سیری در طلیعه نور در سرزمین طوس
سیری در طلیعه نور در سرزمین طوس
(به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام)
نویسنده: مصطفی سلیمانی
طلوع آفتاب هشتمین فروغ امامت
فتال نیشابوری در روضة الواعظین و همچنین کفعمى در مصباح می نویسند: تولد امام رضا (ع) در روز یازدهم ذى قعده سال ۱۴۸ اتفاق افتاده است.[ زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام، موسی خسروی، ص ۱۰] هم چنین مرحوم کلینی در «کافی» و طبرسی در «اعلام الوری»، ولادت امام رضا (ع) را به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم (ع) دانسته اند.[شیخ حر عاملی، اثباة الهداة، ج ۶، ص ۲۸؛ اعلام الوری، ص ۱۹۰] که با یازدهم ذی قعدۀ سال ۱۴۸ قابل تطبیق است.[عیون اخبار الرضا (ع) از عتاب بن اسید نقل می کند که گروهى از اهل مدینه می گفتند که حضرت رضا (ع) در روز پنجشنبه یازدهم ربیع الأول سال ۱۵۳ قمری، پنج سال پس از وفات حضرت صادق (ع) به دنیا آمد.]
از قول مادر آن حضرت نقل شده که فرمود: “هنگامی که به حضرتش حامله شدم، به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم، وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تحمید حق تعالی و ذکر “لاالهالاالله” را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی به گوش نمیرسید. هنگامی که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت”.[شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۴۳]
در روایتی دیگر آمده، وقتی این کودک پا به عرصه وجود نهاد، حمیده مصفاه، مادر او را ملقب به طاهره نمود.[عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶ ۸] امام هنگامی که متولد شد، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سر خود را به سوی آسمان بالا برد و شهادت به یکتایی خداوند متعال، فرستاده اش و اوصیائش را بر زبان جاری نمود، همان گونه که سنت متداول در هنگام ولادت سایر ائمه (ع) است، آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پای بر گیتی نهاد. سپس، پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: ای نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت به تو شده. آن گاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وی را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که او بازمانده خداوند بر روی زمین است… .[ترجمة المناقب، ج ۳، ص ۱۳]
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه (ع) و بعضی از پیامبران الهی (ع) نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی (ع) که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.[مریم ۳۰]
به هر حال امام رضا (ع) در میان سی و چند فرزند حضرت موسی بن جعفر (ع) به عنوان بزرگ¬ترین آنها، دانشمندتر، شریف تر، مقدس تر و زاهدتر، مدینه را به وجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.[شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۴۳]
القاب و کنیه های آفتاب خراسان
نام مبارک امام رضا علیه السلام علی است.[ر.ک.طبرسی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ۱، ص ۶۹] ابوعماره می گوید: هنگامی که به امام هفتم(ع) عرض کردم، امام پس از خویش را معرفی کنید، آن حضرت پس از توضیحی در مورد امامت که امری الهی است و امام از سوی خدا و رسولش معرفی می گردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم علی(ع) می رسد که هم نام امام اول، علی بن ابی طالب(ع) و امام چهارم علی بن الحسین(ع) است. آری امام هشتم، علی (ع) نامیده شد.[کافی، ج ۱، ص ۳۱۶]
در مورد کنیه آن حضرت وارد شده است که، فرمانی از جانب پروردگار تعالی بر پیامبرش حضرت محمد(ص) بود، که بر زبان جبرئیل امین جاری گشت و کنیه آن حضرت را ابوالحسن قرار داد.[ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص ۳۰۶] گاهی به ایشان، ابو ابراهیم هم گفته می شد؛ ولی بعضی از خواص، آن جناب را ابو علی صدا می زدند.[ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۱] نتیجه اینکه ایشان دارای سه کنیه؛ یعنی ابوالحسن، ابو ابراهیم و ابو علی هستند.
امام رضا(ع) و لقب رضا
معروف ترین لقب شریف امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام، رضا است، در این رابطه از بزنطی نقل شده است که می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: عده ای از مخالفین شما گمان دارند که به این دلیل که پدر شما به ولایت عهدی مأمون رضایت دادند، مأمون، آن حضرت را به «رضا» ملقب کرد؟ حضرت جواد علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند که دروغ می گویند؛ بلکه آن حضرت را خداوند متعال « رضا » نامید؛ زیرا او در آسمان مورد رضایت خداوند و در زمین مورد رضایت رسول خدا و ائمه علیهم السلام بعد از او بود.
