لازم است که ما این روزهای پایانی را از دست ندهیم.
4- چیزی که خیلی مهم است را عید می گیرند و در قرآن حضرت عیسی(ع) می فرماید: "قال عيسي ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مايده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا وآخرنا وآيه منك وارزقنا وانت خير الرازقين ". در واقع اتفاق مهم باعث عید شدن است در قصه حضرت ابراهیم(ع) نیز اینگونه است یعنی اتفاق مهم این بود که حضرت اسماعیل(ع) باید قربانی می شد و نشد و خداوند چیز دیگری را جایگزین کرد که به تعبیر قرآن و "فدیناه بذبح عظیم"؛ که این واقعه عید شد. پس عیدها از نوعی امتیاز فوق العاده برخوردارند و خب ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خداست و روز عید روز جایزه گرفتن است.
5- مطلب دیگر عباراتی است که از ائمه معصوم(ع) درباره عید فطر آمده است گویای اهمیت مسائلی است که در این روز نهفته است مثلا از امیرالمؤمنین علی (ع) داریم که فرمود: " انََّما هُوَ عیْدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِیامَهُ وَ شَکَرَ قِیامَهُ..." و در عبارت دیگری فرمود که " هر روزی که معصیت نکنیم آن روز عید است". پس معلوم است که روز عید شدن، روز پذیرش از جانب خداوند و قرب الهی است.
اگر حرفها رنگ داشتند!!
اگر حرفها رنگ داشتند!!

