امان از دینِ سلیقه ای...!

امان از دینِ سلیقه ای...!

تو فضای امروز با وجود مشکلاتی که توسط متصدیان امور مذهبی و دینی ایجاد شده،
اگه جوانی از اسلام برگشت،
باید دست و پایش را بوسید!

نگو که حاج آقا این چه حرفیه که می زنی؟!

چون در واقع اسلام حالِ احدُ الناسی رو بهم نمی زنه!
این جوونا از منِ طلبه، مذهبی و دینِ سلیقه ای که ارایه دادیم، بر می گردند!

آی پیغمبر خدا!

کاش بودی تا هممون می دیدیم که اسلام چه طعمی داشت!

---------------------------------------------------

پ ن:

دیدگاه یکی از مخاطبین این وبلاگ پیرامون این پست:


ادامه نوشته

انسانِ خواستنی...! ♥


انسانِ خواستنی...! ♥

تا شیرین و خوردنی نشویم، چگونه ما را حلوا حلوا کنند؟!
آنچه که انسان را خواستنی می کند، حِلم و صبر و بردباری است...
مگر آیه قرآن نداریم:
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»
یعنی تا وقتی صبر کنیم، با خدا هستیم!

ولی عزیز من!
چرا تا می بینیم که شخصی مخالفِ عقایدِ ماست و روحیاتش با ما نمی خواند، تکفیرش می کنیم؟!
البته همیشه راه بازگشت هست!
و البته طبیعی است که از انسان های بزرگ، اشتباهات بزرگ ناشی شود!

با خودم هستم:
تحملِ قول مخالف آدمی را بزرگ می کند! :)

عموماً این مشکل رو داریم...!


عموماً این مشکل رو داریم...!


[خودم آروم شدم با این تأمّل!]

1- دقت کردین اکثراً از زندگی ناراضی هستیم!
یکی از دلایل اصلی اش اینه که دائماً خودمون را با دیگران داریم مقایسه می کنیم. اما حواسمون نیست که با این مقایسه ها در واقع داریم زیرآبِ خودمون رو می زنیم.
اگه متوجه این تناقض بشیم، کلی خنده مون می گیره از خودمون!
2- وقتی من خودم را با یکی دیگه مقایسه می‌ كنم و آرزو می‌ کنم كه ای كاش من هم داشتم آنچه او دارد،
معنی‌ اش این نیست كه من آنچه خود دارم، برای او هم آرزو می‌ كنم و آنچه او دارد را برای خودم.
همچنین تو این مقایسه، من هیشوقت حاضر نیستم از چیزی که خودم دارم چشم بپوشم، بلكه می‌ خوام علاوه بر داشته‌ های خودم، داشته او هم مال من باشه.
3- حالا یکی نیست بگه که برادر من! خواهر من!
خب؛ اگر بنا بر مقایسه باشه، اون هم حق مقایسه داره و اون هم متقابل آرزویی مشابه آرزوی من رو در سر می‌ پزه. اون هم می‌ خواد هر آنچه پسندش می‌ افته به «تسخیر و تصرف» خودش در بیاره. او نیز همه را با هم می‌ خواد.

** می دونی اونوخت نتیجه چی می شه؟!
این می‌ شه كه هیچ‌ كس، هیچ چیزی نداشته باشد یا اینكه همه، همه‌ چیز داشته باشن و خلاصه همه شبیه هم بشن. در چنین صورتی دیگه چه كسی خود را با چه كسی مقایسه كنه؟
و چه آرزویی بمونه تا مایه برانگیختن و تاختن بشه؟
به عبارت دیگر مقایسه كردن خودش نقض خودش است.
---------------------------------------
پ ن:
1- امروز تهرانم

مشخص نکن کجا را نشانه رفته ای...!


مشخص نکن کجا را نشانه رفته ای...!

بعضی ها اگر بدانند کجا را نشانه رفته ای و می خواهی چه کنی، چوب لایِ چرخت خواهند گذاشت!
آدمِ زیرک و باهوش هیچ وقت مقصدِ نهایی خودش را اعلام نمی کند.
در روایاتی از امیرالمونین(ع) داریم:
1- «طوبی لعبد نعمه» خوش به حال بنده ای که نعمه است. نعمه یعنی چه؟
فرمودند: «الذی لا یدر الناس ما فی نفسه» هیچکس نمی داند در این فرد چیست. درونش را هیچ کس نمی فهمد. هیچ کسی نمی داند این فرد کجا می رود و کجا را نشانه گرفته است. چه نقشه هایی در سر دارد.
ما که خودمان را سریع لو می دهیم.
2- «من عقل الرجل الا یتکلم به جمیع ما احاطبه علم» یکی از علامت ها برای این که معلوم شود چه کسی عاقل است، این است که هرچه بلد است نگوید.
هرچه اطلاعات دارد بیرون نریزد. تمام معلومات خود را در صحبت هایش منعکس نکند. چون خسارت می بیند.
---------------------------------------
پ ن:
1- باید حرف زد، اما ته به گونه ای که به مقصد نرسی!

امان از آدم هایِ بد قِلق!


امان از آدم هایِ بد قِلق!


ببین بد می گم؟
می گم: ما هیچ وقت نمی تونیم همۀ جامعه و آدما رو همراه و هم‌ سوی خودمون کنیم.
همانطور که:
خود ما هیچ وقت آنطور که دیگران می‌ خوان نیستیم...!
چه تو فضایِ سیاسی، چه اجتماعی و چه مسایل اخلاقی و معرفتی...
پس بهتر نیست؟
به جای کلنجار رفتن با اطرافیان، شیوۀ پاسخ دهی خودمون رو با شرایط و موقعیت‌ ها تغییر بدیم و عینِ برجِ زهرمار نباشیم.
درگیری با دوستان و همکارانِ نافُرم و بدقِلق، نهایت چیزی که برای ما می‌ گذاره، یک ذهن بدبین و یک فکر نا آرام است.
یک راه حل:
خیلی از موقعیت‌ ها، هر چند هم آزار دهنده، با سکوت و صبر و نوشیدن یک لیوان چای به ثانیه‌ ای از ذهن ما عبور می‌ کنن و اصلاً مهم نیستن!
----------------------------------------
پ ن:
1- هیچ کدوم از ما آدما نمی‌ تونیم ادعا کنیم که می‌ تونیم کاری کنیم که دیگران همیشه آنگونه که ما می‌ خواهیم با ما رفتار کنند یا هرگز ناراحتمان نکنند یا اینکه هرگز خودمان را در موقعیت آزاردهنده قرار نمی‌ دهیم.
2- قابل توجه دوستان: جلسه استاد امجد، عصر امروز برقرار است.

خدایِ اخمو ...!

خدایِ اخمو ...!

ما گمان می کنیم می شود خدا را نشناخت،
با او ارتباطی نداشت و رفیقش نبود؛
در عین حال به دستوراتش عمل کرد!!

اما پیغمبر خدا معتقد بود:
مردم اول باید خدا را بشناسند و با او ارتباط بگیرند و مأنوس شوند و وقتی روی دندۀ رفاقت با او افتادند و او را لایق پرستش و اطاعت یافتند، به حرفش گوش کنند.
اما خدای امروز اخموست و قابلیتِ پرستش ندارد!

فتأمّل که جای تأمل بسیار است!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

این اعتقادِ من هستش و براش کلی دلیل دارم که نمی تونم بگم و به قولِ آقایِ کروبی، اگر کسی بهم بگه: «دو تاشو بگو!» نمی تونم دو تاش رو هم بگم!
اما حرفم:
بعضی‌ ها رو دیدی که برای رسیدن به خدا سخت می‌ کوشند. بعضی‌ ها درست موقعِ غروب به خدا می رسن. بعضی‌ ها هم وقتی کار تمام شده و آخرایِ عمرشونه، پیداشون می‌ شه. اما جالبیش اینه که همۀ این سه مدل آدم یکسان زیر چتر لطف و مرحمت خدا جون قرار می‌ گیرن.
می دونی چرا اینجوری فکر می کنم؟
او به غنای کار خودش نگاه می‌ کنه نه به کارِ ناقص و درب و داغونِ ما.
از غنای ذاتِ الهی، به جز بهشت نمی‌شکفه!!
راستش باید هم اینگونه باشه.
بهشت، ظهور بی‌ نیازی و غنایِ خدایِ همیشه مهربان هستش.
با وکیل وصیّ هایِ خدا اصلاً حال نمی کنم!
اصلاً می دونی چیه؟
دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسود و بدبختند که نمی‌ توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.!!!!
----------------------------------
پ ن:
1- خدایِ اینجوری عجب خدایی هستش ها!
2- با وجودِ این خدا آدم خجالت می کشه به سمتِ خطا و اشتباه بره...
3- حرفی داری بزن! خلاصه این خدایِ ماست

گاهی باهاش قهر کن!

گاهی باهاش قهر کن!

خعلی حال می ده و لذّت بخشه که باهاش قهر باشی و دو رکعت نماز به کمر بزنی و بگی:
«دو رکعت نماز می خونم و به کسی هم مربوط نیست!»
یه دعا کنم تا جیگرت حال بیاد؟
«خدایا! منهایِ تو، آرزوهایمان خنده دار است!!»
خداییش دل بده ببین چی می گم:
«دیگران به ما سرویس می دهند و سرویس می گیرند و بعضاً سرویس می کنند، اما خدا فقط سرویس می ده و ما سرویسش می کنیم!!»

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

خدا بنده را جز به بهشت نمی‌فرستد...

حکایتی را از زبان مسیح(ع) نقل می‌کنند که بسیار شنیدنی است. می‌گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت‌های مختلف آن را بیان می‌کرد. حکایت این است:

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران حاضر در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ مشغول به کار شدند. کارگرانی که آن روز درمیدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. ساعات بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

شبانگاه هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او کارگران را گردآورد و به همه دستمزدی یکسان داد. آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: «این بی‌انصافی است. چه می‌کنید آقا؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که دیگر اصلا کاری نکرده‌اند.»

مرد ثروتمند خندید و گفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم و بد است؟» کارگران یک صدا گفتند: «نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما هم بوده. با وجود این، انصاف نیست اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم.» مرد دارا گفت: «من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم.  اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارایی من کم نمی‌شود. من از استغنای خود می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم.»

مسیح (ع) گفت: « بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما  همه یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند.»

او به غنای کار خود نگاه می‌کند نه به کار ما. از غنای ذات الهی، به جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد . بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.

