تربیت اخلاقی از نظر سقراط، افلاطون و ارسطو
[به مناسبت روز امور تربیتی؛ نگاهی به نظریات تربیتی فلاسفه یونان باستان]

مصطفی سلیمانی

 

** اشاره:

مهم ترین متفکران یونان باستان سقراط، افلاطون و ارسطو هستند که تأثیری ماندگار بر فیلسوفان پس از خود داشته اند. خلاصه آرا و اندیشه های این متفکران در تربیت اخلاقی را می توان در چند قلمرو پیگیر بود که در این نوشتار کوتاه بدان می پردازیم.

مهم ترین موضوع اندیشه سقراط که یکی از متفکران بزرگ یونان و معلم فیلسوفان بزرگی چون سقراط، افلاطون و ارسطو است، اخلاق و تربیت اخلاقی است.
متأسفانه باید گفت که از خود سقراط هیچ اثر مکتوبی بر جای نمانده است، بلکه اندیشه های او تنها به صورت غیر مستقیم و از طریق آثار مکتوب برجسته ترین شاگردش افلاطون به دست ما رسیده است. از سوی دیگر، به درستی معلوم نیست که آنچه ر آثار افلاطون از زبان سقراط بیان شده آیا اندیشه ها و نظریات استادش سقراط است یا نظریات خود او.
از این رو، معمولاً آرا و اندیشه های مطرح در آثار افلاطون را مجموعه ای از آرا و اندیشه های سقراط و افلاطون می دانند.[فروغی، سیر حکمت دراروپا، ج1، ص23]
محور تأملات و مباحث فیلسوفان یونان باستان دو پرسش اساسی است:
1- خیر و سعادت انسان در چیست؟ و به دیگر سخن، زندگی خوب انسانی چه ویژگی هایی دارد؟
2- آدمی باید چگونه رفتار کند تا به خیر و سعادت برسد؟

** تحولات تعلیم و تربیت در یونان باستان:
1- پیوند تمدن عقلی و سیاسی مغرب با یونان

بیش از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح، ملت یونان به پی ریزی مقدمات هنر و علم و ادبیات و فلسفه همت گماشتند. مردم یونان باستان نخستین کسانی بودند که به طور منظم و منطقی به مطالعه و بررسی موضوع هایی از قبیل اخلاق، سیاست و تعلیم و تربیت پرداختند. مدارس آنان با آن که به روی عموم مردم باز نبود، هدف آنان تأمین خدمات عمومی مدنی بود. به عبارت دیگر یونانیان اولین مردمی بودند که هدف تعلیم و تربیت را - تا آن جا که اسناد نشان می دهد - در آماده کردن افراد برای شهروندی و خدمت به آنان می دانستند. باید اذعان کرد که هیچ یک از تمدن های باستانی به میزان تمدن یونان قدیم در تمدن غرب اثر باقی نگذاشته است. بنابراین پیوند و قرابت تمدن عقلی و سیاسی مغرب با یونان باستان بیش از بستگی آن با تمدن بابل و مصر قدیم است. از جهت نژاد و زبان نیز ملت یونان با مردم باخترزمین پیوند نزدیک تری از مردم مصر و بابل دارند.[ر.ک:  تعلیم و تربیت در یونان باستان، علی محمّد الماسی]
2- روش های تربیتی نو و تازه

مردم یونان باستان پس از طی ماجراهای فراوان تاریخی، سرانجام در شهرهایی که اکثراً در کنار دریا بنا نهاده شده بودند، سکونت اختیار کردند و در نتیجه دریانوردی و بازرگانی را پیشه ی خود ساختند. تماس و حشر و نشر با دیگر مردمان و نژادهای بیگانه سبب شد که یونانیان افرادی متفکر و تیزبین بار آیند. تحولات تعلیم و تربیت در یونان باستان به دو دوره مشخص تقسیم می شود:

الف- نخست دوره تعلیم و تربیت قدیم است که تا عصر پریکلس[سیاستمدار و مصلح بزرگ آتنی که عصر وی درخشان ترین ادوار علم و هنر یونانی بود] یا اواسط قرن پنجم قبل از میلاد ادامه می یابد.