بزنطی می گوید، گفتم: مگر همه پدران گذشته، شما مورد رضای خدا و رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم و ائمه علیهم السلام نبوده اند؟ حضرت فرمودند: آری، گفتم: پس چرا تنها پدر شما به رضا ملقب شد؟ حضرت فرمودند: برای این که مخالفین از دشمنان، به آن حضرت رضایت دادند، همانطور که موافقین از دوستان راضی بودند و هیچ یک از پدران آن حضرت این چنین نبودند؛ لذا ایشان را رضا نامیدند.[شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا ج ۱، ص۱۳]
"داستان ضامن آهو"حقیقت یا افسانه؟
این لقب به امام رضا (ع) و ریشه تاریخی آن به صورت خلاصه چنین است:
در آموزه های دینی گزینش اسم و القاب برای امامان معصوم(ع) با معیارهای خاص صورت می گیرد، امّا “ضامن آهو” از آن القاب نیست. البته آن چه که مسلّم است این که در عرف، آن امام(ع)، به عنوان “ضامن آهو” شهرت دارد. این شهرت از برکات قبر آن امام همام است که علامه مجلسی از آن به عنوان “برکات رضویه” یاد کرده[بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۳۳۳] و داستان آن از عیون اخبار الرضا بدین قرار است:
ابوالفضل محمّد بن احمد بن اسماعیل سلیطى گفت: از حاکم رازى، دوست ابى جعفر عتبى شنیدم که می گفت مرا ابو جعفر به عنوان پیک، پیش ابو منصور بن عبد الرزاق فرستاد، روز پنجشنبه برای زیارت امام رضا(ع) از او اجازه خواستم. او در پاسخ به من گفت آنچه در بارۀ این مشهد (مرقد امام رضا) برای من اتفاق افتاده، برای شما نقل می کنم: در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه، به غارت زائران می پرداختم، لباسها، خرجی، نامهها و حوالههایشان را به زور از آنان میستاندم. روزی برای شکار بیرون رفتم و یوزپلنگی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوزپلنگ همچنان به دنبال آهو میدوید تا به ناچار، آهو به کنار دیوار آن مشهد (مرقد حضرت رضا) پناه برد و ایستاد. یوز هم در مقابل او ایستاد، ولی به او نزدیک نمیشد.
هرچه کوشش کردم که یوزپلنگ به آهو نزدیک شود، به سمت آهو نمی رفت و از جای خود تکان نمیخورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار مرقد) دور میشد، یوز هم او را دنبال میکرد، اما همین که به دیوار پناه میبرد، یوزپلنگ باز می گشت تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی، در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط شدم، پرسیدم: آهویی که هم اکنون وارد رباط شد، کجا است؟ گفتند: آهویی ندیدیم.
آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود آمدم، و پشگلهای آهو و رد بول او را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان رفتار نکنم. از آن پس، هر گاه که کار دشواری به من روی میآورد و مشکلی در زندگی پیدا میکردم، به مشهد حضرت پناه میآوردم و آن را زیارت و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را مسئلت میکردم و خداوند نیاز مرا بر طرف می کرد. من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید. خدا پسری به من مرحمت فرمود، و چون آن پسر بچه به حد بلوغ رسید، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم، مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد و این، از جمله برکات این مشهد سلام الله علی ساکنه است که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.
دوران طفولیت امام رضا(ع)
امام رضا (علیه السلام) از نظر قیافه و سیمای ظاهری بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتی معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پرپشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوی موج می زد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اعظم صلی الله علیه و آله دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشته اند حضرتشان شبیه ترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامه ای ساده و غالباً پیراهنی از پارچه های خشن بر تن می نمودند و تنها در مجالس عمومی و در میان مردم جبّه ای لطیف بر رویش می پوشیدند، ابن عباد می گوید: امام، تابستان ها بر روی حصیری می نشستند و زمستان ها بر گلیمی استراحت می نمودند و برای برخی نشست های جمعی، خویشتن را در مواقعی می آراستند (از لباس های متعارفی که آن زمان که مردم در مجالس رسمی می پوشیدند، استفاده می کردند).[شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۷] آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین علیهم السلام، از همان سنین کودکی، رشد و کمال عقلی و اخلاق فوق العاده ای داشتند. امام کاظم علیه السلام در خصوص ایشان اشتیاق فراوانی بروز می دادند و علوم، معارف و رازهای امامت را به فرزندشان تعلیم می دادند و برای آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وی را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد می فرمودند. مفضّل بن عمرو می گوید: خدمت امام موسی بن جعفرعلیهما السلام مشرف شدم در حالی که فرزندشان علی بن موسی الرضا علیه السلام در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه می ساختند، و زبانشان را می مکیدند و گاهی بر دوش خویش سوار می کردند و زمانی کودک را در آغوش خویش می فشردند و خطاب به او می فرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش، اخلاقت پاک و برتری و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم برای این کودک علاقه و ارادتی در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن برای احدی جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: ای مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم می باشد؛ یعنی همانگونه که از میان فرزندان پدرم علیه السلام منصب امامت تنها به من رسید، از بین فرزندان من، او وارث این مقام معنوی و ملکوتی است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روی زمین است، فرمود: آری هر کس از او پیروی کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچی نماید، کافر می گردد.[اثباة الهداة، ج ۶، ص ۲۱]
آری حضرت رضا علیه السلام در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلی را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود.
