زخم آشنا

پلکهای نیمه بازش آیه های درد بود

آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود

 

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش

عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

 

زخم فرقش ، ترجمان عمق زخم سینه بود

کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود

 

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است

این دم آخر ، بیاد میخ در افتاده است

 

در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست

زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیر النساست