ب- دیگر دوره جدید که در حقیقت زمان تحول و دگرگونی بسیار در عقاید و آرای تربیتی، مذهبی، و اخلاقی محسوب می شود. دوره جدید، عصر پریکلس تا تسلط رومیان بر یونان را شامل می شود. در این دوره آرای فلسفی جدیدی ارایه می شود و روش های تربیتی نو و تازه ای به وجود می آید. در همین دوره ماهیت مذهبی ادبیات دگرگونی می پذیرد و عقل و منطق برای اخلاق جامعه، پایه ای استوار فراهم می آورد. برای درک مفاهیم حیات و ارایه ی دستورهای عملی جهت زندگی انسان، فلسفه جای گزین مذهب می شود. فلسفه جدید بر مبنای اصالت انسان به عنوان اساسی ترین مقیاس نیک و بد به وجود می آید. به جای پژوهش در باب چگونگی جهان مادی، توجه به بررسی دنیای تفکر و تعقل معطوف می شود و در نتیجه پایه های استوار فلسفه و منطق و اخلاق ریخته می شود.[ر.ک:  تعلیم و تربیت در یونان باستان، علی محمّد الماسی]

3- اسپارت و آتن، دو نمونه برجسته تربیت

اسپارت[Sparta، شهر قدیم یونان] و آتن[Athen، پایتخت یونان] دو نمونه برجسته تعلیم و تربیت قدیم به شمار می آیند و این دو شهر اگرچه در پاره ای از رویه های آموزشی با هم متفاوت اند، در اصل و هدف تعلیم و تربیت با هم توافق داشتند و هدف اساسی تعلیم و تربیت را پرورش انسان و سربازان قوی و با شهامت و آراسته به زیور اخلاق و موازین مدنی جامعه می دانستند و در هیچ یک از این دو نظام، آزادی فردی فراوان وجود نداشت.[هری گود، تاریخ آموزش و پرورش باختر، ترجمه محمد علی طوسی، ص10؛ و عیسی صدیق، تاریخ فرهنگ اروپا، ص4]

** نظریات تربیتی فلاسفه یونان

«سقراط»

سقراط در آتن زاده شد. پدرش سنگ ‌تراش و مادرش ماما بود. گرچه او از چهره و اندام مناسبی برخوردار نبود اما اخلاق خوبی داشت. از سوی دیگر گرچه فکر او خلاق نبود، اما به طور استثنایی روشن، انتقادی و مشتاق بود. او صرفاً اندیشمند نبود، بلکه به راستی یک فرد مذهبی و متدین بود. او هیچ اثر مکتوبی از خود بر جای نگذاشت، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنین شهر آتن توسط شاگرد معروفش افلاطون و همچنین مورّخی به‌نام گزنوفون به‌طور مکتوب ثبت شده‌اند.[کاپلستون، ج1، 1375؛ صص120-116]


(Socrates، فیلسوف یونانی469 - 399 ق. م)

او سرور حکمت و استاد فلاسفه است. در فلسفه شیوه ای تازه را معرفی کرده است. وی به همین سبب نفوذ فوق العاده ای که سوفسطائیان(معلمان دوره گردی که در قرن پنجم ق. م. از شهرهای مختلف برای اشاعه معرفت به آتن می آمدند.) به دست آورده بودند و شک و تردیدی که در باب اصول اخلاقی ایجاد کرده بودند از توجه به بررسی طبیعت دنیای مادی به تعمق در ماهیت رفتار و اخلاق و پاک دامنی و شرافت انسانی روی آورد.

او خودشناسی را بزرگ ترین دانش بشری و اولین وظیفه ی هر انسان می دانست و سعادت افراد را در سعادت جماعت می دانست و معتقد بود هر کس باید وظیفه خود را نسبت به دیگران انجام دهد.

