دوران سیادت، اطاعت و وِزارت فرزند
دوران سیادت، اطاعت و وِزارت فرزند
(گذری بر مراحل سه گانه تربیت دینی فرزند)
نویسنده: مصطفی سلیمانی

اشاره:
انسان موجودی است که از تولد تا بی نهایت به سمت کمال مطلق سیر می کند. تحصیل اسباب و لوازم این کمال نیازمند پرورش قوا و استعدادهای او در طول حیات و در گرو دانش و بینش کافی متولیان امر تعلیم و تربیت از قوا و ساحت ابدی انسان و نحوۀ آماده سازی او برای یک زندگی همیشگی است. بحران های فکری، اخلاقی؛ جنگ، جنایت و فساد و نیز ظلمی که امروزه انسان بر نفس خود و خدا و جامعه و طبیعت روا می دارد همگی از تربیت ناقص و بیمار او حکایت می کند.
راه چیست؟ و چاره کدام است؟
دین اسلام که تعالیم آسمانی اش بر فطرت پاک آدمی تکیه دارد، چاره کار را در تربیت فطری و پرورش ظرفیت نامحدود انسان که منبعث از نفخۀ الهی نهفته در وجود اوست می بیند و راه علاج تمامی ناهنجاریها را در تربیت دینی و اسلامی او پیشنهاد می کند.
درآمدی بر مراحل سه گانه تربیت فرزند:
فرزند از ابتدای تولد تا 21 سالگی، یعنی هنگامی که به لحاظ تربیتی از محیط خانواده دور می شود و از نظر رشد جسمی و اخلاقی ـ تربیتی به بلوغ نسبی می رسد، مراحل به هم پیوسته رشد و تربیت را پشت سر می گذارد. بر اساس تغییرات روحی، جسمی و عقلی که در انسان رخ می دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی های هر دوره صورت پذیرد.
از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و تعبیر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم از این مرحله تربیتی «سیادت کودک» است. هفت سال دوم، سن تعلیم پذیری، اطاعت و فرمان برداری است و هفت سال سوم، سن نظرخواهی و مشورت.
پیامبر فرمود: «الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ. فَإن رَضیتَ خَلائِقَهُ لإحدی وَ عِشرینَ وَ إِلاّ فَاضرِبْ عَلی جَنبِهِ فَقَد أعذَرتَ إلی اللَّهِ تَعالی»[بحار الانوار، ج101، ص95، ح42] فرزند، هفت سال مولی، هفت سال بنده، و هفت سال وزیر است. پس اگر در سال بیست و یکم روحیات او مورد رضایت تو بود، شکر خدای نما و الاّ واگذار، که در پیشگاه خدا معذوری.
1- دوران سیادت: [از تولد تا هفت سالگی]
دوران شکل گیری شخصیت کودک:
این دوره که سن خوشی و بازی کودک است، از زمان تولد شروع می شود. فرزند در اوان کودکی هنوز دنیای خود را نمی شناسد و به طور کامل با آن در ارتباط نیست. او نمی تواند کارهای شخصی خود را انجام دهد و از این جهت به سن رفع نیازها هم تعبیر می شود. روان شناسان به دوره (تولد تا 2 سالگی)، سن حسی ـ حرکتی می گویند. از دو سالگی جست وخیز کودک اوج می گیرد و تمایل او به بازی ها بیشتر می شود. او در این سن، از تمرکز طولانی در مسائل گریزان است و فوق العاده به دنبال تنوع طلبی و آزادی خواهی است. از دو تا سه سالگی، ارتباط کامل تری با محیط پیرامون خود پیدا می کند و کم کم قدرت تشخیص در او نمایان می شود، ولی همچنان از تصمیم گیری عاجز و به والدین متکی است.
اهمیت تربیت در سن سیادت، به این علت است که شخصیت فرد در 5 سال اول زندگی شکل می گیرد. گزل روان شناس مشهور می گوید: «کودک در 5 و 6 سالگی، نسخه کوچکی از جوانی است که بعدها خواهد شد». به عقیده آلپورت روان شناسان معروف:
در حدود چهار ماهگی رشد و تقویت یادگیری کودک به حدی رسیده است که می تواند عادت سازشی و صفات اکتسابی داشته باشد. ارتباطش با محیط بیشتر می شود، تفاوت های کم و بیش تدریجی در الگوی شخصیت او پدید می آید و صفات تازه ای کسب می کند. هر چه سن کمتر باشد، اثر عوامل محیطی در ذهن پا برجاتر و استوارتر است.