پرهیز از افراط و تفریط؛ راه احیایِ نام امام

 پرهیز از افراط و تفریط

راه احیایِ نام امام

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

با مطالعۀ تاریخ انقلاب مشخص می شود که امام خمینی انتقادگری و انتقادپذیری را به عنوان یک فرهنگ در جامعه دینی مطرح کرد و بر این باور بود که نوآوری و ابتکار و رشد و حیات جامعه در سایه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست می آید. از این روی بی تفاوتی و نظاره گری را در جامعه دینی نسبت به مسؤلان و کارگزاران نمی پسندید و همگان را به خیرخواهی و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به کار مردمان فرا می خواند:

«ما از جانب خدای تعالی مأمور ممالک اسلامی و استقلال آنها هستیم و ترک نصیحت و سکوت را در مقابل خطرهایی که پیش بینی می شود، برای اسلام و استقلال مملکت جرم می دانیم، گناه بزرگ می شماریم.»[صحیفه نور، ج1، ص120]

آن فرزانه بزرگ عقیده اش بر این بود که شناخت کاستی ها و تلاش برای زدودن آنها، گامی است اساسی در رسیدن به رستگاری فردی و اجتماعی. پرده پوشی بر آنچه بوده و هست و رویدادها و یا خود را به نادانی زدن، رویدادها را دگرگون نمی سازد. انسان خردمند، هماره در جست وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت ها، آسیب ها، کم وکاستی ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگانی همچون امام خمینی نقد و انتقاد و برگشت از اشتباهات قدر و قداست ویژه ای دارد و یکی از برتری های اخلاقی و اجتماعی مهم به شمار می رود که موجبات تعالی و رشد را به دنبال دارد.

ادامه نوشته

دست نیافتنی‌ ها، جذاب هستند!

دست نیافتنی‌ ها، جذاب هستند!

با اندک تفکری می شه فهمید که:
آرزوها به آرزوهای مفید و آرزوهای مضر تقسیم می شه: 
1- آرزوی مفید، آرزوییه که تبدیل به برنامه منطقی و تدریجی می‌ شه و زندگی، اون رو در خودش جای می‌ ده و جایگاهی برای برآورده شدنش به رسمیت می‌ شناسه. 
2- آرزوی مضر آرزوییه که جنبۀ خیالبافی توش پررنگه و در واقع این آرزو نوعی خیالپردازیه. 
اما اونی که پدرِ آدم رو در میاره و دهنِ آدم رو سرویس می کنه، این نکته است که:
«این جور آرزوها بسیار جذاب و فریبا هستند، درست به دلیل این که هرگز برآورده نمی‌ شوند و حرکت قوه تخیل، آن را در نظرمان ممکن جلوه می‌ دهد و درنتیجه شیرینی دو چندانی پیدا می‌کنند.»
البته می دونی که:
این خاصیت هر چیزیه که تخیل درش نقش داره. تصور آب برای تشنه از خود آب شیرین‌ تره؛ روزه گرفتن و تحمل تشنگی آسانتره از فکر کردن به تشنگی فردایی که می‌ خوای از سحرگاهش آب نخوری...!
نه! خداییش غیر از اینه؟!
---------------------------------------
پ ن:
1- به معتاده می گن: «شماها چرا نمی فهمید و منگید؟!» می گه: «بابا! می فهمیم ولی حالیمون نیست!»
2- بی خیال بابا! رویِ این دنیا رو با خندیدن و شادی کم کن! 
3- به جونِ خودم، اگه کم نظر بذارید، من می دونم و شما! 

هیچ وقت برای شروع دیر نیست...!

هیچ وقت برای شروع دیر نیست...!

نظرِ من این است که گاهی برایِ شروع می بایست وقتِ اساسی گذاشت و هیچ کس نمی تواند همانندِ خدایِ دوست داشتنی، مأمن و پناهگاهی برای انسانی که در غَم غرق شده است، مؤثر باشد. 
خدای من!
می دانم دلم تو را می خواهد اما ببخش که گاهی چنان فرار را بر قرار ترجیح می دهد که برگشت به گذشته، باعثِ پوزخند می شود! 
خدای من!
در شدّتِ سختی و مشکلات و کم آوردن ها، فقط به تو می شود پناه برد، آخر تو فقط خدایی! 
----------------------------------------
پ ن:
1- می خواهم قطعاتِ وجودی ام را از نو پایه ریزی کنم تا بلکه پیچ و مهره ای اضافه آید و از این مشکلاتِ بچه گانه دور شوم!
2- از شما اساتید و دوستانِ بزرگوار و مهربان به خاطرِ ابرازِ لطفی که لایقش نیستم، نهایتِ سپاس را دارم.   
ما یک خانواده ایم 

گُورِ بابایِ دنیا و مشکلاتش...!

گُورِ بابایِ دنیا و مشکلاتش...! 

باید قبول کنیم که مردم خوردنی اند!
بله تعجب نکن! مردم هم خوردنی‌ اند. بعضی از مردم مثل باقلوا می‌ مانند. راحت الحلقومند. وقتی می‌ بینی‌ شان، لذت می‌ بری. غم و غصه‌ هایت فراموشت می‌شود. 
آنقدر شاد است و خندان که از تقسیم کردن شادی‌ اش با تو چیزی از او کم نمی‌ شود.  
بر‌عکس بعضی‌ ها را با یک من عسل هم نمی‌ شود خورد. اخمو، عصبانی، بی‌حوصله. 
انگار تمام مصیبت‌ های دنیا را ریخته‌ اند روی دوشش. 
وقتی می‌بینی‌ شان، استخوان‌ های تو هم زیر کوه درد و مصیبت آنها، صدایشان در می‌ آید. 
اما عزیز من!
زندگی همه‌ اش کار و مشغله نیست. باید گاهی هم تفریح کرد. باید کمی شوخی کرد. با اطرافیان خوش بود. باید با تفریح زندگی را برای خود شیرین کرد. شوخی و سرگرمی چاشنی‌ های زندگی‌ اند.
راستی زندگی شما چه مزه‌ای است؟
--------------------------------
پ ن:
1- بعضی‌ ها کمپلکس انرژی‌ اند. مدام پالس‌ های مثبت می‌ دهند به دیگران. همیشه لبخند به لبشان است. غصه‌ هایشان را برای خودشان نگه می‌ دارند و شادی‌ هایشان را مثل نقل و نبات می‌ پاشند روی سر مردم. چقدر قشنگ می‌شد اگر همه اینطور بودند. 
2- زندگی ای که خنده و شوخی با آن عجین نباشد، زندگی نیست. عذاب است.

مرد خانه چه حقی بر گردن زن خانه دارد؟

مرد خانه چه حقی بر گردن زن خانه دارد؟

مرد خانه چه حقی بر گردن زن خانه دارد؟

1- دور باش از هر گناهی که ریز و درشت، دور و برت است و اطمینان شوهرت را به تو کم می‌کند؛ پشت دست گزیدن هم ندارد! اطمینان، اطمینان است. همان طور که بی‌وفایی و ــ زبانمان لال ــ به مردهای دیگر بیشتر از مرد خودت نظر داشتن، اطمینان شوهرت را کم می‌کند، چانه‌ی گرم و خستگی‌ناپذیر داشتن برای غیبت و مسخره‌ی خاص و عام کردن هم، اطمینان شوهرت را کم می‌کند. اصلا خاصیتِ گناه همین اطمینان و طمأنینه (آرامش) بر باد دادن است.
2-  حواست جمع زندگی‌ات باش.

3-  از شوهرت دل ببر؛ خوشایند و آراسته جلوش راه برو و خجالت را هم با زباله‌های چندروز مانده‌ات، بگذار سر کوچه ببرند.

4-  خشنودی شوهرت را به دست آر؛ و او را جَلد خودت کن.

خودت را به مهربانی بزن!

خودت را به مهربانی بزن! 



حتماً دیده ای که مردم بيشتر عقلشان به چشمشان است!! 
اگر می‌ خواهی فكر كنند كه مهربانی، خودت را به مهربانی بزن! ‌
اگر می‌ خواهي فكر كنند كه دست و دلبازی، خودت را به دست و دلبازی بزن!
هم مردم باورشان می‌شود و هم خودت. جالبه، نه؟!
حال می خواهم گریزی بزنم:
در انتخاب دوستانمان دقت کنیم، مردم شخصيت فرد را از روی دوستانش قضاوت می‌كنند و يا خانواده‌اش. 
برای اينكه اگر نگوييم غير ممكن، ولی بعيد است كه كاملا متفاوت از دوستان و خانواده خود باشی!! 
----------------------------------------------------
پ ن:
1- کسانی که به دیگران ثابت می‌ کنند «فردا» هیچ‌ گاه تمام نمی‌ شود، انسان‌ های «مقدسی» هستند، آن‌ ها همیشه لبخند می‌ زنند و مطمئن هستند اگر امروز زندگی روی خوشی نشان نمی‌ دهد، حتماً فردایی هست که خورشید در آن از همان نقطه امروز طلوع می‌ کند و بی‌ وقفه و سخاوتمندانه می تابد.
2- خدایا ممنونم ازت و راضیم ازت 

پيامبرِ مهربانی ها....

پيامبرِ مهربانی ها....
عید بر شما سروران و عزیزان مبارک!


دوست دارم گریه کنم! داد بزنم...
شاید بگي شبِ عیدی چرا غمگيني...! بهت اصلاً نمياد!
اما واقعیتش اينه: از اينکه پیامبر رو نتونستم بفهمم و درک کنم و نگاهش رو تو زندگیم احساس کنم، داغون...
م...
پيامبري که اگه الآن بود، راحت هر موقع که کم میاوردی، می رفتی تو آغوشش و خودتو براش لوس می کردی! سرت رو می ذاشتی رویِ پایِ پیامبر و ایشون دست بر سرِ شما مي کشید.
اونوقت فضا خیلی فرق می کرد: نگاهش به تو معدن بود، معدنِ طلا هم نباشی، حداقل نقره بودی! «اَلّناسُ معادِنُ كَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّةِ»
آی خدا! اونقدر این پیغمبرت باصفا بوده که امام صادق(ع) از اینکه تو دورۀ این عزیز نبوده، به تو گلایه مي کنه:
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَیْكَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»[دعایِ افتتاح]
بارالها ما به درگاه تو شكایت مىكنیم از فقدان پیغمبرت كه درودت بر او باد.
او آمد تا آخرِ آقایی و بزرگ منشي را به نمایش بگذارد...
--------------------------------------------
پ ن:
1- بعد از گریه آرام مي شوم. عیبی ندارد: خاموش کن و خاموش باش و گریۀ مرا ببین!
2- فداکاری، یعنی آسایش خود را فدای آسایش دیگران کردن.«گابریل گارسیا مارکز»

مرگ؛ آغوش پر مهر پروردگار....