او مدرسه یا کلاس درس به خصوصی نداشت. هنگامی که در کوچه ها و معابر عمومی قدم می زد، مردم و به خصوص جوانان به گرد او جمع می شدند و او با طرح پرسش هایی در باب مسائل اخلاقی به روشن کردن ذهن شنوندگان می پرداخت، و روش سقراط در حقیقت دارای مراحل سه گانه بود:

1- مرحله اول:
عدم صراحت و وضوح ذهن در باب مسائلی را که طرح می شد آشکار می کرد.
2- مرحله دوم:

کوشش می شد تا مفاهیم، در قالب تعاریف روشن جای گیرد و معانی آن ها مشخص و معین شود.
3- مرحله سوم:
اهتمام می شد تا تعابیر و آثار آن مفاهیم استنباط و استخراج شود.

این رویه حقیقت جویی سقراط با وجود نارسایی هایی که داشت موجب شد در آموزش روشی منطقی به وجود آید.

در واقع می توان سقراط را هم مؤسس اخلاق و هم بانی روش آموزش نامید.

سقراط بر اساس اصل خودشناسی، مردم را به درون نگری و تمرکز قوای درونی دعوت می کرد. بنا به گفته سقراط تعلیم و تربیت باید دانش هایی را که موجب شکوفا شدن قدرت تفکر انسان می شود در اختیار وی بگذارد.

در نظر سقراط دانشی محترم است که به رفتار و کردار درست بیانجامد. دانش توأم با فضیلت و تقوی، اساس هنر و زندگی انسان است. سقراط در اثر کوششی که برای دفاع از موازین اخلاقی نشان داد مورد حسادت و کینه قرار گرفت و سرانجام بدخواهان وی را به آموزش و رواج فساد اخلاق در میان جوانان متهم، و مأموران حکومت او را محکوم به قتل کردند.[هری گود، تاریخ آموزش و پرورش باختر، ص22؛ برتراند راسل،  تاریخ فلسفه غرب، ص172؛ و تاریخ یعقوبی، ج10، ص144]
«افلاطون»

افلاطون در خانواده‌اي اشرافي به دنيا آمد. در 18 سالگي با سقراط آشنا شد و مدت 10 سال را به شاگردي سقراط به سر برد. بعد از اعدام سقراط به سفر پرداخت و از نقاط مختلفي از جهان ديدن كرد و در اين سفرها با انديشه‌هاي متفاوتي آشنا شد كه تأثير آنها در افكار افلاطون هويدا است. هنگامي كه افلاطون به آتن بازگشت 40 سال داشت. او در اين زمان مدرسه معروفش را به نام آكادمي تأسيس كرد. اين مدرسه را مي‌توان اولين دانشگاه محسوب كرد كه در آن دروسي نظير فلسفه رياضيات و نجوم تدريس مي‌شد. از افلاطون آثار بسيار بر جاي مانده است كه شامل همه موضوعات مهم فلسفه و علوم انساني مي شود. مهم‌ترين و در عين حال كامل‌ترين اثر افلاطون كتاب جمهوريت است. او در اين كتاب در باره مسايل فلسفي مختلفي از اخلاق گرفته تا ساسيت و هنر و تربيت و مابعد الطبيعه سخن رانده است.[کاپلستون، ج1، 1375، صص160-155]

 

(Plato، فیلسوف یونانی427 - 347 ق. م)