ناگفته نماند، آزادی کودک در هفت سال اول زندگی به معنی رها کردن او، دادن اجازه انجام اعمال مخاطره آمیز یا خلاف ادب و بی تفاوتی نسبت به رفتارهای نادرست نسیت، بلکه یعنی نباید او را تحت فشار قرار داد یا کاری را که از توانش خارج است، به او سپرد. باید با ساماندهی اموری که می تواند انجام دهد، آزادی او را با کنترل منطقی همراه ساخت.
- اهمیت تربیت در كودكى:
سال هاى نخستینِ عمر مناسب ترین موقعیت براى تربیت است، زیرا فطرت دست نخورده و زمینه پذیرش كاملا مساعد است. در این مرحله مسئولیت تربیت و مراقبت هاى رفتارى، بیش از هركس برعهده پدر و مادر است. قرآن كریم با اشاره به این مطلب مى فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْلِیكُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ...»[تحریم 6] كه در روایات به امر و نهى تفسیر شده است و اولیا باید اهل و فرزندان خود را از آن چه سرانجامش آتش دوزخ است حفظ و حراست كنند و در تعلیم و تربیت آنان بكوشند و معلم و مربى صالح برگزینند. امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: بهترین میراث پدران براى فرزندانشان ادب است: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الآباءُ الاْبْناءَ الاْدَبُ»[تصنیف غررالحكم، ص 407] امام حسین علیه السلام یكى از كودكان خود را نزد معلم فرستاد، همین كه كودك «سوره حمد» را فراگرفت و آن را نزد پدر خواند، امام علیه السلام به عنوان تشویق از معلم جوائز گران بهایى به وى داده و فرمودند: در برابر آن چه معلم به فرزند من آموخته، كارى درخور انجام نداده ام.
- پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى كودكان:
در این مرحله، پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى، از اهمیت بسیارى برخوردار است. زیرا بساطت، سادگى و عصمت كودكانه با زمینه فطرى كه دارد، در سازندگى آتیه او نقش حساسى ایفا مى كند. امام صادق علیه السلام مى فرماید: حضرت موسى علیه السلام در مناجات با پروردگار عرض كرد: بهترین اعمال كدام است؟ خداوند خطاب فرمود: «محبت به كودكان، زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شده اند»[بحارالانوار، ج 104، ص 97] در اسلام براى دوران كودكى و نوجوانى و قبل از بلوغ به عبادات تمرینى توصیه شده است تا كودكان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیرى آشنا گردند و در مرحله تكلیف دچار مشكل نباشند. امام صادق علیه السلام فرمود:«اِنّا نَأمُرُ صِبیانَنا بِالصَّلوة اِذا كانُوا بَنِى خَمْسَ سِنینَ فَمُرُوا صِبْیانَكُم بِالصَّلوةِ اِذا كانُوا أبْناءَ سَبْعَ سِنینَ»[سنن النبى، ص 157] ما فرزندانمان را در پنج سالگى به نماز وامى داریم، اما شما در هفت سالگى آن ها را امر به نماز كنید. و نیز فرمود: «پیش از آن كه منحرفین به سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را براى آنان باز گویید: «بادِرُوا اَحْداثَكُم بِالْحَدِیثِ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَكُمْ اِلَیْهِم المُرْجِئَةُ»[وسائل الشیعه، ج 15، ص 196] پرورش فطرت توحیدى، از دید فلاسفه و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دكتر كارل در این باره مى نویسد: «براى كودكان سخن از الهیات گفتن بى فایده است ولى بایستى بر وفق اندرز كانت از آغاز زندگى، خداوند را چون پدرى مهربان، توانا و نامریى به ایشان معرفى كرد كه مشمول عنایات او هستند و مى توانند با نیایش به سوى او رو كنند. واقع ترین طریقه ستایش خداوندى تمكین از اراده اوست و اراده خداوندى بر این جارى است كه زندگى كودك نیز چون بالغ مشى صحیح داشته باشد»[راه و رسم زندگى، ص 169]