فکرش را بکنید اگر قرار بود هر کدام از حرفهای ما دربارهی هر موضوعی که بود و متناسب با نوع آن حرف، رنگ و بوی مخصوصی داشت به نظر میرسید زندگی کردن خیلی مشکل میشد.
مثلاً اگر داشتیم غیبت میکردیم در یک طیف مخصوصی رنگ قرمز مشاهده میشد و یا اگر داشتیم دروغ میگفتیم رنگ زرد و اگر خدای ناکرده تهمت میزدیم رنگ سیاه مشاهده میشد.
اگر اینطوری بود به نظر شما چقدر مواظب حرفهامون بودیم. چقدر بدون حساب و کتاب چشمهامون را میبستیم و با خیال خوش هرچه دلمان میخواست میگفتیم. به نظر شما اگر اینطوری بود چند ساعت از شبانهروز را به سکوت میگذراندیم. بدون دلیل حرف نمیزدیم. خیلی روی حرفهامون حساب میکردیم که اشتباهی صورت نگیرد، حقی از کسی ضایع نشود، باعث آبروریزی نشود، ضرری متوجه ما نشود. بالاخره همهی تلاشمون این بود که تا ضرورتی نداشت حرفی نزنیم.
این لطف بزرگ خدا را که نصیب ما شده است و رنگ واقعی حرفهامون را به دیگران نشان نمیدهد و با پردهپوشی به ما اجازه داد بدون دغدغه و اضطراب زندگی کنیم باید پاس بداریم. حتی خداوند مهربان و حکیم به آنهایی که واقعاً رنگ حرفهای ما را تشخیص میدهند اجازه افشاگری نداده است تا ببیند که بندهها چگونه قدردانی میکنند. این یکی از بهترین راهها برای تمرین سکوت و کنترل حرفها است.
بدانیم که در جهان هستی هر حرفی، مارک مخصوص خودش را دارد و گویندهاش دیر یا زود مسئول پاسخگویی است پس بدون دلیل برای خودمان مسئولیت و دردسر درست نکنیم.
بانوی خانه که نباشد!
متنی بسار زیبا
[بانوی خانه که نباشد!]
سید علی موسوی
زنگ نمیزنی. مطمئنی کسی نیست در را برایت باز کند. کلید را به در میاندازی. نمیدانی کدام کلید است. همهشان شکل همند. یک دور تمام کلیدها را میاندازی تا یکیشان، با بدقلقی، در را برایت باز میکند. خانه تاریک است. آهسته دیوار را لمس میکنی تا به کلید چراغ برسی. ناگهان، دست غیبی انگار از دیوار بیرون میآید؛ کسی که خیلی زور دارد و خیلی عصبانیست. دستت را میگیرد و چون مردهای که برای تلقین تکانش میدهند وجودت را میلرزاند. میخواهد بِکشدت: تا بفهمی حرف را یک بار به آدم میزنند. چند بار گفته بود که کلید چراغ خراب است، درست کن.
کلید را میزنی. مهتابیها را بیدار میکنی. سویشان کم شده انگار. وز وز میکنند.
هر کجا پایت را میگذاری، مثل وقتی که در بیابان راه میروی و تخم و ترکه علفهای هرز به جوراب و پاچهات میچسبند، خاک و خرده ریز به پایت میچسبد.
محتویات جیبت را روی میز آشپزخانه خالی میکنی. منتظری کسی سرت غر بزند: اینها کثیف است. نگذارشان روی میز آشپزخانه. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.
حینی که از آشپزخانه بیرون میزنی چفت و بست شلوارت را باز میکنی. به اتاق که میرسی شلوارت میافتد. مثل یک تله، میان اتاق رهایش میکنی. شلوار راحتیات همانجاست به پا میکشی. پیراهنت را روی دستگیره در حلق آویز میکنی و جورابها را به هم گره میزنی. پرتابشان میکنی. غلت میخورند میروند زیر میز تلویزیون پناه میگیرند. منتظری کسی سرت غر بزند: ننداز اونجا بزار تو ماشین لباسشویی. لباستو آویزون چوب رختی کن خب. شلوارتو تله نکن وسط اتاق. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.
بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابیهای روی سقف وز وز میکنند. خوششان نمیآید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز از تو خوشش نمیآید.
دُم قوری را میگیری. تو نیز، مثل باقی مردهای دنیا، قوری را نمیشویی. فقط آب را، با غیظ، به حلق قوری میفشاری تا تفالههای چای را قی کند. کبریت برمیداری که سماور را روشن کنی. یکی، دوتا، سه تا، چهارتا، کبریت ها نم کشیدهاند. قوطیاش را پرت میکنی توی ظرفشویی کنار باقی زبالههایی که توی این چند روز تولید کردهای. تکهای کاغذ برمیداری. آب گرم را تا آخر باز میکنی. آبگرمکن زوزه میکشد. مثل باقی مردها تکه کاغذ را با شعله آبگرمکن روشن میکنی و به سماور می رسانیش. سماور را به حال خود رها میکنی تا جوش بیاید.
تا سماور به جوش بیاید سراغ یخچال میروی. انگار سگ مرده در یخچال گذاشتهاند. میوهها، در یک عهد و پیمان جمعی، خودشان را در کپک خفه کردهاند. بوی تعفن جسدشان تمام یخچال را به خود گرفته. به رویت نمیآوری. یک خیار پلاسیده لابهلای اجساد پیدا میکنی. در یخچال را بی تفاوت میبندی. شروع میکنی به جستجو. باز هم نمکدان، مثل همیشه، خودش را از تو گم میکند. خیلی چیزها در زندگی برای مردها قابل هضم نیست. یکی از مهمترینشان این است که چرا زنها همیشه جای همه چیز را با جزئیات دقیق در خانه میدانند. مثل غیبگوها!
تا کیسه نمک را از منتهی الیه کابینت پیدا کنی لعنت میفرستی به روح اجداد هر چه نمکدان و نمک است. سر خیار را به سبک شکنجهگران زندان ابوغریب فرو میکنی در کیسه نمک. سر و ته خیار معلوم نیست. همهاش تلخ است. همه چیز تلخ است. اصلا بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابیهای روی سقف وز وز میکنند. خوششان نمیآید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز از تو خوشش نمیآید.
سماور به جوش آمده. یک مشت چای به قوری میریزی. شیر سماور را باز میکنی. اما آبی برای تو به جوش نیاورده چون باز هم یادت رفته برای چای دم کردن باید آب در سماور باشد. باز هم سماور را بدون آب روشن کردهای. مثل باقی مردها.
منتظری کسی غر بزند؛ سماور و چرا آب نکردی؟ اما کسی نیست سرت غر بزند.
از خوردن چای هم میگذری. مثل خیلی چیزهای دیگر که در این چند روز از آنها گذشتهای. از صبحانه مفصل و چای گرم و شیرین، از لباس اتو کرده، از میوه تازه و یک لیوان آب خوش! چون بانوی خانه نیست.
بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابیهای روی سقف وز وز میکنند. خوششان نمیآید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز با تو آشتی نیست.
مقاله ای زیبا پیرامون «روابط جنسی»
منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا
منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا
شما می گویید که هر چه می خواهید از خدا بخواهید. من الان چند سال است که خواسته و دعایی دارم و آنرا با گریه و توسل از خدا خواسته ام ولی خدا آنرا به من نمی دهد. اگر من از دعا کردن خسته بشوم، مقصر چه کسی است؟
پاسخ:
معرفی مقالاتی پیرامون قاعدۀ «قرعة»
معرفی مقالاتی پیرامون قاعدۀ «قرعة»
2- قاعده قرعه
3- قاعده قرعه در فقه و حقوق ایران با تکیه بر دیدگاههای امام خمینی(س)
3- بررسی مستندات و مصادیق قرعه از دیدگاه مرحوم میر فتاح، نراقی، خویی(ره)
به مناسبت «روز حجاب و عفاف»
به مناسبت «روز حجاب و عفاف»
مقاله ای زیبا پیرامون حجاب و عفاف به مناسبت «روز حجاب و عفاف»
هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه[به مناسبت 13 رجب، سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]
هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه
[به مناسبت 13 رجب، سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام]
نویسنده: مصطفی سلیمانی
** اشاره:
از آنجایی که اتفاقات گذشته در حال تکرار است و باید از آن پند گرفت و از طرف دیگر، بهترین اشخاص برای الگو گیری، بکارگیری و عبرت از حوادث گذشته، رفتار و گفتار کسانی است که دارای عصمت هستند، به سراغ نهج البلاغه اثر جاويدان حضرت علي(ع) می رویم و خود را در محضر ایشان قرار می دهیم:
** ترغيب به عفو و گذشت از ابن ملجم:
1- سخنى از آن حضرت(ع) هنگامى كه ابن ملجم، او را ضربت زد، كمى پيش از وفاتش اين وصيت را بيان فرمود:
«...إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اَللَّهُ لَكُمْ وَ اَللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ اَلْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لاَ طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلاَّ كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرار»[نهج البلاغه، نامۀ 23]
ترجمه: اگر زنده بمانم، خود اختيار خون خود را دارم و اگر بميرم، مرگ ميعادگاه من است. اگر عفو كنم، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است. پس عفو كنيد: آيا دوست نداريد كه خدا بيامرزدتان؟
به خدا سوگند، چون بميرم، چيزى كه آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد يا كسى كه ديدارش را نخواسته باشم بر من آشكار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم كه به طلب آب مى رود و آب مى يابد. آنچه نزد خداوند است براى نيكان بهتر است .
2- سفارش به رعایت مقررات و عدالت در قصاص:
«...ثم قال: یا بنی عبدالمطلب، لا ألفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً، تقولون: قتل أمیرالمؤمنین. ألا لا تقتلن بی إلا قاتلی. انظروا إذا أنا مت من ضربته هذه، فاضربوه ضربةً بضربة، ولا یمثلوا بالرجل، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: إیاکم والمثلة ولو بالکلب العقور...»[نهج البلاغه، نامۀ 47]
ترجمه: ای فرزندان عبدالمطلب: مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و بگویید: امیر مومنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید، من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.
** فساد خود در مقابل اصلاح و خشنودی شما، هرگز!
«...و اِنّي لعالم بما يصلحكم و يقيم اَوَدَكم وَ لَكِنِّي لاَ أَرَي إصْلاَحَكُمْ بِإفْسَادِ نَفْسِي»[نهج البلاغه، خطبه 69]
ترجمه: من به آنچه شما را اصلاح ميكند آگاهم، اما اصلاح شما را در تباهي خويش جست وجو نميكنم.
گويا امام اشاره مي فرمايند: اين خيال باطل را از مغز خود دور کنيد که براي تحصيل خشنودي شما، خود را فاسد کنم.
** نهی از کشتار خوارج:
«...لاَ تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ»[نهج البلاغه، خطبه 61]
ترجمه: بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.
** اجازه بر بدگویی، هنگام اجبار دشمن:
«أما إنّهُ سيَظْهَرُ عَلَيْكُمْبَعْدي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُوم مُنْدَحقُ الْبَطْن يَأْكُلُ مَا يَجدُ، وَيَطْلُبُ مَا لاَ يَجدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَلَنْ تَقْتُلُوهُ! أَلاَ وَإنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بسَبّي وَالْبَرَاءَة منّي؛ فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّوني، فَإنَّهُ لي زَكَاةٌ،وَلَكُمْ نَجَاةٌ؛ وَأَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلاَ تَتَبَرَّأُوا منّي، فَإنّي وَلدْتُ عَلَى الْفطْرَة، وَسَبَقْتُ إلَى الاْيمَان وَالْهجْرَة»[نهج البلاغه، خطبه 57]
ترجمه: آگاه باشيد پس از من مردى با گلوى گشاده، و شكمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد، كه هر چه بيابد مى خورد، و تلاش مى كند آنچه ندارد به دست آورد او را بكشيد ولى هرگز نمى توانيد او را بكشيد. آگاه باشيد به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من وادار مى كند، بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى دهم كه مايه بلندى درجات من و نجات شماست، امّا هرگز در دل از من بيزارى نجوييد كه من بر فطرت توحيد تولّد يافته ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم تر بوده ام.
** طمع بر هدایت دیگران:
[توضيحاتى پيرامون جنگ صفین]:
«فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَتَعْشُوَ إِلى ضَوْئِي فهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا، وَإِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»[نهج البلاغه، خطبه 55]
ترجمه: اينكه مى گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصوّر مى كنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم، بخدا سوگند هر روزى كه جنگ را به تأخير مى اندازم براى آن است كه آرزو دارم عدّه اى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكى ها، نور مرا نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مى گردند.
** موضع گيرى علی(ع) در برابر تهديد به ترور:
[آرامش علی در میدان جنگ]
«...وَ إِنَّ عَلَيَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّةً حَصِينَةً فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي اِنْفَرَجَتْ عَنِّي وَ أَسْلَمَتْنِي فَحِينَئِذٍ لاَ يَطِيشُ اَلسَّهْمُ وَ لاَ يَبْرَأُ اَلْكَلْمُ»
ترجمه: پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مى كند، كه در آن روز نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبود مى يابد.
توضیح:
1- حضرت در روایتی دیگر می فرمایند: «کفی بالاجل حارساً» اجل و سرنوشت قطعی برای حفاظت انسان کافی است.[نهج البلاغه، حکمت 306] هر انسانی به وسیله فرشتگان مخصوص پاسداری و حفاظت می شود. وقتی اجل انسان فرا رسید، آن فرشتگان انسان را رها می سازند.
2- و در روایت دیگر چنین آمده: «انّ مع کلّ انسان ملکین یحفظانه، فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه و انّ الاجل جنّهٌ حصینهٌ»[نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 201] همراه هر انسانی دو فرشته است که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.
** تشكيل حكومت به خواست مردم:
[مرا رها كنيد زيرا شما طاقت تحمل اجراى حق و عدالت مرا نداريد]
این قسمت از خطبه، يكى از سخنانى است كه بعد از كشته شدن عثمان هنگام بيعت مردم با وى بيان فرموده است:
«... وَاعْلَمُوا أَنِّي إنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ؛ وَلَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً»[نهج البلاغه، خطبه 92]
ترجمه: آگاه باشيد اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود مىدانم با شما رفتار مي كنم و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها كنيد من هم چون يكى از شما هستم، شايد من شنواتر و مطيع تر از شما نسبت به رئيسحكومت باشم. و در چنان حالى من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير ورهبرتان گردم.
توضیح:
بايد توجه داشت كه موضوع امامت با قضيه حكومت جدا است؛ چون امامت يك منصب خداوندى است؛ ولى حكومت يكى از شئونات إمامت است؛ پس هر كسى را كه خداوند او را به اين مقام والا نصب كند، امام است؛ چه مردم بخواهند و يا نخواهند، اراده مردم در تعيین إمام هيچگونه نقشى ندارد؛ همانگونه كه در تعيين پيامبر نيز نقشى ندارد.
اما اينكه آن حضرت خواهان بيعت نبودهاند منافاتى با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بيعت با مردم(حكومت)، نياز به اقبال و آمادگى مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خدای تبارك و تعالى نيازى به اقبال و آمادگى مردم ندارد و مثل نبوت پيامبر(ص) مىباشد. همچنانكه پيامبر(ص)، در شهر مكه سيزده سال قبل از هجرت، حكومت اسلامى را تشكيل ندادند؛ چون زمينه تشکيل حکومت در مکه فراهم نبود.
رمز موفقیت علامه جعفری(ره)
رمز موفقیت علامه جعفری(ره)
پیامبر(ص) فرمود:
لا يَقْدِرُ رَجُلٌ على حَرامٍ ثُمَّ يَدَعُهُ ، لَيس بهِ إلاّ مَخافَةُ اللّه ، إلاّ أبْدَلَهُ اللّهُ في عاجِلِ الدُّنيا قَبْلَ الآخِرَةِ ما هُو خَيرٌ لَهُ مِن ذلكَ .[1] هر مردى بتواند كار حرامى انجام دهد و آن را فقط به خاطر ترس از خدا فرو گذارد خداوند ، پيش از آخرت ، در همين دنيا بهتر از آن را به وى عوض دهد .
متفکر و فیلسوف بزرگ حضرت علامه محمدتقی جعفری(ره) در تابستان ۱۳۷۶ در جمع تعداد زیادی از خصیصین عامل موفقیت خود را در تحصیل علم و ترویج معارف نورانی اسلام و موفقیتی که در شرح و تفسیر نهج البلاغه کسب نموده با خاطره ایی تکان دهنده و الهام بخش نقل فرمودند : که برای تمام مشتاقان سعادت و رستگاری آموزنده و مفید فایده است . ایشان قبل از ذکر خاطره ذیل اکیدا شرط فرمودند که تا زمانی که معظم له در قید حیات هستند نقل نشود. آن مرحوم فرمود : « در سالهای جوانی و اقامت در نجف اشرف دریک شب گرم تابستان به دلیل گرمای بیش از اندازه و سختی اقامت در حجره دعوت مومنی را جهت پیوستن به جمع فضلایی که در بیت آن شخص بودند پذیرفتم .
در آن جلسه شخصی که به طنزگویی و مزاحی معروف بود و گرم کننده محفل دوستان طبق معمول به شوخی و بذله گویی پرداخت و اعلام داشت : من عکس زیبای زنی شایسته از یکی از کشورهای اروپایی که در جراید چاپ شده باخود آورده ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت کنند. آن شخص از دوستان حاضر در جلسه درخواست کرد بدون تظاهر به دینداری و تقدس هر کس عکس را مشاهده کرد با صراحت و بدون تعارف بگوید بین یک لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمومنین (علیه السلام ) به طور حضوری و یک عمر زندگی زناشویی با صاحب این عکس کدامیک را برمی گزیند
عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان می داد و افراد هم هر کدام در فراخور برداشت و سلیقه خود از عکس نظری می دادند. معمولا افراد بیننده اظهار می داشتند حضرت امیر(علیه السلام ) را که ان شاالله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک می بینیم ! اما در این دنیا زندگی با این زن مهم است . من پنجمین نفر بودم وقتی که خواست عکس را به من نشان دهد طوفانی در قلبم به وجود آمد به خود لرزیدم و پیش خود گفتم : چه آزمون حساس و بزرگی است ! آیا به راستی سزاوار است لحظه ای دیدار با علی بن ابیطالب (علیه السلام ) آن مرد بزرگ را باشهوات مبادله کنیم ! بدون اینکه عکس را ببینم از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم و مورد اعتراض حاضران واقع شدم اما اعتنایی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم . درب حجره را باز کردم اما به دلیل نامناسب بودن هوا داخل نشدم . روی پله نشستم در حالیکه سرم را به دیوار تکیه داده بودم به خواب رفتم .
ناگهان خود را در سالنی نسبتا بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه کرسی ای قرار داشت و حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) روی آن کرسی نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالک اشتر و... نیز به همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر(علیه السلام ) مرا مورد خطاب قرار دادند و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم . لحظه ای خود را در آغوش آن حضرت دیدم . آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نیز امام را با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم دیدم و لذت بردم . در همین حال بیدار شدم و متوجه شدم از لحظه نشستن در کنار درب حجره تا ملاقات و بیدار شدن چیزی حدود ۸ دقیقه طول کشیده است . با حالتی وصف ناپذیر خود را به جلسه آقایان رساندم و دیدم همه سرگرم همان عکس هستند. به آنان گفتم من نتیجه انتخابم را گرفتم . از آن لحظه به بعد این موفقیت ها در زندگی علمی نصیبم گشت .[2]
این دلاور پرتابگر دیسک ایران (مهرداد کرمزاده ) در مسابقات پارالمپیک لندن مدال نقره گرفت، در هنگام دریافت مدال، دستش را برد پشتش و از دست دادن با این خانم(کیت مدیلتون»، همسر شاهزاده ویلیام و عروس ملکه بریتانیا) خودداری نمود.
[1] كنز العمّال : 43113 منتخب ميزان الحكمة : 144
[2] رمز موفقیت بزرگان


