عقیدۀ یکی از بینندگان در جواب به انتقاد من!

نگاه مصطفی به این مساله!
نگاهت رو باید به جهنم و خدا کاملاً اصلاح کنی!
من اصلاً عقیدۀ تو رو در مورد خدا و جهنم و قیامت ندارم.
تمام خدا را باید در بی نهایت بودنش تعریف کنیم: وقتی خدا بی نهایته، پس تمام اوصاف و کارهاش هم بی نهایته!مگه می شه خدا مهربانی بینهایت داشته باشه و بنده هاشو تو آتیش بسوزونه؟!
وقتی خدا دنبال بهونه است تا بندگانش رو ببخشه، معنا نداره نگاهی که ماها به آدما داریم به خدا هم داشته باشیم.
از نظر ما هر کی بدی می کنه باید به سزای عملش برسه؛ ولی خدا اینجوری فکر نمی کنه و هزار جور راه برگشت گذاشته، که یکیش توبه است.
اگه ما آدما با اعتقاد زندگی نکنیم، اصلاً زندگی برامون پوچ و هیچ می شه! به قول بزرگی: خدا خیلی خداست!
در مورد جهنم باید بگم که روایات و علمای ما می فرمایند: جهنم، جهنم اعماله؛ هر کی جهنم رفتار خودش رو می بره... ما با اعمالمون یه حال توپ به خودمون می دیم.
در مورد خدا باید بگم، من احساس نمی کنم که خدا کسی رو همیشه تو رنج و عذاب بذاره..
یه مثال: وقتی ماشین تصادف می کنه، می برنش صافکاری و ضربۀ چکش و پیچ گوشتی بهش می زنن که دردآوره؛ یا وقتی کسی ناراحتی قلبی پیدا می کنه، جراح قلب با چاقو به جونش می افته تا عملش کنه! اینا به خاطر بهبودیه، تا حالا شده یه بیمار از دکترش به خاطر جراحی آپاندیسش شکایت کنه؟! نه! چون می دونه استفاده از چاقو برای خوب شدن و پخش نشدن سمّ...
نگاه خانم "بی نام" به این مسأله

عقیده نداشتم به این نظرتون جوابی بدم
اما گفتم قبل از رفتن جواب بدم ....
دنیا: درد ،بیماری، فقر ،کودک کار ،گرسنگی ،سختی،مرگ عزیز ترین کسان و....
اخرت: فشار قبر،گرز نکیر و منکر،جانوران موذی که به تن بی جان ادمی میافتد که روحش را بیازارد البته حشرات،برزخ تاریک ، شعله 19 گانه.
اتش که حتما قابلیت کباب بریان و سوخاری کردن اندام ادمی را دارد و اصلا برای دکور نیست، کفش اتش ، زقوم خوشمزه!
میبینی 2 سر باخته!
فرقی هم نداره چون همه ما مادرزادی بازنده ایم ؟میدونی چرا؟وقتی یه بنده خدا گندم خورد یا هر میوه دیگه ای ما حسابشو پس میدیم
یه بنده خدای دیگه هم به همینی که گندم خورده سجده نکرد باز ما باید تاوان بدیم اما من اصلا عادت ندارم تاوان یکی دیگرو پس بدم !
بازی تو مسابقه ای که از قبل بدونی بازنده ای
اصلا لذت بخش نیست اصلا.یه دنیای پوچ بی معنی بی ارزش مثل یه مسافرخونه که کلی تلاش و سختی بکشی بعد بهت بگن برو خوب که چی ؟
قدیما فکر میکردم افرادی که خود کشی میکنند از ایمان کم ،عدم شناخت خود و خدا .روانشناسی:دچار مشکلات روحی و انگیزشی و افسردگی حاد اضطراب
نا امیدی و پوچی دست به این کار میزنند .اما حالا میگم شاید اصلا هدیه نمیخاستن یا تحمل این دنیا سخت بود چون سخته یا به پوچی رسیدن یا...
به هر حال دنیا و اخرت به این شکل زیبا !خلق شده .
اصلا توفیری نداره کتاب خونده باشی بدونی یا ندونی در هر دو صورت باید جواب بدی .
مشکل تیغ جراحی که دکتر استفاده میکنه نیست مشکل اینه که چرا اپاندیسیت باید میبوده که یه دکتری بخاد با تیغ حلش کنه!
در اخر موفق باشید امیدوارم نظراتتون هیچوقت عوض نشه چون اینجور نظراتو داشتن بی اندازه سخته سخته.
خدانگهدار.
درد دل خانم "فاش" به خانم "بی نام"

