کشکول کودکانه شماره 60


	خودت را کشف کن...

تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی


آن چیست که...؟
1- آن چیست که دو پا دارد و دو پای دیگر هم قرض می کند و می رود و کسی هم به گردش نمی رسد؟
2- آن چیست که هرچه از آن برمی دارند، بیشتر می شود؟
3- آن چیست که روز پر است و شب استراحت می کند؟
4- آن چیست که ورزشکاران به خاطر شکستنش جایزه می گیرند؟
5- آن چه گرد سبز رنگی است که اگر در آب بریزند، قرمز می شود؟
6- آن چیست که مورچه داره، اما مار نداره؟
7- آن چیست که تا اسمش را می آورند می شکند؟
8- آن چیست که همه آن را دارند؟
پاسخ:
1- دوچرخه 2- چاه 3- کفش 4- رکورد 5- حنا6- نقطه 7- سکوت 8- اسم

ضرب المثل
[شتر دیدی ندیدی]
مردی در صحرا به دنبال شترش می گشت تا اینكه به پسر با هوشی برخورد. سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یك چشمش كور بود؟ مرد گفت: بله. پسر پرسید: آیا یك طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود؟ مرد گفت: بله. حالا بگو شتر كجاست؟ ‌پسر گفت من شتری ندیدم.
مرد ناراحت شد و فكر كرد كه شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرك را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف كرد.
پسرك گفت: در راه، روی خاك اثر پای شتری دیدم كه فقط سبزه های یك طرف را خورده بود. فهمیدم كه شاید شتر یك چشمش كور بود.
بعد دیدم در یك طرف راه مگس بیشتر است و یك طرف دیگر پشه بیشتر است. و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم كه شاید یك لنگه بار شتر شیرینی و یك لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرك خوشش آمد و گفت: درست است كه تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد. پس از این به بعد شتر دیدی، ندیدی!!
این مثل هنگامی كاربرد دارد كه پرحرفی باعث دردسر می شود، آسودگی در كم گفتن است.

شعر کودکانه
[پرستار مهربان]
دیشب شب بدی بود
بسیار بدتر از بد
زیرا كه تب به جانم
یك تیر آتشین زد
می سوخت مثل كوره
تا صبح پیكر من
دستی نبود اما
از لطف بر سر من
تب بود و درد هم بود
مادر نبود اما
تا با محبّت خود
تسكین دهد دلم را
اما نه ، یك نفر بود
در آن سیاهی شب
وقتی كه او می آمد
می رفت از تنم تب
از كوشش پرستار
شب شد چو روز روشن
امروز خوب خوبم
تب رفته از تن من
[مصطفی رحماندوست]

کاردستی
[تِل رُبانی]
اگر شما یک تِل پلاستیکی خیلی ساده دارید می توانید به کمک ربان و مقداری چسب حرارتی خیلی سریع آن را تزیین کنید.
سعی کنید تل تان را با ربان های رنگی و در سایزهای مختلف تزیین کنید شما می توانید یک پاپیون بسیار زیبا درست کنید و آن را بالای تلتان به کمک چسب قطره ای بچسبانید.
** وسایل موردنیاز
یک تل پلاستیکی
ربان های نازک(قرمز و نقره ای)
چسب حرارتی
** دستورالعمل
1. ابتدا یک طرف ربان قرمز را به کمک چسب حرارتی به داخل لبه ی ابتدایی تل بچسبانید.
2. ربان را دور تل بپیچید، اما باید دقت کنید که فضای لازم برای پیچیدن ربان نقره ای باقی بماند. وقتی شما به لبه ی دوم تل رسیدید به کمک چسب حرارتی ربان را می چسبانید و مقدار اضافی آن را به کمک قیچی جدا می کنید.
3. حالا ربان نقره ای را در جایی که کار را با ربان قرمز شروع کردید بچسبانید.
4. ربان نقره ای را در کنار ربان قرمز بپیچید.
5. در پایان ربان نقره ای را به انتهای لبه ی دیگر تل بچسبانید و مقدار باقیمانده ی ربان را از آن جدا کنید.

خندونک


	ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور که مردم به آن شادمانیِ بی سبب می‌گويند...

	 


** احوالپرسی
اولی:حالت خوبه؟
دومی:خوبه؛ تازه موکتش کردم.
** کشف غار
معلم: بگو ببینم اولین بار چه کسی غار را کشف کرد.
شاگرد: آقا اجازه کلاغ.
معلم: چطور؟
شاگرد:خودمان شنیدیم که می گوید قار قار؟!
** مفعول
معلم به شاگرد: در جمله «گربه پنیر را خورد» مفعول کجاست؟
شاگرد: شکم گربه!
** دست پخت
از یک نفر که با پا غذا درست می کرد پرسیدند:چرا با پا آشپزی می کنی؟
جواب داد: «آخه دست پختم خوب نیست»
** پل های اصفهان
معلم: بگو ببینم اصفهان چند تا پل دارد؟
دانش آموز: 35
معلم:خب نام ببر.
دانش آموز: «پل خواجو، پل فلزی، 33 پل»
** قل قل
معلم: چرا آب هنگام جوشیدن قل قل می کند؟
شاگرد: چون میکروب های آن می سوزند و فریاد می کشند.

کلام نور
[دوست داشتن به خاطر خدا]
روزی رسول اکرم(ص) در میان اصحاب خود سوالی را طرح کرد: در میان دستگیره های ایمان، کدام یک ازهمه محکمتر است؟
یکی ازاصحاب گفت: نماز.
رسول اکرم(ص): نه.
دیگری: زکات.
رسول اکرم(ص): نه.
سومی: روزه.
رسول اکرم(ص): نه.
چهارمی: حج و عمره.
رسول اکرم(ص): نه.
پنجمی: جهاد.
رسول اکرم(ص): نه.
عاقبت جوابی که مورد قبول باشد،از میان جمع حاضر داده نشد و خود حضرت فرمود:
تمام اینهایی که نام بردید، کارهای بزرگ و با فضیلتی است؛ ولی هیچ کدام از اینها پاسخ آنچه من پرسیدم نیست.محکمترین دستگیره های ایمان، دوست داشتن به خاطر خداست.

درنگستان
[کشاورز و الاغ پیر]
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
** نتیجه اخلاقی :
مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.