مرگ؛ آغوش پر مهر پروردگار....
حقیقتِ مرگ؟ باید حال داشته باشی برای خوندنش....!



همۀ ما می دانیم که:
مرگ حقیقتی انکار ناپذیر است، ولی با آن مثل یک باطل بی اساس برخورد می کنیم، و این از شگفتیهای زندگی انسان در دنیایِ ماست!...

متأسفانه ما معنایِ صحیحی از مرگ در ذهنمان نداریم، لذا از آن ناراحت و بعضاً متنفریم!
مرگ، نیستی، فنا و نابودی نیست، بلکه به معنایِ انتقال از سفرۀ کوچک به سفرۀ بزرگ تر است؛ آن هم انتقال از حیاتى(دنیا) به حیات دیگر(آخرت).
** نظرات برخی بزرگان و اندیشمندان:
1- ملاصدرا حقیقتِ مرگ را اینگونه می داند:
«مرحوم ملاصدرا بیان مىدارد: مرگ مفارقت روح از بدن است و نفس، در حرکت جوهرى به مرحلهاى مىرسد که دیگر نیازى به آلات و ابزار تن ندارد. بدن، به منزلۀ کشتى است که نفس سوار آن شده تا در سفر به سوى خدا، در خشکى اجسام و دریاى ارواح از آن کمک بگیرد و وقتى از این مرحله گذشت، دیگر نیازى به این بدن ندارد.»[ اسفار، ج۹، ص238]
2- علامه طباطبایی حقیقتِ مرگ را اینگونه می داند:
«در حقیقت مرگ براى انسان سرآغاز حیاتى نو است. همان گونه که انتقال انسان از «جنین» به «عالم دنیا» تولّد و حیات جدیدى براى او محسوب مى شود، انتقال او از حیات دنیا به آخرت نیز تولدى دیگر و سرآغاز حیات جدیدى است.»[المیزان، ج16، ص 252، سجده: 11]
3- آیت الله جوادی آملی حقیقتِ مرگ را اینگونه می داند:
«حقیقتِ انسان «منِ» اوست، نه بدن مادّى اش؛ چرا که با توفّى و مرگ، شخصیت و منِ حقیقى انسان به تمام و کمال دریافت مى شود و بدن کم کم پوسیده و بعد پراکنده مى شود، آنچه پوسیده نمى شود و تحویل مأموران الهى مى گردد بدن مادّى انسان نیست، بلکه حقیقت وجودى او است که «منِ» او وابسته به آن است و قرآن از آن به نفس و روح تعبیر مى کند.»[معاد در قرآن، ج4، ص181]
3- ---------------------------------------
پ ن:
1- برایِ جواب سلام، باید به علیک محترمانه فقط فکر کرد، نه چیز دیگر!
2- دنـیـا را وارونـه مـی خـواهـم...
آدم هـا را...
اتـفـاق هـا را...
دلـم مـی خـواهـد...
رویـاهـا از سـر و کـول هـم بـالا بـرونـد...
مـردمـان بـخـنـدنـد از تـه دل...

خدایِ خیلی باحال!

خدایِ خیلی باحال!

باید به اندازه ای در موردِ رحمت، محبت و عظمتِ خدا صحبت کرد که وقتی گناهی دیده می شود، به سمتش شیرجه رفت!
چرا حوزویون و مذهبیون اینقدر سختشان است که خدا را مهربون معرفی کنند؟!
آهای با توأم!
لازم نیست که من و امثالِ شما نگر...
انِ این باشیم که خدا رو اگه اینجوری معرفی کنیم، ممکنه طرف نسبت به انجامِ گناه راغب باشه!
امام سجاد(ع) که خدا رو به گونۀ دیگری معرفی می کنه:
«و یسرعنی الی التّوثّب علی محارمک، معرفتی بسعة رحمتک و عظیم عفوک؛
و معرفت و شناخت من نسبت به وسعت و فراخیِ رحمتت، و عفو و بخشش عظیم و بزرگت، مرا در راه هجوم به چیزهایی که تو حرام کرده ای شتاب بخشیده است.»[دعای ابو حمزه ثمالی، امام سجّاد(ع)]
امام سجاد با خدا اینگونه حرف می زند تا همه بدانند چه خبر است!
------------------------------------
پ ن:
1- گنه کاری مثلِ من باید این رو بدونه که خدا هنوز هم دوستش داره!
2- حالا حالا مونده که ذایقۀ اهلبیت(ع) رو بدونیم!!
بعضی از مسایل معرفتی با مذاقِ قُراضۀ ما سازگاری ندارد!
3- بی بهانه به خاطرم می آیی...

خودت رو حسابی لوس کن!

خودت رو حسابی لوس کن!

همۀ آدم ها نیاز دارند تا خود را برای شخصی لوس کنند!
این مطلب حتمی است و اگر کسی تردید دارد، خود را به روانپزشک بلاتعارف نشان دهد!
حال علتِ اینکه خود را گاهی آویزانِ دیگران کرده و زندگی و هویّتِ خود را وقف آنها می کنی
م، خود ماجرایی هایی دارد!
به جانِ خودم که می خوام سر به تنش نباشه! دنبالِ کسی بگردید تا خودتان را برایش لوس کنید تا ارضاء شوید!
می دانی چرا؟
چون اگر کسی رو پیدا نکنیم، خود را پیشِ کَس و ناکس لوس می کنیم!
باید شخصیتی رو پیدا کنی که از لوس بازیِ تو برداشتِ منفی نداشته باشه.
--------------------------------------
پ ن:
1- خدا ما رو زیادی تحویل گرفته، به گونه ای که آدم دوست داره خودش رو براش لوس کنه! با این پروندۀ قطور جوری برخورد کنه که گویا اصلاً خبری نیست!
2- خدایا! منهای وجودِ تو، آرزوهایمان چقدر خنده دار است! تنها کسی که خوب تحویل می گیره و آرام کنندۀ واقعی است.
البته بعضی ها که شبیهِ خدا هستند، مجرایِ لوس بازی قرار می گیرند!
3- دعایِ ابوحمزه ثمالی هم یه چشمه از لوس بازی هاست!

امان از میهمانِ خوب!

امان از میهمانِ خوب!

برای پذیرایی میزبانت، ارزش قائل شو!
مگه نمی داني مردم زحمت کشیده ‌اند برایت! گیریم که قرمه ‌سبزی‌ شان به پای قرمه‌ سبزی عیالت يا مادرت نمی‌ رسد؛
یا چایی که جلوت گذاشته‌ اند به مرغوبی چای منزل خودتان نیست و از این سه
بیل نشان ها می باشد.
اینها دلیل نمی‌ شود پذیرایی ‌شان را دست کم و ناچیز بشمری.
به این فکر کن که شاید وُسعشان همین بوده...
-------------------------------
پ ن:
1- به قول «آشیل»[همان اسطورۀ یونانی که پاشنۀ پایش خیلی معروف است]: «از رابطۀ میانِ میزبان و مهمان، چه احساسی مهربانانه‌ تر؟»
2- وقتی شخصی دعوتت مي کند، قبول کن! دین فقط روزه و غسل و نماز نیست؛ این هم جزئی از دین توست!
3- قدمِ نو رسیدۀ فرزندِ برادر بزرگم:
Hesam Tavasoli
و دوستِ خوبم: Mohsen Abdollahi را تبریک عرض می کنم!

لنگِ آرزوها...

لنگِ آرزوها...


عزیز من! دنيا رو نباید خیلي جدّی بگیريم که توش بمونیم!
آخه دنیا کوچکتر از اونِ که آدم بخواد توش، لنگِ آرزوهاش رو دراز کنه!
به قولِ اون بزرگ که می گفت: «تو دنیا باید خوش بود، اونم الکی!»
اگه دنیا رو زیادی جدّی بگیريم، اخلاق
مَخلاق تعطیل می شه! هیچ کس ديگه برايِ دیگری تره خورد نمي کنه!
حالا باید تویِ این دنیایِ تموم شونده، یه کارایی کرد:
1- دلِ کسی رو نشکونیم.
2- حالِ کسی رو نگیریم.
3- به کسی ظلم نکنیم!
4- خودمون رو نگیریم و حال بهم زن نباشیم!
5- حق پذیر باشیم.
6- همدیگر رو دوست داشته باشيم.
-----------------------------------------------
پ ن:
1- می خوام یه اقراری کنم؛ من به صاحب این پروفایل ارادت دارم:
https://www.facebook.com/profile.php?=4386716870
2- شايد دنيا ان مجلسي نباشد که تو در آرزويش بودي ولي حالا که دعوت شدي تا مي تواني زيبا برقص.
«ويليام شکسپير»

[عاشق ها حتماً بخوانند...!]

[عاشق ها حتماً بخوانند...!]
کسی را که دوست داری آنالیزش کن...


خیلی از جوونا رو که می بینی عاشق شدن و لافِ عشق می ترکونن، وقتی باهاشون هم کلام می شی و حرف هاش رو بررسی می کنی، احساس می کنی الکی قلبشون تالاپ تولوپ می زنه!!
البته معمولاً بعد ...
از حرف زدن باهاشون و نتیجه ندادنِ اختلاطمون، یه جملۀ معروف و کلیشه ای می گن که:
«حاج آقا عاشق نشدی نمی دونی! اصلاً می فهمی عشق چیه؟! تو حوزۀ علمیه همش سرتون تو کتاب بوده و از این چیزا سر در نمی یارین!»
الکلام! یه مدت زمانی که می گذره و همون شخصِ عاشق پیشه رو می بینی، بغلت می کنه یا با یه حسّی می گه:
«حاج آقا شما درست می گفتی! من عاشقِ کش دادنِ ته جمله هاش شده بودم، از جویده ادا کردنِ کلماتش خوشم می اومد و ...»
خلاصه آی جوونِ عزیز!
تا دیدی دلت تالاپ و تولوپ افتاده و جوری به سینه ت می کوبه که داری قالب تُهی می کنی، فکر نکن عاشق شدی! با همین نشونه که نمی شه حکم کرد که عاشق شدی، و الّا و لابد که باید به وصال برسی!
حرفم این است که:
«دلبر» باش اما نه برای همه و همه ‌جا. ها؟!
دختر و پسر و مرد و زن هم نداره؛ مجرد و متاهل هم نداره. این ابزار و شِگردای دلبریت رو بردار و جایی بساط کن که قصد صید داری. کدام ماهی گیری را دیدی که دانسته و نادانسته، قلاب بیندازه توی حوض، یا تور بیندازه توی تُنگ؟ عاخه ماهی گُلی به چه دردش می‌خوره؟
ها؟! تو بگو...!
-----------------------------------------
پ ن:
1- عشق هم، بلاست و نشونه ها داره. اگه به حال خودش رهاش کنی و نفرستیش آزمایشگاه، فکر و خیال، نشونه ها رو تشدید می‌کنه و قبل از این که بفهمی، قلبت بفرما را زده و میزبان مهمونِ ناخونده ‌ای شدی که نمی‌ دونی باهاش چه کار کنی و فکر می‌کنی چاره‌ ای نیست جز وصال...!
2- تور را باید جای درستی انداخت. ماهی هم نباید بازیگوش باشه. باید فقط خودش را اسیر توری کنه که صیادِ حواس جمعی داره؛ صیادی که واقعا پی صید اومده... بعله!!