سلام
یه سلام دیگه هم به بی نام.
ببین بی نام جان امیدوارم کلا خدا حافظی نکرده باشی وحداقل این نظرو بخونی!
عقیدت جالب بود یه جورایی شبیه هم هستیم ولی با یه تفاوت هایی.
ببین عزیزم می دونم چیزی که می خوام بگم یه جورایی تکراریه شاید چیزی رو اثبات نکنه ولی اگر حقیقتا بهش اعتقاد پیدا کنی بهت آرامش میده اول یه سوال از خودت بپرس : تو اگر یه مشکلی برات پیش نیاد و همه چیز تو زندگیت روبه راه باشه چقدر امکان داره یاد خدا بکنی ؟ اگر واقعا یادش بکنی که خیلی خوش به حالته واقعا!
اگر کمتر یادش باشی هم بازم یه جورایی طبیعیه چون فکر می کنم تقریبا این خداست که انسانها رو این جوری خلق کرده. تو ذاتشونه که موقع خوشی وخوشحالی و روبه راهی اوضاع یاد دادنده ی این خوشی ها نمی کنن.
اگر میگی چرا درد هست چرا مرگ و تیغ جراحی هست بهت میگم نه تنها به تو بلکه به خودم هم میگم چون این روزا من هم مثل تو به یه بغض بزرگ تبدیل شدم، اینا هستند برای اینکه ما بفهمیم خدای هست! خدایی که اگه نباشه معجزه کنه یارو از تیغ جراحی سالم بیرون بیاد به چه درد می خوره؟ خدایی که همون یارو رو زیر تیغ جراحی نمیرانه کی ازش حساب می بره ؟ نعوذبالله خودت و یه وقتایی بذار جای خدا اگه تو خدا بودی بنده هات نمی شناختنت یا فراموشت می کردن چه جوری خودت رو بهشون می شناسوندی؟
از همه ی اینا بگذریم اگه همه ی اینا رو می دونی اینم بدون اگر تو منظور نظر خدایی که بهت درد میده مرگ عزیز میده یادت باشه پس خیلی دوست داره چون می خواد با وجود تو معجزه کنه خودشو نه تنها به تو به همه ی کسانی که شاهد دردتن نشون بده اگر درد بی درمون وصعب العلاج نده پس چه جوری نشون بده که تنها خودش درمان درده؟!
بازم خیلی دوست داره که می خواد هی خودشو به یادت بیاره که من هستم و چون دوست دارم نمی خوام لحظه ایی فراموشم کنی.
یه حرف کوچیک دیگه هم مونده بود:
بعضی آدما فکر می کنن دنیا سرشار از خوشی باید باشه و وقتی یک ناراحتی براشون پیش بیاد فکر می کنن مصیبت بزرگ بهشون رو کرده در صورتی که اگر فکر کنن دنیا سرشار از بدبختیه و اگر یه شادی هر چند کوچک بهشون رو کنه یه لطف بی اندازه ی خداونده بیشتر حال می کنن.
درست مثل اینکه تو یه صفحه ای داشته باشی که کاملا سفید باشه ولی یه نقطه ی سیاه وسط اون باشه اینجوری هی حرص می خوری که اگر این نقطه ی سیاه نبود همه ی صفحه ام سفید بود و... در صورتی که اگر یه صفحه ی کاملا سیاه در نظر بگیریم و نقطه ی سفید وسطش باشه با همون نقطه سفیده چقدر حال می کنیم خداییش...(البته این مثال جنبه ی منفی داشت ولی تو جنبه مثبت و مورد نظر منو بگیر)
تشکر و جوابیۀ "بی نام" به "فاش"

