تعبیر خواب؛ آری یا خیر؟

تعبیر خواب؛ آری یا خیر؟

 

 

از خود خواب، عجیب‌تر، پدیده «خواب دیدن» است. تصاویری که هر شب بر صفحه ذهن ما هجوم می‌آورند؛ صحنه‌هایی رازآلوده و پرماجرا، گاه تلخ گاه شیرین، گاه دروغین و دهشت‌ناک و گاه راستین و بشارت‌آمیز.

 

چیستی خواب، منشاء و اسرار مربوط بدان، موضوعی است شگفت و در خور اهمیت هم در دانش دین و هم در حوزه دانش دنیا. مسائل مرتبط با این پدیده عمدتاً چندتباری و به اصطلاح میان‌رشته‌ای‌اند لذا هم می‌توان در فراخنای متون معارف مکتوب اعم از قرآن، برهان و عرفان، سراغ آن را گرفت و هم می‌توان به نزد اربابان دانش دنیا رفت و حل آن را از علومی چون روانشناسی، پزشکی (روان‌درمانی)، زیست‌شناسی، فیزیونومیک و...انتظار داشت.

یکی از علوم و فنون گره‌خورده با پدیده خواب، علم تعبیر خواب است. تعبیرخواب مثل هر علم دیگر دارای یک‌سلسله قواعد و اصول مربوط به خود است. با این همه صرف دانستن این اصول، وحتی اطلاع از سایر علوم دیگر، در تعبیر درست یک خوابِ قابل تعبیر کفایت نمی‌کند بلکه کمالات اخلاقی و تهذیب روحانی نیز شرط چنین تعبیری است.

اهمیت این مساله تا بدانجاست که در متون روایی ما، هشدار و تحذیر داده شده که تعبیر خوابتان را از هر معبّری جویا نشوید! ای بسا، معبری نادان و نامهذّب، با تعبیر بد، سرنوشت شومی را برای شما رقم زند.

اکنون با این مقدمه، به سراغ قرآن به عنوان یگانه منبع معرفت‌بخش در امور غیبی و اسرارآمیز می‌رویم و در پرتو روایات ذیل آیات، سرّ این مساله را به دست می‌دهیم که چرا در بسیاری مواقع نباید خوابمان را تعبیر کنیم؟

با مروری اجمالی بر آیات قرآن، از رهگذر سیر در این همیشه‌ترین کتاب آسمانی و این چشمه فیاض حضرت رحمانی، با چهار گلواژه قرآنی مواجهیم که در معنای رویا و خواب به کار رفته‌اند:

سه کلمه اول در معنی رویای خوب عبارت‌اند از:

1. کلمه رویا؛ میزان تکرار =6 (سوره یوسف آیات 5، 43 و 100؛ سوره اسرا آیه 60؛ سوره صافات آیه 105؛ سوره فتح آیه 27).

2. کلمه منام؛ میزان تکرار = 4 که دو بارش به معنی خواب است (سوره روم آیه 23؛ سوره زمر آیه 42) و دو بارش به معنی رویا (سوره انفال آیه 43، سوره صافات آیه 102).

3. کلمه بشری؛ به معنی خبر خوب است، «رویا» یکی از تفاسیر «بشری» در سوره یونس آیه 64 می‌باشد.

4.کلمه حلم، میزان تکرار = 2، کلمه‌ای است که قرآن در معنی رویای بد به کار می‌برد. (در عبارت أَضغَث أَحْلَمِ (به معنی خواب‌های مشوش) در سوره انبیاء آیه 5؛ سوره یوسف آیه 44)

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که حضرت رسول می‌فرمود که خواب مومن در میان زمین و آسمان بر بالای سرش پرواز می‌کند، تا آنکه خود آن برای خود تعبیر کند یا دیگری برای او تعبیر کند، پس بآن نحو که تعبیر کردند واقع می‌شود پس خواب خود را نقل مکنید مگر برای شخصیکه عاقل باشد

 

 

در برخی تفاسیر، رویاهای قرآن را به سه دسته تقسیم کرده‌اند:

 

1. آن‌هایی که پیام یا توصیفی که در رویا آمده به واقعیت تبدیل می‌شود (مانند خواب حضرت محمد (ص) در حدیبیه که فتح مکه را پیشگویی می‌کرد).

2.رویاهایی که پیام رویا در جهت بر عکس برآورده می‌شود (مانند خواب ابراهیم که مضمونش قربانی کردن پسرش بود).

3. رویاهایی که نیاز به مفسر دارند (مانند چهار خواب ذکر شده در سوره یوسف). (1)

می‌توان این دسته‌بندی را به یک دسته‌بندی کلی‌تر برگرداند:

1.خواب‌های پیامبران که از آن به «وحی» و «الهام» تعبیر می‌شود.

2.خواب‌های مردمان عادی که خود چند نوع است:

یک. خوابی که برخاسته از یک نیاز جسمانی است و در واقع، انعکاس زبان بدن (BODY LANGUISH) است. بعضی از دانشمندان غذاشناس میان «خواب و رویا» و «نیازهای غذائی بدن» رابطه قائل هستند و معتقدند که مثلاً اگر انسان در خواب ببیند از دندانش «خون» می‌چکد لابد ویتامین ث بدن او کم شده است! و اگر در خواب ببیند موی سرش سفید گشته معلوم می‌شود گرفتار کمبود ویتامین ب شده است!(2)

دو. خواب‌های درهم و پریشان یا به تعبیر قرآن، اضغلاث احلام.

مفسرانی که قرآن را بر مشرب عرفانی تفسیر می‌کنند خواب‌های درهم را بی‌نیاز از تعبیر می‌دانند. به عنوان مثال، قیصری، شارح کتاب فصول‌الحکم ابن عربی، خواب‌های پریشان را فاقد تعبیر و زائیده بازیگری‌های قوه متخیله نفس و روان آدمی می‌داند.(3).

سه. خواب‌های راستین (رویاهای صادقه).

اکنون این سوال مطرح است که آیا هر خوابی را باید تعبیر کرد؟

بدون تردید خواب‌هایی که رویدادها و صحنه‌های زندگی پرفراز و نشیب گذشته آدمی را بر لوح جان به تصویر می‌کشد و نیز خواب‌های پریشان که ناشی از افکار مشوش یا تصویرگری‌های قوه متخیله روان آدمی است، نیاز به تعبیر ندارند. تا اینجا قلمرو خواب، نفس آدمی و مرتبه قوه خیال (خیال متصل) اوست. اما نفس در خواب‌های راستین، اموری را در مرتبه عالم ملکوت (خیال منفصل) شهود می‌کند که حاکی از امور آینده است. این خواب‌ها به دلیل تصرف نفس در آن‌ها (با حکایت یا تمثیل) نیاز به تعبیر دارد و معبر باید با ادبیات و زبان عالم معنی آشنا باشد تا بتواند این خواب را به تعبیر برد. به عنوان مثال خوابگزار ورزیده و دانای راز، با استفاده از حقایق قرآن، معارف روایی، ضرب‌المثل‌ها و شرایط نفسانی و مناسبات زمانی و مکانی شخص نائم، در تعبیر خواب کسی که در رویا لیوانی شیر را آشامیده است شیر، را به علم و آشامیدن را به هجوم وجود تعبیر می‌کند.

در حدیث است که:

للرّویا کنی و اسماء فکنّوها بکناها و اعتبروها باسمائها. (4)

خواب‌ها کنیه‌ها و اسم‌هایی دارند. برای تفسیر و تعبیر رویا باید از آن‌ها به‌طور صحیح استفاده کرد.

زنی نزد ابن سیرین آمد و گفت: در خواب دیدم مثل اینکه تخم‌مرغ زیر چوب می‌گذارم و جوجه بیرون می‌آید. ابن سیرین گفت: وای بر تو، از خدا بترس و از عملت استغفار کن. تو زنی هستی که زنان و مردان زناکار را برای گناه و بی‌عفتی به هم می‌رسانی! کسانی که از این تعبیر متعجب شده بودند از ابن سیرین پرسیدند روی چه اساسی خواب زن را چنین تعبیر کردی. گفت: از قرآن استفاده کردم که دربارهء زنان فرموده است: کأَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکنُونٌ. و دربارهء منافقین فرموده است: کأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ. تخم‌مرغ کنایه از زنان زناکار و چوب کنایه از مردان منافق و گناهکار است و جوجه‌ها فرزندانی هستند که در اثر زنا متولد می‌شوند. مطلب همان‌طور بود که ابن سیرین گفته بود و راز پنهانی زن در اثر خوابی که دیده بود آشکار شد.

این روایت تاریخی نشان می‌دهد که در علم تعبیر خواب، تعبیر تخلف‌ناپذیر، موهبتی است از ناحیه خداوند که به صورت علم لدنی به فرد دارای کمالات اعطا می‌گردد.(5)

در اینجا نکته دیگری وجود دارد و آن اینکه در برخی متون روایی توصیه شده است که خواب خود را برای هر کسی بازگو نکنید. یا اگر بازگو کردید از او طلب تعبیر نکنید مگر اینکه او را شایسته تعبیر و مویَد به تأیید الهی ببینید چرا که هر معنایی که معبر ارائه می‌کند همان، محقق خواهد شد.

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که حضرت رسول می‌فرمود که خواب مومن در میان زمین و آسمان بر بالای سرش پرواز می‌کند، تا آنکه خود آن برای خود تعبیر کند یا دیگری برای او تعبیر کند، پس بآن نحو که تعبیر کردند واقع می‌شود پس خواب خود را نقل مکنید مگر برای شخصیکه عاقل باشد.(6).

در آیه 41 سوره یوسف، خطاب به دو زندانی که هر یک خوابی دید و تعبیر آن را از یوسف خواستار شد، پس از تعبیر، به این حقیقت اشاره می‌کند:

یا صَاحِبَی السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکمَا فَیسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الآخَرُ فَیصْلَبُ فَتَأْکلُ الطَّیرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِی الأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ (کاری که ای دو یار زندانی من، اما یکی از شما (آزاد می‌شود و) خواجه خود را شراب می‌نوشاند و اما آن دیگری به دار آویخته می‌شود و پرندگان از (مغز) سرش می‌خورند. کاری که شما دو نفر از تعبیر آن خواستید حکم آن (از سوی خدا) صادر شده و انجامش قطعی است.)

