کشکول کودکانه ۴۹


شعر کودکانه
[اتل متل یه مورچه...] 


اتل متل یه مورچه
قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچۀ پا شکسته
راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی

قصه کودکانه
[مسواک شتره]
 


   
یه شتره بود. یا شاید هم نبود. آخه شتره توی خانه نبود. چون مسواکش را گم کرده بود. برای همین رفته بود بیرون تا مسواکش را پیدا کند.
تا مارمولک را دید، گفت: «تو مسواک منو ندیدی؟ می خوام دندونام رو مسواک کنم.»
مارمولک دُمش را تکان داد و گفت: «نه که ندیدم، آخه مسواک تو به چه درد من می خوره.»
شتره رفت و مارِ فیس فیسو را دید، گفت: «تو مسواک منو ندیدی؟» مارِ فیس فیسو گفت: «بله که دیدم. تو دست مورچه خانوم بود اما نمی دونم مسواک تو، توی دست اون چیکار می کرد.»
شتره گفت: «منم نمی دونم!» بعد هم راهش را کشید و رفت تا مورچه خانم را پیدا کند. رفت و رفت تا به مورچه خانم رسید داد زد: «مورچه خانوم، مسواکم رو بده. می خوام دندونام رو مسواک بزنم.»
مورچه خانم گفت: «نه خیر، این مسواک تو نیست این جاروی منه. خودم اینو پیدا کردم. حالا برو کنار می خوام جلوی در خونم رو آب و جارو کنم.»
شتره گفت: «نه، این مسواک منه.»
مورچه خانم گفت: «اگر مال توئه، پس توی دست من چیکار می کنه؟»
شتره گفت: «دیروز که رفتم لب چاه تا دندونام رو مسواک کنم اونو جا گذاشتم.»
مورچه خانم گفت: « اِهکی... من با هزار زحمت این جارو رو با دوستام تا این جا آوردم. حالا بدمش به تو؟ معلومه که نمی دم.  زود برو کنار.» شتره گریه اش گرفت. درشت درشت اشک ریخت. مورچه خانم دلش سوخت. فکر کرد و گفت:
«اگه مسواکت رو بدم، تو به من یه جارو می دی؟»
شتره رفت و یک کم از پشم هایش را چید و آن را دور یک شاخه ی نازک پیچید و گفت: «بیا اینم جاروی تو.» مورچه خانم خوش حال شد. مسواک شتره را پس داد.
شتره درشت درشت خندید و رفت و دیگر هیچ وقت مسواکش را جا نگذاشت.

لطیفه های کودکانه
[لطایف غضنفر]


 
«سقوط»
غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون می پره پایین. به طبقه پنجاهم كه میرسه میگه: خب الحمدالله تا اینجاش كه بخیر گذشت !
«دو دو تا»
غضنفر از شاگردش میپرسه: دو دو تا چند تا میشه؟ شاگرد میگه : شونزده تا! غضنفر شاكی میشه، میگه: دو دو تا میشه چهارتا، دیگه اگه خیلی بشه، میشه هشت تا !
«حكومت نظامی»
حكومت نظامی بود، سروانه به غضنفر میگه كه تو اینجا كشیك بده، از هفت شب به بعد هر كسی رو تو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش كه تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش بشه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه غضنفر زده یك بدبختی رو كشته! داد میزنه: الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره! غضنفر میگه: قربان این یه آدرسی پرسید كه، عمراً تا ساعت نه شب هم پیداش نمیكرد!
«بنفش»
از غضنفر میپرسن بنفش چه رنگیه؟ میگه: قرمز دیدی؟! آبیش !
«مسابقه بیست سوالی»
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی. رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن كه جواب خیاره، فقط تو زود نگو كه ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، غضنفر میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه! غضنفر میگه: بابا این عجب خیار گنده ایه !