سلام
سلام فاش از اینکه نوشته منو خوندی تحلیل و برسی کردی سپاسگذارم .دوست داشتم جوابی بزارم برای نوشتت اما متاسفانه الان تمرکز لازم رو ندارم اما در اولین فرصت اگه عمری بود و خدا خواست برات مینویسم...
نماز روزه هات قبول باشه دختر خوب.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام.
سلام به فاش.
چیزایی که نوشته بودی منو به خاطرات دور خودم میبره انقد دور که حتی زمان و سالش رو به خاطر نمیارم .
درکشون میکنم چون من یه روزایی خودمم اینجوری فکر میکردم...
توی محیط من همه چیز مرتبه راحت و خوبه، میشه توش به بهشت فکر کرد به نعمتهای خوب...
قسمتی از مغزم مدام به خدا فکر میکنه نه برای حل مشکلات روزانه.از این محیط که بیای بیرون میشه دنیا و من الان سالهاست بیرونم توفیق اجباری.
هر چیزی که میبینی به مغزت مخابره میشه هیچکدوم از اون مشکلاتی که گفتم مشکلات من نیست بیرون از محیط منه..دیدنه یه مشکلاتی از انسانهای دیگه واقعا دردناکه
بیماریشون غمهاشون دردهاشون فقر یا هر چیزه دیگه ای حتی دیدن یه بچه گربه گرسنه تو زمستون که سردشه خودش به تنهایی درد بزرگیه چه برسه به درد ادما
دیگه خودتو فراموش میکنی حتی به محیطت برگردی اما حافظه ی پر شده با اطلاعات جدید داری که به خودی خود هر کدو مشون به تنهایی میتونه قلبتو برای زمان طولانی ازار بده.
اینجاست که کم کم حرفهایی که تو و اقای سلیمانی نوشتید کم رنگ میشه انقد که فراموش شده ..دلت برای خودتم تنگ میشه .خسته کنندست!
نوع جدید افکارت میشه همونایی که نوشتم تازه خلاصه شده بود من همشو نگفتم که باعث تغییر دید و نگاه نشه!
نگاه مصطفی به این مسأله!

نامهای به خدا ...
به نام خدایی که میپنداشتم نیست، ولی بود؛ میگفتم که بزرگ نیست، کرامت، سخاوت و بخشایندگی جایی در حکمت او ندارد، بندهاش را به دست فراموشی سپرده؛ اما نه، اشتباه فکر میکردم، کوچکی و حقارت از من و فکرم بود که نمیتوانستم عظمت و بزرگواری او را درک کنم. من او را به دست فراموشی سپرده بودم، جایگاهش را در زندگیم گم کرده بودم و میپنداشتم که اوست که من را نادیده میگیرد.
الهی، چرا با این وجود که من تمام عرش کبریاییات را در ذهن کوچکم ویران کردم تو وجود کوچک من را در دنیای بیپایانت نابود نمیکنی؟ تو چه احتیاجی به وجود بیمنزلت من داری که خلقم کردی؟ آفریدیم تا اثبات کنی عظمت و کرامت داری؟ تو که بدون وجود من هم قدرتت را ثابت کرده بودی؛ چرا من را اشرف مخلوقاتت قرار دادی؟ تو که به اندازهی تمامی آسمانها و زمین فرشته در درگاهت داشتی، فرشتگانی که حتی بهتر از من عبادتت میکردند. اگر میخواستی روی زمین نمایندهای داشته باشی، چرا مقربترین فرشتهات را به زمین نفرستادی؟ چرا شیطان را مجبور به تعظیم در مقابل من کردی؟
میخواستی که محبتت را نثار چیزی کنی که تنها متعلق به خودت باشد؟ تو که میدانستی من لیاقت آن همه نعمت را نداشتم، میدانستی که وجود بیارزش من شایستگی آن را ندارد که وجود بیکران تو را سپاس بگوید، پس چرا از مقدسترین عنصرهایت خلقم کردی؟ واقعاً ارزش آن را داشتم که خاک و آب را فدای من کنی؟ این همه زحمت ارزش آن را داشت که در اولین لحظهی آفرینشم تمام لطف را زیر پا گذاشته و کلام مقدست را اجرا نکنم؟ چرا برای آفرینشم از خاک و آب استفاده کردی؟
میپنداشتی گل وجودم به راحتی میتواند آتش وجود شیطان را خاموش کند؟ تو که آگاه بودی که من بندگی تو را پس میزنم و پا در کاخ ظلمت شیطان میگذارم و او را به عنوان معبود میپرستم. پس چه لزومی داشت که بیافرینیم با آن که بزرگ بودی و میتوانستی حتی ذرهای از بزرگیت را از سوی جاهلی مثل من به حقارت ناسپاسی نکشانی؟
راستی شما هم می تونید تو این بحث شرکت کنید...