فوتبالِ ملائکه هم دیدن دارد...

فوتبالِ ملائکه هم دیدن دارد...


به نظرت مایی که صبر و گذشت نداریم، چه جوری می تونیم منتظرِ واقعیِ حضرت(عج) باشیم؟!
اگه رفیقی که 20 ساله باهاش رفیقیم، پا رو کفشمون بذاره، می گیم: «گردنتو امام زمان بزنه!»
اگه تاکسی، برایِ بقیه پول، خورد نداشت
ه باشه، می گیم: «گردنتو امام زمان بزنه!»
اگه تو سخنرانیمون گوشیِ کسی زنگ بخوره یا بچه ای شلوغ کنه، می گیم: «گردنتو امام زمان بزنه!»
تو روضه ها همیشه نسبت به مخالفان اهلبیت(ع) می گیم: «اگه امام زمان بیاد، گردنِ همه تون رو می زنه!»
اصلاً اگه دستِ ما باشه، وقتی حضرت ظهور کنه، به آقا می گیم: «گردنِ این و اون رو بزن!» آخرش کسی رویِ کرۀ زمین نمی مونه که!
لذا زمین رو می دیم ملائکه باهاش فوتبال بازی کنن!
والله با این نونشون!
----------------------------------------
پ ن:
1- او با شمشیرِ محبت دنیا را فتح خواهد کرد! او روش و سیره اش همانند آقا رسول الله است که مکه را فتح کرد، بدونِ اینکه از بينیِ احدی خونی چکیده شود! خانۀ ابوسفیان همانند کعبه، خانۀ امن شد!
2- حضرت آیینۀ تمام نمایِ خدای مهربان است و بس!
3- و در آخر:
«خدایا….
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات ومبهوت نگاهت میکنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم
ته قصه چه میکنی؟
بامن…»

ماهى يك نماز بخوانيد كافى است!

ماهى يك نماز بخوانيد كافى است!

آقايى به بمبئى رفته بود و ديده بود در يك محله همه شيعه هستند ولى نماز نمى خوانند، به آن ها گفته بود: طورى نيست اگر ماهى يك نماز بخوانيد كافى است !البته چنين فتوى و دستورى نياز به جراءت و يقين دارد . لذا همه گفتند: اين كه چيزى نيست ، و ماهى يك نماز خواندند. مدت ها بدين منوال ماهى يك نماز مى خواندند تا اين كه آن آقا به آن ها گفت : هفته اى يك نماز. مدت ها گذشت تا اين كه فرمود: شبانه روزى يك نماز.كم كم صبح و شام ، تا اين كه نمازهاى يوميه را با كمال سهولت و بدون هيچ صعوبتى به آن ها تعليم نمود و آنان را را نمازخوان كرد و نتيجه ى مطلوب و نهايى را گرفت .
به ايشان گفته بودند: چگونه آن ها را در اين مدت بى نماز گذاشتى ؟ گفته بود: آن ها خود بى نماز بودند، من بى نماز نكردم ، من با اين روش آن ها را تدريجا نمازخوان كردم .

در محضر ایت الله العظمی بهجت، محمد حسین رخشاد

همدیگر را تاب ندهیم!

همدیگر را تاب ندهیم!


آهای جوانِ عزیزی که من یکی برات احترام قائلم و ازت دفاع می کنم!
باید یاد بگیریم که دخترا و پسرا دلشون، وقتشون و احساسشون احترام داره.
وقتی کسی دل‌ بستۀ دیگری می‌ شه، نباید از اون به عنوان وسیله‌ ای برای سرخوشی استفاده...
بشه!
نباید از اون برای گذرانِ اوقات استفاده بشه!
نباید از وابستگیِ درونِ اون برای پُر کردنِ اوقاتِ تنهایی سوء استفاده بشه.
خودتان را جایِ «آسیب بیننده» بذارین، حالا قضاوت کنین!!
البته خوب باید توجه داشت که:
وابستگی می‌تونه به خاطر قیافه، تیپ و یا ظاهر آدما، ارتباط قوی و جایگاه و مقامشون یا علاقۀ درونی آدم بدون هیچ دلیل خاصی باشه.
-----------------------------------
پ ن:
1- روی صحبتم با اون دسته از دختر و پسراییه که حواسشون نیست که آدمای اطرافشون با اسباب بازی و عروسک یه فرق اساسی دارن!
آدما انسانند و دارای احساس!
2- این وسط دختر خانما طبقِ آمارِ موجود و سوالاتِ «مرکزِ ملی پاسخگویی به سوالات دینی»، بیشترین ضربه رو می خورن!
3- اگه تو هم حرفی يا تجربه ای یا نکته ای داری، بنویس تا همه استفاده کنن!

تا گاف ندی، صاف نمی شی!

تا گاف ندی، صاف نمی شی!


یه حرفی دارم، نمی دونم درسته یا نه!
من می گم: تنها راه موفقیت تویِ یک مسأله ای، اینه که تو همون مسأله به اندازه کافی شکست خورده و ناموفق شده باشیم.
یعنی اولِ کار ممکنه اشتباهاتِ احمقانۀ زیادی ازمون سر بزنه، اما اگه ...
جا نزنیم، روز به روز بهتر خواهیم شد.
خیلی وقت ها غرور و منیّت ما اجازه نمیده به کارهایی که درشان مهارت نداریم دست بزنیم و طبیعتاً هیچ وقت چیز جدیدی یاد نگیریم. درعوض همان کارهای قبلی را به رغم خسته کننده بودنشان تکرار می کنیم. بعد در کمال حیرت از خودمان می‌پرسیم چرا به جایی نمی‌ رسیم؟ البته اینو بگم که به جایی رسیدن ملاک نیست!
خلاصه بگم:
1- هر کی می خواد تویِ یه کاری موفق باشه، باید کار رو شروع کنه و اشتباهات و گاف هایِ زیاد بده تا راه بیفته و با تجربه بشه!
2- هرکسی موفق شده و به جایی رسیده، چنین روزهایی رو هم تحمل کرده!
-----------------------------------------
پ ن:
1- شرح عکس:
این نقاشی رو سرِ کلاسِ استاد باستانی، تو صفحۀ گوشیِ «گالکسی نتِ»
Reza Jebele کشیدم و پاش امضا هم زدم تازه یه کارشناسی مثل Saeed Bahar هم که نقّاش و خطاط تشریف دارن، تأیید کرده و گفته کارِ مُدرنی ست!
عجب امضایی کردم ها!
2- اگر جزو کسانی هستید که منتظرید در زمینه ‌ای خاص تخصص کافی به دست آورید تا آنگاه احساس اعتماد به نفس کنید و در نهایت دست به عمل بزنید، بیش از این وقت خود را تلف نکنید!

بیست دقیقه براي نماز!!

بیست دقیقه براي نماز!!


حتماً برای شما هم پیش آمده که:
خیلی وقت ها به خاطرِ مشکلی که دچارش شدی، یا کارِ اداری که پیدا کردی، به اداره ای برای رفع یا حلِّ اون عازم می شی.
حالا اتفاقاً یا استثنائاً یا بدبختانه کارِ شما به نماز منتهی می شه! ...

اين موقع است که کارمندای محترم و عزیز، سریعاً نماز خون می شن و برای ادایِ نمازِ واجب، به نمازخانۀ مربوطه تشریف می برن! حالا تا اینجا عیبی نداره، عاخه نمی شه گفت که نماز چرا می خونی و وایسا به کارِ مردم رسیدگی کن!
بحثم سرِ اینه که دو تا نمازِ ظهر و عصر، با تمامِ تعقیباتِ وارده و مستحباتِ حاکیه، مگه چقدر وقت مي گيره؟ ها؟ بگو با وضو و مستراحش 15 دقيقه! نه نيم ساعت!
خداوکیلی، دلت برایِ اون پیرمرد يا پیرزن یا مادری که الآنه که بچه اش از مدرسه برسه یا شوهرش از سرِ کار برگرده، نمی سوزه؟! ها؟
حالا بماند که واقعاً بعضاً تو این مهلت نماز می خونن یا بعضاً... ها؟
-------------------------------------------
پ ن:
1- رفتم اداره ای، يارو بعد از نيم ساعت اومده، همه معترض! بهش می گم: داداشِ من! نمازِ جعفرِ طیار خوندی بودی، تموم شده بود! اونم محترمانه گفت: «دلم می خواد، می خوام ببینم فضولش کیه؟!» منم دیدم خیلی منطقيه، صوبتي نداشتم!
2- از جهتِ شرعی و فقهی، نماز واجبِ مُوسَّع[دارای وقت بسيار] است ولی راه انداختنِ کارِ مردم، واجبِ مُضيَّق[دارایِ وقتِ اندک] است!
3- ضمناً هیچ کس، مخالف با نمازِ اولِ وقت نيست! بد فکر نکنی!!
اما نمازِ در اولین فرصت، نمازِ اولِ وقت است، فتأمّل که جایِ تأمّل بسیار است!
4- بعضی ها هم چه خواب هایی می بینن ها!

«اللهم الرزقنی جهنماً» با این خدایِ میرغضب!

«اللهم الرزقنی جهنماً» با این خدایِ میرغضب!


1- اصلاً می دانی چیست؟ بگذار انتهایِ حرف را بگویم:
خدایِ امروز و مرسوم را از کودکی دوست نداشته ام و هیچ وقت دوست نخواهم داشت! اصرار نکن، فایده ای ندارد!
مگر خدایِ میر غضب، دوست داشتنی می تواند ب...
اشد؟
خدایِ چماق به دست که تو نخِ گرفتنِ مُچِ من و امثالِ من هست،
خدایی که دیر مردم رو می بخشه و تا جِلزّ و وِلزّ کردن هنگام سوختن رو نبینه آرام نمی گیرد!
خدایِ عقده ای و دیکتاتور و اخمو که دنبالِ یک فرصت هست تا حالِ من رو بگیرد!