- اطاعت و فرمانبرداری فرزند:
کودک در سنین قبل از 7 سالگی فطرتاً خود را آقای دیگران میبیند. از این رو امر و نهی مستقیم و درخواست صریح و یا همراه با تهدید در او کارگر نیست. طبیعت کودک در چنین سالهایی اقتضا میکند که در مقابل خواستة بزرگترِ خود نافرمانی کند و خود را در این نافرمانی و سرپیچی محقّ انگارد، یا به تعبیر صحیحتر، برای دیگران حقّ امر و نهی قائل نباشد و همیشه خود را نسبت به دیگران برتر و بزرگتر احساس کند. لذا انتظار تبعیت و حرفشنوی از کودکان زیر هفت سال بیهوده است. پدران و مادران چنانچه انجام یا ترک عملی را از کودک، لازم میبینند باید خود را در مقام بندة او قرار دهند و آن چنان که عبدی از مولای خود تقاضا و خواهش میکند با زبان ملایم و از موضع پایین در مقابلش به تمنّا نشینند، و او را به انجام خواستة خود راضی نمایند. سیادت کودک که در این روایت شریف مذکور است با روحیة اطاعت و حرفشنوی سازگار نیست، کمال کودک در آن است که تحت اطاعت دیگران قرار نگیرد و امر و نهی دیگران را تحمّل نکند. به همین نحو، چنانچه اولیا به قصد آزمایش یا آموزش از کودک سؤالی میپرسند و یا او را در معرض مشاوره قرار میدهند باید لحن بیان سؤال را به گونة سؤال عبد از مولی، تنظیم نمایند تا کودک، متوجه مقصود اصلی او نباشد و همیشه احساس شخصیت و بزرگمنشی کرده، و دیگران را به خود محتاج بیند.
- پاسخ به درخواست فرزند:
از آنچه در بند اوّل ذکر شد نحوة برخورد مربّی در قبال در خواستهای فرزند مشخص میگردد، کودکی که در دوران سیادت به سر میبرد، خود را مستحق هر گونه درخواستی از دیگران میبیند، دیگران نیز موظّفند طوق بندگی و اطاعت او را گردن نهند و آنچه او میطلبد، برآورده سازند و خود را در منزلة عبد فرمانبردار او قرار دهند.
«سید» از زیر دست خود انتظار آن دارد که بیچون و چرا اوامرش را امتثال نماید و حقّ آن دارد که در مقابل نافرمانی بردگان، بر آشوبد و سرسختی نماید. از این جهت تقاضاهای کودک، گرچه به واقع خیر و صلاح او در آن نباشد هیچگاه غیرمنطقی و نامقبول نخواهد بود، و اصرار او بر تأمین مراد خویش، مقتضای اعمال سیادت و بزرگی است.
در مواردی که در خواستهای کودک از نظر ولی او قابل اجابت و منطقی نیست، اظهارِ مخالفت مستقیم و سرکوبِ صریح تمایلاتِ کودک نه تنها راه خوبی برای تعدیل او نیست، که آثار منفی بیشماری در شاکلة شخصیتی او بر جای میگذارد، کودکی که جایگاه خویش را در مقابل پدر و مادر و بزرگترها، جایگاه مولی نسبت به بنده میدیده، با نافرمانی بندگان مواجه میشود و چون قدرت اعمال اختیار و استیفای حقوق خویش را ندارد، احساس ناامنی و آشفتگی عاطفی مینماید و دچار تعارض میشود، از یک سو فطرتاً خود را صاحب اختیار و واجب الاطاعة میداند و از سوی دیگر با نافرمانی و عصیان اوامرش روبرو میگردد. لذا لازم است پدران و مادران از ابتدا، زمینة تقاضاهای نامطلوب را فراهم نکنند و مقتضی اینگونه در خواستها را پیشاپیش از بین برند، نه آنکه پس از تقاضا، در مسیر خواسته او مانع قرار دهند. چنانچه کودک در شرایط خاصی، درخواست ناموجّهی نمود، هیچگاه نباید با برخورد عتابآلود و خشونتآمیز با او مواجه گردید، بلکه با توجّه دادن او به سوی اشیاء دیگر او را نسبت به خواستهاش غافل نمود و صرفنظر داد.
