نامه هاي تير باران شده...
نامه هاي تير باران شده...
راحت بگویم؟!
چون اصرار می کنی باشه!
در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد؛
از همه چیز و همه کس حتی از وجود خود بیزار است؛...
مثل اینکه تمام نیروها و رشته های زندگی را از او بریده اند،
نه میل به کار کردن دارد و نه اشتهای خوردن؛
دلش می خواهد خاموش و تنها در گوشه ای بنشیند و به نقطۀ ثابتی خیره شود؛
یا اینکه صورت اشک آلود خود را در مُتکّا فرو برد و به هیچ چیز نیندیشد!
یا ساعت ها به عصایِ داغانِ یک پیرمردِ عاشق نظاره کند!
یا لحظاتی زیرِ ناله هایِ خدا آرام گيرد و خیس شود!
دقيقاً همین جاست که وجودِ عصایِ پیرمرد و بارنِ زيبا، نشانه اي از طرفِ خدا برایت است!
---------------------------------------
پ ن:
1- من مدافعِ احساساتِ نابِ جوانان هستم!
2- این روزها خیلی چیزها را هضم نمی کنم...
از بس که حجم شان برای باورم زیاد است!
3- شرح عکس:
طرحِ جلدِ کتاب «کرامت انسان» است که در آینده خدمتان تقدیم خواهد گشت.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۲۶ ساعت ۲:۵۳ ب.ظ توسط مصطفی سلیمانی
|
(APPENDIX ITEM)