شخصیت های کارتونی
[افسانه سه برادر]


  
افسانه سه برادر داستان جنگجویانی که به دلیل ظلم و ستمی که فرمانروای چین بر مردم روا می‌داشت با هم هم‌پیمان شدند تا پادشاه ستمگر آن زمان را از بین ببرند. در راه رسیدن به این امر به شهرهای مختلف چین سفر می کنند و ظلم و ستمی که سربازان و پادشاهان بر مردم روا می داشتند را سرکوب می کنند.
ماجرا از یک غروب بهاری و یک باغ هلو شروع شد. جوانی از وفاداران به امپراتور که آرزویش برگرداندن قدرت به خاندان امپراتوری بود و تنها راه نجات کشور از هرج و مرج و آشوب را در همین می‌دید...
"لیو بی، گوآن یو، شانگ فی، سوگند می‌خوریم تا دل‌ها و قدرتمان را برای نجات یکدیگر از خطر، مبارزه در راه میهن، و نجات مردم به یکدیگر پیوند بزنیم. می‌دانیم که خداوند ما را در یک روز متولد نکرده، اما سر آن داریم که هر سه در یک روز و در کنار یکدیگر بمیریم. آسمان و زمین را بر این سوگند برادری گواه می‌گیریم. اگر یکی از ما سوگند خود را بشکند، باشد که آسمان و انسان‌ها برای تنبیه او با یکدیگر متحد شوند...

آموزش
[روش عکاسی از کودک در سفر]

 

کمتر کسی است که به عکاسی از کودکان هنگام سفر علاقه مند نباشد. حتی آن دسته از افرادی که با خانواده به سفر رفته و کودکی به همراه ندارند. با مشاهده چهره های جذاب و متفاوت کودکان در مناطق مختلف جغرافیایی در صدد بر می آیند که تصاویر متفاوتی را به آلبوم خانوادگی یا هنری خود اضافه کنند...
از تابش نور خورشید برای عکاسی از کودکان در سفر استفاده کنید. چشمان زیبا و جذاب کودکان که پژواک زیبای زندگی و شوق زیستن در آن به وضوح پیداست. با تلفیق نور و رنگ جلوه خاصی پیدا می کند. بهترین زمان برای عکاسی از کودکان در مسافرت هنگام طلوع یا غروب خورشید است، چرا که نورپردازی برای داشتن تصویری متفاوت و زیبا به حد مطلوب خود می رسد برای پیش گیری از قرمز شدن چشم کودکان در عکس، قبل از زدن شاتر فلاش را خاموش کنید.
زمانی که نور خورشید به طور مستقیم به چشم کودک برخورد می کند از زدن شاتر بپرهیزید چرا که ممکن است از جذابیت چشم ها کاسته شود و آن ها کمی لوچ به نظر برسند.
به جای تمرکز روی پی زمینه ها و حاشیه ها بر چهره کودک تمرکز کنید. به طور قطع هنگام مسافرت، سوژه های جالبی برای عکاسی وجود دارد، اما هنگامی که کودکان در کادر قرار دارند باید بناهای تاریخی و تصاویر برجسته در اولویت دوم قرار گیرد. به عبارت دیگر اگر قرار است برای کودک یک آلبوم متفاوت در سفر تهیه شده یا تصاویر در کارنامه هنری قرار بگیرد عکاس باید قادر باشد حالت های چهره کودک و حسی را که او در این فضا تجربه می کند به تصویر بکشد چنین عکسی، زنده بوده و داستان تجربیات کودک را روایت می کند.

درنگستان
[بهترین غذای جهان را بخور!]


 
روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی.
اول: سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری.
دوم: در بهترین بستر و رخت خواب جهان بخوابی.
سوم: اینکه در بهترین خانه های جهان زندگی کنی.
پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم! چطور من می‌توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
- اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری، هر غذایی که می‌خوری طعم بهترین غذای جهان را می‌دهد.
- اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هرکجا که خوابیده‌ای احساس می‌کنی بهترین خوابگاه جهان است.
- و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می‌گیری و آن وقت بهترین خانه‌های جهان مال توست.

 تهیه و تنظیم: مصطفی سلیمانی