- نظارت و کنترل فرزند:
کودک در هفت سال اوّلِ زندگی، تاج سیادت به سر دارد. لذا دیگران در برخورد با وی باید خود را به صورت بندة فرمانبردار و تحت اختیار او تصور نمایند. کودکی که خود را نسبت به دیگران تامّالاختیار و واجبالاطاعه میبیند، خود را در انجام هر عملی محق دانسته و دیگران را شایستة اظهار نظر و دخالت نمیپندارد و انتظار ندارد که در مقابل تک تک اعمال و رفتار خود، در مقابل دیگران بازخواست شده و پاسخگو باشد. لذا برخوردهای دیگران باید چنان تنظیم شود که کودک، خود را کاملاً آزاد تصوّر نموده و قدرت برتری، ما فوق خود احساس نکند. نظارت اولیا به کودک در چنین شرایطی، باید به صورت نظارت عبد بر مولی طراحی شود، یعنی چنین وانمود شود که از دیدن اعمال و رفتار او اراده کارآموزی شده و یا قصد تحسین و تشویق داریم3. اگر کودک، خود اجازه نظارت به اولیا ندهد و یا از ورود آنها منع نماید، امر او مطاع و لازم الاجرا است و باید از شیوههای غیرمستقیم دیگر استفاده شود و به هر حال ملاک اصلی، در برخورد با کودک آن است که کودک خود را تحت کنترل و زیر ذرّه بین احساس نکند و محدود نبیند.
- آزادی و محدودیت:
کودک در هفت سال ابتدای عمر خود نیازمند آزادی و اختیارات کامل است. برخورد اولیا با کودک باید به گونهای باشد که کودک خود را در انجام هر عملی آزاد ببیند و احساس محدودیتی ننماید. کودک به مقتضای مقام سیادت و مهتری خود، زمینهای وسیع میطلبد تا هرگونه که خود میخواهد در آن به جولان بپردازد و در آن هیچگونه مانع و مزاحمی نداشته باشد، پیدایش چنین زمینهای حقّ کودک است، و کمال کودک در آن است که از ایجاد محدودیت توسط دیگران آشفته گردد و با داد و فریاد و تظلّم، حق خود را بستاند و هیچگونه اعمال فشار و تقیدی را برنتابد.
- تنبیه و تشویق:
کودک در دوران سیادت، خود را برتر و سید دیگران میپندارد و دیگران نیز وظیفه دارند که مقتضای سیادت را رعایت نموده و مطابق آن با کودک برخورد نمایند و خود را بنده مطیع او قلمداد کنند. ناگفته پیداست که تنبیه کودک در این دوران، جسارت به مقام سید و تخطی از وظایف بندگی است و تجربه ثابت نموده که نتیجهای جز لجبازی و ایجاد عقدههای روانی در کودک ندارد. امّا تشویق کودک به خاطر اعمال شایستهای که انجام میدهد با مقام سیادت او منافات ندارد و به گواهی تجربه، او را در انجام کارهای نیک و استمرار آن بر میانگیزاند.
2- دوران تأدیب و آموزش: [از 7 تا 14 سالگی]
دوران فراگیری تربیت:
در این دوره تغییرات محسوسی در تن و روان کودک پدید می آید. جسم او نسبتا قوی تر، ذهنش رشد یافته تر و فهمش بیشتر می شود. رابطه اجتماعی وی با مادر کمتر می شود و شور و علاقه خاصی برای ارتباط با دیگر کودکان نشان می دهد، تا جایی که پس از پذیرش از سوی هم سالان و افراد گروه به آرامش می رسد. کودکان در این سن و سال تا حدودی خوبی ها و بدی ها را درک می کنند، ولی از آن جا که هنوز به رشد کافی عقلانی برای تشخیص مصلحت خود نرسیده اند، نیازمند آگاهی و تربیت مستقیم هستند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هفت سال دوم را سن پیروی و فرمان برداری می داند و امام جعفر صادق علیه السلام سفارش می کند: «فرزند خود را در هفت سال دوم با آداب و روش های مفید و لازم تربیت کنید».