لینک: پسر مبارز
حکمت مرگ و راز آفرینش
حکمت مرگ و راز آفرینش
حضرت موسی(ع) از خدا پرسید: خدایا چرا انسان ها را می آفرینی و سپس آن ها را می میرانی و از بین می بری؟
خداوند فرمود: می دانم پرسش تو از روی انکار و غفلت نیست، بلکه چنین سوالی برای این است که مردم را از حکمت مرگ و راز آفرینش آگاه سازی. اکنون در زمینی مقداری بذر بکار، ابتدا خود حقیقت را در یاب...
حضرت موسی(ع) بذر گندم در زمین می کارد و چون وقت درو می رسد، داس می گیرد. خوشه های گندم را درو می کند.
از سوی خدا به حضرت موسی(ع) ندا می رسد: چرا زراعتی را که کاشتی و اکنون به کمال رشد و پختگی رسیده می بُری و درو می کنی؟!.
حضرت موسی(ع) گفت: ... به این خاطر که دانه های گندم را از کاه جدا کنم. دور از عقل و حکمت است که کاه و گندم در انبار به هم آمیخته باشند.
خداوند فرمود: این دانش را از که آموختی؟!.
حضرت موسی(ع) گفت: ... خدایا این دانش و بصیرت را تو به من آموختی!
کجاها ساکت نباشیم؟
کجاها ساکت نباشیم؟
|
سکوت خیلی فایدهها دارد، اما بعضی وقتها هیچ فایدهای ندارد اگر شکسته نشود. |
سکوت خیلی فایدهها دارد، اما بعضی وقتها هیچ فایدهای ندارد اگر شکسته نشود. سکوتی پرفایده و خاصیت است که به جا و وقتش شکسته شود و صرفاً یک بالاپوش نباشد که طرف بپوشد و خیال کند با آن خیلی باوقار و خردمند جلوه میکند!
در این پنجره لیستی است که وقتهای شکستن سکوت را به شما گوشزد میکند. بخوانید و عمل کنید، ولی دقت هم بکنید که به این بهانهها تبدیل به آدم پرحرفی نشوید.
1. وقتهایی که باید کسی را هدایت کنید. اگر یک نفر از شما آدرسی را پرسید یا به وضوح دیدید که دنبال آدرسی میگردد که دقیقاً میدانستید کجاست، سکوتتان را بشکنید و تا بندهی خدا گم و گور نشده، بهش راه را نشان بدهید. سکوت فایده دارد؛ اما فایدهاش کجا به پای حرف زدنی میرسد که با آن کسی از چاه به راه میآید و علامتسؤالهای بالای سرش، یکی یکی محو میشود. دلیل اینکه خدا پیامبرها را هم با کلام مبعوث کرده، همین است. وگرنه آنها عقلشان خیلی بیشتر از ما کار میکرد که سکوت کنند و مستفیض شوند از فوائد ساکت بودن.
2. وقتهایی که میخواهید حرف بهدردخوری بزنید. هر حرفی بهدردخور نیست. حتی خیلی وقتها نصیحتی که میخواهیم کسی را بکنیم هم، حرف بهدردخوری توش نیست و پر است از شعار و حرفهای کلی. اگر غربال کردید و واقعاً دیدید حرفی بهدردخور در خورجین دارید، معطل نکنید و دهان شریف را باز کنید.
3. وقتهایی که میخواهید ذکر خدا بگویید. آدم ساکت، از خیلی گناهها دور است. سکوت خودش عبادت است. آدم عاقل ــ بیهیچ دلیل موجهی ــ عبادتش را تعطیل نمیکند؛ مگر آنکه بخواهد آن را به عبادتی دیگر وصل کند.
4. وقتهایی که باید سؤالی بپرسید. ساکت بودن فایده و فضیلتی ندارد وقتی چیزی را نمیدانید اما براحتی میتوانید آن را سؤال کنید و از جهل و ندانمکاری بیرون بیایید. سکوتِ محصلی که درس معلمش را نفهمیده، دلیل انضباط او نیست؛ به او خواهند گفت حواست سر کلاس کجا بوده و مگر خواب بودی که دست بلند نکردهای و نپرسیدهای.
5. وقتهایی که باید جواب سؤالی را بدهید. هیچ چیز همتای یاد دادن و یاد گرفتن نیست. وقتی چیزی را ندانی در حالی که دور و برت زیادند کسانی که بدانند، یا چیزی را بدانی در حالی که دور و برت فراوان هستند کسانی که ندانند، هیچ دلیلی برای نیاموختن و نیاموزاندن موجه نیست. حتی اگر بستر، بستر مرگ باشد یا در میدان جنگ باشی یا اصولاً آدم ساکتی باشی!
6. وقتهایی که روح شلوغ و ناآرامی دارید. آدمیزاد، گاهی وقتها، نزدیک است که دلش بترکد. گاهی چنان حجم مشکل یا غم یا شادی بالاست که از ظرف وجود آدم سرریز میکند و انسان طاقتش را ندارد. این جور وقتها، بهترین کار حرف زدن با کسی است که بهش اعتماد داری و باحوصله پای حرفهات مینشیند. بعد از این صحبت است که به وضوح میبینی سبکتر شدهای و دلت وزن کم کرده است.
7. وقتهایی که میبینی تازهواردی تو آمده و احساس غریبی میکند. به حرف بگیرید آدمی را که برای اولین بار وارد جایی شده و کسی را آنجا نمیشناسد. کمی بروید آنطرفتر و جا باز کنید کنارتان بنشیند و بهانهای برای حرف زدن پیدا کنید تا جو برای بندهخدا شکسته شود و غریبیاش نکند.
خودت را شکل هرچه بکنی، همان میشوی
خودت را شکل هرچه بکنی، همان میشوی
هميشه گفتند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. هميشه هم وقتی اين را شنيديم بهمان كلی برخورده كه عجب حرف بیمنطقی. ما خودمان درك و شعور و شخصيت داريم. چرا بايد همرنگ ديگران شويم. کسی در اعتراض به چنين جملهای نوشته بود: مثلا اگر وارد جايی شويم كه همه دزد هستند ما هم بايد دزدی كنيم و يا اگر معتاد هستند بايد معتاد شويم؟
شايد ابتدا با اين شخص موافق باشيم ولی به اين هم فكر كنيد كه اگر نمیخواهيم دزدی كنيم يا معتاد نيستيم پس آنجا چه میكنيم؟ برای كمك به آنها رفتیم يا برای معرفی كردنشان به پليس؟ واقعيت همين است؛ اگر وارد گروه دزدها شويد، چه دزدی كنيد، چه نكنيد شما عضو و دوست اين گروه هستيد و اين جرم پای شما نوشته میشود. مگر خلافش ثابت شود آنهم به سختی. آخرش هم كه خلافش را ثابت كرديد، همه از شما میپرسند كه خوب پس توی اين گروه چه میكرديد.
شايد بر همين اساس است كه شخصيت فرد را از روی دوستانش قضاوت میكنيم و يا خانوادهاش. برای اينكه اگر نگوييم غير ممكن ولی بعيد است كه كاملا متفاوت از خانواده خود باشی يا با گروه معتادان رفت و آمد داشته باشی و لب به دود نزده باشی. اينكه قيافهات را شبيه خلافكارها درست كنی با مثلا يک زخم چاقو كنار ابرو اگر هيچ خلافی هم مرتكب نشده باشی، مردم فکر میکنند خلافکاری.
عكس اين وضعيت هم صادق است. يعنی اينكه اگر هميشه تو گروه خيرين باشی، تو را جزو آنها میدانند. حتی اگر هيچ كمكی هم نكرده باشی.
مردم بيشتر عقلشان به چشمشان است. اگر میخواهی فكر كنند كه مهربانی خودت را به مهربانی بزن، اگر میخواهي فكر كنند كه دست و دلبازی، خودت را به دست و دلبازی بزن. هم مردم باورشان میشود و هم خودت.
شیطان؛ هنرمندی توانمند
شیطان؛ هنرمندی توانمند
حقيقت اين است كه شيطان، هنرمند توانايي است. گاهي آنقدر خوب سفسطه ميبافد و جاي فلسفه به ما قالب ميكند كه خيال ميكنيم بزرگترين فيلسوف عالم است. گاهي آنقدر عاطفي و دلسوز نشان ميدهد كه گويا تجلي قلب خدا در زمين است. آنقدر ماهرانه همدلي و همدردي ميكند كه انگار بهترين روان شناس دنياست.
آنقدر عارفانه برخورد ميكند كه گاه او را فرشته يا پيامبري ميبينيم كه ما را به سوي خدا مي برد. همه اينها براي اين است كه نقابهاي او، خيلي شبيه اصل هستند. تمام تلاش خود را ميكند كه در قدمهاي اول، رفتار فرد را به حساب خود واريز كند و سلطه بر ذهن و فكر را هدف اصلي خود قرار ميدهد.
انگ حماقت!
انگ حماقت!
وقتی با سرعت 80 کیلومتر در ساعت در اتوبان در خط سرعت رانندگی میكنی و ماشينی از پشت برايت مدام چراغ میزند كه راه را باز كنی و تو هم پس از كلی بد و بيراه گفتن و غرولند راه را باز میكنی و با سرعت 120 از كنارت میگذرد. میگويی: «ديوانه. انگار دارد سر میبرد.»
و حالا كه افتادی پشت يك ماشين كه سرعتش به زور به 50 میرسد. چراغ پشت چراغ، بوق پشت بوق و راننده انگار كه در حال خودش است. باز هم با كلی بد و بيراه، میگويی: «ديوانه آدم با اين سرعت تو اتوبان میرود؟»
خودت را گذاشتهای وسط و شدی خطكش برای ديوانگی اين و آن. هركس با سرعت تو نخواند ديوانه است. اين فقط در مورد ماشين نيست. دوستت را میبينی كه فقط درس میخواند تا مدارك بالاتر بگيرد، میگویی: «ديوانه! اينهمه درس خوانده كجا را میخواهد بگيرد؟ درس خواندن هم حد و حساب دارد.» برادرت را میبينی كه مدام كار میكند و پول روی پول میگذارد، میگویی: «ديوانه! همهاش كه دنبال پول افتاده. خواهرت را میبينی كه فارغ از كار بيرون و جامعه و درس و دانشگاه به فكر بچهداری و خانهداری خودش است.» میگویی: «ديوانه، حوصلهاش سر نمیرود از صبح تا شب در خانه میماند با بچهها سر و كله میزند؟» همسايهات را میبينی كه در سازمانها به هر دری میزند تا پست و مقامش را ببرد بالاتر، میگویی: «ديوانه، به كجا میخواهد برسد؟ مگر ميخواهد رييس جمهور شود»...
بعضیها توقع دارند در زندگی سرعتمان را با سرعت آنان تنظیم کنیم وگرنه بهمان انگ حماقت میزنند.
استدلال سلمانی در نبود خدا
آیا خدا وجود دارد؟!

مردی برای کوتاه کردن موهای سر و ریشش به یک آرایشگاه رفت و همانطور که معمولا در این موارد اتفاق میافتد، او و مرد آرایشگر به گفتگو درباره مسائل مختلف پرداختند. تا آنکه بحث رسید به کودکان ولگرد و مطلبی که درباره این کودکان در روزنامه نوشته شده بود. آرایشگر گفت: همان طور که میبینید، این تراژدی نشان دهنده این مطلب است که خداوند وجود ندارد.
مرد گفت: چطور؟
آرایشگر گفت: یعنی شما روزنامه نمیخوانید؟ نمیبینید چقدر مردم زجر کشیده داریم. اطفال خیابانی، همه نوع جرم و جنایت. اگر خداوند وجود داشت، این قدر محنت و مصیبت وجود نداشت.
مرد مشتری به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت تا گفتگویشان به درازا کشیده نشود. سپس به گفتگو درباره موضوعاتی دلپذیرتر پرداختند و کار اصلاح به پایان رسید. مشتری دستمزد آرایشگر را پرداخت کرد و خارج شد. پس از خروج، اولین چیزی که توجه او را به خود جلب کرد، مرد گدایی بود با موهایی بسیار بلند و ژولیده و با ریشی که معلوم بود روزهای زیادی اصلاح نشده است.
او فوری به سمت همان آرایشگاه دوید و خطاب به آرایشگر گفت: آیا می دانی آرایشگرها وجود ندارند.
آرایشگر گفت: یعنی چه وجود ندارند؟ من اینجا هستم و آرایشگر هم هستم.
آن مرد همچنان پافشاری میکرد: وجود ندارند. اگر وجود داشتند، افرادی این چنین با ریشی به این بلندی و موهایی چنان آشفته و ژولیده که من الان در خیابان دیدم وجود نداشتند.
آرایشگر گفت: اما من میتوانم به شما اطمینان بدهم که آرایشگرها وجود دارند. فقط اینکه این مرد هرگز به اینجا نیامده است.
او گفت: دقیقاً و برای پاسخ دادن به سؤال شما، باید بگویم که خداوند وجود دارد. فقط اینکه مردم به سمت او نمیروند. اگر میرفتند، منسجمتر بودند و چنین فقر و فلاکتی در دنیا وجود نداشت.
تربیت همراه با سنگدلی؛ تربیت زرافهای!
تربیت زرافهای!