او که از خاندانی اشرافی بود به تنظیم نظریه ای استوار در تعلیم و تربیت همت گماشت و مکتبی در آتن بنیاد نهاد که به آکادموس(Academus) مشهور است. تعالیم و نظریات وی در مجموعه ای از نوشته ها و آثارش به خصوص کتاب قوانین و کتاب جمهوریت که از هر لحاظ شاهکار افلاطون است بر جای مانده است. با آن که افلاطون در باب تعلیم و تربیت مبانی نظری متینی دارد، ولی به کار بستن آن ها ساده نیست و باید به خاطر داشت که اولاً افلاطون نخستین حکیمی بوده است که برای حل مشکل تعلیم و تربیت یونان باستان، نظامی مفصل و مرتب پیشنهاد کرده و کوشیده است تا در نظام خود تضاد بین رفاه و آسایش فردی، با سعادت و سلامت جمعی را بگشاید. ثانیاً مقاصد و کمال مطلوب های افلاطون از زندگی و تعلیم و تربیت چنان عالی و انسانی است که تفکرات وی منشأ الهام متفکران و روشنفکران قرون قرار گرفته است. ثالثاً جزئیات نظام تعلیم و تربیتی وی با وجود غیر عملی و ارتجاعی بودن آن، شامل تجزیه و تحلیل و انتقاد از کمال مطلوب ها و روش ها و سنت های معمول در یونان باستان بود. نظر هری گود و یا ترجمه ی مترجم چنین کلمه ای را به ما ارائه می دهد. زیرا نظریات افلاطون را نمی توان ارتجاعی نامید.
افلاطون رویه ی تعلیم و تربیت آتن را پذیرفته است، ولی در مواردی بدان ایراد می گیرد. او معتقد است که نوشته های ادبی و تمرینات ورزشی و آموزشی موسیقی باید ساده و دور از پیچیدگی و صعوبت باشد تا در نتیجه تعلیم و تربیت افرادی میانه رو و معتدل و سالم و با شهامت بار آورد. افلاطون معتقد است که باید دامنه ی مطالب آموزشی را در مدارس توسعه داد و موضوعاتی در باب ریاضیات و حساب و هندسه و نجوم و موسیقی و منطق را در برنامه جای داد.[همان مأخذ، منبع اول، ص24؛ ر.ک: تعلیم و تربیت در یونان باستان، دکتر علی محمّد الماسی]
افلاطون در طرح خود جای اصلی را به آموزش و پرورش می دهد، زیرا وی معتقد بود که فقط با آموزش و پرورش دقیق و کامل زنان و مردان برگزیده، می توان سیاستمدارانی خوب به جامعه تحویل داد. برای برقراری مملکت و نگهداری آن نهایت مراقبت را از طبقه ی جوان می کردند و به آموزش و پرورش آن ها در یک سازمان دولتی که از امیال شخصی پدران و مادران و قدرت و ثروت به دور بود نظارت می شد. تجربه ی تلخی که از شکست دموکراسی آتنی و از دولت نالایق و اصالت فردی و مرگ سقراط به وجود آمد وظیفه و کار افلاطون را مشخص کرد. افلاطون می بایستی کشوری پی ریزی کند که آن را از بلایا حفظ می کرد و لازمه ی آن داشتن یک طرح بود. طرح افلاطون همان طرح سقراط ولی جامع تر از آن بود. دو اصل در طرح افلاطون برای کشوری که در آن نظم و لیاقت، بهترین نوع زندگی را ممکن می سازد، عبارت اند از: اولاً زمامداران کشور خیالی او باید برای فن حکومت تربیت شوند و جایی برای آماتورها در نظر نیست، ثانیاً آن هایی که به دنبال مادیات هستند نباید هیچ گونه قدرت سیاسی داشته باشند و از صحنه ی سیاست به دور خواهند بود و آن ها که لیاقتی برای قدرت سیاسی ندارند از ثروت مادی محروم خواهند بود. کشوری که افلاطون، برای رسیدن به آن آرمان در نظر دارد، هرمی است که دارای سه طبقه است. قسمت زیرین هرم را تولید کنندگان محصول یعنی زارعین، صنعتگران و تجار و آن کسانی که منش اقتصادی دارند، قسمت وسط هرم ارتشیان و کارمندان و رأس هرم را افراد نخبه و باهوش تشکیل می دهند که حکومت و سیاست به عهده آن ها است. [ر.ک: تعلیم و تربیت در یونان باستان، دکتر علی محمّد الماسی]
در برنامه تربیتی افلاطون، دوران تحصیلات قبل از 18 سالگی بر اساس بهترین روش آتن است که ورزش، موسیقی، ادبیات، و ریاضیات و سپس یک دوره ی دو ساله تربیت بدنی و نظامی را شامل می شود که اجباری است. مرحله ی بعدی که از بیست سالگی بود، برگزیدگان به تحصیلات عالی مخصوصاً حساب می پرداختند. از سی تا سی و پنج سالگی دوره ی بحث و استدلال بود و این مرحله پایان تحصیلات محض است و پانزده سال دیگر را نیز باید به خدمات عمومی مانند فرماندهی نظامی و ادارات فرعی دیگر بگذرانند.[ای. بی کاسل، آموزش و پرورش کهن و نوین، ترجمه مهین میلانی، ص116]
به نظر افلاطون پس از تحصیل حساب و هندسه، همه علومی که مقدمه ی فن مناظره است باید از همان کودکی آغاز شود و طرز تدریس آن ها هم باید نوعی باشد که بوی اجبار از آن نیاید، زیرا شایسته نیست که مرد آزاده به شیوه بندگان دانش بیاموزد. شاید اگر کسی را به زور وادار به کارهای بدنی بکنیم، این کارها به بدن او آسیبی نرساند، اما علمی که به زور وارد مغز انسان شود، باقی نخواهد ماند. پس باید در تربیت کودکان اجبار روا نداشت بلکه کاری کرد که درس برای آن ها مانند بازی باشد. در آن صورت به بهترین نحوی به استعداد طبیعی هر یک از آنان پی خواهیم برد.[افلاطون، جمهوریت، ص437]
خصوصیات کلی نظام تعلیم و تربیت افلاطون را می توان چنین برشمرد:
1) مردان و زنان به طور مساوی از موهبت های طبیعی بهره مندند و بنابراین باید به طور مساوی از تعلیم و تربیت بهره گیرند.
2) آموزش نظری و عملی باید به یکدیگر مربوط باشند و تعلیم و تربیت راهنمایی اخلاقی نوجوانان را به عهده گیرد.
3) وظیفه ی تعلیم و تربیت، پرورش قابلیت های افراد برای انجام دادن خیر و نیکی است که در وجود آنان به صورت طبیعی به ودیعه نهاده شده است.
4) وابستگی افراد به طبقات است، به این ترتیب تعلیم و تربیت باید موجبات شکوفا شدن کامل شخصیت افراد را فراهم آورد.[تاریخ آموزش و پرورش باختر، ص28]
«ارسطو»
ارسطو در شمال يونان متولد شد. پدرش نيكوماخوس، پزشك دربار بود. از همين‌ رو، مباني اوليه علمي ارسطو را نزد خود پايه ‌ريزي‌كرد و پس از آن در حدود هفده ‌سالگي وي را براي ادامه ‌تحصيل به آتن فرستاد.