در این دوران نباید به کودک آزادی کامل داد و از اشتباهات و خلاف هایش چشم پوشید، شایسته است او را از بی ادبی های احتمالی نیز باز داشت، به نظم و انضباط عادت داد، با برنامه ریزی درست او را از بی توجهی به لحظه ها و بیهوده گذرانی دور کرد. به یقین، اگر کودک دوران سیادت را به طور طبیعی و در محیطی مناسب و اطمینان بخش سپری کرده باشد، در دوران تأدیب دارای نوعی تعادل روانی خواهد بود و برای اطاعت پذیری و حرف شنوی از والدین مقاومت به خرج نمی دهد.
- اطاعت و فرمانبرداری فرزند:
کودک بر اثر تحوّل روحی که در دوران انتقال از کودکی در وجودش رخ میدهد، در هفت سال دوّم زندگی، خود را بنده و زیردست دیگران و در مقام اطاعت و فرمانبرداری احساس میکند. نو نهال 7 تا 14 ساله، پذیرای هر گونه امر و نهی و فرمان و حکمی از ناحیه بزرگترها میباشد و کمال او در اطاعت و فرمانبرداری و اجرای بیچون وچرای اوامر آنها است. این شرایط روحی جدید، زمینه را برای تربیت مستقیم و صریح او آماده نموده و نظارت مربیان را در تعلیم و تأدیب مستقیم او میطلبد. لذا بر اولیا لازم است چنانچه مطلب مهم و سرنوشتسازی را برای فرزند خود تدارک دیده و قصد درخواست از او را دارند، مقدّمات عقلی و توجیه منطقی آن را در اختیار او قرار ندهند و رأی خویش را در معرض مشاوره، چون و چرا و نقد او نگذارند و صریح و قاطع امر خود را صادر نمایند. زیرا کودک در چنین شرایطی قابلیت فهم کامل استدلال را نداشته و با مناقشات سطحی زمینه را برای فرار از انقیاد و اطاعت فراهم میآورد.
- پاسخ به درخواست فرزند:
با تغییرات روحی و روانی که پس از گذار از مرحلة کودکی در وجود کودک پدید میآید، در مرحله دوّم زندگی، نونهالان باید از در خواست صریح خواستههای خود دست کشند و نحوة مطالبه آنها از اولیایشان متناسب با شأن عبودیت آنها باشد. لذا گستاخی و جسارت و امر و نهی مستقیم فرزند به پدر و مادر در چنین ایامی به هیچ وجه، موجّه نیست و چنانچه درخواست فرزند ـ هر چند به لحن مناسب ادا شود ـ در مسیر تربیت او و به صلاح او نباشد، لازم است صریح، مستقیم و بدون تعارف نفی شود. شخصیتی که خود را در رتبة عبد نسبت به مولایش مییابد، یقیناً پذیرش مقابلة صریح با درخواستهایش را دارد و همیشه مولای خود را صاحب اختیار و مدیر مبسوط الید امور خود میشمارد. لذا ضربة روحی قابل توجهی از این برخورد نمیبیند.
- نظارت و کنترل فرزند:
پس از هفت سالگی، تحوّل درونی کودک او را به مقام عبودیت تنزّل میدهد یعنی از این پس، او دیگران را نسبت به خود مولی، و سزاوار امر و نهی و نظارت میبیند. از این رو، برخوردهای اولیا نیز باید از مقام ولایت و به عنوان مولی طرّاحی شود. همانگونه که مولی حق کنترل رفتار عبد خود را دارد، اولیا نیز مستقیم و بدون هیچ دغدغهای میتوانند بر اعمال و رفتار نونهالان کنترل داشته و آنها را بازخواست نمایند. «عبد» قابلیت نظارت مستقیم را دارا است و خود را زیر دست اولیا تصور میکند، از اینکه متوجه شود مولای او برای سر درآوردن از کارهای او جستجو و تجسّس مینماید و مراقب صحّت اعمال و رفتار اوست گلایهای ندارد، بلکه خود را مستحق مراقبت و هدایت دانسته و تحمّل نظارت صریح را نیز دارد.