زایمان زرافه سرپایی است. اولین اتفاقی که برای نوزاد میافتد، این است که از یک فاصله تقریبا دو متری به زمین سقوط میکند. حیوان بیچاره همان طور که گیج میزند، سعی میکند تا بر روی چهار پایش محکم بایستد، اما مادرش در این جا رفتاری عجیب دارد: او ضربهای سبک زده و نوزاد مجدد بر زمین میافتد. بار دیگر تلاش میکند تا بر روی پاهایش بایستد و برای بار دیگر تعادلش را از دست داده و سقوط میکند.
این عمل چند بار تکرار میشود، تا این که نوزاد دیگر خسته شده و موفق نمیشود بر روی پاهایش بایستد. این کار بارها تکرار میشود تا زمانی که نوزاد بتواند تعادلش را حفظ کند.
توضیح این کار ساده است: زرافه مادر، برای فرار از مقابل جانوران درنده، اولین درسی که به فرزندش میدهد، سریع از جای خود بلند شدن است. این سنگدلی و سخت گیری ظاهری مادر در این جا به همراه حمایت کامل، این حرف را میکند که: «گاهی اوقات برای تعلیم و آموزش امری مهم، بایستی کمی خشونت نیز به کار برد.»
__به توصیه یکی از دوستان افزوده گشت!____________________________
پ ن پ: البته دست نگه دارید، این مطلب قابل الگوبرداری نیست، زیرا:
اولاً: نقش مادر با دیگران بحثی کاملاً متفاوت است.
دوماً: زرافه حیوان است!!
آب بهترین چکش است!
آب بهترین چکش!

کنار رودخانه و جویبار قدم زدهای؟ توی کوه رد آب را تماشا کردهای؟ دیدهای گاهی رد آب چه نقشی توی دل سنگ و صخره انداخته؟
آب گاهی سنگ را سوراخ کرده و حفرهای توی دلش درست کرده و تو چشم انداختی به نقش و نگاری شدن سنگ و سوراخهایش و گفتی؛ چه قشنگ... این کنده کاری روی سنگ ِ جان سخت، کار چکش نبودهها! چکش و پتک را دوبار بکوبی روی سنگ، سنگ متلاشی میشود. با چکش نمیشود آن حفرههای ظریف و نقشها را ایجاد کرد؛ انگار که از اول همان شکل بوده... این هنر کار آب است. همان آب نرم و روانی که بیشتر از دقیقهای نمیتوانی توی مشت نگهش داری. همان که اگر بخورد توی صورتت، از نوازش دستهای آب لذت میبری. آب نرم و روان انقدر با حوصله و مدام روی سنگ کار کرده که عاقبت سنگ به همان شکلی درآمده که آب خواسته. همان قسمتی از سنگ نقش و نگاری شده که آب ریخته؛ آب رقصان و آوازخوان و نرم و لطیف بر خشونت سنگ غلبه کرده است.
تو فکر کن آدمی که رو به رویت نشسته سنگ است. سخت است. تو آب باش. نرم و روان و با حوصله. مطمئن باش توی دلش نفوذ میکنی. چکشها کاری جز خرد کردن بلد نیستند!
نیمهی گمشدهی خود را پیدا کنید
نیمهی گمشده

- مبارک است.
- خبر خوب این که نامزدم دقیقاً عین خودم است. همهی خصوصیات و روحیاتش عین خودم است.
- نمیخواهم نارحتت کنم، ولی بهتر است با چنین کسی ازدواج نکنی.
- چرا؟
- همسرت باید نیمهی گمشدهات باشد و تو را کامل کند؛ نه این که همان خصوصیات و نقائص تو را داشته باشد. اگر در ازدواج فقط راحتی و آرامش خودت را در نظر بگیری و کسی را انتخاب کنی که از هر جهت شبیه خودت است ازدواجت چندان نتیجهبخش نخواهد بود.
- آخر چرا؟
- فرض کن همه این جور ازدواج کنند. مثلا اشخاص قانع و ملایم همیشه به کسانی میل کنند که مثل خودشان هستند؛ یا مثلا مردان شجاع زنانی را انتخاب کنند که دارای همین خصوصیتند.
- مگر چه اشکالی دارد؟
- اشکال این است که در این صورت خصوصیات مختلف با هم درنمیآمیزد. مثلاً وقتی زن و مردی که خیلی شجاع هستند با هم ازدواج کنند آنچه حاصل میشود شجاعتی است که از ملایمت تاثیر نپذیرفته.
- این که عالی است.
- بله! در آغاز عالی است و جلوهی درخشانی دارد؛ ولی در پایان کار به بیباکی و دیوانگی و سرکشی میانجامد؛ زیرا با ملایمت نیامیخته. روح ملایم و آرام نیز اگر با شهامت و دلاوری ارتباط پیدا نکند به سستی میگراید و سرانجام پژمرده و افسرده میشود.
- جالب است.
- فقط در صورتی انسانها به تعادل روحی و روانی میرسند که خصوصیات مختلف در روحشان با هم آمیخته و هماهنگ شده باشد. وقتی با کسی ازدواج میکنی که نیمهی دیگر تو است و کامل کنندهی کاستیهای تو، به آرامش و تعادل میرسی. هم خودت و هم فرزندانت.
- نکتهای که میگویی برایم تازه است. شاید بهتر باشد بیشتر فکر کنم.
ایران چطور قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت؟+اینفو گرافیک
ایران چطور قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت؟
برای یافتن پاسخ این پرسش نگاهی به اینفوگرافیک حاضر داشته باشید.

برای دیدن این اینفوگرافیک در ابعاد بزرگتر ایــــنــــجــــا را کلیک کنید.
چرا صدقه از ریشه صدق میآید؟
| چرا صدقه از ریشه صدق میآید؟ صدق یعنی راست گفتن. چرا وقتی مالی یا پولی را به کسی میبخشیم، میگوییم: صدقه دادیم؟ این کار چه ربطی به صدق، یعنی راستگویی دارد؟ |

شاید مهمترین وجه این باشد؛ کسی که صدقه میدهد اعتماد به جریان کار جهان دارد و میداند که هیچ چیز در این جهان گم نمیشود، نه خوبی و نه بدی. اگر آدمی نگران از دست رفتن پول یا مالش باشد، نگران گم شدن آن باشد، طبیعی است که دستش به صدقه دادن نرود. این نگاه نسبت مستقیمی با مفهوم واژه «صدق» دارد. دروغ، باطل است. سخن دروغ، ما به ازای واقعی ندارد.
اتفاقا یکی دیگر از مشتقات واژه صدق کلمه مصداق است. مصداق یعنی یک مورد یا یک فرد از موارد و افراد. چیزی که ما ادعای وجود داشتن آن را کردهایم. اگر برای چیزی که ادعا داری وجود دارد، یک مصداق نشان بدهی، معلوم میشود که در ادعای خود صادق بودهای و سخنت «صدق» دارد. پس صدق گم و نابود نیست، این کذب است که گم و نابود است. چون جهان را صادق میدانیم، صدقه میدهیم. زیرا جهان درست همین را، ونه هیچ چیز دیگری را به ما باز میگرداند مثل آدم راستگو که هرچه میگوید همان است که بوده، نه کمش میکند و نه زیاد.
وجه دیگر این است که «صدقه» را خیلی از ما میدهیم به امید برآورده شدن وعدهای که در دین به ما دادهاند که چند برابرش به صدقه دهنده بازمیگردد. اگر چه این بازگشتن چند برابر را هر کدام از ما شاید بارها در زندگی تجربه کرده باشیم ولی راستش را بخواهید این یک جور تجارت است نه صدقه دادن.
صدقه واقعی را کسی میدهد که صادقانه آنچه دارد در طبق اخلاص بگذارد و دیگر به هیچ چیز فکر نکند. نه نگران کم شدن پولش باشد نه امیدوار به چند برابر بازگشتن آن. فقط در این صورت است که تو انسانیت کردهای و صدقه دادن تو به مستحق، عنوان «محبت» پیدا میکند زیرا در محبت، نفع و ضرر محاسبه نمیشود حساب دوستی از حساب کاسبی جداست.
اما وجه سوم مربوط میشود به اینکه اگر مستحق را صادق بدانیم، به او صدقه میدهیم زیرا مستحق غیر صادق، مستحق نیست، گداست و کاسب است و پول دادن به او طبعا صدقه نیست بلکه کمک به یک دروغگو برای ادامه دادن دروغگوییاش است.
نکته جالب این است که در دین آمده است که «سائل به زبان» را رد نکنید یعنی کسی که سر راهت را میگیرد و میگوید که «آمده تهران که آزمایش بدهد و پولش تمام شده و کرایه راه را ندارد که برگردد شهرش...» چرا؟ اینجا دیگر بحث، بحث صدقه دادن نیست، بحث کرامت و بزرگواری است. او پست است و دروغ میگوید. من که پست نیستم، من خودم را به نفهمیدن میزنم بگذار او فکر کند سر من را کلاه گذاشت ولی من به شیوه بزرگواری و بزرگ منشی همیشگی خودم پایبندم: من واژه «کریم» را پاس میدارم.
حکایت دایههای دلسوزتر از مادر
ماجرای دختران فراری و پسران معتاد
.jpg)
| - به بچهات میگويی: برو هر كاری دلت میخواهد بكن... - از شوهرت قهر میكنی و تحويلش نمیگيری... - با زنت حرف نمیزنی و میروی دنبال كارهايت... |
مردم مهربان(!) ما هم تا میبينند بچهای از خانوادهاش قهر كرده، فوری سراغش میروند و محبت میكنند و بابت كارهای پيش پا افتاده دو برابر پول تو جيبی پدرش را بهش میدهند.
تا میبينند مردی را تنها گذاشته و به فكرش نيست، همه محبتشان گل میكند و دورش را میگيرند و میهمانی و اين طرف و آن طرف میبرندش و كاری میكنند كه هوای برگشتن به سرش نزند.
تا میبينند زنی تنها مینالد از دست شوهرش كه حرف مرا نمیفهمد و فلان و ... همه میافتند به دلسوزی و اينكه ما دركت میكنيم و ما روشنفكريم و او سنتی فكر میكند!
و اين مردم آنقدر مهربانند كه هيچ وقت دلشان نمیآيد بزنند توی گوش آن بچه و بگويند برگرد خانه پدر و مادرت. و اين مردم آنقدر با محبتند كه هيچ وقت نمیگويند مردی كه زنش را رها كرده ما هم او را رها كنيم تا برگردد. و اين مردم انقدر با معرفتند كه دلشان نمیآيد آن زن تنها را تنها بگذارند و يا هلش بدهند طرف شوهرش.
بله! اين است ماجرای دختران فراری و پسران معتاد و بچههای بیپدر و مادر.
مقالاتی پیرامون رابطه روح و بدن و تأثیر آن بر نظریه معاد جسمانی ملا صدرا
رابطه روح و بدن و تأثیر آن بر نظریه معاد جسمانی ملا صدرا



رابطه نفس و بدن از دیدگاه ملاصدرا وابن سینا
معاد جسماني از ديدگاه صدرالمتألهين
معاد جسماني در قرآن و تبيين آن در حکمت سينوي و صدرايي
معاد روحانی و جسمانی در علم فلسفه
معاد جسماني از نگاه حكميان الهي
ارتباط نفس مجرد و بدن در فلسفه اسلامی
رابطه نفس و بدن از دیدگاه ملا صدرا
مقاله ای زیبا از شخصیت: سیدجمالالدین اسدآبادی
وبلاگ خوبی داری!
وبلاگ خوبی داری!
آخرین بار، خدایم برای من نوشت:
وبلاگ خوبی داری. به من هم سر بزن !!