قرآن کریم به این حقیقت با عبارت قضی الامر اشاره کرده است که دلالت بر قطعیت حکم الهی و وقوع امر مورد تعبیر حضرت یوسف (ع) در عالم دنیا دارد.

 

توضیح این مهم در گروه تقدیم چند مقدمه است:

1. عالم ملکوت مرتبه‌ای از مراتب عالم هستی است که محیط بر عالم دنیا و طبیعت است. به همین دلیل، عالم ملکوت نسبت به عوالم مادون خود یعنی عالم مثال منفصل و عالم طبیعت رابطه علی و معلولی دارد.

2. آنچه که در عالم ملکوت رویت می‌شوند زمان‌مند نیستند ولی در عالم دنیا در بستر زمان واقع می‌شوند.

3. هر آنچه در عالم معنا و ملکوت موجودیت یابد در عالم طبیعت که سایه‌ای از عالم ملکوت است، نیز اتفاق خواهد افتاد.

4. به دلایل نقلی که ممکن است عقل بشر به کنه حقیقت آن نرسد، تعبیر معبّر در نحوه وقوع خواب در متن عالم دنیا موثر است. لذا تاکید معصومان پاک همواره بر این است که تعبیر خواب خود را از معبران نادان و نامهذّب جویا نشوید.

 

در ماجرای یوسف اگر تعبیر وی در عالم حس واقع نمی‌شد، در صدّیق بودن وی خلل واقع می‌گشت. و نکته دیگر اینکه اگر نبیّ و یا ولیّ الهی سخنی از روی قطع (نه احتمال یا تقیه) بگوید آن سخن لا محاله تحقق خواهد یافت. لذا جناب یوسف برای قطعیت وقوع آن، فرمود که آن تعبیر واقع شد در حالی که هنوز در ظرف زمان و مکان عالم محسوس تحقق نیافته بود.

از این مبحث نتیجه می‌گیریم که تأویل مکاشفات و یا تعبیر رویا را صاحب علمی الهی می‌داند و آن نبیّ الهی و یا ولیّ کاملی است که به همه دقایق و ظرایف کشف و عوالم وجود، به عنایت الهی علم پیدا نموده است. از این رو در عرفان اسلامی به اطاعت از پیر و مرشد الهی تاکید شده است. (7)

 

 

 

نویسنده: شکوری، شبکه تخصصی قرآن تبیان

 

 


 

پی‌نوشت‌ها:

1. تفسیر کبیر، ابوالفتوح رازی

2. تفسیر نمونه 9/312

3. شرح فصوص الحکم

 

 

4. بحار، ج 14، ص 436

 

5. کودک از نظر وراثت و تربیت تألیف محمد تقی فلسفی

 

 

6. حیله المتقین، علامه مجلسی

7. مجله پیام زن، احمد لقمانی، شماره 107

انسانِ خواستنی...! ♥


انسانِ خواستنی...! ♥

تا شیرین و خوردنی نشویم، چگونه ما را حلوا حلوا کنند؟!
آنچه که انسان را خواستنی می کند، حِلم و صبر و بردباری است...
مگر آیه قرآن نداریم:
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»
یعنی تا وقتی صبر کنیم، با خدا هستیم!

ولی عزیز من!
چرا تا می بینیم که شخصی مخالفِ عقایدِ ماست و روحیاتش با ما نمی خواند، تکفیرش می کنیم؟!
البته همیشه راه بازگشت هست!
و البته طبیعی است که از انسان های بزرگ، اشتباهات بزرگ ناشی شود!

با خودم هستم:
تحملِ قول مخالف آدمی را بزرگ می کند! :)

خدایا پاکم کن...!

خدایا پاکم کن...!


بخواهیم یا نخواهیم:
روزی فرا خواهد رسید که جسمِ بی حرکتِ من، زیر ملحفۀ سفیدِ پاکیزه‌ ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می‌ گیرد و آدم‌ هایی که سخت مشغول زنده‌ ها و مرده‌ ها هستند از کنارم می‌ گذرند.
اگر تصور کنیم، خیلی اتفاق ها می افتد...!
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، اگر اعتقادی به عالمِ غیب و تو داشته باشم، دیگر نیازی بَه بَه و چَه چَه دیگران نخواهم داشت...!
---------------------------------------------
پ ن:
1- تا نزد خود حضور نداشته باشی و هوش و حواست جمع خودت نباشد، توفیق پاییدن خود را نخواهی یافت.
2- خدایا! خیلی ضعیف هستم، نگاهم کن!

خدایِ طمع انگیز...!

خدایِ طمع انگیز...!

خدایِ خوب!
این رو مطمئنم که هر خرابه ای هم باشم، فقط کارِ خودته که اصلاحم کنی!
اصلاً می دونی چیه؟
نعمت هات اونقدر زیاده که شورش در اُومده دیگه!
من که نمی فهمم! درک و شعورِ درست درمون هم که ندارم!
پس دلت به چی خوشه، ها؟!
تو یه جوری به هر کدومِ ما می پردازی که انگاری بندۀ دیگه ای نداری!
هیچ معلومه تو چی هستی!
بابا قاطی کردیم، یه خودنمایی بکن دیگه...
این خدایی که بعضی ها تعریف می کنن، بدجوری آبِ دهنِ ما رو راه انداخته ها!
خدایی که از دعایِ «ابو حمزه و عرفه» در میاد، بدجوری طمع انگیزه ها...

خدایِ اخمو ...!

خدایِ اخمو ...!

ما گمان می کنیم می شود خدا را نشناخت،
با او ارتباطی نداشت و رفیقش نبود؛
در عین حال به دستوراتش عمل کرد!!

اما پیغمبر خدا معتقد بود:
مردم اول باید خدا را بشناسند و با او ارتباط بگیرند و مأنوس شوند و وقتی روی دندۀ رفاقت با او افتادند و او را لایق پرستش و اطاعت یافتند، به حرفش گوش کنند.
اما خدای امروز اخموست و قابلیتِ پرستش ندارد!

فتأمّل که جای تأمل بسیار است!

گاهی باهاش قهر کن!

گاهی باهاش قهر کن!

خعلی حال می ده و لذّت بخشه که باهاش قهر باشی و دو رکعت نماز به کمر بزنی و بگی:
«دو رکعت نماز می خونم و به کسی هم مربوط نیست!»
یه دعا کنم تا جیگرت حال بیاد؟
«خدایا! منهایِ تو، آرزوهایمان خنده دار است!!»
خداییش دل بده ببین چی می گم:
«دیگران به ما سرویس می دهند و سرویس می گیرند و بعضاً سرویس می کنند، اما خدا فقط سرویس می ده و ما سرویسش می کنیم!!»

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌ اند....!

خدا بنده را جز به بهشت نمی‌فرستد...

حکایتی را از زبان مسیح(ع) نقل می‌کنند که بسیار شنیدنی است. می‌گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت‌های مختلف آن را بیان می‌کرد. حکایت این است:

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران حاضر در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ مشغول به کار شدند. کارگرانی که آن روز درمیدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. ساعات بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

شبانگاه هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او کارگران را گردآورد و به همه دستمزدی یکسان داد. آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: «این بی‌انصافی است. چه می‌کنید آقا؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که دیگر اصلا کاری نکرده‌اند.»

مرد ثروتمند خندید و گفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم و بد است؟» کارگران یک صدا گفتند: «نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما هم بوده. با وجود این، انصاف نیست اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم.» مرد دارا گفت: «من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم.  اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارایی من کم نمی‌شود. من از استغنای خود می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم.»

مسیح (ع) گفت: « بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما  همه یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند.»

او به غنای کار خود نگاه می‌کند نه به کار ما. از غنای ذات الهی، به جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد . بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.

هیچ وقت برای شروع دیر نیست...!

هیچ وقت برای شروع دیر نیست...!

نظرِ من این است که گاهی برایِ شروع می بایست وقتِ اساسی گذاشت و هیچ کس نمی تواند همانندِ خدایِ دوست داشتنی، مأمن و پناهگاهی برای انسانی که در غَم غرق شده است، مؤثر باشد. 
خدای من!
می دانم دلم تو را می خواهد اما ببخش که گاهی چنان فرار را بر قرار ترجیح می دهد که برگشت به گذشته، باعثِ پوزخند می شود! 
خدای من!
در شدّتِ سختی و مشکلات و کم آوردن ها، فقط به تو می شود پناه برد، آخر تو فقط خدایی! 
----------------------------------------
پ ن:
1- می خواهم قطعاتِ وجودی ام را از نو پایه ریزی کنم تا بلکه پیچ و مهره ای اضافه آید و از این مشکلاتِ بچه گانه دور شوم!
2- از شما اساتید و دوستانِ بزرگوار و مهربان به خاطرِ ابرازِ لطفی که لایقش نیستم، نهایتِ سپاس را دارم.   
ما یک خانواده ایم 

آی خدا چند تا چیز ازت فهمیدم!

آی خدا چند تا چیز ازت فهمیدم!


1- ما هر چه قدر هم گستاخی و زبان درازی کنیم و کارایی کنیم که تو دوست نداری، بازم برامون مایه می ذاری و لُو نمی دی ما رو! گناهامو قایم می کنی!
2- گاهی یه تلنگُرایی می زنی که معلومه برایِ تُرمزِ من هستش!
3- حلمِ و صبرِ تو بالاتر از این حرفاست که منِ گنه کارو عقاب کنی!!
4- فهمیدم به این جمله بدجوری اعتقاد داری: «بچه که زدن نداره!»
5- منِ قِراضۀ گنه کارو هم دوست داری!
------------------------------------
پ ن:
1- اوجِ تقوا به این است که به اوجِ مهربانیِ خدا آگاه باشیم!
2- هویتِ اصلیِ جهنم و سوزشِ آن، فقط فراق است...
3- خدایا ممنونم ازت...

تسبیحِِ درشت...!

تسبیحِِ درشت...!