- آزادی و محدودیت:
در هفت سال دوّم حیات ـ که دوران تربیت مستقیم فرزند است ـ «نونهال» بر خلاف دوران ابتدای عمر خود که در تصمیمگیری برای انجام هرکاری آزاد و رها بود، پذیرای هر گونه محدودیت و تقید است و خود را مستحق این سلب اختیار میبیند. «عبد» ـ به دلیل عبودیتش ـ تحت اختیار مولی است و از اینکه ارادة مطلق ندارد، آزرده خاطر نیست. فرزندان ما در این سنین فطرتاً عبودیت خویش را پذیرفته و به مولویت والدین خویش معترفاند. لذا سلب آزادی نونهال از ناحیة پدر و مادر، هر جا که در مسیر تربیت و به صلاح رشد و تعالی او باشد ضروری است و در این میان هیچ گونه مسامحه و تساهلی سزاوار نیست. و البتّه اینکه فرزندان در چنین شرایطی قابلیت و پذیرش اِعمال محدودیت را دارند با دادن اختیارات خاصی در موارد لازم منافات ندارد.
- تنبیه و تشویق:
در هفت سال دوّم چون فرزند، خود را عبد و والدینِ خود را مولای خود میداند و باید عملاً و نظراً تابع و مطیع آنها باشد، چنانچه از وظایف خود تخلف نماید، مستحق تنبیه و کیفر است - البته مقصود تنبیه بدنی نیست! - و تحمل برخورد قاطع و صریح را نیز دارد. چنانچه پیش از این نیز اشارت رفت، کمال نونهال در این سنین به اطاعت و حرفشنوی بیقید وبند اوست، بنابراین روحیة طغیان، نافرمانی و سرکشی او باید قاطعانه سرکوب گردد و اجازة تخطّی از مسئولیتها به او داده نشود.
3- دوران وزارت: [از 14 تا 21 سالگی]
دوران احترام و نظرخواهی:
این دوران، دورانی خاص برای نوجوان است. به این صورت که نوجوان دارای برخی از احساسات و خودخواهی های کودکانه است و از طرف دیگر دوست دارد با دیگران نیز همراه باشد و اوقاتی را هم به تنهایی و در دنیای خودش، سپری کند. در واقع به نظر می رسد که کسی که دیروز کودکی پر تحرک بوده، امروز به نوجوانی حساس و زودرنج تبدیل شده است و این مسئله ممکن است به دلیل تغییرات سریع جسمی او نیز، باشد. در این سنین، یک نوجوان حساس و زودرنج می شود و در برابر دیگران به سرعت عکس العمل نشان می دهد.
- اطاعت و فرمانبرداری فرزند:
پس از انتقال از این مرحله به دوران نوجوانی، نونهالِ عبد به رتبة وزارت منصوب میگردد. «وزیر» تابع و مطیع بیچون و چرای اوامر حاکم نیست. حاکمان آنگونه که از رعیت انتظار اطاعت و فرمانبرداری دارند، هیچگاه از وزیران و مشاوران توقّع نمیبرند. وزیر اگر در مقابل نظر امیر، از خود هیچ رأی و نظری نداشته باشد و همیشه در پیشگاه او «بله قربانگو و مؤید» باشد، همان بهتر که رعیت باقی بماند و مقام خویش را به دیگران واگذار نماید. کمال وزیر در آن است که نظرات و آرای حاکم را زیر و زبر کند، مبانی آنرا به نقد کشد، توالی فاسد آن را روشن نماید، ملازمات و مقارنات آنرا خوب نشان دهد و قضاوت خویش را گوشزد نماید. حاکم نیز نسبت به وزیر وظیفه دارد تقاضای خود را از ابتدا مستدل و مُبرهَن بیان کند و سخن او را به خوبی استماع نموده و به رأی و عقیدة او احترام گذارد و با او به بحث و گفتگو نشیند، نتیجة این بحث و گفتگوی متقابل، زیر بنای تصمیم عملی حاکم است که باید منصفانه و در مسیر حق باشد.