کاش یک بار هم که شده
باران از زمین ببارد به آسمان
همه سوار .. آخرین ایستگاه آسمان هم پیاده میشدیم!
پ ن پ۱: مصاحبه ای در زمینه جن
پ ن پ۲: سیر علمی در نظام آموزشی حوزه علمیه از طلبگی تا مرجعیت
دلت گرفته؟ به این شماره زنگ بزن!
دلت گرفته؟ به این شماره زنگ بزن!

«این که غصه نداره! به این شماره زنگ بزن و درد دل کن»
05112003334
بعد از تماس: زائر گرامی! پس از عرض سلام به محضر مبارک امام رضا علیهالسلام، به روضه منوّره مرتبط خواهید شد، اللهم صل علی «علی بن موسی الرضا المرتضی»
این دوستت دارم ِ همیشگی...
این دوستت دارم ِ همیشگی...

میشود هسته را از اتم جدا کنی و انفجار صورت نگیرد؟ میشود ریشه را از خاک بیرون بیاوری و گل خشک نشود؟ میشود پوست را طوری از بدن جدا کرد که خون جاری نشود؟ میشود از آدم سایه را گرفت، مگر اینکه بمیرد و بیجسم شود؟ میشود اکسیژن را از آب گرفت و هنوز انتظار آب بودن ازش داشت؟ میشود دل را از سینه بیرون بیاوری و باز توقع پمپاژ خون داشته باشی توی رگها؟ میشود طیفهای نور را از هم سوا کرد؟ میشود به این راحتیها ذره را از مواد گرفت؟ میشود یخ را گذاشت جلوی خورشید و خواست که تبخیر و نابود نشود؟
بعضی چیزها را نمیشود از بعضی چیزها جدا کرد و بیرون برد؛ «دوستت دارم» مرد هیچ وقت از دل زن بیرون نمیرود...اگر دوستت دارم را گفتی، وقتی بخواهی آن را پس بگیری انگار کن هستهای را از اتم جدا کنی، ریشهای را از خاک، پوستی را جدا کنی، سایه را بگیری و...
کشکول کودکانه 4۷ [ویژه نامه حجاب کودکان]
کشکول کودکانه 4۷
[ویژه نامه حجاب کودکان]

دانستنیها
[پوشش زنان در ادیان الهی]
شواهد و قوانین در كتب مختلف همه بیانگر ان است كه در طول تاریخ حیات بشر در نقاط مختلف جهان به نوع پوشش زن به طور كامل دقت می شده و لباسهای ملی هر كشور نشانگر ان بوده كه حجاب به ملت و امت خاصی اختصاص ندارد و این امر تا قرن بیستم رعایت می شده.
در اواخر قرن نوزدهم و پس از رنسانس كارخانه داران بزرگ اروپایی برای استفاده از زنان در محیط كار و تبلیغات زمینه آزادی به سبك غربی و كنار گذاشتن حجاب فراهم را فراهم كردند.
از دیدگاه جامعه شناسی نیز اشاره می شود: قوانین طبیعت حكم می كند كه زن خود دار باشد زیرا مرد با تهوّر آفریده شده.
زیست شناسان نیز می گویند: نوعی احساس حیا و خجالت در جنس ماده وجود دارد كه منشا پیدایش حجاب زنان نیز همین احساس حیا است.
فرهنگهای غلط و استفاده های روز افزون از جسم زن جهت كسب درامد های بیشتر هر روز زنان را به فساد و تباهی نزدیكتر می كند و به ترتیب نیز تعالیم ادیان الهی به بوته فراموشی سپرده می شود.
متن ادبی
[رابطهي «گناه» و «نگاه»]

عاقلانه نيست كه انسان براي لذت ديگران، عذاب الهي را براي خود بخرد.
وقتي چشم درياي هوس شود، قايق گناه در آن حركت ميكند و موج عصيان پديد ميآورد.
رابطهي «گناه» و «نگاه» چه قدر است؟
آنان كه از تير نگاههاي مسموم پروا نميكنند، شكار گرگهاي هوسران ميشوند.
آنگاه ... دست و پا زدنها به جايي نميرسد.
براي مصون ماندن از «تير نگاه» چه بايد كرد؟!
آنكه خود را در معرض ديد و تماشاي نگاههاي مسموم و چشمهاي ناپاك قرار دهد و به دلبري و جلوهگري بپردازد، هميشه برندهي اين بازي نيست!
روزهاي ندامت هم در پيش است.
هر كه خود را با سپر حجاب مصون نسازد، از زهر نگاهها و نيش پشههاي شهوت در امان نخواهد بود.
گاهي زهر و مسموميت اين نگاهها تا آخر عمر، در وجود انسان ميماند و هيچ پادزهري آن را درمان نميكند.
نکات تربیتی
[آموزش حجاب به کودکان]
فراموش نکنیم که بهترین و مؤثرترین روش تربیتی روش تربیتی الگویی است. به عبارت دیگر فرزندان ما نه از طریق شنیدن، که از طریق دیدن آموزش می بینند و تربیت می شوند. برخی از کارشناسان و روانشناسان علوم تربیتی معتقدند 75 درصد یادگیری های فرزندان از راه چشم و 25 درصد از طریق حواس دیگر صورت می گیرد. بنابراین والدینی که خود در گفتار و رفتار به ارزش ها و معیارهای دینی و اخلاقی پایبند می باشند، فرزندان تربیت شده و دینی خواهند داشت.
پیامک
[حجاب و عفاف]
*** حجاب أمن ترین پناهگاه زن.
*** حجاب جاذبه خوبی ها و دافعه خطاهاست.
*** کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید / از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.
*** سنگ فرش های وجود هر انسان خاکی به وسیله پوشش و حجاب از گزند علف های هرز در امان می ماند.
*** زن عفیف زیباست و عفتش به او قدرتی می دهد که قوی مردان در برابر او به خضوع وادار می کند.
*** گل عفاف در بوستان حجاب می روید و عطر پاکی وجود زنان محجبه را قیمتی می کند.
*** حجاب تضمین تداوم زیبایی و شرافت است.
*** برای هر چیزی زکاتی است و زکات زیبایی، پاکدامنی و حجاب است.
بر بال تاریخ
[آخرین لبخند فاطمه]

آخرین لبخند فاطمه(س) در دنیا، آن زمانی بودکه از پوشیده بودن پیکر خویش پس از رحلت آگاه شد، هنگامی که یکی از نزدیکانچگونگی پنهانسازی بدن را زیر پارچهای که بر چندین قطعه چوب قرار دارد به آنحضرت نشان داد. پس از این لحظه آرامش بیشتر به آن بانو روی آورد و برای پس ازرحلتخود و هنگام غسل سخنی ارزشمند و جملهای عفاف آفرین فرمود:
«یا اسماء! اذا انامت فاغسلینی انت و علی بن ابیطالب و لاتدخلنی علی احدا» ایاسماء! وقتی از دنیا رفتم تو و علی(ع) مرا غسل دهید و هیچ کس را در کنار جنازهمن قرار ندهید. آنجا که بنیان تقوا، پاکدامنی و خویشتنداری در برابر گناه درژرفای وجود آدمی، قرار گیرد و عشق به عبادات و طاعات در اندیشه انسان آرامیابد، برای لحظههایی که از نظر فقهی تکلیفی ندارد، نیز ناراحت و آشفته خاطرخواهد بود و این نشان از روشنی دل و دیده آن حضرت از باورهای پاک و آسمانی استو راهی هموار و نورانی برای پیروان پاک نیت و فاطمی سیرت خواهد بود تا گامهاییبیشتر در راه رسیدن به قلههای قدس و تکامل بپیمایند.
کلام بزرگان
[بیانات امام خمینی(س) در مورد حجاب]

«آن آزادي كه آنها مي خواستند براي مملكت ما، آن آزادي است كه هم جوان هاي پسر ما را و هم جوان هاي دختر ما را به تباهي مي كشد. آن آزادي را آنها مي خواهند، كه من از اين تعبير مي كنم به آزادي وارداتي، آزادي استعماري؛ يعني يك آزادي كه در ممالكي كه مي خواهند وابسته به غير باشد، اين آزادي ها را سوغات مي آورند.»
«... به اسم آزادي «آزادزنان» و «آزادمردان» آزادي را از زن و مرد سلب كردند ... زن را مثل عروسك پايين آوردند. در صورتي كه زن انسان است، آن هم يك انسان بزرگ؛ زن مربي جامعه است. از دامن زن انسان ها پيدا مي شوند.»
«آن آزادي كه آنها مي خواستند براي مملكت ما، آن آزادي است كه هم جوان هاي پسر ما را و هم جوان هاي دختر ما را به تباهي مي كشد. آن آزادي را آنها مي خواهند، كه من از اين تعبير مي كنم به آزادي وارداتي، آزادي استعماري؛ يعني يك آزادي كه در ممالكي كه مي خواهند وابسته به غير باشد، اين آزادي ها را سوغات مي آورند.»
زن، جلوه جمال الهي
زن در همه دوران زندگي اش، نمادهايي از لطافت و زيبايي است. در دختري نماد پاكي و عصمت و احساس و عواطف است و در دوراني كه در نقش مادر ظاهر مي شود نماد مهر و عشق و محبت است و زماني كه كودك را در آغوش مي گيرد و مادري را تجربه مي كند نماد و اوج جلوه فداكاري و ايثار است. همه زيبايي ها را مي توان در زن يافت؛ از زيبايي ظاهري تا زيبايي باطني در زن به اوج خود رسيده است. زن در صورت و سيرت جلوه جمال الهي است و هرچه زن به كمال نزديك تر باشد اين زيبايي و جمال الهي در او نمايان تر است؛ چنان كه فاطمه زهرا(س) در تماميت كمال جمال الهي است و زيبايي اش بهشت را معنا و روشنايي خاص مي بخشد به گونه اي كه همه هستي شگفت زده مي شود.
تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی
اینفوگرافی حرکت کاروان امام حسین(ع)
40سال ذلت / استاد شهید مرتضی مطهری
40سال ذلت / استاد شهید مرتضی مطهری
| آپاندیس قلم: آنچه خواهید خواند، بخشی از سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری در عاشورای 1390 ه.ق (27 اسفند 1348) یعنی حدود 40 سال پیش از این است. اگرچه خود استاد پس از این سخنرانی، دستگیر و مدتی را در سلول انفرادی به سر برد؛ اما ظاهرا هنوز هم این سخنان تازه و البته بیمدعی است: |
... اگر پیغمبر اسلام زنده میبود، امروز چه میکرد؟ درباره چه مسئلهای میاندیشید؟ والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد. این یک مسئله دو دو تا چهار تاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است، من اگر نگویم و الله مرتکب گناه شدهام، هر خطیب و واعظی اگر نگوید، مرتکب گناه شده است. گذشته از جنبه اسلامی، فلسطین چهتاریخچهای دارد؟ قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولتهای اسلامی هم نیست، مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانهاش بیرون کردهاند...

والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. و الله قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است. اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ آیا میگفت بخوانید: "نوجوان اکبر من" یا میگفت بگویید: "زینب مضطرم الوداع، الوداع"، چیزهایی که من (امام حسین) در عمرم هرگز به این جور شعارهای پست و کثیف ذلت آور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها نگفتم؟! اگر حسین بن علی بود، میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر امروز موشه دایان است. شمر 1300 سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان میخورد. هی دروغ در مغز ما کردند که آقا این یک مسئله داخلی است، مربوط به عرب و اسرائیل است.
عمر حقیقی انسان
عمر حقیقی انسان
آپاندیس قلم: یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَالأبصار. یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ وَالنَّهار. یا مُحَوِّلَ الحُولِ وَالأحوال. حَوِّلْ حالَنَا إلی أحسَنِ الحالْ... اینجا دو مطلب است که قرآن کریم به ما هشدار داد تا ما از این دو راه از فیض الهی برخوردار باشیم.
اگر کسی خواست راه خیر و سعادت را طی کند، فضل و فیضی نصیب او بشود، بیراهه نرود، راه دیگران را هم نبندد؛ هم راه خود را ببیند، هم چراغی برای راه دیگران باشد، دو راه دارد؛ یکی اینکه سعی و تلاش و کوشش بکند، آنچه را میداند، عمل بکند و آنچه را نمیداند، بپرسد. بین خود و بین خدای خود گناهی مرتکب نشود و آن را اصلاح کند. یکی هم فیضهای رایگان الهی است که نصیب افراد میشود. در اثر دعای پدر، دعای مادر، سوابق گذشته که این دومی ـ که لطف خاص خداست ـ نه مسبوق به علم انسان است، نه مسبوق به عمل انسان. "دولت آن است که بیخون دل آید به کنار" این فیض ابتدائی هست.
اما حال به چه کسی میدهند، به چه کسی نمیدهند، چقدر میدهند و... اینها برابر آن حکمتهای الهی است که در دعای نورانی امامسجاد(ع) هست یا مَنْ لاتُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الوَسائِلْ(1). ای خدائی که تمام کارهایت روی حکمت است و با هیچ وسیلهای نمیشود جلوی حکمتت را گرفت!
منتها ما نمیدانیم آن دعای پدر، دعای مادر، دعای نیاکان، چه طور شد که یک فیضی نصیب انسان کرد؛ دعای معلّم، دعای یک انسان دل شکسته و... اینها روشن نیست. این همان دولتی است که بیخوندل آید به کنار! نوع دیگر آن است که انسان سعی و تلاش و کوشش میکند و از خدای سبحان تغییر حال میطلبد؛ که خدایا! این روشی که ما داریم، تا تحوّلی در درون ما پیدا نشود، این روش کارساز نیست. این لنگان، لنگان رفتن است. و کسی که مقصدش طولانی است؛ اینگونه به مقصد نمیرسد،
پای ما لنگ و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
انواع ازدواج های پیشنهادی!!

• ازدواج مفرح: مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است ، برای تفریح زن دیگری بگیرد.
• ازدواج موجه: چرا مردی که زن اولش بچه دار نمیشود یا بیماری دارد ، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن
به قسمت و صبـر در امتحان الهی ، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اش اقدام کند.
• ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.
• ازدواج مثلث: مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.
• ازدواج مربع: مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.
• ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد ؛ سفید پوست ، سرخ پوست ، سیاه پوست و زرد پوست.
• ازدواج منظم: مرد هر شش ماه یکـــ بار زن بگیرد.
• ازدواج میسر: مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.
• ازدواج مشبکـــ: مرد یکـــ شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگــر را هم به او
معرفی کند و او همه آنها را بگیرد.
• ازدواج مکرر: مرد آن قدر زن بگیرد تا جانش از فلان جایش در برود...!!!
طلاق عاطفی در زندگی زناشویی
طلاق عاطفی در زندگی زناشویی
آپاندیس قلم: «اگر طلاق قانونی را زلزلهای با بزرگای سه و چهار در ارکان خانواده و اجتماع بدانیم، طلاق عاطفی زلزلهای است با بزرگای شش یا هفت. شایسته است قطبنمای بهتری برای خروج از حیطه گسل و در امان ماندن از آوار آن به دست گیریم».
رویش را برمیگرداند، اشکهایی را که از چشمه چشمانش جاری شده با دستمالی سپید پاک میکند. لحظاتی طولانی بغضآلود و آرام، از پشت پرده پُرآبی که نگاهش را تار کرده به ناکجایی در دوردست خیره میشود و سکوت میکند. بیآنکه سمت نگاهش را عوض کند، تای دستمال را باز میکند و انگار بخواهد خیسی اشکهای سپرده به دستمال را درون آن مخفی کند، از سمت دیگر دوباره آن را تا میزند و آرامتر از قبل، زمزمه میکند:
«کی را دارم بروم پیشش؟ از کجا بیاورم که بخورم؟ چه کار کنم؟ چارهای هم دارم؟ باید گاه و وقتی بیایم اینجا کمی اشک بریزم، کمی درد دل کنم، کمی حرف بزنم، کمی ناله کنم تا دلم باز شود و به خاطر این دو تا بچه هم که شده بلند شوم بروم دوباره سر زندگیام… روز از نو روزی از نو. باید تحمل کنم. کبودی و کوفتگی اولم که نیست. غم و غصه نو که نیست. همین شما آمدید همصدا شدید که داری پیر میشوی، ما چه کنیم، تو ازدواج نکنی ما هم میمانیم و پیر میشویم… دهانم را بستید. آقاجان رفت زیر خاک، شما هم رفتید گوشه زندگی خودتان نشستید به تماشا. من ماندم و این سینه پُر، تنها.»
خواهرش قصد میکند چیزی بگوید، اما لب و دندان بر هم میفشارد و نقش سنگ صبوری را پی میگیرد که با صورتی برافروخته و قرمز، گوش سپرده به درد دل زنی نحیف، دردمند، و پیرتر از سن و سالش.
باتلاقِ طلاق؟
طلاق عاطفی، طلاق علایق و باتلاق کِشنده و کُشنده زندگی زناشویی است. جایی ثبت نمیشود.
مباحثی پیرامون اجرا و نحوۀ کلاس داری
مباحثی پیرامون اجرا و نحوۀ کلاس داری

به درخواست برخی دوستان منابع و مطالبی را در مورد اجرا برنامه در کلاس خدمتتان ارئه می دهم:
به لینک های زیر مراجعه فرمایید:
خروس در حلیة المتقین و نگاه علمی به آن
خروس در حلیة المتقین و نگاه علمی به آن

|
حلیةالمتقین ص 391 |
از حضرت امام موسی (ع) منقول است که در خروس پنج خصلت از خصلتهای پیغمبران هست:سخاوت و شجاعت و شناختن وقت نمازها و بسیارجماع کردن و غیرت. |
خصلت های خروس |
|
حلیةالمتقین ص 391 |
از حضرت علی(ع) منقول است که فریاد کردن خروس نماز اوست و با نگ زدنش رکوع و سجود اوست. |
فریاد خروس |
|
حلیةالمتقین ص 391 |
امام صادق (ع) می فرماید:که خروس بال گشادة سفیدی که در خانه باشد آن خانه و هفت خانة دور آن خانه را از بلاها نگه می دارد،و یک بار زدن کبوتر دو رنگ بهتر است از هفت خروس سفید. |
خروس سفید |
خروس سفید یار من و یار هر مومنی است.
خروس گونه نر مرغ از پرندگان است. این پرنده از خود صدای قوقولی قوقو در میآورد .بهره هوشی این پرنده در مقایسه با گونه ماده اش بیشتر است.
ساده زیستی از دیدگاه اسلام
ساده زیستی از دیدگاه اسلام

| پرسش: |
ملاک اسلام در مورد ساده زیستی و قناعت چیست؟ معنای وسعت در زندگی چیست؟ ساده زیستی؟ قناعت؟ اسراف؟ |
پاسخگو: مصطفی سلیمانی |
پاسخ:
با توجه به اینکه سوالتان، نیاز به تبیین دارد، خواهش می کنیم به أبعاد آن به دقت توجه فرمایید.
يکي از موضوعاتي که در زندگي فردي و اجتماعي و مادي و معنوي انسان تأثير بسزايي دارد، ساده زيستي و قناعت است که متأسفانه کمتر به آن توجه شده است، در حالي که از نظر فرهنگ ديني، يکي از ارزش هاي متعالي به حساب مي آيد.
ساده زيستي، پاسخ انسان هاي دانا به زندگي ناپايدار دنياست که در پرتو آن، آرامش درون و برون حاصل مي شود. بنا براين، ساده زيستي با نوع شناخت انسان و نگرش او به زندگي دنيا مرتبط است.
در عصر حاضر، دو نگاه افراطي و تفريطي به بهره مندي از مواهب الهي و ماديات ديده مي شود. عده اي در ماديات دنيا غوطه ور شده و اسير زرق و برق و تجملات آن گرديده اند و برخي مانند راهبان مسيحي و صوفيان، تارک دنيا شده و از جهان ماده يا به کلي بي خبرند و يا مي خواهند با زندگي زاهدانه، افکار مردم را به خود جلب کنند.
رشد فزاينده ي عوامل قدرت وثروت و ترويج مصرف گرايي در عصر حاضر، خطر روي آوردن به زندگي تجملاتي و فرو رفتن در مرداب دنيا را افزايش داده است.
وضعيت فوق و آثار زيان بار زندگي تجملاتي مي طلبد که ويژگي هاي ساده زيستي و آثار مثبت آن را بررسي کنيم تا از خطرات دل بستگي تام و تمام به مواهب دنيوي و تجمل گرايي در امان بمانيم.
ساده زیستی در زندگی، مقولۀ کلی است که باید به صورت عام به آن پرداخت؛ لذا به قواعد در این زمینه دقت فرمایید؛
ساده زيستي مورد نظر اسلام عبارت است از: عدم دل بستگي به مظاهر دنيا و رهايي از تجملات و تشريفات زايد زندگي و بي پيرايه بودن که مقابل آن، تجمل گرايي و رفاه زدگي است.
- چند مقوله که دانستن آن کمکتان می کند:
1) ساده زيستي و زهد: ساده زيستي با مفهوم زهد و بي رغبتي، ارتباط تنگاتنگي دارد. استاد مطهري مي گويد: «زهد، حالتي است روحي و زاهد از آن نظر که دل بستگي هاي معنوي و اخروي دارد، به مظاهر مادي زندگي بي اعتناست. اين بي اعتنايي و بي توجهي تنها در فکر و انديشه و احساس قلبي نيست و در مرحله ي ضمير پايان نمي يابد. زاهد در زندگي عملي خويش، سادگي و قناعت را پيشه ي خود مي سازد و از تنعم تجمل و لذت گرايي پرهيز مي نمايد. زهاد جهان آنها هستند که به حداقل تمتع و بهره گيري از ماديات اکتفا کرده اند.»(1)
با اين توصيف، مفهوم زهد دو مرحله ي قلبي و عملي دارد: مرحله قلبي آن، عدم دل بستگي به دنيا، و مرحله عملي آن، اکتفا کردن به حداقل ابزارهاي زندگي و ساده زيستي است. پس مي توان گفت: ساده زيستي راستين راه را براي تحصيل زهد حقيقي همواره مي سازد؛ چنان که در روايتي از امام علي (ع) آمده است: «التزهد يؤدي الي الزهد؛(2) واداشتن خود به زهد و ساده زيستي، منتهي به حالت دروني زهد مي گردد» .در جاي ديگر مي فرمايد: «اول الزاهد التزهد؛ (3)نخستين گام زهد، تزهد (ساده زيستي) است.»
در يک جمله مي توان گفت: زهد، مربوط به گرايش باطني و قلبي انسان به دنياست و ساده زيستي، ناظر به زندگي فردي و اجتماعي افراد است و نمي توان بدون روحيه ي ساده زيستي، به زهد رسيد. تجمل گرايي، حاکي از دل بستگي به دنياست که با زهد در تضاد است.
2) ساده زيستي و آراستگي: شايد بعضي تصور کنند ساده زيستي با آراستگي ظاهري، منافات دارد، در حالي که بين اين دو هيچ گونه تضادي وجود ندارد. مي توان هم ساده بود و هم آراسته. اسلام بر لزوم آراستگي مسلمانان تأکيد کرده است. قرآن مجيد مي فرمايد:«يا بني آدم خذوا زينتکم عند کل مسجد ؛ (4) اي فرزندان آدم ! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد». اين جمله مي تواند شامل پوشيدن لباسهاي مرتب و پاکيزه، شانه زدن موها، به کار بردن عطر و مانند آن باشد. ضمن آن که شامل زينت هاي معنوي مانند: ملکات اخلاقي و پاکي نيت و اخلاص نيز مي گردد. (5) پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: خداي تعالي دوست دارد وقتي بنده اش نزد برادران خود مي رود، با ظاهري آراسته رو به رو شود. (6) آن حضرت از مردي که موهاي ژوليده و لباسي کثيف داشت، انتقاد کرد و فرمود: بهره بردن از نعمت هاي الهي و نماياندن نعمت، جزء دين است. (7)
پيامبر اکرم (ص) در عين سادگي و دوري از تجملات دنيوي، پاک و پاکيزه و خوش بو و معطر بود؛ چنان که وقتي از مسيري مي گذشت، رهگذراني که پس از وي از آن جا مي گذشتند، از بوي خوش آن حضرت مي فهميدند که پيامبر از آن جا عبور کرده است. (8)امام خميني (ره)که الگوي ساده زيستي در عصر حاضر بود، به ظاهر خويش و تميزي و زيبايي لباس بها مي داد و همواره از عطر استفاده مي کرد.
3) ساده زيستي در عصر تکنولوژي: ممکن است اين توهم پيش آيد که در اين زمانه که عصر تکنولوژي و پيشرفت است، ساده زيستي ممکن نيست و اساسا سخن گفتن از اين مقوله، بيهوده و نا به جاست، زيرا ماهيت تکنولوژي، زهد و ساده زيستي را برنمي تابد. حيات تکنولوژي، فزون خواهي و گسترش است و همواره در پي توليد و تکثير مي باشد. پس يکي از مقتضيات آن، ترويج مصرف گرايي و ارزش بودن آن است.
معاشرت و خدمت به مردم در معارف دين
معاشرت و خدمت به مردم در معارف دين