2- اما ابی عبدالله در ابتدای «دعای عرفه»، خدا را اینگونه تعریف می کند:
«وَ راحِمُ كُلِّ ضارِعٍ» مهربان نسبت به هر نالان!
خدایِ حسین، طاقت نداره اشک بنده هاش رو ببینه! بله اینه خدایِ دوست داشتنی و خوردنی!
آی مداحِ خدانشناس! هیچ وقت نباید بعد از گریه و زاری بگی: «معلوم نیست خدا بخشیده باشه تو رو!»
ببین منو! اندازۀ جنابِ حُر گناه بیاریم درِ خونۀ خدا، برای بخشیدنِ اون همه گناه، چند ثانیه بیشتر وقت نمی خواد!
-----------------------------------
پ ن:
1- مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در تفسیر آیۀ «قال لا أحب الآفلين»[ابراهیم: 76]
چیزی که دوس داشتنی نیست، خدا نیست!!!
2- الدنیا سجن المؤمن... یعنی با یوسف:
این روزها بی میله مرسوم است زندان زلیخاها....
اللهم الرزقنی جهنماً

مشکل کمبود حُرّ نیست!

مشکل کمبود حُرّ نیست!


حقیقت این است که امروزه ما مشکلِ کمبودِ «حُر» نداریم! بلکه مصیبت، نبودِ امام حسین(ع) است و بس!

1- عزیز من! تا می بینی شخصی غرقِ مشکلات معرفتي یا اخلاقی است و تریپش با شما نمی خونه، سریع به خودت اجازه نده توبیخش کنی ...
و واژه هایی همچون: «بدبخت! بیچاره! اراذل و اوباش! کثافط! بی شعور!» براش بکار ببري!
2- بزرگی مثلِ مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمود: «حتی طلحه و زبیر را هم ملامت نکنید!» انصافاً عمقِ نگاه رو ببین!
3- چند نفرمون بجای آرزوی سرنگونی و لغزش دیگران، امید به اصلاح و توبۀ اونها رو داشتیم؟ امروزه چرا دنبالِ شادیِ سقوط هستیم؟!
4- بد نیست حس و حال خودمون رو یک محکی بزنیم و برای این کار چه معیاری بهتر از مرام و کلام امیرالمومنین(ع) که می فرمایند:
«از سقوط و لغزش دیگران شاد مباش زیرا نمی دانی روزگار با تو چه خواهد کرد؟»
5- تو رو به قرآن به این تصویر نگاه کن! اينا اراذل و اوباشن؟! یا ما...
اینان وقتِ وقتش از ما جلوترند!
--------------------------------------
پ ن:
1- مطلع شدم که دوست خوبم
علی علوی، مریض احوالن!
براي شفاي ایشان و همۀ مریضان دست بر دعا بلند می کنيم...
2- عکس از خبرگزاری فارس.

رویِ مُخِ مردم نباید راه رفت!!

رویِ مُخِ مردم نباید راه رفت!!


پیغمبر خدا 15 سال روی مُخ مردم «کار کرد» و جواب گرفت و ما سی و اندی سال است که روی مخ مردم «راه می رویم» و عمراً جواب نخواهیم گرفت!
1- ما گمان می کنیم می شود خدا را نشناخت، با او ارتباطی نداشت و رفیقش نبود؛ ...
در عین حال به دستوراتش عمل کرد!!
اما پیغمبر خدا معتقد بود مردم اول باید خدا را بشناسند و با او ارتباط بگیرند و مأنوس شوند و وقتی روی دندۀ رفاقت با او افتادند و او را لایق پرستش و اطاعت یافتند به حرفش گوش کنند. اما خدای امروز اخموست و قابلیتِ پرستش ندارد!
2- او با این اندیشه بود که سال های سال انحراف مردم را دید اما امر و نهی نکرد چون باور داشت که امر و نهی «قبل از تعلیم و تعلم» روی مُخ مردم راه رفتن است. ولی ما چه می کنیم؟!
3- چه بی چاره ایم اگر نبود این معلم را احساس نکنیم!
معلمی خداگونه که در نیایش هایمان صدایش زده بودیم:
«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» معلمی که می تواند یک عمر زشتی هایمان را سکوت کند و زیبایی هایمان را فریاد بزند!
بی او جهالت هامان چه پر آوازه شدند!
خدایا! به دادِ ما جوانان برس!
---------------------------------------------
پ ن:
1- چقدر از قرآن دور افتاده ایم که خیال می کنیم ضمانت اجرای احکام خدا خطبه های آتشین است! بابا اینقدر داد نزن، فایده ای نداره که نداره هیچ! اثرِ عکس هم داره!
2- برای پست هایی که می بینید، وقت می گذارم، خواستارم که شما هم برای خواندنش وقت بگذارید! ممنون

درود بر قلب های یخ زدۀ ما...

درود بر قلب های یخ زدۀ ما... 


میلیون ها دختر ایرانی که از سن ازدواجشون گذشته وقتی صدای بوق ماشین عروس رو می شنوند چه حسی پیدا می کنند؟ 
ها؟! خُب بگو دیگه!
دختر ۳۰ سالۀ نا امید از ازدواج که با عروسک بازی بزرگ شده با دیدن لباس های عروس توی ویترین مغازه ها چه حالی داره؟
ها؟! خُب بگو دیگه!
متصدی این فجایع فرهنگی کیه؟ 
ها؟! خُب بگو دیگه!
لابد: «مرگ بر آمریکا!»
چرا سهامداران شادی های ملت شریک غم مردم نمی شوند؟!
ها؟! خُب بگو دیگه!
چند هزار منبر در فضیلت و ضرورت انرژی هسته ای رفته ایم؟
برای خلق یک گوسالۀ شبیه سازی شده چه خون دل ها که نخورده ایم و چه سفرها که نرفته ایم! 
ها؟! خُب بگو دیگه!
در ماتم قطع چند درخت و کشته شدن یک گرگ حفاظت شده و مرگ ببر و پلنگی ایرانی هزاران تریبون و رسانه را خرج می کنیم؟!
خاک بر سرمان که پژمردن میلیون ها ریحانۀ نازنین دل سنگمان را نمی لرزاند! 
-----------------------------------
پ ن:
1- اگر مقررات آیین انسان ساز اسلام، بدون حب و بغض و بدون کم و کاست اجرا بشه بسیاری از مشکلات اجتماعی و معضلات آن رفع می شه...
2- بی ارتباط: «وقتی کسی دل‌ بستۀ دیگری می‌ شود، نباید از او به عنوان وسیله‌ ای برای سرخوشی استفاده شود.» 
3- ها؟! خُب بگو دیگه!

آیا ریشۀ مشکلات در پیغمبرِ خدا بود؟!

آیا ریشۀ مشکلات در پیغمبرِ خدا بود؟!


ما در مواجهه با انحرافاتِ اطرافمان، چه کسی را مقصر می دانیم؟
می خواهید حس و حالِ قشنگِ پیامبر را بدانید؟

مدتی از شروع رسالت پیامبر گذشت اما مردم استقبال چندانی نکردند. طبیعتاً باید جریان نبوت مورد نق...
د و بررسی قرار بگیرد.
پیامبر باید از خود بپرسد کجای کار لنگ می زند که مردم به آیین فطری و مرام توحیدی او توجهی نمی کنند؟!
مرحوم امام در کتاب «شرح چهل حدیث» از قول استادش مرحوم شاه آبادی می گوید:
«پیامبر در بررسی این معضل به اینجا رسید که مشکل از خود اوست. شاید او کم نور است که مسیر برای خلق الله روشن نشده است، لذا بر کثرت عبادات خود افزود و به اندازه ای خود را در زحمت انداخت که پای مبارکش در حال عبادت ورم می کرد تا اینکه سورۀ طه نازل شد:
«طه، ما أنزلْنا علَیک القُرْانَ لِتَشْقی الّا تذکرةً لِمَنْ یَخْشی»(۱، ۲، ۳/طه).
ای پیامبر ما قران را بر تو نازل نکردیم که به مشقت بیفتی.
--------------------------------------------
پ ن:
1- مهم نیست که واقعاً مردم مقصر هستند یا نه. آنچه وضع موجود را بدتر نمی کند همین حال و هوای متواضعانۀ ماست!
2- امیرالمومنین(ع) می فرماید:
«ان المؤمن لا یصبح و لا یمسى الا و نفسه ظنون عنده»
مومن به خودش بسیار بد گمان است.
3- دوستان! بیایید ریشۀ مشکلات را در خودمان جستجو کنیم!

دیگران را آنگونه که هستند بپذیریم

دیگران را آنگونه که هستند بپذیریم

 لجمان درنیاید! 

اگر ما از چیزی که مربوط به دیگری است خوشمان نیاید یا از آن عصبانی شویم، به این معنی است که چرا دیگران آنگونه که ما دلمان می‌خواهد رفتار نمی‌کنند! در چنین مواقعی باید از خودمان بپرسیم:
چنانچه در ارتباط با شخص دیگری موضوعی لج ما را درمی‌آورد، باید از خودمان بپرسیم که آیا رفتار آن شخص برای ما محدودیت ایجاد می‌کند، به ما آسیب می رساند، مانع تحقق نیازها و خواسته‌های ما می‌شود، یا احساس ما را جریحه‌دار می‌کند؟ تنها اگر در چنین مواردی پاسخ ما به این پرسش‌ها مثبت باشد، آزردگی و ناراحتی ما هم بجا و تهییج و عصبانیت ما توجیه پذیر است.
درواقع ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم دیگران به طور دقیق آنگونه که ما می‌خواهیم رفتار کنند. برعکس ما باید دیگران را آنگونه که هستند بپذیریم. هر فردی را با ویژگی‌هایش، مشکلاتش، نظرات و برداشتهایش و غیره بپذیریم. همانگونه که انتظار داریم دیگران ما را آنگونه که هستیم بپذیرند و به رسمیت بشناسند، محترم شمرند و دوست بدارند. ما هم باید اجازه بدهیم که دیگری با همان شکل ویژه خود آزاد باشد.
آنچه ما به انجامش محق نیستیم و نمی‌توانیم مورد شماتت قرار دهیم، مسائلی هستند که صرفا به دیگران مربوط می‌شوند نه به ما. دیگران به این خاطر در عرصه حیات حضو ندارند که خود را به شکل و شمایلی در بیاورند که مورد دلخواهد ماست!