امّا مهم آن است که وزیر پس از این بحث و گفتگو، نهایتاً در مقابل تصمیم و حکم حاکم، مطیع و فرمانبردار است، هر چند در مناظره تسلیمِ نظر حاکم نشده و نسبت به ادلّه او همچنان مردّد یا مخالف باشد. باری، چون و چرا کردن در مسائل، مقتضای سنین وزارتِ نوجوان است، و نه تنها بیاحترامی و جسارت محسوب نمیشود، که کمال او در آن است. نوجوان در چنین شرایطی خود را مستحق احترام و نظرخواهی و شایستة اظهار رأی میبیند و فطرتاً انتظار ندارد که از او اطاعت بیقید و بند اوامر طلب شود و به انتقادات او توجهی نگردد. لذا درخواست اولیا از ابتدا باید مستدل و همراه با توجیه عقلانی و اعطای بینش همراه باشد و هیچگاه به نحو تحکم و اعمال قدرت بیان نگردد. از این رو، رویة غالب و برنامة اصلی نوجوان در سنین بین 14 تا 21، اظهار نظر و چون و چرا در اوامر دیگران است. به دیگر بیان توقع تبعیت و اطاعت عملی از نوجوان تنها پس از اظهار نظر علمی و گفتگوی متقابل بجا و ممدوح است.
- پاسخ به درخواست فرزند در این مقطع:
امّا تقاضایی که نوجوان در مقام وزارت از ولی خود مینماید، هر چند از نظر مربی به صلاح او نباشد، نباید ابتداءً و صریح نفی شود. نوجوان در این مرحله به بلوغ نظری رسیده و چون خود را در مقام وزارت و مستشاری میبیند باید او را با ادله و براهین عقلی، از تبعات و لوازم منفی خواستهاش به خوبی آگاه نمود و در ضمن باب مکالمه و گفتگو پیرامون آن موضوع را نیز گشود تا او نیز به بیان ادلّه خود پرداخته و به نقد و بررسی کلام مربّی نشیند. اگر پس از این مناظره، نوجوان نسبت به آن ادلّه، قانع شد و از مطلوب خود چشم پوشید، مقصود مربّی حاصل شده، امّا اگر همچنان بر تقاضای خود پافشاری کند و خود را بر حق بیند و یا قدرت درک مقدّمات عقلی استدلال ولی را نداشته باشد، دو شیوه برخورد فراروی ولی قرار دارد؛
اوّل آنکه پس از این تبادل نظر، مستقیماً، درخواست او ردّ شود. در این صورت، نوجوان حق تخطّی و تخلّف از امر ولی را ندارد و گر چه از نظر عقلی هنوز قانع نشده و نسبت به ادلّه او قلباً مخالفت میورزد، امّا عملاً باید تبعیت و اطاعت او را گردن نهد. همچنان که وزرای سلاطین، پس از اظهار نظر و بیان عقیدة خود، نهایتاً تابع دستور حاکم و مطیع فرمان او هستند.
راه دوّم ایجاد زمینه برای تجربههای محدود و کنترل شده است. بدین صورت که ولی، برخلاف میل باطنی خود، فرزند را در انجام خواستهاش آزاد گذاشته و یا حتّی کمک نماید و تا مرحلهای که ضرر اندک قابل درکی برای او پدیداید، او را همراهی کند. آنگاه با نشان دادن این ضرر، عواقب سوء آن عمل را به خوبی تفهیم نماید، شبیه آنکه مادرها با نزدیک کردن دست کودک به آتش و سوزاندنِ جزئی آن، مفهوم آتش و حرارت را به کودکان میآموزند.
- نظارت و کنترل فرزند:
در مرحله سوّم زندگی و دوران وزارت، نوجوان خود را ثقه و مورد اعتماد دیگران تصور مینماید و فطرتاً انتظار دارد دیگران به او اطمینان نموده و کارهایی خطیر، به او واگذار نمایند؛ «وزیر» گر چه تحت ولایت حاکم، و تابع اوست امّا مورد اعتماد و نمایندة او محسوب میشود و دارای اختیارات زیادی است. «وزیر» هیچگاه کنترل بیش از اندازه و صریح را تحمل نمیکند و انتظار ندارد سلطان دائماً در جزئیات اعمال او دخالت و اظهار نظر نماید. او خود را در مقام و منزلت، تقریباً همشأن و همردیف حاکم میبیند و از اینکه حاکم را ناظر و مراقب دائمی خود بیابد به ستوه میآید. نوجوان، نیز گر چه حقیقتاً محتاج نظارت اولیا و هدایتهای آنان است امّا چنانچه خود را تحت مراقبت و نظارت دائمی و در معرض بیاعتمادی اولیا احساس کند یا مرتّب نسبت به اشتباهاتش باز خواست شود، لطمات روحی غیر قابل جبرانی خواهد دید. به مقتضای لسان زیبای این روایت، پدران و مادران باید در نهایت ظرافت و کاملاً غیرمستقیم، بر حیات علمی نوجوان نظارت نموده و از تذکر صریح اشتباهات و پرخاش مستقیم نسبت به آنان در حد امکان پرهیز نمایند.
