اختلاف و فساد اخلاقى

منشأ غروب آفتاب اسلام در آندلس

(به مناسبت سالروز فتح آندلس به دست مسلمانان 21 شوال 92 ه.ق) 

نویسنده: مصطفی سلیمانی

در آمد

تاریخ پر ماجرای کشورهای اسلامی در طول ۱۴ قرن، حوادث گوناگون و رویدادهای تلخ و شیرین بسیاری را ضبط نموده است.

امّا کمتر حادثه‌ای همانند سرنوشت شوم کشور زیبای «اندلس»، تکان دهنده و عبرت‌انگیز می‌باشد. بی‌جهت نیست با آن‌که قرن‌ها از آن تاریخ می‌گذرد، هنوز هم خاطره سرگذشت اندلس زنده باقی مانده است.

مسلمانان عرب و بربرهاي شمال افريقا در سال 92 هجري تحت فرماندهي سردار نامي، «طارق بن زياد»، که خود از قوم سلحشور بربر و يکي از افسران لايق موسي بن نصير، فرمانرواي آفريقا بود با 12 هزار سپاهي از تنگۀ ميان مراکش و اسپانيا که امروز به نام وي معروف به جبل الطارق است گذشت و در اندک زماني سراسر اسپانيا را که شامل کشور پرتغال کنوني هم بود فتح کرد.[ تاريخ فتوحات اسلامي و اروپا، شكيب ارسلان، ترجمه علي دواني، ص 45 و 46]

«دکتر گوستاولوبون» شرق شناس بر جسته با اشاره به این که  این فتح با نهایت ‏سرعت انجام گرفت، تاکید کرده است: تمام شهرهاى بزرگ دروازه‏ها را به روى این سپاه گشودند، و شهرهایی چون  قرطبه، مالقه، غرناطه، طلیطله بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمین در آمد. هنوز نیز برخی از آثار اسلامی در اسپانیا و منطقه بالکان دیده می شود.
 برخی عناصر فرهنگی موجود دراین منطقه اروپایی از جمله موسیقی آن بی شباهت به موسیقی کشور های عربی نیست. در تاریخ فتح اندلس آمده است که وقتی سپاه مسلمانان تحت فرماندهی طارق از دریا گذ شت وپای بر خشکی نهاد، به دستور طارق، تمام کشتی ها را ازبین بردند، وی سپس خطاب به سربازان مسلمان گفت: اکنون پشت سر شما دریا ست و پیش رو نیز دشمن قرار دارد لذا بازگشتی متصور نیست، تنها راه نجات جهاد است برای پیروزی. و سرانجام نیز مسلمانان پیروز شدند و تمدن درخشانی را در قلب اروپای عقب مانده آن روز بنیان نهاد ند که کمک شایان توجهی به اروپاییان در رنسانس کرد.

اوضاع جغرافيايي و وضعيت سياسي اسپانيا قبل از ورود اسلام

در جنوب غربي اروپا ناحيه‌اي است كه درياي مديترانه از جنوب و شرق، اقيانوس اطلس از غرب و خليج بيسكاي از شمال، آن را احاطه كرده است و به آن شبه جزيره ايبري[Ibria ] مي‌گويد و از كوهستاني‌ترين مناطق قاره اروپاست. و در زيبايي به «بهشت روي زمين» معروف شده است.

در افسانه‌ها گفته‌اند که در آغاز خلقت که خدای متعال، نیک و بد را در میان کشورها تقسیم می‌کرد، هر کشوری می‌توانست پنج چیز بخواهد تا به وی داده شود؛ اندلس هم پنج چیز تقاضا کرد:

آسمانی صاف و روشن، دریایی قشنگ و پر از ماهی، میوه‌هایی شیرین و زنانی خوب. این چهار آرزویش برآورده شد، اما خواسته پنجم او که «دولتی خوب» باشد، رد شد؛ چون در آن صورت، بهشت که نباید در این جهان باشد، روی زمین به وجود می‌آمد.[تاریخ حکومت مسلمین، ص ۲۰۴]

پس از فتح این سرزمینها توسط مسلمانان، آن را به نام اندلس خواندند و این نام برگرفته از کلمه‌ی فندلسیا است که به اقوام ساکن در جنوب اسپانیا اطلاق می‌شد. لذا پس از این هرگاه نام ایبریه و یا اندلس و یا اسپانیا ذکر شد، تمامی سرزمین اسپانیای امروزی و پرتغال و جنوب فرانسه، مد نظر است.

موقیت جغرافیایی اسپانیا و وجود موانع طبیعی مانند کوه ها و رودها و جنگلهای انبوه، باعث شده بود تا جنگ و پیکار در چنین محیطی بسیار مشکلتر و سخت تر از سایر جنگها باشد به طوری که در نگاه اول، دست یافتن به چنین سرزمینی از طریق لشکرشی، غیر ممکن به نظر می‌رسد.
پس از انحطاط روم اين سرزمين رو به افول نهاد و با تسلط وحشيان «ويزيگت» بر اسپانيا مردم در فشار شديدي از نظر اقتصادي، اجتماعي و مذهبي قرار گرفتند. اسفباتر از اين زماني بود كه اربابان كليسا دست در دست حاكمان به اين ظلم افزودند و به فشارها به اسم مذهب بر مردم تحميل گرديد.[ر.ك: تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه محمد تقي فخر داعي گيلاني]
به اين ترتيب مردم به دنبال دريچه‌اي بودند كه با نسيم آزادي و عدالت، جسم و روح رنجورشان را نوازش دهد. شنيدن آوازه حكومت اسلامي ـ كه در فاصله نه چندان دور استقرار داشت ـ بذر اميد به آزادي را در دلهايشان افشاند و آنان نيز با دعوت مسلمانان براي آمدن به سرزمينشان، اين اميد را باور كردند.[ر.ك: روح القوانين، منتسكيو، ترجمه علي اكبر مهتدي، ص 785، و اسپانياي اسلامي، مونتگومري وات، ترجمه محمدعلي طالقاني، ص 11 و 12]
پيروزي سپاه اسلام را در اين جنگ بي‌شك بايد از نيروي ايمان و شجاعت آنان دانست، هر چند عوامل ديگر از داخل شبه جزيره اين فتح را ياري كردند،‌مانند وضعيت سياسي ـ اجتماعي حاكم بر جامعه و مردم.
پيام اسلام و عملكرد مسلمانان (نرمخويي و مدارا و عدالت مداري) مردم خيلي راحت مسيحيت تحريف شده را رها كردند و به اسلام گرويدند.