پدر و مادر امام رضا(ع)
پدر بزرگوار امام رضا علیه السلام حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام، که امام هفتم از امامان دوازده گانه شیعیان هستند. نام مبارک ایشان، موسی و کنیۀ شریفشان، أبو الحسن (أبو الحسن اوّل) و أبو إبراهیم، و أبو علی و ابو اسماعیل است و عبد صالح و کاظم از القاب آن حضرت است و به آنها نیز معروف هستند.
ایشان در روز هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ در ابواء که نام منزلى بین مکه و مدینه است، متولد شدند و در بیست و پنجم ماه رجب سال ۱۸۳ در زندان سندى بن شاهک در شهر بغداد دیده از جهان بستند، حضرت موسى بن جعفرعلیهما السّلام در هنگام وفات پنجاه و پنج سال از عمر شریفشان گذشته بود.[طبرسی، إعلام الورى، ج ۲، ص ۴۰]
مادر گرامی امام رضا علیه السلام نجمه خاتون هستند، که یکی از زنان بزرگ و پاک دامن تاریخ بوده اند. علی بن میثم می گوید: حمیده مصفاه مادر موسى بن جعفر علیهما السلام که از اشراف عجم بود کنیزى به نام تکتم خرید، این بانو از عاقل ترین زنان، از نظر دینى و مذهبى بود و به بانویش حمیده فوق العاده احترام می گذاشت، تا آن جا که در مقابل او نمىنشست. حمیده به فرزندش موسى بن جعفر علیهما السلام گفت: پسرم! تکتم کنیز خوبى است و من جاریهاى را بهتر از وى ندیدهام، یقین دارم که وى با توجه به شأن و مقامى که دارد، فرزندى پاک به دنیا می آورد، اینک او را به تو خواهم بخشید و از وى به خوبى نگهدارى کن.
ایشان دارای اسامی و القاب مختلفی هستند که برخی از آنها عبارتند از: تکتم، نجمة، سکن النوبیة، خیزران و صفرا أروى.
همچنین کنیۀ ایشان أمّ البنین است.[حر عاملی، إثبات الهداة، ج ۴، ص ۲۹۳]
کرامت در کلام امام رضا(ع)
- امام رضا علیه السّلام فرمود: كسى كه پرهیز از گناه ندارد دین ندارد و كسى كه تقیه نداشته باشد ایمان ندارد، و گرامى ترین شما نزد خدا كسى است كه بیشتر تقیه كند. پرسیدند: اى پسر رسول خدا تا چه زمان؟ فرمود: تا روزى كه زمان آن مشخص شده و آن روز، روز خروج قیامكننده ماست، هر كس قبل از خروج قائم ما تقیه را ترك كند از ما نیست. پرسیدند: اى پسر رسول خدا! قائم شما اهل بیت كیست؟ فرمود: چهارمین از اولاد من كه فرزند سیده كنیزان است، خداوند به وسیله او زمین را از هر ستمى پاك مىسازد.[مشكاة الانوار، ترجمه هوشمند و محمدى، ص 73]
پس از شهادت امام رضا و آمدن مأمون به بغداد، خاندان عباسى هنوز هم او را به جهت اعطاى مقام ولایت عهدى به امام رضا سرزنش مىكردند، مأمون در توجیه عمل خود فضایل امام رضا (ع) را براى آنان بازگو كرده و مىگفت: این خاندان علم و حكمت را از پدران خویش به میراث بردهاند و در كرامت و اخلاق والا بىمانند هستند.[فاطمه مشایخ، قصص الأنبیاء(قصص قرآن)، ص 823]
عبادت و تقواي امام رضا(ع)
يکي از برجسته ترين فضايل امام رضا عليهالسلام سرسپردگي وي به خداوند تبارک و تعالي و تمايلش به او بود.