شما هم قبول داری که معنی پرستش فقط عبادت كردن نیست؟!
درشتیِ دانه های تسبیح، هیچ ملاک و معیاری برای دینداریِ افراد ندارد!
در بطن كلمۀ «پرستش»، خدمت كردن، بی‌ نظر و بی‌ چشم‌ داشت بودن، بر طبق دستور عمل كردن، كم و زیاد نكردن و از جانب خود چیزی در میان نیاوردن است.
پرستش را باید درست معنا کرد! عابد نگاهش به مردم بالا و قیمتی است، زیرا بندگان را ساخته و پرداختۀ خدا می داند: «الخلقُ کلّهم عیالُ الله»
داداش من!
نباید قرآن را برای چماق کردنِ سرِ مردم حفظ کنیم و یاد بگیریم!
خیلی دیده شده که جایی نشستیم و طرف با قیافه ای حق به جانب، با خواندنِ آیاتِ الهی درصددِ گرفتنِ حال مردم و سکّۀ یک پول کردنِ آنهاست!
------------------------------------
پ ن:
1- هرچه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگی اش کمتر است، زیرا نزدیکترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد...!

نامه هاي تير باران شده...

نامه هاي تير باران شده...


راحت بگویم؟!
چون اصرار می کنی باشه!
در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد؛
از همه چیز و همه کس حتی از وجود خود بیزار است؛...

مثل اینکه تمام نیروها و رشته های زندگی را از او بریده اند،
نه میل به کار کردن دارد و نه اشتهای خوردن؛
دلش می خواهد خاموش و تنها در گوشه ای بنشیند و به نقطۀ ثابتی خیره شود؛
یا اینکه صورت اشک آلود خود را در مُتکّا فرو برد و به هیچ چیز نیندیشد!
یا ساعت ها به عصایِ داغانِ یک پیرمردِ عاشق نظاره کند!
یا لحظاتی زیرِ ناله هایِ خدا آرام گيرد و خیس شود!
دقيقاً همین جاست که وجودِ عصایِ پیرمرد و بارنِ زيبا، نشانه اي از طرفِ خدا برایت است!
---------------------------------------
پ ن:
1- من مدافعِ احساساتِ نابِ جوانان هستم!
2- این روزها خیلی چیزها را هضم نمی کنم...
از بس که حجم شان برای باورم زیاد است!
3- شرح عکس:
طرحِ جلدِ کتاب «کرامت انسان» است که در آینده خدمتان تقدیم خواهد گشت.
 

خدایِ خیلی باحال!

خدایِ خیلی باحال!

باید به اندازه ای در موردِ رحمت، محبت و عظمتِ خدا صحبت کرد که وقتی گناهی دیده می شود، به سمتش شیرجه رفت!
چرا حوزویون و مذهبیون اینقدر سختشان است که خدا را مهربون معرفی کنند؟!
آهای با توأم!
لازم نیست که من و امثالِ شما نگر...
انِ این باشیم که خدا رو اگه اینجوری معرفی کنیم، ممکنه طرف نسبت به انجامِ گناه راغب باشه!
امام سجاد(ع) که خدا رو به گونۀ دیگری معرفی می کنه:
«و یسرعنی الی التّوثّب علی محارمک، معرفتی بسعة رحمتک و عظیم عفوک؛
و معرفت و شناخت من نسبت به وسعت و فراخیِ رحمتت، و عفو و بخشش عظیم و بزرگت، مرا در راه هجوم به چیزهایی که تو حرام کرده ای شتاب بخشیده است.»[دعای ابو حمزه ثمالی، امام سجّاد(ع)]
امام سجاد با خدا اینگونه حرف می زند تا همه بدانند چه خبر است!
------------------------------------
پ ن:
1- گنه کاری مثلِ من باید این رو بدونه که خدا هنوز هم دوستش داره!
2- حالا حالا مونده که ذایقۀ اهلبیت(ع) رو بدونیم!!
بعضی از مسایل معرفتی با مذاقِ قُراضۀ ما سازگاری ندارد!
3- بی بهانه به خاطرم می آیی...

خودت رو حسابی لوس کن!

خودت رو حسابی لوس کن!

همۀ آدم ها نیاز دارند تا خود را برای شخصی لوس کنند!
این مطلب حتمی است و اگر کسی تردید دارد، خود را به روانپزشک بلاتعارف نشان دهد!
حال علتِ اینکه خود را گاهی آویزانِ دیگران کرده و زندگی و هویّتِ خود را وقف آنها می کنی
م، خود ماجرایی هایی دارد!
به جانِ خودم که می خوام سر به تنش نباشه! دنبالِ کسی بگردید تا خودتان را برایش لوس کنید تا ارضاء شوید!
می دانی چرا؟
چون اگر کسی رو پیدا نکنیم، خود را پیشِ کَس و ناکس لوس می کنیم!
باید شخصیتی رو پیدا کنی که از لوس بازیِ تو برداشتِ منفی نداشته باشه.
--------------------------------------
پ ن:
1- خدا ما رو زیادی تحویل گرفته، به گونه ای که آدم دوست داره خودش رو براش لوس کنه! با این پروندۀ قطور جوری برخورد کنه که گویا اصلاً خبری نیست!
2- خدایا! منهای وجودِ تو، آرزوهایمان چقدر خنده دار است! تنها کسی که خوب تحویل می گیره و آرام کنندۀ واقعی است.
البته بعضی ها که شبیهِ خدا هستند، مجرایِ لوس بازی قرار می گیرند!
3- دعایِ ابوحمزه ثمالی هم یه چشمه از لوس بازی هاست!

بیست دقیقه براي نماز!!

بیست دقیقه براي نماز!!


حتماً برای شما هم پیش آمده که:
خیلی وقت ها به خاطرِ مشکلی که دچارش شدی، یا کارِ اداری که پیدا کردی، به اداره ای برای رفع یا حلِّ اون عازم می شی.
حالا اتفاقاً یا استثنائاً یا بدبختانه کارِ شما به نماز منتهی می شه! ...

اين موقع است که کارمندای محترم و عزیز، سریعاً نماز خون می شن و برای ادایِ نمازِ واجب، به نمازخانۀ مربوطه تشریف می برن! حالا تا اینجا عیبی نداره، عاخه نمی شه گفت که نماز چرا می خونی و وایسا به کارِ مردم رسیدگی کن!
بحثم سرِ اینه که دو تا نمازِ ظهر و عصر، با تمامِ تعقیباتِ وارده و مستحباتِ حاکیه، مگه چقدر وقت مي گيره؟ ها؟ بگو با وضو و مستراحش 15 دقيقه! نه نيم ساعت!
خداوکیلی، دلت برایِ اون پیرمرد يا پیرزن یا مادری که الآنه که بچه اش از مدرسه برسه یا شوهرش از سرِ کار برگرده، نمی سوزه؟! ها؟
حالا بماند که واقعاً بعضاً تو این مهلت نماز می خونن یا بعضاً... ها؟
-------------------------------------------
پ ن:
1- رفتم اداره ای، يارو بعد از نيم ساعت اومده، همه معترض! بهش می گم: داداشِ من! نمازِ جعفرِ طیار خوندی بودی، تموم شده بود! اونم محترمانه گفت: «دلم می خواد، می خوام ببینم فضولش کیه؟!» منم دیدم خیلی منطقيه، صوبتي نداشتم!
2- از جهتِ شرعی و فقهی، نماز واجبِ مُوسَّع[دارای وقت بسيار] است ولی راه انداختنِ کارِ مردم، واجبِ مُضيَّق[دارایِ وقتِ اندک] است!
3- ضمناً هیچ کس، مخالف با نمازِ اولِ وقت نيست! بد فکر نکنی!!
اما نمازِ در اولین فرصت، نمازِ اولِ وقت است، فتأمّل که جایِ تأمّل بسیار است!
4- بعضی ها هم چه خواب هایی می بینن ها!

«اللهم الرزقنی جهنماً» با این خدایِ میرغضب!

«اللهم الرزقنی جهنماً» با این خدایِ میرغضب!


1- اصلاً می دانی چیست؟ بگذار انتهایِ حرف را بگویم:
خدایِ امروز و مرسوم را از کودکی دوست نداشته ام و هیچ وقت دوست نخواهم داشت! اصرار نکن، فایده ای ندارد!
مگر خدایِ میر غضب، دوست داشتنی می تواند ب...
اشد؟
خدایِ چماق به دست که تو نخِ گرفتنِ مُچِ من و امثالِ من هست،
خدایی که دیر مردم رو می بخشه و تا جِلزّ و وِلزّ کردن هنگام سوختن رو نبینه آرام نمی گیرد!
خدایِ عقده ای و دیکتاتور و اخمو که دنبالِ یک فرصت هست تا حالِ من رو بگیرد!

2- اما ابی عبدالله در ابتدای «دعای عرفه»، خدا را اینگونه تعریف می کند:
«وَ راحِمُ كُلِّ ضارِعٍ» مهربان نسبت به هر نالان!
خدایِ حسین، طاقت نداره اشک بنده هاش رو ببینه! بله اینه خدایِ دوست داشتنی و خوردنی!
آی مداحِ خدانشناس! هیچ وقت نباید بعد از گریه و زاری بگی: «معلوم نیست خدا بخشیده باشه تو رو!»
ببین منو! اندازۀ جنابِ حُر گناه بیاریم درِ خونۀ خدا، برای بخشیدنِ اون همه گناه، چند ثانیه بیشتر وقت نمی خواد!
-----------------------------------
پ ن:
1- مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در تفسیر آیۀ «قال لا أحب الآفلين»[ابراهیم: 76]
چیزی که دوس داشتنی نیست، خدا نیست!!!
2- الدنیا سجن المؤمن... یعنی با یوسف:
این روزها بی میله مرسوم است زندان زلیخاها....
اللهم الرزقنی جهنماً

نیایش لبخند!

نیایش لبخند!

خندیدن یک نیایش است

اگر بتوانی بخندی، آموخته‌ای که چگونه نیایش کنی

هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می‌یابی!

کوتاه‌ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!

و همیشه انسان‌های خندان و شاد به خداوند شبیه‌ترند!