مرشد چلویی

مرشد چلویی

نسیه داده می شود؛ حتی به شما

•    تابلویی روی دخل مغازه گذاشته بود: "نسیه و وجه دستی داده می شود؛ حتی به جنابعالی به قدر قوه." اغلب مردمی که پول نداشتند یا رند بودند و می خواستند پول ندهند، از این موضوع استفاده می کردند، غذای مجانی می خوردند و می رفتند. 

•    می گفت: «جنس خوب بهترین تبلیغ است.» به همین جهت از بهترین برنج، روغن کرمانشاهی، گوشت راسته ی سفارشی و بهترین حبوبات استفاده می کرد؛ طوری که انسان وقتی از غذای این مغازه می خورد، احساس می کرد باز هم دلش می خواهد. به همین جهت مشتری ها اغلب دو پرس می خوردند؛ حتی آنهایی که رایگان می خوردند! 

•    بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان و صاحبان مغازه ها غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرشد چون این مطلب را می دانست، هر روز مقدار زیادی کباب و گوشت و ته دیگ جلوی دست خود می گذاشت و در همان شلوغی دکان، آن کباب ها را با دست تکه می کرد و لقمه می گرفت و دهان شاگردان می گذاشت. آنها همان طور که لقمه را می خوردند و لبخندی نشانه رضایت بر لب داشتند از مغازه بیرون می رفتند. 

•    یک روز مغازه اش در آتش سوخت. وقتی به او خبر دادم بدون اینکه تغییر حالتی بدهد، گفت: «عیب ندارد بابا.» با هم به طرف مغازه راه افتادیم. بین راه دیدم آهسته گریه می کند. گفتم: «ناراحت نباشید. دوباره مغازه را روبراه می کنیم.» جواب داد: «نه! ناراحتی ام از آتش سوزی نیست. آن آتش سوزی خیر بوده. من دلم فقط برای اشعاری که سال ها سروده و در کشوی دخل مغازه ام گذاشته بودم می سوزد، چون نسخه دیگری از آن ندارم. 

ما چقدر فقیر هستیم!

ما چقدر فقیر هستیم!

ما چقدر فقیر هستیم

روزی مردی ثروتمند پسربچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. 
در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟» 

پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
پسر پاسخ داد: «بله پدر!» 
و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟» 

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهارتا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه‌ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس‌های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می‌شود، اما باغ آنها بی‌انتهاست!»
با شنیدن حرفهای پسر زبان مرد بند آمده بود. پسربچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»

وظیفۀ عروس و داماد

وظیفۀ عروس و داماد

مسئولیت‌شناسی عروس و دامادها!

قبل از بله گفتن یا بله گرفتن، مسئولیت‌هایت را دوره کن؛ ببین اگر از عهده‌ی بعضی‌هاش بر نمی‌آیی، ازدواجت را آنقدر عقب بیانداز تا توانایی‌اش را به دست آوری.

ــ مسئولیت‌های هر مرد خانه:

1- مدیریت زندگی بلد باشد؛ یعنی «بتواند» زندگی را «اداره» کند و از عهده‌ی مسائل و مشکلاتِ ریز و درشتِ آن برآید. تیتر «کفایت داشته باشد» هم برای این مطلب می‌زدیم، خوب بود! چون باکفایت به کسی می‌گویند که وجودش برای اداره و سر و سامان دادنِ کاری، بس باشد و نیاز به کمک و دخالتِ کس دیگری نباشد. جزء وصیت‌های امام علی به امام حسن (و در حقیقت به همه‌ی متأهّلانِ دنیا)، یکی هم این بود که: مراقب باش! خانواده‌ات به دلیلِ بی‌کفایتی تو، نباید بدبختی بکشند و خواری ببینند.

2- کمک‌کار خانمش باشد؛ مرد بودن به دست به سیاه و سفید خانه و زندگی نزدن، نیست! به «زن‌ذلیل» گفتن به آنهایی که دستِ کمک به خانمشان دارند هم، نیست.

3- به خانمش احترام بگذارد؛ او را چه در گفتار، چه در رفتار، چه جلوی دیگران و چه وقتهایی که با هم تنهایند، تحقیر نکند.

4- از فکر رفاه و راحتی خانواده‌اش بیرون نیاید؛ و اگر از دستش برمی‌آید، هیچ وقت نگذارد زن و بچه‌اش در شرایط سختی باشند.

5- اخلاق داشته باشد؛ بعضی‌ها تا دلت بخواهد برای زن و بچه‌شان می‌ریزند؛ اما زن و بچه‌شان آنقدر کیف نمی‌کنند که زن و بچه‌ی یک مرد ندار اما خوش‌اخلاق، از زندگی‌شان کیف می‌کنند.

ادامه نوشته

باید جگر کباب شود!

باید جگر کباب شود!


شخصی که جایگاه امر به معروف و نهی از منکر رو داره، یه دغدغه حتماً باید داشته باشه و اون اینه که:
«مخاطبشون احساس بی محبتی نکنه!»
امّا ماها در بیشتر وقت ها، اصلاً احساسات و روحیاتِ طرفِ مقابل برامون نه تنها مهم نیست، بلکه...
گاهی چنان اخم و غرولند می کنیم که طرف یادِ برجِ زهرمار می افته!
بابا پیغمبر دلش می سوخت!!
می فهمی؟!
---------------------------------------------
پ ن:
1- نحوه برخورد با برخى زنان و دختران و مردان و پسران، بسیار زننده و غیر اسلامی است!
2- ای بابا

حکم باهم راه رفتن دختر و پسر چیست؟

حکم باهم راه رفتن دختر و پسر چیست؟
دختران و پسرانی که بایکدیگر در حال راه رفتن هستند و فسقی مرتکب نمی‌شوند، آیا کسی مجاز است نسبت فامیلی یا محرمیت آنان را مورد پرسش قرار دهد؟

حضرت آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی
باسمه تعالی

حمل فعل آنها برفساد وتجسس در این راستا جایز نیست،مگراین که فعل و امر اهمی مانند جلوگیری از اشاعه فساد درجامعه برآن متوقف باشد که با تشخیص حاکم شرع بلا مانع است.

حضرت آیت‌الله العظمی صادق روحانی
خیر کسی مجاز نیست فامیلی یا محرمیت آنان را مورد پرسش قراردهد.

حضرت آیت‌الله العظمی موسوی اردبیلی
بسمه تعالی

پرسیدن نسبت فامیلی اشکالی ندارد ولی آنها ملزم به جواب دادن نیستند و سوال‌کننده حق الزام آنها بر جواب را ندارد البته اگر به خاطر رعایت مصالح عمومی در این رابطه قوانینی وضع شده به قوانین مربوطه عمل شود.

حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی
تجسس در این گونه موارد جایز نیست مگر اینکه سوءظن شدیدی باشد وسبب جریحه دار شدن عفت عمومی شود.

حضرت آیت‌الله العظمی صانعی
بسمه تعالی

امور عرضی و ناموسی، حسب مذاق شرع بر ستر و پوشیده نگه داشتن آنهاست تا جایی که نبی مکرم و امیر المومنین صلوات‌الله علیهما امر به درء و دفع حدود نموده اند، یعنی حاکم، بلکه همه مردم، موظف‌اند تا با ایجاد شبهه، از تعقیب قضایای عرض و اتهام‌ها و احتمال‌های آن، خودداری نمایند. بنابراین هیچ کس حق سوال و تفتیش و تفحص و تجسس از افراد مانند پسر و دختر یا مرد و زنی که در ملاء‌عام راه می‌روند نداشته و ندارد و الزام آنها به نشان دادن مدرک محرمیت که دخالت در سلطه دیگران است حرام و غیر جایز است. آری؛ اگر نمایندگان مجلس شورای اسلامی قانونی در موارد خاص حسب شرایط خاص زمان و مکان برای جلوگیری از یک فساد عمومی تصویب نمودند و آن هم خلاف موازین شرعی نبود آن قانون مانند بقیه قوانین مجلس شورای اسلامی لازم العمل است.

حضرت آیت‌الله العظمی سبحانی
بسمه تعالی

تا علائم خلاف از آنها ظاهر نشود نباید متعرض آنها شد. والله العالم

هدایت نبوی و مسأله اجبار

هدایت نبوی و مسأله اجبار

[به مناسبت28صفر؛ رحلت پیامبر رحمت(ص)]

 رضا شهیدی

 شاخص ترین ویژگی انسان، آزادی و اختیار اوست. اجبار، اکراه و تحمیل در تضاد با این ویژگی و محروم کردن فرد از این موهبت الهی است.

** انسان موجودی مختار از دیدگاه قرآن:

آیات زیادی از قرآن کریم بر اختیار و آزادی انسان گواهی می دهد و او را موجودی مختار و صاحب قدرت تصمیم گیری و عمل، بر مبنای اراده و تصمیم می داند؛ به عنوان نمونه به دو آیه اشاره می کنیم:

1- «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»[انسان، آیه3]

ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.

2- «مَّنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا»[اسراء، آیه15]

هر کس به راه آمد، تنها به سود خود به راه آمده، و هر کس به بیراهه رفت، تنها به زیان خود به بیراهه رفته است.

از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی آزاد و مختار می باشد و این ویژگی، موهبتی الهی است که تنها به انسان داده شده و رشد و کمال او در گرو همین آزادی و اختیار است.

** سبک و شیوه هدایتی قرآن در این مسأله:

سبک و شیوه هدایتی قرآن نیز پرهیز از اکراه و اجبار است. قرآن کریم راه را نشان می دهد و انتخاب را بر عهده خود فرو می گذارد و تحمیل را در پذیرش این دعوت بر نمی تابد.

علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ خود می فرمایند:

«دین مجموعه ای از معارف علمی است که معارف عملی را در پی دارد و جامع همۀ آن ها اعتقادات است، و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، زیرا اکراه، تنها در افعال ظاهری و حرکات مادی و جسمانی موثر است و اما اعتقاد قلبی برای خود، علت ها و سبب های قلبی دیگری دارد که از سنخ اعتقاد و ادراک است و محال است که برای مثال، جهل، علم را نتیجه بدهد، و یا مقدمه های غیر علمی، تصدیقی علمی را در پی داشته باشد. بنابراین نباید مردم را بر ایمان و اعتقاد مجبور ساخت. باید خود فرد بخواهد، تا ایمان و اعتقادی در او شکل بگیرد، در غیر این صورت بازو و اجبار نمی توان باور و اعتقادی در کسی ایجاد کرد.»[ر.ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج2، ص342]

ادامه نوشته

سخنرانی مؤثر

سخنرانی مؤثر

چطور سخنان خود را تاثیرگذار کنیم؟

ممکن است فکر کنید که صدای شما، مناسب یک سخنرانی تاثیرگذار نیست. اگر به گویندگان رادیو و تلویزیون گوش کرده و به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اید؛ ممکن است حق با شما باشد. اما فراموش نکنید هر کسی صدایی مناسب گویندگی رادیو و تلویزیون ندارد. لزومی ندارد که همه افراد چنین صدایی داشته باشند. در حق خودتان بی‌انصافی نکرده و سعی نکنید ناتوانی خود را به این شکل رفع کنید. نکته مهم این است که صدایتان را بشناسید و یاد بگیرید که از آن چطور استفاده کنید.
نوع رفتار و حرکات شما حین صحبت، باید با قدرت صدایتان در ارتباط باشد. زمانی که رفتارتان نشان دهنده عصبانیت شماست، نباید صدایتان بی‌تفاوت باشد. زیرا این تضاد، تاثیرگذاری سخنرانی شما را کمتر می‌کند. اگر این هماهنگی ایجاد شود، موفقیت شما افزایش پیدا می‌کند. صدایتان را طوری تنظیم کنید که همه شنوندگان آن را بشنوند. به کلمات دقت کنید و آنها را همانطور که هستند ادا کنید و از خطاهای گفتاری بپرهیزید.
همچنین انتظار نداشته باشید که همه به سرعت متوجه مطالب شوند. زیرا فقط شما موضوعی را که درباره‌اش صحبت می‌کنید به خوبی می‌شناسید و تمام جوانب آن را بررسی کرده‌اید. ممکن است طرف مقابل شما برای اولین‌بار آن را بشنود. به آنها فرصت درک مطالب را بدهید و بر اعصاب خود مسلط باشید. زیرا اگر آنها به خوبی شما درباره موضوع بحث اطلاعات داشتند به طور قطع برای گوش دادن به سخنان شما نمی‌آمدند.

حقوق زن و ملات زندگی

حقوق زن و ملات زندگی

زن خانه چه حقی بر گردن مرد خانه دارد؟

آدم نباید حق‌نشناس باشد. همیشه شناختن و قدرگزاشتنِ حق و حقوقی که آدم‌های دور و برت بر گردنت دارند، رابطه‌ی تو را با آنها قوی‌تر و ماندنی‌تر می‌کند. یکی از این حق‌ها، حق خانم خانه‌ توست؛ که اگر تا حالا نشناخته‌ای و اعتناش نکرده‌ای، حتی یک دقیقه از وقتت را نباید به کاری جز همین، اختصاص دهی. آجرآجر زندگی‌ات را بالا برده‌ای، بی‌آنکه ملات و سیمانی درست کنی و آجرهات را دیواردیوار و سقف‌سقف، جوری به هم بچسبانی که سالها زندگی‌ات باقی و محکم باشد. حقوق خانمت ــ که این زیر برایت ردیف کرده‌ایم، همان ملات و سیمانی است که استحکام زندگی است!

1- مهریه‌ی زنت را با احترام و رغبت به‌ش بده؛ تو اگر کسی پولی به‌ت قرض بدهد و یک روز بیاید و در گوشه‌ای خلوت به‌ت بگوید که: «ببخشید، لطفاً قرض من!» تو حق داری صدات را به سرت بیاندازی و هوار بکشی سرش و به او توهین کنی و آخر سر هم بگویی: «نمی‌دهم؟!» طبیعی است که حق نداری. پس: حق نداری در دادنِ مهریه‌ی خانمت هم چون و چرا کنی! (می‌دانی که مهریه، قرضی است که پای سفره‌ی عقد، خانمت به‌ت داده و «حق» دارد هر وقت خواست، مطالبه کند.)
2- در خورد و خوراک و پوشاکش (بگو نیازهای اصلی زندگی) کوتاهی نکنی.
3-  با او بداخلاقی نکنی.
4- بدانی که خدا او را برای انس و آرامش تو آفریده؛ پس هواش را داشته باشی و باهاش مهربان باشی و به‌ش احترام بگذاری و به او به چشم یک «نعمت» نگاه کنی.
5-  خسیسی نکنی در گفتن «دوستت دارم» به او؛  و هر کلمه و جمله‌ی دیگری که محبت‌آمیز و قدرشناسانه است.

کارگردان زندگی خودمان

کارگردان زندگی خودمان

کارگردان خوبی باشیم

برای چند لحظه فکر کنید یک فیلم چطور ساخته می شود. فیلم برای ساختن نیاز به فیلمبردار، نورپرداز، طراحان صحنه و لباس، صدابردار، فیلمنامه نویس، هنرپیشه، ویراستار و کارگردان دارد که همگی طی ماههای متمادی در کنار همدیگر برای ساختن فیلمی صد دقیقه‌ای همکاری می‌کنند. هر بخش از فیلم باید باید طوری تنظیم شود که بخشی از داستان را بگوید و بتواند احساسی را منتقل کند که کارگردان به دنبال آن است.
همه چیز مهم است، از صحنه گرفته تا زاویه‌ای که دوربین فیلمبرداری می‌کند و از سرعت عمل گرفته تا صدا. اگر فقط یک چیز را عوض کنید کل حالتی که کارگردان به دنبال آن است به هم می‌خورد. انتخاب عدسی دوربین، مکانهایی که کانون توجه هستند و یا نورپردازی، همگی روی اینکه چه احساسی نسبت به صحنه پیدا می‌کنیم تاثیر می‌گذارد. بدون اینکه حتی یک کلمه رد و بدل شود. به قدری این کار پیچیده است که شاید سالها برای ساخت یک قطعه از فیلم وقت صرف شود و یا ضبط یک صحنه کوتاه یک روز وقت بگیرد.
یکی از کلیدهای رسیدن به شادی کشف این موضوع است که می‌توانیم خودمان کارگردان زندگی خودمان باشیم. می‌توانیم محل تمرکز خود را نورپردازی کنیم، در قالب قرار دهیم و به متغیرهای دیگری که در نظر گرفته‌ایم دست یابیم. به این ترتیب با تغییر دادن آنها می‌توانیم احساس دیگری را تجربه کنیم.

شمشیر سکوت

شمشیر سکوت

سکوتت بُرنده باد

وقتی کسی حرف بی‌منظور و بی‌ربطی می‌گوید یا سعی می‌کند با ادای جمله‌ای، عصبانیت یا توجه شما را -بی‌موقع یا بدموقع- برانگیزد، دو حالت پیش می‌آید: جواب کوبنده‌ای به او می‌دهید یا این‌که سکوت می‌کنید و طوری خودتان را آرام نشان می‌دهید که گویی آن جمله را اصلا نشنیده‌اید!

اگر حالت اول پیش بیاید، به این معنی است که فرد خاطی، به مقصود خود رسیده و توانسته است به بهترین وجه ممکن، نظر شما را به خود جلب کند. حال اگر این فرد، برای شما فرد مهمی نباشد، به نوعی توانسته شما را بشکند و ازتان امتیاز بگیرد و به‌تان نشان دهد که می‌تواند وادارتان کند کاری را انجام دهید دوست نداشتید.

اما اگر حالت دوم تحقق یابد، می‌توانید تصور کنید که این فرد چه قدر در خود شکسته و تا چه اندازه ناامید شده است؟! او با این عکس‌العمل به فکر فرو می‌رود؛ به شما فکر می‌کند و این‌که چه قدر کارش درست بوده؟ چه قدر اشتباه کرده؟

او خود را در مقابل شما فردی بی‌سلاح و تنها می‌بیند و اعتماد به نفسش متزلزل می‌شود؛ بنابراین یا خود را از اطراف شما حذف می‌کند و یا به قوانین و اصول شما تن می‌دهد و برایتان احترامی را که شایسته آن هستید قائل می‌شود.

اگر او از اطراف شما حذف شود، شما چیزی از دست نداده‌اید؛ چرا که مراوده و حشر و نشرتان با انسانی که برای ارتباط و جلب توجه از زبان برنده و تیز استفاده می‌کند، سودی به حالتان ندارد و نه تنها به شما چیزی نمی‌افزاید بلکه عمر مفید دوستی‌های عمیقتان را کاهش می‌دهد؛ اما اگر با احترام به قوانین و چارچوبتان تن دهد، شما پیروز میدانی شده‌اید که انسان‌هایی در سطح خودتان را به دوستی با شما تشویق و مشتاق می‌کند.

نادرشاه افشار می‌گوید: «سکوت شمشیری است که من همواره از آن بهره برده‌ام.»

محضر خدا و دوربین مدار بسته

محضر خدا و دوربین مدار بسته

در محضر دوربین مدار بسته

جایی نوشته بودند: كاركرد جمله «این مكان به دوربین مدار بسته مجهز شده است» خیلی بیشتر است از «عالم محضر خداست. در محضر الهی معصیت نكنیم.»
واقعا آنقدر كه ما از مردم و دوستان و جامعه خود شرم داریم، از خدا هم شرم داریم؟
البته شرم كه نه. بیشتر نگران آبرو، ‌وجهه ‌و شخصیت خودمان هستیم. آنقدر كه ظاهرمان با باطنمان متفاوت است. آنقدر كه هیچ‌وقت جرات نداریم كارهایی را كه در خلوت انجام می‌دهیم، در جامعه انجام ‌دهیم. اصلا دنبال كارهای خیلی شخصی نگردید. طوری كه در خانه غذا می‌خوریم، در مهمانی و رستوران نمی‌خوریم. طرز حرف زدنمان یا رفتارمان در خانه اصلا شبیه رفتارمان در اداره نیست.  فكر‌ها و آرزوهایمان را بلند بلند نمی‌گوییم، چون آبرویمان می‌رود اگر مردم بفهمند چه فكرهای پلیدی در سر داریم. یاد پسر بچه نقاش داستان افتادم كه با نگاه كردن در چشم افراد آرزوهایشان را نقاشی می‌كرد. بچه‌ها خیلی سریع دور پسر بچه جمع می‌شدند، چون می‌خواستند به آرزوهایشان كه بادكنك، توپ و عروسك بود برسند. اما بزرگترها جرات ظاهر شدن جلوی پسر بچه را نداشتند. چون چشم به مال و جان و ناموس دیگران داشتند. نمی‌خواستند به راحتی آبرویشان جلوی مردم برود.
دست‌درازی به مال و ناموس مردم و خوردن حق دیگران، چیزهایی است كه در خلوت به راحتی انجام می‌دهیم و جلوی دیگران برای موجه نشان دادن خودمان، نه. كاش دوربین مدار بسته‌ای هم بود كه به جز خدا، خودمان هم می‌توانستیم اعمال خودمان را ببینیم. وقاحت فكرها و اعمالمان را در خلوت می‌دیدیم و شاید از خودمان خجالت می‌كشیدیم. چه بسیار كارها كه ظاهرا در محضر خداوند جایز است و در جلوی دوربین مدار بسته نه.

