لبخند رياضی
لبخند رياضی
دو خط موازي زاييده شدند، پسركي در كلاس درس آنها را روي كاغذ كشيد: آن وقت دو خط موازي چشمشان به هم افتاد و در همان يك نگاه قلبشان تپيد و مهر يكديگر را در سينه جاي دادند خط اولي نگاهي پر معنا به خط دومي كرد و گفت: ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ….خط دومي از هيجان لرزيد خط اولي گفت: و خانه اي داشته باشيم دنج كاغذ من روزها كار مي كنم مي توانم خط كار يك جاده متروك شوم يا خط كنار يك نردبان خط دومي گفت: من هم مي توانم خط كنار يك گلدان چهار گوش گل سرخ شوم يا خط كنار يك نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خلوت!چه شغل شاعرانه اي در همين لحظه معلم بلند فرياد زد دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند .
و بچه ها تكرار كردند ...
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۸ ساعت ۹:۴۲ ق.ظ توسط مصطفی سلیمانی
|

(APPENDIX ITEM)