ارسطو از حدود سال 367 ق. م. به مدت بيست‌سال و تا پايان ‌عمر افلاطون در آكادمي فلسفه آتن مشغول فراگيري‌ فلسفه شد. از اين ‌رو سخت تحت تأثير افلاطون و نفوذ وي قرار داشت. از دست نوشته‌ هاي ارسطو در اين دوران چيز زيادي در دست نيست. ارسطو پس از مرگ افلاطون، آكادمي را ترك كرد و به دعوت هرمياس ، حاكم آترنه، به ساحل آسياي صغير سفر كرد. سفر بعدي وي به دربار فيليپ و براي تربيت اسكندر در حدود سال‌هاي 342 ـ 339 ق. م. بود و در سال 335 ق. م. به آتن بازگشت و لوكيوم را براي تدريس فلسفه تأسيس كرد. از آنجا كه ارسطو به هنگام تدريس راه مي‌رفت و فلسفه درس مي‌داد، مذهب او را «فلسفه مشائي» ناميده ‌اند. او در لوكيوم همه شاخه‌هاي علمي روز مانند فيزيك، متافيزيك، منطق، اخلاق، بيولوژي، سياست، علوم بلاغي و هنر را به بحث گذاشت و در شصت و دو سالگي، يعني يك سال پس از مرگ اسكندر، با فلسفه بدرود گفت.[کاپلستون، ج1، 1375، صص318-307]

 

(Aristotele، فیلسوف یونانی384 - 322 ق. م)