اين فضيلت را مي توان به وضوح در اعمال عبادي او که بر پايهي خوف الهي و دينداري قرار داد، در بخش مهمي از زندگي روحانيش مشاهده نمود. يکي از اصحاب آن حضرت ميگويد: هنگامي که او را ديدم، اين کلام خداي متعال را متذکر شدم که ميفرمايد: «آنان همواره پاسي از شب را بيشتر نميخوابند.»[ذاريات 17]
در مورد عبادتهاي امام رضا عليهالسلام راوي ميگويد: سراسر شب را وضو گرفته و نماز ميخواند و نميخوابيد، و بدين طريق ادامه ميداد تا خورشيد طلوع ميکرد.[الاتحاف بحب الاشراف، ص 59]
وضعیت جامعه قبل از امامت امام رضا(ع)
در ایامی که امام رضا علیه السلام همراه پدر بود، شاهد محنت ها و رنج های فراوانی بود که بر امام کاظم علیه السلام وارد شد. در این دوران آن حضرت با تألماتی جانکاه مصائب گوناگونی را لمس می نمود و در سنین کودکی و نوجوانی کاملاً احساس می کرد، همان جاهلیت قبل از ظهور اسلام و تیره گی های امویان که توسط عباسیان رشد سرطانی پیدا کرده است، را احساس می کرد و همین ناملایمات، آزارهایی را متوجه خاندان نبی اکرم صلی الله علیه و آله ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگاری بر تمامی مردم آشکار بود. بلای خانمان سوز ستم، فساد و تباهی زمامداران خودسر، فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در چنین نابسامانی هایی پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار می رفتند، فریادرس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهه های حق و حامیان ارزش های ناب به حساب می آمدند. هنگام ولادت امام رضا، خلیفه عباسی، منصور دوانیقی، در اوج سلطه بود و برای تثبیت پایه های حکومت خویش انسان های فراوانی را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسی قرار داد. وقتی که امام در ایام نوجوانی مشاهده می کرد انسان هایی با اخلاص، وارسته و مبارز، توسط عباسیان به شهادت می رسند، قلبش بر اثر این ستم ها محزون می گشت. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالی حامی پدر بود و دمی نمی آسود و می کوشید، حلقه های متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.[ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج ۳،ص ۹۴]
دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسی با هلاکت وی به پایان رسید و پس از وی فرزندش محمد، معروف به مهدی عباسی روی کار آمد. وی نخست با اعلام عفو عمومی تمام زندانیان سیاسی را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقداری از موجودی بیت المال را بین مردم تقسیم نمود؛[احمد بن ابى یعقوب ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، ج ۲، ص ۴۰۵] ولی متأسفانه پس از مدتی چهره اصلی خود را نشان داد و به فساد و عیاشی روی آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.[ باقر شریف قرشى، حیاة الإمام موسى بن جعفر علیهما السلام، ج ۱، ص ۴۳۴]
موقعی نگرانی امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا علیهما السلام از این اوضاع شدت یافت، که مهدی هرگونه حرکت حق خواهانه ای را برای حفظ حکومت خود، در گلوی مؤمنان و مبارزان خاموش می ساخت. از آن سوی مهدی می دید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوی امام کاظم روی می آورند و وجوه و اموال شرعی خویش را متوجه کانون امامت کرده اند. مهدی عباسی چنین وضعی را نیز برای حفظ نشر تشکیلات فرمانروایی بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت، تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایی مواجه سازد و از محبوبیت معنوی، علمی و اجتماعی امام هفتم بکاهد؛ از این روی به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر چنین کرد و حضرت موسی بن جعفر تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدی دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. امام رضا از فراق پدر و نیز شرایط سختی که برای آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند، متأثر شد، اما گویا در اعماق قلب آن نوجوان، آرامش خاصی دیده می شد؛ زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطری او را تهدید نمی نماید. به زودی به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتی طول نکشید که مهدی عباسی بر حسب پاره ای ملاحظات سیاسی، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدی عباسی با کوله باری از فساد، وزر و وبال به هلاکت رسید.[بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۴۸]
با مرگ وی، از روزنه امید، نوری تابیدن گرفت، ولی طولی نکشید که ناگهان توفانی وحشتناک وزیدن گرفت و امواجی سهمگین به وجود آورد؛ زیرا هادی عباسی که جوانی ۲۵ ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریای امامت به طور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند.
حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشواری های زیادی مواجه گشت و از این که جوانی باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهی از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانی و هوس های بیهوده، بر جامعه اسلامی حکمرانی می نماید و خود را خلیفه مسلمانان می داند و از سوی دیگر پدرش امام کاظم در خانه به اعتکاف، روزگار سپری می کند، متأسف بود.
در همین هنگام، انسانی معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنی؛ حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه اسلام، صاحب قیام فخ، سکوت شب پرستان کور دل را درهم شکست. البته در این زمینه و نیز قیام پربار وی، نباید نقش الهام بخش امام کاظم را فراموش کرد.[نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوی اردکانی]
پس از این قیام، هادی عباسی نسبت به اولاد علی علیه السلام سخت گیری را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت می شد قطع نمود و به تعقیب و دستگیری آنان روی آورد. حضرت امام رضا در چنین اوضاع مرارت باری بیست بهار را سپری می نمود.[مهدی پیشوایی، پیشوای آزاده، ص ۶۸ و ۶۷]
با مرگ هادی عباسی برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط شد دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانی امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختی ها و مرارت ها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم را بنابر برخی روایات، مدت چهارده سال در زندان های هولناک بغداد محبوس ساخت، فشارهای سیاسی بر امام هشتم فزونی گرفت؛ تا آن که سرانجام در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری پدرش در سن ۵۵ سالگی به شهادت رسید. وقتی امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال می دادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتی من زنده ام باید در راهرو خانه بخوابی، خادم می گوید: هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودی منزل می گسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف می آورد و تا صبح در راهرو بودند و چون فجر طلوع می کرد، به خانه خویش می رفتند و چهار سال بر این منوال بود. ام احمد می گوید: در یکی از شب ها حضرت نیامدند، تا آن که روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا، نزد بانوی حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وی فرمودند: امانتی را که پدرم به تو سپرده است، بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است. پس از آن، وی آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبری آغاز گردید.[شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۰۸]
امامت امام رضا(ع) در مدینه
مدت امامت حضرت رضا علیه السلام حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.
