کشکول کودکانه شماره ۴۳

 

  تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی

دنیای ضرب المثل
[فلانی حلاج گرگ بوده!]


اگركسی دنبال كار و معامله‌ای برود و سودی نبرد می‌گویند فلانی حلاج گرگ بوده!
حلاج یعنی پنبه  زن، یعنی شخصی که با کمان مخصوصی پنبه ها را می زند و آن ها را برای پرکردن بالش و تشک و لحاف آماده می کند.
در زما نهای قدیم، مرد حلاجی بود که با كمان حلاجیش پنبه می‌زد و از این  راه مخارج زندگیش را تأمین می کرد. او برای کار به روستاهای اطراف روستای خودشان هم می رفت و برای مردم آن روستاها هم،حلاجی می کرد.
در یک  روز سرد و برفی زمستان  حلاج مجبور شد برای کار به روستای دیگری که در یک  فرسخی روستای خودشان قرار داشت  برود. او صبح خیلی زود به راه افتاد. وسط راه دوتا گرگ گرسنه  به او حمله کردند. مرد حلاج چندبار کمان حلاجیش را دور خودش چرخاند و گرگ ها را کمی دور کرد؛اما گرگ ها از او و کمانش نمی ترسیدند و دوباره حمله می کردند.
مرد حلاج فکری به نظرش رسید. روی دوپا نشست و با چك (دسته) كمان كه روی زه كمان می‌زنند و صدای «په په په» می‌دهد شروع كرد به كمانه زدن. گرگ‌‌ها از صدای كمان ترسیدند و كمی عقب رفتند و ایستادند. تا مرد حلاج کمان را می زد، گرگ ها می ترسیدند و جلو  نمی آمدند اما به محض این که صدای کمان قطع می شد، حمله می کردند. مرد بیچاره از ترس جانش از صبح تا عصر به کارش ادامه داد. سرانجام مرد اسب سواری پیدا شد و گرگ ها را فراری داد و حلاج نجات پیدا کرد و خسته و گرسنه و دست خالی به خانه بازگشت. زنش از او پرسید:«چرا امروز چیزی به خانه  نیاوردی؟» مرد بیچاره جواب داد:«آخر امروز حلاجِ گرگ بودم!»
از آن زمان  تاکنون این مثل را وقتی به کار می برند که کسی کار بکند اما سود و دستمزدی عایدش نشود. یعنی می گویند: حلاج ِ گرگ بوده است. مثل  آن مرد که از صبح تا عصر فقط برای ترساندن گرگ ها کمانه زد و نتوانست به دنبال کار و کسب معمول خودش برود.

آیا می‌دانید؟
[خورشید]


# میزان انرژی که خورشید در یک ثانیه تولید می کند برای تولید برق موردنیاز تمام کشورهای جهان به مدت یک میلیون سال کافی است.
# روستای جنگ تپه در چالدران آذربایجان غربی آخرین مکان در ایران است که خورشید در آن غروب می کند.
# نور خورشید همه ی رنگ های رنگین کمان را دارد اما آن ها با هم ترکیب می شوند و نور سفید را می سازند.
# زمین سالی یک بار دور خورشید می چرخد و خورشید تقریباً هر 25 روز یک بار دور محور خودش می چرخد.
# اگر با یک هواپیمای جت از کره زمین به سمت خورشید سفر کنید سفر شما نوزده سال طول خواهد کشید. البته چنین سفری ممکن نیست.
# تغییر فاصله ی زمین و خورشید تاثیر چندانی بر دمای زمین ندارد بلکه زاویه تابش خورشید در این مورد موثر است.
# وقتی به خورشید نگاه می کنید صحنه 8 دقیقه قبل از آن را مشاهده می کنید.
# خورشید در مدار کهکشان شیری با سرعت 900000 کیلومتر در ساعت حرکت میکند.
# فشار در مركز خورشید تقریبا 700 میلیون تن بر 4,5 متر مربع است.
# خورشید در هر یك ثانیه 4,200 هزار تن جرم خود را بصورت انرژی در فضا منتشر می كند.
# عمر خورشید 5 میلیارد سال می باشد.
# خورشید فقط 1 بر 40,000 جرم خود را از دست داده است.

شعر کودکانه
[من بچه شیعه هستم]


من بچه شیعه هستم
خدا را می پرستم
خدای پاک و دانا
مهربان و توانا
پیامبرم محمد(ص)
که با او قران امد
دین را به ما رسانده
او ما را شیعه خوانده
دختر او زهرا(س)بود
فاطمه کبری(س)بود
فدای دین شد جانش
لعنت به دشمنانش
در روز عید غدیر
بر ما علی(ع) شد امیر
امیر المومنین است
امام اولین است
امام دوم ما
بخشنده بود و تنها
نام ایشان حسن(ع) بود
صبور و خوش سخن بود
حسین(ع) که شاه دین است
شهید کربلا شد
تربت او شفا شد
وقتی که اب می خورم
بر او سلام میکنم

طب اسلامی
[شلغم مقوی]


سلام. من شلغم هستم. یک گیاه بسیار مفید که در فصل سرما از من بسیار استفاده می کنند.
شاید بپرسید که من چه شکلی هستم؟
من گردم و رنگم سفید است و روی پوستم لکه های بنفش وجود دارد.
وقتی هوا سرد می شود من خیلی خوب رشد می کنم.
اگر می خواهید در هوای سرد پاییز و زمستان سرما نخورید یا می خواهید سرماخوردگیتان بهتر شود بهتر است آش و سوپی که از من درست می شود بخورید. چون من اجازه نمی دهم بیماری به سراغتان بیاید یا بعد از سرماخوردگی به کمکتان می آیم و حال شما را بهتر می کنم.
من یک گیاه بسیار ارزشمندم چون فایده های دارویی بسیار زیادی دارم. حتماً دوست دارید چند تا از آن ها را برای شما نام ببرم تا شما بیشتر با من آشنا بشید.
من بسیار مقوی هستم.
اگر میلی به غذاخوردن ندارید من اشتهایتان را زیاد می کنم.
اگر سرما خورده اید و پشت سر هم سرفه می کنید من سرفه تان را کمتر می کنم.اگر گلو درد دارید آب پخته ی من را قرقره کنید تا گلویتان بهتر شود.
من برای حافظه بسیار موثرم.
کم خونی را هم درمان می کنم.
به رشد و نمو استخوان ها هم کمک می کنم.
خاصیت ها و فایده های من خیلی زیادند و من فقط چند تا از اونا را برای شما نام بردم. ولی فکر می کنم که الان شما منو بهتر شناختید و حتماً در این فصل سرد از من استفاده می کنید.

درنگستان
[لبخند را فراموش نکن]


دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت.
با اینکه  آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر که شد،‌ هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود .
با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد، او می ایستاد، به آسمان نگاه می کرد و لبخند می زدو این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می شد.
زمانیکه مادر اتومبیل  خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: " چکار می کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟"
دخترک پاسخ داد: "من سعی می کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می گیرد."