سلسله هاي حاكم در آندلس

بزرگان فرموده‏اند: «آخرُ ما يخْرُجُ مِن رئوس الصديقين حبُ الرياسة» آخرين چيزى كه از دل مؤمن خارج مى‏شود، حُبّ رياست است.[ شرح نهج‏البلاغۀ ابن ابى‏الحديد، ج 2، ص 181] تاريخ گواه است كه چه خون‏هايى به خاطر مقام خواهى برخى از خواص و سران ملّت‏ها، ريخته شد و چه آبروهايى كه بدان جهت، پايمال شد. شكست تلخ اندلس داستان درد و اندوه مردمانى است كه هر چه كشيده‏اند، از دست حاكمان بى‏لياقت دنياپرست و مقام‏طلب و خودخواهى بوده است كه به خاطر چند روز رياست زودگذر، امّتى را در سوگ نشاندند.

حكومت مسلمانان در آندلس، از زمان فتح آن تا شكست كامل حكومت اسلامي در «غرناطه» راه مي‌توان به دوره‌هاي زير تقسيم كرد:
1- اندلس جزيي از حكومت شام:
در اين دوره كه از فتح اندلس و تأسيس حكومت اسلامي در آن (92 هـ) آغاز مي‌شود و در سال 138 هـ .ق به پايان مي‌رسد، اندلس زير نظر حكومت بني اميه در شام بود و فرمانروايش گامي مستقيم از شام و زماني به واسطه حاكم شمال آفريقا ـ كه خود جزيي از حكومت اموي شام بود ـ انتخاب مي‌شدند.
2- حكومت مستقل بني اميه در اندلس:
در سال 132 هـ .ق بني عباس قدرت را به دست گرفنتد و لذا يكي از افراد خاندان اموي به نام عبدالرحمن بن معاويه از راه آفريقا وارد اندلس شد و حكومت مستقل اموي اندلس را در سال 138 هـ .ق بنياد نهاد. اين حكومت تا سال 422 هـ .ق ادامه داشت.[اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، ص 42 ـ 95]
3- ملوك الطوايفي اوّل:
پس از نمايان گشتن سستي و بي‌لياقتي كه در زواياي حكومت اموي اندلس رسوخ كرده بود، از نخستين سالها قرن پنجم هجري حكومتهاي مستقل در نقاط مختلف، پي در پي ظهور كردند و در مجموع 26 حكومت مستقل بوجود آمدند كه هر يك براي گسترش قلمرو خود با همسايگانش درگير بود. براي دستيابي به مقصود خويش به مسيحيان شمال باج مي‌داد تا همكاري آنان را جلب كند و البته آنان هم از فرصت استفاده كرده، و چون مار زخم خورده عقده شكستهاي چند ساله را از دل گشودند و انتقامهاي سختي گرفتند.[همان، ص 113 ـ 114]
4- مرابطين:
پيروان عبدالله بن ياسين بودند كه در جنگ با مسيحيان و ديگر حكومت‌ها پيروزي بدست آورند.
5- ملوك الطوايفي دوّم:
با سست شدن پايه‌هاي حكومت مرابطين در اواخر دوره فرمانروايي آنها دوباره دولتهاي مستقل و كوچك قد علم كردند و آهنگ جدايي نواختند.
6- موحدون:
اين سلسله كه در شمال افريقا پايه گذاري گرديده بود در سال 541 هـ .ق وارد شبه جزيره ايبري شد و با شكست مرابطين و ديگر دولتهاي كوچك، حكومت را به دست گرفت و در طول 127 سال تسلط اندلس را به آرامش نسبي رساند.[همان، ص 161 ـ 164]
7- ملوك الطوايفي سوّم:
با شكست موحدون از مسيحيان و تضعيف دولت مركزي براي بار سوّم دولتهاي كوچك در گوشه و كنار اندلس سر بر آوردند كه به رقابت با هم پرداختند اين بهترين فرصت را براي پادشاهان مسيحي فراهم كرد تا ضربه نهايي را بر پيكر حكومت اسلامي در اندلس وارد سازند، به طوري كه در پايان قرن هفتم هجري تنها «غرناطه» به عنوان آخرين دژ اسلام در اندلس باقي ماند و آن هم در سال 897 هـ .ق پرونده‌اش بسته شد.[همان، ص 194 ـ 198] و بدين ترتيب اندلس اسلامي از اوج تمدن به ورطه جهل و بي‌خبري و ويراني سقوط كرد و از قافله دانش و تمدن قرنها فاصله گرفت.[تمدن اسلام و عرب، شكيب ارسلان، ص 343]