آن حضرت، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگى امور آنان پرداخت، شاگردان پدر را به دور خود جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدّش امام صادق علیه السلام پرداخت و در این راستا گام هاى بزرگ و استوارى برداشت.
موقعیت امام رضا علیه السلام در مدینه، همه علما و شخصیت هاى سیاسى و اجتماعى حجاز را تحت الشعاع خود ساخت، مردم، آن بزرگوار را در همه شؤون مادى و معنوى، مرجع و پناه خود مى دانستند، و نور وجود او چون خورشیدى بر قلب ها مى تابید و تاریکی ها را از نظرات گوناگون روشن مى ساخت.
آن حضرت براى رفع مشکلات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى مردم، در همه امور دخالت مى کرد و در متن جامعه قرار داشت و در امور و مسائل مختلف اجتماعى هرگز لحظه اى بى تفاوت نزیست، به ویژه در دو بعد فرهنگى و سیاسى، تلاش فراوان داشت.
آن بزرگوار در گفت ¬وگویى با مأمون در خراسان فرمود: «این که من در این جا (خراسان) به عنوان ولى عهد، انتخاب شدهام، از نظر من هیچ گونه بر موقعیت من افزوده نشده است، من در مدینه در موقعیتى بودم که نامهام به مشرق و مغرب مى رفت (دست خطم را در همه جا مى خواندند)، بر مرکب خود سوار مى شدم و در راههاى مدینه عبور مى کردم، هیچ کس در آن جا عزیزتر از من نبود و هر کسى حاجتى داشت، و از من مى طلبید، تا حد توان نیازهاى نیازمندان را تأمین مى کردم».[کلینی، روضه کافى، ترجمه رسولى محلاتى، ج ۱، ص ۲۲۱]
سیرۀ تربیتی اخلاقی امام رضا(ع)
یکی از ابعاد مهم زندگی امام رضا علیه السلام، بعد اخلاق و رفتارهای ایشان است. خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت، به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب، تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
یکی از یاران امام میگوید: «هیچ گاه ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد ردّ نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود، بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و خدمتکار را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شب-ها کم میخوابید و بسیاری از شب¬ها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و در هر ماه، سه روز روزه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شب¬های تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد».[اعلام الوری، ص ۳۱۴] یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: «فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباس¬های خوب و متعارف میپوشید).[همان، ص ۳۱۵] شبی امام مهمان داشت، در میان صحبت، چراغ ایرادی پیدا کرد، مهمان، دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهی هستیم که مهمانان خود را به کار نمیگیریم».[کلینی، اصول کافی، ج ۶، ص ۳۸۳]
مردی از اهالی بلخ میگوید: در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: “فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند، امام فرمود: ساکت باش، پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است».[اصول کافی، ج ۸، ص ۲۳۰]
یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا علیه السلام به ما فرموده بود: اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید، برنخیزید، تا غذایتان تمام شود؛ به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: به غذا خوردن مشغول هستند و آن گرامی میفرمود: بگذارید غذایشان تمام شود».[همان، ج ۶، ص ۲۹۸]
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند.
یکی از یاران امام رضا علیه السلام میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: این کیست؟ عرض کردند: به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد. امام فرمود: مزدش را تعیین کردهاید؟ گفتند: نه هر چه بدهیم میپذیرد. امام برآشفت و به من فرمود: من بارها به اینها گفتهام که هیچ¬کس را نیاورید مگر آن که قبلاً مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای؛ ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی، از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود».[همان، ج ۵، ص ۲۸۸]
خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آن را دور ریختند. حضرت رضا علیه السلام به آنها فرمود: سبحان الله، اگر شما از آن بینیاز هستید، آن را به کسانی که بدان نیازمندند بدهید».[همان، ج ۶، ص ۲۸۹]
امام رضا(ع) و سرچشمه دانش
عصر امام رضا علیه السلام را می بایست عصر شکوفایی مجدّد علوم اسلامی در مقابل ورود افکار بیگانه در جامعه اسلامی و شکل گیری مکاتب فکری گوناگون برشمرد. در این عصر با توجه به اصطکاک فرهنگی جهان اسلام و غرب که در پی ترجمه متون خارجی ایجاد شده بود و نیز تبلیغات فرق و مذاهب مختلف، شرایط ویژه ای از لحاظ علمی و فرهنگی به وجود آمده بود.