در اين ميان پيامبر گرامي اسلام (ص) از همه پيشقدمتر است تا جايي كه خداوند در وصف ايشان ميفرمايد: « وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ»[1] به تحقيق تو داراي خلقي عظيم و نيكو هستي »، «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَئوفٌ رَحِيمٌ»[2] همانا رسولي از جنس شما براي هدايت خلق آمد كه از فرط محبت و نوع پروري، فقر، پريشاني و جهل و فلاكت شما بر او سخت مي آيد و بر نجات شما حريص و به مؤمنان مهربان است.»
مقالاتی در مورد کودکان و مرگ والدین
مقالاتی در مورد کودکان و مرگ والدین


با کودکان داغدار چگونه برخورد کنیم؟
کودک از مرگ والدين چه مي فهمد؟
مقالاتی و راهکارهایی پیرامون ترویج و تشویق به حجاب
مقالاتی و راهکارهایی پیرامون ترویج و تشویق به حجاب

راهكارهاي قراني براي جلوگيري از بدحجابي و بي حجابي
راهکارهای علمی برای گسترش فرهنگ حجاب و عفاف
راهکارهاي اجرايي گسترش فرهنگ عفاف و حجاب
ارتباط دختر و پسر بدون رابطۀ جنسی
ارتباط دختر و پسر بدون رابطۀ جنسی !!
پرسش: اگر پسری با دختری دوست باشه و هیچ كاری باهاش از قبیل دست دادن و...نداشته باشه و در عوض به سمت خدا نزدیك تر بشه؛ مثلا نمازش اول وقت شه، به مسجد بره! چه حكمی براش صادر می شه؟


نویسنده: مصطفی سلیمانی
پاسخ: در قرآن، مسئله ارتباط دو جنس در ابعاد گوناگون و در گستره بسیار وسیعی مورد بررسی قرار گرفته است و شامل گفت و گوی دو جنس، نظر و نگاه، دست دادن و مصافحه كردن، مساعدت، كمك كردن، تنهایی و خلوت گزینی و دیگر انواع ارتباط می شود.
- پیامدهای روابط دختران و پسران:
در یك تقسیم بندی كلان سه نوع رابطه در جامعه امروز مابین گروههای غیر همجنس مشاهده می شود:
1- گروهی كه بدون شناخت از مهارتهای ارتباطی و صرفاً با انگیزه های عاطفی، احساسی و البته با هدف ازدواج وارد عرصه روابط با جنس مخالف شده و با انگیزهی شناخت بیشتر و آمادگی بهتر برای زندگی برتر! بر گستره و گرمی روابط می افزایند.
2- (قابل توجۀ شما) گروه دوم، دختران و پسرانی هستند كه نه برای ازدواج كه صرفاً برای به اصطلاح دوستی و گذران اوقات فراغت و ارضاء نیازهای عاطفی خود و كسب تجربیاتی نو و تزریق شور و نشاط و هیجان به زندگی تكراری، به طرح دوستی و رابطه می پردازند.
این گروه ممكن است روزهای آغازین نسبتاً خوشی را با هم سپری كنند. اما وابستگی و علاقه ی توأم با تماسهای تلفنی، پیامك های مهیج و گفتگو ها و دیدارهای پرخاطره تبادل هدایا و احساسات، این دوران را به فرآیندی غیرقابل بازگشت تبدیل نموده و دختر و پسر بدون تماس با یكدیگر (به شكلهای مختلف) دچار نوعی احساس كمبود، كلافگی، بی حوصله شده و استرس و اضطراب و نگرانی، خوراك روزانه شان می شود.
این گروه بدلیل غیر همجنس بودن نمی توانند برای همیشه دوستی خود را ادامه بدهند. چرا كه بعد از ازدواج پسر یا دختر با فرد دیگری، قطع رابطه قطعی شده و طرفی كه شاهد این ازدواج است، دنیایی پر از درد و حسرت و اندوه و احساس حقارت خواهد داشت. و آنكه ازدواج می كند، گاهی همسرش را با دوست غیر همجنس خود مقایسه نموده، بین آن رؤیاهای شیرین و این واقعیت های نسبتاً تلخ و گزنده، گرفتار شده و زندگی را بر خود و همسرش تیره و تاریك نموده و با مرگ عاطفی (طلاق غیررسمی) هم آغوش می شوند.
هر چه دوستی های قبل از ازدواج بیشتر و گسترده تر، درگیری ها و تنش های بعد از ازدواج بیشتر، پس هیچ آدم عاقل و دوراندیشی به دوستی ها و در واقع دشمنی های قبل از ازدواج تن نمی دهند. این گروه نیز همچون گروه اول از نظر فعالیت های درسی دچار افت تحصیلی شده و به لحاظ روحی و روانی از بی ثباتی و نا آرامی و افسردگی رنج می برند. خوشی های كودكانه ی خیابانی. و تلفنی و ... به سرعت به پایان می رسد و زمستانی سرد و پر درد و حسرت فرا می رسد. از نظر اجتماعی نیز بین دوستان، آشنایان و خویشان، شكست سختی را متحمل شده و نگاه دیگران به این گروه، نگاهی توأم با بی اعتمادی و بدبینی خواهد بود.
3- گروه سوم دختران و پسرانی هستند كه دوران خوش دوستی های قبل از ازدواجشان بسیار وحشتناكتر و سیاه تر به پایان می رسد.
لینک های مرتبط : رابطه نامشروع قبل از ازدواج (53014)
آثار دنیوی و اخروی عدم رعایت حریم روابط با نامحرم (52988)
ارتباط با نامحرم از طریق پیام کوتاه (52317)
روابط جنسی قبل از ازدواج (48556)
عاشورا چه روزی است؟
عاشورا چه روزی است؟

