شعر کودکانه نماز
«نماز»

آن لحظهاي كه، محوِ وضويم
يعني ز دنيا گرديده رويم
وقتي به صورت آبي فشانم
يك پرده از نور بر خود كشانم
بر هر دو دستم تا آب ريزم
يعني ز دام دنيا گريزم
هم بر سر خود هم بر دو پايم
با عشق خالق دستي نمايم
اين معنياش هست من مال اويم
از سر به پايم در حال اويم
حالا كه وقت راز و نياز است
وقت نيايش وقت نماز است
بهر ستايش گشتم محيا
كردم خدايا امر تو احيا
گشته وجودم از تو معطر
غير تو حق نيست الله اكبر
تكبير من را معني چنين است
راه سعادت تنها همين است
با مالك خود در سوز و سازم
خود را فراموش چون در نمازم
وقت قيامم فصل جواني ست
وقت ركوعم از ناتواني ست
يعني كه من در هر لحظه گويم
نام خدا را راهش بپويم
رفتن به سجده منظور مردن
سر تا به پا را در خاك و بردن
وقتي كه از جا خيزم دوباره
بر روز محشر دارد اشاره
من در قنوتم گويم به دلدار
از آتش خشم من را نگهدار
وقت سلام است بر انبيائش
هم بر محمد هم اوليائش


آن لحظهاي كه، محوِ وضويم
يعني ز دنيا گرديده رويم
وقتي به صورت آبي فشانم
يك پرده از نور بر خود كشانم
بر هر دو دستم تا آب ريزم
يعني ز دام دنيا گريزم
هم بر سر خود هم بر دو پايم
با عشق خالق دستي نمايم
اين معنياش هست من مال اويم
از سر به پايم در حال اويم
حالا كه وقت راز و نياز است
وقت نيايش وقت نماز است
بهر ستايش گشتم محيا
كردم خدايا امر تو احيا
گشته وجودم از تو معطر
غير تو حق نيست الله اكبر
تكبير من را معني چنين است
راه سعادت تنها همين است
با مالك خود در سوز و سازم
خود را فراموش چون در نمازم
وقت قيامم فصل جواني ست
وقت ركوعم از ناتواني ست
يعني كه من در هر لحظه گويم
نام خدا را راهش بپويم
رفتن به سجده منظور مردن
سر تا به پا را در خاك و بردن
وقتي كه از جا خيزم دوباره
بر روز محشر دارد اشاره
من در قنوتم گويم به دلدار
از آتش خشم من را نگهدار
وقت سلام است بر انبيائش
هم بر محمد هم اوليائش

+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۰۶/۱۰ ساعت ۱۰:۶ ق.ظ توسط مصطفی سلیمانی
|
(APPENDIX ITEM)