در این شرایط، امام علیه السلام بیش از پیش احساس وظیفه نمود و بر آن شد تا همان روش و سیره صادقین (امام باقر و امام صادق) علیهماالسلام را در پیش گیرد.[شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۹]
رجاء بن ابی ضحاک، در باره رفتار امام در بین راه می گوید: امام می ایستاد و به مردم می پرداخت و با آنان سخن می گفت و موعظه و پند می داد، تا نزدیک زوال ظهر …، آن حضرت در هیچ شهری قدم نمی گذاشت، جز این که اهالی آن سامان، به دیدنش آمده از وی مسایل و مشکلات دینی خود را می پرسیدند و بسیار برای آنان از پدرش و از پدران گرامیش و از رسول خدا حدیث نقل می کرد… .
در شهر مرو نیز، امام با نشر و تبلیغ واقعیت های اسلام اصیل، به تبیین علوم و فرهنگ اسلامی در برابر مکاتب و فرهنگ های منحرف اسلامی و غیر اسلامی پرداخت.
تشکیل کلاس های درسی در منزل و مسجد مرو و نیز ارسال نامه های گوناگون در تبیین مبانی اصیل شیعه نمونه ای بارز از مبارزات علمی و فرهنگی امام می باشد، تشکیل این جلسات از ِیک سو نشانه عظمت علمی امام و تلاش وافر ایشان در انتقال دانش و معارف علمی و دینی به شیعیان و از دیگر سو گسترش حوزه های علمی و کانون های شیعی و از سوی دیگر نشان دهنده ازدیاد مشتاقان و علاقه مندان و شیعیان به آن حضرت بود.
ترویج احادیث اهل بیت علیهم السلام در میان ایرانیان، تربِیت شاگردان، و پاسخ به سؤالات و شبهات می توانست از پیامدهای قطعی تشکیل این جلسات باشد.
فضای علمی به گونه ای بود که نه تنها امام بلکه محدثین و علماء شیعه نیز فرصت یافتند؛ تا معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمی شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی به زبان راندند.
مطالبی که مختصرا ذکر شد، بخش کوچکی از مبارزات علمی امام رضا علیه السلام است.
حدیث سلسلة الذهب امام رضا(ع)
یکی از کارهایی که امام رضا علیه السلام در طول سفرشان به مرو انجام می دادند، این بود که هرکجا توقف میفرمودند، از سخنان گهربارشان مردم را بهره مند می نمودند و برکات زیادی شامل حال مردم آن مناطق می شد. از جمله این برکات، هنگامی که امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند، از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: «ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد». امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولولۀ عظیمی در شهر طنین افکنده بود، به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا این که پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: «کلمه لااله الاالله حصار من است، پس هرکس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد، ایمن از عذاب من خواهد بود». سپس امام فرمودند: «اما این شروطی دارد و من خود، از جمله آن شروط هستم».
این حدیث بیان¬گر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین است، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد، که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.[بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۷]
اما نامیده شدن این حدیث به “سلسلة الذهب”: با توجه به این که ذهب در زبان عربی به معنای طلا است، و امام رضا(ع)، این حدیث را از پدران معصومشان و از فرشتگان و آنان نیز از خدا نقل کرده اند و به همین علت، سلسله سند این حدیث را “سلسلۀ طلایی” نامیده اند.
ارزش انسان از دیدگاه امام رضا(ع)
در چشم امام رضا علیه السلام همه افراد، از نظر انسانی مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت میگذاشت و برابری انسانها را در حقوق ملاحظه میكرد، از تحقیر انسانها و پست شمردن آنان و توهین و استهزا، سخت جلوگیری میكرد و شكل و شمایل و رنگ و ثروت و ... ملاك نبود، بلكه «انسان» در نظر او محترم و عزیز بود. حتی غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان یك انسان رفتار میكرد.
رعایت حقوق بشر، در رفتار امام رضا علیه السلام در حد اعلای آن بود. ذكر نمونههایی از این گونه برخوردها مفید است:
- راوی: یاسر، خادم امام رضا علیه السلام است:
امام رضا علیه السلام به ما فرمود:
«اگر من بالای سر شما ایستادم و شما در حال غذا خوردن بودید، بلند نشوید، تا این كه از غذا خوردن فارغ شوید. گاهی حضرت، یكی از ما را (برای انجام كاری) صدا میكرد. وقتی گفته میشد: مشغول غذا خوردن است، میفرمود: بگذارید تا غذایش را بخورد، بعد...»[بحار الأنوار، ج 49، ص 102]
رهنمودهای اخلاقی امام رضا(ع)
1- برخورد مناسب با چهار گروه
عن الرضا علیهالسلام: «اصحاب السلطان بـالحَذر وَ الصـّدّیق بـالتّـواضُع وَ العدوّ بـالتّحـــرُز وَ العامّة بالبشـر»
امام رضاعلیهالسلام فرمود:
- با سلطان و زمامـدار با تـرس و احتیاط همراهى كن .