من یکی از بزرگ ترین روزهای سال هستم. یعنی روز عاشورا.
روز عاشورا روزی است که در آن امام حسین(ع) که امام سوم شیعیان هستند به شهادت رسیدند. من یکی از سخت ترین و ناراحت کننده ترین روزها هستم چون شهادت تعداد زیادی از مردم خوب را دیده ام که فقط از خداوند اطاعت می کردند.
در روز عاشورا امام حسین (ع) به همراه یاران وفرزندانشون به جنگ با دشمن رفتند وسختی های زیادی را تحمل کردند.
من لحظه های سخت وغمگینی را دیده ام، یکی از این لحظه ها زمانی بود که بچه های امام حسین(ع) خیلی تشنه بودند و از حضرت ابوالفضل (ع) خواستند تا براشون آب بیاره. حضرت ابوالفضل (ع) تمام سعی خودشان را کردند و وقتی به آب رسیدند خودشان که خیلی تشنه بودند به خاطر بچه های امام حسین (ع) از آب نخوردند. حضرت ابوالفضل (ع) وقتی داشت برای بچه ها آب می آورد دشمن به او حمله کرد ومشک آبش پاره شد ونتوانست آب را به بچه ها برساند. این یکی از لحظه های سخت بود که براتون گفتم...
حالا مردم هرسال در روز عاشورا به یاد امام حسین (ع) وبچه هاشون دور هم جمع میشن و عزاداری می کنن.
جوان مطلوب کيست؟
جوان مطلوب کيست؟
صالح بودن
در غررالحکم جلد 2 صفحه 575 آمده است : « الولد الصالح اجمل الذکرين » فرزند صالح و شايسته زيباترين يادآوري از دو بخش يادآوري هاي انسان است. يعني کارها و اعمال انسان يک يادگار خير و فرزند صالح يادگار خير ديگري است که از ديگري زيباتر است. پس بايد جوانان و فرزنداني صالح تربيت کرد و از خود به يادگار گذاشت.
ناصح بودن
جوان علي رغم شور و احساس، زور بازو و غرور اگر پيرو احساس و هوس نباشد و در پي شر و بدي نگردد، برعکس به دنبال خير و خوبي، خيرخواه و ناصح باشد، مطلوب و پسنديده است. پيامبر(ص) فرمودند: «خير شبابکم من تشبه بکهولکم» بهترين جوان هاي تان آنانند که به پيران شبيه باشند. (ميزان الحکمه، ج 5، ص 6)
مقصود از شباهت جوانان به پيران آن است که پختگي و خيرخواهي و مسلط بودن بر احساسات را دارا باشند. اگر جواني اين چنين باشد پس شبيه افراد مسن خواهد بود . از جمله ويژگي بزرگسالان آن است که دنبال خير و صلاح هستند و در پي خواسته هاي احساسي نيستند. يعني آنان ناصح هستند.
مطيع پدر بودن
حضرت علي (ع) اطاعت پدر را حق پدر بر فرزند مي داند و مي فرمايند : « فحق الوالد علي الولد ان يطيعه في کل شي الا في معصيه ا... سبحانه» حق پدر بر فرزند آن است که در هر کاري جز معصيت پروردگار از پدر اطاعت کند ( نهج البلاغه، حکمت 399)
به بزرگ ترها احترام گذاشتن
جوان بزرگ ترها را تعظيم و تکريم مي کند و به آنان احترام مي گذارد. حضرت علي (ع) در بيان فساد زمان خود چند ويژگي را بر مي شمارد. از جمله مي فرمايند : « لا يعظم صغيرهم کبيرهم » کوچک ترهاي شان بزرگسال ها را احترام نمي کنند. ( نهج البلاغه، خطبه 233)
اما در عين حال بعضي از ويژگي هاي رفتاري براي جوانان چهره منفي و ناشايست به تصوير مي کشد که جوانان بايد از آن دوري کنند. از جمله آن ويژگي ها مي توان موارد زير را نام برد:
1 ـ پرخاشگري و ستيزه جويي:
حضرت علي (ع) در بيان آثار منفي فتنه به اين نکته اشاره دارد که فرزند در دوره فتنه پرخاشگر، ستيزه جو و خشونت کردار مي شود: « فاذا کان ذلک کان الولد غيظا » وقتي زمان فتنه برسد پس فرزند، دشمن و پرخاشگر مي شود. ( نهج البلاغه، خطبه 233)
2 ـ بد اخلاقي:
از ويژگي هاي منفي براي جوان بداخلاقي است. حضرت علي (ع) آن گاه که از فساد زمان خويش گله مي کند، مي فرمايد : « فتاهم عارم » جوان شان بد اخلاق است. ( نهج البلاغه، خطبه 233)
عارم به کسي گفته مي شود که برخوردش تند و آزاردهنده و اخلاقش خشن و بد است. هر چند اين صفات براي بزرگسالان نيز ناپسند است. آنان همانند جوانان بايد از اين ويژگي هاي منفي دور باشند. اما با توجه به زمينه هاي مستعد جسماني و رواني جوانان، توصيه به دور بودن از اين خصايص ناپسند و زشت براي آنان روشن مي شود.
3 ـ نافرماني در مقابل پدر و مادر:
جوان نه تنها در مقابل پدر و مادر نافرمان نيست، بلکه بايد کاملاً خاضع و فرمانبردار باشد. حضرت علي (ع) مي فرمايند : « شر الاولاد العاق » بدترين فرزندان، اولاد نافرمان است. ( غرر الحکم، ج 2، ص 576)
4 ـ دوري از پدر و مادر:
گاهي بعضي فرزندان وجود پدر و مادر خود را ننگ دانسته و از آنان دوري مي کنند، به ويژه اگر پدر و مادر بي سواد باشند يا ظاهر مرتب و آراسته نداشته باشند . اين صفت بسيار زشت است. بايد به پدر و مادر به هر کيفيت که هستند افتخار کرد و با آنان نزديک و همدم و مأنوس باشيم. حضرت علي (ع) مي فرمايند :« من استنکف من ابوبه فقد خالف الرشد» کسي که از پدر و مادر خود استنکاف دارد و آنان را ننگ خود داند، از رشد و راه درست به در رفته است.
منبع: نشريه موفقيت شماره 20
چادر؛ چرا رنگ مشکی؟


پاسخ:
همان طور كه بقيه واجبات داراي مراتب مختلفي ميباشند، حجاب نيز داراي مراتب خوب، متوسط و خوبتر است. چادر حجاب برتر بانوان محسوب ميگردد. زيرا با چادر حجم بدن زن محفوظ مي ماند. طبيعي است در اين صورت اين حجاب برتر است. فلسفه چادر پوشيدن تنها مصونيت نيست، بلكه علاوه بر آن رعايت تقوا و اطمينان از انجام وظيفه است.
- چرا چادر مشكي؟
از سالها قبل، در واقع از وقتي موضوع حجاب زن به صورت جدي در دنيا مطرح شد، مخالفين حجاب، سعي ميكردند حجاب را با موضوع رنگ آن طرد كنند. براي موافقين هم رفته رفته اين شبهه قوت گرفت كه «چرا رنگ مشكي؟»
همانطور كه بيان كرديد، معمولاً مشكي رنگ افسردگي، عزا و اندوه و غم است. افسردگي به عنوان يك بيماري، عزا به مفهوم يك سنت، و غم و اندوه هم به معني يك فرآيند زمينهساز، براي تخليه هيجان. همه اين موارد هم درست و هم غلط است. درست است از اين جهت كه رنگ مشكي به عنوان نمادي براي همه اين موارد است و به اينها كمك ميكند، اما محدود به اين مفاهيم نيست. در واقع نميشود تنها اين مفاهيم را از رنگ مشكي برداشت كرد.
- خصوصيت رنگ سياه:
رنگ تيره موجب استتار و مخفي شدن اشياء و مانع از ديدن آنهاست. چشم در تاريكي جايي را نميبيند و پارچه يا پرده سياه مايه مخفي شدن اشيايي است كه در پس پرده قرار دارند. لذا بانوان عفيف مسلمان، رنگ لباسهاي ظاهر ـ اعمّ از چادر، مانتو و روسري ـ را از رنگهاي تيره برگزيدهاند تا اندامشان از چشم نامحرمان پوشيدهتر باشد و بدين وسيله «گوهر عفاف» خود را محفوظتر بدارند و استفاده از رنگهاي شاد و مهيّج و هرگونه مجلسآرايي را به خلوت خانه و در جمع محارم خويش اختصاص ميدهند.
در روانشناسي رنگها، همان گونه كه نوع رنگ در ايجاد گرسنگي، سيري، خشم و آرامش تأثير مستقيم دارد، در شعلهور شدن غرايز جنسي نيز دخالت مستقيم دارد. رنگ سياه باعث كاهش شهوت است؛ چنان كه امام صادق عليهالسلام در اين زمينه خطاب به «حنّان بن سُدَير» كه نعلين سياه پوشيده بود، فرمودند: «آيا نميداني رنگ سياه مايه تقليل شهوت است».(1)
-نگاه مثبت به رنگ مشكي:
از طرف ديگر رنگ سياه، رنگ تشخص و هيبت است و در ميان رنگها ابهت بيشتري دارد. در ريشهيابي لغات، رنگ سياه در عربي به نام اسود است و به معني آقايي، برتري و سيادت است. خانه كعبه با آن پرده سياه و تيرهاي كه دارد، پر از شكوه و ابهت و جذبه است. در رواياتي كه برخي علائم و نشانههاي ظهور حضرت مهدي (عج) را بيان ميكنند، ميخوانيم كه آن حضرت(عج) با بيرق رسول خدا خروج ميكند كه از پارچه مخمل سياه و چهارگوش بوده و در آن صلابت است. (2)
رنگ مشكي در يك نگاه ديگر رنگ وقار و اقتدار و از رنگهاي صامت است كه نگاه را سريع به سمت خود جذب نميكند. از هنگام نزول آيه جلباب، زنان با پوشش تيره در جامعه حضور مييافتند و رسول اكرم(ص) نيز آنها را نهي نميكرد و اين نهي نكردن رسول خدا(ص) خود بيانگر مقبوليت اين عمل است؛ چنان كه در روايتي از امام صادق(ع)آمده است كه فرمودند:«لباس سياه مكروه است مگر در خَف، عمامه و عبا» (3) و خف نوعي كفش چرمي است.
اين، نشان دهنده آن است كه استفاده معقول از رنگ سياه، نه تنها مكروه نيست، بلكه پسنديده و مورد قبول خدا، رسول(ص) و ائمه ـ عليهم السّلام ـ ميباشد. البته رنگ سياه به عنوان زمينه و متن زندگي، هرگز پسنديده نيست و اسلام نيز آن را قبول نميكند و در برابر آن، رنگهاي باز و روشن و فرح بخش را توصيه ميكند، امّا از اين كه اين رنگ در حاشيه متن اصلي و دائمي زندگي به كار رود، مانع نميشود؛ بلكه بعضاً ترغيب هم ميكند.
اصرار و تشويق پيامبر اكرم(ص) بر پوشيدن لباس سفيد و توصيه امام صادق(ع) به «حنّان بن سُدير» به پوشيدن نعلين زرد(4) و ديگر تشويقها و دستورات پيامبر اكرم(ص) و ائمه عليهم السّلام بيانگر اين است كه استفاده از رنگهاي مختلف ـ اعم از تيره و روشن ـ صبغۀ مذهبي دارد.
-استفاده از رنگ ها در اسلام:
اسلام در خصوص رنگ دو دستهبندي، يكي براي حضور اجتماعي، و ديگري حضور در خلوت محارم دارد. رنگ اول اسلام در خلوت، سفيد است و براي آن دلايل متعددي بيان ميشود. سفيد، نماد پاكي، شادي و آرامش است. براي مثال، در آداب يك مسلمان شيعي هست كه وقتي به زيارت يك امام ميروي، لباس نو، سفيد رنگ بخر يا در اعياد ذكر ميشود كه لباس نو سفيد به تن كنيد، شايد كه با تاكيد بر اين فرآيند كه پاكي بيرون به پاكي درون هم منتقل بشود. اما در عرصه فعاليتهاي اجتماعي، رنگ اول اسلام به عنوان «پوشش نهايي» رنگ سياه است. بنابراين وقتي قرار است حضور اجتماعي مقتدرانه و رسمي باشد، رنگ مشكي را انتخاب ميكند. اين رنگ نوعي اقتدار و «دورباش» را به مخاطب القا ميكند. گاهي نوع پوشش ما به ديگران اين اجازه را ميدهد كه حريم خصوصيمان را بشكنند. يعني رنگ انتخابي ما به قدري دورباش كمي دارد، كه احتمال دارد ديگران به اين حريم وارد شوند.
- نكتۀ پاياني: يكي از ايرادات ما در مباحث فرهنگ ديني اين است كه برخي موادي را كه مشروط است، مطلق ميكنيم و دچار خطا ميشويم. يا گاهي موارد مطلق را مشروط ميكنيم. مثلاً بارها شنيدهايد وضو گرفتن با آب گرم مكروه است. اين را شرح ميدهند كه آب سرد نشاط ميآورد و يا... بله، اين موارد صحيح است، اما در متن دين ما آمده كه وضو با آبي كه با نور خورشيد گرم شود، مكروه است. به عبارت ديگر در ابتدا بايد بدانيم دين چه گفته و بعد براي آن تحليل علمي بياوريم. اينها خطاهاي فرهنگي- ديني جامعه عاميانه ماست كه گاهي به خواص هم كشيده ميشود.
پي نوشت ها:
1. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسايل الشيعه، دار التراث العربي، بيروت، 1391 ق. ج 3، ص 386.
2. الملاحم و الفتن، سيد بن طاووس، ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ نجف. ص 57.
3. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسايل الشيعه، دار التراث العربي، بيروت، 1391 ق، ج 8، ص 382.
4. سياه پوشي در سوگ ائمه نور(ع)، ريشههاى تاريخى و مبانى فقهى، علي ابوالحسني، چاپ مولف، ص75.
نویسنده: مصطفی سلیمانی
















(APPENDIX ITEM)