فقط تنبیه شده ایم!!

فقط تنبیه شده ایم!!

تا یادمان می‌آید همیشه تنبیه شده‌ایم.
آنوقت‌ها که با اسباب‌بازی‌های بچه‌های فامیل بازی می‌کردیم.
آن وقت‌هایی که یواشکی به آجیل و شیرینی‌های عید ناخنک می‌زدیم و بعد از دیدن تلویزیون محروم می‌شدیم.
آن موقع‌هایی که معلم مجبورمان می‌کرد به خاطر چند اشتباه از روی همه درس‌ها جریمه بنویسیم.
آن زمان‌هایی که به خاطر شیطنت از کلاس بیرونمان می‌کردند.
همینطوری بزرگ شدیم و همینطوری یاد گرفتیم که تنبیه بشویم و تنبیه کنیم. ما هم بچه‌هایمان و شاگردانمان را تنبیه می‌کنیم.
اما کاش فقط یک بار یک هدیه، یک پاداش، یک تخفیف، یک اضافه کار به فردی که کارش را درست انجام داده بدهیم، به جای اینکه بگوییم «وظیفه‌ات بود».
به جای اینکه به روی خودمان نیاوریم... ای کاش همان‌قدری که به تنبیه بها می‌دهیم به تشویق هم بها بدهیم.
اینطور شاید در سن بزرگسالی کمتر این حس مخفی با ما باشد که نکند قرار است تنبیه شویم؟ نکند کاری را اشتباه انجام دادیم؟ نکند خطایی مرتکب شدیم؟ و بعد برای کارهای انجام نداده هم مرتب حسی مثل گناه و خطا داشته باشیم. :(
---------------------------------
پ ن:
1- از نگاه اسلام، تشویق عمومی است و در صورتِ صلاح دیدِ واقعی، تنبیه فردی است!
2- زدن بچه که اصلاً از اساس و ریشه اشتباه است!

رازت را محكم بچسب

رازت را محكم بچسب

رازت را محكم بچسب

انگار كه به سگی ولگرد قلاده زده‌ای و او را همه جا دنبال خود می‌كشی. نگهداشتنش سخت است. سگ پارس می‌كند و می‌خواهد خود را از قلاده آزاد كند. اما نمی‌تواند. گاهی او تو را می‌كشد و گاهی تو او را. مدتها با هم راه می‌روید و سگ از روی ناچاری آرام می‌گیرد.  
تو به خیال اینكه سگ اهلی شده، قلاده را باز كرده‌ای. سگ اول دور و برش را نگاه می‌كند. بعد تو را. اما سگ اهلی نشده. فرار می‌كند. تو هم دیگر نمی‌توانی جلویش را بگیری، نه تنها نمی‌توانی مهارش كنی كه هر از گاهی هم برمی‌گردد و به تو حمله می‌كند. این بار تویی كه باید فرار كنی تا در امان بمانی.
نگه داشتن رازی كه در دل داری سخت است. می‌خواهد فرار كند، با خودت كلنجار می‌روی. اما باید با قلاده محكم نگه‌اش داری. مبادا اعتماد كنی و رهایش كنی. كافی است آزادش كنی، دیگر مهارش از دستت رفته و از حرف و رفتار دیگران نمی‌توانی در امان باشی و همیشه نگران حمله.
شاید باورت نشود.اگر باورت نمی‌شود و می‌خواهی خودت امتحان كنی، پیشنهاد می‌كنم با یك سگ امتحان كنی نه با رازت. ضربه‌ای كه از آزاد كردن یك سگ ولگرد می‌خوری بسیار كمتر  و قابل‌تحمل‌تر از ضربه‌ای است که از راز رها شده می‌خوری.

قهر خدا

قهر خدا
 
اگر کسی را که دوستش داری و عاشقش هستی ازتو روی گردان شود و قهر کند چه حالی می شوی ؟
حال این امر را در ارتباط با خدا در نظر بگیریم، وقتی خداوند رویش را از ما برگرداند چه می شویم ؟

بر دل عاشق هزاران غم بُود
گر ز باغ دل خلالی کم شود...


دیشب خیالت با من و دل همنشین بود
امشب چرا ای مونس جان دیر کردی؟

اینجا سوال برای انسان پیش می آید که من چرا کاری کردم که او از من رویگردان شده؟ چه کاری کردم ؟ و به دنبال " او " می گردید این یعنی " تقوا " !
قرآن ، آدرس خانه ی معشوق است . چه می توان گفت درباره ی کسی که قرآن شرح جمالِ اوست .
بعضی وقتها ذکر هم می گویند. البته باید بدانیم ذکر یعنی چه ؟
مثلا وقتی کسی عاشق مریم شد ، او را صدا می زند و اگر او را پیدا نکرد تلفن می زند و این در و آن در می زند و به دنبال مریم می گردد تا او را پیدا کند. ولی اگر به جای این کارها یک جا بنشیند و فقط مریم...مریم بگوید که تأثیری ندارد.
این کار را ما با خدا می کنیم و همه اش می گوییم یا الله...الحمدلله...غیر المغضوب علیهم....
یا الله این است که ما پای خود را از خانه بیرون بگذاریم ، یعنی از خانه ی نفس بروید به سمت خدا و کار خیر انجام دهید ، اوصاف او را متجلّی کنید.
حمد یعنی آراسته شدن به صفات الهی . وقتی می گوییم الحمدلله ، این تعلیمِ حمد است ، بعد باید راه بیفتیم.
غیرالمغضوب یعنی کاری نکنیم که مغضوب واقع شویم . شما وقتی کاری کنید که مغضوب علیهم باشید، حالا هر چه قدر هم که این ذکر را تکرار کنید فایده ای ندارد.وقتی مردم خوششان نیاید خدا هم خوشش نمی آید. اخلاقِ خوش ، غیر مغضوب علیهم است.
پس اگر آن آدرس و خبر را دادند باید راه بیفتیم. کمتر انسانی هست که بعد از شنیدن و آدرس گرفتن به راه بیفتد.

برگرفته از سی دی سخنرانی دکتر الهی قمشه‌ای با عنوان " انسان کامل
"

مادرم حضرت زهرا

مادرم حضرت زهرا

آیت الله العظمی بهجت در جمع شاگردانش داستانی را نقل کردند و فرمودند :
سید مرتضی کشمیری دید عده ای میخواهند داخل یکی از حجره های مسجد "کوفه" شوند ولی درِ
آن قفل است و کلید در دستانش نیست و با هم صحبت میکنند که اگر کسی نام مادر حضرت موسی را
بگوید قفل باز میشود, ایشان نزدیک آمد و فرمود:"مادر من از مادر موسی افضل است" و گفت:
"یا فاطمه" و دست برد وقفل را بدون کلید باز کرد.

منبع:نکته های ناب از آیت الله بهجت

ارزش فکر کردن

ارزش فکر کردن

فکرکردن

هر انسانی می‌تواند فکر کند. چرا؟ چون همیشه چیزهایی در زندگی دارد که به آنها فکر کند. به راستی، فکر کردن چیست؟ اصلاً انسان برای چه فکرمی کند؟

خداوند در قرآن مجید به فکر کردن خیلی اهمیت داده است و آن را برای انسان کاری بزرگ و با ارزش و سازنده دانسته است.

انسان با فکر کردن است که می‌تواند تبدیل به یک متفکر بزرگ بشود. متفکرانی مثل مولوی حافظ، ابن سینا، خیام و … .

پس، از هم اکنون شروع کنید به فکر کردن درباره خدا، طبیعت ، قدرت خداوند و درباره خودتان هم فکر کنید. درباره همه چیز فکر کنید.

فکر قبل از عمل

یکی از یاران پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به آن حضرت عرض کرد: من همیشه در معامله و داد و ستد دچار ضرر و زیان می شوم، مکر و حیله خریدار یا فروشنده مانند جادو مرا گمراه می کند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود:«در آن معامله ای که از گول خوردن در آن می ترسی، با کسی که معامله می کنی تا سه روز حق بر هم زدن معامله را شرط کن که اگر ضرر کردی بتوانی مال خود را پس بگیری؛ و هنگام معامله صابر و بردبار باش.

بدان که تأمل و بردباری از خداست و عجله و شتاب زدگی از شیطان است. تو می توانی از سگ این پند را بیاموزی، هر کاری که برای تو پیش آمد، آن را استشمام کن (یعنی در جوانب خوب و بد آن اندیشه و تفکر کن و بدون مقدمه وارد نشو) همان طور که اگر لقمه نانی جلوی سگ بیندازی فوراً آن را نمی خورد بلکه اول بو می کند، وقتی تشخیص داد که مناسب است می خورد. تو با این عقل و خرد، از سگ کمتر نیستی، پس قبل از کار فکر و تأمّل کن.

آهای یواش تر، چه خبرته؟!

آهای یواش تر، چه خبرته؟!

ما از حقیقتِ اسلام چه دیده ایم و فهمیده ایم که که به راحتی می گوییم:
«فلانی کافر، فاجر، فاسق است!»
از کجا معلوم که تو کاملاً غرقِ در منجلاب نباشی؟!
-------------------------------------------
پ ن:
1- اگر نگاه رحمانی نداشته باشیم، جامعۀ جُرم خیزی خواهیم داشت!
2- خدایِ رئوف و مهربان، فرعون را با آن همه جنایت [کشتنِ انسان نه! نسل کُشی] بی خیال نشده و موسی و هارون را برای دست گیری، به سمتش روانه می کند و می گوید:
«اذْهَبا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى**فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشي»[طه: 43و44]
آی موسی! با سخنی نرم با او گفت وگو کنید شاید هشیار شود و حق را بپذیرد و یا بترسد و از طغیان دست بردارد!
3- جفایی که به خودِ خدا شده، به هیچ کس نشده!
خدایا! معذرت :(
4- آخوند، نمایندۀ تامّ الاختیارِ خدای متعال نیست! بعله...