- با دوست با تواضع و فروتنی رفتار کن .
- با دشمـن بـا احتیـاط و اجتناب رفتار کن .
- با مـردم بـا روى خـوش برخورد کن .
[بحارالانوار، ج78، ص 356]
2- سه ویژگى برجسته مومن
امام رضاعلیهالسلام برای مومن سه ویژگی بیان فرمودهاند که معیار خوبی برای شناختن خود می باشد که آیا در زمره مومنان قرار میگیریم یا نه؟
عن الرضا علیهالسلام:«لا یكـون الْمُـؤمـن مُـؤمنـاً حتـى تكـون فیه ثلاثُ خصـال: سنّة من ربّه و سنّة من نبیّه، و سنّة من ولیّه فـَامّا السّنة مـِن رَبّه فكتمان سـرّه، و امّـا السّنة من نبیّه فمـُداراة النّاس، و امّـا السّنه مـن ولیّه فـالصّبـر فـى الْبـأسـاء و الضّـرّاء .
امام رضا علیهالسلام فرمود:
مـومـن، مـومـن واقعى نیست، مگـر آن كه سه خصلت در او بـاشــد: سنتـى از پـروردگـارش و سنتـى از پیـامبـرش و سنتـى از امـامـش. اما سنت پروردگارش، پـوشاندن راز خود است. و سنت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است و اما سنت امامـش، صبر كردن در زمان تنگدستـى و پریشانحالى است.
[اصـول كـافـى، ج 3، ص 339]
3- امیدی به دنیا و آخرت این افراد نیست
ما در زندگی با افراد زیادی ارتباط داریم که قطعا باید ملاک و معیارهایی داشته باشند تا روابط درستی داشته باشیم. امام رضاعلیهالسلام پنج صفت را ذکر میکنند که اگر کسی این صفات را نداشته باشد، طبق فرمایش امام، از دنیا و آخرت چیزی ندارد.
عن الرضاعلیهالسلام: «خمـسٌ مـن لـم تكـن فیه فلا تـرجـوه لشـىءٍ مـن الـدنیـا و الاخـرة من لم تعرف الوثاقه فى ارومته و الكرم فى طباعه و الرصانة فى خلقه والنبل فى نفسه و المخافة لربّه»
امام رضاعلیهالسلام فرمود:
پنج صفت است كه در هر كس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باشید.
ـ كسى كه در نهادش اعتماد نبینى .
ـ كسى كه در سرشتـش كَرم نیابـى .
ـ كسـى كه در آفرینشـش استـوارى نبینى .
ـ كسى كه در نفسش نجابت نیابى .
ـ كسى كه از خدایش ترسناك نباشد .
حال بیاییم و صادقانه این صفات را در خود تطبیق دهیم و ببینیم که کدام یک از این صفات در ما وجود دارد و کدام یک نیست و تلاش کنیم آن صفاتی که در ما وجود ندارد را در خود به وجود بیاوریم.
[تحف العقـول، ص 446]
4- عمل صالح و دوستی آل محمد
خیلی از مردم به خاطر دوستی با اهل بیت علیهمالسلام به خود مغرور شده و دیگر به اعمال نیک توجهی ندارند. در این روایت امام رضاعلیهالسلام مردم را از این عمل نهی فرموده و میفرماید:
«لا تدعوا العمـل الصالـح و الاجتهاد فى العبادة اتكالا على حب آل محمد علیهمالسلام ولا تدعوا حبّ آل محمـد علیهمالسلام لامرهـم اتّكـالاً علـى العبـادة فـانـّه لایقـبل احـدهـمـا دون الاخر»
مبادا اعمال نیك را به اتكاى دوستى آل محمد علیهمالسلام رها كنید و مبادا دوستى آل محمد علیهمالسلام را به اتكاى اعمال صالح از دست بدهید. زیرا هیچ كدام از ایـن دو، به تنهایى پذیرفته نمىشود.
[بحارالانوار، ج 78، ص 348]
5- عاقل کیست؟
عن الرّضا علیهالسلام: «لا یتـم عَقل إمـرء مُسلـم حتـّى تكونَ فیه عَشر خِصـال، اَلخیــرُ مِنـهُ مـأمــُول، وَ الشّر منهُ مأمـُون، یَستكثِر قلیلُ الخیر مِن غیره، وَ یَستقل كَثیرُ الخیر مـِن نفسه، لا یسام من طلب الحـوائج الیه، ولا یمل مـن طلب العلـم طول دهره، الفقر فى الله احبّ الیه مِن الغنى، و الذّل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه، و الخمـول اشهى الیه من الشهره، ثـم قال علیهالسلام العاشرة و ما العاشرة؟، قیل له: ما هى؟ قال علیهالسلام: لایرى احدا إلا قال: هو خیر منى و اتقى»
امام رضا علیهالسلام فرمود:
عقل شخص مسلمـان تمـام نیست، مگر ایـن كه ده خصلت را دارا بـاشـد:
ـ از او امید خیر باشد.