محضر خدا و دوربین مدار بسته

محضر خدا و دوربین مدار بسته

در محضر دوربین مدار بسته

جایی نوشته بودند: كاركرد جمله «این مكان به دوربین مدار بسته مجهز شده است» خیلی بیشتر است از «عالم محضر خداست. در محضر الهی معصیت نكنیم.»
واقعا آنقدر كه ما از مردم و دوستان و جامعه خود شرم داریم، از خدا هم شرم داریم؟
البته شرم كه نه. بیشتر نگران آبرو، ‌وجهه ‌و شخصیت خودمان هستیم. آنقدر كه ظاهرمان با باطنمان متفاوت است. آنقدر كه هیچ‌وقت جرات نداریم كارهایی را كه در خلوت انجام می‌دهیم، در جامعه انجام ‌دهیم. اصلا دنبال كارهای خیلی شخصی نگردید. طوری كه در خانه غذا می‌خوریم، در مهمانی و رستوران نمی‌خوریم. طرز حرف زدنمان یا رفتارمان در خانه اصلا شبیه رفتارمان در اداره نیست.  فكر‌ها و آرزوهایمان را بلند بلند نمی‌گوییم، چون آبرویمان می‌رود اگر مردم بفهمند چه فكرهای پلیدی در سر داریم. یاد پسر بچه نقاش داستان افتادم كه با نگاه كردن در چشم افراد آرزوهایشان را نقاشی می‌كرد. بچه‌ها خیلی سریع دور پسر بچه جمع می‌شدند، چون می‌خواستند به آرزوهایشان كه بادكنك، توپ و عروسك بود برسند. اما بزرگترها جرات ظاهر شدن جلوی پسر بچه را نداشتند. چون چشم به مال و جان و ناموس دیگران داشتند. نمی‌خواستند به راحتی آبرویشان جلوی مردم برود.
دست‌درازی به مال و ناموس مردم و خوردن حق دیگران، چیزهایی است كه در خلوت به راحتی انجام می‌دهیم و جلوی دیگران برای موجه نشان دادن خودمان، نه. كاش دوربین مدار بسته‌ای هم بود كه به جز خدا، خودمان هم می‌توانستیم اعمال خودمان را ببینیم. وقاحت فكرها و اعمالمان را در خلوت می‌دیدیم و شاید از خودمان خجالت می‌كشیدیم. چه بسیار كارها كه ظاهرا در محضر خداوند جایز است و در جلوی دوربین مدار بسته نه.

قهر خدا

قهر خدا
 
اگر کسی را که دوستش داری و عاشقش هستی ازتو روی گردان شود و قهر کند چه حالی می شوی ؟
حال این امر را در ارتباط با خدا در نظر بگیریم، وقتی خداوند رویش را از ما برگرداند چه می شویم ؟

بر دل عاشق هزاران غم بُود
گر ز باغ دل خلالی کم شود...


دیشب خیالت با من و دل همنشین بود
امشب چرا ای مونس جان دیر کردی؟

اینجا سوال برای انسان پیش می آید که من چرا کاری کردم که او از من رویگردان شده؟ چه کاری کردم ؟ و به دنبال " او " می گردید این یعنی " تقوا " !
قرآن ، آدرس خانه ی معشوق است . چه می توان گفت درباره ی کسی که قرآن شرح جمالِ اوست .
بعضی وقتها ذکر هم می گویند. البته باید بدانیم ذکر یعنی چه ؟
مثلا وقتی کسی عاشق مریم شد ، او را صدا می زند و اگر او را پیدا نکرد تلفن می زند و این در و آن در می زند و به دنبال مریم می گردد تا او را پیدا کند. ولی اگر به جای این کارها یک جا بنشیند و فقط مریم...مریم بگوید که تأثیری ندارد.
این کار را ما با خدا می کنیم و همه اش می گوییم یا الله...الحمدلله...غیر المغضوب علیهم....
یا الله این است که ما پای خود را از خانه بیرون بگذاریم ، یعنی از خانه ی نفس بروید به سمت خدا و کار خیر انجام دهید ، اوصاف او را متجلّی کنید.
حمد یعنی آراسته شدن به صفات الهی . وقتی می گوییم الحمدلله ، این تعلیمِ حمد است ، بعد باید راه بیفتیم.
غیرالمغضوب یعنی کاری نکنیم که مغضوب واقع شویم . شما وقتی کاری کنید که مغضوب علیهم باشید، حالا هر چه قدر هم که این ذکر را تکرار کنید فایده ای ندارد.وقتی مردم خوششان نیاید خدا هم خوشش نمی آید. اخلاقِ خوش ، غیر مغضوب علیهم است.
پس اگر آن آدرس و خبر را دادند باید راه بیفتیم. کمتر انسانی هست که بعد از شنیدن و آدرس گرفتن به راه بیفتد.

برگرفته از سی دی سخنرانی دکتر الهی قمشه‌ای با عنوان " انسان کامل
"

داستان واقعی وخیلی زیبا که درپاکستان اتفاق افتاده...

داستان واقعی وخیلی زیبا که درپاکستان اتفاق افتاده...

پزشک وجراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت دریک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت وتکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت.. بعد از پرواز ناگهان اعلان کردندکه بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق وصاعقه، که باعث ازکارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری درنزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم..
دکتر بلافاصله...
به دفتراستعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم وهردقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانهاست وشمامیخواهیدمن 16ساعت توی این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟ یکی ازکارکنان گفت جناب دکتر، اگرخیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است..
دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدورنبود ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه اورابه خود جلب کرد.. کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد، صدای پیرزنی راشنید . -بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست... دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند،.. پیرزن خنده ای کرد وگفت:.کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست ونه تلفنی...ولی بفرما واستراحت کن وبرای خودت استکانی چای بریزتاخستگی بدرکنی وکمی غذاهم هست بخور تاجون بگیری.. دکتر از پیرزن تشکر کرد ومشغول خوردن شد، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعابود.. که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هرازگاهی بین نمازهایش اورا تکان میداد. پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعامشغول بود، که دکتر روبه اوگفت: ... بخدا من شرمنده این لطف وکرم و اخلاق نیکوی توشدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
پیرزن گفت: واما شما،..رهگذری هستیدکه خداوند به ماسفارش شما را کرده است.. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا... دکتر ایشان گفت: چه دعایی؟. پیرزن گفت: این طفل معصومی که جلوچشم شماست نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر، به یک بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا ازعلاج آن عاجزهستند.. به من گفته اندکه یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که اوقادر به علاجش هست ،..ولی اوخیلی ازمادور هست ودسترسی به او مشکل هست ومن هم نمیتوانم این بچه را پیش اوببرم.. میترسم این طفل بیچاره ومسکین خوار وگرفتارشود..پس ازالله خواسته ام که کارم راآسان کند..!
دکترایشان درحالیکه گریه میکرد گفت: به والله که دعای تو، هواپیماها را ازکار انداخت وباعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت ..تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل بایک دعایی این چنین اسباب رابرای بندگان مومنش مهیا میکند ..و بسوی آنها روانه میکند. وقتی که دستها ازهمه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند.

ادّعا به بندۀ ضعیف نیومده!

ادّعا به بندۀ ضعیف نیومده!

تا وقتی ارتباطمون با اصلِ کاری می لنگه، مشخصه که خیلی وقت ها باید کم بیاریم!

من خودم هر موقع از دست کسی یا از حرف های شخصی، بهم می ریزم، دوست دارم که یکی بهم یادآوری کنه که حرف دیگران برات مهم نباشه، مردم ممکنه که انگ و برچسب بزنند و این مسأله نباید بهمت بزنه!

اما هر موقع می خوام به خودم حال بدم و از این حال و هوا بیام بیرون، با خودم زمزمه می کنم که این ایام گذراست و خیلی چیزها که الآن برات رویاست، بعداً برات خنده دار می شه

قربونِ خدا برم که بندگانش رو ضعیف خلق کرده تا بازم به خودش منتهی بشه!

آیه قرآن داریم: «خُلق الانسانُ ضعیفاً»
----------------------------------------------------

پ ن:

1- خدا عمداً آدما رو ضعیف خلق کرده که یک وقت هوا برش نداره و ادعاهایی کذایی نکنه...

2- می دونی چیه؟ باید بی خیال بود، بی خیال همین!

 

حال داری بخون....!

حال داری بخون....!


1- «سکانس یک»:
با خدا باید بنشینیم دو تایی
دور میزی ترجیحا گرد
متقاعدش کنم که تنهایی چقدر درد بزرگی ست...

تا لبخند بزرگی شاید
بر صورتِ گرد ِ زمین نقاشی کند
2- «سکانس دو»:
یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش...
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم...
--------------------------------------------------
پ ن:
1- همه چیز «زیادش» دل را می زند... زیاد دوستت داشتم!
2- آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم...
3- فهمیده‌ام …
که خیلی وقت‌ها….
گناه نکردن…
نتیجۀ فراهم نبودن «موقعیت» است؛ ….
توهّم «تقوا» برم ندارد…!

خداوکیلی یه لحظه دل بده!

خداوکیلی یه لحظه دل بده!
 

 تو رو به همون خدایی که یه وقت هایی تو گرفتاری ها می پرستیم، آدما رو از خدایِ به این نازی نترسونیم، به خدا گناه داره ها...!!
نکنه یه وقتی آدما رو نسبت به خدا ناأمید کنیم! اونوقت دیگه بر نمی گردن ها!!
آخه می دونی چیه؟
اون روزی که من در نهایتِ دریدگی و پرروئی گناه می کنم، خدا میآد وسط و ستّاریّتِ خودش رو به نمایش می ذاره...
اگه انگیزۀ برگشت رو برای افرادی که می تونن برگردن،...
بُکشی، در واقع یه قاتلِ تمام عیاری!! نگی نگفتی...!
___________________________
پ ن:
1- نگی این ها یه مشت اراجیفه! کلمه به کلمۀ این جور بحث ها، ماحصلِ احساس های تجربه شده است که بعضی وقتا مثلِ خوره به جونِ لحظه هام می افته و همه چیز رو به کامم تلخ می کنه...
2- به جون خودم، اگه یه کوچولو صحبت های معصومین(ع) رو بخونیم، متوجه می شیم که خدا دنبالِ بهونه است تا ما رو ببخشه!!
3- دیگه به گوشت نمی رسه صدام... داری چشاتو می بندی به من!!