او از شاگردان افلاطون بود و مدت بیست سال در مکتب وی به علم اندوزی پرداخت. نظریه های آموزشی ارسطو که در کتاب سیاست و اخلاق مندرج است، در تبعیت از افکار افلاطون قوام گرفته است. به نظر افلاطون سیاست، هنر هدایت جامعه برای فراهم آوردن حداکثر خوبی و نیکی برای بشریت است. بدین دلیل سیاست را باید عالی ترین هنری دانست که هر انسان استحقاق به دست آوردن آن را دارد. چون موفقیت هنر سیاست به مواد و مصالح کار بستگی دارد بنابراین وظیفه ی سیاستمداران فراهم آوردن امکانات مناسب جهت پرورش شهروندان معتقد به خدمت است که آن هم از طریق تعلیم و تربیت که اساسی ترین جزو علم و سیاست است، حاصل می آید. ارسطو معتقد است هر نوعی از حکومت، اشرافی یا آزادمنش یا مادرشاهی، نوعی خاص از تعلیم و تربیت را که با خصوصیات آن حکومت مناسبت دارد طلب می کند. به عبارت دیگر مردم باید به قالب حکومتی درآیند که بر آنان فرمان می راند.
بدین ترتیب آموزش و پرورش را باید همواره از وظایف حکومت دانست. به نظر ارسطو میان اختلافات قومی و قبیله ای فقط نظارت دولت بر مدارس می تواند وحدت مملکت را حفظ کند. مملکت یا مدینه، کثرتی است که باید به وسیله ی تربیت به وحدت مبدل شود. [ر.ک: تعلیم و تربیت در یونان باستان، دکتر علی محمّد الماسی]
ارسطو با شدت عمل در تعلیم و تربیت مخالف بود و در نتیجه نظام تعلیم و تربیت اسپارت را به شدت مورد انتقاد قرار می داد و آن را بی رحمانه می شمرد. به نظر ارسطو، تعلیم و تربیت به طبیعت و عادات و عقل انسان بستگی دارد و هدف و غایت آن، فهمیدن و تفکر است. ارسطو، فضیلت انسانی را به دو نوع تقسیم می کند: فضیلت، منش، و شخصیت که از طریق عادت و خوگیری حاصل می شود و فضیلت رفتار و عقل که از طریق آموختن به دست می آید. ارسطو شرط اساسی سعادت را زندگی عقلانی می داند. برای وصول به فضیلت و کمال، وی میانه روی و اعتدال را توصیه می کند، بنابراین میان جبن و تهور، شجاعت را برمی گزیند و میان بخل و اسراف، اقتصاد را. این اعتدال به معنی هندسی آن نیست، یعنی نقطه ای نیست که از دو سوی به یک فاصله باشد، بلکه حد وسط در اخلاق به تناسب اوضاع و احوال فرق می کند و تنها عقول پخته و قابل انعطاف با اوضاع آن را درک می کنند.
ارسطو معلمی بود توانا و در بسیاری از دانش های بشری تسلط داشت و به رواج علم کمک فراوان کرد. وی در تمام مطالب و وسایل علمی آن عصر از منطق و حکمت طبیعی و حکومت الهی و اخلاق و سیاست و فن خطابه و فن شعر تحقیقاتی داشته و کتاب هایی نوشته است.[همان مأخذ، ص30]
یونانی ها به آموزش و پرورش اهمیت زیادی می دادند. ارزش های اخلاقی انسان و پرورش تن و روان در آن واحد و میانه روی در هر چیز را هم مهم می دانستند. آموزشگاه های آن ها برای مغرب آسیای صغیر و حوزه ی مدیترانه سرمشق شد و همین که امپراطوری روم به وجود آمد سازمان مدارس و روش آموزش و پرورش یونانی ها مورد اقتباس قرار گرفت و مدت ها جوان های رومی در دانشگاه های یونان به تحصیل پرداختند. بدین ترتیب وسیله ی بسط و توسعه ی ادبی و علمی یونان در تمام حوزه ی مدیترانه شدند. تعلیمات عالی و علوم و ادبیات یونانی ابتدا در آتن و اسکندریه، سپس در قسطنطنیه یعنی استانبول کنونی و ایران و دیگر ممالک اسلامی محفوظ ماند تا در آغاز عصر جدید به اروپا بازگشت.[عیسی صدیق، تاریخ فرهنگ اروپا، ص22]