ـ از بدى او در امان باشند.
ـ خیر اندك دیگرى را بسیار شمارد.
ـ خیر بسیار خود را اندك شمارد.
ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد، دلتنگ و ناراحت نشـود.
ـ در عمر خود از دانشطلبى، خسته نشود.
ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشـد .
ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشد .
ـ گمنـامى را از شهرت خـواهـانتـر بـاشـد .
ـ سپس فـرمـود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شـد: چیست؟
فـرمـود: كسی را ننگـرد جز ایـن كه بگـویـد او از مـن بهتـر و پـرهیز كارتـر است .
[تحف العقول، ص 443]
6- بهترین اعمال بعد از واجبات
عن الرّضا علیهالسلام : «لیـس شـَىء مِـن اْلاعْمـالِ عنـد الله عزّوجلّ بعدَ الفـرائض أفضل مِن إدْخـالِ السُّرور علَى المؤمن؛ بعد از انجام واجبات، كارى بهتر از ایجاد خـوشحالى براى مومن، نزد خداوند بزرگ نیست.
[بحارالانوار، ج 78، ص 347]
7- نتیجه خدمت به مؤمن
عن الرّضا علیهالسلام : «مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة؛ هر كس اندوه و مشكلى را از مومنى برطرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش برطرف سازد»
[اصول كافى، ج 3، ص 268]
8- حسن ظن به خدا
عن الرّضا علیهالسلام : «أحسـن الظّن بالله فانّ مَن حسـن ظنّه بالله كان عنـد ظنّه وَ مَن رَضى باْلقَلیل مِنَ الرّزق قُبلَ مِنه الیَسیر مِن العمل وَ مَن رَضى بالیَسیر مِن الحلال خفّت مؤونته و نعم اهله وَ بصّره الله دار الدّنـیا وَ دَواءهـا وَ أخـرَجه منها سـالِماً إلى دارالسّلام؛ به خداوند خوشبین باش، زیرا هر كس به خدا خوشبین باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است و هر كس به رزق و روزى اندك خشنود باشد، خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد و هر كس به اندك از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبك و خانـوادهاش در نعمت باشد و خـداوند او را به دنیا و دوایـش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت میرساند»
[تحف العقول، ص 449]
9- بدترین مردم
عن الرّضا علیهالسلام : «إنّ شـرّ النـّاس مـَن مَنع رفـدَه، وَ أكل وحـدَه، وَ جلـدَ عبـدَه؛ به راستـى كه بـدترین مردم كسى است كه یارىاش را (از مردم) باز دارد، و تنها بخورد، افراد تحت امرش را بزند»
[تحف العقول، ص 448]
10- حقیقت توكل
سئل عن الرضـا علیهالسلام: عن حـد التـوكل؟ فقـال: أن لا تَخـافَ أحـدً إلاّ الله؛ از امام رضا علیهالسلام از حقیقت تـوكل سـوال شـد، فرمـود: این كه جز خدا از كسـى نترسى.
[تحف العقول، ص 445]
11- سلاح پیامبران
عن الرضا علیهالسلام انه كـان یقـول لاصحـابه: علیكم بسِلاح اْلانبیاء .
فقیل: وَ ما سلاحُ اْلانبیاء؟ قال: الدعاء .
حضـرت رضا علیهالسلام همیشه به اصحاب خـود مـىفـرمود: بر شما باد اسلحه پیامبران پرسیدند: اسلحه پیـامبـران چیست؟ فـرمـود: دعا.
[اصـول كـافـى، ج 4، ص 214]
12- صله رحم با كمترین چیز
عن الرّضا علیهالسلام : «صِلْ رحمك وَ لَـوْ بشَربَة مِن ماءٍ وَ أفضَل مـا تُوصل بِه الـرّحـِم كفُّ الاذّى عنها؛ پیوند خـویشـاوندى را برقرار كنید گر چه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خـویشـاونـدى، خـوددارى از آزار خـویشـاونـدان است»
[تحف العقول، ص 445]
13- نتیجه كار خوب و بد و آشكار و پنهان داشتن آنها
عن الرّضا علیهالسلام : «الـمستتر بـالـْحسنه یـَعـدلُ سبعین حسنة، وَ الْمذیع بالسّیئة مَخذُول، وَالمُستتر بالسّیئَة مغفوُر لَه؛ پنهان كننده كار نیك (پاداشش) برابر هفتاد حسنه است. و آشكار كننده كار بد سـرافكنـده است، و پنهان كننـده كـار بـد آمـرزیـده است»
[اصول كافى، ج 4، ص 160]
(APPENDIX ITEM)