خدا معدن خوبي‌هاست

خدا معدن خوبي‌هاست

خدا معدن خوبي‌هاست

از دنيا كه به درگاه خدا باز می‌گرديم، كارهای خوبمان را هديه با خود می‌بريم. خدا معدن خوبی‌هاست. آن‌قدر خوبي نزد خدا هست كه نه چشمی ديده نه گوشی شنيده. ما اگر جای خدا بوديم، چه می‌كرديم؟ با كسی كه خوبی را به معدن خوبی باز می‌گرداند و به صاحب معدن می‌گويد: هديه برايت آورده‌ام، چه بايد گفت؟ صاحب معدن اگر بگويد: «اين خوبی كه تو برای من هديه آورده‌ای، از همين معدن من، سفر كرده و آمده و آمده تا به تو رسيده؛ پس در واقع، اين كار خوب، هديه من است به تو نه هديه تو به من...» حرف نابجايی زده ؟ ولی خدا كار خوب ما را نه تنها به عنوان هديه می‌پذيرد بلكه اگر بخواهيم، حاضر است آن را از ما دوباره بخرد. اين از بزرگواری و بی‌نيازی خداست.
می‌گويند در زمان مامون، خليفه عباسی، يك عرب باديه‌نشين، روزی به درگاه مامون آمد و ‌گفت كه برای خليفه هديه آورده‌ام. وقتی او را به حضور خليفه بردند، معلوم شد كه اين مرد بيابان‌نشين، در كناره‌ای از بيابان خشك و سوزان، آبگيری زلال يافته، آبی كه شيرين‌تر از آن در عمرش نديده بوده. پيش خودش فكر كرده كه اگر اين آب بی‌نظير را برای خليفه هديه ببرم؛ شايد جايزه‌ای در برابرش بگيرم و زندگی‌ام تكانی بخورد . وقتی خدمتكاران خليفه سر مشك مرد باديه‌نشين را باز كردند و كاسه‌ای از آن آب برای خليفه بردند، اولين جرعه‌ای كه از گلويش پايين رفت، تا آخر ماجرا را فهميد. آب شور و تلخ‌مزه‌ای بود ولی عرب باديه كه هرگز جز آب‌های مانده از باران و ته‌نشسته در گودال‌ها نخورده بود، در عالم خودش فكر می‌كرد كه آب بهشت پيدا كرده است. خليفه به روی خودش نياورد و توی ذوق آن بيچاره نزد. كلی از طعم و مزه و زلالی آب تعريف كرد و حسابی تشويقش كرد و گفت: جايزه بزرگی پيش من داری فقط به يك شرط و آن شرط اين است كه از در كاخ كه بيرون رفتی، مستقيم به نزد قبيله‌ات در بيابان بازگردی و در بغداد توقف نكنی. بعد دستور داد هزار سكه طلا به او بدهند و روانه‌اش كنند. بعد نزديكان خليفه از او پرسيدند كه آن شرط برای چه بود؟ گفت: اگر او به داخل شهر می‌رفت و آب عظيم رود دجله را می‌ديد كه چگونه پر نيرو و زنده و بی‌حساب از دل بغداد می‌گذرد، می‌فهميد كه آب مشكش هيچ نيست. ترجيح دادم كه در اين خيال بماند كه برای من آبی به زلالی و شيرينی آب بهشت آورده ولی خجالت نكشد .

صدای قدم‌های خدا

صدای قدم‌های خدا

صدای قدم‌های خدا

فرض کنیم باران می‌بارد؛ پس از یک خشکسالی طولانی، باران می‌بارد. نرم و ریز و پیوسته و بی صدا. روزهای متمادی پس از هول و هراس خشکسالی و رنج و زجر دیدن زردهایی که سبز بودند، می‌بارد و می‌بارد. چنین فرض کنیم.

و دیگر فرض کنیم که نسیم می‌وزد. پس از یک شرجی نفس بُر، یک رطوبت سوزان سرشار از قساوت که هوای نرم و نامرئی در آن شرجی مثل صخره‌ای بر سینه سنگینی می‌کرد. آری پس از چند ماه شرجی طولانی که هیچ چیز جز وزوز مگس‌ها و پشه‌ها هوا را تکان نمی‌داد. نسیم، آری نسیمی خنک می‌وزد و این نسیم آن قدر مژده دارد که مژه بر هم نمی‌زنی از شدت بهت و اشتیاق. اینچنین فرض کنیم.

فرض کنیم یک شهر کویری را که بی‌هیچ حرف پیش از دل بیابان سبز شده است. بیابانی که گرد بر گرد شهر را گرفته است و سرمایه زندگی، یعنی آب را باید با پنجه در جگر خاک فرو بردن و کشیدن کاریزهای چنده ده کیلومتری به دست بیاوری. شهری که آفتاب تند و بی‌مضایقه کویر هرگز از سر آن بر نمی‌خیزد جز با صدای خش خش خشک پای خزان که کویر را کویرتر می‌کند. ناگهان پس از گذشت تاریخی که ریش سفید پیرمردها از آن حکایت دارد، برف می بارد. زن و مرد و پیر و جوان و خرد و کلان به کوچه و خیابان می‌آیند تا برف را با تک تک سلول‌های پوستشان ببینند و بچشند. لابد به هم می‌گویند: سیر کنید این برف را که شاید دیگر تا عمر دارید، نبینید. چنین فرض کنیم.

خدا می‌آید و صدای قدم‌هایش را می‌شنویم. مثل همان باران پس از خشکسالی، مثل همان نسیم پس از شرجی، مثل همان برف دیر و دور از انتظار. خدا همیشه همین طورها از راه می‌رسد تا یادمان نرود تاریک‌ترین ساعات پیش از سپیده دم است.

مهم اينه که «تو» هستی....!

مهم اينه که «تو» هستی....!
 

آدمی چقدر ضعیف می تونه باشه؟!
به نظرم آدم بايد تو زندگیش همیشه يه «تو» داشته باشه که هر وقت از همه چی خسته و نا اميد بود، بهش بگه:
 مهم اينه که «تو» هستی....!
گورِ بابای دنیا ...
-----------------------------
پ ن:
1- نمی ترسم اگه گاهی دعامون بی اثر می شه
همیشه لحظۀ آخر خدا نزدیکتر می شه
2- هر چقدر می خوام الکی بخندم، نمی شه!

حبّ حضرت محبوب؛ به روایت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی

حبّ حضرت محبوب؛ به روایت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی
 
گروه اول: مردم عادی
پس هرگاه یکی از عامه‌ی مردم را تصور نماییم که دنیا و جلوه‌های فریبنده‌ی آن مطلوب و دلخواه اوست و شب را به روز می‌رساند در حالی که در تدبیر معاش فرداست که چگونه خرید و فروش نماید و کجا برود و به چه کسی ملاقات نماید؟ وقتی صبح می‌شود، او تمام همّت و تلاش خود را برای اداره‌ی کارهای روزانه‌اش و اصلاح امور دنیوی خود به کار می‌گیرد.
هنگامی که این شخص، ندای دعوت کننده‌ی خدا را بشنود که هشداردهنده‌ و بشارتگر است و او را به مغفرت الهی و رضوان و بهشت‌هایی که دارای نعمت‌های دائمی است، بشارت می‌دهد و از آتش جهنم که هیزم آن خود انسان‌ها و سنگ‌های مخصوص و آنچه که خداوند مهیا دیده می‌باشد، می‌ترساند؛ پس کوتاهی همت چنین کسی و تلاش او فقط برای اسیر ساختن شکم و سیراب نمودن خود باعث می‌شود هیچ فرصتی برای غور و بررسی در آیات الهی و کلمات آن، پیدا نکند و فقط به طور اجمالی به آنچه که شنیده ایمان می‌آورد و کارهای شایسته‌ای که با دنیاطلبی او تزاحم پیدا ننماید، انجام می‌دهد؛ زیرا دنیا برای او اصل و دین برایش فرع می‌باشد؛ برای همین نیز می‌بینی عمل او با گفتارش نمی‌سازد و عملش با علمش در تضاد می‌باشد. می‌بینی چنین کسی می‌گوید: «خداوند شنوا و بیناست» با این حال به هر گناهی دست می‌یازد و هر منکری را مرتکب می‌شود و واجبات را ترک می‌کند.
ادامه نوشته

چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟

چرا انسان باید به یاد مرگ باشد؟

«کسی که معرفتی نسبت به مرگ و همچنین آمادگی برای سفر آخرت داشته باشد، مرگ را زیبا دیده و برای پذیرفتنش آغوش باز کرده و منتظر اوست. اما همین کس نیز باز هم از خدا عمر می طلبد تا بیشتر تلاش کند و بیشتر موجبات رضای خدا، و تعالی آخرت را فراهم نماید».


ادامه نوشته

ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر

ویژگی روزهای پایانی ماه رمضان+برای منبر

1- توجه داشته باشیم که تا به روز عید فطر نرسیدیم هنوز نامه ما امضاء نشده است؛ درست است که شب قدر را پشت سر گذاشتیم اما آخرین گذرگاه به نام روز عید فطر وجود دارد و لازم است تا روز و شب آخر ماه مبارک رمضان از این فرصت استفاده کرده و از درگاه خداوند حوائج دنیوی و اخروی خود را بطلبیم.
2- دهه آخر ماه رمضان دهه جایزه است و پیامبر (ص) نیز در این دهه در مسجد معتکف می شدند و وقتی به دعاهای پایانی ماه رمضان می رسیم دعاها عرفانی تر می شود و رنگ و بوی قرب به خداوند بیشتر می شود گرچه کل ماه مبارک رمضان ماه دعا و مغفرت است اما با تورق اجمالی در مفاتیح الجنان می بینیم که دعاهای روزهای پایانی ماه رمضان از یک نوع ارتقاء معنایی بیشتری برخوردار است که گویای اهمیت این دهه است به ویژه که شبهای قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان قرار دارد.

3- در ارتباط با روزهای آخر ماه مبارک رمضان دعایی است که هم در ماه شعبان و هم در ماه رمضان وارد شده است و از خداوند می خواهیم که خدایا اگر تاکنون ما را نبخشیدی ما را در این روزهای آخر ببخش چون روزهای آخر به نوعی روزهای پایانی مهمانی است و ما می دانیم به حسب ظاهر مهمان در دو وقت عزیز است یکی در هنگام ورود و یکی در لحظه خداحافظی. البته ما طواف وداع در سفر حج داریم و یا زیارت وداع در زیارت حرم ائمه معصوم(ع) هم داریم.

3- در برنامه خداحافظی در پایان مهمانی انسان باید حواسش را بیشتر جمع کند و از خدا عذر تقصیرها و کوتاهی های خود را داشته باشد و حالت استغفار و انابه در دعای وداع به اوج می رسد به گونه ای که امام سجاد(ع) در دعای وداع با ماه مبارک رمضان که در صحیفه سجادیه وارد شده است با نوعی اشک و آه و سوز از این ماه وداع می کنند؛ لذا لازم است که ما این روزهای پایانی را از دست ندهیم.