- آزادی و محدودیت:
وضعیت روانی نوجوان در دوران وزارت؛ «وزیر» به سبب تصدّی کرسی وزارت در مقامی قرار گرفته که علیرغم تعهّدات عملی به تصمیمات متخذه از سوی حاکم، در نهایت آزادی نظری به سر میبرد. «وزیر» باید چونان خود را آزاد ببیند که در همة قوانین و مسائل جاری و تصمیمات آیندة سلطان، جرأت اظهار نظر و دخالت داشته باشد و هیچگونه تهدید و فشاری، او را از بیان عقیده و برداشت خود مانع نگردد. وزیر آنچه را به صلاح مملکت خویش نمیداند، بدون هیچ محدودیتی در میان میگذارد و در حمایت از رأی خویش ادلّه خود را با آزادی کامل عنوان میکند و ادلّة مخالف را بدون هیچ دغدغهای محترمانه به بوته نقد میکشد و آنچه را به خیر و مصلحت امور میپندارد پیشنهاد میدهد و با بیان ادله و براهین، از آن قاطعانه دفاع میکند، گرچه به وضعیت فعلی و قوانین جاری مملکت خود التزام عملی دارد. نوجوان نیز در چنین شرایطی به سر میبرد. هیچ مانعی نباید از اظهار نظر و دخالت او در امور مختلف جلوگیری کند. نوجوان باید عقیده و نظر خود را دربارة مسائل گوناگونی که با آن در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی مواجه میشود آزادانه ـ ولی با رعایت جوانب اخلاقی ـ مطرح کند و برای دفاع از عقیدة خود، استدلالاتی بیان نماید. اولیا نیز وظیفه دارند حتی اگر آرای نوجوان خویش را صد در صد باطل میشمارند، به کلام او با دقّت گوش نموده و از او اقامة برهان طلب کنند و با او به بحث و مناظره نشینند و منصفانه ادلّة او را ابطال یا قبول نمایند و چنانچه برخی از مقدمات از دیدة محدود او به دور مانده تذکر دهند و تصمیمات خود را بر اساس حقیقت استوار سازند. از همین جهت والدین، نباید از نوجوان انتظار داشته باشند که حرف بزرگتر خود را از ابتداء بپذیرد و بدان عمل کند. که نقد و بررسی مسائل و مناقشه در مقدّمات استدلال، لازمه مقام وزارت نوجوان و نشان کمال او است.
- تنبیه و تشویق:
پس از چندی که فرزند، مسئولیت وزارت را بر عهده گرفت، شیوة تنبیه و تشویق او متحول میگردد. نوجوان بر خلاف نونهال در چون و چرا کردن در اوامر و فرمانها مختار است. بلکه این برخوردِ او ممدوح و شایسته تحسین و ترغیب است، لذا هیچگاه نباید او را به خاطر اینکه از آغاز، دستور ما را به کار نمیگیرد و حرف نمیشنود تنبیه نمود. نوجوان به تناسب فطرت خود تا مسئلهای را قبول نکند به آن اقدام نمیکند و برای آنکه آن را قبول کند نیازمند بحث و بررسی و شنیدن دلائل آن است. از این روی باید به جای توسل به پرخاش و خشونت به اقناع عقلی او و بیان دلائل و مستندات مطلوب خویش همت گماریم و عقل او را نسبت به حقانیت و مشروعیت مراد خود سیراب نمائیم. از سوی دیگر نباید او را به جهت حرفشنوی و اطاعت بیچون و چرا، تشویق و ترغیب نماییم. زیرا کمال نوجوان در نقد و احتجاج و ریشهیابی مسائل است. تشویق بر اطاعت بیچون و چرا روحیة حقیقتطلبی و نیروی تعقل او را خاموش میگرداند و او را به سان برّة بیاختیاری که قدرت تشخیص نیک و بد خویش را ندارد و با چوب چوپان به چپ و راست حرکت میکند، در میآورد.
(APPENDIX ITEM)