4- چیزی که خیلی مهم است را عید می گیرند و در قرآن حضرت عیسی(ع) می فرماید: "قال عيسي ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مايده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا وآخرنا وآيه منك وارزقنا وانت خير الرازقين ". در واقع اتفاق مهم باعث عید شدن است در قصه حضرت ابراهیم(ع) نیز اینگونه است یعنی اتفاق مهم این بود که حضرت اسماعیل(ع) باید قربانی می شد و نشد و خداوند چیز دیگری را جایگزین کرد که به تعبیر قرآن و "فدیناه بذبح عظیم"؛ که این واقعه عید شد. پس عیدها از نوعی امتیاز فوق العاده برخوردارند و خب ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خداست و روز عید روز جایزه گرفتن است.

5- مطلب دیگر عباراتی است که از ائمه معصوم(ع) درباره عید فطر آمده است گویای اهمیت مسائلی است که در این روز نهفته است مثلا از امیرالمؤمنین علی (ع) داریم که فرمود: " انََّما هُوَ عیْدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِیامَهُ وَ شَکَرَ قِیامَهُ..." و در عبارت دیگری فرمود که " هر روزی که معصیت نکنیم آن روز عید است". پس معلوم است که روز عید شدن، روز پذیرش از جانب خداوند و قرب الهی است.

ادامه نوشته

استغفار معصومین!

استغفار معصومین!

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

 پاسخگو: مصطفی سلیمانی

پرسش:
اگر امام علي (ع) معصوم است. پس استغفار او در مناجات ها چه معني دارد؟

پاسخ:
يكي از صفات پيامبران و ائمه(ع) و شخص امام علي(ع)، «عصمت» است. عصمت ملكه اي علمي و عملي است كه انسان را از جهل، خطا، سهو، نسيان و مغالطه در انديشه و تفكر نگه مي دارد؛ بنابراين، معصوم، هم در بخش علم، از فهم ناصحيح به دور است و هم در بخش عمل، محفوظ از كار ناروا است.(1) به همين دليل است كه اين حضرات لياقت و شايستگي مقام والاي امامت را داشتند و به اين مقام منصوب شدند.
ائمه طاهرين(ع) عصاره نظام آفرينش و مظهر هدايت خدايند؛ نه تنها كار، گفتار و سكوت آنان هدايت است كه ميزان هدايتند و با اين ميزان، ضلالت و گمراهي و ايمان و كفر مشخص مي شود. از اين رو، سخن و سيره ايشان براي هركسي و هر سالك به سوي خدا، حجت و دليل است؛ زيرا آنان معصوم اند و در سيره معصوم(ع) هيچ گونه شائبه گمراهي و گناه نيست و اين مطلبي است كه با ادله نقلي و عقلي در جاي خودش ثابت شده است.
اما اين كه در دعاهاي رسيده از اهل بيت(ع) مي بينيم كه آنها از خداوند طلب آمرزش مي كنند و يا خود را گناهكار مي دانند؛ مثلاً اميرالمؤمنين(ع) در مناجاتش مي فرمايد: «پروردگارا در آن حالي كه غفلت مرا گرفته است اي كاش مي دانستم حالم چگونه است؟ آيا از من رويگرداني يا به من نظر داري؟»؛ نه بواسطه اين است كه معصوم گناه مي كند، بلكه بايد گفت غفلت داراي مراتبي است، آن مرتبه اي كه مربوط به معصوم است، ما عاجز از ادراك آن هستيم. زيرا وقتي كه امام معصوم سرگرم خوردن يا سخن گفتن با اين و آن است، با آن توجه تامّي كه در نماز دارد، يكسان نيست و اين كمبود را براي خود، غفلت و ذنب مي شمارد و از آن طلب آمرزش مي نمايد. و اين به خاطر عظمت مقام و دوام عبوديت و ادب تام آنان است كه در برخي از حالات كه لازمه مقام بشري است ميسّر نمي شده، لذا اين حالت هاي بشري را براي خود گناه مي شمرده اند. و گرنه آنان از هر گناه كبيره و صغيره و مكروه معصومند.(2) معصومين (ع) گرچه همواره با ابليس و ديگر شياطين درگير و در چالش هاي اخلاقي و معنوي بودند. اما به توفيق الاهي هيچ گاه نلغزيدند. چنان كه قرآن مجيد در باره پيامبر مي فرمايد:« و چيزي نمانده بود كه تو را از آن چه به سوي تو وحي كرديم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندي و در آن صورت تو را به دوستي خود بگيرند و اگر تو را استوار نمي داشتيم قطعاً نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي».(3) بنا بر اين گناهي كه معصومان (ع) راه گريزي از آن ندارند و براي جبران آن ناله سر مي دهند، آلودگي به محرّمات الاهي نيست؛ بلكه از آن جهت كه هر كه در درگاه الاهي مقرب تر است،خداوند معيار سنجش اعمال او را دقيق تر قرار داده و او به خاطر عظمت مقام چيزي را گناه مي شمارد كه ديگران به سادگي از كنار آن مي گذرند.(4) چنان كه مرحوم اربلي فرموده است: «پيامبران و امامان – كه سلام خدا بر آنان باد- همواره در ياد خدا به سر مي بردند و در بالاترين مراتب قرب الاهي ره مي سپردند و پيوسته در اين انديشه بودند كه مبادا لحظه اي از ياد او غافل گردند. پس هرگاه اندكي از اين مرتبه بالا پائين تر مي آمدند و از سر نياز به اموري همچون خوردن و آشاميدن، حلّ و فصل مسائل اجتماعي روي مي آوردند، اين را گناهي بزرگ براي خويش مي شمردند. استغفار و توبه آنان نيز از چنين اعمالي بوده است.»(5)

پي نوشت ها:
1. جوادي آملي، عبد الله، علي (ع) مظهر اسماي الاهي، ص 107 و 108، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1385.
2. شهيد دستغيب، سيد عبدالحسين، 1000 سؤال، ص 19، انتشارات ناس.
3. اسراء 73 و 74؛ تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، محمد باقر، ج 13، ص 238، انتشارت اسلامي؛ اسراء، 73 و 74.
4. تفسير الميزان، همان، ج 6، ص 366.
5. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه، ج 3، ص 45، چاپخانه علميه قم.

مقالاتی پیرامون نزاهت قرآن از تحریف

مقالاتی پیرامون نزاهت قرآن از تحریف

منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا

منبری پیرامون دعا و علل عدم استجابت دعا

آیا خدا دیکتاتور است...؟

شما می گویید که هر چه می خواهید از خدا بخواهید. من الان چند سال است که خواسته و دعایی دارم و آنرا با گریه و توسل از خدا خواسته ام ولی خدا آنرا به من نمی دهد. اگر من از دعا کردن خسته بشوم، مقصر چه کسی است؟

پاسخ:

لینک مربوطه

داش مشتی های قدیم

داش مشتی های قدیم
قد و قواره آروزهایت را بسنج
 
داش مشتی های قدیم و آرزوی آیت الله العظمی مرعشی نجفی!!

آدما وقتی تو زندگیشون خط قرمز دارن، محبوب خدای مهربون میشن و یه روز از عمرشون هم مونده باشه، خدا و فرستاده هاش، دستش رو می گیرن!!
** یاد جمله ای از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی افت...
ادم که به گفتۀ بزرگان می فرمود:
«خدایا! منو با داش مشتی های تهران محشور کن!!»
فکر کنم یه خورده تأمل بخواد دیگه، هان؟!
____________________________
پ ن پ:
1- خدایا ماه رمضونیه، دست ما رو هم بگیر...!
2- جملۀ مرحوم مرعشی نجفی، ترجمۀ این آیه از قرآنه:
«إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا»[نساء، آیۀ 31]

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

تا تنها نشدم نگفتم «خدایا متشکرم!»

روشن نشدن شورلت جزو برنامه‌های ثابت زندگی بود. آرتوش کاپوت را بالا می‌زد و خیره می‌شد به دل و روده‌ کهنه و جا به جا زنگ زده ماشین. بعد با شلنگ‌هایی ور می‎رفت که نمی‌دانستم چی را به چی وصل می‌کنند و مطمئن بودم آرتوش هم نمی‌داند. می‌پرسیدم «روشن نشد؟» آرتوش می‌گفت «هوم.» چند لحظه همراهش خیره می‌شدم به موتور ماشین و فکر می‌کردم «عین مریض رو به مرگی که به زور سرُم و دوا زنده نگهش دارند.» می‌گفتم «تاکسی خبر کنم یا تلفن کنم به آقا سعید؟» اگر دیرش شده بود می‌گفت «تاکسی.» مثل جراحی که به پرستارش بگوید «قیچی.» و اگر عجله نداشت و ماشین هم رضایت نمی‌داد لک و لک‌کنان برود تا تعمیرگاه می‌گفت «تلفن کن به آقا سعید.» مثل جراحی که به پرستار بگوید «خون تزریق کن.»
آقا سعید صاحب تعمیرگاهی نزدیک سینما خورشید بود. هر بار آرتوش و شورلت را می‌دید می‌خندید، دست‌های سیاه شده را می‌گذاشت روی موهای وزوزی سیاه‌ترش و می‌گفت «باز شوی جان خراب شده؟» تقریبا هر بار که آقا سعید می‌آمد بالای سر شورلت، دور از گوش آرتوش به من می‌گفت «خانم مهندس، اگه شمام –ببخشین‌ها!- مثِ خانومای دیگه یه گم غر بزنین به جون ِ شوهرتون، آقا مهندس حتما یه ماشین مدل بالا می‌خره.» و وقتی که می‌گفتم «مهندس با این ماشین اُخت شده،» آقا سعید سر تکان می‌داد و زیر لب می‌گفت «راستش سر از کار شما و آقا مهندس در نمی‌آرم. مشتریای شرکت نفتی تا تقی به توقی می‌خوره و حقوق زیاد می‌شه و گِرِید میره بالا، اولین کارشون عوض کردن خونه و ماشینه ولی شماها...» برایش شربت یا چای می‌بردم و می‌گفتم «رتبه و حقوق چه ربطی به خانه و ماشین داره؟» شربت یا چای را سر می‌کشید و می‌گفت «نداره؟»
به جای رفتن و استادن کنار ماشین و شرکت در مراسم همیشگی تکیه دادم به دیوار راهرو، چشم‌ها را بستم و بلند گفتم «خدایا، روشنش کن.» می‌خواستم تنها باشم. می‌خواستم خیلی زود تنها باشم. سردم درد می‌کرد و بی‌حوصله بودم.
با صدای روشن شدن ماشین چشم‌ها را باز کردم. اما تا آرتوش دنده عقب از گاراژ بیرون نرفت و توی خیابان نپیچید و صدای ماشین دور نشد نگفتم «خدایا، متشکرم.»

سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی(ره)

سه دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی(ره)

جريانی به اسم جملات قصار!

هدف از خلقت انسان رسیدن به قرب الهی است و این هدف جز با تزکیه و تهذیب نفس به دست نمی آید . خداوند متعال در فرازهای اول سوره شمس به تبیین ضرورت و اهمیت تزکیه و تهذیب نفس پرداخته و بعد از سوگندهای پی در پی و محکم و تاکیدهای فراوان (1) می فرماید: «قد افلح من زکیها وقد خاب من دسیها» (2) ; «به تحقیق کسی که نفس را پاک کند رستگار شود و کسی که آن را تباه کند، بی بهره شود .»
می دانیم که هر چه سوگندهای قرآن در مورد یک مساله، بیشتر و محکم تر باشد، دلیل بر اهمیت و سرنوشت ساز بودن آن مساله است; بنابراین تهذیب نفس جایگاه والایی در زندگی انسان دارد و اگر انسان بخواهد رستگار شود، باید خود را تزکیه کند و گرنه از سعادت و رستگاری محروم می شود .
از سوی دیگر تزکیه بدون داشتن استاد و برنامه و دستورالعمل مشخص، امکان پذیر نیست . داشتن یک استاد، برنامه و دستورالعمل مطمئن و پیروی از آن یک ضرورت است .
امام خمینی رحمه الله می فرماید: «مواظب باشید مبادا پنجاه سال با کد یمین و عرق جبین در حوزه ها جهنم کسب نمایید، به فکر باشید در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق، برنامه تنظیم کنید; استاد اخلاق برای خود معین نمایید . (3) »
آیت آلله قاضی رحمه الله یکی از بزرگان اخلاق بود که دستورالعمل های اخلاقی او می تواند راهگشای ما برای رسیدن به مراحل عالی معنویت باشد .
حضرت امام خمینی رحمه الله درباره او می فرماید: «قاضی، کوهی بود از عظمت و مقام توحید . (4) »
علامه طباطبائی رحمه الله می فرماید: «ما هر چه در این مورد داریم، از مرحوم قاضی داریم . چه آنچه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، چه طریقی که خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفته ایم . (5) »
آیت الله سید هاشم حداد می فرماید: «از صدر اسلام تا به حال، عارفی به جامعیت مرحوم قاضی نیامده است . (6) »
در این مقاله سه دستور العمل اخلاقی و عرفانی از آیت الله قاضی رحمه الله جمع آوری شده و سعی شده است شواهدی از احوالات آن عارف وارسته متناسب با فقرات مختلف دستور العمل ها در پی نوشت ها آورده شود .

ادامه نوشته

ستون‌بندی سال‌ها!

ستون‌بندی سال‌ها!

ستون‌بندی  سال‌ها!

ظاهرا بادها مي‏آيند تا درختان را بيدار كنند. ولي به رياضي‏دان ِ حسابرس دروني من مي‏خورند و او را بيدار مي‏كنند. او بيدار مي‏شود و عطر سنبل مي‏خورد به دماغ‏اش و يادش مي‏افتد كه بايد تمام اطلاعات اين سال را بريزد جلواش و مو به مو، بررسي كند. او دو تا ليست دارد. ليست سياه، كه درش اسم آدم‏هايي را مي‏نويسد كه به‏ام ضربه زده‏اند و از زندگي‏ام رفته‏اند. ليستش را ستون‏بندي كرده است. يك ستون نام، يك ستون دليل، يك ستون هم نظر يك كارشناس كه عقلش از من زيادتر بوده. او اين ليست را بايگاني مي‌كند براي روزهايي كه شايد آن آدم‏ها دوباره برگردند و آن موقع، پرونده‏هایشان را از بايگاني بيرون بكشد و به‏ام هشدار بدهد.

او يك ليست ديگر هم دارد از آدم‏هايي كه تازه در دنيايم متولد شده‏اند. اين ليستش هم چند ستون دارد. در يك ستون اسم نوشته شده، در ديگري خصوصيت آن‏ها، در ستون آخر همان جايي كه هميشه بالايش مي‏نويسند ملاحظات، حد و حدودي دوستي‏مان نوشته شده. حالا ديگر موقع آن است كه ليست را به من بدهد! واي چندتا از ليست سفيدي‏هاي پارسال رفته‏اند در ليست سياه امسال، چندتا از رفقاي قديمي هم هستند. چه بد!

ولي ليست سفيدم هنوزم پر است. چه زندگي هيجان انگيزي! پر از دوستي‏هاي خوب و مفيد. اصلا همين دوستي‏هاي ساده، زنده بودن را تبديل به زندگي مي‏كنند. اين كه بدانم در طول روزهاي سال، يك دوستي در يك جاي دنيا منتظر من است كه بروم سراغش و دنيايم را تكميل‏تر كنم با آن. ولي همه چيز به روابط انساني ختم نمي‏شود. رياضي‏دان حسابرس من، به كار هم خيلي علاقه دارد. به اين كه توي سالي كه گذشت، بالاخره اصطكاك بين كار و استعداد و علاقه‏ام كم‏تر شد يا نه؟ او تمام تجربه‏هاي كاري مرا كنار هم مي‏چيند. اوه! چه تنوع كاري! 4-5 تا كار براي يك سال. آن هم اين همه متفاوت. و بعد مي‏نشيند از بالاي عينك ته استكاني‏اش زل مي‏زند به من. با نگاهش مي‏گويد: «چه ياد گرفتي از اين همه كار؟» مي‏گويم: «نه! كارت اين طوري درست نيست. اگر خيلي ادعاي حسابرسي داري، بايد تمام ساعات زندگي‏ام را به تفكيك دربياوري. مثلا جمع ساعت‏هايي كه من داشتم مي‌نوشتم را بگو! جمع ساعت‏هايي كه كارمندي كردم را بگو، ساعت‏هايي كه داشتم بحث مي‏كردم را دربياور، ساعت‏هايي كه كتاب مي‏خواندم و... بعد بپرس اين همه ساعت نوشتي، آخرش چه به دست آوردي؟ يا اين همه ساعت كارمندي كردي بگو چه به دست آوردي؟ و من به تو خواهم گفت بهترين ساعت‏ها برايم ساعت‏هايي بوده كه نوشته‏ام. و بهتر از آن، ساعت‏هايي كه خوانده‏ام.» بعد دوباره نگاهم مي‏كند. مغزش هنگ كرده. چه مي‏داند چه قدر ساعت من چه كرده‏ام؟ احتمالا بايد برود با آن دو فرشته‌اي كه روي شانه‏ام دارند ريز اعمالم را مي‏نويسند. حرف بزند. شايد بتواند در بياورد كه چه كرده‏ام!؟ براي همين مي‌فرستمش سراغ همان فرشته‏ها، مي‏دانم آن‏ها هم سرشان شلوغ است. آن‏ها هم دارند خوب و بد مرا جمع‏بندي مي‏كنند. و احتمالا حسابرس دست خالي مي‏ماند. ولي با اين كار من از زير نگاهش فرار مي‏كنم.
بهار است. حساب و كتاب هم حدي دارد. بايد نوروزي كه هيچ وقت تكراري نمي‏شود را تكرار كرد. بايد عين ديوانه‏ها رفت زير باران راه رفت. بايد چشم‏ها را بست، يك نفس عميق كشيد و در بازدم، تمام تلخي‏ها و تمام جزئيات ليست سياه را بيرون ريخت. بايد هي توي دل خدا خدا كرد، كه خدا آشنايي با آدم‏هاي خوب را قسمت سال جديدمان بكند. ليست سفيدمان را پرتر از پر كند و زندگي‏مان را هر چه بيشتر قابل زندگي كردن!

استدلال سلمانی در نبود خدا

آیا خدا وجود دارد؟!

استدلال سلمانی؛ اگر خدا وجود دارد چرا انقدر بدبختیم؟

مردی برای کوتاه کردن موهای سر و ریشش به یک آرایشگاه رفت و همانطور که معمولا در این موارد اتفاق می‌افتد، او و مرد آرایشگر به گفتگو درباره مسائل مختلف پرداختند. تا آنکه بحث رسید به کودکان ولگرد و مطلبی که درباره این کودکان در روزنامه نوشته شده بود. آرایشگر گفت: همان طور که می‌بینید، این تراژدی نشان دهنده این مطلب است که خداوند وجود ندارد.
مرد گفت: چطور؟
آرایشگر گفت: یعنی شما روزنامه نمی‌خوانید؟ نمی‌بینید چقدر مردم زجر کشیده داریم. اطفال خیابانی، همه نوع جرم و جنایت. اگر خداوند وجود داشت، این قدر محنت و مصیبت وجود نداشت.
مرد مشتری به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت تا گفتگویشان به درازا کشیده نشود. سپس به گفتگو درباره موضوعاتی دلپذیرتر پرداختند و کار اصلاح به پایان رسید. مشتری دستمزد آرایشگر را پرداخت کرد و خارج شد. پس از خروج، اولین چیزی که توجه او را به خود جلب کرد، مرد گدایی بود با موهایی بسیار بلند و ژولیده و با ریشی که معلوم بود روزهای زیادی اصلاح نشده است.
او فوری به سمت همان آرایشگاه دوید و خطاب به آرایشگر گفت: آیا می دانی آرایشگرها وجود ندارند.
آرایشگر گفت: یعنی چه وجود ندارند؟ من اینجا هستم و آرایشگر هم هستم.
 آن مرد همچنان پافشاری می‌کرد: وجود ندارند. اگر وجود داشتند، افرادی این چنین با ریشی به این بلندی و موهایی چنان آشفته و ژولیده که من الان در خیابان دیدم وجود نداشتند.
آرایشگر گفت: اما من می‌توانم به شما اطمینان بدهم که آرایشگرها وجود دارند. فقط اینکه این مرد هرگز به اینجا نیامده است.
او گفت: دقیقاً و برای پاسخ دادن به سؤال شما، باید بگویم که خداوند وجود دارد. فقط اینکه مردم به سمت او نمی‌روند. اگر می‌رفتند، منسجم‌تر بودند و چنین فقر و فلاکتی در دنیا وجود نداشت.

نامه ای به یک ف اح ش ه

نامه ای به یک ف اح ش ه

سلام ف اح ش ه! هان!؟ تعجب کردی!؟ میدانم در کسوت مردان آبرومند، اندیشیدن به تو رسم ، و گفتن از تو ننگ است ! اما میخواهم برایت بنویسم .

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان ! چه گناه کبیره ای…! میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام !

راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است. بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین.

شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری، رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی ! من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم!

ف اح ش ه… دعایم کن

باز یه بغضی گلومو گرفته
باز همون حس دردِ جدایی
من امروز کجام و تو امروز کجایی؟
حالِ تو بدتر از حالِ من نیست
پُشت این گریه خالی شدن نیست
همه درد دنیا یه شب درد من نیست
تو از قبله ی من ،گرفتی خدا رو
کجایی ببینی یه شب حالِ ما رو
فقط حال من نیست که غرق عذابِ
ببین حال مردم مثِ من خرابِ کجایی؟

وبلاگ خوبی داری!

وبلاگ خوبی داری!

آخرین بار، خدایم برای من  نوشت:

وبلاگ خوبی داری.  به من
هم سر بزن !!

کاش یک بار هم که شده

باران  از  زمین ببارد  به آسمان

همه سوار .. آخرین ایستگاه آسمان هم پیاده میشدیم!


پ ن پ۱: مصاحبه ای در زمینه جن

پ ن پ۲: سیر علمی در نظام آموزشی حوزه علمیه از طلبگی تا مرجعیت

دلت گرفته؟ به این شماره زنگ بزن!

دلت گرفته؟ به این شماره زنگ بزن!

«این که غصه نداره! به این شماره زنگ بزن و درد دل کن»

05112003334

بعد از تماس: زائر گرامی! پس از عرض سلام به محضر مبارک امام رضا علیه‌السلام، به روضه منوّره مرتبط خواهید شد، اللهم صل علی «علی بن موسی الرضا المرتضی»

خدایِ دور و نزدیک...

خدایِ دور و نزدیک...



خدایا ...!

گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک،

این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک...

این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور...

مگه تا حالا مامان رو دیدی؟

مناظرۀ دو کودک در رحم مادر

- «داداشی به نظر تو زندگی بعد از تولد وجود داره؟ آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری؟» 

- «نه من به این اراجیف اعتقادی ندارم؛ من یک روشنفکرم. مگه تا حالا مامان رو دیدی؟»

(درسته که تکراریه اما بعضی حرفها، بد نیست که بارها و بارها تکرار بشه)

دعایی که اجابتش قطعی است!

دعایی که اجابتش قطعی است!

دعایی که اجابتش قطعی است!

آیت الله بهجت رحمةالله علیه، در پاسخ به سۆالی گفت: برخی گمان می‌کنند که دعا، کار پیرزن‌ها و پیرمردها و عجزه [ناتوانان] است، آن‌ها که نمی‌توانند در میدان جنگ و جهاد شمشیر بزنند؛ ولی معلوم می‌شود مسئله از این بالاتر است.

در روایت درباره شرایط استجابت دعا آمده است: «من دعا و هو لایحس سوی الاجابة استجیب له»، یعنی هر کس دعا کند و جز اجابت احساس نکند، دعایش مستجاب می‌شود.

آیت الله بهجت در ادامه بیان کرد: گویا حالتی در ما پیدا شده شبیه به یاس از اجابت، که دعای ما فقط به زبان و لقلقه‌ی لسانی است؛ نه دعای برخاسته از دل مطمئن و امیدوار به اجابت. قلب متقین و دل شکسته‌ای می‌خواهد که دعایش مثل تیر به هدف برسد، به گونه‌ای که دعا کنیم و اجابت آن را بفهمیم و یا حداقل به ما وعده‌ی استجابت آن را بدهد، ولو بعد از چهل سال، همچنان که درباره حضرت یعقوب علیه‌السلام ظاهر دارد [محقق شد].

بنابراین فرموده آیت‌الله بهجت، آن دعایی مستجاب است که دعا کننده در آن مطمئن به اجابت باشد و این امر به قول ایشان قلب متقین و دل شکسته می‌خواهد.

(کتاب پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیت‌الله بهجت، جلد دوم)

ادامه نوشته

از ترساندن خسته‌ایم از امید بگویید!

از ترساندن خسته‌ایم از امید بگویید!

دل سرای سلیمانی

آیاتى درباره امیدوار بودن به زندگى بگویید زیرا ما همیشه به فكر مرگ هستیم و امیدى به آینده نداریم همه جا صحبت از مرگ و ناامیدی و جهنم است، صحبت از بیکاری و نداری است، تکلیف ما چیست در این آشفته بازار چگونه می توان امیدوار بود؟

امیدوارى و آرامشِ روح در سایه ایمان و تقوا حاصل مى شود بنابراین براى امیدوار شدن به زندگى باید بكوشیم تا ایمان و پرهیزكارى خود را افزایش دهیم و خود را به درجه اولیاى الهى (دوستان خدا) برسانیم كه قرآن شریف مى فرماید: آگاه باشید! [دوستان و] اولیاى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند! همان ها كه ایمان آوردند و [از مخالفت فرمان خدا] پرهیز مى كردند. در زندگى دنیا و در آخرت، شاد [و مسرورند] وعده هاى الهى تخلف ناپذیر است این است آن رستگارى بزرگ![ یونس، آیه 62 ـ 64]

اما از آنجا که ما آدمیان در طول زندگى زیاد دچار خطا، انحراف و گناه می شویم این موجب شود تا نسبت به آینده و آخرت خود نگران باشیم، ولى از آن جا كه خداوند «اَرْحَمُ الرّحمِینَ بخشنده ترین بخشندگان» است و رحمتش بر غضبش سبقت دارد «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» و رحمتش همه چیز را در برگرفته است «وَ رَحْمَتى وَسَعَتْ كُلَّ شَىء).[ اعراف، آیه 156] به ما  فرموده اگر به خود آمدید و متوجه گناه و غفلت و اشتباه خود شدید، ناامید نباشید، بلكه توبه كنید و به این وسیله دل خود را از زنگار گناه شست و شو داده، با انجام دادن اعمال صالح، گذشته خود را جبران نمایید تا گرفتار غضب و عذاب الهى نشوید.

حالا من و شما بد کرده ایم ایمان درست و حسابی هم نداریم هر چه به دور و برمان نگاه می کنیم به جز سختی و رنج و درد چیزی نمی بینیم چه کار باید کرد؟

ادامه نوشته

کسی نمی تواند جای خداوند را بگیرد

خداوند را بخاطر خوشنودی مردم خشمگین مکن؛

زیرا خداوند جای همه کس را می گیرد و کسی نمی تواند جای خداوند را بگیرد.

از سخنان حضرت علی علیه السلام


امتداد همین زندگی

خدا نه بهشت خلق کرده است و نه جهنم!!!

ما خود خالق بهشت و جهنم خویش هستیم؛

بهشت و جهنم، چیزی نیست جز:

 امتداد همین زندگی در دنیای بعدی.

تاثیرات ياد خدا و اخلاص و توکل

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/ISLAMIC/WebPageContent/item9.gif


ذکر خدا آثار مثبت فراوانی دارد. «ذکر» از آن جهت که با ذاکر اتحاد وجودی می‌یابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مومن است، موجب می‌شود كه ذاکر خود را در محضر خدا حاضر ببیند، و از کمال قرب او بهره‌مند شود. در نتیجه بر محور حیا از بسیاری از افکار پلید و اخلاق زشت و اعمال نکوهیده احتراز می‌کند.

ياد خدا بيدارى دل است ؛ پايدارى جان است از هجوم معاصى و گناهان . مولى الموحدين فرمود:

((ذكر الله مطردة الشيطان )).


توکل

 مؤ من با دقت و درايت در كار تدبير مى كند و نتايج كار و آنچه را خود بدان دست نيافته است به خداى بصير و محيط على الاطلاق وا مى نهد. خدا هم در سختيها او را يارى كند . مولى على ((ع )) مى فرمايد:((من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب .))

 مولاى على ((ع )) فرمود: ((من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب )).  از پيامبر((ص ))، پرسش شد: آيا كسى با شهيدان محشور مى شود؟ حضرت فرمود: (( نعم من يذكر الموت فى اليوم و الليلة عشرين مرة .))


  اخلاص ، مرز ميان انسان و حيوان است . آن كه براى خدا عمل نكند، خود را مصرف فروتر از خود، كرده است ؛ زيرا بشر منهاى ايمان ، حيوان است .  ((لابد للعبد من خالص النيه فى كل حركة و سكون لانه اذا لم يكن هذا المعنى يكون غافلا، و الغافلون قد وضفهم الله تعالى فقال : ((اولئك كالانعام ، بل هم اضل )) و قال ((اولئك هم الغافلون )).


صله رحم

  ارتباط مؤ منين با همديگر و رفت وآمد خانوادگى جهت دار، بعنوان يك اصل ، در بينش ‍ تشيع مطرح است ، زيرا اين ديدارها، و ارتباطها  قلبها را محكم و دانش ها را بالنده ، عقل را تكامل و گرفتاريها را آسان ميكند. حضرت عبدالعظيم حسنى از امام جواد((ع )) چنين روايت ميكند: ((ملاقاة الاخوان يسره و تلقيح للعقل و ان كان نزرا قليلا ))


http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/dIV50.files/image003.gifhttp://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/dIV50.files/image003.gifhttp://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/dIV50.files/image003.gifhttp://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/dIV50.files/image003.gif

دعای هنگام افطار



دعای هنگام افطار 

دعای هنگام افطار,دعای افطار,دعا برای افطار

دعای هنگام افطار

اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ

دعای امیر المومنین هنگام افطار:

بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ‏] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

دعای هنگام صرف لقمه اول افطار:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِى

قرائت سوره مبارکه قدر نیز به هنگام افطار توصیه شده است .

آرام باش

[تصویر: 1327754921_19427_d45af9c8d2.jpg]